پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳

“کاپیتالیسم و ​​امپریالیسم یکی نیستند” – ویوک چیبر، برگردان: بابک احمدی

باید بین امپریالیسم و ​​سرمایه داری تمایز قائل شد. مارکسیسم یک نظریه منسجم و محکم از سيستم سرمایه داری به عنوان نظامی دارد که در آن یک طبقه، طبقه ی دیگر را استثمار می کند. و البته، استثمار نباید در مرزهای ملی متوقف شود. بنابراین امپریالیسم باید به ...

باید بین امپریالیسم و ​​سرمایه داری تمایز قائل شد. مارکسیسم یک نظریه منسجم و محکم از سیستم سرمایه داری به عنوان نظامی دارد که در آن یک طبقه، طبقه ی دیگر را استثمار می کند. و البته، استثمار نباید در مرزهای ملی متوقف شود. بنابراین امپریالیسم باید به معنای چیزی فراتر از استثمار فرامرزی باشد، در غیر این حالت، این همان سرمایه داری خواهد بود

ویوک چیبر ivek Chibber استاد جامعه شناسی در دانشگاه نیویورک است. او در کتاب‌های قفل شده در مکان و نظریه پسااستعماری و شبح سرمایه به پیامدهای استعمار و تفکر درباره آن می‌پردازد. او در مصاحبه با ژاکوبن در مورد آنچه امروز یک نظریه امپریالیسم باید به آن دست یابد صحبت می کند.

به زبان ساده امپریالیسم چیست؟

باید بین امپریالیسم و ​​سرمایه داری تمایز قائل شد. مارکسیسم یک نظریه منسجم و محکم از سیستم سرمایه داری به عنوان نظامی دارد که در آن یک طبقه، طبقه دیگر را استثمار می کند. و البته، استثمار نباید در مرزهای ملی متوقف شود – همچنین فراسوی مرزها نیز می توان استثمار کرد. بنابراین امپریالیسم باید به معنای چیزی فراتر از استثمار فرامرزی باشد، در غیر این حالت، این همان سرمایه داری خواهد بود. اینجاست که گاهی سردرگمی در بین مارکسیست ها حاکم می شود. امپریالیسم این گونه خلق نمی شود که طبقه ی سرمایه دار کشوری، طبقه ی کارگر کشور دیگری را استثمار کند. برای چنین وضعیتی ما یک تئوری داریم و آن نظریه ی سرمایه داری است.

بنابراین، اصطلاح امپریالیسم به طور سنتی هم توسط مارکسیست ها و هم غیر مارکسیست ها برای نشان دادن نه یک پدیده اقتصادی، بلکه یک وضعیت سیاسی استفاده می شود. امپریالیسم به این معناست که طبقه حاکم یک دولت-ملت، حاکمیت و استقلال یک دولت-ملت دیگر را محدود می کند. این می تواند از طریق مکانیسم های مختلف، اعم از اقتصادی، سیاسی یا نظامی انجام شود.

طبق این تعریف، امپریالیسم می تواند به شکل حکومت مستقیم – مانند استعمار – یا شکلی از نفوذ غیرمستقیم باشد. در مورد دوم گاهی از نواستعمار صحبت می شود. اما بسیار مهم است که امپریالیسم را از سرمایه داری فی نفسه متمایز کنیم، زیرا اختلاط آنها باعث سوء تفاهم های بسیاری می شود.

علاقه در میان سوسیالیست ها به نظریه پردازی درباره امپریالیسم و ​​استعمار در دهه های ۱۹۱۰ و ۱۹۲۰ به ویژه پس از جنگ جهانی اول و انقلاب اکتبر به شدت افزایش یافت. افرادی مانند لنین یا لوکزامبورگ با چه سوالاتی روبرو بودند؟

محرک درک بهتر استعمار اساساً یک انگیزه سیاسی بود. مارکسیست های اروپایی قبل از سال ۱۹۱۴ می خواستند دریابند که چه چیزی باعث شده که دولت های آنها کشورهای دیگر را به عنوان مستعمره تصاحب کنند و بر آنها حکومت کنند. گمانه زنی لوکزامبورگ و هیلفردینگ عمدتاً روی دلایل اقتصادی متمرکز بود. اما انگیزه ی بلاواسطه ی این دولت ها ناشی از طبیعت سیاست بود – یک دولت می خواست بر دیگری تسلط یابد. پس از سال ۱۹۱۴ مشکل تغییر می کند. این سوال مطرح بود که چرا دولت های اروپا با یکدیگر – و با تأیید و مشارکت فعال احزاب سوسیالیست و سوسیال دمکرات در زمانی که چپ جهانی تا این حد متحد ظاهر شده بود – می جنگند.

لنین به هیلفردینگ تکیه می کند، اما سوال دیگری می پرسد. هیلفردینگ تلاش کرده بود تا دریابد چه انگیزه ای قدرت های استعماری را برای تسلط بر جهان سوم ترغیب کرده است. برای لنین، اکنون سؤال اصلی این است: چرا آنها با یکدیگر می جنگند؟ و پاسخ او شامل موضوع امپریالیسم هم می شود. لنین بر این نظر است که تضاد بین قدرت های استعماری از تلاش هر یک برای به دست گرفتن کنترل بقیه جهان به منظور خدمت به طبقه سرمایه دار خودی ناشی می شود. بنابراین لنین رقابت بین دولت ها را به عنوان عنصر مرکزی جدید نظریه امپریالیسم معرفی می کند. این رقابت، و این واقعیت که بسیاری از احزاب سوسیالیست با آن درگیرشدند، پدیده جدیدی بود که در آن زمان چپ را دچار آشفتگی ساخت و به آن آسیب وارد کرد. در دهه های ۱۹۲۰ و ۳۰، نظریه امپریالیسم بسط داده شد و این تئوری دیگر فقط یک پدیده مختص شمال-جنوب نبود. مسئله بُعد افقی امپریالیسم – رقابت بین دولت های امپریالیستی – به ویژه انترناسیونال سوم و همچنین بسیاری از سوسیالیست های بعدی را به خود مشغول کرده است. که در پاسخ دادن به این سوال، وحشتناک راه خطا رفت.

چگونه و تا چه اندازه خطا رفت؟

اولاً، به اشتباه تصور می شد که سرمایه داری در روند توسعه ی خود به مرحله ی جدیدی به نام مرحله انحصار وارد می شود. این تز/حکم مشکلات اساسی دارد. چندین دهه تحقیق و بحث از دهه ی ۱۹۶۰ تا به حال نشان داده است که شواهد برای ورود سرمایه داری به مرحله انحصاری جدید از دهه ۱۹۲۰ یا ۱۹۳۰ بسیار ناچیز است. افزون بر این، سرمایه داری همان زمان نیز مانند همیشه، مبتنی بررقابت بوده است.

منبع: ژاکوبن

https://akhbar-rooz.com/?p=169329 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
نسیم
نسیم
1 سال قبل

موضوع بسیار اساسی و درستی در این مصاحبه مطرح شده است:
۱- انحصارات به تعریف لنین هیچوقت وجود نداشته اند، سرمایه داری بر دو پایه تولید کالایی و رقابت آزاد تعریف می شود. غیر از این باید ساختار اجتماعی دیگری تعریف شود.
۲- کنترل بانک ها بر صنایع غیرممکن است، در عالم واقع ۲ شرکت بزرگ دنیا قادر به خرید تقریبا” تمام بانک های قابل ذکر جهان هستند. اولین موسسات ورشکست شده در آخرین رکود سرمایه داری هم بانک ها بودند، آنهم نه به دلایل صنعتی بلکه نپرداختن بدهی از جانب بدهکاران خرد (وام مسکن)
۳- امپریالیسم تحلیل هیلفردینک و کپی برداری لنین در انطباق با سرمایه داری عقب مانده آلمان آن روز است.
۴- امپریالیسم پایه ای ترین انحراف لنین از مارکسیسم برای انقلاب در یک کشور (آنهم در عقب مانده ترین اروپا) است که به جز شوونیسم روسی و سرمایه داری دولتی ناکارآمد و سرکوبگر حاصلی نداشت.
۵- امپریالیسم (و در ادامه ایسم های دیگر) فراموشی مبارزه طبقاتی با اولویت دادن به مبارزه بین ملت های جهان است. (امروز بیش و پیش از آنکه دنیا به دو طبقه تقسیم شده باشد به دو نوع ملت های ستمگر و ستمکش تقسیم شده است. لنین – امپریالیسم و انشعاب در سوسیالیسم)

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x