میگفت…،
آتش را برای گرمی اجاقها آورد،
عطر نان،
و خاکستر نمودن پلشتیها
آنسوی این آستانِ قدّوسی،
زر اندود،
آینهکاری،
با چلچراغهای پر زرق و برق،
و بدشگون آوای مرغانِ مرگاندیش،
ماندابی است هزار ساله
یادگار سیلی بنیان بر افکن
در آن کرمها،
مارها،
و گاندوها،
شناور میان لجنها و خزهها
بر گِرد آن هیولاهای کورِ سترون،
خالی از آخرین ذرّاتِ مردمی
آب تطهیر میپاشند
بر پیشانیهای تنفرزا
و مِرفقها و پنجههای خونآلود
با ابریقهای زنگزده
انسان را چه جای جست و جوی حقیقت
بر سطح گندابها،
یا غور در لجنهای متراکمِ هزاران هزار ساله
میگفت…،
خورشیدی باید پر شرر
تا بخشکاند این گنداب را
خفه سازد مارهای خفتهاش را
و به چار عنصر برگرداند
هیولاهای زشتِ یک چشم را
لقمان تدین نژاد
آتلانتا، ۱۵ مهر ۱۴۰۱ – ۷ اکتبر ۲۰۲۲