پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

“دمکراسی”، اسم رمز پروژه غرب برای جایگزینی دیکتاتوری ها درآسیا و اورآسیا – اردشیر قلندری

دیوار برلین، مرز جدایی شرق و غرب

جهت درک درست تر جهان معاصر، به سالهای میان سده بیستم برمی گردیم. دراین سال ها جهان در دوقطب متخاصم، هنوز با آثار ویرانگر فاشیسم مواجهه بود و ما جهان را ایدئولوژیک و یا سیاه و سفید می دیدیم. در همین راستا هر تغییری متناسب با مفاهیم دوران واکاوی می شد، جنبش ها و پویش های دگرگونساز یا بسود اردوگاه سوسیالیستی و یا در دام بلوک امپریالیستی تعریف می شدند.

همه چیز آرمانگرایانه بود، دو قطب جهان در یک قاب، آن طرف یا این طرف جا گرفته بود. اندیشه ها کاملا ایدئولویکی بود، که در مقوله ایدئولوژی مارکسیستی- لنینیستی و ایدئولوژی سرمایه داری قرار می گرفت. از همین زاویه، هر حرکتی که رنگ ضد سرمایه داری، هرچند اندک می داشت، در کنار طرفداران سوسیالیسم قرار می گرفت و بلوک سوسیالیستی به حمایت از آن برمی خاست.

در راستای تغییر مسیر حرکت جنبش ها، دو قطب به رقابت شدید با هم می پرداختند، ماشین حمایت مادی و معنوی هر دو قطب جهت کشیدن آن به سمت خود به کار می افتاد. همین امر در مواجهه با انقلاب کوبا موجب شد که دو نیروی بزرگ تا سرحد جنگ اتمی در برابر هم قرار گیرند.

در پایان سده بیستم، اتحاد جماهیرشوروی فروریخت، توازن قوا جابجا شد، تغییرات بزرگی در محاسبات جهانی صورت گرفت، سرمایه داری یکه تاز میدان گردید، کلیه حوادث آتی در چنین سنجشی تعریف شد.

جهان به نوعی از ایدئولوژیکی دیدن مساله فاصله گرفت، اما سوسیالیسم همانند یک رهکرد اقتصادی مورد توجه باقی مانده است!

جهان در تعریف تازه خود، درگیر جنگ ها و کشمکش های بسیار هیولانه تری گردید، برخی کشورها تکه پاره شدند، خاورمیانه بابت منابع عظیم خود میدان جنگ کشتارهایی گردید که شاید معادلی برای آن در تاریخ نتوان یافت. دراین تقسیم منابع روسیه که در طی تکوین دولت امپریالیستی خود درجهان سرش بی کلاه مانده بود، از خواب بیدار شد، در نشست های بین المللی نهادهای غارتگر درمیان دالان ها درپی سهم خواهی خود برامد، درگیری های لفظی پس از مدتی به زورآزمایی نظامی کشید، که از مناطق کوچک کشورهای همسایه آغاز و به اکراین رسید.

غرب که در ابتدا در برخی موارد با سهم خواهی روسیه موافقت ضمنی داشت، چشم بر برخی دخالت های آن در جغرافیای مرزی روسیه بست، در ادامه باز هم گام پا پس کشید، حضور روسیه در سوریه و حفظ رژیم اسد را هم پذیرفت، حتی در افغانستان نیز جایگاهی برای این کشور درنظر گرفته شد.

 به نظرمی اید و یا حداقل چنین وانمود می شود که درروند تحمل روسیه در ارتباط با اکراین دگرگونی هایی رخ داد، سیاست تحمل و پذیرش به سیاست تقابل و مهار تبدیل گردید. در این تقابل، غرب سیاست تلاشی کامل روسیه در باتلاق اکراین را برنامه ریزی کرده وهمه چیز طبق روال برنامه پیش می رود.

روسیه چند روز پیش از سازماندهی رفراندوم در مناطق اشغالی اکراین، بسیج سربازان مشمول وظیفه را اعلان کرد، جهت مقابله با فرار از بسیج، متخلفین با حکمی از سوی پوتین به ده سال زندان تهدید شدند.

بنابراین، اینک روشن است که موضوع رفراندوم و الحاق آن مناطق به روسیه در راستای دفع تلاش اکراین در بازپس گیری مناطق فوق است، ادامه عملیات درواقع تجاوز اکراین به خاک روسیه تلقی خواهد شد، روسیه نیز حق دفاع از خاک خود را خواهد داشت.

این رویکرد سیاسی هیات حاکم بر روسیه که در راستای تحریک روحیه ی ملی روس ها است تا کجا موفق خواهد بود پرسشی است که نیاز به زمان دارد. اگرچه هم اکنون نیز می توان گفت که این سیاست با واکنش منفی گسترده مردم روبرو شده است، بطوری که در نظر سنجی های اخیر موسسه نظرسنجی لیوادا رتبه پوتین از ۸۳% به ۷۵% رسید، گذشته از این، در مرز روسیه با همسایگان صف های چندین کیلومتری تشکیل شده، بسیاری با خودروهای خود به همراه خانواده راهی دیار غیر شدند. مهمتر از همه مساله ای است که در داغستان رخداده، گذشته از مخاچکله، در برخی روستاها مردم معترض شاهراه های اصلی  را بسته، درگیری ها در حال شدت است. در خود روسیه نیز مراکز پذیرش سربازان نیز طعمه اتش سوزی می شود، چنانچه این روند ادامه یابد، باید منتظر اعتراضات به مراتب گسترده تر در خیابانها بود.

در جنگ میان روسیه و اکراین (بخوان غرب) یکی از برنده گان اصلی چین است، که نفت روسیه را ارزان وارد می کند، و مقدار خرید خود را تا ۲۸% افزایش داده و به روزانه ۱.۹۶ میلیون بشکه رسانده است. پرواضع است که اروپا نیز از این موضوع بی بهره نمانده است.

از طرفی، این جنگ برپایه بسیاری از داده ها بایست صورت می گرفت، چرا که بسیاری از کشورهای بزرگ اروپایی و خود امریکا به انبار سلاح های دیروزی مجهز بودند، نابودی ان تجهیزات بسیار پرهزینه بود. اینک قسمت بزرگی از ان ابزار الات نظامی در میدان جنگ نابود شدند، تا انبار ها به سلاح های مدرنتر مجهز شود.

شرکتهای تسلیحاتی دائما در حال عرضه ابزارآلاتی هستند که نیازمند ایجاد بازار تازه هست. وجود سلاح های کهنه بازار فروش را مشکل کرده بود. از این روی، جنگ در خاورمیانه به نوبه ی خود زمینه فروش را مهیا ساخت. اما انبارهای کشورهایی مانند، المان، لهستان… و بلاخره روسیه همچنان از سلاح های سال های هفتاد به این سو پرماند. در جنگ روسیه – اکراین این انبارها با موفقیت خالی شد. اینک لهستان…. در صدد خرید سلاح های بسیار مدرن پا پیش گذاشته اند. این امر موجب این پرسش می شود که آیا ممکن است میان اولیگارشی حاکم بر روسیه و شرکتهای جهانی اسلحه سازی و دولت های ذی نفع نوعی هماهنگی وجود داشته باشد؟  

همزمان، ناتو که به دمل اروپا تبدیل شده بود، اینک مدافع تمامیت ارضی اروپاست، از بودجه نجومی برخوردار شده است. برخی کشورها که تصورعضویت شان در ناتو ممکن نبود، اینک تلاش شبانه روزی دارند تا عضو این سازمان گردند. در کشورهای اروپایی بهای سوخت، متعاقبا زندگی به شدت افزایش یافت، که بدون جنگ میسر نمی شد. اقتدارارتش دوم جهان [روسیه] فروپاشید، تاجایی که از پهپادهای ایرانی (که اینک با موفقیت برخی از مناطق اکراین را مورد هجوم قرارداده اند) و ادوات نظامی از کره شمالی خریداری می کند. همزمان، بسیاری از کشورها ازجمله هند با امریکا جهت خرید سلاح های امریکایی مذاکره می کنند. از طرفی نیز، اندیشه ارز جایگزین دلار از سوی چین و روسیه با هم پیمانان که در جای خود کابوسی برای امریکاست، درهم می پیچد. سازمانهای اقتصادی چین و روسیه با سایر کشورها در استانه تلاشی قرار گرفته است. با اعمال تحریم اقتصادی روسیه، اندیشه سهم خواهی و باز تقسیم جهان به رهکردی برای بقا رژیم تبدیل شده است. از جمله موضوعاتی است که به راحتی نمی توان از کنارش گذشت.    

در این بازه از زمان اندیشه های نئولیبرالی غربی موفق شد به نوعی در جوامع ایدوئولوژی زدایی نماید. سرمایه داری انگار پروبال حزب های کمونیستی را چیده، بربسیاری موارد به یاور خود تبدیل کرده است، برای نمونه حزب کمونیست در روسیه که گذشته از پیشنهاد “عملیات ویژه” در خاک اکراین، پیشنهاد بسیج عمومی مبنی بر پیروزی روسیه در تجاوز به اکراین را هم به مجلس می برد.

ایران

 پس از یکه تازی نظامی سرمایه داری، تسلط اقتصاد نئولیبرالی در جهان، رشد خودخواهی حاکمان و عدم پاسخگویی به جامعه به چنان درجه ای از وقاحت رسیده است که انگار به غیر از این عده، جهان خالی از سکنه می باشد.

در این راستا، می توان ایران را نام برد. انچه که امروز از دزدی های حاکمان برملا شده است، دکل نفتی حتی چاشنی هم به حساب نمی اید.

پیاده سازی سیاست های اقتصاد نئولیبرالی، به همراه برنامه های اتمی رژیم ولایی، جامعه را به مغاک فقر بیشتر کشید، لایه های اجتماعی بزرگی فقیر شده اند.

 در همین راستا، رویکرد نسل جدید ایران به اوضاع پس از اعتراضات چند سال اخیر شکل تازه تری بخود گرفته است. دیگر سخن از اصلاح رژیم نیست، جامعه واقف است که این ساختار در هیچ شرایطی اصلاح پذیر نیست. مردم پی برده اند که که تمامی بافت های هرم قدرت دزد، بی کفایت، مافیایی است، چنین ساختاری باید فروبریزد.

یکی از مشکلات اصلی اعتراضات ناهماهنگی میان معترضین خیابان با اعتصابات سرتاسری در مراکز تولید، موسسات دولتی و غیر دولتی و سایر نهادهاست، درصورت ایجاد هماهنگی و اتحاد میان این دو رژیم ولایی در اولین فرصت فرو می پاشد.

یکی از وظایف اصلی نیروهای ملی و مترقی در وهله نخست اتحاد موقت بر موضوع اصلی یعنی رهایی ایران از بختکی بنام جمهوری اسلامی است. با اشراف به این امر بزرگ زمان در راستای اتحاد جهت سرنگونی رژیم مهیاست، تنها همت این سازمانها نیاز این بازه حیاتی می باشد. اگر امروز را ازدست بدهند، تامدتها بیرون از افق حوادث خواهند ماند.

عدم اتحاد میان اندشیه های ملی –مترقی موجب شده است که هر از چندگاهی مردم به خیابانهای می ایند، رژیم نیز بسیاری را دستگیر، بسیاری دیگر را می کشد، مدتی اعتراضات فرومی نشید، دوباره پس از مدتی آغاز می شود. فقدان رهبریت، که شرط اصلی هماهنگی و ادامه ان است، می تواند بزودی یاس و نامیدی را دال بر “شکست ناپذیری رژیم” ایجاد کند، جامعه را برای مدتها در چنبره خود نگهدارد. 

از طرفی، غرب با اینکه هنوز خواهان حفظ رژیم است، برپایه رویکردهای اخیر به نوبه خود پی برد که اکثریت قریب به اتفاق جامعه در مقابل رژیم است، در چنین مواردی برپایه شناخت از سیاستهای غرب، او می تواند به گزینه دیگری بیاندیشد، در همین راستا هیجان ها و فعالیتهای هدفمند رسانه های غربی در انتشار اخبار گسترده اعتراضات دقیقا از همینجا نشات می گیرد.

تغییر رویکرد در سیاستهای غربی در جهان امروز در رابطه با ایران و کشورهایی همانند روسیه… نشان می دهد که عصر دیکتاتوری های آسیایی و اورآسیایی به پایان خود رسیده، تلاش در جایگزینی آن با ساختاری فریبنده تر با نام رمز “دمکراسی” در دستور روز غرب قرار گرفته است. امری که چپ باید نسبت به ان بسیار محتاط عمل کند!.

https://akhbar-rooz.com/?p=171702 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
کیا
کیا
1 سال قبل

چطوره چپ اول دمکراسی پیش کشی غرب را شناسایی و دریافت کند و خود از آن مقوله ای مناسب بسازد ، این بهتر از دیکتاتوری ورشکسته فعلی نیست!
آیا دعوای اصلی سر همین نیست!؟

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x