شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

“درختا دارن میوه می دن”؛ برای “آزادی به قامت انسان”، مهمترین معنای “زن، زندگی، آزادی” – مهین میلانی

در انقلاب با شکوه و تکینه ی شهریور ۱۴۰۱

چند سالی پیش از شروع آغاز قرن ۱۴ تا آغاز قرن ۱۵ شمسی، ایران دو انقلاب، دو کودتا، و چندین قصد حمله به شاهان و وزیران با ویژگیِ جنگ های بین مشروطیت و مشروعیت را در پی داشته است. و اگر این انقلاب با شکوه و  تکینه ی شهریور ۱۴۰۱ در تاریخ ایران و جهان که درآن مردان سینه سپر می کنند برای پشتیبانی از زنان را هم اضافه کنیم، از پنج انقلاب بزرگی که دنیا دیده سه تایش در عرض یک قرن و اندی در ایران صورت گرفته است. مشروطیت نقطه ی آغازی بود با سردارانی چون ستارخان و باقرخان. ستارخان، اصطبل داری که سواد چندانی نداشت ولی عرق ملی آن چنان در خونش و در استخوان هایش جاری بود که پس زد تحصیل کرده های غرب رفته را که سو به وابستگی به ملل خارجی داشتند. آن عرق ملی همراه با نسیم های مترقی و مدرنیته و آزادگی که از غرب به ایران وزیده بود و همزمان با تغییراتی اساسی در اردوی شرق، استارتی بود که در طی یک قرن و چند سال فرزندانی در قرن ۲۱ از نسل دهه ی هشتاد شمسی در اوج دلاوری هایشان بوجود آورد که روی این سرداران را سفید کنند و هم چنین روی برخی پادشاهان ۲۵۰۰ سال پیش از اینِ ما که مردم را آزاد می گذاشتند بعد از فتوحات که زندگی خود را در دست بگیرند.

برای مدت ها، دست کم در این سه – چهار دهه ی اخیر، مبارزه دیگر معنای خود را در جهان از دست داده بود. تمام خیزش ها و جنبش های این چند دهه بخصوص در خاورمیانه عقیم مانده و یا منحرف شده بودند. نمی دانستیم مردمی که در خیابان تظاهر می کنند یک امر واقع را پیش می برند یا تحت تأثیر حاد واقعیت ایدئولوژیک یا سرمایه داری به آنجا کشیده شده اند. گمان می رفت که دیگر دوران مبارزات و انقلاب ها به سر آمده. می بایست سرکنیم با هرآن چه رو به رو داریم. و به راه های مسالمت آمیز و رفرم تکیه می کردیم. و یا فکر کنیم که دنیا همواره چنین بوده و چنین خواهد بود. رستاخیر شهریور ۱۴۰۱ مبارزه را و انقلاب را دوباره برای ما معنا کرد. مقاومت و قاطعیت و سلحشوری را عریان وبرهنه در خیابان به ما نشان داد. مبارزه ای که از خم و چم ها گذشته است. هرراهی را آزمایش کرد. بی گدار به آب نزد. برحسب شرایط موجود جلو می رفت و هرزمان به حقیقت دیگری پی می برد. و راه دیگری را که لازم بود بر می گزید. هم بستگی جانانه نمایشی بود سرشار از مهر نشأت گرفته از دردها وزخم های مشترکِ مرگزای چندین نسل. معنای آزادی به قامت انسان در این جا، در این خیزش ها باردیگر رخ فراموش شده اش را بر ما ظاهر کرد. می بایست دوباره با شاهرخ مِسکوب همراه شویم که: “خون در زمین فرونرفت. روی زمین پخش شد. از زیر هرسنگ جوشید و به راه افتاد. هرکس آن را می دید می فهمید جایی بی گناهی را کشته اند.” و یک کاربرِ فیس بوک نوشت: “خبرآمدخبری در راه است. ما این همه بودیم و تنها بودیم.” یک نوع ملی گرایی، یک نوع وطن پرستی در این رستاخیز موجود است که با گذشته بسیار متفاوت. هیچ برتری نژادی در آن نیست. یا ناسیونالیسم فاشیستی. یک نوع همبستگی پیامدِ زخم های ناسور گذشته همراه با برخی افتخارات هزاران سال پیش و عبور از آن چه اکنون در دنیای فراواقعیت دنیای امروز می گذرد فضای ایران را پر کرده است. فراگیر است. آغوشش بر همه باز. خشمش را بر ستمگر چنان می کوبد که ستم دیدگان همه را گرد خود آورده و مهرش را بر آنها نیز که در مسیر جانبداری هایی کرده اند و اما حالا با واقعیتی شفاف روبرو هستند دریغ نمی کند. همگان نوعی امنیت و خلوص در درون آن حس می کنند و آنها که پیش از این با نفرت وکینه یکدیگر را خطاب می کردند حالا به دور این حاملِ عرق ملیِ نهفته در تک تک هرایرانی گردآمده اند. این رستاخیز آن قدر تشعشع دارد که جهانیان را نیز با خود همراه ساخته. ژیژَک گفت که این مبارزات باید سرمشق دیگران باشد. و هست. و شده است. از هر قشر وصنفی در جهان اعلام پشتیبانی شنیده ایم. با پیروزی این انقلابِ ایران دنیا بی تردیدتغییر می کند. کلام دیگری در کار است. کلام “زن، زندگی، آزادی” به سه رنگ پرچم ایران(سبز، سفید، قرمز) زینت بخش بنای شهرداری های سانفرانسیسکو و لوس آنجلس و کاتدرال بزرگ این شهر و آبشار نیاگارا و لوگوی گوگل و پارلمان های کانادا می شود.

و زندگی. آری زندگی. و ما برای کسب آن به راهروانی نیاز داریم که اول زندگی را فهمیده باشند و چه کسانی بهتر می توانند این مهم را ادراک کرده باشند بهتر از فرزندانی که از طریق اینترنت با دنیای آزاد سروکار دارند و حکومت اسلامی هر روز به دارشان می کشد برای هر کنش و رانش فردی. یعنی که این پارادوکس می بایست در نقطه ای رانش طبیعی را بارور کند. دوم به کسانی نیاز داریم که زندگی را بخواهند برای همگان. یعنی زندگیِ امن و آرام و مرفه برای همه تا بتوانند زندگی امن خود را فراهم کنند. کسانی که خوب فهمیده اند فرد در اجتماع و در روابط با دیگران است که تولید می کند، مصرف می کند، از تولیدات جمعیِ بهره می گیرد تا زندگی زیبا و مرفه و آرام خود را پیش برد. بدین منظور می بایست مهری از خورشید و آتش نیاکان و هم نوآوری های مداوم و مدرن با پس زدن سنت های عقب مانده ی پدران تنت را گرم کرده باشد تا این امکان را برای همگان بخواهی. و سوم: یکی از ستمدیده ترین در طول این قرن ها و قرن های گذشته است که حالا پرچم را در دست می گیرد: زن. که در حکومت اسلامی فقط یک نصفه و ضعیفه و کشتزار خوانده می شود و می بایست به پستوها رانده شود. اما آن فرهنگ ستارخانی و آن قدمتِ فرهنگ دیرینش و قدرت ماندگاریش همراه با آثار کلاسیک ارزشمند ادبیش آنقدر پایه ها را محکم نگاه داشته که اگر توانست مغول ها را براند، اگر توانست فرهنگ پارسی را از هجوم فرهنگ های بیگانه مستقلانه حفظ کند و بارورش سازد، و آن را نسل به نسل پاس بدارد، پس توانسته است آن را برساند به جایی که رودابه ها و اشک بوس های زمان این بار نه به عنوان یک فرد بلکه چون سیمرغ که همه یک مرغ می شوند باری را به مقصد برسانند که یک قرن پدران و مادرانشان را در چم و خم تاریخ یک لحظه آرام نگاه نداشته بود در نگاهداری میراث ارزشمند تاریخ مبارزاتی برای برابری و مقابله با ظلم دیکتاتوری و پدرسالاری. گلشیفته فراهانی در وصف دلاوری های اخیر زنان و مردان نوشت: “۱۷۰سال پیش قره‌العین را سوزاندند صدا از مردى بلند نشد. ۴۴ سال پیش حجاب را بر زن اجبارى کردند صدایى از پدران ما در نیامد. ١۵سال پیش گل شیفته‌ى بدونِ روسرى توسط فرهادى‌ها طرد شد. امروز مردان ایران چو شیر براى زنان سینه سپر میکنند و می میرند. این خود خود پیروزى است.” آری مردانی که عکس های خمینی و خامنه ای و بقیه ی آخوندها را جر می دهند و می سوزانند و پرچم حکومت اسلامی را پائین می کشند و در این راه جان می بازند چه زیبا با نیمه ی تنشان، زن، همراه می شوند. سه انقلاب در طی یک قرن و چند سال در یک کشور و شدن های بدون وقفه مشخصه ی مردمیست که حال جشن طلایه های پیروزی را بعد از مدت ها گام برداشتن های بامدارا و خردمندانه نفس می کشند. هنوز کشته می دهند. هنوز دستگیرشان می کنند. اما می دانند که این بار آغازِ پایان است و آغاز دوره ای که مثل هیچ دوره ی دیگری درتاریخ کشور ما و هیچ کشور دیگری نبوده است. دوره ای که شعار “مرگ بردیگری” شعار اصلی نیست، اگر هم هست مستتر است در “مرگ بر اصل ولایت فقیه”، یا “مرگ بر جمهوری اسلامی”. دوره ای که هیچ کشور شرق و غرب را دشمن نمی دارد، دوره ای که آبروی رفته ای از ایرانیان را که توسط حکومت اسلامیِ آخوندها به زیر پستو رفته بود، هم چون که زنانش، خرید و با چه شکوهی زن و زندگی و آزادی را یک جا کنار هم چید. آبرو با زنان و پشتیبانی مترقیانه ی مردان از پستو درآمد. چرا که همانگونه که ژیژَک گفت در توضیح این خیزش ها و قیام ها و انقلابی ترین به معنای کلمه، “مردانی که در جنبشِ زن، زندگی، آزادی شرکت می‌کنند به خوبی می‌دانند که مبارزه برای حقوقِ زنان همانا مبارزه برای آزادیِ خودشان است.” انقلابی ترین زیرا برای اولین بار در تاریخ است که زنان طلایه دارند و مردان کم از زنان ندارند از مبارزه برای “زندگی” و “آزادی” که در این واژه ها انسانیت حرف اول را می زند.  انقلابی ترین زیرا فراقومی است. فراجنسیتی است. فراطبقاتی است. آزادی و زندگی را برای همگان می خواهد. و در واقع فراآزادی و فرازندگی است زیرا به “من”ی دست یافته که مانند زبان از او جداناشدنیست. کسی در استوری نوشت: یه روز میاد که ما هم رو نکشیم/به هم نگاه بد نکنیم. مردم خواهانِ چرخه ی کشتار و اعدام های بعد از هر انقلاب معروف در دنیا نیستند. و این چرخش بزرگیست در تقبیج مرگ. “زن، زندگی، آزادی” یک معنایش اینست. اما مرگ دیگر، مرگ زنده، مرگ درجان های متحرک هست که زندگی را برمردم زهر می کند. مرگ هرروزه با محدودیت های ضد فردیتِ رانش های طبیعی زندگی. و شعار این انقلاب خواست زندگیست. زندگی ای که ایران وغیر ایران ندارد. در بسیاری کشورها و درغرب نیز زندگی ها به شکل هایی از مردم گرفته شده است. امنیت شادمانی و سلامت و آینده اذهان بسیاری از مردمان را مختل می سازد. به همین دلیل این شعار جهانی است. فراملیتی است. به همین روست که این همه پشتیبانی از هر سو در جهان از جانب هر نوع آدمی داشته است. کرامت از دست رفته و شرافت از دیگر معناهای این رستاخیز است. ۴۳ سال رژیم غاصب اسلامی کوچکترین محل اعرابی برای موجودیت افراد قائل نشد. فقط تحمیل باورها و شیوه های زندگیِ عقب مانده ی خودش بود همراه با ویرانیِ اقتصاد کشور، اعتبار کشور در جهان، و فقر بیش از پیش مردم. مردم حس می کردند اشغالگرانی آن ها را دربند انداخته اند. و شرافت، بالاتراز هر خصلت دیگری که انسانی است در این شعار موج می زند وبا خود مهر و عاطفه و احترام به حق و انتظارات دیگری را حمل می کند.

مردم ایران قدم به قدم “شدن” خود را پیش بردند. در جنبش سبز سال ۱۳۸۸ هنوز شعار “الله اکبر” و “میرحسین حمایتت می کنیم” شعار اصلی بود. در آبان ۹۶ مردم گفتند: “نه اصول گرا، نه اصلاح طلب، دیگه تمومه ماجرا”. در دی ماه ۹۸ “روحت شاد رضاشاه” مشخص ترین شعار بود. اکنون “زن، زندگی، آزادی” از همه ی این باورها عبور کرده است. از آن رودخانه ی معروف گذشته است. با زن است که بیش از هرپدیده ی دیگری نماد استبداد دینی در اوج مردسالاری خود را نشان می دهد. زنی که باید در پستو باشد. زنی که مردش هر تصمیمی را برای او می گیرد. زنی که نصفه است، ضعیفه و عقلش ناقص و مرد باید او را راه ببرد. لذا زن در این شعار همه ی این تبعیض ها را با خود حمل می کند. چنین تبعیضی به اضافه ی تبعیض های تحمیل شده ی مشترک با مردان و دگرباشان توسط دستورالعمل های بی چون و چرای ولی فقیه زندگی را برهمه زار کرده است. واین همه تبعیض جایی برای زندگی و آزادی نمی گذارد. علاوه براین که ظرافت ولطافتی انسانی در این ترکیب موج می زند. کسی بر کسی قرار نیست دیکتاتوری اعمال کند. هیچ ایدئولوژی بر دیگری برتری ندارد. هیچ جنس و نژاد و زبان وفرهنگ در آن جای خاصی ندارد. شعاریست در نتیجه ی یک پروسه ی ۱۱۵ ساله بعد از مشروطه از دردها، زخم ها، و اندوه های انباشته شده. به همین دلیل است که همه ی نسل ها را با خود همراه می کند. در انقلاب مشروطه تنها پدیده ای که اصلن مطرح نبود “زن” بود. اما کنش های دلیرانه و وطن خواهانه ی انقلابی برای مشروطیت راه را باز کرد که زن به تدریج جایش را باز کند و یک قرن واندی بعد از این همه رخدادهای تاریخی در جغرافیای رنگارنگ ما به بار بنشیند. “درختان دارند میوه می دهند” را اخیرن امیر نادری گفته است. سازنده ی فیلم دونده که همه شور و عشق بود و دویدن برای این که به زندگی برسی. و حال رستاخیز شهریور ۱۴۰۳ با دلاوری ها، قاطعیت ها برای عشقِ به زندگی و آزادی که ما از آن دیدیم می رود که انقلابی را به ثمر برساند که یگانه است در تاریخ ایران و جهان. کلیدش را مرگ معصومانه و مظلومانه ی یک دختر زد، یک دختر کرد، همان جایی که از آغاز انقلاب ۱۳۷۵ سرجنگ با حکومت اسلامی داشت. نامش ژینا، یعنی زندگی. یک زن است. به کردی: ژِن. و ئازادی یعنی آزادی. کسی که این ترکیب را ساخت جایزه اش قیمت ندارد. رانشی که در خیزش های ملی اخیر پشت این شعار وجود داشت و با سوزاندن روسری آغاز شد حجاب، نماداستبداد دینی را سوزاند. این خیزش های زنانه هیچ شباهتی با فمینیسم جاری و می تو ندارد که اغلب مرد ستیز است. ومردان چه دلاوری هایی ازخود نشان دادند در مرگ یک زن. و این اوج ادراک مفهوم انسان در هم بستگی در یک جنبش است که ما نظیرش را در جهان ندیده ایم. این رستاخیز دهان بسیاری از سلبریتی ها را باز کرد برای اعتراض و اعتراضات اینجا و آنجا نشانه هایی از هدایت گری دارد. به این معنا که این سازماندهی های پراکنده می رود که به ستاد رهبری تبدیل شود. اوایل انقلاب ۱۳۵۷ خمینی در جمع نمایندگان مجلس گفت: “بترسید از آن روزی که مردم بفهمند درباطن ذات شما چیست، ویک انفجار حاصل بشود. بترسید از آن روز که ممکن است یکی از “ایام الله” باز پیدا بشود وآن روز دیگر قضیه این نیست که برگردیم به ۲۲ بهمن، قضیه این است که فاتحه همه ما را می خوانند!” آن دیو خوب می دانست که در باطنِ ذاتِ آخوند چه می گذرد و تاریخِ ایران بارها جنگ بین دیو و فرشته را تجربه کرده است.

کسانی از افراد خاورمیانه می گویند آمریکا نمی گذارد یک کشور دموکراتیک شکل بگیرد. برخی می گویند باز موجی است مثل همیشه. چند صباحی شلوغ می شود و بعد به تاریخ می پیوندد. اما این صدا صدایی از جنس دیگر است. صدای پای انقلاب لرزه به تن ها انداخته است. در هفته ی اول این رستاخیز فقط ۱۸۰ بسیجی زخمی شدند. این بی سابقه است در طول خیزش های دوره ای مردم ایران. برخی از خایه مال هایی که ۴۳ سال فقط از سهم مردم خورده اند و هیچ حرفی از جنایات وفساد و اختلاس و غیره نزده اند، سریع دست پاچه شدند و خود را طرفدار اعلان کردند مانند مهران مدیری. حتی علیزاده به انتقاد گفت که گشت ارشاد در شمال شهر حضور ندارد و فقط به فقرا می پیچد. برخلاف شخصیت های گوناگون سینمائی، ادبی، و ورزشی در دنیا که حمایت خود را اعلان کردند و همکاری برخی شرکت های تلفن که خط تلفن رایگان برای ایرانیان خارج از کشور در نظر گرفتند، خیلی به ندرت برخی عناصر از سران حکومت های غربی خود را مدافع مردم ایران نشان می دهند. چشم می اندازند ببینند که کفه ی ترازو کدام طرف می رود آنجا را بگیرند و باز دخالت کنند. اگرچه دخالت های قرن اخیر در بخصوص خاورمیانه ضررهای زیادی برایشان داشته و درس های زیادی از آن آموخته اند اما کماکان رصد می کنند. در هرصورت رسانه های اصلی آمریکا هنوز ساکت مانده اند. منتظرند ببینند اربابانشان چه دستوری می دهند. و با این که امید بسیار زیادی در مردم وجود دارد که در آغاز پایان قرار داریم، اما بخش بزرگی از جامعه هنوز در خانه مانده است. آیا اهمیت دارد؟ می دانیم که سکوتشان موافقت با رژیم نیست. همیشه همین “اقلیت” تعیین کننده کار را به جلو برده و دیگران را همراه کرده است. اگر رفراندومی گذاشته شود بی شک همه ی آن ها که سکوت کرده اند رأی منفی به حکومتِ اسلامی خواهند داد. و این خیزش ها بسیار تأثیر گذاشته است بر روی مردم کشورهای همسایه. پس از واقعه ی اخیرجنوساید هزاره ها در کاج، دو هفته بعد از شروع رستاخیز ایران در غرب کابل، یک نوع همیاری و همدلی ملی در میان افغانستانی ها در محکومیت این جنایت می بینیم بعد از اشغال کشور توسط طالب آ که سابقه نداشته است. و در ترکیه نیز کنش های اعتراضی افزایش یافتند. هم چنین در سوریه حرکت هایی دیده شده است.

اگرچه تاریخ مبارزات زنان ایران تک و توک حتی به قبل از انقلاب مشروطیت می رود که از اولین ترینش ما قره العین را می شناسیم، اما مبارزه ی حجاب به عنوان یک اکسیون جدی جمعی از همان آغاز انقلاب ۱۳۵۷ شروع شد. تحمل این نماد استبداد بعد از کشف حجاب رضاشاه و آزادی های فردی زمان محمدرضاشاه نمی توانست پذیرفته شود. درآغاز انقلاب نخست جمعی از زنان معترض که اغلبِ نیروهای مخالفِ سیاسیِ دینی و چپ هم آن را تقبیح کردند مبارزه را آغازیدند و پس از سرکوب آن به طور فردی از پا ننشستند، و این کنش در شرکت ها و بیزینس های خصوصی ادامه یافت. سپس شکل و شمایل روپوش و مقنعه عوض شد، بعدتر حجاب و لباس اصلن شد برای خودش آخرین مدل تن زن های ایران. چند سال پیش از این ویدا موحد بالای سکو رفت و روسری را به دست باد داد و دختر آبی که با لباس پسرانه لباس می پوشید که در استادیوم ها حاضر شود به جنسیتش پی بردند و او خود را آتش زد. بعد از آن درمجامع عمومی و پشت رل شاهد سرباز بودن و لباس های غیررسمی زنان بودیم. گاهی اخیرن فیلم هایی در می آمد از پارک های عمومی با دختران “سرلخت” به طور دست جمعی و گفته می شد انگار انقلاب شده است. آخرین حادثه قبل از مرگ مهسا امینی ماجرای درگیری سپیده با آن فاطمه خاله ی مقنعه و چادر به سر بود، و انداختن این فاطمه خاله بیرون از مترو  که منجر به دستگیری دخترو شکنجه و توبه ی تلویزیونی شد و ما همه می شناسیم داستان این گونه شکنجه ها را. این “شدن” ها مانند شدن مردم ایران از انقلاب مشروطه به این سو به تدریج همراه با مدرنیته، با کنار زدن سنت، با مخالفت های مدام رساتر و قوی تر و نوتر و قاطع ترشد. ما در ۱۱۵ سال قبل مدام “شدن” را تجربه کرده ایم. در هرمقطع از خیزش هایمان به ارگاسم رسیده ایم و باز در طریقت ادامه داده ایم. ما ایرانیان مردمانی از جنس “شدن” دائمی ایم.   

https://akhbar-rooz.com/?p=172160 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Hassan
Hassan
1 سال قبل

همه این المانها ذکر شده در مقاله قابل درک و لمس است اما هنوز در نقطه صفر هستیم و نمی شود گفت که به همین زودی ها شاهد پیروزی را در آغوش میکشیم ؛ هنوز سکانداری جریان در اختیار باشندگان این جنبش نیست ، سرعت و شتاب آن به شدت وابسته به اتفاقاتی است که چه در داخل چه کیلومترها دورتر از این سرزمین ممکن است رخ بدهد است

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x