چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳

چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳

جنبش اعتراضی ژینا، پریکلس و عصر طلایی آتن در برابر ژن، ژیان، ئازادی – کیومرث زمانی

دستاورد شبکه های اجتماعی این بود، سیاستی که میلیاردها دلار خرجش شد تا بچه شیعه ها را به مبلغین مذهبی توده ی مردم فرودست تبدیل کند و الگوهای نظامی همچون قاسم سلیمانی و حسین همدانی سرمشق گردند با اپ های شبکه های اجتماعی بر باد رفت و تندیس های قهرمانان سیاه نیز در ام القرای شیعیان جهان به آتش کشیده شد

پریکلس و عصر طلایی آتن

عصر طلایی آتن که از سال ۴۶۱ تا سال ۴۳۱ پیش از میلاد با حکم رانی پریکلس همزمان بود، علاوه بر دستاوردهای اقتصادی که مهمترین آن آوردن گنجینه‌ی اتحادیه‌ی دلوس از این جزیره به آتن است باید به دستاوردهای معماری که تکمیل بیشتر بخش های تپه‌ی آکروپلیس منجمله معبد پارتنون برای آتنا و نیز دستاوردهای ادبی شامل تراژدی های آیسخولوس، سوفوکلوس و اوریپیدس و کمدی‌های آریستوفان اشاره نمود. شاید خوانندگان متن از چنین دستاوردهایی در طول ۳۰ سال در عصر پریکلس متعجب گردند، اما یکی نتایج حکمرانی او که کمتر کسی بدان توجه کرده عادی شدن برده‌داری بوده است.

در یونان باستان داشتن برده توسط خانواده‌های طبقه‌ی آریستوی، زمین داران بزرگ، امری طبیعی بوده و تقریباً همه‌ی خانواده‌های قرار گرفته در این طبقه دارای برده بوده‌اند. به علاوه افراد طبقه‌ی پریوکوی، کشاورزان کم درآمد، و حتی طبقه‌ی متوسط صنعتگران و بازرگانان از وجود برده بی بهره نبوده‌اند. به آمار برده گان بالا باید برده گانی که در اختیار دولت-شهر آتن جهت امور عمرانی، خدمات شهری و نیز برقراری نظم مورد استفاده قرار می گرفتند، اضافه کرد. طبق آمار ثبت شده برای خانواده‌های دارای برده و نیز سخنرانی‌های لیسیاس و دموستنس جمعیت برده ها در یونان تا ۴۰ درصد جمعیت و در آتن تا ۶۵ درصد کل جمعیت بوده است. به سخنی دیگر چیزی حدود ۳/۲ جمعیت دولت-شهر آتن را برده ها تشکیل می‌دادند. ثروتی که در نتیجه استفاده از چنین نیروی کار مجانی بدست آمد برای آتن آن دوره عصر طلایی را رقم زد. سوالی که اینجا باید پرسید این است که آتن دوران پریکلس چگونه توانست بیش از ۷۰ درصد جمعیت خود را توسط ۳۰ درصد کنترل کند؟     

این دستاورد بزرگ پریکلس در عصر طلایی یونان بود.    

اداره ی شورایی سنندج و محاصره ی ۲۴ روزه

اما روند تاریخ همیشه بدین شکل نبوده که طبقه‌ی آریستوکراس توانایی به برده گی کشاندن توده‌ی مردم را در جغرافیای حکومتی خود داشته باشند. طبقه‌ی فرودست با خودسازماندهی و تمرین دموکراسی در جامعه بصورت موقت هم که شده توانسته از مدل پریکلس پا فراتر نهاده و بندهای بردگی خود را پاره نمایند. عبور از این مرز چنان تاثیری سازنده بر توده‌های فرودست سایر مناطق در گسست از سیاست حکمرانی بر اندیشه غالب را داشته است که حکمرانان تمامیت خواه برای تنبیه مردم آزادیخواه دست به شنیع ترین جنایت برای سرکوب شان زده اند.

پس از انقلاب سال ۵۷ در ایران، برای تعیین نظام حکومتی جدید در روزهای ۱۰ و ۱۱ فروردین سال ۵۸ یک همه پرسی مبنی بر تایید حکومت جمهوری اسلامی ایران به صورت آری و خیر برگزار شد که نتیجه ی آن در روز ۱۲ فروردین اعلام شد. ۹۸.۲درصد از شرکت کنندگان به نظام حکومتی جمهوری اسلامی ایران رای آری دادند. این در حالی بود که استان کوردستان و مناطق کوردنشین آذربایجان شرقی این رفراندوم را بایکوت و اساسا در آن شرکت نکردند. 

به مدت ۱۶ ماه پس از استقرار حکومت جمهوری اسلامی ایران، شهر سنندج توسط شورای منتخب مردم اداره می شد. تمام سازمان ها و احزاب سیاسی از راست و چپ در فضایی بسیار دموکراتیک در این شهر مستقر بودند و آزادانه فعالیت داشتند. شورای شهر سنندج با رأی مردم نمایندگانی را برگزید که بعدها حدودا ۵۵ شورای محلی را سازمان دادند که با نام محلی “بنکه “در محلات شهر دایر شدند و به سازماندهی مردم پرداختند. از جمله‌ی این سازماندهی ها: آموزش و پرورش، آموزش نظامی، آموزش امداد، آموزش های سیاسی، (از طریق مناظره های نمایندگان احزاب و هسته‌های مطالعاتی) و کارهای فرهنگی همچون نمایش فیلم بودند. یکی دیگر از فعالیت های اجتماعی برجسته‌ی شوراهای محلی اجرای برنامه‌ای برای ترک اعتیاد معتادان شهر بود.

حزب سیاسی کومه له در سازماندهی اداره‌ی امور شورایی سنندج نقش پررنگی را در این برهه ی تاریخی ایفا کرد. سازمان های سیاسی مختلفی از جمله حزب دموکرات کوردستان، سازمان چریک های فدایی خلق، پیکار، وحدت کمونیستی، اتحادیه کمونیست ها، راه کارگر، رزمندگان، چریک های فدایی و حزب توده در سنندج دارای دفاتری بودند و گویی این شهر در دنیایی موازی داشت افق انقلاب مردمی ایران را در سال ۵۷ نمایندگی می کرد، غافل از آنکه حکومت جمهوری اسلامی ایران تاب چنین دموکراسی را در قلمرو خود نداشت و برای همرنگ کردن سنندج با سرزمین مادری از هیچ خشونتی فروگذار نمی کرد.

“شما اگر هنر دارید بروید کوردستان را آزاد کنید” این گفته ی بنی صدر در بهمن ۵۸ به رحیم صفوی، صیاد شیرازی و سالک بود. خمینی یک ماه و نیم پس از این گفته ی بنی صدر و در پیام نوروزی خود برای سال ۵۹ مبنی بر برقراری امنیت و ضرورت پاکسازی سنندج عملا فرمان جهاد و حمله به این شهر را صادر کرد. عملیات پاکسازی سنندج تحت فرماندهی محمد بروجردی، فرمانده ی سپاه پاسداران شهر سنندج و با همراهی رحیم صفوی که هر دو نفر قبل قیام ۵۷ در فلسطین آموزش نظامی دیده بودند و نیز با کمک نماینده‌ی نیروی زمینی ارتش، صیاد شیرازی، انجام پذیرفت. حمله ی وحشیانه‌ی دوم رژیم جمهوری اسلامی ایران با مقاومت حماسی مردم آزادی خواه سنندج روبرو گردید که در نهایت ۲۴ روز به طول انجامید و در تاریخ جنبش مبارزاتی کوردستان به جنگ ۲۴ روزه ی شهر سنندج معروف شد. 

عملیات پاکسازی با پرواز هواپیماهای فانتوم جامانده از حکومت پهلوی در اطراف شهر آغاز و در ادامه با خمپاره و توپخانه، بسیاری از محلات از سوی پادگان شهر، آماج حملات قرار گرفت که علاوه بر تخریب منازل مسکونی و مغازه‌ها به جان باختن و زخمی شدن شهروندان عادی بسیاری نیز منجر شد. پیشمرگه های کومه له و نیروهای نظامی سایر احزاب مستقر در شهر سنندج به منظور حفظ جان مردم و جلوگیری از جنایات بیشتر سپاهیان و ارتشیان جمهوری اسلامی ایران در سنندج، در عملیاتی تاکتیکی شهر را به گونه‌ای تخلیه کردند که نظامیان رژیم این عملیات را تاکتیک فریب پنداشته و تا ۳ روز پس از آن وارد شهر نشدند.

دستاورد حکومت شورایی که برای مدت کوتاهی در سنندج اجرا گردید آن چنان ریشه دوانده که پس از گذشت بیش از ۴۰ سال مردم این شهر پرچم دار مبارزات آزادی خواهانه، پیش قراول قیام ضددیکتاتوری اسلام سیاسی در ایران و مجری جنبش ژن، ژیان، ئازادی شدند.

ژن، ژیان، ئازادی

مارکس در یکی از آثار خود گفته: فرهنگ حاکم در یک جامعه، فرهنگ طبقه‌ی حاکم است.

برای درک این گفته ی مارکس، توجه به تاریخ اجتماعی ایران پس از انقلاب ۵۷ می تواند راه گشا باشد. نگاهی به اعتراضات ۳ دهه ی اخیر در تاریخ جمهوری اسلامی ایران نشان می دهد که ماهیت این اعتراضات، یا مطالبات حزبی-جناحی بوده و یا معیشتی. ثمره ی بیش از ۴ دهه فرهنگ سازی حکومت در همه‌ی زمینه ها، اکثریتی مطیع در طبقه‌ی فرودست و خواصی سرسپرده در حلقه‌ی فرادست بوده که هر کدام بنابر مصالح خویش نه از وضعیت موجود راضی بوده و نه ناراضی. فاکتور مذهب در این بین نقش بسیار پررنگی را در یکدست کردن جامعه ی ایران بازی کرده، به گونه‌ای که در کارناوال های مذهبی اکثریت مطلق تشیع در پشت شعارها و سیاست های حکومتی سینه سپر می کنند. اسلام سیاسی در طول تاریخ با استفاده از احساسات مذهبی توده‌ی مردم طبقه‌ی فرودست، به سادگی توانسته هر گونه اعتراضات را برچسب ضدمذهبی-امنیتی زده و از همین اکثریت برای سرکوب اقلیت معترض سود ببرد. حاصل چنین سیاستی انشقاق جامعه و از بین بردن اتحاد در همین طبقه‌ی فرودست است که منجر به تداوم حکومت سیستم الیگارش جمهوری اسلامی ایران و سیطره ی طبقه ی فرادست بر اقتصاد این کشور شده است. 

خاستگاه شعار ژن، ژیان، ئازادی آکادمی “ژنولوژی” در باکور کوردستان یا همان کوردستان ترکیه است. استمرار سیاست آسمیلاسیون کوردها که نه تنها با ابزار قهریه ی دولت های ترک، بلکه ظلم و زورگویی مردم عادی ترک زبان بهره برده است، در ۹۰ سال گذشته جامعه ی کورد زبانان ترکیه را تا مرحله‌ی ذوب در زبان و فرهنگ ترکی برده است. به گونه‌ای که طیف بزرگی از جمعیت کوردها در ترکیه و حتی کوردهای مهاجر در اروپا نه به زبان مادری خود بلکه به زبان رسمی کشور ترکیه یعنی ترکی صحبت می کنند. در ۴۰ سال گذشته حزب کارگران کوردستان ترکیه، مطالبات آن دسته از کوردها و ترک های آزادی خواهی را رهبری کرده که دیگر توان تحمل انشقاق جامعه ی ترکیه به دو دسته ی کورد و ترک و نیز مذهبی و غیرمذهبی را نداشته و گام در راه رهایی توده‌ی مردم طبقه‌ی فرودست نهاده‌اند و آزادی جامعه را در گرو آزادی زن برای دستیابی به زندگی درخور شخصیت انسان در سایه ی آزادی جمعی و به دور از هرگونه کلیشه‌ی مذهبی، قومی و ایدیولوژیک می بینند. شعاری که از دل متوحش ترین فاشیسم قومی در منطقه برخاسته، اکنون در خیابان های شهرهای ایران جاری است و نوید زندگی شایسته ی انسان آزاد را در پناه آزادی زن می دهد.  

عصر شبکه های اجتماعی

در روز ۲۳ تیرماه سال ۵۸، مردم شهر مریوان در اعتراض به میلیتاریزه کردن این شهر توسط ارتش و به دعوت حزب کومه له از شهر مریوان کوچ کرده و به حاشیه‌ی دریاچه‌ی زریوار رفتند. در یک حرکت خودجوش، مردم سنندج و سقز با راهپیمایی به سمت مریوان همبستگی خود را با مردم این شهر اعلام کرده و زنان و مردان سنندجی پس از ۸ روز وارد شهر مریوان شدند. بیانیه پایانی این تحصن، خلق های ایران را به حمایت از این جنبش جهت پس گرفتن انقلاب ۵۷ از نیروهای مرتجع فراخواند ولی پاسخی همگانی از آن سوی مناطق کوردنشین شنیده نشد.

یک روز پس از خاکسپاری ژینا، اولین هسته های اعتراضی مردمی در شهر سنندج شکل گرفت. به عنوان ناظر عینی و عضوی از مردم معترض، شاهد اعتراضات مسالمت آمیز زنان و مردان در سنین مختلف در خیابان های سنندج بودم. در اعتراض به کشتن ژینا و حمایت از مردم سقز که مراسم خاکسپاری را به فرصتی علیه محکوم کردن سرکوب زنان تبدیل کرده ولی با رفتار تهاجمی نیروهای امنیتی رژیم مواجه شدند، مردم سنندج شعار “سقز تنها نیست، سنندج پشتیبانش است” سر داده و بار دیگر نقش حامی از حرکت های آزادی خواهانه را ایفا کردند. نیروهای نظامی و انتظامی که انتظار چنین حرکت اعتراضی مسالمت آمیزی را نداشتند، پس از نیم ساعت از آغاز اعتراضات با خشونتی غیرمنتظره به مردم معترض تاختند و چون نتوانستند با گاز اشک آور مردم را متفرق کنند به شلیک گلوله های ساچمه ای و پلاستیکی متوسل شدند. تصاویری که از اعتراضات سنندج در آن روز و روزهای بعد به شبکه های اجتماعی ارسال گردید، وایرال شد و جرقه ای گردید برای تسخیر خیابان ها در شهرهای مختلف ایران. این بار برخلاف تیرماه سال ۵۸، مردم سایر مناطق ایران به اعتراضات ضد دیکتاتوری و حمایت از کوردستان پیوستند و شعار ساختار شکنانه و روبه جلوی ژن، ژیان، آزادی جایگزین شعارهای تاریخ گذشته و منفعلی چون “رضاشاه روحت شاد” شد که در اعتراضات سال های گذشته سر می دادند.

در تحلیل اعتراضات جمعی نوجوانان و جوانان ایران که حتی مردم شهرها و مناطق سنتی و مذهبی که همیشه حیاط خلوت رژیم جمهوری اسلامی ایران خوانده می شد را نیز به خیابان کشاند باید به موارد ذیل اشاره نمود:

  1. ناتوانی حکومت در الگوسازی برای نسل نوجوان با تکیه بر روایت های مذهبی و حتی قهرمانان سیاه نظیر قاسم سلیمانی
  2. الگو پذیری نوجوانان از شبکه های اجتماعی
  3. تغییر تعریف هدف از زندگی و زندگی هدفمند
  4. تغییر تعریف حق طلبی و همدلی از روایت های مذهبی شیعی – ناسیونالیسم ایرانی به روایت های دنیای شبکه های اجتماعی
  5. تغییر باور برحق بودن تشیع به حق زیست همگانی    

حکومت جمهوری اسلامی ایران پس از اجرای استراتژی صدور انقلاب در منطقه و صرف هزینه های فراوان برای پروراندن میلیشاهای شیعی جهت موازنه ی قدرت با اسلام سعودی و فاشیسم صهیونیستی، بازی دو سر باختی را آغاز کرد که یک طرف آن سوزاندن دلارهای نفتی بادآورده قبل از رکود سال ۲۰۰۸ و طرف دیگر از بین رفتن باور جزمی مذهبی توده ی فرودست جامعه ی ایران به تئوری حکومت مستضعفین که برای سالها شعاری صرفا مصرفی توسط طبقه ی حاکم بود. پارادوکسی که از شعار شیوه ی زندگی مجریان حکومت مستضعفین و خانواده های شان و واقعیت آنچه در جریان بود، توسط شبکه های اجتماعی در چند سال اخیر بر اسکرین گوشی های هوشمند نوجوانان و جوانان نمایش داده شد و البته داعیان حکومت مستضعفین به شیوه ای لاکچری شکل زیستن خود را چه در داخل و چه در خارج از کشور به رخ مستضعفین کشیدند. این شیوه ی زیست، قادر به توجیه فلسفه ی اسلام شیعی یعنی در رنج و فقر زیستن مسلمین برای دستیابی به زندگی در رفاه بعد از قیامت نبود.

دستاورد شبکه های اجتماعی این بود، سیاستی که میلیاردها دلار خرجش شد تا بچه شیعه ها را به مبلغین مذهبی توده ی مردم فرودست تبدیل کند و الگوهای نظامی همچون قاسم سلیمانی و حسین همدانی سرمشق گردند با اپ های شبکه های اجتماعی بر باد رفت و تندیس های قهرمانان سیاه نیز در ام القرای شیعیان جهان به آتش کشیده شد.   

دروغی به اسم ایران سرزمین مادری

دوهفته پس از شروع اعتراضات خیابانی مردم ایران و به خاک و خون کشیده شدن دختران و پسران این سرزمین، جبهه ی ملی ایران بیانیه ای در یک خط صادر کرد: عملکرد حکومت باعث ایجاد قیام عمومی در جامعه شده. گفته ای آنچنان منفعلانه که گویی از گور جسدی هزارساله برخاسته است.

سیاست های نژادپرستانه ی رژیم پهلوی در مواجهه با اتنیک های غیرفارس زبان در ایران، گویا نسخه‌ای کاربردی برای رژیم آخوندی ایران در جهت مهار آنان بوده است. سیاست فقرزایی در مناطق اتنیکی در طول نود سال گذشته، باعث توسعه نیافتگی اقتصادی این مناطق و عدم برخورداری از آن رفاه اجتماعی متمرکز در مرکز ایران گردیده است. تنها با رجوع به شاخص های اقتصادی که توسط ارگان های همین حکومت منتشر می شود می توان به سادگی این تبعیض را مشاهده کرد. شاخص هایی همچون تورم، آمار بیکاری، Gini index و Misery index در مناطق اتنیکی غیرفارس زبان بدترین شرایط را نشان می دهند.

یکی از معضلاتی که سیاست توسعه نیافتگی مناطق غیرفارس زبان در ایران بوجود آورده، گسست اجتماعی نسل ها در این مناطق است. گویا این مساله توجه دانشمندان علوم اجتماعی را به خود جلب نکرده و فرمول و یا روشی برای اندازه گیری آن وجود ندارد. اما این بخش از سیاست تخریبی عدم توسعه یافته گی در مناطق غیرفارس زبان تاثیر بسیار مخرب تری بر جامعه ی اتنیک های مختلف ایران داشته که به مهاجرت نیروی کار متخصص و ساده ی بومی از مناطق اتنیکی به مرکز ایران منجر شده است.

شعار “کوردستان، کوردستان گورستان فاشیستان که از همان روزهای نخستین اعتراضات در سنندج سر داده شد شاید برای اکثریت مردم ایران قابل فهم نبود. سابقه ی مبارزه با سیستم فاشیستی حاکم بر ایران به این رژیم خلاصه نمی شود، بلکه تاریخی ۹۰ ساله پشت این شعار نهفته است. زمانی که بیشتر مناطق ایران بر چکمه های رضا پالانی فاشیست بوسه می زدند، کوردها از معدود اتنیک هایی بودند که بر آن تف انداخته و برای نجات فرهنگ و زبان خود به مبارزه با فاشیسم فارسی-پهلوی برخاستند. در این مسیر مبارزه ی اتنیک ترک نیز پشتیبان آن شد و قشون کشی رضا فاشیست پهلوی فقط سران رهبری قیام کورد و ترک را بر دار کرد ولی میراث این مبارزه پس از ۷۵ سال در خیابان های سنندج با شعار “کوردستان، کوردستان گورستان فاشیستان” و در خیابان های تبریز با شعار “آذربایجان بیدار است، حامی کوردستان است” خود را نشان داد. 

از جمعه ی خونین زاهدان می توان به عنوان بزرگترین لکه ی ننگ پاک نشدنی سیاست های ضد اتنیکی حکومت های فاشیستی پهلوی و جمهوری اسلامی ایران نام برد. در آن دوران که مصرف تریاک در ایران بصورت رسمی پذیرفته شده بود و حکومت پهلوی به جای مبارزه با آن بصورت قانونی در مراکز بهداشتی به معتادان دارای برگه ی شناسایی تریاک می فروخت، خانواده ی پهلوی به دنبال سهم بزرگتری از این بازار بودند. واردات مواد مخدر جدید از مرزهای شرقی کشور که با حمایت و سرمایه گذاری اعضای خاندان پهلوی صورت می گرفت، بخشی از سناریوی ستم اتنیکی به قوم بلوچ بود که به بهانه ی ناامن بودن منطقه و معبر افیون بودن، در رژیم پهلوی عملا هیچگونه توسعه یافته گی اقتصادی-صنعتی در آن منطقه صورت نگرفت. از طرفی تبلیغات سوء درباره ی مردم بلوچ که به عنوان قاچاقچی، اشرار و آدمکش در سینمای قبل و بعد از انقلاب ۵۷ صورت می گرفت، اکثریت جامعه ی ایران را نسبت به خلق بلوچ بدبین کرد. غافل از اینکه واردات مواد مخدر چه در رژیم پهلوی و چه در حکومت جمهوری اسلامی ایران توسط مقامات و نظامیان مرتبط با راس حکومت انجام می پذیرفته و کماکان در حال انجام است. نتیجه ی چنین سیاستی توسط حکومت ها، نفرت ادامه دار اکثریت جامعه ی ایران به مردم بلوچ تحت ستم بوده است. متاسفانه این سیاست حتی در جنبش های چپ و مترقی ایران هم رسوخ کرده است. نمونه ی آن را می توان در خاموشی این جماعت در محکومیت همه جانبه ی جمعه ی خونین زاهدان و کم صدا بودن اعتراضات نسبت به این کشتار و نیز کمرنگ شدن فاجعه در سایه ی محاصره ی دانشگاه شریف دید. شاید برای مردم، قتل عام ۸۲ نفر از مردم بلوچ زاهدان که وحشیانه به خاک و خون کشیده شدند ارزش احساسی در محاصره بودن چند ساعته ی دانشجویان دانشگاه شریف را نداشت. خلق بلوچ تا این لحظه از اعتراضات بیشترین قربانی را داده اند و باید بدانند که آنها تنها نیستند و سایر خلق های ایران پشتیبان شان هستند. وقت آن رسیده که خلق بلوچ دست به خودسازماندهی زده و بر اساس ارزشهای فرهنگی و اجتماعی خود به مبارزه علیه فاشیسم مذهبی-قومی جمهوری اسلامی ابران بپیوندند، در غیر اینصورت تا زمانیکه رژیم های فاشیست در ایران حکومت را در دست خواهند داشت جمعه های خونین دوباره تکرار می شوند.

دستاورد دروغی بزرگ به اسم ایران سرزمین مادری، ظلم مضاعف علیه اتنیک های غیرفارس زبان بوده و سمبل آن بستن مردی بلوچ با پاهای برهنه به میله ی پرچم ایران برای قربانی کردن است.

در بزنگاه تاریخی که ما قرار داریم هوشیاری در مبارزه برای زنده نگه داشتن جنبش ژینا بسیار مهم است. آنچه در تاریخ برای جنبش های آزادیخواهانه روی داده است، می تواند الگویی برای ما باشد. پیش از هر چیز ما باید جنبش اعتراضی خود را بر اساس خواسته های مان فازبندی کرده و با کسب دستاوردهای هر فاز آن را نهایی کنیم و بر اساس دستاوردهایی که در انتهای هر فاز کسب می کنیم وارد فاز بعدی بشویم. اگر خواسته هایمان در هر فاز چندگانه و ماهیتی متفاوت از هم داشته باشد، جدای از اینکه هزینه زیادی به مردم تحمیل می شود بلکه باعث طولانی شدن جنبش، خستگی و سرد شدن مردم از مبارزه می شود. خطر دیگری که در این میانه بوجود می آید سرقت جنبش توسط نیروهای فرصت طلب و سطحی است که می تواند اثری معکوس در انرژی مردم بوجود بیاورد و لمپنیزم را جایگزین مبارزه واقعی کند.

درک این نکته بسیار مهم است که دستاوردهای اجتماعی برخلاف دستاوردهای اقتصادی و سیاسی به گونه ای جزمی برگشت ناپذیر است، زیرا مردم برای کسب آن تا پای جان دادن هم می روند.

https://akhbar-rooz.com/?p=173231 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ایرج
ایرج
1 سال قبل

این نوشته تجزیه طلبانه دیگر چیست.
دولت فراگیر دیکتاتوری پرولتاریا تنها راه است. هر گرایش اتنیکی ای پروامپریالیستی است و ارتجاعی. نیروهای ناسیونالیسم کرد در اوج انحطاط هستند. به نوشتههای محمد فتاحی رجوع شود برای نقد ناسیونالیسم کرد و برای نقد تز حق تعیین سرنوشت ملل که روزگاری درست بود و الان غلط، به نوشته های پویان صادقی رجوع شود.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x