شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

فتوگرافی جنبش از راه دور – شهاب برهان

سرنگونی جمهوری اسلامی  انقلاب نیست؛ حفظ و بازسازی همین نظم سیاسی اجتماعی و اقتصادی بدون آخوند، انقلاب نیست. انقلاب، واژگون شدن نظم سیاسی- اجتماعی موجود و جایگزینی اش با حاکمیت و خود مدیریتی توده ها، با در دست گرفتن تعیین سرنوشت شان، با استقرار دموکراسی سیاسی و اقتصادی، یعنی یک انقلاب اجتماعی است. شعار زیبای ” زن زندگی ازادی” اگر چه در تقابل آشکار با رژیم ذاتاً زن ستیز و مرگ گستر و آزادی کش و به این اعتبار، شعاری گویا، نیرومند و موفق است، اما  تقلیلگر و محدود کنندۀ انگیزه ها و محرک های این جنبش انقلابی و مه آلود کنندۀ مطالبات شفاف و روشن یک انقلاب اجتماعی است

دوستی از من پرسید: آیندۀ جنبش را چه می بینی؟ جواب دادم: فالبین نیستم فقط می توانم بگویم حال را چه می بینم و چگونه می بینم.

جمهوری اسلامی بجز این که رفرم ناپذیر است، در موقعیت بحرانی کنونی هم می داند که هرقدر عقب بنشیند، مردم جلوتر خواهند آمد. پس ستاد “مدیریت بحران” اش راهی جز این نمی بیند که آتش را با تنها وسیله ای که در اختیار دارد، یعنی بنزین سرکوب و کشتار خاموش کند. گرچه سقوط این رژیم در چشم انداز است، اما زمان و چند و چون آن به عوامل بس متعدد  فعلاً نامتعینی وابسته است که همه قابل پیشبینی نیستند.

آنچه امروز در ایران در جریان است، یک جنگ است. جنگ از نبردهای متعدد و پیاپی تشکیل می شود. تا پیروزی در جنگ، پیروزی ها و شکست هائی در نبردها اتفاق می افتد. صفحۀ شطرنج هم میدان جنگی است با طراحی نبردهای کوچک و بزرگ برای کیش و مات کردن حریف. در شطرنج هم که بازی است مثل جنگ که بازی نیست، هر دو حریف باید دارای ” هوش جنگی” باشند یعنی نگاه جامع به میدان جنگ، قدرت سنجش قوای خود و حریف، توان ارزیابی ظرفیت ها و پیشبینی نقشه ها و دامگستری های حریف را داشته، برای دفع و خنثا  کردن آن ها نقشه بکشند. با این حال، در نهایت یکی از دوحریف هوشمند، شکست خواهد خورد اما شکست حریفی که از ابتدا فاقد این ” هوش جنگی” باشد حتمی است. اما یک تفاوت بزرگ میان جنگ و بازی شطرنج هست : شطرنج با کیش و مات شاه، به هدف می رسد، ولی هدف جنگ، در بعد از کیش و مات قرار دارد: غنائم جنگی!

*

سرنگونی جمهوری اسلامی  انقلاب نیست؛ حفظ و بازسازی همین نظم سیاسی اجتماعی و اقتصادی بدون آخوند، انقلاب نیست. انقلاب، واژگون شدن نظم سیاسی- اجتماعی موجود و جایگزینی اش با حاکمیت و خود مدیریتی توده ها، با در دست گرفتن تعیین سرنوشت شان، با استقرار دموکراسی سیاسی و اقتصادی، یعنی یک انقلاب اجتماعی است. اما در اپوزیسیون ضد انقلابی، عمدی حساب شده در کار است تا این جنبش را “انقلاب زنانه” بنامند و دولت ها و مجامع امپریالیستی هم تنها برای “حمایت از زنان ایران” به صف شوند و گیس قیچی کنند. برای این جریانات راست، پذیرش آن که این یک جنبش انقلابی است که علاوه بر رهائی زن، محرک ها و مطالبات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی رادیکالی هم دارد ممکن نیست و عامدانه آن را به یک وجه زنانه اش تقلیل می دهند، آن هم  در حد روسری افکنی و نه پیکار رادیکال با مردسالاری و پدرسالاری که فعلا در مبارزات زنان در مرحلۀ کنونی جنبش صراحت نیافته است. تصادفی نیست که این جریانات راست و مرتجع تا مغز استخوان ضد انقلابی،  شعارهای ” زن زندگی آزادی” و “آخوند باید گم بشه” را با طیب خاطر شعارهای خود می دانند و تکرار می کنند زیرا ” آخوند باید گم بشه” وضع موجود بدون آخوند را می طلبد و شعار زیبای ” زن زندگی ازادی” اگر چه در تقابل آشکار با رژیم ذاتاً زن ستیز و مرگ گستر و آزادی کش و به این اعتبار، شعاری گویا، نیرومند و موفق است، اما  تقلیلگر و محدود کنندۀ انگیزه ها و محرک های این جنبش انقلابی و مه آلود کنندۀ مطالبات شفاف و روشن یک انقلاب اجتماعی است. انقلاب هنر آبستره نیست که هر تماشاچی با درک و تفسیر خود آن را بفهمد مثل آن تابلوی ورقه های مثلث  صورتی رنگ در هم ریخته ( یادم نمانده اثر چه کسی ) که نقاش اش نام آن را “گاوها در چمنزار” گذاشته بود!

متاسفانه خود جنبش پخته نشده و به مرحلۀ طرح شعارها و مطالبات رادیکال وارد نشده است زیرا در شکل جنگ و گریز رزمندگان محلات و تجعمات اعتراضی گروه های متغیر شهروندی به پیش می رود و هنوز جنبش های اجتماعی کارگران، زنان، ملت ها و غیره  به صورت صفوف متشکل با هویت جنبشی و اجتماعی خاص و پرچم و مطالبات خود وارد میدان نشده و فقط بصورت افراد شهروند در مبارزه شرکت دارند.

چنین وضعیتی،  در جبهۀ سرنگونی، یک ” تقسیم کار” شوم نانوشته اما واضحی به وجود آورده است: گروهی در میدان مشغول جنگیدن و خون دادن اند، و گروهی در بیرون مرزها برای تصاحب غنائم جنگی نقشه می ریزند. وظیفۀ گروه اول، سرنگون کردن رژیم، و رسالت گروه دوم، جایگزینی آن است ! خط مشی ما چپ ها ” سرنگونی به دست خود مردم” عملاً به اپوزیسیون های رژیم چنجی  تحمیل شده است اما آن ها نگران از این کابوس که آیندۀ پس از جمهوری اسلامی هم در دست همین مردم قرار بگیرد، در مناقصه ای رقابتی، هریک سخت در تلاش اند که خود را ارزانتر از رقبای دیگر در اختیار دولت های امپریالیست  قرار دهند تا بلکه  با چتر نجات در تهران پیاده شان کنند!

**

جنبش سرنگونی حاضر  در شرائطی بس متفاوت از جنبش سرنگونی ۱۳۵۷ در حرکت است:

  • در ۵۷ همه از مذهبی و غیر مذهبی، از شهری و روستائی و با سواد و بی سواد، به جان آمده از رژیم شاه و با ذهنی خالی از آینده حول شعار ” مرگ بر شاه!” متحد شده بودند. امروز مردم کف خیابان اگرچه در یک همه باهمی برای سرنگونی رژیم عمل می کنند، اما بخصوص نسل جوان، زنان و کارگران نسبت به آینده خالی الذهن نیستند و ایجاد ” همه باهم” گلّه ای روی آینده ای نامعلوم یا گذشته ای معلوم، به سادگی ۵۷ امکان پذیر نیست و این یک نقطه قوت کیفی است، اما این که  هنوز از صفوف متمایز و متشکل با هویت ها و پرچم های مطالباتی روشن خبری نیست یک نقطۀ ضعف استراتژیک بالقوه خطرناک است، حفره ایست که اتاق های فکر همه مخالفان ضد انقلابی رژیم و امپریالیست ها برای پر کردن آن به صورت ستادی کار می کنند. 
  • در متن نا آگاهی عمومی ۵۷ از “برکت”  قلع و قمع هرچه نیروی چپ و دموکرات و مترقی در رژیم اسلام پناه شاه، با فرود آوردن خمینی که شخصیتی جسور و صریح اللهجه بود، انقلاب، صاحب یک رهبری کاریزماتیک شد. امروز نه آگاهی توده ای به اندازۀ آن زمان پائین است، نه رهبری فردی ی کاریزماتیک و معتبر و قابل اعتمادی وجود دارد، نه حزبی فراگیر، نه ستادی سراسری. در نتیجه، هیچ مکانیسم هدایت کلان، عمومی و سراسری در درون جنبش انقلابی فعلی وجود ندارد و پیشرفت جریان تنها در تصمیمات  روزانه هسته ای و محله ای خلاصه می شود که حتا اگر نه آنارشیک بلکه هماهنگ باشند، نمی توانند استراتژی کل جنبش انقلابی را تدوین و راه پیروزی اش را ترسیم کنند. حتا اگررژیم اینترنت را مسدود نمی کرد با بهره گیری حداکثری از شبکه های مجازی هم نمی توان این جنبش را به نوعی “ستاد” هدایتِ مشرف بر کل میدان کشوری جنگ مجهز کرد که توانای تجزیه و تحلیل کلان روند اوضاع، توانای جمع بندی از پیروزی ها و شکست های نبردهای مقطعی باشد؛ قادر به طراحی تاکتیک های عمومی و سراسری ( درعین تاکتیک های ابتکاری  توده ای ) برای مقابله با تاکتیک های عمومی و سراسری رژیم و قادر به تدوین و ترمیم و اصلاح مداوم خط مشی و استراتژی عمومی جنبش انقلابی ( استراتژی به معنای تعیین متحدین و سیاست های ائتلافی داخلی و بین المللی و برقراری رابطه با آن ها)  تا سرنگونی و بعد از آن باشد. این نکته دارای اهمیت کلیدی و لازم به توجه است که در شرایط این کمبود اساسی در جنبش ما، دشمنان اعم از رژیم و اپوزیسیون های ضد انقلابی آن همگی ستادی عمل می کند. در انقلاب ۵۷ هم طرفداران خمینی،  ستادی کار کردند و در راه  حکومت خدا، هیچ چیز را به خدا واگذار نکردند. ستادی امام اختراع کردند، ستادی در پشت پرده با آمریکا و اروپا معامله کردند، ستادی تبلیعات کردند، ستادی شعار ساختند، ستادی راهپیمائی سازمان دادند، ستادی دسته های چماقدار برای تعرض به چپ ها و دمکرات ها و پراکنده کردن شان تشکیل دادند و با کار متمرکز و نقشه مند و هدایت شونده بود که صحنه را برای ورود خمینی آب و جارو، و زیر پای دولت بختیار و هر رقیب و آلترناتیو احتمالی دیگری را جارو کردند. حالا این رژیم با انبانی از همان تجربۀ سازماندهی و رهبری انقلاب ۵۷ و کارنامۀ خونین کشورداری سرکوبگرانۀ چهل و چهار ساله، با تجربۀ کشتارهای سال ۶۰ و کردستان و ترکمن صحرا و خوزستان و خاک سفید و قتل عام ۶۷ و ۸۸ و دی ۹۶ و آبان ۹۸ ، برای درهم شکستن این جنبش بی سر و سامان، به شکلی ستادی عمل می کند. دستگاه های اطلاعاتی اش، دستگاه های انتظامی و نظامی و بسیجی اش، دستگاه قضائی اش، دولت و وزارتخانه هایش، مجلس اش، سپاه سایبری اش، بازداشت گاه ها و زندان ها و شکنجه گاه هایش، رادیو و تلویزیون ها و شبکه های مجازی اش، مطبوعات اش، مسجد و تریبون های نماز جمعه اش و همه و همه ستادی و متمرکز و کارشناسی و با تمام توان و نیرو، زیر نظارت و فرماندهی  ستادی ی سازمان کل مدیریت بحران کشور و ادارات مدیریت بحران استان ها، شورای امنیت ملی ومراکز طراحی و تصمیم گیری و سلسه مراتبی بالاتر، برای از نفس انداختن و خاموش کردن این جنبش انقلابی شب و روز کار می کنند. چطور می شود از این سئوال طفره رفت که این جنبش خودجوش بدون یک قطب نما، بدون یک استراتژی واحد، بدون کار ستادی، یعنی بدون هماهنگ و همسو سازی همه اجزای جنبش بر مبنای اشراف بر کل جنبش و وضعیت حریف، تجزیه و تحلیل و جمع بندی و اتخاد خط مشی و تاکتیک های عمومی متناسب با تحول اوضاع، و صرفاً با اتکا به ابتکارات و تصمیمات خود به خودی افراد و گروه های چند نفره پراکنده در سطح کشور می تواند در آن واحد هم راه مصادرۀ انقلاب توسط مرتجعین ضد انقلاب را سد کند و هم رژیم را به زانو در آوَرَد؟ قطعاً خود اش از پا در می اید هر اندازه هم که جانفشانی کند و هر قدر که چپ های رادیکال خارج از کشور شعارهای نان و کار و حکومت شورائی برایش ارسال کنند. این جنبش اگر با همین روال خودبخودی ادامه یابد، نه اولین، اما یکی از مهم ترین آزمایشگاه های تئوری های بدفرجام آنارکو لیبرالیستی خواهد بود.

جنبش ها معمولا خودجوش شکل می گیرند، اما با خودبخودی آنارشیک بر حریفی که ستادی عمل می کند، پیروز نمی شوند. دلنگرانی و دغدغۀ اصلی من در این مورد است و نمی دانم آیا این کمبود حیاتی پر خواهد شد؟ و اگر آری، چگونه. شاید اگر جنبش های اجتماعی پا به میدان بگذارند ( ایا خواهند گذاشت؟)  از دل آن ها نوعی جمع نمایندگی شورائی شکل بگیرد… چیزی که فقط یک فرض است. 

  • از تفاوت های مهم با ۵۷، آرایش نیروهای جنگ است. شاه اگر با به میدان آوردن تیربار و زره پوش و تانک به کشتار وسیع مردمی دست زد که با شعار ” ارتش برادر ماست” گل میخک در لوله تفنگ سربازان می گذاشتند، اما حتا در حکومت نظامی با بیست میلیون در خیابان ها رودر رو بود، امروز، آرایش نیرو و عزم و شیوۀ رزم بکلی متفاوت است. هیچ زمینه و نشانه ای از نرمش از هیچ طرف دیده نمی شود. تمامی دستگاه امنیتی رژیم شاه عبارت بود از ساواک و اداره دوم ( ضد اطلاعات نیروهای مسلح). جمهوری اسلامی شانزده نهاد اطلاعاتی هریک مستقل از دیگری سازمان داده است. برای مقابله نظامی با تظاهرات خیابانی، شاه به جز پاسبان های بی تجربه و نا آزموده شهربانی برای شورش ها و مشتی لات های شعبان بی مخی، فقط  سربازان وظیفه ارتش را داشت ( ایضاً نا آزموده برای سرکوب شورش های خیابانی و آسیب پذیر به لحاظ روانی). افسار ستاد فرماندهی نظامی اش هم در دست مستشاران امریکائی و پنتاگون بود که همه این ها عامل مهمی در ریزش نیروها شدند.  جمهوری اسلامی علاوه بر ارتش، سپاه  پاسداران را دارد، سازمان بسیج را دارد که بارزترین وجه فاشیسم این رژیم است. در رژیم شاه، در هر نهاد و دستگاهی یک خبرچین ساواک گماشته شده بود اما در جمهوری اسلامی، در صد قابل توجهی مزدور متعصب را با نام بسیجی، در همه ارگان ها و نهادها جاسازی کرده اند که از امتیازات استثنائی برخوردار اند و برای حفظ شان حاضر اند به هر جنایت و بهیمیتی دست بزنند، مثل معافیت از کنکور دانشگاه ها، معافیت از شهریه ها، معافیت های مالیاتی و تنبیهی، معافیت از اخراج، برخورداری ارجحیت های استخدامی، از دستمزدهای خوشخدمتی مضاف بر دستمزد شغلی، از امکانات و تسهیلات برای خانواده و فرزندان و امتیازات تفریحی و خدماتی و زیارتی مجانی و غیره. این خودفروختگان در کارخانه ها، در دانشگاه ها، مدارس، بیمارستان ها، ادارات، محلات، در میان کسبه و بی استثنإ در همه نهادهای دولتی و خصوصی جامعه سازمان داده شده اند. این ها عضوی ادغامی ( انتگره) از پیکر پرسنل هر نهاد اند، خودشان دانشجو و استاد دانشگاه و کارگر و پرستار و راننده و آموزگار و غیره اند که جیره و امتیاز می گیرند تا همقطاران و همکاران شان را لو بدهند و در سرکوب فیزیکی آن ها مستقیماً شرکت کنند. گذشته از نهادهای اطلاعاتی چون انجمن های اسلامی و شوراهای اسلامی و خانه کارگر و حراست های کارخانه ها و دانشگاه ها و ادارات و بیمارستان ها و غیره که آنتن دستگاه های امنیتی و بازوی سرکوب اند، باندهای موسوم به ” لباس شخصی” ها هم هستند که از میان همین بسیجی های مساجد و محلات، و از میان اراذل و اوباش و حتا از میان زندانیان تبهکار محکوم به حبس های سنگین در ازای جیره یا تخفیف مجازات، سازماندهی و آموزش داده می شوند. همه این نهادهای عریض و طویل سرکوب، هرساله چند رزمایش برای مقابله با شورش های شهری تمرین کرده و  چندبار هم بطور واقعی با این شورش ها و قیام ها در ابعاد کوچک تا بزرگ، درگیر شده، تجربه آموخته اند و حاشیۀ غافلگیر شدن شان با شورش های شهری  باریک است. مردم ما امروز در خیابان تنها همچون ۵۷ با سرباز وظیفه رو به رو نیستند و سر و کارشان با ارتشی نیست که افسار اش در دست آمریکا و اروپا باشد و فرماندهان اش با ” هُش” گفتن یک دولت خارجی پشت رژیم را خالی کنند. ریزش نیروی سرکوب به سادگی رژیم شاه نخواهد بود.

حتا هیچ ابله و خیالپردازی نمی تواند انتظار داشته باشد که جنبش سرنگونی به ساز و برگ ها و ساز و کارها ی هموزن رژیم  مجهز شود تا بتواند با آن هماوردی کند. گاه یک پل عظیم با شکستن یک میخ پرچ فرو می ریزد. همه دیکتاتوری های قَدَر قدرت  و امپراتوری های ” ابدی”  از میان رفته اند و جمهوی اسلامی هم مستثنا نیست اما باید جنبش انقلابی با تداوم پایداری و گسترش خود، این هیولا را عاجز ساخته و به زانو در آورد. باید امیدوار بود که مردم در جنگ روانی رژیم را مستأصل کنند. با بی اثر کردن تبلیغات و دروغ و شایعه سازی و اعتراف گیری های زیر فشار و تهدید ها، نرم افزار جنگی اش را از کار بیاندازند و  با ادامۀ ” یک نفر کشته شه، هزار نفر پشتشه”، سخت افزار جنگی اش را فلج کنند. آیا جنبشی که تا به امروز با پرداخت بهائی سنگین چنین کرده است، قادر به ادامه این مسیر خواهد بود؟ کاش چنین باشد.

پیروزی نهائی در جنگ از پیروزی ها و دستاوردهای نبردهای  مقطعی مایه می گیرد. جنبش انقلابی جاری در نبردهای تا به امروز، دستاوردهائی غیر قابل پس گرفتن را به ثبت رسانده است که حتا اگر انقلاب شکست بخورد، هریک از این دستاورد ها در تاریخ ما به تنهائی یک انقلاب به حساب خواهند آمد. هر یک از این پیروزی ها و دستاوردها  ارکانی از این رژیم را بکلی ویران، و ارکانی را دچار ترک و بی ثباتی کرده اند از آن میان:

  • قیام زنان علیه حجاب اجباری، نه تنها قیامی فمینیستی و دموکراتیک بلکه از آن اساسی تر، قیام علیه شریعت اسلامی و در آتش افکندن رکن اساسی ایدئولوژک و هویتی رژیم جمهوری اسلامی و پایکوبی به دور آن است. این موضوع فراتر از اهمیت انقلابی اش در ایران، در شرائطی چشمان ناباور عالمیان را به شورش علیه حجاب اجباری در کانون حاکمیت اسلام سیاسی خیره کرده و به منبع الهامی تبدیل شده است که نه تنها در منطقه و کشورهای مسلمان نشین، بلکه در کشورهای غربی نیز سرطان اسلام سیاسی از طریق گسترش حجاب اسلامی با سؤ استفاده از قانون لائیسیته و حق آزادی پوشش در این کشورها، در حال خزیدن و چنگال فرو کردن است. 
  • زنان شجاع و جنگنده در تاریخ کم نبوده اند، اما شجاعت و بی باکی پهلوانانه ای که زنان در این جنبش در نبرد رو در رو با نیروهای سرکوب و هَل من مبارز طلبیدن باور نکردنی شان در دهان اژدها نشان داده و می دهند یک بُعدِ اجتماعی – تاریخی  پیدا کرده است. این زن ها برای ابطال حکم عالمگیر دینی- مردسالارانۀ  ” جنس ضعیف”، فراتر از نمونه های فردی فراوان در دنیا، یک گواه ” اجتماعاً لازم” را به ثبت تاریخ رساندند.
  • دوشادوشی زنان با مردان و غالباً پیشتازی شان در این جنبش، در هر شکل و سطحی از مبارزه و نه در نقش پشتیبانی و در حاشیه، گواهی بازهم ” اجتماعاً لازم”  بر برابری توان ( سرکوب شدۀ) زن در مدیریت و هدایت با مردان است.
  • تقدس شکنی ی رژیم مذهبی، از دستاوردهای بزرگ این جنبش بوده است. آتش زدن بنرهای رهبران و شخصیت های مذهبی حکومت، آتش زدن حوزه های علمیه و عمامه پرانی و فراری دادن و کتک زدن آخوند در ملأ عام، به صورت تجسمی تر و عمومی تری از فحش های ذلت بار به شخص خامنه ای تقدس دینی این حاکمیت سیاسی را برای همیشه در هم شکسته است.
  • ملت های تحت ستم، اگرچه نه هنوز همگی با مطالبۀ حقوق سرکوب شدۀ ملی خود اما با هویت اتنیکی در هیئت استانی، از زیر خاکستر سانسور به ملأ در آمده اند. همین که حالا دیگر کسی نیست که نام بلوچ و بلوچستان به گوش اش نخورده باشد، یک دستاورد پس نگرفتنی است. این ملت های برخاسته را دیگر نمی توان به فراموشخانۀ افکار عمومی برگرداند. 
  • و نهایتاً این که جنبش تا همینجا توانسته است رژیم جمهوری اسلامی را برای همیشه در محاصرۀ نفرت و کینۀ مردمانی آشتی ناپذیر گرفتار سازد. از همینجا به بعد هرچه پیش اید، عزم مردم برای سرنگونی این رژیم، با هر ترفندی بازگشت ناپذیر و تخفیف نیافتنی است. اگر جنبش حاضر فرسوده  شود و از نفس بیافتد،  در آن صورت،  مردم همچون ماری در خانه، خواب را بر رژیم حرام خواهند کرد. حکومت کردن با خیال آسوده تمام شد. از این به بعد، کابوس است!

https://akhbar-rooz.com/?p=180811 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

11 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
علی رها
علی رها
1 سال قبل

امان از دست «باید»ها که از «است»، از آنچه هست، یعنی از هستی و مضامین بالفعل جنبش انقلابی کنونی، با صدور فرمان عبور می کند تا مانند فشنگ از لوله تفنگ بدون گذار از مراحل نفی (خودتکاملی) به «مطلق»، به «سوسیالیسم» برسد.
سوسیالیسم اما از مغز زئوس بر زمین نازل نمی شود. گام نخستین در فرآیند انقلاب سوسیالیستی اراده ی انقلابی روشنفکر رادیکال نیست، بلکه نشان دادن «سوژه» یا سوژه هایی است که عاملان اصلی متحقق کردن چنین هدفی هستند.
هنگامی که مارکس اعلام کرد «کموناردها ایده آلی برای متحقق کردن نداشتند»، مشخص کرد که در هستی بالفعل کمون «باید» و «است» درهم تنیده شده است.
همانطور که هگل نیز تصریح می کند « خرد آنچنان عقیم نیست که ایده آل یا بایدی را متحقق کند و یک هستی عجیب و غریب، خارج از امر واقع، در کله ی افرادی چند داشته باشد».
اما با گذشت چند ماه از جنبش انقلابی کنونی، گویا برخی از انقلابیون حرفه ای از دست شعار «زن، زندگی، آزادی» به ستوه آمده اند و بدون تفهیم ژرفای آن که دربردارنده ی وجه عام (آزادی) از درون یک وجه خاص(زن) است، با تجرید از هستی(زندگی)، می خواهند دیالکتیک را وارونه کنند.
«آن ناشکیبایی که می خواهد به ورای امر متعین برود، و بی واسطه به مطلق برسد، دربرابر شناخت هیچ ابژه ای به جز سلبیتی توخالی، یک بیکران تجریدی، ندارد.» (هگل)

امیر ایرانی
امیر ایرانی
1 سال قبل

اگر مبارزین را یک مجموعه درنظر بگیریم، این مجموعه،
در سال ۵۷ به زیر مجموعه ها یا گروه ها یا کلاس هایی افراز شده بودند
می دانیم در افراز زیر مجموعه ها یا کلاس ها هیچ نقطه مشترکی نخواهند داشت
باید گفت
در ۵۷ این افراز حاکم بود؛ اگرچه مبارزه می کردند اما چون هیچ نقطه مشترکی نداشتند
فقط همان نقطه مشترک حذف شاه داشتند که انجامش دادند که دیدیم
زیر مجموعه یا گروه اسلامیست ها دست برتری یافتند بقیه را حذف کردند و…
اما با توجه به تجربه مبارزاتی در این چند دهه و تغییر در نگرش مبارزین،
مبارزین اگر چه یک مجموعه را تشکیل می دهند و هرکدام هم زیر مجموعه و یا کلاس یا گروه خود را دارند
اما دیگر معنی افراز اینجا حاکم نیست چون
خیلی از گروه ها اگر چه جدا از هم هستند اما مشترکات زیادی یافتند؛ آنهم آزادی برای همه، حق انتخاب برای همه، و یا پذیرش تکثرگرایی در حوزه های مختلف و…
این گروه ها بدین شکل، دیگر دنبال رهبری کاریزما نیستند و هر شیادی نمی تواند آنها را فریب دهد این گروه ها ذهنشان دیگر دنبال ساختاریست که محقق کننده مشترکاتشان باشد و…
اما در بین گروه ها مبارز چند گروهی است که می خواهند
بر اساس مدل ۵۷ عمل کنند؛
چون هیچ اشتراکی با بقیه مبارزین احساس نمی کنند
اینها دنبال رهبری کاریزما از خودشان هستند تا مثل سال ۵۷ اینها هم سوار بر کار شوند و….

hooshiari
hooshiari
1 سال قبل

هزاران آفرین صد باریک‌اللە، نکات ظریف و دقیقی را بقلم آوردەای کە میشود گفت ملات موجود در این جنبش اجتماعی، کە در بطن است و بچشم نمی‌آید را زیرەکانە عیان کردەای، در آخر مطلب بە مسئلە ملی خیلی کوتاە و بە درست اشارە کردەای، از دیدگاە یک خوانندە ادامە می ‌دهم کە اکنون با ایرانی واقعی طرفیم، کشوری کثیر الملە مرکب از کرد وترک و بلوچ و عرب و ترکمن و مازن و گیلک در پیوند مبارزەای واقعی با حکومتی سرکوبگر با شعاری واضح (زن،زندگی ،آزادی- کە بدرستی در متن آمدەاست) کە مرزهای گونەگونی ملی را در نوردیدە است، بعد از قیقم ٢٢بهمن در کردستان، اگر شرایط و توان دیدنش را می‌داشتیم! تداوم انقلاب را می‌شد! دید، اما آنچە کە بر اصل تداوم انقلاب سرپوش گذاشت خواست حل مسئلە ملی بود! اما اکنون نە مسئلە ملی کە باواقعیت پیوند ملتها روبروئیم موجودیت ملل گونەگون بە امری بدیهی تبدیل شدە و رخسار تداوم انقلابی کە می‌بایست!! در١٣۵٢ محقق شود بە امروز سپردە شدەاست. امید کە بنا بە تجربە آن زمان و درس‌آموزی از خطاهای تشکیاتی از جملە خوش‌خیالی و در پی اسمهای بە تاریخ سیردە شدە افتادن (آن‌زمان حزب تودە درایران و همزادش حزب دمکرات در کردستان و خوش‌نامی حادثە سیاهکل ) آموزەهای بزرگی باشد برای ساختن تشکیلاتی مدڕن کارا ، جوابگوی یەک بر یک مشکلاتی کە در پیش است، باشد، شکل‌گیری تشکلات سنتی بەاین معنا کە بە بهانە سابقە نداشتە مبارزاتی و صرفا تاریخ تاسیسشان توانستند از امتیاز حافظە تاریخی کە آن هم بە دلیل سانسور و سرکوب ساواک بە نادرست بجا ماندە بود پا بە میدان بگذارند. اما سازمان دادن تشکلهای انقلابی رزمندە و غیر سنتی، باسرعتی انقلابی امکان پذیر شد (نمونە کومەلە در کردستان و پیکار و راە کارگر و…) کە بجز درکردستان دیگران بەدلیل استیلای فرهنگی اسلام سیاسی بر کل جامعە ایران (بجز کردستان – مناطق کرد نشین) از تداوم فعالیت تودەای باز ماندند.

امیر ایرانی
امیر ایرانی
1 سال قبل
پاسخ به  hooshiari

نمی شود زن زندگی آزادی را بپذیریم
اما بعدش بپریم تو موضوع قومی آنهم با نام ملیت خواهی.
زن می خواهد خود را از هر سنت سرکوبگر
چه سنت دینی چه سنت عرفی چه سنت قومی
که حبس در تشکیلات ایده لوژی رهایی دهد
وقتی در اعتراضات می بینیم
ایرانی ساکن منطقه ای بنام کردستان از ایرانی ساکن منطقه ای بنام بلوچستان دفاع می کند
و یا ایرانی ساکن جنوب از ایرانی ساکن شما دفاع می کند
این را باید به این معنی دید که تمام ایرانیان درد های مشترک دارند که برای برطرف کردن این درد های مشترک خود اقدامات مشترک انجام می دهند تا
حق شهروندی ایرانی خود را بدست آورند و با برابری کشورشان را بسازند و…

الف باران
1 سال قبل

مقاله در مورد ؛ ” گروهی در میدان مشغول جنگیدن و خون دادن اند و گروهی در بیرون مرزها برای تصاحب غنایم جنگی نقشه می‌ریزند ” . کاملآ درست است ولی کم بها دادن به انقلاب پنجاه و هفت پذیرفته نیست . تمام مقاومت‌ها و قیام‌ها از آن تاریخ تا بحال ریشه در انقلاب گذشته دارد .

پرویز صدری
پرویز صدری
1 سال قبل

آقای پژمان یک نکته ی اساسی را فراموش کردید.
اقتصاد و بحران های آن در ایران پیش و بعداز انقلاب اسلامی ۵۷ !!!
با مطالعه ی مقالات دکتر قراگوزلو در همین اخبار روز خوشبختانه اطلاعات عمومی اقتصادی ما بالا میرود و نقش اقتصاد و نوسانات و بحرانهای مختلف آن را در حکومت پادشاهی دیدیم که با بالا و پائین رفتن قیمت نفت چگونه ناقوس مرگ حکومت پادشاهی را به صدا در آورد . البته برای نجات سرمایه داری نیروهای مذهبی به رهبری خمینی را به دیگر گزینه ها ترجیح دادند.
حالا هم باید به بلائی که بر سرمردم ایران آمده توجه کنیم و آن سقوط رشد اقتصادی در سال ۵۷ و بخصوص بعداز انقلاب و جنگ می باشد که دیگر بلند نشد و حکومت مرتجع دینی اصلا توان چنین کار ی را ندارد.

در اثر این سوء مدیریت و پائین بودن سرانه ناخالص تولید ملی ، چه فشاری به اقشار مختلف مردم آمده ست و موضوع میلونها نفر زیر فقر در این مقوله می گنجد.
البته نابودی زیر ساخت های ایران و نبودن انگیزه در حکومت برای بالابردن شاخص های زندگی برای مردم فقط و فقط مردم را شکنجه میدهد که با مرگ ندریجی از بین میروند.
این شرائط عینی امروز ایران ست که بمراتب از سال ۱۳۵۵ بحرانی تر ست.
منتهی امپریالیسم جهانی در سال ۱۹۷۶ نگران رشد جنبش کارگری و سوسیالییستی در ایران بود که همسایه اتحاد جماهیر شوروی بود .
ولی امروز و در این سه دهه بعداز فروپاشی «سوسیالیسم واقعا موجود» چنان دغدغه ای نداشته ست و حکومت ایران از این وصعیت نهایت سوء استفاده را کرده ست و با نظامیگری آب به آسیاب تشنج آفرینی و فروش اسلحه ریخته ست..
آقای پژمان نوشته اید : «….کارنامۀ خونین کشورداری سرکوبگرانۀ چهل و چهار ساله، با تجربۀ کشتارهای سال ۶۰ و کردستان و ترکمن صحرا و خوزستان و خاک سفید و قتل عام ۶۷ و ۸۸ و دی ۹۶ و آبان ۹۸ ، برای درهم شکستن این جنبش بی سر و سامان، به شکلی ستادی عمل می کند. ..»(پایان نقل قول از این نوشته )
موضوع را نباید فقط در کشتارهای حکومت قاتل محدود کرد. علیت بیشتر تعارضات ناتوانی اقتصادی و ندانم کاری های مدیریتی ست که بسیاری از واحد های تولیدی را از کار انداخته و یا ورشکسته شده اند که قوز بالا قوز می باشد.
شما می دانید که بعداز جنگ هشت ساله و تمام تلاش های مذبوحانه هاشمی رفسنجانی برای بالا بردن رشد اقتصادی و سرانه تولید داخلی به نتیجه نرسیده بود که بعداز انقلاب و در زمان جنگ بشدت کاهش یافته بود .در دور ان احمدی نژاد نیز با بالا رفتن قیمت نفت فقط به بخور بخور حکومتیان و افزایش بودجه نظامی کمک کرد.
اعتراضات سراسر کارگری ، بازنشستگان ، معلمان ، کارمندان ، زنان ریشه در بحران های اقتصادی و اجتماعی ایران دارد که حکومت اسلامی همیشه سعی کرده به بهانه های دیگر و دشمن خارجی رفع مسئولیت کند.
قیام های دی ۹۷ و ایان ۹۸ پایان نیافته ، اعتراضات کارگری تمام نشده ، مشکل بازنشستگان حل نشده ست ، معلمان به مبارزات خود ادامه خواهند داد.
در ایران اتفاقی در مدیریت نیفتاده که حکایت از تغییر جهت و بهبود وضع اقتصادی کند . تا در بر این پاشنه می چرخد مبارزات به اشکال مختلف و توسط اقشار و گروههای مختلف اجتماعی ادامه پیدا خواهد کرد و نیروهای سیاسی با تمام صدماتی که در این ۴۴ سال به آن وارد شده با نسل های جوان و بالنده راه های غلبه بر حکومت مرتجع و فاسد را پیدا خواهند کرد.
جنبش «زن ، زندگی ، آزادی » هم شکل تکامل یافته اعتراضات زنان ست که قبل هز همه ی نیروهای سیاسی در همان اسفند ۵۷ اعتراض خود را به حجاب اجباری نشان دادند و هرگز آرام نگرفتند.
نمودار زیر تولید سرانه ناخالص داخلی از پیش از انقلاب تا امروز را در مقایسه با ترکیه نشان میدهد.

comment image

شهاب برهان
شهاب برهان
1 سال قبل
پاسخ به  پرویز صدری

ممنون از اطلاعات مکمل تان

اصغر ایزدی
اصغر ایزدی
1 سال قبل

بقول نویسنده :” متاسفانه خود جنبش پخته نشده و به مرحلۀ طرح شعارها و مطالبات رادیکال وارد نشده …و هنوز جنبش های اجتماعی کارگران، زنان، ملت ها و غیره به صورت صفوف متشکل با هویت جنبشی و اجتماعی خاص و پرچم و مطالبات خود وارد میدان نشده و فقط بصورت افراد شهروند در مبارزه شرکت دارند”.

پرسش نخست آنست : در شرایطی که هنوز سوژه یا سوژه‌های یک انقلاب اجتماعی پا به میدان ننهاده‌اند ، چرا این نقصان را باید به حساب شعار “زن زندگی آزادی” واریز کرد و این شعار را ”  تقلیلگر و محدود کنندۀ انگیزه ها و محرک های این جنبش انقلابی و مه آلود کنندۀ مطالبات شفاف و روشن یک انقلاب اجتماعی ” دانست؟  نویسنده چه دلایلی دارد تا نشان دهد که این شعار حداقل یکی از موانع  و یا باعث تاخیر در به میدان آمدن این جنبش‌های اجتماعی است؟ از کجا می ‌داند که با به میدان آمدن این جنبش‌های اجتماعی غنای احتمالی نهفته در شعار “زن زندگی آزادی” نتواند برآمد کند و شکوفا شود؟

و پرسش دوم آنست: اگر هنوز “جنبش های اجتماعی پا به میدان ” نگذاشته‌اند “تا از دل آن ها (احتمالا) نوعی جمع نمایندگی شورائی شکل بگیرد” ، چرا بزعم نویسنده مقصر این فقدان را باید در “ تئوری های بدفرجام آنارکو لیبرالیستی” پی‌گرفت؟ مگر این گفتمان و نیروی حامل آن از چه وزنی برخوردار است که مقصر احتمالی  “مصادرۀ انقلاب توسط مرتجعین ضد انقلاب”  را باید به حساب این جریان فکری نوشت، و این حادثه شوم را بعنوان “ یکی از مهم ترین آزمایشگاه های این تئوری” دانست ؟ 

بنظر می‌رسد نویسنده شیپور را ازدهانه گشاد آن می‌نوازد؟

شهاب برهان
شهاب برهان
1 سال قبل
پاسخ به  اصغر ایزدی

اولاً و محترمانه، ” نویسنده”، همرزم قدیمی و هم تشکیلاتی سی سالۀ سابق شما نامی دارد؛ ثانیاً “نویسنده “محض اطلاع خوانندگانی که احتمالاً چنین پرسش هائی داشته باشند به همین اکتفا می کند که در نوشتۀ ” نویسنده” تقلیلگری و مه آلود سازی شعار زن زندگی آزادی از به میدان نیامدن جنبش های اجتماعی نتیجه گرفته نشده و به آن ربط داده نشده است، بلکه توضیحی در ظرفیت فی نفسۀ ان شعار مشترک با ارتجاع بوده است؛ و ثانیا آزمون تئوری ستایش خوبخودی آنارکو لیبرالی را نه از وزن یا دخالت آن در جنبش حاضر بلکه در این رابطه به میان کشیده است که اگر این جنبش راه مورد تبلیغ و ترویج آن ها را برود، شاهد فاجعه دیگری چون بهار عربی خواهیم بود.. به امید یادگیری خواندن متون بجای ایراد گیری حرفه ای. والسلام و ختم گفتگو ی ” نویسندۀ” ناشناس!

نادر
نادر
1 سال قبل
پاسخ به  اصغر ایزدی

آقاى اصغر ایزدى، به نظر میرسد که حداقل نیم قرن دور و نزدیک دستى به سیاست داشتن چندان تغییر و تکاملى در ارائه نظراتتان نداده. آقاى شهاب برهان جواب خطاب کردنشان با لقب “نویسنده” داده ولى برایم این سوال مطرح هست که چه زمانى میشود که بجاى ایرادهاى بقولى بنى اسرائیلى، بخودتان زحمت بدهید و نظر و حلاجى خودتان را درباره جنبش کنونى بدهید تا همگى آگاه شویم. ایراد گرفتن و در انتها نقل شیپور را از دهانه گشاد نواختن نه مفهومى دارد و نه ربطى به سخنان آقاى برهان و یا ایراد شما. اینکه خود را آگاه به همه فنون سیاسى اجتماعى بدانیم و یک مقاله را با دو سوالى که اگر مطلب خوب خوانده میشد، مطرح نمیشد، به زیر سوال ببرید با بوزش بسیار بدور از منطق هست. بیائید با تکامل جامعه و رخدادها، تکامل فکرى را نشان دهیم و دست از تنها ایراد گرفتن برداریم و اگر مطلبى نارسا و به کج راه میرود، خود مطلبى رسا و اثر گذار بنویسیم

کیا
کیا
1 سال قبل

جالب است.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


11
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x