خون سپهر کیان و مونا از دستان فرتوت ضحاک زمان جاری است. سن کودک کشی به ۸ سال رسید.
ایذه قهرمان
یکان داعش کودک کش در ۶۰امین روز نبرد با مردم معترض رکورد شکست و کشتار وحشیانه دو کودک ۱۰ و ۱۴ ساله را بر پرونده جنایات سنگین خود افزود. داعشیان ویژه حکومتی به این هم بسنده نکرده، گناه این قتلهای باورنکردنی را به گردن مهاجمان داعش یا بختیاری های معترض انداخته ، جنازه یکی از آنها را هم ربودند.
بازار ایذه در ۲۵ آبان ، و دومین روز فراخوان مردمی ،هدف گلوله موتورسواران مسلح قرا گرفت. ۵ کشته و ۱۵ مجروح حاصل این نبرد نا برابر مشت و گلوله بود. سپهر مقصودی نوجوان ۱۴ ساله – متولد ۶ تیر ۱۳۷۸- یکی از این کشتگان بود. گفته شده که ساعت ۶:۳۰ عصر چهارشنبه ۲۶ آبان با مادرش تلفنی صحبت کرده، درحال بازی گیم با موبایلش بوده که به صف انقلابیون می پیوندد. اندکی بعد گلوله های جنگی به سرش اصابت می کند و در دم جان می سپارد. پیکر بی جانش با امبولانس به بهشت زهرای ایذه منتقل می شود. هنوز خانواده اش از آن چه بر سپهر شان آمده مطلع نشده بودند که ماموران امنیتی جسم بیجان سپهر را ربوده و به نقطه ای نا معلوم می برند.
درست همان گونه که با جسم بی جان نیکا شاه کرمی کردند. ماموران علت عدم تحویل سپهر به خانواده اش را ایجاد نا امنی در مراسم تدفین او ذکر کرده اند.
مردم خشمگین در تلافی این حمله داعشیان رژیم، حوزه علمیه ایذه را به آتش می کشند. شعله های آتش و صدای شلیک رگبار در تاریکی شب، ایذه را به میدان جنگ بین رژیم و حکومت تبدیل کرده بود.
اوج فاجعه اما در شب خونبار ایذه، در اتومبیل میثم فلک پور، رخ می دهد. میثم همراه با همسر و دو فرزندش در اتومبیل شخصی خود در حال حرکت بودند. نه در تظاهرات شرکت داشتند، نه فیلمبرداری می کردند. ماموران امنیتی به سوی اتومبیل این خانواده، آتش می گشایند. پدر از ناحیه کمر با ۳ تیر مجروح و به بیمارستان منتقل می شود. مادر هم اسیب جسمی وروحی می بیند اما کیان، کیان فلک پور ۱۰ ساله، کودکی با هوش و خلاق، پر از امید، عاشق زندگی با تیر یا تیرهایی از لوله تفنگ یک داعشی، رکورد قتلهای خامنه ای را می شکند. تیر به ریه کیان اصابت می کند، و در آغوش مادر جان می سپارد.
جسم بیجان کیان را از ترس جنازه دزدان در خانه پنهان می کنند. از تصور تراژدیک، مادر و برادر کیان که پر از ترس و اظطراب ناشی از شلیک گلوله ها و خون جاری همسر و پسر بر دامنش ، همسری تیر خورده در بیمارستان، بر بالین فرزند کشته شده خود در روی قالی اتاق، میان کاسه های یخ اهدایی همسایگان می توان رمانها و قصه ها نوشت یا فیلمها ساخت.
نکته اینجاست که خبرگزاریها و قلم به مزدهای رژیم، کودک کشی های فجیع خود را به انقلابیون نسبت می دهند. اما پدر کیان در برابر دوربین مردم این حیله کثیف را افشا کرد. رژیم با این ترفندها سعی می کند گناه این قتلها را بر گردن معترضان انداخنه، از این طریق احکام اعدام سیاسی را به قصاص تغییر دهد. رژیم کودک کش اتفاقات ایذه را تروریستی و کشته شدگان را شهید خوانده است.
اوباشان حکومتی اگر چه خوب می دانند این ترفندها دیگر به شوخی مسخره می ماند، اما راه دیگری برای توجیه خونریزی های خود ندارند.
من رو تیر زدن
مونا تقیبی دخترک ۸ ساله اول آبان ماه از شهر آسپیچ از توابع شهرستان سراوان در جنوب سیستان و بلوچستان همراه با خواهر خود مریم، درراه رفتن به مدرسه بودند که مورد تیراندازی قرار می گیرند. روایت رژیم مثل همیشه با روایت خانواده و شاهدان تفاوت زیادی دارد. رسانه های حکومتی علت تیراندازی را درگیری مسلحانه بین دو گروه مواد مخدر عنوان کرده است.
تسنیم خبرگزاری رژیم می نویسد:
؛اول آبانماه در پی درگیری مسلحانه دو خودروی سواری با یکدیگر که احتمال میرود بر سر اختلافات ایجاد شده بر موضوع مواد مخدر بوده، مونا نقیبی که همراه خواهر بزرگترش به صورت پیاده در مسیر رفتن به مدرسه بوده به صورت تصادفی مورد اصابت گوله قرار میگیرد و جان خود را از دست میدهد که به گفته فرماندار سراوان دوربینهای اطراف این حادثه را ثبت و ضبط کرده و شناسایی و دستگیری عوامل این حادثه تلخ در دستور کار مسئولان انتظامی و امنیتی سراوان قرار دارد؛
و البته هنوز اثری از بررسی و انتشار فیلمها و جزییات پرونده نیست و نخواهد بود.
روایت مریم خواهر مونای ۸ ساله که خواهرش در آغوش او چشمهای زییایش را زیر آفتاب داغ سراوان از دست داده اما نمی تواند خشم هرانسانی را بر نیانگیزد. مریم می گوید:
مونا دستش رها شد و به زمین افتاد. پرسیدم چرا افتادی گفت:
من رو تیر زدن.؛”
مونا را به دوش گرفتم تا به بیمارستان ببرم، اما نتوانستم.
چشمهای زیبای مونا دختر بلوچ پیش از رسیدن پدر ، در راه ببمارستان در آغوش خواهر برای همیشه بر زندگی بسته شد. چگونه می شود حکایت تلخ جان باختن مونا دخترک ۸ ساله را در آعوش مریم خواهرش یا کیان کودک کلاس سوم را در آعوش مادرش دید و شنید و برای رهایی از فاشیسم اسلامی مسلط بر ایران عزم را جزم نکرد؟
ماشین کشتار از گشت ارشاد و دانشگاهها به بازارها و مدرسه ها و حتی درون ماشینها رسیده است. سن کشته شدگان و معترضان از ۲۲ ساله ها به ۸ ساله و ۱۰ ساله ها رسیده است. برای توقف ماشین سرکوب فقط باید دستهایمان را به هم بدهیم. خون دانش آموزان بی گناه از دستان بی جان و فرتوت ضحاک زمان جاری است. دست به دست هم دهیم تا دستان پیر خونریزی که فرمان کشتار می دهند را قطع کنیم. به زودی با سرنگونی رژیم کودک کش خامنه ای سرود آزادی بر ایران طنین انداز خواهد شد و تندیس کودکان کشته را در میدانهای شهرهایمان نصب خواهیم کرد.