سه شنبه ۲۸ فروردین ۱۴۰۳

سه شنبه ۲۸ فروردین ۱۴۰۳

تروریسم، تروریسم است؛ خواه نوع اسلامی وخواه نوع ترامپی – اکبر سیف

اپوزیسیون طرفدار دموکراسی و حاکمیت ملی می باید با نقد شفاف تروریسم دولتی، چه نوع اسلامی و چه نوع ترامپی، عملا حرمت دموکراسی، آزادی و حاکمیت ملی را پاس بدارد و به دفاع از دستاوردهای جامعه بشری که در اعلامیه جهانی حقوق بشر و منشور سازمان ملل و دیگر توافقات و معاهدات بین المللی بازتاب یافته است بپردازد

یکم: چند روزی از ترور قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس و ابومهدی مهندس معاون نیروهای حشد شعبی و همراهان آنها توسط نیروهای آمریکائی در فرودگاه بغداد می گذرد. واقعه ای مهم و با نتایج احتمالی ای بمراتب مهم تر برای زندگی میلیون ها مردم ساکن کشورهای خاورمیانه، بویژه ایران و عراق. منطقه ای که چه به دلیل منابع زیرزمینی غنی و چه موقعیت ژئوپولیتکش و حضور رژیم های سیاسی فاسد و سرکوبگر، صحنه حضور سیاسی و نظامی قدرت های بزرگ و شاهد جنگ های طولانی و خانه برانداز بوده و می باشد. اینجا بحران پشت بحران است که قدعلم میکند و در پی آن جنگ هاست که جریان می یابند. اگر در پی تاسیس دولت اسرائیل این بحران ها و جنگ های موسوم به اعراب و اسرائیل بودند که چهره بحرانی منطقه رارقم می زدند، در پی انقلاب کور- اسلامی ۵۷ و استقرار حکومتی دینی درایران، کانون بحرانی جدیدی به کانون های قبلی اضافه گشت.با ظهور این پدیده نابهنگام، راه برگسترش بنیادگرائی اسلامی، تروریسم دولتی و غیردولتی و حضور و دخالت سیاسی و نظامی قدرت های بزرگ هموارتر شد. بدین ترتیب در پی تغییر شرایط بین المللی، ناتوانی جامعه جهانی در حل مسئله فلسطین و تداوم بحران اعراب و اسرائیل، خاورمیانه شاهد بروز بحران ها و جنگ های تازه و گسترش دخالت های آشکار و نهان قدرت های بزرگ جهانی و منطقه ای گشت. شورش های مردمی به خاک و خون کشیده شد و سوریه و عراق و لبنان و یمن و آن سوتر افغانستان عرصه جنگ های داخلی و یا نیابتی قدرت های خارجی گشت. و اینک گویا کشور ما ایران است که در نتیجه ماجراجوئی ها و ندانم کاری های رژیم دینی ایران از یکسو و دولت آقای ترامپ از سوی دیگر در معرض تهدیدات جدی قرار گرفته است.

دوم: تا آنجا که به رژیم فقها و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درفراهم ساختن زمینه های اصلی بحران فزاینده کنونی مربوط است قضییه آنچنان آشکاراست که نیاز به اثبات ندارد. سردمداران اصلی رژیم از همان ابتدا تا به امروز بر صدور انقلاب اسلامی به کشورهای دیگر و نابودی اسرائیل تکیه کرده و می کنند. تاسیس سپاه پاسداران نظام و بخش خارجی آن، سپاه قدس، به همین منظور صورت گرفته است. قاسم سلیمانی از فرماندهان اصلی سپاه پاسداران بوده و رهبری سپاه قدس را بر عهده داشته است. سلیمانی با تکیه بر سپاه قدس و در اختیار گرفتن بخش بزرگی از بودجه کشور، همزمان با اعزام پاسداران نظام به کشورهای منطقه، بویژه لبنان و سوریه و عراق و یمن و افغانستان، دههاهزار تن از پیروان خود را در این کشورها تحت عناوین مختلف و به قصد پیشبرد سیاست های ماجراجویانه و ارتجاعی حکومت ملاها سازمان داده است. آخرین اقدامات نیروهای تحت رهبری سلیمانی عبارتست از سرکوب خونین قیام مردم عراق، حمله به تاسیسات و سفارت آمریکا در عراق!برچنین زمینه هائیست که می باید به بررسی ترور قاسم سلیمانی و همراهانش اقدام کرد. به این ترتیب تروریستی بودن سپاه قدس و نقش بلامنازع قاسم سلیمانی در سرکوب مردم سوریه و عراق و گسترش بنیادگرائی شیعه در منطقه یک پای اصلی از گسترش بحران کنونی و رسیدن به مرحله انفجاری آن راتشکیل می دهد. اما این واقعه پای دیگری هم دارد و آن دولت تحت رهبری آقای ترامپ و نظامیان آمریکائی مستقر در عراق می باشند که اقدام به ترورقاسم سلیمانی و همراهانش در خاک عراق کرده اند. ترامپ و اکیپ تحت مسئولیتش هرآنجائی که از ظن خود منافع آمریکا و متحدینش را در خطر ببینند به هیچ معاهده و قانون و توافق بین المللی پای بند نمی باشد و آشکارا بمثابه ژاندارم بین المللی وارد عمل می شود. حاکمیت ملی کشورها برای او و هم کیشانش، آنجا که منافع دولت وی درمیان باشد، پوچ است! و این البته خاص ترامپ نبوده و پیشکسوتان وی، از جمله طی ریاست جمهوری جورج بوش پسر، دست کمی از وی نداشته اند. حمله به عراق به بهانه کشف سلاح های کشتار جمعی، بدون جلب توافق سازمان ملل دردوره جورج بوش، و خروج از برجام از آخرین موارد بارز آن بوده اند. در این مورد اخیر نیز آنچه برای آقای ترامپ اهمیتی نداشته است همانا وجود دولتی تحت عنوان دولت عراق و لزوم احترام به تمامیت ارضی آن و رعایت ابتدائی ترین قوانین و مقررات بین المللی است! آقای ترامپ می گوید قاسم سلیمانی و همراهانش تروریست هستند و نیروهای تحت فرمان من محق هستند در خاک عراق اقدام به ترور آنان کنند! همین منطق، همانطور که مرتب تکرار کرده است، می تواند فردا در مورد ایران هم به کار گرفته شود؛ مگرنه این است که رژیم فقها نیز رژیمی تروریستی است و سردمداران آن سالیان سال است که از تهدید منافع آمریکا در سراسر جهان و نابودی اسرائیل سخن گفته و می گویند! سکوت دراین باره و محکوم نکردن منطق ترامپ و مصادیق آن در نقض خشن قوانین و معاهدات بین المللی، معنی ای جز همراهی با وی و سیاست هایش ندارد. سکوت درقبال اقدام تروریستی نیروهای امریکائی در خاک عراق و محکوم نکردن آن از بنیاد خطاست. تروریسم، تروریسم است توسط هر نیرو و با هر نیت و توجیهی که صورت پذیرد. این سکوت بویژه اگر از سوی جریانات سیاسی مدعی دموکراسی و آزادی و حاکمیت ملی و صلح و پیشرفت و عدالت اجتماعی صورت گیرد بی اعتباری آنان را در پی خواهد داشت.

سوم: در نتیجه ترور سلیمانی بحران در مناسبات ایران و آمریکا وارد فاز نوینی شده است. مقامات حکومت اسلامی و فرماندهان سپاه پاسداران مرتب سخن از انتقام گیری و ضربه زدن به نیروها و منافع استراتژیک آمریکا در سراسر جهان می رانند. آیا این صرفا لاف زنی و رجزخوانیست یا…؟ ترامپ و اکیپ تحت رهبری اش هم مرتب مقامات حکومت اسلامی و سپاه پاسداران راتهدید به حملات نظامی جدی و گسترده می کنند. در عراق وضعیت به شدت بحرانیست و همزمان با گسترش تنش میان نیروهای سیاسی عراق، پارلمان عراق نیز خواستار خروج نیروهای خارجی، بخصوص برچیده شدن پایگاه های آمریکا درعراق و خروج نیروهای آمریکائی شده است. اتحادیه اروپا نیز در شرایط عدم تعهد جمهوری اسلامی به توافقات برجام، تهدید به اعمال تحریم های تازه نموده و در مقابله با تروریسم حکومت اسلامی و تهدیدهای آن، در کنار دولت آمریکا قرادارد. فرماندهان ناتو اقدام به برگزاری نشست اضطراری در ارتباط با بحران پیش آمده کرده اند و… آیا همه این ها نمایش است و همه تهدیدهای طرفین از جنس رجزخوانی های رایج و عمدتا مصرف داخلی دارند؟

راست این است که رژیم فقها در بن بستی سخت گرفتار آمده است. بیرون آمدن از برجام و بخصوص رودرروئی با دولت ترامپ بخصوص اگر آنطور که ادعا میکنند با حمله مستقیم به نیروها و مراکز نظامی و اقتصادی آمریکا توام باشد به احتمال زیاد مقابله به مثل گسترده ازسوی دولت ترامپ را در پی خواهد داشت.شبح جنگی مرگبار و بمراتب خانه خراب کن تر از جنگ هشت ساله بر فراز کشور ما و عراق سنگینی می کند. جنگی با پی آمد های گسترده و غیرقابل پیش بینی برای رژیم ملاها، برای کشور ما و برای کل منطقه خاورمیانه. گزینه دوم، به نتیجه رسیدن مذاکرات پشت پرده میان نمایندگان رژیم با دولت آمریکا به وساطت اتحادیه اروپا و دولت هایی نظیر عمان و عراق است. این یعنی دست کشیدن رژیم ازسیاست های مداخله جویانه و ماجراجویانه اش در سطح منطقه و تبدیل آن به رژیمی متعارف و مطابق میل آمریکا و اتحادیه اروپا! گزینه ای که حداقل در هیئت کنونی جمهوری اسلامی غیرممکن بنظر می رسد.چنین گزینه ای، اگرهم ممکن باشد، تنها در صورت نوشیدن جام زهری پرملاط توسط سردمداران نظام و تغییرات جدی در ساختار حکومتی میسر می باشد. گزینه سوم، تداوم وضع موجود یعنی شرایط به ظاهر نه جنگ و نه صلح، همراه با تداوم جنگ های نیابتی، است.که این یک نیز بنظرچنین می رسدکه دورانش به سررسیده است.نه دول غربی به رهبری آمریکا دیگراین وضع را تحمل می کنند و نه جمهوری اسلامی بمثابه دولتی ورشکسته که دخل و خرجش باهم همخوانی ندارد و زیرفشار تحریم های گسترده کمرش خم گشته است و با انواع و اقسام بحران ها و بن بست ها روبروست یارای ادامه آنرا برای دوره ای طولانی دارد.

چهارم، ترور قاسم سلیمانی شکستی سخت برای نظام ولائی به شمار می رود و میزان شکنندگی آنرا در مقابل قدرت های خارجی به نمایش گذاشته است. ترورسلیمانی و همراهانش نشان داد که جمهوری اسلامی درحال حاضر تنها زورش به مردم این سرزمین و سرکوب خشن و قرون وسطائی اعتراضات مردم، که آخرین آن خیزش آبان ماه است، می رسد و در مقابل قدرت های بین المللی  رجزخوانی است که از قدرت صرفا ایذائی برخوردار است. در عین حال همین ترور فرصتی تازه برای گردانندگان نظام فراهم کرد تا با مظلوم نمائی و دمیدن بر ناسیونالیسم کور و تمایلات عقب مانده ترین اقشار جامعه سعی در منحرف کردن نظرها از خیزش آبان ماه در ایران بکنند و خواست های برحق میلیون ها مردم ناراضی و به تنگ آمده از وضعییت را به حاشیه برانند. غافل از اینکه این وضعیت، حتی اگر رژیم در این تلاشش موفق گردد، موقتی است و حرف آخر را سفره خالی مردم و شرایط معیشتی و چگونگی زیست اکثریت قاطع مردم به تنگ آمده از اوضاع می زند.

ترور سلیمانی بمثابه یکی ازشاخص ترین چهره های سرکوب مردم ایران و فرمانده سپاه قدس در دامن زدن به دخالت ها و ماجراجوئی های رژیم درسطح منطقه و برباد دادن ثروت های مردم، نه جای خوشحالی دارد و نه تاسف. بر نیروهای اپوزیسون دموکرات و آزادی خواه ایران، بخصوص طیف وسیع جمهوری خواهان، است که بجای برخوردهای احساسی و ژورنالیستی، پیرامون وضعییت نگران کننده موجود عمیق تر بیندیشند، به دفاع از صلح و دورکردن سایه شوم جنگی فاجعه بار بر فراز کشورمان بکوشند. اپوزیسیون طرفدار دموکراسی و حاکمیت ملی می باید با نقد شفاف تروریسم دولتی، چه نوع اسلامی و چه نوع ترامپی، عملا حرمت دموکراسی، آزادی و حاکمیت ملی را پاس بدارد و به دفاع از دستاوردهای جامعه بشری که در اعلامیه جهانی حقوق بشر و منشور سازمان ملل و دیگر توافقات و معاهدات بین المللی بازتاب یافته است بپردازد. این که نوک تیز حمله اپوزیسیون دموکرات باید متوجه رژِیم اسلامی و نقد سیاست ها و روش های سرکوبگرانه و ماجراجویانه و توسعه طلبانه و مملکت بربادده آن باشد ذره ای از لزوم نقد همزمان سیاست های اکیپ ترامپ در ندیده گرفتن حاکمیت ملی دیگر کشورها، نقض آشکار حقوق بین الملل و عملکرد آن بمثابه ژاندارم بین المللی نمی کاهد.

اکبر سیف
سه شنبه ۷ ژانویه ۲۰۲۰ برابر با ۱۷ دی ۱۳۹۸

https://akhbar-rooz.com/?p=17288 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

3 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
آرمان شیرازی
آرمان شیرازی
4 سال قبل

نگرش هم میهن گرامی, آقای اکبر سیف, درست, انسان دوستانه و در راستای بهروزی مردمانِ ایران است:
چکیده آنکه, نیروهای اپوزیسون دموکرات و آزادی خواه ایران، بویژه جمهوری خواهان، باید از برخوردهای روزنامه نگارانه فراتر روند… به دفاع از صلح و دور کردنِ سایه شوم جنگ بر فراز کشورمان بکوشند… با نقد شفاف هرگونه تروریسم, آزادی و دموکراسی را پاس بدارند و با دفاع از دستاوردهای جامعه بشری که در اعلامیه جهانی حقوق بشر بازتاب یافته بپردازند… نوک تیز حمله خود را متوجه رژِیم تبهکار اسلامی کرده و, همزمان, سیاست های سرمایه داری جهانی, در ندیده گرفتنِ حاکمیت ملی دیگر کشورها و نقض آشکار حقوق بین الملل, را نقد و محکوم کنند.
به این چکیده وجوه مهم دیگر را نیز باید بیفزاییم:
در این هنگامه که خورشید مبارزات مردمی در ایران از خرداد ۸۸ سر برآورده و با گرمای جانبخش از دیماه ۹۶ و آبان ۹۸ پهنای میهن را روشن کرده ست؛
در پایانه های زمستانِ اسلامی که, برای پاگذاری بهار بر گستره ی ایران, نیازانِ خانه تکانی هستیم؛
نیروهای دمکرات و آزادی خواه ایران باید از بستر بیماری پراکندگی برخیزند, بنگاه های بی رمق خویش را بربندند, تن ها یک تن شوند و اندیشه ها همراه تا شور سرکش دیماه و آبان را سامان بخشند و هستی ننگینِ زمستان را به باد بهاری بسپارند که نیرومند و شتابان در راه است!
نافهمی و نادیدنِ این نقش و, بس بدتر, سر پیچی ازین ناگزیری تاریخی, بارآورِ پشیمانی ست. پشیمانی اما هرگز بازآورِ هنگامه های از دست رفته نبوده ست و نخواهد بود…

اکبر سیف
اکبر سیف
4 سال قبل

دوست عزیز جناب سفید کوهی.
راستش من هم مثل شما برآنم که اوضاع جهان بر پاشنه بدی می چرخد ودر کادر موجود نمی توان انتظار زیادی داشت.این نکته هم درست است که«آلترناتیو جاافتاد وموردقبول اکثریت جهانیان» وجود ندارد.پرسش ها فراوانند واگر نخواهیم با مسائل سیاسی به گونه ای ایدئولوژیک برخورد کنیم،یعنی مرز میان سیاست واید ئولوژی رارعایت کنیم،حقیقت است که آینده وسیر تحولات درهاله ای ازابهام قراردارد.وفرق است میان عالم واقع وعالم تخیلات.اما از سوی دیگر چه باید کرد وکدام سیاست ها وروش هارا باید درپیش گرفت؟.به گمان من اگر باید به نقد جهان کنونی ومناسبات حاکم همت گماشت واگر که می باید برای تغییر وضعییت کنونی ودرجهت به قول شما آلترناتیو جاافتاده تلاش ورزید چاره ای نداریم که ازجمله «توافقات بین المللی» و«مقاوله نامه های ملل متحد» ودیگر معاهدات تصویب شده درنهاد ها وموسسات شناخته شده بین المللی را که درست وترقیخواهانه می دانیم،دربرخورد با بحران ها وتنش های منطقه ای وجهانی گوشزد کرده وخواستار پای بندی بدان ها از سوی نیرو وجریانات مختلف،فارغ از قد وقواره آنها،گردیم و… به هرحال من نیز مثل شما باوجود همه گرفتاری ها وتناقضات موجود درجهان موجود ومناسبات نا عادلانه حاکم برآن،وبا وجود پرسش های گوناگونی که دارم،اما کماکان خوش بینی تاریخی ام،تاکید می کنم تاریخی،را حفظ کرده ام والبته سعی دارم به عرصه خیال پردازی هم درنغلطم. ممنون از توجه شما

غلامِ سفيدكوهى
غلامِ سفيدكوهى
4 سال قبل

آقاى سیف سپاس از نوشته هاى روشنگرانه شما.
فکر نمیکنید که آنچه شما نقض توافقاتِ بین المللى مینامید و در خواست از آنها مقدارِ زیادى تخیلیست و رعایت این توافقات/مقاوله نامه هاى ملل متحد را نباید حالا حالاها جدى گرفت؟

و تا موقعیکه جهان بر مدارِ هر که قویتر سهمِ بیشتر با توجه به نبودِ آلترناتیوِ جا افتاده و مورد قبولِ اکثریتِ جهانیان، در بر همین پاشنه خواهد چرخید؟

و سازمانِ ملل هم در اصل همین چند قدرتِ اقتصادى- نظامى-ثروتمند هستند و اکثریت مطلقِ کشورهاى عضو در حُکمِ دکور و پوشالى و دنبالچهء بى عُرضهء آن چند قُلدور هستند!؟
اساسن سازمان ملل در هر دوره عرصه تعادلِ قوا بین قلدورها بوده و نه بقیه حدودن ٩٠٪؜ کشورهاى بدبخت.
امید است که شرایطى پیش بیاید که نظرِ شما عملى شود

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x