پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

غم قوی قربانی و غرش ققنوس! (در متن به خاک افتادن مهسا امینی) – محمد قراگوزلو

قوی قربانی سقزی اینک در گورستان آیچی کنار رفیق عزیز ما عمر شاکری آرام گرفته است. در دفاع از به خاک افتادن نابه هنگام این قوی زیبا صدها جان شیفته مجروح شدند و جمعی نیز به خاک و خون غلتیدند. تاریخ اما گواهی خواهد داد که از اعماق خاکستر تن و جان سوخته­ ی...

قوی قربانی سقزی اینک در گورستان آیچی کنار رفیق عزیز ما عمر شاکری آرام گرفته است. در دفاع از به خاک افتادن نابه هنگام این قوی زیبا صدها جان شیفته مجروح شدند و جمعی نیز به خاک و خون غلتیدند. تاریخ اما گواهی خواهد داد که از اعماق خاکستر تن و جان سوخته­ ی قوی ما ققنوس رهایی عروج خواهد کرد

به احتمال فراوان واکنشِ گسترده و گستره­ ی سراسری و خشم­ آگین توده ­یی نسبت به قتل مهسا امینی – که حکومت آن را “مرگ بدون یک تلنگر” می ­خواند- برای اتاق فکرهای امنیتی حاکمیت نیز غیر منتظره بوده است! برخی از ناظران سیاسی اوضاع ایران نیز با این اعتراضات خونین حیرت زده مواجه شده ­اند! ظاهر و صورتمندی فاجعه نیز این “غیر منتظره ­گی” و “حیرت زده­ گی” را موجه جلوه می ­دهد! تشکیلات ضد زن پلیس که تحت عنوان “گشت ارشاد” بیش از دو دهه است با بودجه ­یی نامعلوم به آزار و اذیت زنانی می ­پردازد که برخلاف سنت ­های حاکم لباس می­ پوشند، دختر جوانی را دستگیر می­ کند و…..بقیه ­ی داستان با هر روایت دانسته یا نادانسته­ یی روشن است. به نظرم نوع این روایت چندان مهم نیست. نکته­ ی قابل تاملِ داستان تکرار مکرر دست تطاول پلیس به خصوصی ­ترین بخش سبک زنده ­گی یک دختر جوان است. این حرکت پلیس – به عنوان بازوی سرکوب حکومت- نماد چگونه­ گی و میزان میل دولت به سرکوب خشن است. در این داستان از کل تشکیلات پلیس تا حکومت از لحظه ­ی بازداشت مهسا تا آخرین ضربه­ ی ضربان قلبیِ او مسوول و مقصر و مجرم و محکوم است. به محض درج خبر به خاک افتادن این دختر جوان سقزی خیل عظیمی از مردم معترض در سراسر کشور وارد خیابان شده ­اند و با وجود سرکوب خشن همدستان پلیس “گشت ارشاد” به چهره­ ی حکومت پنجه می ­کشند! ابعاد مختلف چنین تقابلی سخت قابل توجه است و من خواهم کوشید با وجود اندوه عمیق ناشی از این قتل بخشی از کالبد فاجعه را بشکافم. نگفته نگذرم که من سال­ های جوانی خود را در شهر زادگاه مهسا امینی (سقز) گذرانده ­ام و نه فقط مهمان مهربانی بی مانند خانه ­ی گرم این مردم زحمتکش بوده ­ام بلکه به خوبی از فداکاریِ پیشتازان انقلابی این شهر – از زنده یادان یحیا خاتونی و محمد حسین کریمی و انور ماجدی تا….- در راه تحقق آرمان­ های انقلاب ایران (آزادی و برابری) آگاه هستم. با خانواده ­های این عزیزان حشر و نشر داشته ­ام و به ستم مضاعفی که بر ایشان رفته است واقفم. در نتیجه نوشتن و تحلیل چیستی کوچ واپسین مهسا -همچون دخترم- سخت تلخ است! دست و دلم می لرزد و از خواننده می ­خواهم لرزش این متن را به همین حساب بگذارد!

۱. روایت پلیس و ناباوری مردم! برخورد خشن پلیس بامسالمت­ امیزترین شکل تجمع و اعتراض حتا با شمار اندک به عنوان فکتِ مسلم بارها اثبات شده است. پنج سال پیش در جریان یک تجمع پنجاه تا حداکثر شصت نفره متشکل از زنان و افراد عموما سالخورده بدون آنکه شعاری در کار باشد یک سرگرد پلیس چنان با باطوم به شانه ­ی من کوبید که هنوز از درد آن رنج می ­برم. این در حالی بود که من قصد داشتم با آن سرگرد پلیس فقط صحبت کنم و اجازه ورود به گورستان امامزاده طاهر را بگیرم. برای بزرگداشت سال­یاد درگذشت احمد شاملو و چند دقیقه شعر خوانی. مراسمی یک­سره ادبی و فرهنگی و صدالبته مسالمت ­آمیز و تهی از هرگونه شعار ضدحکومتی! ضارب یک سرگرد میان­سال و با تجربه ­ی پلیس بود نه یک سرباز تحتِ فرمان و ناآگاه! دو سال پیش از آن یک سروان پلیس در پاسخ به شکایت ما – در خصوص سرقت خشن کیف یکی از اعضای خانواده و جراحت برداشتن وی- با تحکم به من گفت:” اگر این خانم حجاب چادر داشت و کیفش زیر چادر بود هرگز دچار چنین حادثه ­یی نمی شد!” تمام! این ­ها شرح مصیبت نیست! واقعیتی است روزمره. ضربه زدنِ علنی به شانه ­ی یک نویسنده­ ی حرفه­ یی و شناخته شده ­ی شصت ساله که بدون یک کلام بی احترامی قصد ورود به گورستان و اهدای گل داشته از سوی سرگرد پلیس نماد بارز رفتار همان پلیسی است که رئیس ­اش مدعی است در خفا حتا یک تلنگر به دختر مغضوب نزده است. این همان پلیسی است که در روز روشن وقتی دختری مشابه مهسا را به همان دلیل دستگیر می ­کند و در مقابل ماشین ونِ خود، مادر شجاع دختر بازداشتی را می ­بیند بی توجه به احساس مادر؛ او را زیر سپر خود می گیرد و رد می شود. این واقعیت که مردان همیار زنان گشت ارشاد در راستای همکاری با زنان پلیس به ضرب و زور بازوی کلفت خود دختران را به داخل ماشین ­های ون می کشند؛ ادعا نیست، مستند به ده­ ها فیلم و فکت است.

 ۲. به لحاظ موقعیت اجتماعی و فردی مهسا یک انسان معمولی و شهروند عادی بوده است. او در حول و حوش پارک طالقانی تهران دستگیر شده و به بازداشتگاه وزرا منتقل گردیده است. یکی از اماکن قطعی استقرار پلیس گشت ارشاد در پارک ­ها و گردشگاه­ های عمومی و ورودی و خروجی متروهای تهران است. به جز پارک ­ها و اماکن تفریحی عمومی بیش­ترین دستگیری زنان “بدحجاب” نه در لابی هتل اینترکنتینانتال و هیلتون و شرایتون و هما و اسپیناس پالاس و ویستریا و رکسان/ نووتل تهران – که زنان مهمان در لابی­ های شان از زنان پاریسی نیز به روزتر لباس می پوشند- بلکه در بخش ورود و خروج متروها صورت می­ گیرد. کسانی که برای تردد خود از مترو استفاده می ­کنند و یا برای هواخوری به پارک ­های بدون ورودیه و عمومی می ­روند در شمار محروم­ترین و فقیرترین و فرودست­ترین بخش طبقات ایران هستند. به ویژه در برهه ­ی اپیدمیِ هنوز سرکشِ کرونا متروسواران تهرانِ دیکنزه شده را باید در صف مردم کارگر و زحمتکش قرار داد. اکثریت کمی جمعیت کشور را همین بخش از جامعه ­ی زخم خورده از گسل طبقاتی تشکیل می ­دهند. سردار قالیباف (رئیس پلیس اسبق تهران) کمیت این بخش را در جریان مناظرات “انتخابات ۹۶” دقیقا ۹۶ درصد اعلام کرده بود. یعنی ۹۶ درصد فقیر و بی همه چیز در مقابل ۴ درصدِ دارای همه چیز و در واقع طبقه ­ی بورژوازی ایران! برخورد سخت خشن و خصمانه­ ی پلیس با این بخش از جامعه و در عین حال “مماشات” شگفت ­ناک با زنان ۴ درصدی واقعا نمایانگر دفاع طبقاتی پلیس از منافع بورژوازی ایران است! بگذارید با فکت صحبت کنیم! همان شبی که مهسا در بیمارستان کسرای تهران برای همیشه خوابیده بود و تمام خیابان ­های منتهی به بیمارستان از طرف پلیس مهر و موم شده بود من به اتفاق چند نفر دیگر گشتی در خیابان­های ۴ درصدی­ های شهر زدیم. از قیطریه تا فرمانیه و اندرزگو. من که خود از جنوبی ­ترین نقطه ­ی تهران برخاسته­ ام انتظارم این بود که لابد به بهانه ­ی اربعین بخش­ های “خوش ­نشین” و “از ما بهتران” تهران – که در “لاکچری” بودن چند سور روی قصرهای مونت کارلو زده و اتومبیل­ هایش در کمتر خیابان لوکس اروپایی دیده می ­شود- خاموش و سیاه پوش باشد. به مناسبت مراسم اربعین! اما چنین نبود. مطلقا چنین نبود. نه فقط چنین نبود بلکه برعکس پنداری ما به قاره­ یی متفاوت و سرزمین عجایب قدم نهاده­ ایم. دختری در بیمارستان به خاطر “بدحجابی”، “از نفس افتاده” بود اما در این قاره تحقیقا و عینا هیچ دختر و زنی هیچ نوع حجابی نداشت. نه روسری و نه حتا یک مانتوی عادی! این اغراق نیست. مشاهده­ ی عینی است. رستوران­ های شیک و پیک همه باز بودند و موسیقی پاپ و شاد پخش می ­کردند. یک عده می رقصیدند. از همه جا صدای خنده بلند بود. در تمام دو سه ساعتی که ما در این قاره­ از سیاره ­ی پایتخت جمهوری اسلامی با ماشین فکسنی و “محقرمان” چرخیدیم حتا به یک مورد گشت ارشاد و مشابه برنخوردیم! حتا یک مورد! پورشه سواران دختر و پسر مشغول حال کردن بودند. در هوایی تازه و زیر درختان جنگلی قیطریه که معابر این قاره را “طراوتی بهشتی” می بخشید، شیشه­ ی اتومبیل ­ها پائین بود و ما از صدای ابی و اندی و گوگوش تا جنیفر لوپز و بریتنی و….”لذت” می­ بردیم! مجانی! توفیق اجباری. ساعت یک بامداد شده بود. مهسا را احتمالا به سردخانه سپرده بودند. رستوران­ های قلهک اما کماکان غذای ایتالیایی با سس و سالاد فرانسوی “سرو” می کردند. در بخش دیکنزه شده ­ی شهر – که قاره­ یی است دیگر از جنس “جهان سوم” و مسکن “دوزخیان زمین” – اما غذای نذری اربعین تمام شده بود و عده­ یی از کارتون خوابان و ساکنان سوراخ­ های زیر پل­ های عابر پیاده ناامید برگشته بودند.

« در برابر کدامین حادثه / آیا / انسان را دیده­ یی / با عرق شرم بر جبین ­اش؟»

احمد شاملو

نیازی به دانش و تحلیل اقتصادی سیاسی نیست. یک ساعت وقت بگذارید. روز یا شب. سری به این سرزمین عجایب – قیطریه کفایت می­ کند- بزنید تا هم مفهوم “حکومت مستضعفان” دست­تان بیاید و آزادی حجاب برای زنان بورژوازی ایران را درک کنید و هم به عمق این جمع­بندی ساده ایمان بیاورید که:

“بورژوازی ایران حرص و اشتهای سیری ناپذیری برای انباشت سرمایه دارد و از این لحاظ در صدر بورژوازی جهانی جا خوش می کند!”

راستش نه حال و حوصله ­اش را دارم و نه توان جسمیِ طولانی نوشتن را و ادامه ­ی این بحث بدیهی را. فقط به چند نکته ­ی ضروری اشاره می کنم و می گذارم و می گذرم:

۳. برای دولت و حکومت و پلیس ج الف حجاب خط قرمز نیست. برخورد با “بی حجابی” – چنانکه با فکت گفتم و هر کس دیگری می­ تواند آمپریک ببیند- حربه ­یی است برای ایجاد دلهره در میان زنان طبقه ­ی کارگر و زهر چشم گرفتن از خانواده ­های زحمتکش و به رخ کشیدن اقتدار دولت و قدرت پلیس! گیرم که مبارزه با حجاب اجباری و هر نوع دیگری از آزادی ­های فردی و اجتماعی وظیفه­ ی مبرم سوسیالیست ­ها و پیشتازان جنبش کارگری است.

۴. ج الف ناتوان از پاسخ به مطالبات اصلی کارگران و زحمتکشان از دستگاه سرکوب خود برای جبران قهرآمیز عجز خود در تامین معاش مردم بهره می­ گیرد. پلیس وارد معرکه می­شود تا مردم از گرانی مرغ  و گوشت و نان (دی ۹۶) و  سوخت (آبان ۹۸) و مسکن و بیکاری و دستمزد نازل و چند برابر شدن کرایه خانه و دارو و ترانسپورت و آب و برق و تخریب محیط زیست و غیره سخن نگویند. هیچ “شهروند” ساکن ونک به بالا نسبت به اجاره خانه ­ی پنجاه میلیون تومانی یا آپارتمان متری صد میلیون تومانی و یا نداشتن بیمه ­ی بیکاری و گرانی دارو و هزینه­ ی هنگفت درمان و قصر موسوم به بیمارستان و شهریه ­ی صد میلیون به بالای مدرسه­ ی خصوصی اعتراضی ندارد. از خیابان انقلاب بگیر و بیا تا نواب و جوادیه و شوش و دروازه دولاب و تیردوقلو و تا شهرک­ های زاغه نشینی همچون اسلام هر داستان اما متفاوت است. این ها را گفتم تا گفته باشم اعتراض سراسری جاری نسبت به “از نفس افتادن” دختری معصوم در واقع اعتراض به شرایطی است که در آن زنده ­گی معمول – حتا زیر چتر یک نظام بورژوایی متعارف – برای مردم کارگر و زحمتکش ناممکن شده است. این جامعه دیگی است که می­ جوشد و سرریز می­شود. بشکه ­ی باروتی است که هر آینه منفجر می­ شود. تانکری است از بنزین که هر لحظه دچار حریق می شود. واکنشِ اردوی کار و زحمت به آن برنامه ­یی که رئیسی و  مخبر و م. رضایی تحت عنوان “جراحی اقتصادی” گره گشای مشکلات مردم دانسته بودند در روزهای آخر شهریور ۱۴۰۱ در خیابان­ های بیش از ۶۰ شهر تا کنون فریاد کشیده شده. این واکنش ممکن است به همدردی با مردم کردستان و یک خانواده ­ی زحمتکش سقزی تعبیر شود اما علاوه بر این حس انسانی و همبسته­ گی مبارک داستان دیگری در جریان است.

۵. جامعه ­ی ایران از دی ۹۶ به بعد وارد برهه­ ی تازه ­یی شده است. این جامعه دیگر آن حجم بی شکل و انبوهه ­ی خاموش و خاکستر نشینِ برآمده از دهه­ ی شصت نیست! جامعه­ یی نیست که در درون آتش جنگ و “شیربهای سردار سازنده ­گی” به نهادهای برتون وودز در راستای نئولیبرالیزه شدن اقتصاد سیاسی کشور، شوراهای کارگری اش را قلع و قمع کرده باشند، پیشتازان سوسیالیست ­اش را لت و پار کرده باشند، اشرافی ­گری و مازراتی سواری را به یک هنجار پسندیده تبدیل کرده باشند، انباشت سرمایه و بورژوا شدن را مساوی استعداد و زرنگی و ژن خوب جا زده باشند، مفت خری کارخانه ­ها و زمین خواری و جنگل خواری و مفت خوری و رانت و برج سازی و تراکم مجانی و تصاحب بنگاه­ های مالی بی حساب و کتاب و پولی کردن دانشگاه­ ها و مدارس و بیمارستان ­ها را به عنوان مزایای خصوصی سازی و کوچک کردن دولت جار زده باشند….تنها یک جامعه ­ی سرکوب و منکوب شده در قبال این درجه از گسل طبقاتی – فراتر از شکاف طبقاتی – خاموشی پیشه می ­کند. جامعه ­یی که همچون یک بیمار ایدزی؛ سوخت و سازهای تدافعی و ایمنی ­اش را سلب کرده باشند و همه روزه به اندام ضعیف و فاقد قدرت دفاعی­ اش حمله کرده باشند. نه! این جامعه – به ویژه در آخرین روزهای تلخ و سیاه شهریور – نشان داد که به تدریج به خود آمده و ساز و کارهای دفاعی و تهاجمی اش را یافته است.

۶. سرکوب.  گفتیم که پاسخ حکومت به هر مطالبه ­ی مردم زحمتکش – از نان و کار گرفته تا دستمزد مکفا و مسکن و محیط زیست و رفاه و آزادی – پلیس است و بس! پیش از انتخابات وعده ­ی ساخت و ساز یک میلیون مسکن در سال و ایجاد اشتغال آن هم با “یک میلیون تومان” و مهار تورم و….می ­دهند و یک سال پس از انتخابات بهای مسکن و کرایه­ ی خانه و لانه را به جایی می­ رسانند که مردم مستاصل به اتوبوس خوابی و حاشیه نشینی پناه می ­برند. با این حال واقعیت این است که دستگاه سرکوب حکومت و دولت خوب و دقیق کار می ­کند. نظام حاکم تصمیم گرفته است حتا با صرف بیشترین هزینه از سیاست سرکوب به هر شکل ممکن کوتاه نیاید! اما آنچه که در این ساز و کار تغییر کرده است بی اثر شدن سیاست سرکوب حتا سرکوب خشن است. تنگ شدن حلقه­ های اتصال جنبش ­های اعتراضی از سال ۹۶ تا کنون با وجود اتخاذ همین سیاست صورت بسته است. سیاست سرکوب تا زمانی که خیابان به کارخانه نچسبیده است کماکان جواب خواهد داد. لابد جواب خواهد داد. این فقط یک احتمال است. در عین حال و با وجودی که جامعه از سطح خشن سرکوب آگاه است اما تحمیل هر ناترازمندی اجتماعی، از سوی مردم کارگر و زحمتکش تحمل نمی ­شود و با اعتراض خط می ­خورد. مفهوم سرراست این ساز و کار موید این امر است که جامعه نه فقط با شلیک پلیس عقب نمی نشیند بلکه پاسخ ­اش به چنین سیاستی تعرض متقابل است. ده ­ها مورد فرار پلیس از دست مردم خشمگین معترض موید همین ویژه ­گی جدید است. به عبارت ساده ­تر ترس مردم از پلیس و سرکوب ریخته است. تمام!

قوی قربانی سقزی اینک در گورستان آیچی کنار رفیق عزیز ما عمر شاکری آرام گرفته است. در دفاع از به خاک افتادن نابه هنگام این قوی زیبا صدها جان شیفته مجروح شدند و جمعی نیز به خاک و خون غلتیدند. تاریخ اما گواهی خواهد داد که از اعماق خاکستر تن و جان سوخته­ ی قوی ما ققنوس رهایی عروج خواهد کرد.

۳۰ شهریور ۱۴۰۱ / ۲۱ سپتامبر

https://akhbar-rooz.com/?p=169655 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

20 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
سلمان
سلمان
1 سال قبل

طبق آخرین خبر در قیطریه (آتش زدن روسری)؛ تجریش و باغ فردوس (بالاتر از زعفرانیه) مردم با شعار “زن؛ زندگی؛ آزادی” در خیابانند . ا ز نازی آباد تا قیطریه؛ تجریش و زعفرانیه (جنوب تا شمال شهر)
یادش بخیر سال ۵۷؛ تجریش : ارتش برادر نمیشه – مردم مسلح شوید.

مجید حسینی
مجید حسینی
1 سال قبل

با توجه به شناخت رفیق مان محمد قراگوزلو از مناسبات سیاسی و اجتماعی حاکم بر کردستان ( از ارومیه و اشنویه گرفته تا کرمانشاه و پاوه ) که در همان خطوط نخست مقاله ایشان با نام بردن از رفقای ما محمد حسین کریمی و دیگران به روشنی پیدا است می خواهم در اینجا یک تذکری به احزاب و سازمان های گرد آمده در « مرکز همکاری» بدهم. از حزب دموکرات و پژاک گرفته تا کومله سید ابراهیم و عبدالله مهتدی و ایلخانیزاده و البته حزب کمونیست کارگری جناب اقای تقوایی.
-قایان محترم! فراخوان شما به اعتصاب جز عقب نشینی و دعوت به سکوت و خانه نشینی و راندن مردم از خیابان به کنج خانه هیچ دستاورد دیگری ندارد. دیگر اینکه شما در هیچ‌یک از اعتراضات عمومی مردم ایران نه کردستان و نه سازمان خود را وارد نکردید. در دی نود و شش و ابان نود و هشت کلا خاموش بودید و حالا میخواهید جنبش مردم ایران را مال خود کنید. این اپورتونیسم ناب است و ناسیونالیسم خالص.

peerooz
peerooz
1 سال قبل

با تشکر از لطف ساعد و ز.مینائی دوستانی که به سوال من پاسخ دادند ولی هنوز برای من روشن نیست که آیا در “شمال تهران از ونک به بالا” هر شب هیچ دختر و زنی هیچ نوع حجابی ندارد و رستوران­ های شیک و پیک [در انظار عمومی] همه باز و موسیقی پاپ و شاد پخش می ­کنند و یک عده می رقصند و از همه جا صدای خنده بلند است؟ خب پس چه جمهوری و چه اسلامی؟ فقط شاه را با خلیفه عوض کردیم؟

ایرانی
ایرانی
1 سال قبل
پاسخ به  peerooz

پیروز گرامی، سوال شما موجه است. دوستان ما متوجه تضاد طبقاتی موجود در ایران نیستند. و شعارشان بحث بعد از مرگ شاه است.

شادی ص
شادی ص
1 سال قبل
پاسخ به  peerooz

جناب پیروز سلام. دقیقا همین است. سلطنت شاهنشاهی با خلافت ملاشاهی عوض شده است و حکایت همچنان باقی است. مفت ابادها و یافت آبادها و خانی ابادها و دروازه غارها گسترش یافته و زاغه نشین ها و حاشیه نشین ها ( بیست میلیون نفر) یعنی یک چهارم مردم حاشیه نشین در جای خود است و زعفرانیه و قیطریه و سعادت آباد هم لاکچری تر شده. مردم فقیرتر شده اند. بله شاه با خلیفه عوض شده.

مرداویج
مرداویج
1 سال قبل

طرفداران اصلی حکومت شامل سه بخش عمده هستند رانتخواران سنتی که در رژیم گذشته ریشه دوانده اند و قدرت اقتصادی بدست آورده و در این این چهل سال ادامه دار بوده و بخش مهمی از قدرت سیاسی را بعد از انقلاب کسب کرده اند و دیگری بورژوا- آخوندها ی مدرن مخصوصا بچه هایشان که رد پای آنها در کانادا و استرالیا و اروپا دیده میشود و از برکت بریز و بپاش به جایگاه اقتصادی رسیده اند و دیگری خرده بورژوازی نسبتا فقیر مومن به حکومت . تضاد بین این سه در حال گسترش و تعیین کننده است تا رسیدن به جنبش طبقاتی . بقیه طبقات شامل کارگران و بخش پائین طبقه متوسط فعلا به حرکت در نیامده اند و سرشان بکار خودشان است . این جنبشهای فعلی طبقاتی نیست و بیشتر شبیه حرکت طرفداران یک بازی دربی داغ در پایان بازی و بروز هیجانات است و احتمالا بعد از چند روز خاموش میشود . علت عدم پیروزی مخالفان همه اش سرکوب نیست . بخش مهمی از آن خاموشی و نظاره گر بودن نیروی کار به جز چند مورد پراکنده است . وقتی میر اکبر خیبر را در افغانستان ترور کردند جنبش خیابانی چند ده هزار نفره بر علیه داوود در کابل شکل گرفت ولی نتیجه آن در نبود آلترناتیو موثر مردمی هدایت مردم بسمت خونریزی توسط نیروهای طرفدار شرق و غرب ظهور کرد و چهل و چند سال است موجب رنج مردم و نابودی افغانستان شده است . بهوش باشیم .

احمد
احمد
1 سال قبل

احمد هستم از باشندگان هرات در افغانستان. اینترنت خراسان و شهرهای ایران قطع شده می باشد. سایت شما نیز در ورژن جدید ان سنگین شده و باز کردنش اینترنت قوی می خواهد. فقط خواستم این نکته را گفته باشم که در میان مقاله هایی که تا اینکه خوانده ام هم نام مقاله دکتر هم محتوای آن بسیار خواندنی و جالب است.

peerooz
peerooz
1 سال قبل

“در این قاره تحقیقا و عینا هیچ دختر و زنی هیچ نوع حجابی نداشت. نه روسری و نه حتا یک مانتوی عادی! این اغراق نیست. مشاهده­ ی عینی است. رستوران­ های شیک و پیک همه باز بودند و موسیقی پاپ و شاد پخش می ­کردند. یک عده می رقصیدند. از همه جا صدای خنده بلند بود……….”.

من سالهاست در ایران نبوده ولی از بستگان و دوستان شنیده ام که مثلا افراد سپاه, مشروبات قاچاق را به خریداران تحویل میدهند اما آیا توصیف فوق در فضای آزاد, تا چه حد شایع است؟ یعنی آیا در سرتاسر “قاره” چنین است؟ ممنون از پاسخ.

ساعد و
ساعد و
1 سال قبل
پاسخ به  peerooz

پیروز جان اجازه دارم از قول نویسنده جواب بدهم؟ فکر کنم منظور اقای قراگوزلو از « قاره» همان شمال تهران یا از ونک به بالا باشد. چنانکه خودش نوشته. در مقاله گفته شده که سرکوب خشن گشت ارشاد به متروها و پارک های عمومی و زنان طبقه کارگر باز می گردد.

ز.مینائی
ز.مینائی
1 سال قبل
پاسخ به  peerooz

جناب perooz ، این را در صفحه ی کسی خواندم که بسیار محافظه کار و اصلا ۱۸۰ درجه با دکتر قراگوزلو نیبت به حکومت ولایت وقیح زاویه دارد و برای تائید نوشتاز او لینک این صفحه را آنجا گذاشتم که کل این مطلب را بخواند . ولی درست نمی دانم لینک صفحه ی او را اینجا بگذارم چون مانند دکتر قراگوزلو نویسنده و سرشناس نیست.

« اعتراض به مصونیت آقازاده‌ها از گشت ارشاد؛
چرا به بالاشهری ها گیر نمی دهند؟
اگر راست می‌گویند بروند به دختران و پسران الهیه و ولنجک و… گیر بدهند؟
تو این مناطق یا اصلا گشتی نیست یا اگر هست، خیلی خیلی کم به مردم گیر می‌دهند. چرا؟
چون می‌دانند تمام آقازاده‌ها و از ما بهتران در این محله‌ها زندگی می‌کنند » پایان نقل قول ازصفحه ی یک دوست

کیا
کیا
1 سال قبل

“سیاست سرکوب تا زمانی که خیابان به کارخانه نچسبیده است کماکان جواب خواهد داد. لابد جواب خواهد داد. این فقط یک احتمال است.”
جمله ای عالمانه و منطبق با شرایط ایران.
تظاهرات کنونی که در ظاهر برای تحقق حقوق و آزادی های شخصی است ، باید به کارخانه ،اقتصاد و آزادی زندانیان سیاسی اوج یابد.
این تظاهرات و در گیری پتانسیل آنرا دارد و درخواستش اتحاد ملی است ، پیامی به گروهای سیاسی است.

سلمان
سلمان
1 سال قبل

گشت ارشاد بهانه است – هدف کل نظام است 

صابر
صابر
1 سال قبل

در برابر کدام حادثه / آیا انسان را دیده ای/ با عرق شرم بر جبینش
یادداشت تکان دهنده ای است به ویژه انجا که به اختلاف فاحش شمال و جنوب وارد میشود. انهم در شبی که هم ظاهراً عزاداری است و هم دختری بی گناه روی تخت بیمارستان افتاده و لاکچری ها مشغول کیف کردن هستند.

نگار سیمفروش
نگار سیمفروش
1 سال قبل

متن و مطلب بسیار زیبا و تحلیلی کوتاه ولی جامع و مفید بود. دردناک و موثر. اما یک پرسش از جناب دکتر قراگوزلوی عزیز. حیف نیست شما با این قلم جذاب از تهاجم روسیه و جنایات پوتین دفاع می کنید؟

مظفر
مظفر
1 سال قبل

مظفر هستم از سنندج. می خواستم کامنتی به پاس این مقاله دردناک و بسیار به جای دکتر بنویسم که با این کامنت نامربوط و بی‌جای خانم نگار سیمفروش مواجه شدم و یاد این ضرب‌المثل فارسی افتادم که « شما وسط دعوا نرخ تعیین می کنید.»
خانم محترم جنگ طبقاتی کارگران و زحمت‌کشان در لحظه کنونی چه ربطی به جنگ روسیه و اوکراین دارد؟

کهنسال
کهنسال
1 سال قبل

در تکمیل و سپاس از تحقیق میدانی دکتر قراگوزلو تا جایی که شاهد و حاضر بودم :

 جنبش دانشجویی تیر ۷۸ که ابتدا به بهانه تعطیلی روزنامه سلام با سردبیری اصلاح طلب قاتل موسوی خوئینی ها آغاز و سپس رادیکال شد(مابین انقلاب وبلوارکشاورز-الیزابت سابق -) و همچنین جنبش موسوم به سبز که در خرداد ۸۸ آغاز و به سرعت سرخ؛ و مرگ براین دولت مردم فریب و مرگ بر دیکتاتور شعار غالب شد بیشتر در محدوده مابین خیابانهای انقلاب و میدان ونک (محل کار سابقم ) صورت گرفت. در مقاله ایشان بیشتر به بالاتر از میدان ونک و پایین تر از میدان انقلاب پرداخته شده است. به امید روزی که با برچیده شدن بساط ظلم و جور جنایتکاران اسلامی حاکم؛ شاهد تعرض و تعدی به حقوق هیچ شهروند ایرانی در میهن عزیز؛ همچنین از پل جوادیه؛ میدان کشتارگاه؛ نازی آباد؛ شوش؛ مولوی و قلعه حسنخان و اسلام شهر و…..گرفته تا نیاوران و کامرانیه و قیطریه و اندرزگو…. حتی لابی هتلهای لوکس استقلال (هیلتون سابق) و شرایتون و…. نباشیم . 

در خونگرمی مردم کردستان همین بس که در نوروز۵۹(قبل از آغاز تهاجم وحشیانه سپاه اسلام و ارتش و بمباران و خمپاره بستن سنندج در اردیبهشت همان سال ) که سیل مسافر بسوی کردستان روانه شده بودند تا نسیم موقت آزادی را در آنجا حس کنند اهالی شهر و روستا از سنندج تا سقز و ….برای پذیرایی از آنان رقابت میکردند.

این شعارکه بر پارچه ای بزرگ در میدان ورودی سنندج خودنمایی میکرد همواره در یاد خواهد ماند: اینجا جنگ بین سنی و شیعه نیست؛ اینجا جنگ بین فارس و کرد نیست. اینجا مبارزه بین کارگران و زحمتکشان از سویی و سرمایه داران و فئودالها از سوی دیگر است . 

شبی را به همراه دوستی در روستا ی بدره زرد (سنگ زرد )که در ۳ کیلومتری شهر بوکان قرار داشت مستقر شدیم و روز بعد مراسم تقسیم زمینهای ملاکین فراری بین کشاورزان در آن روستا انجام شد.

یاد و خاطره مهسا (ژینا) امینی و کلیه جانباختگان راه آزادی و سوسیالیسم گرامی باشد.

با تشکر از سایت اخبار روز 

مظفر
مظفر
1 سال قبل
پاسخ به  کهنسال

پاسخ من به کامنت محبت امیز جناب کهنسال به اشتباه زیر کامنت جناب احسان رفت.

کهنسال
کهنسال
1 سال قبل
پاسخ به  مظفر

پوزش و ممنون بابت تصحیح مظفر جان. ۴۲ سال از آن روزها میگذرد .
در روستای “برده زرد” میهمان جوانی روستایی بودیم سرشار از صداقت و محبت. امیدوارم هر کجا هست سلامت باشد. مدتی هم در محله “آغه زمان ” سنندج بودم امیدوارم این یکی را درست نوشته باشم.زیر بمباران و خمپاره باران شهروشکسته شدن دیوار صوتی وتک تیراندازهای رژیم جنایتکاردر جنگ ۲۴ روزه . محبت تک تک آنان در قلبم است و فراموش نشدنی.
کورد زیندوه 

احسان
احسان
1 سال قبل

باسپاس ازدردنامه زیبایتان.درتاییدان قسمت ازمتن تان درباره بورژازی لاکچری , گتسپی پارتی سال گذشته درشمال تهران ازیادمان نرفته.

مظفر
مظفر
1 سال قبل
پاسخ به  احسان

دوست عزیز با تشکر از کامنت گرم و لطف شما نسبت به خلق کورد. اگر اجازه دهید نام صحیح روستای نزدیک بوکان را اضافه کنم:
برده زرد….به معنای سنگ زرد. « برد» در زبان کوردی به معنای سنگ است. بازهم ممنون از لطف شما.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


20
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x