چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳

چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳

شکاف دیرینه میان سنت و مدرنیته، در برآمدی تازه – بهزاد کریمی

جمهوری اسلامی آسیب های بی پایانی به ایران و مردم ایران زده است و در عرصه‌هایی برای همیشه جبران ناشدنی‌. اما از یک نظر و فقط هم از یک نظر و گرچه به بهای کشتارهای بسیار، خدمت تاریخی بزرگی به ایران کرده است و آن، از میان بردن هرگونه امکان بازیابی قدرت دینی در هر نوع از آن. این نظام، سکولاریسم را در ابعاد عظیم به خانه‌ها برده است و حتی به منازل بسیاری از باورمندان دینی. بیزاری عمومی از “حکومت آخوندی” در کشور، رویکردی عمومی است

در حالی که جنبش “زن – زندگی – آزادی” ادامه دارد، تلاش‌‌ها برای شناخت خصلت‌مندی، نقاط قوت و ضعف آن نیز شروع شده است. تبیین چیستی این جنبش همزمان با ادامه و پس‌لرزه‌های‌‌اش، خود نشانه‌‌ی دیگری از جوشش جامعه است‌ و بیانگر اندیشه‌های جوشان در آن. برآمدهای نظری در جهت شناسایی نیروی محرکه‌ی این جنبش، فهم انگیزه‌های پوشش دهنده‌ی خیزشی چنین دامن‌گستر و اینکه به میدان آمدگان در پی چه چیزی‌اند مایه‌ی امید هستند، گرچه برای تعمیق رفتن هنوز ‌باید پیش رفت.

در تکمیل مبارزات میدانی، با پیشرفت در عرصه‌های نظری است که می‌توان به یافتن کلید دروازه‌ی ورود به فردای تعیین کننده‌‌ی دل بست. فردایی که، در چشم انداز قرار دارد و فقط نیازمند تجمیع ملی فزون‌تر، پرتو افکنی هدفمند بر مسیر و اتکاء به نفس باز بیشتر برای پیشروی است تا کامیابی در چنگ قرار گیرد. ایران بر ریل انقلاب پیش می‌رود اما بگونه روندی نه بیکباره لحظه‌ای و در سیری مدام سرعت افزا و رو به فرجام. هر فاز از آن متکامل‌تر از قبلی رخ‌ می‌نماید با اندوخته‌ای برای دور بعد.  روندی رو به مقصد تا ایران در وداع با استبداد دینی، دمکراسی را به پیشواز رود. 

یکی از تبیین‌های جنبش اخیر، در تاکید درست و بجا بر شکاف میان سنت و مدرنیته در جامعه است که البته از مدت‌ها پیش بسیارانی بر آن انگشت نهاده‌اند و چیز چندان تازه‌ای نیست. شکافی که به عنوان ‌تضاد عمده‌ی جامعه‌ی ایران با جمهوری اسلامی، نخستین سال از سده‌ی تازه ١۴٠٠ را لرزانده و نسلی را به طغیان برانگیخته که تحمیل هیچ نوع از سنت را برنمی‌تابد. چه از سوی جمهوری اسلامی در پهنه‌ی جامعه، چه مدرسه و دانشگاه تحت سلطه‌ی حوزه و عمله و اکره‌ی ولایت و چه حتی خانه و خانواده و محله زندگی‌. نسلی شهره به دهه‌ی هشتادی‌ها که دنیا را از جام جهان نمای اینترنت می‌نگرد و مدرنیته مطلوب‌ را در آنی باز می‌یابد که گفتار و کردار جمهوری اسلامی بام تا شام علیه آن در پرخاش است. او با به پرواز درآوردن آرزوهای بلندش، از تنگناهای تحمیلی تا دور دست‌ها پر می‌کشد.

این نسل، خیزش نسلی‌ خویش را از طریق شبکه‌های جمعی و اشتراک گذاری‌ها در اشکال طنز نویسی علیه سنت، ترانه سرایی هجو گونه با مضمون نفی تبعیض و ابراز خشم بر ضد سنت‌گرایی به تمرین نشسته تا در نخستین لحظه‌ی مساعد به یکی شدن در خیابان برسد.‌ این میلیون‌ها همسن و سال هرگز هم‌ همدیگر را نادیده،‌ از طریق “شئر” کردن – این اصطلاح برگرفته از ادبیات دنیای مجازی – به همزبانی و همدلی دست می‌یابند تا در پی تجمیعات تدارکاتی، هم‌پای میدانی یکدیگر شوند.

سرباز مدنی این نسل، هراس از رودررویی با پاسدار سنت ندارد زیرا کمترین پیوند فکری و روحی و هنجاری میان خود با این سرکوبگر نمی‌بیند و در انکار اوست که خود را تعریف می‌کند. تفاوت وی با نسل‌های پیشین، بیش از همه در همین ویژگی است. منبع قدرت جمعی این نسل خواهان رهایی از باید و نبایدها، در ایستادگی‌ رهایی‌خواهانه فردی افراد آن در برابر نهی از منکرها و تحقیر امر به معروف هاست. این پرنده دنبال هوای تازه قفس محافظه کاری توصیه شده را می‌شکند و ملاحظه کسی را ندارد. دور از ترس خوردگی‌های قابل فهم نسل پیش از انقلاب بر اثر سرکوب‌های بی‌امان نظام طی سال‌های خونین ۶٠ و در پرهیز از محافظه‌کاری و خود انطباق دهی رفتاری دهه شصتی‌‌ها با حاکمیت مخوف سنت است. این نسل، دلبستگی خود به مدرنیسم و مدرنیته را آشکارا شکل طغیان داده است.

با اینهمه هراندازه که جا دارد تا این جنبش در چالشگری نسل جوان و نوجوان ما علیه تحمیلات سنت و دین دیده شود و نیز درست است بر وجه جهانی و فرا ایرانی این نسل هزاره سوم تاکید به عمل آید، اما هیچکدام اینها نباید موجب کمترین غفلت از پسزمینه‌ی تاریخی انباشت نوجویی‌های ایران متجلی در این جنبش باشد. پس لازم است در تبیین این جنبش جوانانه، درنگ اصلی را بر جنبه بومی آن گذاشت و بر پیر و جوان درگیر با حکومتی سنتی و سرکوبگر متمرکز شد و آن را نماد تکوین در جامعه‌ جنبشی ایران دید. خلاصه کردن و تبیین این جنبش نوگرایی و نوخواهی در خیزش دهه هشتادی‌ها، دستکم تقلیل سطح تجدد خواهی تاریخی در مبارزه‌ با سنت گرایی و کهنه پرستی در این سرزمین است.

این نسل بپاخاسته علیه حاکمیت سنت و برای گذر ایران از واپسگرایی به نوسازی، نه در تقابل با سه نسل‌ پیش از خود، که در اصل نماینده‌ی آرزوهای نابرآورده‌ی پیشینیان برای شکل گیری ایرانی با مضمون مدرنیته و در ترازی بالاتر از گذشته و ابراز شجاعتی امروزین است. این گسست نسلی را در بستر پیوستگی‎‌های تاریخی چندین نسل جامعه باید دید. حتی اگر از گفتمان‌سازی‌ متجددانه‌ی پیشا مشروطه بگذریم که بهیچوجه هم نمی‌توان و نباید بر تلاش‌های رنسانس‌وار و اصلاح طلبانه ارزشمند در دل نیم قرن ظلمانی ناصری چشم بست، مبارزه‌ی‌ ١٢٠ ساله ایرانیان برای مدرنیسم و مدرنیته دستاوردهای ماندگار بسیار به پشتوانه دارد. امروز این ملت، نه جدا از دیروز که از آن مایه می‌گیرد!

خطای بزرگی است هرآیینه اگر فراموش شود که همین دهه هشتادی‌ها نه فرودآمدگانی از مریخ، بل بزرگ شده‌ و پرورش یافته خانواده‌هایی‌اند در بیشترینه خود سکولار. خانواده‌هایی اگر هم در خیابان‌ها،ادارات و موسسات ام القراء زیر سلطه‌ی جمهوری اسلامی محجبه‌اند و روسری برسر، در خانه و حلقات خود اما نه فقط رها از چادر و چاقچور و حجاب بلکه در نفرت و بیزاری علیه آن! سکولاریسم چه درونزا و چه حتی قسماً از طریق زوری، طی ده‌ها سال نیرویی عظیم در کشور پدید آورده که نه تنها هیچ قدرتی را یارای از بین بردن آن نیست بلکه در دوره‌ی حاکمیت دین بر کشور تکثیر مضاعف هم یافته است.

در کشوری با حدود  ٧۵ در صد  شهر نشین،  بالای ٩٠ در صد باسواد و میزان دانشجو حتی گذشته از ۴ میلیون در پیش از کرونا، و یکی از بیشترین ظرفیت‌های دانش بنیادی در منطقه، اکثریت قاطع مردم آن اگر در برون متوسل به “تقیه” دین حکومتی در برابر تحکمات ولایت‌اند، در دنیای درون خود سکولار‌اند و آن هم چه سکولارهایی! محصول این دوگانگی در این جامعه زیر سلطه، زمانی اگر عبارت بود از نوباوگان سوخته نسل دهه شصتی‌های مخالف با نظام ولی ناگزیر از تمکین با وضع، اینک اما به طغیان برآمدگانی‌اند علیه همین دوگانگی در جهت تجدد به جای واپسگرایی‌.

دهه هشتادی‌های ریخته به خیابان و حاضر در میدان را در گره خوردگی خانه با خیابان باید فهمید. این نسل، اگر هم مقررات مهار کننده‌ی خانه را پشت سر گذاشته است اما نه گسسته از خانواده و حتی فراتر  در تقابل با حکومت احساس تعلق به خانواده‌‌ای ضد حکومت و دارای ظرفیت سکولار. نوجوانان و جوانان جنبش قویاً سایه پشتیبانی معنوی خانواده‌ها، هم محله‌ای‌ها، هم شهری‌ها‌ و هم میهنان  را بر سر خود می‌بینند. هژمونی در این جنبش با نوگرایی است و هدف آن، گذر از نظام شرع آلوده به خون و متکی بر رانت و غارت به ایستگاه دمکراتیسم و آزادی. این جنبش، جنبشی چند نسلی است؛ جنبش دختران و پسران هم مستقل از مادران و پدران و هم مرتبط با آنان.      

اهمیت این نکته که قیام ملی بر ضد حاکمیت سنت در کشور را نباید صرفاً به فوران خشم نسل نورس فروکاهید، در اینست که ظرفیت بزرگ جامعه‌ برای نوجویی درست ارزیابی شود. ایران ما، هم سنت  دینی ریشه‌دار در خود دارد و هم نیروی بزرگی از نوجویی و مدرن اندیشی را؛ هم دارای سازمانیافته‌ترین و فکر شده‌ترین نهاد دینی در خاورمیانه با پایگاهی قابل توجه است و هم سکولارترین و متجددترین جامعه کل منطقه به شمار می‌رود. اکنون حتی با اشتعال آتش جنبش ژینا، “ایران اسلامی” الگوی مبارزه‌ی فمینیستی در گستره‌ی گیتی معرفی می‌شود(!) که جدا از اغراق موجود در همین انتساب، اما جای تردید نیست که جهان، پیام سکولاریستی و آزادیخواهانه ایرانیان را شنیده و به تحسین برآمده است. دیدن ایران در دوگانگی سنت و مدرنیته و فهم مبارزه‌ی میان این دو طی تاریخ معاصر، اهمیت محوری در زمینه‌ی سیاست‌گزاری برای نیروی پیشرو دارد.

ایران، از یکسو کشوری است مسلمان و از سوی دیگر کشور عیسی به دین خود موسی به دین خود. مهد نخستین انقلاب مشروطه الهامبخش ملت‌ها در غرب آسیا شد، بهمراه ترکیه آتاتورکی الگوی تجدد آمرانه برای همین ملل، بلند کردن پرچم نهضت ملی و ضد استعماری به تکان در‌آورنده‌ی منطقه و البته انقلاب اسلامی مشوق بنیادگرایان اسلامی برای کسب قدرت در هر جای جهان را هم عرضه کرد! نیروی منادی تجدد ایران، باید تاریخ کشورش را بازبخواند و جامعه‌اش را بیشتر بشناسد تا پایگاه بسیار گسترده‌ی خود را باور کند. البته نه در این زمینه دچار افراط شود و نه به تفریط سقوط کند. در تکیه بر شناخت درست از ایران است که سکولارهای پرشمار ایران می‌توانند از خود بزرگ بینی ماجراجویانه و زیانبار برحذر بمانند و مرعوب آنانی هم نشوند که همه‌ی ملت را “مسلمان” جا می‌زنند!

هیچ نباید فراموش کرد که اصلی‌ترین نقطه اتکای تحلیلی اصلاح‌طلبان دین محور، اصلاح‌طلبان دیندار و حتی اصلاح طلبان سکولار در پی “تغییر حکومت” در طول دو دهه‌ی گذشته قدرت بلامنازعه‌ی ادعایی دین در جامعه است. در واقع نه تنها به اصطلاح “هسته‌ی سخت قدرت” نظام، بلکه عموم اسلام گرایان در پی ایران اسلامی بوده‌‌اند و نه حتی اسلام ایرانی! برای اینان، ذات ایران به تقید دینی است. در این میان اما از همه تاسف‌بارتر، رفتار اصلاح طلبان سکولار امید بسته به “تغییر در حکومت” طی این سال‌ها بود که کوشیدند سیاست تسلیم طلبانه خود را ناشی از “واقع بینی” در تحلیل از جامعه‌ی “مسلمان” ایران جابزنند. اینان، در واقع آتئیست‌هایی بوده‌اند در عمل غیر پایبند به ارزش‌های سکولار.      

شناخت‌های نصف نیمه از بافتار واقعی جامعه ایران و جایگاه گرایش‌های کلان در آن از سوی روشنفکری سیاسی ما، هم به موقعیت و اعتبار سیاسی خود آن آسیب زده و هم به سیر حرکت پیشروانه‌ی جامعه و کشور در راستای دمکراسی و سکولاریسم زیان رسانده است. درنگ بر این واقعیت، درس‌های بسیار دربردارد. در پیش از انقلاب، روشنفکران کشور از هر نحله‌ی سیاسی صرفنظر از معدودهایی در آن، میزان قدرت و نفوذ سنت در دل جامعه را بسیار کمتر از واقعیت موجود دیدند و برقراری حکومتی عرفی را امری تضمین شده تلقی کردند و لذا غافلگیر یورش اسلام سیاسی برای تسخیر جنبش ضد دیکتاتوری شدند.

اما با استقرار جمهوری اسلامی، ایران بیکباره جامعه‌ای دینخو و ذوب در اسلام ارزیابی شد و این به سادگی از خاطرها رفت که این همان ملتی است که ٧٠ سال پیش برای مشروطیت بپا خاست و در محاصره‌ی استبداد جان داد و یونجه خورد و کمر استبداد را شکست. انقلابی که نیروی سکولار رهگشای آن توانست بخش مهمی از روحانیت را جذب مشروطیت کند و نماد مشروعه را به دست روحانی مشروطه‌خواه بالای دار برد. بیشترین نیروی چپ ما بجای تکیه بر سنت درخشان مشروطیت در تاریخ نزدیک خود و دستاوردهای بعدی، اما بر متن تحولات سال ۵٧  فرورفته در بهت از انقلاب اسلامی، “واقع‌بینی” را در این تئوریزه کرد که ایران همین است که هست و باید با واقعیت کنار آمد و کوشید تا اهداف ملی و عدالت خواهانه را از طریق “اسلام حسینی و عدل علی” پیش برد! بخشی از چپ نیز، عمر قدرت اسلامی را سریعاً گذرا دید و با گفتن اینکه مگر می‌شود اسلام در ایران دوام آورد، سر بر دیوار سنگی کوبید. حال آنکه لازم بود و است که در ارزیابی از نیروی این دو گرایش تاریخاً رودرروی هم، آنها در همانی توزین بشوند که هستند. 

و اما چرا چنین؟ زیرا که در سپهر اپوزیسیون رژیم پهلوی ارزش دستاوردهای تاریخی مشروطیت در زمینه‌ی ضربه زدن به بافتار سنتی حاصل شراکت استبداد سلطانی و ریاست مشروعه در ایران، بگونه‌ی درخور درک نشد و اهمیت ایجاد ساختار سیاسی عمدتاً سکولار و مبتنی بر پارلمان در کشور به فهمی شایسته نیامد. واقعیت بسیار تکاندهنده و دراماتیکی است که طی شش دهه‌‌ی پیش از عروج اسلامگرایان به قدرت، ادبیات تولیدی از سوی چپ ایران و ملیون پیرامون سکولاریسم حتی به تعداد انگشتان یک دست هم نمی‌رسد! ما غافلگیر نشدیم، بلکه به دست خود حلقه‌ی غفلت بر گردن انداختیم. چپ عدالت‌خواه باید خود را در مدرنیته، آزادی خواهی و دمکراسی چهره می‌کرد.

تمرکز جنبش مردم ایران علیه دیکتاتوری شاه درست بود، دریغ که موفق نشد خود را در مدرنیزاسیون بدیل تجدد آمرانه پهلوی بپروراند و برعکس متاسفانه مخالفت برحق با سلطه طلبی‌های غرب را با غرب ستیزی واپسگرایانه اسلام سیاسی درآمیخت. بارها نوشته و گفته‌ام این نهایت ساده‌نگری است هرگاه که خطاهای مختلف سیاسی طیف چپ در قبال اسلامگرایان به رهبری خمینی – جدا از سهم‌های متفاوت هر یک – به پسا انقلاب محدود بماند. خطا، عمقیق‌تر بود و وقوعش در دهه‌های پیش از انقلاب.

اکنون هم درس‌گیری کلان از همه‌ی تاریخ معاصر میهنمان، از روندهای مربوط به دهه‌های سلطه‌ی حکومت دینی بر کشور و مشخصاً از همین جنبش اعتلایی “زن – زندگی – آزادی”، باور به توان نیروی بالنده مدرنیته و آینده‌ساز در کشور است و تلاش برای تامین هژمونی سیاسی نیروی دمکرات سکولار بر کشور. این اما نه در معنای نادیده گرفتن نیروی سنت، بلکه پذیرش واقعیت وجودی و قایل شدن حق حضور آن در عرصه‌ی سیاست است. سکولاریسم که رکن دمکراسی است، بر تفکیک نهاد دین از نهاد قدرت بنا دارد نه که مخالف دین‌داری شهروندان باشد. حفظ بارگاه دین باید بر عهده‌ی خود دینداران باشد و نه که خون ملتی را به حساب بودجه‌ی ملی و توان ملی در شیشه کند.

جمهوری اسلامی آسیب های بی پایانی به ایران و مردم ایران زده است و در عرصه‌هایی برای همیشه جبران ناشدنی‌. اما از یک نظر و فقط هم از یک نظر و گرچه به بهای کشتارهای بسیار، خدمت تاریخی بزرگی به ایران کرده است و آن، از میان بردن هرگونه امکان بازیابی قدرت دینی در هر نوع از آن. این نظام، سکولاریسم را در ابعاد عظیم به خانه‌ها برده است و حتی به منازل بسیاری از باورمندان دینی. بیزاری عمومی از “حکومت آخوندی” در کشور، رویکردی عمومی است. این، دستاورد بزرگی است. ایران نه تنها شتابان روان سوی سکولار دمکراسی است که با نیل به پیروزی در این هدف، باز هم پیشاهنگ سکولار دمکراتیزاسیون کل منطقه خواهد شد. جهان، ایران را از این منظر نظاره می‌کند.

بهزاد کریمی ١۶ مهر ماه ١۴٠١ برابر با ٨ اکتبر ٢٠٢٢  

https://akhbar-rooz.com/?p=172556 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

23 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
بهزاد کریمی
بهزاد کریمی
1 سال قبل

با درود به همه دوستانی که درباره‌ی مفاد نوشته، چه در تایید و چه در نقد آن مستقیم و غیر مستقیم به اظهار نظر پرداختند. از همگی سپاسگزارم و اجازه می‌خواهم که فقط در رابطه با نقد دارا گلستان گرامی به گفتن نکاتی بسنده کنم.
دوست عزیزم، همه‌ی نوشته‌ی من این را می‌گوید که ایران دو نیروی قدر سنتی و عرفی گرا در خود دارد و مبارزه بین سنت و مدرنیته داستان تاریخی دستکم ۱۲۰ ساله‌ی این سرزمین است نیز متجددترین کشور در خاورمیانه. نوشتم هم که هم مشروطه را از دل بیرون می‌دهد و هم انقلاب اسلامی را! اگر قرار بر تبیین درست واقعیت‌ها باشد و نه گرفتار ماندن در دلخواسته‌های ذهنی خود به هنگام خوانش جامعه‌مان، آنگاه دچار توهماتی نخواهیم تا بپرسیم “کدام مردم؟”.
بله همین مردم با تاریخی که پشت سر دارند! مردمی که اگر ۴۳ سال پیش در وجه سنتی خود شوریدند و “امام خمینی” در ماه نشاندند اینک اما به تعبیری با کردن جامه بر تن یکی از انقلاب های فرهنگی برجسته‌ی جهان معاصر تحسین جهانیان را برانگیخته است. آیا می بینیم این را یا هنوز هم در رنج ایم از عینک بدبینی ناشی از شکست تلخ بر چشم؟ بله «تمرکز جنبش مردم ایران علیه دیکتاتوری شاه درست بود» و از نظر من روشنفکری که از مبارزه با دیکتاتوری “رستاخیزی”پشیمان باشد، “به لحاظ نظری” نه برگشته به “۴ دهه پیش” که از دیدگاه سیاست مدرن رجعت به عهد ماضی بیعت با سلطان است ولو که منشور “تمدن بزرگ” بر بالای تاج بنشاند!
من دیدگاه نقادانه‌ی خودم در باره‌ی برخورد چپ ایران با رژیم گذشته طی مقالاتی متعدد و نیز در کتاب “سیر گفتمانی ما” به تفصیل نوشته‌ام و حرفم هم اینست که به لحاظ نگاه آلوده به نگرش سنتی بودیم و از نظر برنامه‌ای فاقد معیارهای دمکراتیک لازم در تنظیم نسبت با نیروها و لذا دچار کژروی‌های قسماً نابخشودنی. اما هرگز از اینکه به دیکتاتوری شاه “نه!” گفتم خود و جنبشی را که بدان تعلق داشتم و دارم شماتت نخواهم کرد.
آنچه را که خطای بزرگ برای چپ و ملیون در برخورد با دیکتاتوری رژیم شاه می دانم، همانا ناشایستگی سیاسی – و مسلماً هم ریشه در دیدگاه نظری‌شان – بوده است در عدم و یا ضعف جدی مرزبندی باواپسگرایان اسلامی مدرنیته ستیز، تمدن ستیز و ایران ستیز. اما دارای عزیز تو نیز به نوبه‌ی خودت کمک خواهی کرد به شفافیت سپهر سیاسی هرگاه دست به قلم ببری و به جای طنز و طعنه بگویی که خودت چه می گویی و در کجا ایستاده‌ای؟ دستت را به گرمی می‌فشارم.

Daraa Golestan
Daraa Golestan
1 سال قبل

بهزاد عزیز! نوشته های شما جدا ازینکه نامفهوم است، نشان میدهد که به لحاظ نظری هنوز گرفتار باورهای ۴ دهه پیش هستید وقتی که میگویید «ایران کشوری مسلمان است»و یا انجا که«تمرکز جنبش مردم ایران علیه دیکتاتوری شاه درست بود» کدام مردم؟ نه متوجه هستید که کشور دین و باور ندارد و نه متوجه معنای دیکتاتوری. 

امیر ایرانی
امیر ایرانی
1 سال قبل

بلی باید گفت
حرکت اخیر نسل جدید دنباله حرکات اعتراضی و جنبشی نسل های گذشته ی پرورش یافته در نظام ولائی است.
در خرداد ۷۶ حاکمیت متوجه شد نسل رشد یافته در همین نظام و وابستگانی از همین نظام و گروهی از بیرون نظامیان در پی عبور از روش های استبدادی چه از نوع دینی و چه از نوع غیر دینی اش هستند.
در همان زمان،
حاکمیت پروژه فریب را در مورد نسل جوان آن دوره اجرائی کرد و به نسل جوان آن دوره القا کرد که شما نسل سوخته هستی و مقصر پدران شما بود ند که انقلاب کردند و شما را از بهشت پهلوی ساز محروم کردند …
بدین طریق حاکمیت توانست مدتی خودش را از زیر انتقاد نسل جوان آن دوره دور کند و آن نسل پدرانشان را مقصر دیدند
که می بینیم در مدتی پهلوی خواهی مصنوعی رواج پیدا کرد …
اما بعد ازآن نسل جوان- که حاکمیت توانست آنها را به بازی بگیرد- نسل بعدی که نوجوانان و جوانانی جدید بودند متوجه فریبکاری حاکمیت شدند و پی بردند حاکمیت با آدرس غلط دادن چگونه توانست جوانان قبلی را به بازی بگیرد،
این جوانان جدید
حمله خود را متوجه حاکمیت فریبکار جمهوری اسلامی کردند
و آزادی های فردیشان را از همین حاکمیت خواهان شدند که در روند مبارزه اشان متوجه شدند و یا خواهند شد برای بدست آوردن حقشان باید ذهنیت عبور از این حاکمیت را در خود بپروراند که در این کارزارشان از گذشتگانشان که رژیم قبلی را حذف کردند انتظار همراهی دارند و تمام نسل ها را برای عبور از وضعیت فعلی بکمک می طلبد.

سیامک طاهری
سیامک طاهری
1 سال قبل

دوستان خارج نشین !
اگر حرف جدیدی برای گفتن ندارید، لطفا سکوت کنید و وقت ما را برای خواندن مطالب تکراری ونخ نما هدر ندهید.. در بسیاری از مواقع برای یافتن یک نکته جدید باید نوشته های دراز دامانی را خواند ،که سرانجام از خواندن آن پشیمان می شویم ، چرا که هیچ مطلب جدیدی درآن نسیت وفقط یک انشای تکراری است. متشکر می شوم اگر به این نکته توجه شود

Daraa Golestan
Daraa Golestan
1 سال قبل

بهزاد عزیز! خمش کردم که آن هوشی که دریابد نداری تو(امیدوارم نه نیستم)

مرداویج
مرداویج
1 سال قبل

نوشته اید :

“جمهوری اسلامی آسیب های بی پایانی به ایران و مردم ایران زده است و در عرصه‌هایی برای همیشه جبران ناشدنی‌. اما از یک نظر و فقط هم از یک نظر و گرچه به بهای کشتارهای بسیار، خدمت تاریخی بزرگی به ایران کرده است و آن، از میان بردن هرگونه امکان بازیابی قدرت دینی در هر نوع از آن. این نظام، سکولاریسم را در ابعاد عظیم به خانه‌ها برده است و حتی به منازل بسیاری از باورمندان دینی. بیزاری عمومی از “حکومت آخوندی” در کشور، رویکردی عمومی است”

جمهوری اسلامی پدیدی های بوده تاریخی که در همین تاریخ و جغرافیای ایرا نطفه اش بوده سپس رشد کرده و یکروز در سال ۵۷ به ظهور رسید است .جمهوری اسلامی برآیند تمام قدرت دینی از زمان مغها تا کنون است
از زمان قدیم نهاد دین چه قبل از اسلام چه بعد از اسلام تا مشروطیت بخشی از قدرت و شریک و مشاور سلطنت بوده است اگر آنرا وارد بررسی نکنیم .حداقل از زمان مشروطیت خود را به عنوان شورای نگهبان قوانین مجلس منبعث از مشروطیت وارد عرصه حکمرانی کرد و فراز و نشیبهای زیادی را طی کرد تا به جمهوری اسلامی رسید . نقطه اوج آن در سال ۵۷ بود که بعد از آن تا کنون تقریبا تمام قدرت را بدست گرفت . میبینیم یک پروسه تاریخی بوده که مانند هر پدیده تاریخی نقطه شروع و اوج و پایان دارد . این نوع جمهوری یا حکومت قاعدتا میبایست در دوره بعد از مشروطه به قدرت اجرایی میرسید ولی به علت انقلاب روسیه در ۱۹۱۷ و جنبشهای مختلف در آذربایجان و گیلان و خراسان و جاهای دیگر عکس العمل ارتجاع بین المللی این بود که در ایران حکومت رضاشاه که تا حدودی بورژوازی ملی را هم با خود حمل میکرد ساپورت و قانونی شود. و گرنه در انقلاب مشوطیت و همزمان با انقلاب ۱۹۰۵ روسیه ؛ بریتانیا و تزارها ایران را در ۱۹۰۷ تقسیم کرده بودند در زمان رضاشاه و محمدرضا شاه چون نتوانستند یا نخواستند به موازات رشد سرمایه داری ، فئودالیسم را بطور کامل ریشه کن کنند در نتیجه ایدئولوژی سیاسی منطبق بر فئودالیسم هم به بقای خود ادادمه داد به یادآوریم کاشانی را که در دوره ای رئیس مجلس بود و بعد از فراز و نشیبهایی در ۵۷ به قدرت رسید در تمام سالهای بعد از مشروطیت قدرت سیاسی- مذهبی به عنوان یکی از شرکا سایه به سایه قدرت رسمی جلو آمدند تا در ۵۷ قدرت را کامل بدست گرفتند ولی برای برگشت به عقب در شرایط سرمایه داری نسبتا استوار شده دیر شده بود چون سرمایه داری رشد کرده بود و اصلاحات نیم بند ۴۱ هم فئودالیسم ایرانی را بطور نسبی به سوی سرمایه داری وابسته سوق داده بود در نتیجه حکومت چدید ضمن پذیرش سرمایه داری ولی با امور ناهمزمان مواجه شد که همزمانی این امور ناهمزمان تنشهای زیادی را آفرید و در صورت بقا تنشها ادامه خواهد داشت تا نقطه ای که ایندو یعنی ایدئولوژی مذکوره کاملا منطبق شود بر ایدئولوژی فرماسیون سرمایه داری و به عبارتی سازگار شوند. هر چه زیرساختها پیشرفته تر و مدرن تر شود و سرعت ایجاد آنها بیشتر شود زمان این انطباق کوتاهتر است .یکی از علل طولانی شدن این زمان نبود چپ چه جچ مذهبی یا غیر مذهبی در قالب راه رشد سرمایه داری کنترل شده بود . بزعم من جنبش فعلی را بر این اساس میشود جانمایی کرد بر همین اساس لایه های پایین نیروی کار از جمله طبقه کارگر فعلا در این جنبش فعلی غایب است .

پ. ن . سواد من در حد نویسنده محترم این مقاله نیست . در حد فهم و درک خود مینویسم ببخشید. وقت تان گرفته میشود .

کیا
کیا
1 سال قبل
پاسخ به  مرداویج

بحث کردن مفید است.
خوب و عالی ، نشان دادی که از بررسی و تحلیل چیزی در چنته داری ولی رفیق ، دوست گرامی یک جایی هم کم می آوری ، حال کجاست؟
نتیجه ای که جلوی چشمانمان قرار دارد یعنی حکومتی ضد بشری ‌، با تاریخچه سیاه و نتایج وحشتناک که با هیچ تئوری ای مثبتی نمی‌توان آنرا منطبق داد.

مرداویج
مرداویج
1 سال قبل
پاسخ به  کیا

از حکومت قوام السلطنه بدتر است ؟ نیازی نیست برای بقای آن چیزی که جلوی چشمانمان است کسی دنبال تئوری بگردد . راه خود را بروید اما در روند درست . آینده نزدیک نشان خواهد داد. که با حکومت ملی غیر دموکراتیک چطور میبایست برخور میشد . (قبلا هم توضیح دادم منظور از حکومت ملی به معنی عام آن نیست بلکه بر اساس ادبیات قبل از انقلاب و ابتدای انقلاب حکومت ضد سلطه بیگانه است بخش غیردموکراتیک آن خودش یک انقلاب به شکل منحصر بفرد میطلبد) . بیشتر از این باعث سردرد دوستان نمیشوم .

کیا
کیا
1 سال قبل
پاسخ به  مرداویج

آینده ای سنگلاخ وبا شیب و فراز در پیش است ، و هر تئوری خشکی در مقطعی ، شکست و یا موفقیت خواهد داشت و دلیل بر آن نمی‌شود که تئوری من و یا جنابعالی حق است .
پس منتظر وقایع بمانیم!

امیر ایرانی
امیر ایرانی
1 سال قبل
پاسخ به  مرداویج

افرادی کارپایه نظرات و تحلیل هایش را بر چیزی قرار می دهند که با واقعیت یک جامعه همخوانی ندارد که در نهایت نظر و تحلیل این افراد باد هواست و بی ارزش.
هموطن بنام مرداویج که از حوزه شعر و شاعر شناسی به حوزه های دیگر هم رود در مورد فئودالیسم در ایران سخن رانده است که باید گفت
تعریف فئودالیسم بر ساخته از وضعیت زمینداری و مدیریت زمین داری در اروپا است در کشورمان هیچ دوره ای شرایط زمینداری و مدیریت زمین داری مانند تعریف آن نبوده است.
در کشور مان از گذشته های دور حتا تا کنون
یک سنت خاص کشور داری مرسوم بوده یک گردن کلفتی بر کشور حاکم می شد و تمام زمین را بنام خودش می کرد
با توجه اراده خودش زمین هایی را به کسانی می داد و با یک اشاره زمین ها را از آن کسان می گرفت و به کسان دیگه می داد و…
آخرین این زورگویان و گردن کلفتان رضا شاه بود که تمام زمین ها بدرد بخور را بنام خودش کرد و بقیه ماجرا

مرداویج
مرداویج
1 سال قبل

حقیقتا سایه ستاره بود . خورشیدی بود در سایه
از کیسه سایه خرج میکنم و به نسیم در صورتی که اجازه دهد تقدیم میکنم باشد که رستگار شود :

آن شقایق رسته در دامان دشت
گوش کن تا با تو گوید سرگذشت

نغمه ی ناخوانده را دادم به رود
تا بخواند با جوانان این سرود

چشمه ای در کوه می جوشد منم
کز درون سنگ بیرون می زنم

از نگاه آب تابیدم به گل
وز رخ خود رنگ بخشیدم به گل

پر زدم از گل به خوناب شفق
ناله گشتم در گلوی مرغ حق

پر شدم از خون بلبل لب به لب
رفتم از جام شفق در کام شب

آذرخش از سینه ی من روشن است
تندر توفنده فریاد من است

هر کجا مشتی گره شد مشت من
زخمی هر تازیانه پشت من

هر کجا فریاد آزادی منم
من در این فریادها دم می زنم . . .

کیا
کیا
1 سال قبل
پاسخ به  مرداویج

پشت زنده یاد سایه ” حافظ زمان ما” قرار گرفتن خوب است ولی سو استفاده از ایشان و ارتباط دادن آن به جمهوری اسلامی ” چون در ایران بخاک سپرده شده است‌ ” کاریست بس ناشایسته .
امیدوارم که قصد شما این نباشد!

مرداویج
مرداویج
1 سال قبل
پاسخ به  کیا

این پست شما نشان میدهد که نه مبانی اندیشه سایه را می شناسید و نه روش و منش او برای نفوذ اندیشه اش در عمق اجتماع را و نه تاریخ معاصر را و نه تاریخ قدیم را . سایه در دستگاه تکامل اندیشه ایرانی پرورش یافت و سایه شد و متقابلا آنرا ارتقاء داد نه در دستگاه اندیشه جمهوری اسلامی یا دستگاه پادشاهی . این آنها بودند که به سایه تعظیم کردند و نه او به آنها .روش و منش او طوری بود که الان حتی ستاره های فوتبال هم از اشعار او وام میگیرند برای بروز افکار و احساسات خود . اندیشه سایه برایند اندیشه تمام مهین پرستان ایران چه در عرصه هنر و چه در عرصه مبارزه اجتماعی از قدیم و ندیم تا کنون در عرصه ادبیات و هنر مترقی و مبارز و آوانگارد در پهنه اجتماع نه دور منقل بود به اضافه چیزی که خود او هم به آن عرصه افزود و آنرا تکامل داد و به عمق اجتماع رفت چه ربطی به جمهوری اسلامی دارد . او اندیشه خود را “بصورت” بروز نداد چون جلوتر از زمان خود بود هر که به معنی پی برد ،برد هر که نبرد اگر خواست باید تلاش کند .

ناشایست آن است که از خود استنباط بر اساس امر غیر واقع صادر میکنید . بروید از صفر شروع کنید و به مبانی رجوع کنید تا استنباط سطحی نکنید . ما هم میرویم دنبال کار خودمان فرض میکنیم نه انقلابی بود نه جمهوری ای نه طیفی نه طبقه ای نه لایه ای نه چپی نه راستی نه میانه ای نه اجتماع سیال هر دم نا آرامی نه دیالکتیکی نه تحلیلی نه غمی نه غمگساری نه به انتظار یاری ، نه ز یار انتظاری . هیچی نبود بجز آنکه هر چه بود صفر و یک بود در یک مدار بسته غلطیده و غوطه ور در یک فضای متحجر .

باز هم متاثر از سایه باید گفت .
ره به معنی نبرد آن که به صورت نگرد
سایه گفتند که صوفیست، به جان تو که نیست!

یاشاسین
یاشاسین
1 سال قبل

آقای کریمی تا افرادی مثل تو وجود دارد که بر خلاف رفیق بیژن جزنی بجای تبر زدن به ریشه فلسفی و باوری اسلامی فقط و فقط به رژیم آخوندی حمله می‌کنند تین وحوش زنده می مانند و دوباره مثل علف هرز سبز می شوند.‌
اگر مولوی با عرفانی اسلام مرده را زنده کرد امثال مثل شما صد برابر بیشتر پایه های فکری وحوش محمدی را به زیر پوشش آزادی دین بارور می کنید.

محمد
محمد
1 سال قبل

با نگاه تیزی اوضاع و احوال زن ، زندگی ، آزادی را نوشته‌اید . همه بدون منفعتی این کار را نمی‌کنند.
شما مرد بزرگی هستید . آیا تا حالا کسی به شما گفته:
خیلی ممنون. کاشکی ده هشتادی ها شما را می‌شناختند.

مرداویج
مرداویج
1 سال قبل

باز شوق یوسفم دامن گرفت
پیر ما را بوی پیراهن گرفت

نوشته اید :
“سکولاریسم چه درونزا و چه حتی قسماً از طریق زوری، طی ده‌ها سال نیرویی عظیم در کشور پدید آورده که نه تنها هیچ قدرتی را یارای از بین بردن آن نیست بلکه در دوره‌ی حاکمیت دین بر کشور تکثیر مضاعف هم یافته است.”

این سکولاریم نبود که نیروی عظیم در کشور بوجود آورد بلکه ظهور زیرساختهای صنعتی و فرهنگی پس از انقلاب با تمام فراز و نشیبهایش بود که منجر به چیزی شد که حالا شمام میفرمایید سکولاریزم درون خانه .
ضمن اینکه شاهد از غیب رسید ملاحظه بفرمایید
و سپس نوشته اید :
“در کشوری با حدود ٧۵ در صد شهر نشین، بالای ٩٠ در صد باسواد و میزان دانشجو حتی گذشته از ۴ میلیون در پیش از کرونا، و یکی از بیشترین ظرفیت‌های دانش بنیادی در منطقه، اکثریت قاطع مردم آن اگر در برون متوسل به “تقیه” دین حکومتی در برابر تحکمات ولایت‌اند، در دنیای درون خود سکولار‌اند و آن هم چه سکولارهایی! محصول این دوگانگی در این جامعه زیر سلطه، زمانی اگر عبارت بود از نوباوگان سوخته نسل دهه شصتی‌های مخالف با نظام ولی ناگزیر از تمکین با وضع، اینک اما به طغیان برآمدگانی‌اند علیه همین دوگانگی در جهت تجدد به جای واپسگرایی‌.”

این پاراگراف بالا که توسط شما بدرستی نوشته شده بخشی از زیرساختهایی است که به برکت پتانسیل انقلاب ۵۷ خلق شد که بنده در کامنتهای مقاله قبلی شما نوشتم و ضمن بحثها به انجماد فکر در حالت عریان متهم شدم .بگذریم .

پ.ن : شرایط عینی جدایی دین از سیاست که به سکولاریسم منسوب است در خصوص خاورمیانه و ایران مهیا نیست چون دین را با سرکوب از عرصه عمومی به عرصه خصوصی میبرد و در پستوها زندانی میکند و روزی دوباره به شکل دیگری ظهور میکند . سکولاریسم یک نظریه غیر بومی است و با جامعه خاورمیانه با مشخصات هزاران ساله تلفیق نمیشود . اگر هم بشود مشکلاتش بیشتر میشود . آنچه برای عبور ایران و عموما خاورمیانه از سنت درست بنظر میرسد سکولاریسم نیست بلکه بازتعریف چیزیست که در تاریخ ایران بزرگ ریشه دارد و هر چند وقت طلوع میکند و خود را آپدیت میکند و بر اثر بی توجهی اهالی علم و دانش غروب میکند . بگردید همینجاست . سایه در اشعارش بکرات اشاره کرده است .

نسیم
نسیم
1 سال قبل
پاسخ به  مرداویج

بنظرم برای دفاع از جمهوری اسلامی کلمات ساده تر و کوتاه تر هم بیان مقصود می کند، لازم نیست عین تئوریسین های عوامفریب آخوندی فرهنگ را منطقه ای کنید: “سکولاریسم برای ایران و خاورمیانه خوب نیست”!!!
نباید شما را به انجماد فکری متهم کنند، طرفدار واضح دیکتاتوری بخصوص از مدل روسی و مخالف صریح حقوق بشر هستید.
صرفنظر از حقوق شخصی هر فرد، در بعد اجتماعی آقای ابتهاج حتی از واکذاری جسد خود به جمهوری اسلامی دریغ نکرد، چه سری را باید از ایشان بیاموزیم که شما قادر به گفتن آن نبودید؟

مرداویج
مرداویج
1 سال قبل
پاسخ به  نسیم

متاثر از سایه:

در جواب جمله آخر شما سر خاصی نیست عیان است . صحبت از بذر است و خاک و آفتاب و غیره . بعد از زمستان جوانه میزند . همین .

برآر ای بذر پنهانی سر از خواب ِِ زمستانی

که از هر ذره ی دل آفتابی بر تو گستردم

ز خوبی آب پاکی ریختم بر دست بدخواهان

دلی در آتش افکندم،سیاووشی برآوردم

مهرداد
مهرداد
1 سال قبل
پاسخ به  نسیم

بیش از این انتظاری نیست چون خود ایشان در جای دیگر گفته جمهوری اسلامی یک حکومت ملی است. ظاهرا با کمی رفرم دموکراتیک هم میشود، یعنی دفاع رسمی و بی شیله پیله از حکومت!

مرداویج
مرداویج
1 سال قبل
پاسخ به  مهرداد

معذرت میخوام . اندیشه شما در بخش این مباحث روی صفر و یک ست شده و به همین علت نوشته ها را دقیق نمیخوانید و به جای اینکه کپی نوشته را بیاورید به جای من مینویسید . نمیشه با شما بحث کرد .

مهرداد
مهرداد
1 سال قبل
پاسخ به  مرداویج

این عبارت شماست: “حکومت نه چپ است نه چپ نماست نه فاشیستی نه اولترا راست . حکومت ملی و غیر دموکراتیک و سردمدار ملل مسلمان بر ضد سلطه بیگانه است .” چهل سال هم هست که منتظرید دموکراتیک هم بشود! یعنی یک بازی به غایت مسخره که باعث شد قافله را ببازید.

کیا
کیا
1 سال قبل
پاسخ به  مرداویج

“سکولاریسم یک نظریه غیر بومی است و با جامعه خاورمیانه با مشخصات هزاران ساله تلفیق نمیشود . اگر هم بشود مشکلاتش بیشتر میشود …‌‌ ”
سکولاریسم یک پدیده جهانی است و اکنون با اینترنت به ایران و خاورمیانه آمده است و آنچه شما با عنوان” چیزیست” که باید باز تعریف شود و بنظر فرهنگ باستانی ایران می باشد، هم اکنون در سکولاریسم یک فسیل است .
تحولات را در حرکت یک جهتی زمان باید دید.

امیر ایرانی
امیر ایرانی
1 سال قبل
پاسخ به  مرداویج

فردی کلی صغرا کبرا می کند که مردم ایران و منطقه لایق رهایی از هر فرهنگ استبداد پرور تحت نام دین نیستند به این افراد باید گفت
لازم است اگر چه هوشی در کارت نیست اما باید فهم را برد بالا

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


23
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x