جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

حرف حساب مردم چیست؟ مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه چه رهبر! – امیرحسین لادن

آدم موقعی اعتراض میکنه که طاقتش تموم شده؛

موقعی میآد تو خیابان و فریاد میزنه که کارت به استخونش رسیده!

در این راستا، مدت هاست که: نابرابری، بی عدالتی، بیکاری، گرانی و دستمزد ناچیز؛ طاقتِ زنان و معلمان و بازنشتگان را تموم کرده و صبرشون را به سر رسانده است. در ضمنی که دانشجویان و کارمندان و کارگران و کشاورزان نیز، کارد به استخون شان رسیده و تحملشون تموم شده است.

حکایتِ زبانزد (ضرب المثل): “گُل بود به سبزه نیز آراسته شد” در اینجا صدق می کند. این همه تباهی کافی نبود، کم آبی و ویرانی محیط زیست که زائیده ی بی کفایتی و فساد گسترده ی حکومتگران؛ و ارجحیت های نادرست و غیر ایرانیِ دولت بوده، نیز به آن اضافه شد که تقریبن (تقریباً) تمام مردم و سراسر کشور را در بر گرفته است.

حضور میلیونی یا بقولی چند صد هزار نفری مردم برای تشیع جنازه ی سلیمانی در تهران، برای برخی از ما که زندگی مان را در راه برقراری عدالت، کسب آزادی و برپائی مردمسالاری گذاشته ایم، شکننده و ناگوار بود. در ضمنی که برای رژیم فقاهتی که دشمن ایران و ایرانی است، راه فراری شد از بن بست و بی آبروئی؛ و شانس و امیدی برای سرپوش گذاری روی جنایات و کشتار آبانماه.

رژیم تمام اهرم های ثروت و قدرت را به کار گرفت تا با تشویق و تهیج احساسات مذهبی مردم، آنان را به خیابان بکشاند و کسب آبرو کند. خوشبختانه، اعتراضات گسترده ی سه چهار روزِ گذشته نشان داد که حضور در تشیع جنازه، نه به احترامِ قاسم سلیمانی بود؛ و نه برای پشتیبانی از رژیم فقاهتی. بل که عکس العملی بود به تهدید احمقانه و سخنان نسنجیده ی ترامپ، که گفته بود مراکز فرهنگی ایران را بمباران خواهد کرد. این تهدید که نشانه ی کم دانی، و بی توجهی ترامپ به رابطه ی تنگاتنگ مردم ایران با تاریخ و فرهنگ سه هزار ساله اش می باشد؛ ملت ایران را به خشم آورد و به خیابان ها کشاند. نتیجه ی سخنان نسنجیده ی ترامپ، هدیه ی بزرگی بود به ملاهای حاکم تا بتوانند تمرکز را از روی سرکوب وحشیانه و خونین آبانماه بردارند و روی ترور سلیمانی متمرکز نمایند.

برای درک خشم مردم، باید دانست که ما ایرانیان نه تنها به فرهنگ و تاریخ میهن مان افتخار می کنیم، بل که زرتشت را پدر معنوی مان، و کوروش را پدر تاریخی ایران می دانیم. پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک که زمانی الگویِ زندگی پدرانمان بودند، برای مان بسیار ارزشمند هستند. پاسارگاد، آرامگاه کوروش، کعبه ی ایرانیان بیدار و آگاه می باشد. در ضمنی که ما ایرانیان، دانشمندان و شعرا و نُخبگان میهن مان را گنجینه های علم و دانش، انسانیت و تمدن می دانیم.

تصور نمی کنم یک ایرانی بیابید که با فردوسی و خیام و باباطاهر و حافظ و سعدی آشنا نباشد، و یا چند شعری از آنان نداند. کمتر ایرانی پیدا می کنید که به نُخبگانی مانند قائم مقام و امیرکبیر و مصدق که برای دفاع از منافع ایران در مقابل روس و انگلیس ایستادند، قدرت شاه و دربار را در حد توانائی شان کمرنگ تر کردند؛ و در این راه به شهادت رسیدند و یا تبعید و منزوی شدند، افتخار نکند. با اینکه روحانیون قرن ها با جعل حقایق و و انکار واقعیت ها، تلاش کرده اند که ما از اصل مان دور کنند؛ رابطه ی تنگاتنگ ما، با فرهنگ و تاریخ مان،همراه با ملی گرائی و عشق به ایران؛ ما را یکپارچه و یکدست نگهداشته است. 

با کمال تأسف، ما طی دو قرن گذشته، پیوسته مجبور بوده ایم در سه جبهه مبارزه و مقابله کنیم: مبارزه با دشمنان خارجی،؛ و با دشمنان داخلی یعنی شاه و شیخ؛ و مقابله با “کم دانی” و خرافاتِ توده ی مردم. شاه و شیخ در اکثر موارد با هم، مستقیم یا غیر مستقیم، در محدود کردن دانش و بینش و گسترش سیستم ارباب – رعیتی؛ و امام – اُمتی؛ همکاری و تبانی داشته اند. زیرا برای کنترل اهرم های قدرت و ثروت، مردم می بایستی گرفتار نادانی و خرافات باشند تا به آسانی تسلیم سرنوشت و مذهب گردند. این پدیده، همراه با مقبولیت زور که در فرهنگمان جاسازی شده، مردم را گوسفندوار در اختیار شاه و شیخ قرار داده است.

طی دو سال گذشته چندین بار نوشته و گفته ام که: “خوشبختانه امروز، دوران نادانی سپری شده، و ملت ایران از خواب خرگوشی بیدار شده اند. بخش عظیمی از هم میهنانمان از آگاهی نسبی و شناخت شرایط، برخوردار می باشند. طی چند روز گذشته، معترضین در ایران، این بیداری و آگاهی را روشن و شفاف در شعارها به نمایش گذاشتند: “مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه چه رهبر”. یک شعار دیگر ژرفا (عمق) این بیداری و آگاهی را نمایان می سازد: “اصلاحات، رفراندوم رمز فریب مردم”. یعنی مردم هم دشمنان (شاه و شیخ) را شناسائی کرده اند و هم راه و روش فریبکارانه ی (اصلاحات و رفراندوم) آنان را.

یک حرکت دیگری که دانشجویان دانشگاه های ایران در اعتراضات روزهای اخیر به نمایش گذاشتن، احتراز از پا گذاشتن بر پرچم آمریکا و اسرائیل بود. این حرکت را اضافه کنید به شعاری که طی دو سال گذشته چندین و چند بار تکرار شده: “دشمن ما همینجاست، دروغ میگن آمریکاست”؛ یعنی هم در شعار و هم در عمل نشان می دهند که می دانند دشمن کیست و کجاست. اهمیت این موضوع اینجاست که رژیم، چهل سال است شعارِ مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل می دهد؛ و بجای مسئولیت پذیری با فرافکنی، همه ی کاسه کوزه ها را سر استکبار جهانی می شکند!؟     

هم میهنان مان می دانند که آمریکا قاسم سلیمانی را ترور کرد؛ و عده ای از آنان می دانند که اسرائیل محرک و مشوق اصلیِ آمریکا در این ترور بوده است. بنابراین، احتراز دانشجویان از پا گذاشتن بر پرچم آمریکا و اسرائیل، یک دهن کجی علنی و پاسخ نه، به جمهوری اسلامی است. پرسش من از هم میهنانمان اینستکه: آیا با این پدیده هم باور هستید و می پذیرید که “دوران نادانی سپری شده، ملت ایران از خواب خرگوشی بیدار شده و بخش عظیمی از هم میهنانمان از آگاهی نسبی و شناخت شرایط، برخوردار می باشند”؟  

چنانچه پاسخ مثبت باشد، باید دانست که این پدیده، ما را یک گام به هدفِ “رهائی و نجات” نزدیک تر کرده است. پس زمان آن فرارسیده که بیآموزیم برای ساختن یک جامعه سالم:

– نیاز به اهدافِ مشخص و شفاف داریم که پاسخگوی خواست های مردم و نیازهای جامعه باشند؛

– نیاز به مسئولانی داریم که دنبال منافع شخصی نباشند، دنبال عدالت باشند.  

– نیاز به راهبرانی داریم که دنبال مطرح بودن نباشند، دنبال آدم بودن باشند؛ و

– رهبرانی که با پاکی و راستی و از خود گذشتگی و بدون کوچکترین چشم داشتی گام بر می دارند.

رهائی مردم و نجات ایران در گروی حکومت مردمسالار ملی است

یعنی بر پائی

جمهوری دمکراتیک و لائیک ایران

امیرحسین لادن

دیماه ۱۳۹۸

[email protected]

https://akhbar-rooz.com/?p=18074 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x