نور چراغ ها و نئون ها
بر آبچالهها.
اشباح،
سایهها،
شیشههای شکستهی بانکها،
ادارهها.
ساعتها ساعتها ساعتها
خوابند عقربهها.
اکنون چه ساعتی از شب
اکنون کدام روز ِ ماه ِ دوم ِ پاییز
این برگها چه وقت …
توفان چگونه …
خونها کِی …
خوانندهی عزیز !
شما می دانید ناآرامی اکنون چه معنایی دارد ؟
در کتاب ها … یادتان هست ؟ … در کتاب ها
ذات ناآرام ِ ذرهها
جان ِ شیدا و بیقرار ِ سیارهها
جابجایی ِ قارهها … کهکشانها … اطلسها…
ناسکونی ِ ساکنها
ناآرامی؟!
اینها …
بر بامها هیچ کسی نیست
اکنون هیچ کسی پشت پنجرهها …
ابردودهها
آن بالا
آسمان ِ سیاه
و جغدی که معلوم نیست می خوانَد از کجا …
توفان چه وقت گذر کرده است ؟
باریده است کِی این همه باران ؟ !
نور چراغ ها، بر آبچالهها
چشم ِ هراس ِ خیابان
پایی درون ِ چشم
چشمی درون ِ حفره ی تاریک
تاریخ؟!
نه؛ تاریخ نه
تاریک ، مثل همین امشب
تاریک ، مثل همین دیروز
تاریک ، مثل همین فردا
ببخشید آقا!
شما در ساعت ِ توفان اینجا بودید؟
تابوتها که بر دوش ها روان بودند …
ارواح مردگان ِ بلاتکلیف در سردخانهها …
اجساد بی جواز، در دهانهی گورستانها …
اینها …
در دفتر مشاهدات شما …
تاریک ؟!
نه . تاریخ
مثل همین امشب
مثل همین دیروز
مثل همین فردا ؟!!!
( حافظ موسوی – پاییز ۹۹ )
خبرها، گزارش ها و ویدئوهای بیشتر را در تلگرام اخبار روز ببیند