پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

از زنان افغانستانی، برای مهسا (ژینا) امینی – طهورا حسینی

ژینا مثل جرقه ای تمام یاس و ناامیدی این سالهای مردم را به خشم و امید تبدیل کرد. امید برای فروپاشی رژیم استبدادگر. دردی که خواهرهای ایرانی ما می کشند را ما زنان افغان با تمام وجود حس می کنیم. زنانی که در افغانستان هستند برای ژینا شمع روشن کردند،‌ فعالین زنان به یادش می نویسند و دادخواهی می کنند و از همه می‌خواهند تا یکی شوند و از مبارزه دست برندارند. دختر جوانی در کابل لباس سیاهی پوشید و در بین ویرانه ها با آهنگ انقلابی ایرانی برای ژینا و آزادی زنان ایران رقصید. ژینا ما را یاد فرخنده انداخت…

چند روز است سرم به صفحه موبایل است و ویدیو های تظاهرات ایران را بالا ‌و پایین میکنم. گاه قلبم سنگین و چشمانم پر از اشک میشود و گاهی موجی از امید و هیجان سراغم میاید. حس میکنم قسمتی از من بین آن مردم در خیابان هاست و برای آزادی فریاد میزند. سیزده سال اول زندگی سالهای مهم زندگی هستند, که من در ایران گذراندم.

کلاس سوم بعد از جشن تکلیف به خانه آمدم و مادرم مرا پی خرید به سوپرمارکت فرستاد. طبق معمول بدون روسری و با آستین کوتاه به سوپرمارکت نزدیک خانه رفتم. بیرون در همکلاسی ایرانی ام همراه برادرانش ایستاد بود و به برادران بزرگ سالش گفت: ما امروز جشن تکلیف داشتیم و این دختر بدون روسری بیرون آمده. قلبم‌ به تپش افتاد و سریع وارد مغازه شدم. پچ پچ شان را از پشت پنجره میشنیدم. به محض اینکه بیرون آمدم هر دو پسر جوان با چشمان خشمگین نزدیک شدند. روسری ات کجاست؟ تو امروز مگر جشن تکلیف نداشتی؟

برادر دیگر دستم را کشید و خریدها از دستم افتادند. ضربه ی محکمی به دستانم‌‌ زد “چرا آستین هایت کوتاه است؟” 

 از هر دو طرف چند ضربه به سر و دستام زدند و بعد فرار کردند. 

 

به خانه آمدنم و بدون اینکه حرفی بزنم دستانم که سرخ شده بودند را به مادرم نشان دادم. سرم میچرخید و بغض سنگینی در گلوام نشسته بود. هیچ حرفی نمی توانست آرامم کند. حس کردم در تاریکی محض ایستاده ام و گوشهایم سوت میکشند. حس ناامنی, حس بی ارزشی. حسی که هدف این رژیم ها هست. 

این باراول و آخری نبود که چنین سرکوب شدم. مدارس ما را با عذاب جهنم برای کسانی که موهایشان را نشان دهند مغز شویی میکردند. برای سالهای زیادی حس گناه میکردم اگر روسری ام لیز میخورد و چشم چند مرد به موهایم میافتاد.

سالها بعد وقتی در سفر سیاحتی با دانشجوهای زیادی به جنوب هند رفتیم.‌ روسری ام روی شانه ام افتاد و باد ملایم اقیانوس هند موهایم را پریشان کرد. مرد جوان افغانی از بین دوستانش بلند شد و کنارم ایستاد. گفت روسری ات را سرت کن. تو یک دختر افغان هستی. موی دختر ما را نباید بیگانه ها ببینند.   

جمله “دختر ما” دوباره همان سوت در تاریکی بود. حس کردم باز کسی صاحب بدن من میشود.

 نگاهی بهش کردم و گفتم من دختر خانواده خودم هستم نه دختر شما. به شما ربطی ندارد.

بعد به دوستان اش نگاهی کرد و دوباره خواهش کرد.

انگار شرط زده بود تا سر مرا خم کند و میخواست با افتخار به دوستانش نشان بدهد. روسری ام را از شانه هایم برداشتم، موهایم را تکانی دادم و بدون اینکه چیزی بگویم رفتم. 

در آن سفرهیچ افغانی نزدیک من نیامد. مثل گناهکار بزرگی به من خیره می‌شدند و من با موهای بلندم هربار سیلی به صورت شان میزدم.

اگر چه تنها شدم ولی حس بی ارزش بودم کم و کمتر میشد. 

بدن ما اولین چیزی هست که ما در این دنیا صاحبش هستیم. وقتی بدنت را و حق پوشش را از تو میگیرند دیگر چطور میشود به زندگی و آینده فکر کرد. زندگی و آینده ای که قدم بعدی شان است. اول بدن بعد نقش ات را به عنوان یک زن اینقدر محدود میکنند که حس بی ارزشی و پوکی میکنی. 

ژینا امینی اولین و آخرین زنی نیست که به خاطر لیز خوردن روسری اش اینطور وحشیانه و غیر انسانی شکنجه و کشته میشود. 

جنبش ها و تظاهرات زیادی تا حال در ایران شکل گرفته و این اولین باریست که تمام دنیا را واداشته تا صدای مردم ایران باشند. تفاوت اینبار ایستادگی زنان در صف مقدم مبارزه است. زنان جوانی که از مردان دعوت به حمایت میکنند. زنانی از نسل نو.‌ نه ترس از شکنجه دارند نه از مرگ. این شجاعت که جلو باتوم و شلیک ها می ایستند یعنی به آخر خط رسیدن. یعنی چیزی برای از دست دادن ندارند. نسلی که همیشه به خاطر استفاده تیک تاک و انستگرام مورد انتقاد شدید خانواده و جامعه قرار می‌گرفت و امروز سینه سپر کرده برای رهایی از ظلم. مبارزه این نسل اینقدر الهام بخش است که در اکثر کشورها هنرمندان و سیاستمداران شروع به حمایت شان کرده اند.

خیلی ها این شجاعت شان را با مبارزه یک سال پیش زنان افغان مقایسه میکنند که جلوی کلشینکوف طالبان با قدرت ایستادند و بلند فریاد زدند ولی صدایشان به گوش کسی نرسید. حبس کشیدند، به اجبار به عقد طالبی درآمدند و در گوشه و خیابان حتی در خانه هایشان کشته شدند و باز هم‌ دنیا صدایشان را نشنید. 

تفاوتی که بین جنبش زنان ایران و افغانستان است حمایت گسترده مردان و اقشار مختلف جامعه است. مردان شانه به شانه زنان در ایران می ایستند و آزادی را طلب میکنند. در حالیکه زنان افعانستان تنها به خیابان ها ریختند و مردان غیور افغان ترجیح دادند که در خانه ها بمانند و حتی در رسانه های اجتماعی هم جنبش زنان را نقد کنند.

ایران هم مثل افغانستان کشوری متنوعی است با نژاد، مذاهب و زبانهای مختلف. دولتش طی دهه ها تلاش کرده که با استفاده از تضاد و تفاوت تفرقه بین مردم بیندازد تا مردم خود خود را سرکوب کنند. مردم‌ کرد از اقلیتی هستند که همیشه مورد تبعیض سیستماتیک قرار گرفتند. وقتی از تبعیض و نژادپرستی که در ایران تجربه کردم به دوست کرد ایرانی میگفتم، آهی کشید و گفت بین من و شما در ایران فرقی نبوده. هر چی میگوئی خودم در کشور خودم تجربه کردم. ژینا ( مهسا) حتی اسمش به خاطر کردی بودنش ممنوع شد و برای همین نام اش را به مهسا تبدیل کرد تا قانونی شود. و حال این دختر کرد ایران سمبول آزادی کشورش شده است. انقلاب و شورش همیشه از اقلیت های سرکوب شده جامعه شروع میشود. و اکثر اقشار جامعه امروز کنار هم نامش را فریاد میزنند ” ژینا تو نمردی، تو سمبول آزادی هستی”!

این تظاهرات پیاپی ایران اگر رژیم را سرنگون هم هم نکند، دستاورد بزرگی خواهد داشت. این جنبش نشان داد که مردم ایران باهم متحداند و دیگر دولت با تفرقه نمی‌تواند از هم جدایشان کند. اگر چه اکثر تظاهرات کنندگان بسیار جوان اند ولی به بلوغ و آگاهی سیاسی رسیده اند. این جوانان حال از مرز مبارزه با خانواده، مدرسه، دانشگاه و جامعه گذشته اند و در مقابل رژیم حاکم ایستاده شدند.

ژینا مثل جرقه ای تمام یاس و ناامیدی این سالهای مردم را به خشم و امید تبدیل کرد. امید برای فروپاشی رژیم استبدادگر. دردی که خواهرهای ایرانی ما می کشند را ما زنان افغان با تمام وجود حس می کنیم. زنانی که در افغانستان هستند برای ژینا شمع روشن کردند،‌ فعالین زنان به یادش می نویسند و دادخواهی می کنند و از همه می‌خواهند تا یکی شوند و از مبارزه دست برندارند. دختر جوانی در کابل لباس سیاهی پوشید و در بین ویرانه ها با آهنگ انقلابی ایرانی برای ژینا و آزادی زنان ایران رقصید. ژینا ما را یاد فرخنده انداخت. دختری جوان و مسلمان که قربانی جهل مردان خشمگین شد. جهلی که سرچشمه همین ایدئولوژی افراطی حاکمان این دو کشور شد. فرخنده را صدها مرد زدند، از رویش‌ با موتر گذشتند، سنگی بزرگی را به رویش انداختند و آتشش زدند. همه این ها در چند متری ایستگاه پولیس در شهر کابل. و بقیه فقط ویدیو گرفتند و پخش کردند. این ویروس افراطی فقط بدن زنان را صاحب نمیشود، ذهنیت پسران و مردان جامعه را به پولیسانی تبدیل کرده که به هر کلمه و حرکتی که با طرز فکرشان همخوانی ندارد بتازند و آن را شدیدن سرکوب کنند. ژینا ما را به یاد الهه انداخت که یک ماه پیش ویدیو را نشر کرد و از تجاوز و ازدواج اجباری اش با سعید خوستی معاون سابق وزارت دفاع طالبان گفت. عکس و ویدیو اش در تخت بیمارستانی پخش شد و بعد فیلمی با چشمان گریان و تقاضای کمک. دختران و زنان زیادی هر روز زیر تیغ این جلادان به کام مرگ می روند.

اینکه تمام دنیا به حمایت از مردم ایران می خیزد بسیار زیبا است. هر جا زنی/ انسانی صدایش خفه می شود، ما باید صدایش شویم. همه ما کنار خواهران ایرانی خود بایستیم و صدایشان شویم.

صدای مردم را باید همیشه از دولت شان جدا کرد. دولت امریکا امروز به حمایت از زنان ایران صحبت می کند و چند روز پیش میزبان رییسی بود و این همان آمریکاست که پارسال زنان افغان را دو دستی تحویل گروه تروریستی و افراطی کرد. 

غرب اگرچه به خیلی ارزش های انسانی رسیده است ولی بازهم زنان و جامعه رنگین کمانی حقوق مساوی در همه عرصه ها ندارند. برای تساوی حقوق همیشه و همه جا باید جنگید. دین و نژاد و زبان همه بهانه ای است برای به عقب راندن اقلیت ها. زنان ایران و افغانستان از دنیا می خواهند تا صدایشان باشیم و هر کسی به قدر خود شعارشان را فریاد بزند: زن، زندگی، آزادی، نان، کار، آزادی!

https://akhbar-rooz.com/?p=170897 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

2 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
امیر ایرانی
امیر ایرانی
1 سال قبل

به امید
آزادی ، دمکراسی ، عدالت اجتماعی
زن ، زندگی و…

صمد
صمد
1 سال قبل

با درود به هنرمندان ومردم افغان؛ دولت طالبان هم از حکومت ادمکشان ج.ا خواسته است که با زنان و مردم خود مهربان باشد.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x