پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

آه مهسا، خیابان در تب و تاب است – مرضیه شاه بزاز

شتابان، شوریده، پرنفس
بر کف خیابان،
با سایه اش همآغوش می شود
گره از گره، مشت باز نمی کند!
وَ من
از زیر سبزه های پای خورده،
باز دندانِ تیز به جانِ جوانی فرو می برم!
من دهان چرکین تاریخم!
سیر نمی شوم!
.
.
بر گیسوان سبز زمین
گره میزنم، گره می گشایم
آذین سبزه پر از شقایق است
تا لگدکوب کرگدنی را باز باره به تلخی تجربه ای بیاموزد!
برهر درِ خانه‌، اینک آونگ،
ترسم که کوبه ام زنگ زند
یا که در رگ انجیر، شهدم ترش شود
توفان است و تابِ گیسوان بیتاب!
من لحظه‌ی بیدارباشِ‌ تاریخم!
.
.
بر زورق زمین
بادبان برافراشته
بر زمان، پارو می زنم آشفته
گذرگاه، آز فانوسِ کهکشانی برافروخته
افسوس!
افسوس!
مردمکهایم نور را برنمی تابند
و مادران در انتهای گیسوی خلیج به انتظار
به زبان مشترکِ اشک، در سخننند!
من خاطرِ پریشان و کودنِ تاریخم!
.
.
در خیابان،
پنهان و آشکار
از زیر ردای ترس،‌ قداره می کشد
از خون، سیر نمی شود امشب!
من یاوه گوی!
یا
آسوده خفتهْ در جنگِ تاریخم!
من ننگم!
.
.
جان میان دو سنگ نهاده
زنجیر از گیسو می گشایم
رقص آغاز می گردد
رقصنده ام من! برقص!
من ایرانم!
.
.
مرضیه شاه بزاز
آتلانتا، سپتامبر ۲۰۲۲
divanpress.com

https://akhbar-rooz.com/?p=171259 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x