چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳

چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳

تحلیلی نسلی از خیزش اخیر در ایران: دهه ­ی هفتادی یا هشتادی ها؟ – هه ­ژبین شاهو

یکی از مسائلی که گزارش های میدانی و خبر گزاری‌های پوزسیون و اپوزسیون بر روی آن توافق دارند دامنه ی سنی بیشتر معترضان است. اکنون برخی دهه ی هشتادی ها را نسلی شجاع و بی‌باک در نظر می آورند که پیشگامی تغییر در ایران را بر عهده‌دارند. اعتراضات ...

یکی از مسائلی که گزارش های میدانی و خبر گزاری‌های پوزسیون و اپوزسیون بر روی آن توافق دارند دامنه ی سنی بیشتر معترضان است. اکنون برخی دهه ی هشتادی ها را نسلی شجاع و بی‌باک در نظر می آورند که پیشگامی تغییر در ایران را بر عهده‌دارند. اعتراضات خیابانی این نسل به‌ تنهایی و بدون همراه شدن نسل-های مختلف به‌صورت حضور خیابانی و اعتصابات گسترده و سراسری احتمالا در روزهای آتی با چالش های مهمی مواجه خواهد شد

خیزش اخیر در ایران که با مرگ ژینا (مهسا) امینی آغازشده به مدت چند هفته است که همچنان ادامه دارد. اعتراضات خیابانی در سراسر کشور به‌صورت پراکنده ادامه داشته و در روزهای اخیر اعتصاباتی نیز در میان قشر دانشگاهی و برخی از فرهنگیان به وقوع پیوسته است. دامنه و شدت این اعتراضات و همراهی و بازتاب جهانی آن، برخی را به این نتیجه رسانده است که بگویند ما اکنون در حال تجربه ی یک انقلاب در ایران هستیم؛ اما تحلیل دقیق و عمیق شرایط و رویدادهای اخیر نکاتی را به ذهن متبادر می کند که در نظر گرفتنشان حائز اهمیت بسیاری است. به نظر نگارنده، صحیح این است که ما در آستانه ی تجربه یک انقلاب اساسی هستیم و اگر آن را به‌صورت فرآیندی در نظر بگیریم، در حال تجربه ی نقطه ی عطفی در جریان اعتراضات اخیر هستیم که به‌گونه‌ای از چند دهه ی قبل آغازشده است. وضعیتی که به گفته ی بسیاری از مفسران، نقطه ی بی‌بازگشتی را رقم‌زده است.

رویدادی  که به‌صورت بی‌سابقه‌ای به نقطه ی مشترکی بین ناراضیان بدل شده و آن ها را در کنار هم قرار داده است. مسئله ای بسیار حائز اهمیت که می تواند اثرات بسیار مهمی را بر این جنبش در برداشته باشد. درست است که اکنون بسیاری از جریانات و گروه های مخالف حاکمیت همدلی و همنوایی بیشتری را تجربه می کنند اما به نظر نمی رسد این‌که آن‌ها بدل به یک کلیت مشترکی شده باشند و جبهه ای یکپارچه و متشکلی را شکل داده باشند. اگرچه این رویداد می تواند که باب گفت‌وگو و مباحثه را بین مخالفان بازنموده و در ایجاد اشتراکات بیشتری در بین آن‌ها نقش حائز اهمیتی ایفا کند.

یکی از مسائلی که گزارش های میدانی و خبر گزاری‌های پوزسیون و اپوزسیون بر روی آن توافق دارند دامنه ی سنی بیشتر معترضان است، موضوعی که منجر به واکنش های گوناگونی شده است

یکی از مسائلی که گزارش های میدانی و خبر گزاری‌های پوزسیون و اپوزسیون بر روی آن توافق دارند دامنه ی سنی بیشتر معترضان است. آن‌ها به این اشاره می کنند که معترضان اغلب زیر ۲۰ سال هستند و متعلق به نسلی که به‌اصطلاح آنان را دهه ی هشتادی می نامند. موضوعی که منجر به واکنش های گوناگونی شده است؛ از شگفتی و تعجب تا تحسین و اضطراب. اکنون برخی دهه ی هشتادی را نسلی شجاع و بی‌باک در نظر می آورند که پیشگامی تغییر در ایران را بر عهده‌دارند. فارغ از اینکه خیزش اخیر که تحت عنوان ژن، ژیان، ئازادی (زن، زندگی، آزادی) در جریان است و بسیاری از انگاره های رایج در مورد بسیاری از موضوعات به‌ویژه دهه ی هشتادی‌ها را تغییر داده است و منجر به واکنش های متفاوتی از تحسین و همدلی شده است، آنچه حائز اهمیت است بررسی عمیق و تحلیلی درباره ی این موضوع است.

دهه ی هشتادی ها از نسل های پس از انقلاب است که تعدیل‌های ساختاری که در سال ۱۳۶۸ و در برنامه های مختلف توسعه به‌صورت سیاست های نئولیبرالی اجراشده را به‌صورت تجربه ی زیسته ی خود درآورده است. نسلی درگیر نابرابری های گسترده که به‌واسطه‌ی سیاست های همچون واگذاری های به‌اصطلاح به بخش خصوصی، مقرارت زدایی، موقتی سازی نیروی کار، عقب‌نشینی دولت از وظایف رفاهی خود و…هم‌زمان با اعمال تحریم های مختلف از سوی غرب و کشورهای اروپایی تجربه ی متفاوتی را از سر گذرانده است. تحقیقات مختلفی که در مورد تغییرات نسلی صورت گرفته حاکی از آن است که این نسل دارای ویژگی های متفاوت نسبت به نسل های قبلی است، موضوعی که در سال های اخیر جامعه شناسان را به این امر رسانده بود که ما درگیر گسست نسلی در ایران هستیم به‌جای آنکه آن را شکاف نسلی در نظر بگیریم. نسلی فردگراتر، لذت طلب تر، مادی  اندیش تر و عدم پایبندی به ارزش های سنتی و دینی، عدم وابستگی به خانواده، نسبتاً تنها و منزوی و دارای ارزش های مختلف در حوزه های مختلف اخلاقی، عاطفی و عشقی، خانوادگی، شغلی که در اغلب در برابر سیاست های عمدتاً فرهنگی و اجتماعی حاکمیت و در تضاد با آن‌ها قرار می گیرد (رجوع شود به حجم زیادی از مقالات که درباره شکاف یا گسست نسلی در ایران نگاشته شده است).

شاید یکی از مهم‌ترین مسئله که درباره دهه هشتادی‌ها باید گفت این است که نسلی هستند که تجربه عمیقی از انقلاب فنّاوری‌های اطلاعاتی و ارتباطی با خود دارند. نسلی که بیشتر اوقات خویش را سرگرم ارتباط در شبکه های مجازی و گیم-های گوناگون است. پس از پاندمی کرونا این امر تشدید شد تا روند دیجیتالیزه شدن آن تسریع گردد. این نسل در عصر دهکده-ی جهانی و جهانی‌شدن دارای ارتباط بیشتری در سطح جهانی و آشنایی بافرهنگ‌ها و زبان های مختلف در سطح جهان است که این امر نگاه بدیهی به ارزش های سنتی اجتماعی و فرهنگی خود را چندان برنمی‌تابد. یکی از نتایج این است که این نسل چندان به‌واسطه‌ی این سیاست ها و دگرگونی های که صورت پذیرفته اجتماعی نیست. خانواده های این نسل برخلاف خانواده های پیشین عموماً کم‌جمعیت هستند و تجربه ی داشتن خواهر و برادرهای پرتعداد همچون نسل های قبل را با خود ندارد. هم‌زمان اوقات فراغت آن بیشتر با بازی های کامپیوتری، ارتباطات مجازی و یا حتی تفریحاتی که در مجموعه های همچون مجموعه-های تفریحی و رفاهی که به‌شدت طبقاتی هستند صورت می گیرد. اخیراً شکاف بین طبقه بالا و پایین بیشتر شده و هم‌زمان از حجم طبقه متوسط کاشته شده و به درون طبقه پایین سرریز شده است. درنتیجه فضا در تجربه ی این نسل به‌شدت طبقاتی شده و عملاً این نسل بیشتر با افراد دارای مشابهت های طبقاتی دارای ارتباط هستند.

یکی از مسائلی که منجر به بهت و تعجب و گاها تحسین و همدلی از این نسل شده شجاعت آنان در رویارویی با عوامل سرکوب اعتراضات و جسارت آنان در این امر است

یکی از مسائلی که منجر به بهت و تعجب و گاها تحسین و همدلی از این نسل شده شجاعت آنان در رویارویی با عوامل سرکوب اعتراضات و جسارت آنان در این امر است. امری که حتی منجر به این شده که مقایسه های با نسل های دیگر صورت داده شود و نسل های گذشته را به نداشتن شجاعت سرزنش کنند. این مسئله که این شجاعت و خشم این نسل چگونه ایجادشده شاید بیشتر نیازمند روانکاوی جمعی (روان تحلیل گری اجتماعی) باشد. نسلی که هیجان عصیان او بر ترسش غلبه یافته است. نسلی که به‌واسطه نابرابری های گسترده خود را با دیگران مقایسه می کند و هم‌زمان شبکه های اطلاعاتی و ارتباطی این امکان مقایسه با بقیه کشور و حتی بقیه ی کشورهای جهان را ممکن ساخته است. نیازهای آن ارضا نمی گردد و امیالی که مجراهایی برای بروز نمی یابد و با سد موانع ساختاری حاکمیت مواجه می گردد. به زبان فرویدی نارسایی نهادهایی که روابط میان انسان را در خانواده، دولت و جامعه تنظیم می کنند، یکی از سرچشمه ی رنج آدمی است (بنگرید به کتاب تمدن و ملالت‌های آن اثر زیگموند فروید).نتیجه ی این امر ناکامی است که منجر به افزایش تجربه ی خشم می شود.

ویژگی  دیگر را شاید سلبریتی محوری این نسل در عصر غلبه اقتصاد سرمایه داری بر زیست جهان دانست. در این نسل الگوی خوشبختی و موفقیت افرادی هستند که عملاً به‌واسطه درآمد و شهرت بدل به مدل هایی جهت پیگیری و هویت سازی (Identification) برای آن‌ها می شوند و هم‌زمان بازاری از کالاهای مصرفی که به‌واسطه‌ی آن ایجاد می شوند. اتفاقاً نقشی را که اخیرا سلبریتی ها اعم از بازیگران و فوتبالیست‌ها و… در اعتراض ایفا می کنند را می توان به‌وضوح کامل مشاهده نمود.

امروزه بار بیشتر اعتراضات خیابانی و آنچه در دانشگاه ها در جریان است را این نسل عملاً به عهده‌دارند. نسل های قبلی بیشتر سعی در همراهی با آنان در حد بوق زدن در خیابان ها، تولید و توزیع معانی در اشکال مختلف در شبکه های ارتباطی و اطلاعاتی، سردادن شعارها از منازل دارند؛ اما سؤالی که پیش می آید این است که آیا می توان بار سنگین امری همچون انقلاب سیاسی و اجتماعی را بر دوش نسلی گذاشت؟ آیا جسارت ها و رویارویی خیابانی این نسل برای تحقق دگرگونی اساسی کافی است؟

اگرچه آنچه حقیقت دارد این است که تاریخ را نمی توان پیش‌بینی نمود، اینکه سرنوشت خیزش اخیر در ایران به چه سمت‌وسویی کشیده خواهد شد را نمی توان فهمید مگر که به انتظار آن نشست. سرنوشت این اعتراضات نتیجه ی برهمکنش عوامل مختلف، شرایط گوناگون و نیروهای متکثر و متنوع است؛ اما به نظر می رسد می توان حدس زد که این خیزش به‌ تنهایی و توسط این نسل به سرمنزل مقصود نخواهد رسید. اعتراضات خیابانی این نسل به‌ تنهایی و بدون همراه شدن نسل-های مختلف به‌صورت حضور خیابانی و اعتصابات گسترده و سراسری احتمالا در روزهای آتی با چالش های مهمی مواجه خواهد شد.

همان‌گونه که در مطلب اخیر با عنوان “خیابان سیاسی” (منتشر شده در سایت نقد اقتصاد سیاسی) اشاره شد، درک و فهم حاکمیت از سیاست، دربرگیرنده‌ی فهم کلاسیک از قدرت است. قدرت در این نگاه بیشتر به‌ صورت اعمال نیرو بر دیگری یا دیگران برای وا‌داشتن آنان به انجام کاری در نظر گرفته می شود. مصادیق فراوان آن را می توان در نهادهای مرتبط با حجاب و عفاف و گشت ارشاد به واضح‌ترین شیوه مشاهده کرد؛ اما امروزه فهم از قدرت به‌واسطه‌ی متفکرین همچون میشل فوکو، نیکلاس رز و استیون لوکس بسیار متفاوت شده است. قدرت در این نظرگاه بیشتر به‌صورت امری ایجابی و سازنده در نظر گرفته می شود. قدرت شکل‌دهنده به افکار، عقاید، امیال، عواطف و هیجانات و برساختن سوژه متناسب خویش است. امروزه زیست  سیاست (Biopolitic) و روان سیاست (Psychopolitic) است که حوزه های مهمی را برای حکمرانی شکل می-دهند (بنگرید به کتاب روان سیاست؛ نئولیبرالیسم و فناوری های جدید قدرت، اثر بیونگ چول هان). حوزه هایی که حاکمیت فعلی در آن ها قدرت اثرگذاری چندانی ندارد. حمله های هکری و سایبری اخیر آشکارا شکنندگی و رسوخ پذیری حاکمیت را در این عرصه‌ها نمایان می سازد. امروزه شبکه های اجتماعی همچون توئیتر، اینستاگرام، فیس بوک و… میدان نبرد را شکل می دهند. عرصه ی زیست سیاست و روان سیاست پاشنه های آشیل حاکمیت‌اند. اقدام های حاکمیت همچون قطع کردن اینترنت و محدود کردن دسترسی به آن با پروژه های همچون اینترنت ماهواره ای به نظر نمی رسد چندان در بلندمدت کارا باشند.

اگر زیست سیاست را مربوط به سرمایه‌داری در قرن بیستم و در دوره های همچون دولت های رفاهی به‌ویژه اروپایی بدانیم، روان سیاست مختص عصر نئولیبرال ماست. در عصری که سعی در شکل دادن و تأسیس سوژه های متناسب با این اقتصاد سیاسی و ارزش های همخوان با آن همچون استقلال، فردگرایی، مصرف‌گرایی، لذت طلبی، ناپایداری و موقت بودن روابط، انتخاب و فرهنگ مبتنی بر خودیاری صورت می گیرد. اکنون دیگر نمی توان از دوگانه امر محلی و امر اجتماعی صحبت کرد. امر اجتماعی محلی شده و امر محلی جهانی گشته است. متفکرین مختلفی در جهان درباره ی مختصات این عصر جدید صحبت کرده و سعی در نظریه‌ پردازی آن نموده اند. متفکرانی همچون ایوا ایلوز (سرمایه‌داری هیجانی و عاطفه)، زیگمونت باومن و تاد می (روابط دوستی و عاطفی)، پیتر ال کارلو (فردگرایی)، ایلای زارتسکی (خانواده و زندگی شخصی)، بیونگ چول هان (تکنولوژی ارتباطی) که به‌صورت خلاصه از آن صحبت می کنند که انسان نئولیبرالی فردی نسبتاً اتمیزه دارای ارتباطات عاطفی سرد در حوزه دوستی و روابط خانوادگی همراه با روابط گرم و عاطفی در حوزه مصرف و بازار است که با رنج های روانی بسیاری در حوزه های مختلف زندگی اش سروکار دارد و عملاً تنها، منزوی و افسرده است بدون هیچ‌گونه امیدی به تغییر وضعیت موجود و تجربه ی نوعی نهیلیسم اخلاقی. فارغ از آنکه چقدر با این روایت موافق باشیم و تا چه اندازه آن را در مورد ایران معاصر قابل کاربرد بدانیم، اما می توان از آن برای تعمق در فهم برخی از ویژگی نسل جدید در ایران استفاده نمود.

حال این نسل که در جامعه ای بسیار نابرابر و دارای تبعیض های گوناگون طبقاتی، اتنیکی، جنسیتی، جنسی، سنی و مذهبی با حاکمیتی مواجه می شود که در حوزه ی اجتماعی و فرهنگی سیاست های واپس گرایانه، پدرسالارانه و متحجر را دنبال می کند و دارای خوانشی از اسلام فقاهتی است که مایل به تغییر در این سیاست های خویش نیست اما سیاست های اقتصادی و مالی آن سال هاست که از اقتصاد به‌اصطلاح اسلامی و بانکداری بدون ربا و قرض‌الحسنه دست کشیده است و عملاً علم اقتصاد نئولیبرال را دنبال می کند. اگرچه مختصات این سیاست های نئولیبرال حاکمیت چنانچه مالجو اشاره می کند «شاید بتوان مدعی شد نولیبرالیسم در اقتصاد ایران به مراتب هارتر و مهارنشده تر از سایر انواع نولیبرالیسم به منصه ی ظهور رسیده است، اما تا جایی که به روابط قدرتِ درون طبقاتی میان فراکسیون های گوناگون طبقه ی اجتماعی مسلط برمی گردد، نولیبرالیسم در اقتصاد ایران چندان بروز و ظهوری نداشته است». (جهت اطلاع بیشتر رجوع شود به مقالاتی همچون نئولیبرالیسم در ایران افسانه یا واقعیت؟؛ محمد مالجو).

نتیجه جامعه ای نسبتاً افسرده و ناامید که چندان شادابی و طراوتی در آن جاری نیست اما هم‌زمان طوفان هایی از خشم و اعتراض را تجربه می کند. خشم به صورت های مختلف می تواند تجربه شود؛ از خشم که به درون معطوف شود به‌صورت خودزنی ها و خودکشی که آمار آن در سال های گذشته سیر صعودی نیز پیداکرده تا بروز اعتراضات و خیزش های اخیر به دلایل مختلف (خرداد ۸۸، دی ۹۶، آبان ۹۸ و اخیراً خیزش اخیر در سال ۱۴۰۱). جامعه به‌شدت ملتهب و خشمگین است، حاکمیت پاسخگو نیست و مشروعیت ازدست‌رفته سال های پیش نیز او را به سمت سرکوب و نشنیدن صدای جامعه سوق داده است. در نگاه آنان دیگر مسئله مشروعیت اهمیت چندانی ندارد.

جامعه، آشنایی با حاکمیت دارد و خشونت ها و کشتارهای آن را در دهه های گذشته از خشونت های پس از انقلاب، اعدام‌های ۶۷، قتل های زنجیره ای و… در حافظه ی جمعی شان ثبت‌شده است. ترس از کشیدن خیزش به سمت آنکه حاکمیتی را وادار به خشونت بیشتر کند، آن را مردد و نگران می کند. امید به اصلاحات در درون حاکمیت دیگر محلی از اعراب ندارد و عملاً اصلاح‌طلبی ازلحاظ گفتمانی به آخر خط رسیده است. مردم چاره ای جز سرنگونی رژیم را در سر نمی پرورانند اما ترس و وحشت خشونت های گذشته رژیم منجر به سردرگمی و آشفتگی اکثریت جامعه شده است. برخی از نهادهای مدنی، صنفی، تشکل های کارگری و سندیکاها و احزاب قدرت اثرگذاری چندانی در خیزش اخیر را ندارند، هم‌زمان برخی نیز که در سال -های اخیر قدرت خویش را بازیافته اند از ترس سرکوب و نابودی‌شان منتظر آینده هستند.

اکنون این نسل دهه ی هشتادی که آشنایی چندانی از تاریخ حاکمیت ندارند و حوادث گذشته را چندان به خاطر نمی آورند، نسلی که به‌واسطه‌ی سیاست های آموزشی حاکمیت بیگانه از تاریخ هستند، میدان‌دار عرصه ی اصلی اعتراضات خیابانی شده‌اند. برخی از رسانه ها و جریان ها نیز آن‌ها را به رسمیت شناخته اند و مایل هستند تصویر اسطوره ای از آنان بسازند. اکنون این نسل جوان که همان‌طور که در سطور گذشته به آن اشاره شد از دنیای شبکه های اجتماعی، گیم های کامپیوتری به‌سوی خیابان رهسپار می شوند. نسلی که اگرچه دارای هوش نسبتاً بالاتر و مهارت های فراوانی به‌ویژه در مورد اینترنت و شبکه های اجتماعی هستند اما در مورد مسائل اجتماعی، سیاسی و تاریخی آشنایی زیادی ندارند. نسلی که به‌واسطه سن و سال پر از هیجان و عاطفه، کم تر محافظه کار، دارای تفکر جادویی در مورد مسائلی از قبیل مرگ، کم تر وابسته به خانواده که در نهادهای محافظه کاری همچون دانشگاه و شغل پابند نیست. با حضور این افراد به‌صورت مستقیم به عرضه سیاسی که فرم غالب و رادیکال آن را خیابان شکل می دهد، احتمالاً اعتراضات و حضور خیابانی تداوم پیدا خواهد کرد و به‌آسانی خاموش نخواهد شد. نسلی که شاید چندان مایل به سیاست  هم نبود اما به‌واسطه کردارهای حکومت ناگزیر سیاسی شده است.

یکی از مسائل مهم دراین‌باره شاید به خشونت کشیده شدن این خیزش باشد، موضوعی که با فضای غالب، بی‌تدبیری حاکمیت، خشم و ناامیدی مردم از حاکمیت و هم‌چنین بازنمایی‌های سانتی مانتال از خیزش اخیر در برخی از رسانه ها امکان آن وجود دارد. البته این امر احتمالاً دستگاه سرکوب حاکمیت را وادار به خشونت بیشتر خواهد کرد و آن را بهانه و دستاویزی برای این امر مبدل می کند و چالش های بسیاری را برای خیزش به وجود می آورد و از توده ای و فراگیر شدن آن در آینده نزدیک ممانعت به عمل می آورد؛ اما به نظر نمی رسد که منجر به برگرداندن وضعیت به ماقبل وضعیت خیزش ژینا شود.

سؤالی اصلی که وجود دارد آن است که این خیزش چگونه می تواند فراگیرتر شده و از شکل خیابانی به‌صورت یک پروژه ی منسجم سیاسی شود. امری که به نظر می رسد بیشتر در توان تشکل ها و احزاب سیاسی باشد

پس سؤالی اصلی که وجود دارد آن است که این خیزش چگونه می تواند فراگیرتر شده و از شکل خیابانی به‌صورت یک پروژه ی منسجم سیاسی شود. امری که به نظر می رسد بیشتر در توان تشکل ها و احزاب سیاسی باشد. اگرچه خیزش هایی هم در طول تاریخ وجود داشته که بدون رهبری به پیروزی دست پیداکرده باشد، اما به نظر می رسد که رهبری یک انقلاب مردمی امر بسیار حیاتی و مهم است. اگرچه به دلیل کثرت بازیگران و گروه های گوناگون، فرا رفتن از تکینگی ها به سمت تکثر سوژگی که نتیجه خیزش اخیر است، احتمالا با یک رهبر یا گروه رهبری کننده مواجه نخواهیم بود. بلکه با گروهی متنوع و متکثر از شخصیت ها، گروه ها و جریانات رهبری کننده مواجه خواهیم بود. البته این امر مسیر دشوار و نسبتاً زمان‌بری دارد که چالش های فراوانی در پیش روی آن وجود داشته و شیوه ی برخورد حاکمیت و سیاست های آن نیز در این مسیر نقش مهمی را ایفا خواهد کرد.

یکی از عواملی که می تواند این امر را ممکن‌تر سازد، گفت‌وگو و مباحثه گروه های مختلف با بازشناسی و پذیرش تکثر مطالبات و هویت های گوناگون است. هرگونه تک‌روی و عدم توجه به مطالبات دیگران می تواند مانع جدی در این امر باشد. یکی از نکاتی که این مقاله قصد توضیح آن را دارد، اشاره به نقش مهم و کلیدی نسل دهه ی هفتادی در اعتراضات است. مسئله ای که در این روزها صحبت چندانی در باره ی آن نمی شود و عملاً سکوت تأمل‌برانگیز در مورد آن جریان دارد. به نظر نگارنده نسل های قبلی به‌ویژه دهه ی هفتادی‌ها نقش حائز اهمیتی در پیشبرد این انقلاب بر عهده خواهند داشت. به نظر می رسد این نسل قابلیت بیشتری در ورود به گفت‌وگو و طرف مباحثه شدن با نسل های مختلف را در توان دارد و همچنین می تواند بدل به پل واسط و میانجی این امر باشد.

احتمالاً یکی از دلایلی که این خیزش باوجود تداوم چندهفته‌ای که داشته است، قادر به توده ای و فراگیر شدن نشده عدم امکان ارتباط با نسل های قبلی و مجاب کردن آن‌ها به همراهی فعال تر باشد

نسلی که هم زمان برخلاف نسل های پیشین و همانند با نسل های جدید آشنایی بیشتری با انقلاب فناورانه دارد و همچنین نسبتاً در سال های قبل به‌واسطه سیاست های آموزشی عمومی پس از انقلاب بیشتر تحصیل‌کرده است. آشنایی نسبی با تاریخ گذشته داشته و هم‌زمان توان فهم مطالبات و درخواست های نسل جدید را نیز دارد. نسلی که علاوه بر شورونشاط دارای آگاهی نسبی اجتماعی، سیاسی و تاریخی نیز هست. اگرچه حضور خیابانی که به دلیل سرکوب حاکمیت منجر به برون‌افکنی خشم می‌شود حائز اهمیت فراوانی است اما به‌منظور گذار از این وضعیت شاید کافی نباشد. احتمالاً یکی از دلایلی که این خیزش باوجود تداوم چندهفته‌ای که داشته است، قادر به توده ای و فراگیر شدن نشده عدم امکان ارتباط با نسل های قبلی و مجاب کردن آن‌ها به همراهی فعال تر باشد. مناسکی همچون سوزاندن روسری که اقدامی نمادین و ناشی از خشم و تبعیض است احتمالاً نتواند نسل-های قبلی را که سنتی‌تر و بعضاً مذهبی تر نیز هستند با خود همراه کند تا سرانجام با اعتصاب های عمومی که توسط اقشار و گروه های مختلف صورت می پذیرد رژیم سرنگون گردد.

اما متأسفانه برخی از گروه ها و رسانه ها که عمدتاً ساکن خارج از کشور بوده و خانواده، شغل و دارایی هایشان در آنجا قرار دارد سعی در اسطوره سازی از این جسارت و بعضاً خشم دارند و سعی در کشاندن آن به سمت خشونت بیشتر دارند، اقدامی که درنهایت منجر به آن می شود حاکمیت که منطقی غیر از سرکوب و لشکرکشی های خیابانی ندارد دستاویز مناسبی را برای خشونت بیشتر داشته باشد. مسئله ای که درنهایت منجر به بیشترین هزینه اعم از انسانی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی می-گردد. این امر اگرچه احتمالاً روند سرنگونی حاکمیت فعلی را تسریع می کند اما هزینه های بسیاری در بردارد. چراکه اهرم-های کنترل‌کننده حاکمیت همچون سازمان های بین‌المللی و حقوق بشری چندان در مورد حاکمیت کارایی ندارند.

حاکمیت برخلاف ظاهرسازی‌ها و دستگیری های متعدد در حال عقب‌نشینی از عرصه های مختلف اجتماعی، اقتصادی و سیاسی است، این عقب‌نشینی می تواند فضای مناسب را برای نسل های دهه هفتادی مهیا کند تا فرآیند اتمام گذار از حاکمیت را تسریع و تکمیل نماید

ازاین‌رو به نظر می رسد اگرچه انقلاب در ایران اجتناب‌ناپذیر است و این تجربه بدون خشونت و هزینه امکان چندانی ندارد، چنانچه که مارکس می گوید قهر قابله ی تاریخ است. حاکمیت با توجه به ساخت قدرت و اقتصاد سیاسی آن احتمالاً تا آنجا که ممکن باشد سعی در بقای خود خواهد نمود و در این راه چندان از کشت و کشتار و خون ریزی و تحمیل هزینه های فراوان ابای نخواهد داشت؛ اما به‌منظور این امر باید علاوه بر نقش آحاد مردم، نقش حائز اهمیتی را در گذار از حاکمیت فعلی و ایجاد پروژه ی سیاسی بدیل را در دهه ی هفتادی‌ها جست، نسلی باتجربه‌ی تاریخی نزدیک تر با نسل های قبل، خواست های مشابه با نسل جدید در عصر تکنولوژی و دیجیتالیزه کنونی که در دهه های سوم و چهارم خود قرار دارد، تحصیل‌کرده است و ازلحاظ عاطفی و شناختی احتمالاً به بلوغ رسیده است. این نسل احتمالاً در انقلاب پیش رو بیشتر فعال‌شده و پیگیرانه‌تر در کنار دهه-ی هشتادی ها و با بهره‌گیری از دانش و تجربه نسل های قبل انقلاب را پیگیری خواهد کرد. حاکمیت برخلاف ظاهرسازی‌ها و دستگیری های متعدد در حال عقب‌نشینی از عرصه های مختلف اجتماعی، اقتصادی و سیاسی است، این عقب‌نشینی می تواند فضای مناسب را برای نسل های دهه هفتادی مهیا کند تا فرآیند اتمام گذار از حاکمیت را تسریع و تکمیل نماید. شاید امکان آن وجود دارد که همانند ژیژک که گفت همبستگی با کُرد‌ها یگانه‌ راه به‌سوی آزادی در کلِ ایران است. بگوییم نقش فعال و انقلابی دهه ی هفتادی‌ها یکی از راه های نسبتاً کم مخاطره به‌سوی آزادی در کلِ ایران است.

یادداشت ها:

زیگموند فروید؛ تمدن و ملالت‌های آن، ترجمه ی محمد مبشری، نشر ماهی.

بیونگ چول هان، روان سیاست؛ نئولیبرالیسم و فناوری های جدید قدرت، ترجمه ی مصطفی انصافی، نشر لوگوس.

تاد می؛ دوستی در عصر اقتصاد، ترجمه ی کاوه بهبهانی، نشر نی.

ایوا ایلوز؛ شکل گیری سرمایه داری هیجانی؛ در نقد صنعیت روانکاوی، نشر نگاه.

ایلای زارتسکی، سرمایه داری، خانواده، و زندگی شخصی، ترجمه ی منیژه نجم عراقی، نشر نی.

زیگمونت باومن؛ عشق سیال؛ درباب ناپایداری پیوندهای انسانی؛ ترجمه ی عرفان ثابتی، نشر ققنوس.

پیتر ال کارلو؛ افسانه فردگرایی؛ ترجمه ی هادی جلیلی، نشر بیدگل.

محمد مالجو؛ نئولیبرالیسم در ایران، افسانه یا واقعیت؟ منتشر شده در سایت اخبار روز.

https://akhbar-rooz.com/?p=174112 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x