جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

دفاع مشروع  یا شکست انقلاب؟ – علی اردلان

انقلاب در وهله نخست ازعوامل داخلی یا تضادهای درونی، که در این مورد تضادهای آشتی ناپذیر و آنتاگونیستی اند، نشات می گیرد. اما واضح است که انقلاب مثل سایر پدیده ها  تحت تاثیرعوامل بیرونی نیزقرار دارد. سئوال این است که عوامل یا نیروهای خارجی تا چه میزان در تکوین موقعیت انقلابی نقش دارند و یا چه اندازه در شکست و نابودی آن موثرند؟

در مطلبی که لنین در مورد موقعیت انقلابی نوشته، به سه شرط اشاره کرده که همگی مربوط به عوامل و شروط داخلی اند. هیچ اشاره ای در مورد نقش مهم و حیاتی “عوامل خارجی” در پیروزی و یا شکست انقلاب نکرده است. از این جهت می توان نظریه لنین در مورد نحوه شکل گیری موقعیت انقلابی را ناقص دانست.

موقعیت انقلابی، شرایطی ست که در آن گسست نهایی و نابودی دستگاه دولتی امکان پذیر می شود و فرصتی به وجود می آید برای سوژه گی توده های زحمتکش  به رهبری طبقه کارگر.

در اینجا لنین بطور مشخص برعاملیت طبقه ‌کارگر و آگاهی آن تاکید دارد. لذا نظریه را می برد به سمت فلسفه پراکسیس. باید توجه داشته باشیم که بلشویسم و گسست آن از انترناسیونال دوم فقط از طریق بازگشت به نظریه انقلابی “پراکسیس” امکان پذیر بود. اما همین رجعت، باعث می شود که نقش عوامل خارجی به طور ناخواسته در تبیین  تئوری انقلاب  نادیده گرفته شود. عواملی مثل جنگ ها، مداخلات و توطئه های امپریالیستی، انقلاب در سایر کشورها و غیره.

 برای مثال نیاز به پایان جنگ (جهانی اول)از ضرورت های عینی انقلاب اکتبر و پیروزی آن محسوب می شد‌. یا انقلاب پیروزمند اکتبر، درآلمان و مجارستان ، اثری مستقیم  در شکل گیری موقعیت انقلابی داشت ( شکل گیری موقعیت انقلابی به منزله پیروزی انقلاب نیست).  متقابلا انقلاب اکتبر برای دوام و  موفقیت خود به پیروزی انقلاب در آلمان و مجارستان وابسته بود.

 همین نکته به اهمیت فوق العاده عوامل بیرونی اشاره دارد‌‌. تاکید بر ملاحظه و مطالعه عوامل بیرونی از این جهت است که نادیده انگاشتن آنها گاها باعث شکست انقلاب ها شده و بعد ازاین هم خواهد شد. بخصوص در این شرایط که ما شاهد مداخلات بسیار گسترده و هدفمند امپریالیست ها و اپوزیسیون راست پروامپریالیست، در به انحراف کشاندن خیزش کنونی هستیم‌.

طبیعی ست که در مورد شرایط کنونی ایران اختلاف نظر وجود داشته باشد. سئوال اصلی و پرسش عمده این است که آیا شرایط کنونی معرف یک موقعیت انقلابی هست یا نه؟

به نظرمی رسد که دستگاه سرکوب و ساختار سیاسی رژیم هنوز به نقطه تلاشی و انهدام کامل نرسیده است. لذا در این لحظه نقش عوامل خارجی، به اندازه تظاهرات و اعتصابات درون کشور، حائز اهمیت می باشد. نمی توان “وزن سیاسی” هر یک از این دو دسته را در تمام لحظه های تکوین انقلاب یکسان دانست. ممکن است در شرایطی که عوامل درونی و جنبش های شاخص اجتماعی ( نظیر جنبش کارگری ودانشجویی و یا جنبش زنان) هنوز به رهبر تراشی و یا دولت سازی امپریالیستی تن نداده اند، و شاید در زمانی کوتاه، اتفاقاتی رخ دهد که این نقشه های شوم، به واسطه امکانات زیاد و بهره گیری از روابط قدرت، به واقعیت نزدیک شود.

اما اشکال مهم و سرنوشت سازاینطور رخ می دهد که یک  نابهنگامی درشروع قیام مسلحانه توده ای اتفاق بیافتد. بدین نحو که اگرقیام مسلحانه پیش از شکست و فترت دستگاه سرکوب آغاز شود، خطر جنگ داخلی بالا می رود و امکان “سوریه ای شدن” قوت می گیرد. اصولا قیام مسلحانه در شرایطی باید رخ دهد که هزیمت و فروپاشی  دستگاه سرکوب از پیش آغاز شده باشد بطوریکه قیام با کمترین هزینه ای به موفقیت برسد(نه در شرایطی که رژیم با تمام قوا و با جدیت دارد سرکوب می کند).

اخیرا دیده شده که در رسانه های وابسته ای نظیر اینترنشنال، دارند حرف از دفاع مشروع یا مبارزه مسلحانه می زنند. حتی صبحت از انتقال اسلحله به ایران و تسلیح انقلابیون به وسیله سلاح های آمریکایی شده است. نمی توان گفت که تا چه حد این حرف ها جدی ست. به نظر من حتی اگر در حد حرف هم باقی بماند باید به نقد و چالش کشیده شود. شوخی نیست زیرا زمینه وابستگی فکری و مادی را به قدرت های امپریالیستی فراهم می سازد. یعنی اگرحرف بولتن توخالی و مهمل نیز باشد باید با آن به شدت مخالفت کرد. گروه های چپ و افراد کمونیست موظفند که با این توطئه ها مقابله کنند.

 این را هم می دانیم که جمهوری اسلامی در ایجاد شرایط ناامن و تروریستی و کشاندن نیروهای مخالف به سمت درگیری های مسلحانه شهری و به دنبال آن بمباران شهرها  تجربه کافی دارد. در واقع جمهوری اسلامی در سوریه ای کردن سوریه ( بهمراه ارتجاع منطقه و امپریالیسم جهانی) نقش مهمی داشته است. پس در این مورد نباید دچار خوش خیالی و یا ساده انگاری شد. به طرفه العینی مملکت ببآد می رود و همه چیز نابود می شود.

ضمنا این رژیم در حالیکه با غرب درگیر است، بطور استراتژیک با آنها در سرکوب نیروی کار و توده های انقلابی، متحد است. این احتمال وجود دارد که پیش از رسیدن به موقعیت انقلابی ، رسانه های وابسته و دولت های امپریالیستی، فتیله را پایین بکشند و دست از فشار(بررژیم) بردارند. در خیزش های ۹۶ و ۹۸ دیده شد که همین رسانه ها به ناگهان ریل عوض کردند و بطور تلویحی شکست و فروکش قیام را اعلام نمودند. به همین دلیل انقلاب جاری باید در گام اول تکلیفش را با رسانه های وابسته و دولت های امپریالیستی و در گام بعدی با ارتجاع منطقه ای ( بخصوص عربستان و اسراییل) مشخص سازد. بازگشت به شعارهای ارتجاعی و دست راستی نظیر، دشمن ما همین جاست دروغ میگن آمریکاست یا رضاشاه روحت شاد، می تواند شروع شکست این خیزش باشد.   

گفتیم که بزرگترین خطر در لحظه کنونی این است که یک قیام مسلحانه پیش از موعد رخ دهد. وقتی امپریالیست ها و عوامل داخلی اشان کار را به قیام مسلحانه زودرس بکشانند، درواقع جنبش انقلابی را به سمتی  سوق داده اند، که یا سریع نابود شود و یا کار به جنگ داخلی بکشد(چون دستگاه سرکوب، هنوز از هم نپاشیده و قدرت مقابله مثل بالا دارد، یا انقلاب را از بین می برد و یا بخشی از کشور را دچار ویرانی و جنگ طولانی مدت می سازد).

وضعیت خاورمیانه و رابطه اش با دموکراسی و سکولاریسم

تجربه ثابت کرده که گنگ های مافیایی، در شرایط جنگی و یا تحریم اقتصادی، همچنان می توانند به سود حداکثری برسند. به عبارتی آنها از بروز جنگ و یا افزایش تحریم ها ترسی ندارند و حتی از آنها استقبال هم می کنند. جنگ و تحریم اقتصادی به دولت ها آنچنان فشاری وارد نمی کند تا موجب سرنگونی آنها شود. بیش از دولت ها این مردم اند که از تحریم ها و جنگ آسیب می بینند‌. به همین دلیل است که باید، با گروه ها و افرادی که از جنگ و تحریم های اقتصادی استفبال می کنند، مقابله کرد. اینها دشمنان مردم اند.

ضروریست که وضعیت ژئوپلتیک و تحولات تاریخی خاورمیانه در تدوین تئوری انقلاب لحاظ شود. درمجموع شرایط منطقه ای می تواند اثرات منفی بر پروسه انقلاب  ایران بگذارد‌. قاعدتا در منطقه ای که بطور واقعی اثری از دموکراسی و سکولاریسم در آن دیده نمی شود، نمی توان دولتی تشکیل داد که تافته جدابافته باشد. کشورهای منطقه برهم اثر می گذارند و درکل یک سازوکار منطقه ای را بوجود می آورند که متناسب با هویت واقعی آنها ست. اگر دقت کنیم می بینیم که تمام قدرت های منطقه دولت هایی غیر سکولار و غیر دموکراتیک اند( به درجات مختلف).  

 روابط سیاسی حاکم بر خاورمیانه و مداخلات امپریالیستی،  تحولات انقلابی درون منطقه را عموما به شکست کشانده و مانند گردابی آنها را در خود فرو برده است. منافع دولت های غربی و سایرقدرت های بزرگ سرمایه داری ایجاب میکند که خاورمیانه حتی الامکان از دموکراسی و آزادی بدورباشد.

 وجود دولت هایی مثل جمهوری اسلامی، عربستان و اسراییل و دسته جات به قدرت رسانده ای مثل طالبان، نافی هرگونه سکولاریسم و دموکراسی، در منطقه خاورمیانه اند. این دولت ها و دسته جات، یک مجموعه بهم پیوسته و درهم تنیده بوجود آورده اند که در کنارهم، سیاست و اقتصاد خاص خودشان را شکل داده اند. عربستان و اسراییل هم مثل جمهوری اسلامی، یک نظام دینی متجاوز و مداخله گر منطقه ای اند.

 اسراییل علیرغم سیستم انتخاباتی اش، دموکراسی محسوب نمی شود، چون سال هاست که در آن انتقال قدرت و یا تغییرسیاست رخ نداده است‌. ازاین جهت انقلاب ایران کار بسیار دشواری برای رسیدن به درست ترین دستآوردها دارد. چون نمی گذارند در خاورمیانه یک دموکراسی و یک دولت سکولار واقعی شکل بگیرد. برای گریز از این تقدیر شوم، انقلاب باید به سمت چپ کشیده شود تا به یک انقلاب اجتماعی مداوم مبدل گردد. در غیراین صورت نمی تواند موجد تغییرات اساسی در ایران گردد و فقط هزینه هایی سنگین بار مردم و انقلابیون می کند. پس ما ناگزیریم که به سمت سوسیالیسم و دموکراسی شورایی حرکت کنیم.

خاورمیانه و رابطه اش با سرمایه داری جهانی

سیاست امپریالیستی، فساد متکی برروابط غارتگرانه را تقویت میکند. فساد ساختاری و استبداد سیاسی نیز تاکنون منافع  جهانی سرمایه داری را تامین کرده است. دولت های خاورمیانه درآمد خود از منابع نفت و گازرا صرف جنگ های نیابتی و یا مداخلات مستقیم نظامی می کنند. این جنگ ها و آتش افروزی ها، خرید تسلیحات از شرکت ها و دولت های غربی را توجیه می کنند. ازطرفی، درهر کجا که جنگ به یک واقعیت روزمره و عادی مبدل شده، هر نوع کالایی می تواتد قاچاق شود. از مواد مخدر و اسلحه بگیر تا بردگان جنسی و اعضاء بدن انسان. همان قدرکه سرمایه داری برای فرار از بحران های ادواری خود، به بهشت های مالیاتی نیازمند است، بهمان میزان به مناطقی چون خاورمیانه و یا مکزیک وکلمیبا هم نیاز دارد. الان درخاورمیانه هیچ دولت سالمی وجود ندارد. همه دولت ها و صاحب منصبان آن آلوده به فسادند. زیرا از قاچاق و جنگ بیشترین و راحت ترین درآمدها را کسب میکنند. در خاورمیانه نه تنها از قاچاق کالا بلکه از جنگ نیز بیشترین پول ها به جیب زده شده است. در سال های اخیر ” تحریم های اقتصادی” نیز به لیست منابع بادآورده و سودهای کلان افزوده شد.

آیا می توان ادعا کرد که  دولت آمریکا و یا اروپایی ها ازاین موضوع بی اطلاعند و یا علیرغم خواست آنها(که جایگاه آقایی و سرگردگی جهان سرمایه داری را دارند)چنین مناسبات غارتگرانه و فاسدی در خاورمیانه شکل گرفته است؟ ابدا.

اتفاقا خیلی از تکنولوژی ها و ابزارهای سرکوب در جمهوری اسلامی ازشرکت های اروپایی و آمریکایی به چند برابر قیمت خریداری شده است‌. این یک بده بستان است. همانطورکه  این حضرات از قاچاق مواد مخدر و سایرکالاها، درآمدهای افسانه ای به جیب میزنند،  بخشی از آنرا اینطورخرج میکنند.

تحریم ها باعث می شود که اقتصاد زیرزمینی شکل بگیرد. کالاها ارزان فروخته شده و گران خریداری شوند.  پس میتوان با جرات ادعا کرد که هر دو طرف از تحریم های اقتصادی تحمیل شده بر ملت ایران سود برده اند و تمام احزاب و افرادی که به بهانه مبارزه با جمهوری اسلامی بر افزایش تحریم های اقتصادی ایران اصرار میورزند، به نحوی به نهادها و بنگاه های امپریالیستی  و یا به رژیم های فاسد و مرتجع منطقه ای وابسته اند.

پیچیدگی خاورمیانه ابعاد زیادی دارد. یعنی علاوه بر روابط پیچیده اقتصادی و سیاسی، موارد دیگری چون مشکلات فرهنگی و اجتماعی نیز وجود دارد.  برای مثال میتوان از نفوذ مذهب و یا اشکال مختلف اندیشه ورزی دستگاه مند نام برد. یا از وجود فرهنگ مردسالاری، خشونت و عدم مدارا و سرکوب دگراندیشان که ریشه در تاریخ منطقه دارند‌.

تا چه حد میتوان پذیرفت که یک کشور مثل ایران میتواند به تنهایی از این منجلاب خارج شود؟ درحالیکه امروزه هیچ دولت و یا قدرتی در سطح جهان این نوع از رهایی را درخاورمیانه نمی پذیرد. چون اگرنظام سرمایه داری به پیشروی خاورمیانه به سوی آزادی و دموکراسی اعتقاد داشت، هرگز به طالبان اجازه ظهور مجدد نمی داد.

چرا دموکراسی در خاورمیانه پا نمی گیرد؟  

 نمونه دیگری که چهره تاریخی خاورمیانه ( و خاورنزدیک) را  برملا می کند، جامعه و دولت ترکیه است که به خوبی نشان داد، هیچگاه دموکراسی به شکل گلخانه ای پا نمی گیرد، و یا هرگز نمی توان آنرا گرته برداری کرد.

 شروع دموکراسی به یک محمل تاریخی و شرایط خاص اقتصادی اجتماعی نیازمند است. اولین شرط بوجود آمدنش قرار گرفتن در یک دوره خاص تاریخی بنام “سرمایه داری لیبرالی” ست. در این دوره  که مربوط به قرن نوزدهم اروپاست،  شیوه تولید سرمایه داری کاملا متکی بر رقابت بود. اصل رقابت در دوره بعدی یعنی دوره امپریالیستی نیز منقضی نشد، ولی این رقابت دیگر نمی توانست بطور شفاف موجد یک فرهنگ دموکراتیک و لیبرالی باشد. چون رقابت با ضد خودش یعنی انحصار درهم آمیخت و یک ملغمه پیچیده از تناقضات ساختاری را دامن زد.

البته در دوره امپریالیستی، یک گپی بوجود آمد که متاثر از اقتصاد جنگی و رقابت با اردوگاه سوسیالیستی بود. در این زیر دوره یک پارادایم سوسیال دموکراتیک و در اشکال کلی تر الگوی “دولت رفاه” شکل گرفت که دراصل انحرافی بود از روح و ذات سرمایه داری. این انحراف، با شکل گیری ایدئولوژی نئولیبرالی برطرف شد و سرمایه داری دوباره به عنان گسیختگی و آنارشی ذاتی خودش بازگشت. منتهی اینبار چون جانشین دولت رفاه و دولت های سوسیال دموکرات شده، لذا به وقیحانه ترین شکلی دارد “بربریت” و ناکارآمدی خود را به نمایش میگذارد.

 امروزه تمام دستآوردهای سرمایه داری و جامعه بشری، یعنی همین آزادی و دموکراسی بورژوایی، در خطر نابودی واقعی قرار گرفته و حقوق اجتماعی انسان ها( بخصوص نیروی کار)در حال پایمال شدن و نابودی کامل است(بطوریکه گرایشات راسیستی و نئوفاشیستی دارد بتدریج عرصه سیاسی را قبضه میکند). بنابراین درشرایطی که خود کشورهای متروپل و قدرت های امپریالیستی درحال بازگشت بعقب و استقرار برده داری نوین هستند و سرمایه داری بخاطر سود حداکثری، طبیعت را نابود و جامعه بشری را در معرض یک خطر جدی قرار داده است،  نمی توان انتظار پیشرفت و ترقی در جوامع پیرامونی و آنهم دریکی از بدترین جاهای آن یعنی خاورمیانه را داشت.

 آیا میتوان ادعا کرد که در حال حاضر، برخلاف قانومندی های تاریخی، یک انقلاب بورژوا دموکراتیک میتواند به موفقیت برسد؟ یا اینکه باید بپذیریم این نوع از انقلابات، تاریخا به پایان رسیده اند و تنها راه ممکن برای دست یابی به خواست های دموکراتیک فقط از طریق سوسیالیسم امکان پذیراست.

بنابراین اگر خاورمیانه و بطور مشخص جامعه ایران، خواستاررهایی باشد، ناگزیر باید تحقق مطالبات و تکالیف معوقه بورژوا دموکراتیک را به جامعه سوسیالیستی محول سازد. زیرا همانطور که در بالا گفته شد، سرمایه داری دیگر حائز آن پتانسیل یا ظرفیت انقلابی و انسانی نیست، که بتواند جوامع تحت ستم را به جلو راند. خودش به یک ترمز واقعی مبدل شده و تقریبا همه جوامع دنیا را آشفته و نگران ساخته است.

ضرورت نقد انقلابی

روزهای بسیار مهم و حساسی در پیش است. در این روزهای پر التهاب جایگاه نیروهای پیشرو انقلابی اهمیت بالایی پیدا می کند. در شرایط کنونی، وظیفه مهم اشخاص و گروه های مارکسیست چیست؟

باید در جریان انقلاب، بطورهمه جانبه ای بورژوازی  و نظام سرمایه داری توسط کمونیست ها نقد شود. نقد تئوریک و عملی سیستم سرمایه داری، مهمترین وظیفه مارکسیست هاست. لازم است که استبداد در بستر اقتصادی اجتماعی موجود واکاوی شده و دانسته شود که چگونه بخشی از مناسبات تاریخی توانسته با شیوه تولید سرمایه داری موقتا کناربیآید.

آیا جنبش های انقلابی اخیردر نتیجه ناسازگاری موجود میان استبدادشرقی با شیوه تولید سرمایه داری بوجود آمده؟ یا چنانچه این ناسازگاری برطرف نشود و دموکراسی برقرار نگردد، شرایط انقلابی همچنان ادامه خواهد یافت؟ باید روشن کرد، اختلاف طبقاتی و معضلات ناشی از سیستم سرمایه داری، تا چه حد در شکل گیری حرکت های اجتماعی نقش داشته اند؟ نقش تحریم ها تا چه حد بوده؟ آیا فشارهای اقتصادی می توانند عامل اصلی یک انقلاب موفق محسوب شوند؟   

 نقد باید همه جانبه باشد. یعنی حتی به درون جنبش انقلابی نیز کشانده شود. نباید از نقد درونی انقلاب حذر کرد. با چشم پوشی و  نادیده گرفتن خطاها و انحرافات احتمالی، راه نابودی انقلاب هموار میگردد. اگر امروز به خطر پیش رو، که همان قیام مسلحانه پیش از موعد است، اشاره نکنیم و آنرا به نقد و چالش نکشانیم،  احتمال آنکه همه چیز نابود شود وجود خواهد داشت.

نباید تعیین نوع حکومت انقلابی به بعد ازسرنگونی جمهوری اسلامی موکول گردد‌. حکومت آینده و نهادهای انقلابی ناظر برآن باید در پروسه سرنگونی تشکیل شوند. یعنی شوراها و کمیته های انقلابی باید به مرور توسط طبقه کارگر و توده های مردم بوجود آیند تا انقلاب توسط فرصت طلبان وابسته به امپریالیسم مال خود نشود‌ و یا خود انقلابیون آنرا به مرور زمان از بین نبرند‌.

 با اتکا به باورهای موجود و در شرایط کنونی خاورمیانه، نمی توان با قاطعیت گفت که رژیم بعدی حتما از جمهوری اسلامی بهتر خواهد بود. دولت طالبان از دولت فاسد و دست نشانده اشرف غنی بهتر نیست. برای من سرنوشت افغانستان فاکت بسیار مهمی ست که هم عدم توانایی امپریالیست ها را درایجاد دموکراسی نشان میدهد و هم میل دائم آنها را به عقب راندن خاورمیانه به اثبات میرساند.

ضعف های انقلاب توده ای  

 انقلاب توده ای پتانسیل بالایی در منحرف شدن دارد. زیرا خواست های فراگیر، یک اندیشه کلی غیرانضمامی را ترسیم میکنند که نه جزئیات آن به دقت موشکافی شده و نه جنبه طبقاتی دارند. به همین دلیل در گام های نخست انقلاب که اعتراضات بیشترجنبه سلبی دارند، امکان انحراف آن خیلی زیاد است.

جنبش دانشجویی جزیی از این جنبش انقلابی ست و نه کل آن. بهمین دلیل نمی تواند هژمونی خود را که تا حدی حامل آگاهی های طبقاتی ست، به کل جنبش توده ای بقبولاند. الان جنبش توده ای در شعار مرگ بر دیکتاتور یا مرگ بر خامنه ای متمرکز شده و اینطوردیده میشود که به مرور شعارهایی با وزن و مضمون قدیمی( مربوط به ۵۷ و جنبش سبز) دارد به میدان کشیده میشود. اثر مخرب رسانه ها و شبکه های مجازی بتدریج دارد آشکار میگردد. اندیشه ای که از طریق شبکه های مجازی و رسانه ها به ذهن توده ها تزریق شده، یا سطحی بوده و یا وارونه.

مثلا این ترمی که اندیشکده های بورژوایی تحت نام “دفاع مشروع” وارد گفتمان جاری کرده اند، ازهمان تزهای مسخره ایست که فقط برای به انحراف کشاندن و یا نابودی انقلاب صادر شده است. یواش یواش دارند به ترورهم مشروعیت میبخشند تا یک جنگ کور از آن بوجود آورند. من بعنوان یک فرد ساکن ایران ابدا چنین رویکردی را نمی پذیرم.

همین عامل مداخله جوی خارجی، میتواند تمام زحمات مردم را ببآد دهد. نباید بخاطر معذورات و ملاحظه کاری ها از نقد و افشای خطرات پیش رو غافل شد. ایکاش انقلاب همانطور که لنین در جزوه اش گفته فقط متکی به عوامل درونی و داخلی بود‌. در اینصورت خیزش اخیرمیتوانست به سمت یک انقلاب اجتماعی کشانده شود. ولی افسوس که اینطور نیست. فقط در جوامع متروپل است که مداخلات امپریالیستی جواب نمی دهد. تاریخ ثابت کرده که در جوامع پیرامونی این مداخلات مسیرتحولات اجتماعی را بطورکل تغییر داده اند. پس باید واقع بین بود و عمیق تر و همه جانبه تر اندیشه کرد. نباید بطور افراطی دچار احساسات و شور انقلابی شد و خطرات را نادیده گرفت.

 و در آخر: ضرورت انقلاب اجتماعی

این انقلاب درهر مرتبه ای که متوقف شود( یعنی حتی اگر بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی شکست بخورد) تاریخا حرکتی رو به جلو محسوب شده و تحولاتی در درون جامعه رقم خواهد زد.

اگر انقلاب تداوم یابد و جوانمرگ نشود، مبارزه میتواند شکل طبقاتی پیدا کند. در حال حاضر،لازمه انقلاب اجتماعی وجود طبقه ای متشکل و متحد بنام پرولتاریاست. آیا تحولات آتی میتواند به سازماندهی و اتحاد کارگران منجر شود؟ آیا بورژوازی داخلی و جهانی با چنین امکانی کنارمیآیند؟ هیچ قطعیتی دراین مسیر وجود ندارد. فقط میتوان امیدواربود و تلاش کرد.

https://akhbar-rooz.com/?p=180873 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
کیا
کیا
1 سال قبل

اگر دفاع مشروع را بر داریم که حاکمیت بدون مشکل همه را قل و قم می‌کند و اوضاع را بنفع خویش به کنترل در می آورد و اگر تا آنجایی صبر کنیم که حاکمیت زوارش در برود تا مبارزه مسلحانه را شروع کنیم ، که دیگر به مبارزه مسلحانه نیازی نیست!

در هر حال مقاله قابلیت خواندن دارد چون به مطالب متفاوتی اشاره دارد و بخصوص شرایط انقلابی لنین را ارتقا می‌دهد.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x