سلب مالکیت از زمین، نیروی کار، زندگی مادی
مانتلی ریویو ویژه: دسامبر ۲۰۱۹
سلب مالکیت توده مردم از خاک، پایه و اساس شیوه تولید سرمایهداری را تشکیل می دهد – کارل مارکس
مارکس خاطر نشان ساخت که «قدرت انتزاع» کاملا برای تحلیل نظری سیستمهای تاریخی اهمیت حیاتی دارد، همچنان که نقد وی به اقتصاد سیاسی نمونه بارزی از آن است.۲ لیکن در حالی که نیروی انتزاع (تجرید) ضرورتی برای هرگونه تلاش جهت درک و دستیابی به نقش درونی سرمایه است، همچنین در ماتریالیسم تاریخی مارکس این مفهموم ضمنی وجود دارد که سرمایهداری هرگز نمیتواند به سادگی به منطق درونیاش تقلیل داده شود.۳
به علاوه، این امر همچنین محصول شرایط تاریخی محتمل بیشماری است که مرزها و محدودههای تجربی را شکل میدهند که سیستم در آن عمل نموده و بخش جدایی ناپذیر از عملکرد آن هستند.
بنابر این، سرمایهداری تاریخی نمیتواند جدا از وجودش به عنوان سیستم جهانی استعماری/ امپریالیستی که در آن عملکردهای خشونت آمیز قدرت، واقعیتی همیشه حاضر است درک شود. به منظور کشف شرایط مادی حاکم بر سرمایهداری منسجم و مشخص، از جمله ارتباط آن با زمین، کار غیر مزدی، زندگی مادی، بنابر این لازم است که فراتر از واقعیت درونی استثمار برویم، و به سلب مالکیت، یا تملکِ بدون معادل(یا بدون بده و بستان) که از طریق آن سرمایه در صدد تعیین مولفهها یا پارامترهای گستردهتری است بپردازیم.
مفهوم سلب مالکیت معمولا از جانب چپ به عنوان مترادفی صِرف برای مفهوم انباشت اولیه دیده شده است-مقولهای که از اقتصاد سیاسی لیبرال کلاسیک مشتق شده و مارکس آن را مورد انتقاد بیرحمانه قرار داده است.۴ فی الواقع، حتی در مواردی که وی به « به اصطلاح انباشت بدوی(اولیه)» اشاره مینمود-این مفهوم را مستقیما از آدام اسمیت، که مفهوم انباشت پیشین(یا موجودی قبلی) را معرفی کرد اقتباس کرده است- مارکس بلافاصله در صدد تبدیل این موضوع به پرسش کاملا متفاوت سلب مالکیت بر آمد، زیرا آن را به مثابه شرط اساسی ایجاد سرمایهداری، و همچنین واقعیت مستمر آن می دید.۵
برای مارکس، سلب مالکیتی که سرمایهداری بر پایه آن بنا شده بود هیچ ربطی به «باصطلاح» انباشت پیشین، یا «قصه کودکستان» که توسط اقتصاد سیاسی کلاسیک مطرح میشد نداشت، که گویا منشأ سیستم سرمایهداری در پرهیز و افزایش بعدی پساندازها بود.۶
در واقع، مارکس، همان طور که مایکل پرلمن اقتصاددان سیاسی مارکسی مینویسد، بیپروا « انباشت “ پیشین” اسطورهای اسمیت را، به منظور جلب توجه به تجربه تاریخی واقعی کنار گذاشت»، که با سلب مالکیت افسار گسیخته مشخص میشد.۷ مارکس توضیح داد، پیش شرطهای سرمایهداری، در یک سیستم غارت وحشیانه پدیدار، به شکل مصادره و ضمیمه کردنها آشکار گشتهاند، غصب زمین، خلع ید از دهقانان، غارت جهان مستعمراتی- که موجب ظهور پرولتریزه شدن، نسلکشی، و بردگی شد. همه این موارد مستلزم انتقال مطالبات املاک/دارایی موجود، همراه با سلب مالکیت عمده جمعیتها بود، که در معرض برخی از بدترین اشکال ستم زورمدارانه، چون بیرون راندنشان از زمین، حذف مالکیت بر ابزار بازتولید، و تبدیل آنها به پرولتاریاهایی که راهی جز فروش نیروی کار خود برای زندگی نداشتند قرارگرفتند. این امر البته سلب مالکیت سرمایهداری را به خود خاک نیز گسترش داد. چنین سلب مالکیت خشنی که تمام دوران مرکانتلیست را توصیف میکند، صرفاً یک پیشقراول درّنده و یغماگر به سوی سرمایهداری خوب و مناسب نبود – آن گونه که متفکرینی چون ماکس وبر و جوزف شومپیتر در قرن بیستم ادعا میکردند– بلکه به سوی سرمایهداری تاریخی و استعمار کامل و یکپارچه بود، که مرزهای واقعی سیستم را معین، و به دوران جدید منتقل کرد.۸
بنابر این «سلب مالکیت تودههای مردم از خاک»، خلع ید جمعیتهای بومی، و غارت آمریکا، آفریقا، و آسیا از طریق فتح استعماری زمینه پیدایش سرمایهداری صنعتی و سیستم جدید انباشت را فراهم کرد.۹ این بود که، مارکس تاکید داشت، این انباشت پیشین مبتنی بر پرهیز نبود که، منجر به «پیدایش سرمایهداری صنعتی» شد.۱۰ بلکه «سلب مالکیت» بود که «نقطه آغاز شیوه تولید سرمایهداری» را پایه گذاشت.۱۱ چنین سلب مالکیت بیرحمانهای با دوره مرکانتلیست به پایان نرسید. بلکه، غصب و مصادرههای خونین زمین، کار، و زندگی مادی در ابعادی جهانی برای شکل دادن به پیش شرطهای سرمایهداری تا به امروز ادامه داشته است.
اگرچه مفاهیم کلیدی استثمار و سلب مالکیت مارکس ضرورتا تا حدی با هم همپوشانی دارند، با این وجود از لحاظ تحلیلی متمایز بوده، یک هویت -در -تفاوت و همزمان یک تفاوت- در- هویت، یا رابطهای دیالکتیک را شکل میدهند. استثمار بدوا ارتباط به مصادره و تصاحب ارزش اضافی از طریق یک فرآیند رسمی مبادله برابر دارد که در آن ارزش اضافی از تولید کنندگان مستقیم استخراج میشود. برعکس، سلب مالکیت به شرایطی برمیگردد که معاوضه یا مبادله چیزی در برابر چیزی quid pro quo (لاتین) عمل نکند، حتی به طور رسمی، و آنجایی که غارت آشکار یا «سود پس از سلب مالکیت» اتفاق میافتد.۱۲در سرمایهداری متاخر و امپریالیسم متاخر، مبادله برابر به نحوی فزاینده پوششی جهت پنهان ساختن سیستم غارت است- این سیستم غارت، توسط شرکتهای چندملیتی انحصاری به اجرا در آمده، و شرایط طبیعی تولید و خود زندگی را دربر میگیرد.
همان طور که مایکل دی یاتس در: آیا طبقه کارگر میتواند جهان را تغییر دهد؟ مطرح میکند، «هیچ جدایی(واقعا تاریخی) نمیتواند بین استثمار و سلب مالکیت وجود داشته باشد». در حالی که اولی امکان میدهد تا ویژگیهای اختصاصی کار پرداخت نشده کارگران در پروسه تولید را درک کنیم، دومی « تبعیض، مرد سالاری، فاجعه زیست محیطی» و امپریالیسم را پیش رو میگذارد.۱۳ بنابر این، مفهوم سلب مالکیت مارکس، که در یک رابطه پیچیده دیالکتیکی و تاریخی با استثمار دیده میشود، کلید فهم ستمهای مضاعفی است که سرمایهداری به مثابه سیستم تاریخی و ارتباط کلی آن با پیرامون مادیاش را شکل میدهد.
مفهوم سلب مالکیت در تحلیل مارکس جایگاه ویژه خود را در نقد شیوه برخورد قرن هجدهمی جیمز استوارت پیرامون سود پس از سلب مالکیت(برخلاف سود پس از انباشت) داشت، که بر دو مبحث مهم وی پیرامون سلب مالکیت اولیه در گروندریسه و کاپیتال تاثیرگذار بود. نزد مارکس، سلب مالکیت، به معنای تملک بدون معادل یا تصاحب بدون داد و ستد متقابل بود.۱۴
اگرچه ادبیات گستردهای در باره مفهوم انباشت بدوی وجود دارد، اصطلاح انباشت بدوی ترجمهای نادرست بود، زیرا مارکس به آنچه که در اقتصاد سیاسی کلاسیک به عنوان انباشت پیشین یا بدوی مطرح شده بوداشاره میکرد.۱۵ به علاوه، مارکس به این عبارت برخوردی منفی و حقارت آمیز داشت، تا به بحث خود یعنی «به اصطلاح انباشت بدوی(اولیه)» حقانیت ببخشد، و در سطور متعددی تحقیر و بیزاری خویش را نسبت به این اصطلاح آشکار نماید، که در اقتصاد سیاسی کلاسیک برای توجیه نظم رایج مطرح شده بود.۱۶
نزد مارکس، منطق درونی سرمایه به عنوان محصول استثمار در زمینهای نظری(تئوریک) توضیح داده میشد که تبادل برابر را مشخص میکرد. با این حال، او هرگز کوتاهی نکرد که تاکید نماید شرایط پیش زمینه سیستم، همراه با رشد و گسترش بیرونی آن، با زور و تقلب اداره و هدایت شد.۱۷ این جنبه از نقد وی بدان معنا بود که بعدا وقتی از انتزاع به واقعی، از منطق ناب سرمایه به حیطه اقتصاد جهانی و بحران (یعنی، امپریالیسم) حرکت میکند این امر به طور منظم و سیستماتیک صورت بگیرد.۱۸درکی اساسی از نقش سلب مالکیت در تعیین مرزهای تاریخی سرمایهداری، مباحث وی و فریدریش انگلس پیرامون بردهداری، مردسالاری، و شکاف متابولیک، یا «شکاف ترمیم ناپذیر در فرآیند به هم وابسته متابولیسم اجتماعی را به ارمغان آورد . متابولیسمی(سوخت و سازی) که توسط قوانین طبیعی خود زندگی تجویز میگردید».۱۹
بنابر این چنانچه بخواهیم رابطه تاریخی بین جامعه/ فرآیندهای انباشتی مرتبط با ارزش مبادله، و غارت مداوم سرمایه جوامع/ فرآیندهای غیر انباشتی مرتبط با ارزش مصرف را درک کنیم، تمرکزی مجدد بر سلب مالکیت امروزه امری اساسی است.۲۰ مسئله در اینجا صرفا به استثمار کار ختم نمیشود، بلکه سلب مالکیت از اقتصادهای کار خانگی(کار خانگی/ معاش)، از زندگی مادی، از محیط پیرامونی، و از محیط زیست سیارهای است. به لحاظ تاریخی، تملکِ بدون معادل، رایجترین شکل روابط طبقاتی سلسله مراتبی (هیرارشیک) است، که به روشهای پیچیدهای در شاخههای گوناگون شیوههای تولید تجلی مییابد.۲۱ با این وجود، خدمت به متمایز نمودن جامعه سرمایهداری از طلایهداران پیشاسرمایهداری آن به لحاظ تاریخی، از این دیدگاه، سیستماتیزه کردن بیشتر و مقیاس سودهای ناشی از سلب مالکیت است، که از دوره مرکانتلیست آغاز گردیده، اما در تمام مراحل بعدی توسعه سرمایهداری گسترش مییابد.
در ایدئولوژی لیبرال حاکم، چنین سلب مالکیتی چه در شکل بردگی، جنگ، نسل کشی، تبادل نابرابر، یا اعمال قدرت انحصاری، به عنوان حادثهای نامربوط به سیستم سرمایهداری یا به مثابه نتیجه و محصول ناگزیر طبیعت انسان که به صورت امری کلی در سطح جامعه بالا آمده برخورد میشود. بدین قرار خشونت و غارت، علیرغم فراگیر بودنشان در سیستم سرمایهداری جهانی، معمولا به شکلی سوای طبیعت درونی و منطق سیستم اقتصادی که ریشه در چیزی به ازای چیزی quid pro quo دارد ترسیم میشوند. با این اوصاف، تاریخ فرومایه سیستم سرمایهداری مشکل بتواند از رشتهای حوادث یا ناهنجاریها جان سالم به در ببرد. پنج قرن گذشته درگیر یک کرونولوژی یا وقایع مرتب تاریخی ملال آور استعمار/ امپریالیسم بوده است، سرمایهداری نژادی، جنگهای تجاوزکارانه، و سلب مالکیت مرد سالارانه کار خانگی. این بیماریهای خاص اجتماعی سرمایهداری با نقض سیستماتیک آنچه که شیمیدان بزرگ آلمانی یوستوس لیبگ آن را «قانون جبران خسارت» یا نیاز به بازیابی و پرکردن دوباره عناصر متشکله برگرفته از زمین خطاب میکند همراه هستند.۲۲
در حالی که مارکس بیشترین بخش نقد اقتصاد سیاسی را وقف تجزیه و تحلیل دینامیسم و پویش درونی استثمار کرد، واقعیت گستردهتر سلب مالکیت لذا هرگز دور از ذهن او نبود، و در حواشی تحلیل وی آشکار میشد. حاشیهها به روشنی چیده و برش شده بودند تا به صورتی کاملتر در جلدهای برنامهریزی شده پیرامون مالکیت زمین، کارمزدی، دولت، تجارت بینالمللی ، بازار جهانی و بحرانها به کار گرفته شوند -که همه آنها به صورت پیاپی سطوح مشخص و منسجمتر تحلیل را به نمایش میگذاشتند. از دیدگاه مارکس، استعمار هرگز فقط شامل سلب مالکیت زمین نبود، بلکه «ریشهکنی، به بردگی کشیدن و مدفون نمودن جماعت بومی در معادن»۲۳ را نیز دربر میگرفت. همین به رسمیت شناختن نقش سلب مالکیت زمین و مردم بود که بخش اعظم غنا و توان خارقالعاده مشاهدات تاریخی مارکس و انگلس را به خود اختصاص میدهد. انقلاب علیه سرمایه «سلب مالکیت از معدوی غاصب توسط تودههای مردم»، یا به عبارتی دیگر، سلب مالکیت از سلب مالکیت کنندگان را ضروری ساخت.۲۴
پژوهشهای مهم در نقشی که سلب مالکیت در نقد سرمایهداری توسط مارکس بازی کرد و به کارگیری این تحلیل تاریخی از توسعه سرمایهداری، اخیرا در شماری حوزهها، شامل: تئوری اجتماعی بازتولید(به عنوان مثال، کار نانسی فریزر)، تحلیل سرمایهداری نژادی(مانند نوشتههای مایکل داوسون و سوِن بکِرت)، تئوری مارکسی زیست محیطی(به ویژه ترمیم شکاف متابولیک مارکس) نمایان شدهاند.۲۵ گلن سین کولتهارد در نقابهای سفید سرخپوست مطرح کرده است که بررسی سلب مالکیت خشن از مردمان بومی مستلزم آن است که ببینیم«سلب مالکیت به عنوان نماد ویژگی مشترک بنیادی درک ما از تعامل انتقادی با سیستم سرمایهداری، امکان بسط نقد زیست محیطی دقیقتری از انباشت سرمایهداری استعماری را فراهم میسازد».۲۶
تحلیل ما، در آنچه که ذیلا دنبال میشود، طراحی گردیده تا اهمیت حیاتی بینشهای نظری ناشی از فعال سازی مفهوم سلب مالکیت مارکس را نشان دهد. ما بر سه لحظه تاریخی سلب مالکیت انبوه مردم و زمین متمرکز میشویم: لحظهI: صنعتی شدن کشاورزی و شکاف متابولیک(سوخت و سازی بین انسان و طبیعت که در نظام سرمایهداری بر اثر بهرهکشی زیاد و ناهنجار از زمین موجب فرسایش و نابودی خاک می شود. م)؛ لحظهII: کاسههای گرد و غبار امپراتوری(فاجعه هولناک اجتماعی و زیست محیطی ۱۹۳۰ که با پیوند شدید درونی خشکسالی، فرسایش، و رکود اقتصادی تعریف شده و دشتهای جنوبی آمریکا را ویران کرد، این بحران که به نام کاسه گرد و غبار شناخته شده به مرجع اصلی دوران تغییرات اقلیمی تبدیل شده است) ؛ و لحظهIII: امپریالیسم در آنتروپسین(از نظر علمی، درواقع گسستی کمی و کیفی از همه دورانهای پیشین زمین شناسی است. از نظر دانشمندان، سیستم کنونی زمین در ابعادی گستردهتر ناشی از شتاب گرفتن عظیم تغییرات اقتصاد محور اواسط قرن بیستم است، که با آنچه اقتصاددانان اصطلاحا «عصر طلایی» رشد سرمایهداری پس از جنگ دوم جهانی میخوانند همزمان بود، این امر به فراتر رفتن از حدود مجاز سیاره زمین انجامید که«شکافهای آنتروپسینی» مختلفی را موجب شد. م). در اینجا به روشنی هدف ارائه تحلیلی دقیق، خیلی کمتر جامع، از هریک از این مراحل مهم توسعه نیست، بلکه بیشتر برجسته کردن آن است که در هر مورد چگونه روش ماتریالیسم- تاریخی که شامل سلب مالکیت و همچنین استثمار میباشد میتواند در دستیابی به تضادهای گوناگون و درگیریهای سرمایهداری از درون لنز و نگرش وسیعتری یاری رساند.۲۷ اگر مارکس به عیان گفت که مانع اصلی (درونی) سرمایه خود سرمایه است، همچنین اظهار داشت که محدودیت اصلی بیرونی سرمایه امتناع آن از پذیرش هر محدودیتی برای هر چیزی بود، که همه مرزها را به موانعی تبدیل مینماید که با چنگال سرمایهداری قابل تجاوز باشد. در مواجهه با انهدام اکولوژی و محیط زیست ایرلند توسط سرمایهداری در قرن نوزدهم، وی پرسش « نابودی یا انقلاب » را به پیش گذاشت –پرسشی که حتی به زمینه اختلال کل سیستم زمین در قرن بیستم و یکم بیشتر مربوط است.۲۸
لحظه I: صنعتی شدن کشاورزی و شکاف متابولیک(سوخت و سازی)
صنعتی شدن کشاورزی در قرن نوزدهم همچون یک نظم اقتصادی-اجتماعی متمایز بر روی تاریخ طولانی ظهور سرمایهداری استوار بود. همان طور که بکِرت در امپراتوری پنبه به تفصیلشرح میدهد، «گسترش امپراتوری، سلب مالکیت، و بردهداری» در شکلگیری آن مهم و حیاتی بودند.۲۹ در طول حیات مرکانتلیسم، از میانه قرن پانزدهم تا میانه قرن هجدهم-دورهای که بکِرت از آن به عنوان «سرمایهداری جنگی» یاد میکند- اشکال پیشین مالکیت و روابط تولیدی از طریق ضمیمه سازی و حصار کشی مردم عادی و امپریالیسم منحل شدند، و رسما عنوان زمین را به طبقه بورژوازی منتقل کردند. ویژگیهای نژادپرستانه سرمایه داری از همان آغاز که آفریقا، آسیا و آمریکا مستعمره شدند جا افتاده بود، هنگامی که کارزار نسلکشی بر علیه مردمان بومی به راه افتاد و آفریقاییها دوباره برای کار در مزارع به بردگی کشیده شدند.۳۰ این شرایط به انتقال انبوه ثروت به انگلستان و سایر کشورهای اروپایی یاری رساند. مارکس تصریح کرد که این فرآیند سلب مالکیت اولیه نقش محوری در انقلاب صنعتی داشت.۳۱ پنبه با غارت طبیعت و کار بیمزد(بیگاری)، و همچنین با استثمار کار مزدی پیوند داشت، که مواد ارزان قیمت ضروری برای ظهور کارخانجات ریسندگی را فراهم میساخت، در حالی که کارگران صنعتی با سیب زمینیهای وارداتی مزارع شدیدا در حال فرسایش ایرلند روزگار سپری میکردند.
اولین انقلاب کشاورزی در عصر سرمایهداری با ضمیمهسازی و حصارکشی، از اواخر قرن پانزدهم تا اوایل قرن نوزدهم، و انتقال رسمی عناوین زمین همزمان است. دهقانان و زمینداران کوچک از زمین رانده شده، فقیرشده، پرولتریزه شده، و تحت فشار قرار میگرفتند تا نیروی کارشان را در قبال مزد برای خرید ضروریات زندگی بفروشند. این تغییرات منجر به افزایش بیگانگی از طبیعت، تقسیم مشخصتر شهر- کشور، و تولید تخصصی مواد غذایی و الیاف شد. دومین انقلاب کشاورزی، از ۱۸۸۰ تا ۱۸۳۰ با پیشرفت شیمی خاک مشخص میشود، رشد تجارت کود شیمیایی و صنعت، افزایش میزان و کثرت تولیدات کشاورزی، و بهسازیهای «زمین»، مانند تحمیل یکنواختی در سراسر مزارع، آنها را جهت به کارگیری فناوریهای جدید آسانتر کرد. به علاوه، تشدید تولید کشاورزی نیاز به مصرف انبوه کود شیمیایی را برای غنی ساختن خاک ضروری میساخت.۳۲ از جهات فراوان، این دوره تجسم تملک بدون معادل و تصاحب بدون بده و بستان است.
لیبیگ نقش پیشرویی در مطالعه شیمی تغییر خاک در رابطه با پیشرفت کشاورزی صنعتی سرمایهداری ایفا کرد. او خاطر نشان ساخت که تولید محصول زراعی وابسته به خاک حاوی مواد مغذی لازم است– از جمله، نیتروژن، فسفر، و پتاسیم، اما نه محدود به آنها. وی توضیح داد که یک نظام عقلانی کشاورزی باید از طریق «قانون جبران خسارت» یا قانون جایگزینی اداره شود.۳۳مواد مغذی که هنگام رشد توسط گیاهان جذب شدهاند باید برای تقویت محصولات زراعی آتی دوباره به خاک برگردانده شوند. اما این امر بسیار به دور از موارد اروپای غربی و ایالات متحده در قرن نوزدهم بود. لیبیگ اشاره نمود که فنون عالی کشاورزی بریتانیایی یک «سیستم غارت» را پایه گذاشت، که منجر به هلاکت خاک شد.۳۴ مارکس که کار لیبیگ را مطالعه نمود، به تفصیل توضیح داد که چگونه به کارگیری روشهای صنعتی برای افزایش بازده محصول و ارسال مواد غذایی و الیاف به بازارهای دور دست در شهرها باعث ایجاد شکاف در چرخه مواد مغذی خاک میشود. در سرمایه، به روشنی بیان میدارد که کشاورزی سرمایهداری به تدریج «تعامل بین انسان و زمین را مختل میکند»، و مانع «بازگشت عناصر متشکله خاک به آن که توسط انسان به شکل مواد غذایی و پوشاک مصرف شدهاند میگردد؛ از این رو مانع کارکرد شرایط طبیعی دایمی برای باروری پایدار خاک میشود. در نتیجه، «همه پیشرفت در کشاورزی سرمایهداری پیشرفتی در هنر است، نه تنها غارت کارگر، بلکه غارت خاک؛ همه پیشرفت در افزایش باروری خاک به مدتی معین پیشرفتی است در راستای نابودی منابع ماندگارتر آن باروری».۳۵
مارکس از این رو تحلیلی نظاممند و سیستماتیک از این که چگونه کشاورزی صنعتی، زمین دارای مواد مغذی لازم را غارت نمود ارائه کرد. اما وی همچنین شناخت و پایه ارزیابی ستمهای درهم تنیده و فرآیند سلب مالکیتی که همراه این بحران خاک بود را فراهم آورد.
در حالی که مواد مغذی از حومه به عنوان پسماند در شهرها انباشته شده یا به عنوان بخشی از زباله شهری به دریا ریخته میشدند، چارههای گوناگونی برای تکمیل و پرکردن دوباره زمین جستجو میشد.۳۶ به ویژه، بین سالهای ۱۸۴۰ و ۱۸۸۰، یک تجارت بینالمللی کود پایهگذاری شد، که شامل حمل و نقل دریایی میلیونها تُن گوآنو(چلغوز پرندگان دریایی) و نیترات از پرو و شیلی به شمال جهانی بود.
استخراج گوآنو به طور عمده ریشه در سلب مالکیت زمین، کار، و زندگی مادی داشت، که همگی برای هرچه سودآورتر ساختن این کود ضروری بودند. ابتدا، محکومین و بردگان مذکر به عنوان کار اجباری در جزایر گوآنو کار میکردند، که از کلنگ، بیل، چرخ دستی، و گونی استفاده مینمودند. با کاهش دسترسی به بردگان، کارگران چینی را به عنوان بخشی از سیستم کار«کولی» coolie(عملگی، کارگری بیمزد) وارد میکردند.۳۷
بردهداران سابق از زور، فریب، آدمربایی و قراردادهای مشکوک استفاده میکردند تا این رژیم نژادی وابسته به کار، که کارگران را برای مستعمرات و مستعمرات سابق در سراسر جهان تامین مینمود برپا دارند. بیش از نود هزار کارگر چینی در روزهای اوج تجارت گوآنو با کشتی به پرو حمل شدند-تقریبا ۱۰ درصد آنها در این رهگذر به علت بد رفتاری و سوء تغذیه مردند. بدبختترین کارگران بیکار به جزایر گوآنو اعزام میشدند، جایی که در هرلحظه کل نیروی کار بین دویست تا هشتصد کارگر نوسان میکرد، لیکن در جایی که زندگیها به سرعت به سر میآمدند-بیارزشتر از آن گوانویی بودند که حفر میکردند.۳۸ تنها مردان به این جزایر اعزام میشدند، جایی که بیش از«یکصد سرباز مسلح» نگهبانی میدادند، تا از خودکشی کارگران که به سمت اقیانوس میدویدند ممانعت به عمل آورند.۳۹ مارکس این سیستم «کولی»(حمالی) را به عنوان شکلی از«بردهداری پنهان» توصیف کرد۴۰ شاهدان عینی خاطر نشان میکردند که با این کارگران چینی به مثابه چیزی قابل مصرف، شلاق خور دایم رفتار میشد، و اگر نیازهای کار قابل انتظار را تامین نمیکردند تازیانه میخوردند. آنها زیر آفتاب داغ هلاک می شدند، گونیها و چرخ دستیها را از گوآنو(فضولات پرندگان)، که بعدا به گودالی برای بارگیری در قایق حمل میشد پر میکردند. گرد و غبار گوآنو تمام هیکل آنها را میپوشاند و ریههایشان را پر میکرد. بوی زیادی داشت. یک روایت شرایط را چون«هنر دوزخی بهرهکشی از زندگی انسان تا آخرین قطره» توصیف میکرد، چرا که عمر کارگران بسیار کوتاه بود.۴۱ شماری ناخدایان کشتیهای بریتانیایی«از ظلم و ستم هایی که …به چینیها تحمیل میشد، که اجسادشان را چون شناورهای متحرکی در اطراف جزایر توصیف میکردند وحشت زده شدند».۴۲
در اینجا میبینیم که سلب مالکیت چگونه در مرزها و محدودههای سیستم سرمایهداری کار میکند. گوآنو، که هزاران سال برای تقویت و غنی سازی مزارع پرو مورد استفاده قرار گرفته بود، به سرعت فرسوده میشد تا زمینهای شمال جهانی را تکمیل و دوباره پرنماید. مرغان دریایی که صدها متر گوآنو در جزایر انباشته بودند، اغلب کشته میشدند، زیرا مزاحم انجام عملیات استخراج قلمداد میشدند. گوآنو با سرعتی بیش از آنچه که انباشته شده بود برداشته و خارج میشد. سیستم کار نژادی جدید که تحمیل میشد عمدتا مبتنی بر سلب مالکیت بیرحمانه کار وابسته یا مقید بود، که موجب تقویت و افزایش انباشت در هسته سیستم میگردید. این شرایط منجر به شکافی مادی شد، که شرایط زندگی را تضعیف میکرد، منجر به کاهش تندرستی و مرگ زودرس بسیاری از کارگرانی میگردید، که به سادگی توسط سایر کارگران وارداتی جایگزین و تعویض میشدند. به علاوه، همه اینها، بدان منظور بود که تداوم سیستم غارتی را ممکن نماید تا از آن طریق خاک اروپا و آمریکای شمالی را به طور سیستماتیک از مواد مغذی آن مورد غارت قرار دهد.
این شرایط سلب مالکیت مولفه اصلی حمایت از انقلاب دوم کشاورزی به همراه انقلاب صنعتی بودند. انقلاب صنعتی، که پنبه در آن نقش بزرگی داشت، بر تجارت مثلثی برده(از بنادر انگلیس به آفریقا، از آفریقا به آمریکا، از آمریکا به انگلیس.م) پایهگذاری شده بود. پس از الغاء قانون بردهداری در سال۱۸۳۳ بود، که به طور رسمی بردهداری در اغلب مستعمرات بریتانیایی لغو شد، که بریتانیا به «کولیها» coolies(عملههای غیر ماهر و بیمزد) در آسیا، به شکل پنهان یا مبدل بردهداری به عنوان راهی برای جایگزینی بردهداری آزاد، با اَشکال جدید کار وابسته(مقید) روی آورد. گوآنو، بدین معنا، بخشی از یک تجارت مثلثی دوم، در جهت صنعتی شدن کشاورزی، کشاورزی عالی بریتانیایی، و نیاز به بازیابی خاک ضعیف و فقیر از طریق یک سیستم امپراتوری، شامل بدترین نوع بهرهکشی و استثمار شدید کار و سلب مالکیت از زندگی مادی بود.
درقرن نوزدهم، زنان در مرکز انقلاب صنعتی بودند، و اکثریت اصلی نیروی کار صنعتی را در انگلستان تشکیل میدادند، به ویژه در بخشهای پنبه، ابریشم، پشم، و توری(تار و پود) تولید پارچه.۴۳ مارکس یادداشتهای دقیق و مفصلی پیرامون موقعیت آنها درون نیروی کار و شرایطی که در آن کار میکردند برداشت. وی، به همراه انگلس، انواع خاص مخاطراتی که این زنان در معرض آن بودند، و مجموعهای از مشکلات بهداشتی را ایجاد و عمر آنان را کوتاه میکرد، مانند مشکلات تنفسی ناشی از استنشاق الیاف را مستند ساخت. مردان و زنان طبقه کارگر هردو انواع تخریب جسمانی را در رابطه با شرایط کاری خود تجربه کردند، لیکن این موارد خاص بر حسب انواع کارهایی که در آن متمرکز بودند تفاوت داشتند.۴۴ به علاوه، زنان دستمزدهای بسیار پایینتری از مردان دریافت میکردند و مسئولیت نامتناسبی برای کار تولید مثل اجتماعی در حمایت از کل خانوادهها بر عهده داشتند، البته تا آنجایی که با توجه به ساعات کار طولانی، این فعالیت اضافی امکان پذیر بود.۴۵
زنان در این دوره در نیروی کار صنعتی به نحوی فوقالعاده استثمار شده، سهم عمدهای از ارزش اضافی را در کارخانجات تولید میکردند، حال آن که همزمان مجبور بودند ارزشهای مصرفی را نیز تولید نمایند، که از طریق کار آنها در خانه در روند بازتولید کار به مثابه هدیهای رایگان به سرمایه خدمت میکرد.۴۶ تحت این شرایط، که هستی خانواده طبقه کارگر را تهدید میکرد، زنان، اگرچه مسئول تولید مثل اجتماعی خانواده و نیروی کار بودند، به ندرت میتوانستند وجود خود را حفظ نمایند. روز دوبرابر(دوبله) آفریده سرمایهداری قدیم نبود، بلکه در بدو تولد سرمایهداری صنعتی حضور داشت- به هنگامی که روز کاری(شامل زمان لازم برای رسیدن به کار و خروج از آن) برای زنان اغلب دوازده ساعت یا بیشتر بود، شش روز در هفته.
برای طبقات کارگری، استثمار مزد همچنین به معنای استثمار تغذیهای بود، چرا که دستمزدها عمدتا خرج ابتداییترین مواد غذایی لازم برای ادامه بقاء میشدند. تولید شدید و فشرده کشاورزی در انگلیس، که با کودهای وارداتی پشتیبانی میشد، پس از قحطی سیبزمینی ایرلندی و پایان قوانین ذرت در سالهای ۴۶-۱۸۴۵ به ایجاد یک رژیم غذایی جدید بینالمللی کمک کرد. چیزی که خود مارکس آن را رژیم غذایی جدید نامید در ارتباط با تغییر بیشتر به سمت سیستم مبتنی برگوشت بود، و در آن زمین اضافی به تولید دامی اختصاص مییافت، که منظورش خدمت به طبقات بالایی بود.۴۷ برعکس، همان طور که مارکس و انگلس به تفصیل توضیح دادهاند، طبقه کارگر بارژیمهای غذایی بیکیفیت و ناکافی گذران میکرد، که عمدتا شامل نان یا مقدار بسیار کمی سبزیجات بود.۴۸ بدتر آن که، غذا، نوشیدنی، و دارویی که قابل دسترس بود قلابی، حاوی طیف وسیعی از آلودگیها همچون جیوه، گچ، ماسه، مدفوع، و استریکینین بودند. مصرف منظم این مواد موجب بیماریها گوناگون، مشکلات سلامتی، سوءهاضمههای مزمن، و مرگ میشد. زنان اغلب بیشتر دچار سوءتغذیه میشدند، زیرا غذای کمتری مصرف میکردند و در خانواده آخرین نفری بودند که غذا میخوردند. در ایرلند مستعمره انگلیس، که مجبور به صدور خاک (مواد مغذی) و سرمایه خود به انگلیس بود، شرایط بدتر بود.۴۹
صنعتی شدن کشاورزی با توجه به سلب مالکیت درهم تنیده زمین ، کار و زندگی مادی که سوخت و ساز اجتماعی(متابولیسم) را شکل داد، ارتباط نزدیکی با تخطی از محدوده های طبیعی داشت، و مدام نابودی خلاقانه شدید سرمایهداری را گسترش داد. سیستم جدید نیاز به رشد تصاعدی ورودیهایی خارجی از اطراف داشت. شکافهای متابولیکی(سوخت و سازانه)، تخلیه مقتدرانه و امپراتور مآبانه ثروت از جنوب جهانی، و سیستمی استثماری که سلب مالکیت را به عنوان شرایط پسزمینه و سابقه خود داشت ظهور سرمایهداری در قرن نوزدهم را تعریف میکردند.
لحظهII : کاسههای گرد و غبار امپراتوری
دوره«به اصطلاح انباشت بدوی» یا سلب مالکیت اولیه، عصر استعمار آغازین بود، که پیشرفت استعمار مهاجر سفید را دربر میگرفت، و ایالات متحده نمونه نخست آن بود. ایالات متحده، به قول جرج واشینگتن، از آغاز همچون یک « امپراتوری در حال ظهور» دیده شده بود. انقلاب آمریکا بخشا با اعلامیه ۱۷۶۳ بریتانیا القاء شد، که حرکت مهاجران به درّه اوهایو در غرب را محدود کرد. با پیروزی سیزده مستعمره، سرزمین درّه اوهایو به روی مهاجران، دلالان و زمینخواران باز شد. کنفدراسیون ایروکویس Iroquois ( کنفدراسیونی از پنج و بعدا شش ملّیت از قبایل سرخپوست در بخش بالایی نیویورک، در دوره مستعمرات فرانسه از ۱۶۰۰ تا ۱۷۷۲میلادی. م)، که بسیار مورد تحسین مارکس و انگلس قرار گرفت، حدودا ظرف دوازده سال کنار گذاشته شد. تقریبا از همه سرزمینهای آنها سلب مالکیت گردید و مجبور به حفظ مازاد تعداد اندکی از آنها شدند. جرج واشینگتن سرخپوستها را «جانوران طعمه» نامید و دستور داد که نیروهایش در خلال انقلاب دهکدههای ایروکویسها را اشغال کرده، مردان، زنان و کودکان را به قتل رسانده، و محصولات زراعی آنان را در جنگ نابودی مطلق از بین ببرند.۵۰
با ظهور انقلاب صنعتی، تقاضا برای پنبه ایالات متحده جهت تغذیه و تامین صنایع بافندگی انگلستان، که جان تازهای به نظام بردگی میداد رونق یافت. همان طور که مارکس تاکید داشت، بردهداری مزارع با تک محصولهای آن و کار وحشیانه بردگی از لحاظ اکولوژیکی نا کارآمد بود(هرچند از نظر انباشت سرمایه موفق بود). این امر به سرعت خاک را فرسوده میکرد، و در حالی که صاحبان مزارع تمایل به زیر کشت بردن زمینهای بکر داشتند، اقدام به حرکتی به سمت غرب نمودند.۵۱ کشاورزی در نیوانگلند فقط به صورت جانبی نقش کمتر مخربی برای خاک و جنگلها داشت، جمعیتها و سرمایه را همواره بیشتر به سمت غرب سوق میداد، حال آن که، عمده غلات تولیدشده( به دنبال لغو قانون قحطی ذرّت در بریتانیا در ۱۸۴۶) در یک شکاف جهانی زیست محیطی به انگلستان صادر میشدند.۵۲ مارکس در برگزیدههایش از شیمیست کشاورزی ج. و. جانستون تحت عنوان یادداشتهایی پیرامون آمریکای شمالی بر مشاهده سابق در رابطه با «سیستم عمومی… آمریکای شمالی مبنی بر فروش هر چیز که بتوان برای آن بازاری پیدا کرد(یونجه، ذرت، سیب زمینی، و غیره)؛ و بدون ایجاد هیچ مشکلی هر چیزی را برای جبران آن به خاک بازگرداند» تاکید نمود.۵۳
ساختن راه آهن، انقلاب صنعتی در ایالات متحده در سالهای ۱۸۳۰ و ۴۰، و گشایش غرب دور(بخشا از طریق تصرف زمینهایی از مکزیک)، همگی دست در دست هم با روندی از نسلکشی و آوارگی بومیان آمریکایی، در حالی که تخریب زیست محیطی با توسعه سرمایهداری درهم میآمیخت صورت گرفتند. در ۱۸۹۰ دفتر سرشماری مرزی را تعطیل اعلام کرد(حال آن که در همان سال جنگهای سرخپوستان، قتل عام و راه اندازی حمام خون را اعلام نمود)، که پس از آن چهرههایی مانند فردریک جکسون ترنر و تئودور روزولت گسترش مرزهای ایالات متحده در خارج کشور را مطرح ساختند، که منجر به جنگ اسپانیا- آمریکا شد.۵۴ برآمد سرمایهداری انحصاری و عصر شرکتهای عظیم و غولآسا فقط فاجعه سلب مالکیت مردم و طبیعت را در حوزههای کاملا جدیدی گسترش داد.
در بازدید از قلمرو سرخپوستها در اوکلاهما در اوایل قرن بیستم، جایی که صنعت استخراج نفت در کنار عملیات سلب مالکیت ارضی در حال رونق بود، وبر برخی خرابی و آسیبهای وارده آمده بر زمین و جمعیتهای بومی را مستند ساخت. او «تقریبا به سرعت برق»، مشاهده کرد«هر آنچه بر سر راه فرهنگ سرمایهداری مقاومت نماید خرد میشود».۵۵ به انقیاد در آوردن زمین همراه با جمعیت بومی آن به فاجعه زیست محیطی-اجتماعی socioeological که در پی داشت اشاره میکرد.
کاسه گرد و غبار سالهای ۱۹۳۰ که به عنوان سابقه خشکسالی در ایالات متحده شناخته شده، از بسیاری جهات نمادی از بحران زیست محیطی در قرن بیستم است. همان طور که مورخ زیست محیطی دونالد ووستر در دهه ۱۹۷۰ نوشت:«در هیچ مورد دیگری خسارتی بزرگتر یا ماندگارتر از آن به سرزمین آمریکا وارد نشده، و کمتر لحظاتی بودهاند که مصیبت زیادی توسط ساکنانش دیده شده باشد. حتی رکود، از لحاظ اقتصادی این همه خسارتبار نبود. و از نظر زیست محیطی هیچ چیزی در گذشته کشور…برای مقایسه نداریم».۵۶ تقریبا هرکسی درباره کاسه گرد و غبار شنیده است و میتواند توفانهای موّاج گرد و غبار در دشتهای بزرگ و مهاجرت انبوه روستاییان اوکلاهمایی(okies) را تصویر کند. میلیونها هکتار آسیب دیدند و برخی دهکدهها در قلب منطقه یک سوم از جمعیت خود را از دست دادند، حین آن که در اوکلاهما تقریبا یک سوم کشاورزان از مزارعشان رانده و آواره شدند.۵۷ گرفتاری منطقه کاسه گرد و غبار تبدیل به نماد سختیهای عظیم مرتبط با رکود بزرگ و سرمایهداری درندهخو و تجاوزگر شد.
عصر کاسه گرد و غبار، علیرغم تاثیر گسترده آن، در برخی روایات معاصر، به عنوان فاجعهای محلی، غیر قابل پیشبینی، و حتی صرفا طبیعی باقی است-اتفاقی که در زمانی خاص رخ داده و بعید است دوباره حادث شود، چرا که فقط واقعهای غیرقابل برگشت مربوط به گذشته بود. به هر حال، هیچ چیز، نمیتواند فراتر از حقیقت باشد. کاسه گرد و غبار محصول اجتماعی-تاریخی توسعه سرمایهداری، امپراتوری و استعمار مهاجرین سفید بود، که همگی به تخریب پوشش زمین و فرسایش خاک کمک کردند. این امر ناشی از سلب مالکیت سرزمینهای بومی، خود مردمان بومی، و خاک حاصلخیز بود. هر جنبهای از عصر کاسه گرد و غبار به پیشرفت امپراتوری گره خورده بود. در اصل امری بینالمللی بود-نتیجه شکاف گسترده در سوخت و ساز(متابولیسم) بین انسان و طبیعت، که ناشی از تولید سرمایهداری و اوجگیری آن در عصر سرمایه انحصاری بود. امروزه، شرایط مشابهی عمدتا در سطح سیارهای در حال ظهورند، با این نتیجه که کاسه گرد و غبار در حال تبدیل شدن به مرجع و رفرانس برجسته تاریخی عصر تغییرات اقلیمی است.
برای دسترسی به مفهومی مشخص از زیربناهای تاریخی کاسه گرد و غبار، خوب است به تورستین وبلن رجوع کرد، که سی. رایت میلز وی را «بهترین منتقد آمریکا که آمریکا به وجود آورده است» نامید.۵۸ برای وبلن، که در سال ۱۹۲۳ غیاب مالکیت و شرکت تجاری در زمانه اخیر را مینویسد، ایالات متحده بر پایه «تصرف خاک حاصلخیز و تبدیل آن به مایملک خصوصی» ساخته شد. هیچ تردیدی نسبت به این که از چه کسی تصرف و تصاحب گردیده وجود نداشت، چرا که این امر ناشی از «فساداخلاقی و کشتار جمعیت سرخپوست این سرزمین» بود. در همسویی با این روند، تبدیل مردم به «دارایی»هایی بود که هنگام تصرف از طریق اعمال بردگی سیستماتیک و منظم مورد غصب قرار میگرفتند. در کل، «نقشه یا سیاست آمریکایی-همانطور که در مرزها اجرا شد»، آنچنان که وبلن نوشت، «عمل ثابت و جا افتاده تبدیل همه ثروت عمومی به مایملک خصوصی بر مبنای طرح تصرف قانونی»۵۹ بود.
عنصر کلیدی در این پیشروی خطرناک و سبعانه تخریب جنگلها و پوشش زمین بود. وبلن اظهار داشت «سرمایهگذاری در منابع طبیعی با در نظر گرفتن آنها به مثابه درآمد آزاد و رایگان»، اتلاف و تخریب را در مقیاس گستردهای ترغیب نموده، و عمل عادی استعمار و امپراتوری را شکل میدهد.۶۰ به عنوان مثال، چوب و اَلوار هدر رفته که به روشهای ورود به سیستم و پاکسازی زمین ارتباط داشت، چنان زیاد بود «که این شرکت اَلوار فروش طی دوره ای از میانه قرن نوزدهم به صورت قابل توجهی چوب بیشتری از آنچه مصرف کرد را نابود ساخت». مهمتر از همه«سفت و سخت شدن خاک» بود که بواسطه فرآیند سلب مالکیت زمین، بدون حداقل توجه به حفاظت و نگهداری آن به وقوع پیوست.۶۱ از این نظر، تحولات در ایالات متحده شبیه مستعمره نشینهای سفید بودند، جایی که جمعیتهای بومی آواره شدند و فرآیند تخریب نامحدود زیست محیطی رها شده، منجر به جدایی مردم از هر نوع فرهنگ زیست محیطی مربوط به اقامت ساکنان یک مکان شد. وبلن تاکید کرد که این مشکل از مالکیت غایب نشأت میگرفت، که برای سرمایهداری امری بومی و منطقهای بود.
بحران کاسه گرد و غبار در دهه ۱۹۳۰ ناشی از عوامل تاریخی مطرح شده توسط وبلن بود. تصرف و غصب اراضی، نسلکشی که بر سر بومیان آمریکایی آمد، تاثیرات بردهداری، نادیده گرفتن زمین، « سفت وسخت شدن زمین» به دلیل فرسودگی و فرسایش خاک، و آثار ویرانگر همه اینها برای جمعیت شاغل کاملا آشکار بودند. گراهام ورنون جکسGraham Vernon Jacks و رابرت اُرر وایت Robert Or white در کتاب خود به نام «تجاوز به زمین»: بررسی جهانی فرسایش خاک مینویسند:
“تاریخ فرسایش خاک در ایالات متحده با مرحله پیشگامی در تحول توسعه کشور، از طریق مراحل جنگلزدایی برای تامین اراضی کشاورزی، چوب، سوخت، پتاس در شرق، توسعه نظام تک محصولی و یکپارچه کشاورزی برای ذرّت در کمربند ذرّت و پنبه به سمت جنوب، ذخیره سازی بیش از حد و شخم زدن مناطق مرتعی طبیعی دشتهای بزرگ، ذخیره انبوه و سوءاستفاده از سرزمین پهناور، چرای زیاد و کشت بیش از حد در سواحل پاسیفیک، و جنگلزدایی در شمال غربی پاسیفیک پیوند خورده است.۶۲
از این رو، بسیار روشن است که توفانهای گرد و غبار بر پهنه دشتها «فریاد طبیعت نبودند» بلکه محصول شرایطی بودند که از مدتها قبل به مثابه نتیجه غارت و سوءاستفاده از زمین گسترش یافته، با تغییر وضعیت معیشت به کشاورزی نقدی تجاری( تولید محصول برای فروش.م) شدت گرفته و بدتر شدند.۶۳
تاریخ استعمار که این تحولات را شکل داد و به پیش راند، تاثیرات متفاوت آنها را در سراسر جوامع واقع در منطقه کاسه گرد و غبار و سایر جاها نیز تعیین نمود. علاوه بر ضررهای قبلی، شامل سلب مالکیتهای مکرر و جابجایی اجباری، جوامع بومی آمریکایی در منطقه دشتهای وسیع کاسه گرد و غبار چیزی حدود ۹۰ درصد از زمینهای باقیمانده خود را در سالهای ۱۸۹۰ و۱۹۳۳ از دست دادند و در زمره بالاترین نرخ فقر در کشور قرار گرفتند. در منطقه اوکلاهما با سرزمین تاریخا سرخپوستی آن، سفیدها هر کاری که میتوانستند برای غصب بهترین بخشهای اراضی که در اصل جهت آمریکاییهای بومی کنار گذاشته شده بودند انجام میدادند. با گذشت دوره جدید بحران، درخواست های امدادرسانی بیپاسخ ماندند و سپس به طور نامناسب و ناکافی پاسخ داده شدند. کشاورزان سیاه پوست و لاتینیتبار نیز به ویژه از کاسه گرد و غبار و رکود، ضربه سختی خوردند، و برنامههای نیودیل New Deal (برنامههای اقتصادی- اجتماعی فرانکلین روزولت برای غلبه بر رکود اقتصادی دهه ۱۹۳۰ در ایالات متحده. م) تعمدا تبعیضآمیز بودند و نتیجهاش آن بود که کشاورزان سیاه پوست و لاتینیتبار به همان میزان کمکی که کشاورزان سفید دریافت کردند نصیبی نبردند، کارگران مهاجر کشاورزی غالبا اهداف قوانین نژادپرستانه اخراج و دیگر اشکال سوءاستفاده بودند.۶۴ این امر منجر به تمرکز بیشتر زمین، بدوا در دست ساکنان سفید پوست و مالکان ثروتمند غایب شد.
اوکلاهما مرکز لرزهای قدرتمند، و در برخی بخشها، جنبش مترقی چندنژادی و چندقومی در جنوب شرقی و جنوب غربی بود. این جنبش بر اصلاحات اقتصادی، اجتماعی و ارضی پافشاری میکرد. برخی خواستار انقلاب شدند. اتحادهای چندنژادی قابل توجه حتی در برابر نیروهای ارتجاعی سازمان یافته خشونتگرا در دهه ۱۹۳۰ دوام آوردند. در عین حال، با وجود دستاوردهای مهم جنبشها و همه اقدامات امدادی در رابطه با نیو دیل، با توجه به ساختار نژادپرستانه قدرت در اقتصاد سیاسی ایالات متحده، نابرابری اقتصادی و زیست محیطی چیره گشت.۶۵
در کل، این تلاشها برای ایجاد روابط پایدارتر بین انسان و محیط زیست بر پهنه دشتهای بزرگ به دنبال کاسه گرد و غبار با پشتکار و سماجت به هم گره خورده بودند، مشکل اساسی: سیستم حریص سلب مالکیت زمین برای سود، ریشه در «تصرف پیش رونده منابع طبیعی و تبدیل آنها به منفعت خصوصی» داشت.۶۶ اقدام و عملکردهای آن شکاف میان انسان و طبیعت را گسترش داده، عامل بالقوهای برای فجایع بزرگتر انباشته کرد. روابط اجتماعی سلب مالکیت که در پس تضادهای اقتصادی و زیست محیطی این دوره نهفته بودند در دهههای بعد به جای فراتر رفتن تمدید و گسترش یافتند.
شرایط شبه- کاسه گرد و غبار، یا آنچه که در حال حاضر بعضا گرد و غباری کردن نامیده میشود، تنها سالهای ۱۹۳۰در ایالات متحده اتفاق نیافتاد، بلکه در سایر مناطق مرزی مستعمراتی نیز رخ داد. در ۱۹۲۳، کمیسیون حشکسالی آفریقای جنوبی گزارش داد «که، به عنوان نتیجه شرایط ایجاد شده توسط تمدن سفید در آفریقای جنوبی، توانایی زمین، به طور کلی، برای نگهداری و جذب آب کاهش یافته است…. راز “ خسارات خشکسالی” ما در اینجا نهفته است».۶۷ یک گیاه شناس برجسته و مننقد تخریب خاک آفریقای جنوبی، همچنین مخالف سرشناس تبعیض و آپارتهاید، ادوارد روکس اکولوژیست مارکسیست آفریقای جنوبی بود، نویسنده هردو کتاب دشت و آینده: کتابی پیرامون فرسایش خاک برای آفریقاییها(۱۹۴۶) و زمان درازتر از طناب: تاریخچه مبارزه مرد سیاه برای آزادی در آفریقای جنوبی(۱۹۴۸). در دشت و آینده، مینویسد: «برای نجات خاک باید اجازه دهیم که باهم کار کنیم، انسان سفید و انسان سیاه، مرد و زن….زمین متعلق به این شخص یا آن شخص که حق استفاده از تکهای زمین دارد نیست. متعلق به ملت است» یعنی، مردم به طور کلی، وی بالاخص، اصرار دارد که جمعیت بومی آفریقایی برای آزادی، «و کودکانی که هنوز به دنیا نیامدهاند» مبارزه میکنند.۶۸با این حال، دیدگاه اکوسوسیالیستی روکس نه در آفریقای جنوبی و نه در ایالات متحده هیچیک حاکم نبود، تقسیمات نژادی و طبقاتی، همچنین شکاف متابولیکی(سوخت و سازانه)، در مناسبات تولید سرمایهداری به تقویت یکدیگر ادامه دادند.
این مشکلات امروزه به عنوان نتیجه تولید محصولات کشاورزی تجاری پا برجا هستند و از این رو جامعه به طور فزاینده در روبرویی با تغییرات اقلیمی و تخریب اراضی آسیبپذیر میباشد. این امر به ویژه در منطقه اصلی کاسه گرد و غبار مشهود است، و پرسشهایی را در باره آنچه که از بحران آموخته شد بر میانگیزد. در سال ۲۰۱۶ دانشمندانی از دانشگاههای شیکاگو و اداره ملی هوا نوردی و فضایی پژوهشی در زمینه گیاهان طبیعت را تحت عنوان «شبیهسازی کشاورزی در خشکسالی کاسه گرد و غبار مدرن منتشر کردند» که پتانسیل ضرر و زیان کشاورزی ناشی از خشکسالی بواسطه گرم شدن کره زمین را بررسی میکند. آنها به این جمعبندی رسیدند که ظهور شرایط مشابه کاسه گرد و غبار دهه ۱۹۳۰ علیرغم رشد دانش زیست محیطی «عواقب بیسابقهای» را دربر خواهد داشت. یوشوآ الیوت، دانشمندمحقق و نویسنده همکار مقاله، دریک مصاحبه اعلام کرد: «ما انتظار داشتیم این سیستم خیلی مقاومتر باشد زیرا ۳۰ درصد تولید هماکنون در ایالات متحده آبیاری میشود، و از آن جایی که تولید ذرت در مناطقی با خشکسالی شدید مانند اوکلاهما و غرب تکزاس را کنار گذاشتهایم….لیکن برخلاف آن دریافتیم: این سیستم درست همان اندازه به خشکسالی و گرما حسّاس است که در دهه ۱۹۳۰ بود». امروزه، هم میزان تولید و هم زمینه انباشت فاجعه گستردهترند، و سلب مالکیت زمین، کار و زندگی مادی را، بدون توجه به داد و ستد یا عمل متقابل تشدید مینمایند.۶۹
لحظه III: امپریالیسم در آنتروپوسین
بحران کاسه گرد و غبار در دهه۱۹۳۰ نقطه اوج رشتهای از بحرانهای زیست محیطی در ارتباط با دوران سرمایهداری انحصاری اولیه، به ویژه با فرض اَشکال حاد آنها در مستعمرات سفید نشین و مناطق مرزی استعماری جهان بود.۷۰ امروز در عصر سرمایه انحصاری- مالی و امپریالیسم متأخر، مناطق گستردهای از سیاره به کاسه گرد و غبار تبدیل شدهاند، نه بواسطه عملکرد خود اقلیم، بلکه به عنوان نتیجه منطقی سیستم اقتصادی که «تسخیر» طبیعت را به مثابه ابزاری برای بهرهکشی و استثمار فوقالعاده جمعیت جهان ترویج میکند. مشترکات عمومی جهان، همچنان که در آتشسوزی، سفید شدن صخرههای مرجانی، تخلیه و تهیسازی اقیانوسها، انقراض انبوه گونهها، و خشک کردن و آلودگی منابع آب شیرین جهانی بازتاب یافت در همه جا نابود میشوند. لذا واقعیت عبارت از رشد هولوکاست اکولوژیکی سیاره بوده، خصوصاآسیب پذیرترین جمعیتها، به ویژه جوامع خط مقدم و جنوب جهانی را تحت تاثیر قرار میدهد.
تقریبا نیم قرن پیش، در سال ۱۹۷۱، باری کامونرBarry Commoner هشدار داد که:
“ابناء بشر از چرخه زندگی بریدهاند، نه به خاطر نیاز بیولوژیکی، بلکه بواسطه آن که سازمان اجتماعی «تسخیر» طبیعت را ابداع کرده اند: ابزارهای کسب ثروت که با الزاماتی معین میگردند که با آنچه در طبیعت حاکم است مغایرت دارند. نتیجه نهایی بحران زیست محیطی است، بحران ادامه حیات. بار دیگر، برای بقاء بایستی چرخه را ببندیم. باید بیاموزیم ثروتی را که از طبیعت وام گرفتهایم بدان بازگردانیم….جهان نه بواسطه یک خطای مجرد، که برخی طرحهای هوشمندانه قادر به اصلاح آنند، بلکه بواسطه نیروهای قدرتمند اقتصادی، سیاسی و اجتماعی که مسیر تاریخ را میسازند در آستانه انتقال به فاجعه زیست محیطی است. هر کسی که پیشنهادی برای حل بحران محیط زیست دارد، متعهد میگردد تا مسیر تاریخ را تغییر دهد.۷۱
شکاف کنونی بین بشریت و متابولیسم(سوخت و ساز) زمین، که کامونر به آن اشاره میکند، با نامگذاری دوره جدید زمینشناسی، آنتروپوسن، مشخص میشود که مبین یک گسیختگی کمی و کیفی با تمام دورانهای گذشته است.۷۲ اجماعی علمی در حال ظهور است که آنتروپوسن حدود سال۱۹۵۰ آغاز شد، که با معرفی رادیونوکلئیدهای مصنوعی از آزمایش بمب های حرارتی، تولید انبوه پلاستیک ها و به ویژه شتاب عظیم توسعه سرمایهداری مشخص شده است. رشد وحشتناک سرمایهداری که مرزی نمیشناسد، موجب گردید که سیستم اقتصادی- اجتماعی از مجموعهای از محدودههای سیارهای در ارتباط با تغییرات اقلیمی، اسیدی شدن اقیانوس، کاهش اُزونozone ، از بین رفتن تنوع زیستی، کاهش آب شیرین، آلودگی، اختلال در نیتروژن و چرخه فسفر و آلودگی شیمیایی فراتر رود. ۷۳ همین اقدامات سرمایهداری و امپریالیسم متأخر امروزه یک بحران زیست محیطی جهانی ایجاد کرده، شرایطی که زندگی را پشتیبانی مینمایند تضعیف نموده و مسئله همه کُشی را مطرح میکنند: انهدام زندگی به طور کلی.
تحت نظم اقتصادی حاکم، زمین صرفا منبع «هدایای رایگان طبیعت به سرمایه» بوده، آنچه را که مربوط به اقتصاد غارت است توجیه میکند.۷۴ در این سیستم تولید کالایی عمومی، «مقررات کمیت مطلق» به عنوان ارزش مبادله معیاری جهانی تلقی میشود.۷۵ در مورد«جوهر سرمایهداری» مایکل پارنتی توضیح داد که «برای تبدیل طبیعت به کالاها و کالاها به سرمایه، تبدیل زمین زنده به ثروت بیجان است. این فرآیند انباشت سرمایه سیستم جهانی محیط زیست را ویران میکند. با منابع ماندگار و زنده سیاره (زمین زراعی، آبهای زیرزمینی، تالابها، جنگلها، شیلات، اقیانوسها، رودخانهها، کیفیت هوا) به عنوان مواد غیر ضروری نامحدود برای مصرف یا مسموم سازی به دلخواه برخورد میکند».۷۶ رشد مداوم این سیستم در مورد گسترش و ژرفش دامنه سلب مالکیت محیط زیست، کار، و زندگی مادی همه گونهها پیشبینی شده است. این تضادهای مرگزا در سرتاسر سیستم زمین، از جمله اقیانوس جهانی کاملا آشکارند.
در پی جنگ جهانی دوم، ناوگانهای ماهیگیری صنعتی به عنوان بخشی از شتاب سهمگین عملیات سرمایهداری دچار تحول اساسی شدند. با گذشت زمان، کشتیهای عظیم، مجهز به فناوریهای پیشرفته مانند سیستم های سونارsonar و GPS برای مکانیابی ماهیها، به معیار و امری مجاز برای فعالیت های ماهیگیری صنعتی تبدیل شدند. قایقهای ماهیگیری کوچک و ابزارهای ماهیگیری در اعماق قادر به دستیابی به یک رقم رکورد ماهی مورد نظر(گونههای مورد علاقه بازار) شدند. این کشتیها با استفاده از رشته طنابهایی که مایلها طول داشته با صدها قلاب، و همچنین توریهایی که مسافتی بیش از یک مایل داشتند، در یک صید چندین تُن ماهی جمعآوری میکردند که یک سوم آنها گونههای ناخواسته از جمله پستانداران دریایی بودند که کشته شده و دور ریخته میشدند.۷۷ در کشتیهای بزرگ، که در واقع کارخانههایی در دریا هستند، ماهیها روی عرشه پاک و آماده میشوند. علیرغم تاثیرات ماهیگیری بیش از حد در تمام سیستمهای اقیانوسی به روی کاهش جمعیت ماهیها، صید جهانی ماهی در آبهای شور، با استفاده از این فنآوری جدیدسلب مالکیت، از بیست میلیون تن در سال ۱۹۵۰ به نود میلیون تن در سال ۲۰۰۰ افزایش یافت.۷۸ در حالی که هم اکنون ۵/۳ میلیون کشتی ماهیگیری وجود دارد، فقط ۱ درصد این کشتیها ۶۰ درصد صید دریایی را به عهده دارند، که این امر نقش مهم سرمایه انحصاری در این حوزه را برجسته مینماید.۷۹
این گونه عملیات شدیدا در صید ماهی موثرند، و از آنجایی که میتوانند با سرعتی بیش از تولید مثل، جمعآوری و برداشت نمایند باعث کاهش گسترده جمعیت ماهیها میشوند. دامنه این عملیات تنها شرایط اقیانوسی را بدتر کرده است، زیرا با صید یک گونه، شرکتها در فرآیندی موسوم به «ماهیگیری در شبکههای غذایی دریایی» به سادگی برای صید گونههای بعدی اقدام میکنند.۸۰ در کنار تخریب زیستگاه به علت بحران سیستم زمین به مثابه یک کل، دانشمندان شیلات انهدام همه گونههای دریایی را که هم اکنون در میانه قرن صید میشوند پیشبینی مینمایند.۸۱
علیرغم این محدودیتهای طبیعی، کشورهای امپریالیستی درگیر اقدامات تهاجمی «تصرف- اقیانوس» برای سلب مالکیت حتیالامکان بیشتر اقیانوسها هستند. شمال جهانی از طریق مجموعهای از تمهیدات مدیریتی و پیمانهای تجاری، به تدریج اقیانوسها را ، برای دستیابی به ماهیگیری در سراسر جهان، از جمله آنهایی که در مناطق ویژه اقتصادی کشورهای جنوب هستند محاصره میکند. صیادان خُرد به طور فزایندهای از دسترسی به ماهیگیری سنتی منع شده، معاش خانواده و جوامع آنها تضعیف میشود.۸۲
برای بسیاری از کشورها جهان جنوبی، غذاهای دریایی کالای صادراتی عمدهای به شمال محسوب میشوند، که مواد غذایی را برای مردم و حیوانات خانگی تهیه میکنند، و همچنین کود ارزشمندی برای غنیسازی خاکهای فرسوده است.۸۳ به عنوان نمونه، تایلند سومین صادر کننده بزرگ کالاهای دریایی است که درآمد آن مبلغی بیش از حدود ۷ میلیارد دلار در سال است.۸۴ به منظور پایین نگهداشتن هزینهها، به ویژه با توجه به هزینه های اضافی مربوط به کشتیها، از جمله تجهیزات و سوخت مورد نیاز برای ردگیری مخازن ذخیره ماهیهای تخلیه شده، برای بسیاری از عملیات صید در تایلند از کار بردگی سود میبرند، که تخمین زده میشود رقمی بین ۲۰۰۰۰۰ – ۱۴۵۰۰۰ نفر باشند.۸۵ این کارگران اسیر مجبورند ساعتهای طولانی کار کرده، خیلی کم بخوابند، حداقل تغذیه را داشته و با غُل و زنجیر به کشتی بسته شوند. همانند کارگران چینی در جزایر گوانو در قرن نوزدهم، چنانچه خیلی آهسته کار کرده یا در هنگام فرآیند کار با ماهی دچار اشتباه شوند، مورد ضرب و شتم قرار میگیرند. هر از گاهی، به سایر بنگاههای عملیات ماهیگیری فروخته میشوند. بسیاری از این کارگران از مناطقی چون فیلیپین، کامبوج، لائوس و اندونزی در جستجوی شغل مهاجرت کردند، اما در نهایت به کار بردگی قاچاق گماشته شدند.۸۶
بعضی از ماهیهایی که در این کشتی ها صید میشوند برای تهیه خوراک مورد نیاز حوضچههای پرورش میگو- این صنعت پر رونق ارسال میگردند، که منجر به ناپاکی و آلودگی دریایی گسترده میشوند. این شرایط باعث تضعیف صیادان خُرد شده و شرایطی را ایجاد میکند که «میگو بهتر از آنها» میخورد.۸۷
فتیشیسم(بتوارگی) کالایی مرتبط با غذاهای دریایی نه تنها سلب مالکیت از ماهی و کار بردگی را برای به دام انداختن آنها مبهم میکند، بلکه باعث استثمار فوقالعاده در کارخانجات فرآوری میشود. در تایلند، این کارخانههای شدیدا تیلوریزه شده از طریق اشتغال کودکان و زنانی با دستمزد کم که کار سر، روده، پوست، فیله، پوست کندن، تمیز کردن و مرتب کردن ماهی ها را انجام میدهند سود خود را بالا میبرند. سازمانهای بین المللی شرایط نامساعد کار، جراحات و فقدان تحصیل و مدرسه را که هزاران کودک به هنگام کار در این صنعت با آنها روبرو میشوند، مستند کرده اند.۸۸
بحران کنونی سیستم زمین از اقیانوسها به آب شیرین و فراتر از آن گسترش می یابد. پویایی امپریالیسم و همهکُشی در آنتروپوسن با تغییرات در چرخه هیدرولوژیکی زمین همراه است، از جمله تغییرات بارندگی ، خشک شدن و آلودگی منابع آب شیرین و ذوب شدن یخچالهای طبیعی کوهها با «برجهای آب» ضروری آنها.۸۹ همانطور که جیمز هانسن، اقلیم شناس بیان میدارد، تحت استمرار تجارت طبق معمول طی چند دهه آینده، «عرضهای جغرافیایی کم و پایین در فصول گرم سال میتوانند برای معیشت انسان آنقدر گرم و غیر قابل مهار بشوند که محرک توقف ناپذیری برای مهاجرت فراهم آورند.. این آینده بالقوه برای مناطقی مانند هند، بنگلادش، آسیای جنوب شرقی و نوارهای بزرگ آفریقا در حال مشاهده است».۹۰ تحت این شرایط، بالا آمدن سطح دریا، گرد و غباری شدن و به طور کلی تغییرات شدید هوا باعث میشود صدها میلیون نفر از مردم در عرضهای جغرافیایی کم در گلوبال جنوبی، مجبور شوند از خانههای خود مهاجرت نمایند، چه به صورت مهاجرت داخلی در داخل کشورها و یا مهاجرت گسترده به خارج از کشور. در سال ۲۰۱۷، تعداد ۵/۶۷ میلیون نفر به اجبار از خانه های خود آواره شدند، تقریبا یک سوم این افراد به دلیل تغییرات شدید هوا جا به جا شدند. طبق مطالعه بانک جهانی، مهاجرت داخلی به تنهایی در سه منطقه آمریکای لاتین، زیر صحرای آفریقا و آسیای جنوب شرقی – که اندکی بیش از نیمی از جمعیت جنوب جهانی را تشکیل می دهند- تا سال ۲۰۵۰ به ۱۴۳میلیون نفر میرسد.۹۱ در این میان، کشورهای ثروتمند، در حالی که غالبا توسط شرکتهای چند ملیتی، از مردم منطقه جنوب جهانی بهرهکشی فوقالعاده مینمایند، در حال ساختن دیوارهایی هستند و نظامی سازی مرزها را افزایش میدهند تا پناهندگان (از جمله پناهجویان اقلیمی) را دور نگه دارند.
ما در دوره ای از جهانیسازی سرمایهداری بیپایان زندگی میکنیم که در آن مبارزه به خاطر کاهش آب شیرین به موازات جستجوی منابع جدید سوخت های فسیلی صورت میگیرد، که به نوبه خود باعث افزایش انتشارات کربن ورای تغییرات اقلیمی گشته و در نتیجه موجب گرمایش سریع زمین و افزایش خشکسالی میشوند. در نوعی دیوانگی تحریک شده توسط سیستم سرمایهداری که هیچگونه محدودیتی نمیشناسد، یک رقابت جهانی نومید کننده برای کنترل آخرین منابع باقیمانده آب شیرین و سوختهای فسیلی به همراه سایر منابع کمیاب وجود دارد.۹۲
جمعبندی: فراتر از سیستم غارت
سود حاصل از سلب مالکیت، مقوله کلیدی اقتصادی بود که مارکس در نقد خود از مفهوم آدام اسمیت پیرامون موجودی/ انباشت پیشین از آن استفاده کرد.۹۳ پرلمان مینویسد«الهیات اسمیت از انباشت پیشین» اظهار میدارد که «موقعیت فرماندهی سرمایهداران به دلیل پس اندازهای گذشته خود بوده است»- دیدگاهی که مارکس آن را تحقیر کرد.۹۴ از این رو به اصطلاح انباشت پیشین برای مارکس صرفا یک ابزار ایدئولوژیک اقتصاد سیاسی کلاسیک، به معنای پنهان داشتن واقعیت «سلب مالکیت تولیدکنندگان بلافصل» بود.۹۵ از این منظر، ظهور سرمایهداری فقط به دلیل بیگانگی یا سلب مالکیت طبیعت و از خود بیگانگی یا سلب مالکیت تواناییهای انسانی و زندگی مادی امکان پذیر بود. سلب مالکیت مشخصه همه تمدنهای طبقاتی پیشین بود، اما نقش و سرشت به مراتب سیستماتیک و منظمتری به خود گرفت و تحت سیطره سرمایهداری دامنه بسیار وسیعتری را عهدهدار شد، تا جایی که به بخشی از یک ثنویت(چون دایه یا هوو) تبدیل شد، همراه با استثمار، کلاهبرداری سرمایهداری را به مثابه کل شکل داد. حرکت به سوی گسترش نمایی بیپایان و سرانجام حرکت به سمت سوسیالیسم ، نفی نفی.
در جامعه بورژوازی سرمایهداری جدید، سلب مالکیت آنچنان که در روشهای تولید فرعی وجود دارد، ذاتی سیستم نبود. در عوض، قرار بود پویایی درونی کاملا نوینی از استثمار ایجاد نماید که منطق پیشبرنده خود را داشت، و در انباشت سرمایه تبارز مییافت. استثمار به نوبه خود تقاضای حلقههای کماکان گستردهتر سلب مالکیت را آفرید و مرزهای سیستم را گسترش داد. از این رو دیالکتیک استثمار و سلب مالکیت که سرمایهداری را شکل دادند بیشتر مارپیچی شریر و فاسد بود که با منطق انباشت سرمایه پیوند داشت. سرمایهداری در اوایل دوره مدرن، به بیرحمانهترین نظامهای سلب مالکیت که جهان تاکنون به خود دیده است ختم شد: بردهداری، زن ستیزی(فروش همسر، سوزاندن جادوگران، بهرهکشی فوقالعاده از زنان و کودکان)، تصرف اراضی، نسل کشی و نابودی زمین، به کل سیاره گسترش مییابد. مارکس با آگاهی کامل از این تناقضات، نوشت: «اگر پول بنا به گفته آوژیر» ‘با لکهای خون مادرزادی به روی یک گونهاش به دنیا میآید’ سرمایه با چکیدن خون و چرک از سر تا انگشتان پا، از هر منفذی متولد می شود».۹۶
در محافل سیاسی اصلی (و همچنین برای برخی دیگر با گرایش بیشتر چپ) مرسوم است که با این دهشتهای مرتبط با توسعه سرمایهداری در مقیاس جهانی، اگر اصلا تصدیق نمایند، صرفا همچون «درد زایمان» برخورد شود. غالبا، آنها به عنوان پدیدههایی از گذشتههای دور تلقی میگردند که باید فراموش شوند، با داستانی پیروزمندانه از ظهور اجتناب ناپذیر سرمایه لاپوشانی شده، یا با « قصه کودکستان» به اصطلاح انباشت بدوی پنهان گردند، به موجب آن سرمایهداران منفرد به دلیل تقوا و ریاضت خویش به ثروت رسیده و با بند و تسمه پوتینهایشان(خود اتکایی) خود را بالا کشیدند.۹۷
با این حال، وحشت ناشی از سلب مالکیت تولید کنندگان مستقیم (از جمله کارگران غیر مزدی) و زمین تنها یک «گناه اصلی» نیست، بلکه یک واقعیت ثابت سرمایهداری است که با آن سلطه خاکی خود و «تحمل رنج در مرزهایش» را برقرار میکند.۹۸ در سرمایهداری متاخر و امپریالیسم متاخر در قرن بیست و یکم، این سلب مالکیت از برخی جهات با تعمیق زنجیرههای ارزش امپریالیستی فراتر از هر زمان دیگری در گذشته پیش میرود، که به موجب آن بخش اعظم ارزش اضافی کل جهان از طریق یک فرآیند تصرف ارزش، برای تغذیه صندوقهای شرکتهای چند ملیتی و ثروتمندان در مرکز سیستم کنار گذاشته میشود.۹۹ این مسئله با نبردهای مکرر پیرامون اساس زن ستیزانه مالکیت خصوصی که شامل کنترل بدن زنان؛ احیای سرمایهداری نژادی؛ تخریب سیاره به عنوان مکانی برای سکونت انسان ها؛ و گسستن «زنجیره نسل بشر» میشود همراه است.۱۰۰
تلاشهای بسیاری برای پیشبرد تئوری و عمل در جناح چپ، به دنبال پیوند دادن تئوری مارکسی استثمار با دیگر ستمهای متقاطع می باشد که جزء لاینفک واقعیت سرمایهداری تاریخی است. تجزیه و تحلیل ما نشان میدهد که ایجاد این پیوندها مستلزم درک اهمیت مفهوم سلب مالکیت در ماتریالیسم تاریخی کلاسیک و دیالکتیک سلب مالکیت و استثمار است. انگلس با بیان اینکه خانواده پدرسالار مبنای همه توسعه طبقاتی و مؤسسات مالکیت خصوصی بود، مخالف نقد استثمار در مرکز تئوری سرمایهداری نبود، بلکه میدانست که تمامی گستره ظلم و ستم در طول تاریخ ریشه درانقیاد زنان دارد، که از طریق مالکیت خصوصی به آنچه که وی «سه شکل اساسی برده داری» برده ها، رعایا و بردههای مزدی میخواند، ظهور کرده است. این تاریخ سلب مالکیت زمین، کار و زندگی مادی بود، که در آن نظام استثمار سرمایهداری میبایست توسعه یافتهترین و وحشیانهترین شکل باشد. لحظات مختلف تاریخی سلب مالکیت که توضیح داده ایم – صنعتی شدن کشاورزی و شکاف متابولیکی جهانی، دوران کاسه گرد و غبار دهه ۱۹۳۰ و امپریالیسم آنتروپوسن – همه لحظات تاریخی ویژهای میباشند که بازتاب دهنده «قلب وحشیانه» سیستم هستند.۱۰۲
اپیکور در دوران باستان می نویسد: «عدالت طبیعت، وعده سودمندی متقابل است [یعنی] نه به یکدیگر آسیب برسانند و نه به آن آسیب برسانند».۱۰۳ سرمایهداری در جستجوی ارزش انتزاعی، چنین رابطه متقابل و عادلانهای را در هر سطحی از بین برده، و تا آنجا پیش میرود که اساس هستی سیارهای را تهدید میکند. فیالواقع، در قفای استثمار سرمایهداری مجموعه گستردهای از نابرابریها، شامل اَشکال مختلف سلب مالکیت یا غارت قرار گرفته است که شرایط مرزی و محدوده سیستم را تعیین مینمایند. اینجاست که ما در چندین مکان و منزلگاه پنهان نه تنها راز استثمار سرمایهداری بلکه سرمایهداری نژادی، سرمایهداری مغرض زن ستیز، و نابودی خلاق طبیعت را نیز کشف میکنیم.۱۰۴
همه اینها این واقعیت را برجسته میکنند که به دور از شرایط استثمار و سلب مالکیت، درک کلیت روابط سرمایهداری، که باهم موجبات مجموعه ظلم و ستمهایی را فراهم میآورند که مشخصه نظام است غیر ممکن میباشد. به علاوه همین جاست که شروع به درک جنبههای مختلف درهم تنیده سلطه سرمایهداری میکنیم که در پاسخ یک عمل مشترک انقلابی را الزام آور میسازند. همان طور که هنری لفور اشاره کرد، با توجه به وسعت و مقیاس بحران زیست محیطی سیارهای هم اکنون موضوع «انقلاب یا مرگ» است.۱۰۵
«عدالت طبیعت» اپیکور، که مستلزم عمل متقابل واقعی است، علیرغم تظاهرش به چیزی برای چیزی quid pro quo یا مبادله برابر، که صرفا افراطهای نهفته در استثمار و سلب مالکیت را پنهان میدارد، در هیچ جای منطق سیستم سرمایهداری که مرزهای تاریخی خود را تعیین و تعریف مینماید یافت نمیشود. در قرن بیست و یکم، این دیالکتیک استثمار و سلب مالکیت بیپایان، در تلاش برای تشدید نرخ استثمار میباشد، در حین آن که به مرزهای زندگی به عنوان موانعی صرف (یا مرزهایی) برخورد میکند که باید توسط سرمایه مورد تعرض قرارگیرند، باعث نابودی خلاقانه زمین، یعنی اساس خود زندگی شده است. برای زنجیرهای از نسلهای بشر، فقط یک پاسخ ممکن وجود دارد: سلب مالکیت از سلب مالکیت کنندگان و ایجاد همکاری مشترک انقلابی در عصری جدید از توسعه پایدار بشر – سوسیالیسم زیست محیطی.۱۰۶
یادداشتها:
- ↩ Karl Marx, Capital, vol. 1 (London: Penguin, 1976), 934.
- ↩ Marx, Capital, vol. 1, 90.
- ↩ This issue is perhaps best taken up in Kozo Uno, Principles of Political Economy: Theory of a Purely Capitalist Society (Brighton: Harvester, 1980).
- ↩ The term primitive in
Marx’s reference to “so-called primitive [primary] accumulation” was a
mistranslation from German into English. Marx was referring to original or primary accumulation,
as this was understood in British political economy in the eighteenth and
nineteenth centuries. Through a process of translation into German and then
translation from the German back into English, the term original, previous, or primary was rendered incorrectly into primitive. Moreover, Marx himself explicitly referred
to “so-called primitive [primary] accumulation” of classical political
economy—with the “so-called” here signaling his recognition that what was
involved in reality was expropriation, and not accumulation (capital formation)
at all—a crucial point of his whole analysis. These theoretical subtleties have
been lost in most later analyses, though recognized by as important a Marxian
economist as Maurice Dobb. See Maurice Dobb, Studies in the Development of
Capitalism (New York: International Publishers, 1947), 178.
Ironically, Marx has been frequently criticized in English language literature for use of the term primitive, in this respect, and for denying that these relations existed throughout the history of capitalism—criticisms that are completely at odds with his own analysis, as opposed to bourgeois political economy. David Harvey’s “accumulation by dispossession” introduced in his book The New Imperialism, was therefore intended to get around this criticism by providing a substitute for the notion of “primitive accumulation,” so as to avoid this common criticism that “primitive accumulation,” for Marx, related only to the early modern era in Europe in the Americas. But since Marx himself in his critique had indicated his objection to the notion of original or primary accumulation, and was concerned rather with the primary expropriation that made industrial capitalism possible—and since there is no difficulty in seeing this as related to expropriation more generally—far less confusion is generated, we believe, by utilizing Marx’s own historically concrete and theoretically incisive terminology, focusing on expropriation. This is especially the case insofar as Harvey’s “accumulation by dispossession” (like the term primitive accumulation itself) confuses dispossession or expropriation with actual accumulation, while for Marx they were separate categories—so much so that capitalism’s confusion of primary expropriation with primary accumulation was for him the subject of his critique in this part of Capital. See David Harvey, The New Imperialism (Oxford: Oxford University Press, 2003), 137–۸۲٫ - ↩ Adam Smith, The Wealth of Nations (New York: Modern Library, ۱۹۳۷), ۲۶۰; Marx, Capital, vol. 1, 873–۷۵; Michael Perelman, The Invention of Capitalism: Classical Political Economy and the Secret of Primitive Accumulation (Durham: Duke University Press, 2000), 26. On the fact that Marx’s “so-called primitive accumulation” was a continuous reality of capitalism for Marx, requiring that the preconditions of the system be constantly remade through renewed expropriation or separation of workers from the means of production, see Massimo De Angelis, “Marx and Primitive Accumulation: The Continuous Character of Capital’s ‘Enclosures,’” The Commoner 2 (۲۰۰۱): ۱–۲۲٫ The version used for this article was available on ResearchGate.
- ↩ Marx, Capital, vol. 1, ۸۷۴٫ Marx explicitly criticized such views as constituting “the abstinence theory.” See Marx, Capital, vol. 1, ۲۹۸–۹۹٫ The essence of “so-called primitive accumulation” for Marx was expropriation. It was, as Dobb says, not accumulation proper, but “an accumulation of capital claims” related to the “ownership of assets,” and thus a “transfer of ownership,” and did not involve capital formation or an increase in “the quantity of tangible instruments of production in existence.” See Dobb, Studies in the Development of Capitalism, ۱۷۸.
- ↩ Perelman, The Invention of Capitalism, ۲۶.
- ↩ Max Weber, General Economic History (New York: Collier, ۱۹۶۱), ۲۲۱–۲۴; Joseph A. Schumpeter, Imperialism and Social Classes (New York: Augustus M. Kelley, 1951). On Marx’s argument that such expropriation of laborers and the land was an ongoing reality of capitalism, see Perelman, The Invention of Capitalism, ۲۸–۳۲٫
- ↩ Marx, Capital, vol. 1, ۸۷۳, ۹۳۴٫
- ↩ Marx, Capital, vol. 1, ۹۱۴–۱۵٫
- ↩ Marx, Capital, vol. 3 (London: Penguin, 1981), 571.
- ↩ Karl Marx and Fredrick Engels, Collected Works, vol. 33 (New York: International Publishers, 1975), 11, 14.
- ↩ Michael D. Yates, Can the Working Class Change the World? (New York: Monthly Review Press, 2018), ۵۵–۵۶; John Bellamy Foster and Brett Clark, “The Expropriation of Nature,” Monthly Review ۶۹, no. 10 (2018): ۱–۲۷٫
- ↩ On expropriation defined as appropriation without equivalent or without reciprocity, as conceived in the work of Marx and Karl Polanyi, see Foster and Clark, “The Expropriation of Nature,” ۳–۱۱٫ Marx often used the term appropriation without exchange, by which he meant appropriation without equivalent (a term also employed by him), as all exchange was by definition equal, otherwise it was a form of robbery. Today, however, we sometimes refer to unequal exchange, understanding this as a form of expropriation.
- ↩ Marx had translated Adam Smith’s “previous” as ursprünglich (original), which was then translated back into English by Samuel Moore and Edward Aveling as “primitive,” forgetting that the German was simply a rendering of an English term. Perelman, The Invention of Capitalism, ۲۵. Marx wrote that “it may be called primitive accumulation [ursprüngliche Akkumulation], because it is the historical basis, instead of the historical result, of specifically capitalist production”—however, he later explained that such “so-called primitive accumulation” was in fact (primary) expropriation rather than accumulation proper. Marx, Capital, vol. 1, 775.
- ↩ Marx, Capital, vol. 1, ۸۷۱, ۸۷۳, ۹۳۹٫
- ↩ Commenting on Benjamin Franklin’s statement that “war is robbery, commerce is cheating,” Marx, insisted that this of course could not be taken literally to mean all was fraud and robbery; rather even under mercantilism the “intermediate steps” in commodity production had to be taken into account and a wider theory of profit upon expropriation had to be developed. Nevertheless, the distinction between mercantilism and the era of free competition based on exploitation within the context of equal exchange was vital to the understanding of capitalism’s industrial take-off. Marx, Capital, vol. 1, 267.
- ↩ Ernest Mandel, introduction to Capital, vol. 1, by Marx, 27–۲۸٫
- ↩ Karl Marx, Capital, vol. 3 (London: Penguin, 1981), 949.
- ↩ On accumulative versus nonaccumulative societies/processes and the relation of this to exchange value versus use value, see Henri Lefebvre, Critique of Everyday Life, one-volume ed. (London: Verso, 2014), 609–۳۳; Henri Lefebvre, Toward Architecture of Enjoyment (Minneapolis: University of Minnesota Press, 2014), 128–۳۵٫
- ↩ Samir Amin, Eurocentrism (New York: Monthly Review Press, 2010).
- ↩ Justus von Liebig, Letters on Modern Agriculture (London: Walton and Maberly, 1859), 179, 254–۵۵; Justus von Liebig, The Natural Laws of Husbandry (New York: Appleton, 1863), 233.
- ↩ Marx, Capital, vol. 1, ۹۱۵٫
- ↩ Marx, Capital, vol. 1, ۹۳۰٫
- ↩ Nancy Fraser, “Roepke Lecture in Economic Geography—From Exploitation to Expropriation: Historic Geographies of Racialized Capitalism,” Economic Geography 94, no. 1 (2018): 10; Michael C. Dawson, “Hidden in Plain Sight,” Critical Historical Studies 3, no. 1 (2016): 149; Sven Beckert, Empire of Cotton (New York: Vintage, 2014), xviii, 37–۳۹; Peter Linebaugh, Stop, Thief! The Commons, Enclosures, and Resistance (Oakland: PM, ۲۰۱۴), ۷۳; John Bellamy Foster and Brett Clark, “The Robbery of Nature: Capitalism and the Metabolic Rift,” Monthly Review ۷۰, no. 3 (July–August 2018): 1–۲۰٫
- ↩ Glen Sean Coulthard, Red Skin White Masks (Minneapolis: University of Minnesota Press, 2014), 14.
- ↩ David Harvey, The Enigma of Capital (Oxford: Oxford University Press, 2010), 228–۳۲٫
- ↩ Marx, Capital, vol. 3, ۳۵۸; Karl Marx, Grundrisse (London: Penguin, ۱۹۷۳), ۴۰۹–۱۰; Karl Marx and Frederick Engels, Ireland and the Irish Question (Moscow: Progress, 1971), 142.
- ↩ Beckert, Empire of Cotton, ۳۲–۳۹٫
- ↩ Dawson, “Hidden in Plain Sight,” ۱۴۹; Roxanne Dunbar-Ortiz, An Indigenous Peoples’ History of the United States (Boston: Beacon, 2014); Marx, Capital, vol. 1, 914–۳۶٫
- ↩ Karl Marx and Frederick Engels, On Colonialism (Moscow: Foreign Languages, no date).
- ↩ M. L. Thompson, “The Second Agricultural Revolution, 1815–۱۸۸۰,” Economic History Review 21, no. 1 (1968): 62–۷۷٫ We have narrowed the time frame of the second agricultural revolution, which captures the specific transformations listed, especially those associated with soil chemistry.
- ↩ Liebig, Letters on Modern Agriculture, ۱۷۹, ۲۵۴–۵۵; Liebig, The Natural Laws of Husbandry, ۲۳۳.
- ↩ Justus von Liebig, “۱۸۶۲ Preface to Agricultural Chemistry,” Monthly Review ۷۰, no. 3 (July–August 2018): 146–۵۰٫
- ↩ Marx, Capital, vol. 1, ۶۳۷–۳۸٫
- ↩ Ian Angus, “Cesspools, Sewage, and Social Murder: Ecological Crisis and Metabolic Rift in Nineteenth-Century London,” Monthly Review 70, no. 3 (July–August 2018): 33–۶۹; Brett Clark and Stefano B. Longo, “Land-Sea Ecological Rifts: A Metabolic Analysis of Nutrient Loading,” Monthly Review 70, no. 3 (July–August 2018): 106–۱۲۱٫
- ↩ Brett Clark and John Bellamy Foster, “Ecological Imperialism and the Global Metabolic Rift,” International Journal of Comparative Sociology 50, no. 3–۴ (۲۰۰۹): ۳۱۱–۳۴; Brett Clark, Daniel Auerbach, and Karen Xuan Zhang, “The Du Bois Nexus: Intersectionality, Political Economy, and Environmental Injustice in the Peruvian Guano Trade in the 1800s,” Environmental Sociology 4, no. 1 (2018): 54–۶۶٫
- ↩ Charles Wingfield, The China Coolie Traffic from Macao to Peru and Cuba (London: British and Foreign Anti-Slavery Society, 1873), 3–۵; Michael J. Gonzales, “Chinese Plantation Workers and Social Conflict in Peru in the Late Nineteenth Century,” Journal of Latin American Studies 21 (۱۹۵۵): ۳۸۵–۴۲۴; Peter Blanchard, “The ‘Transitional Man’ in Nineteenth–Century Latin America,” Bulletin of Latin American Research 15, no. 2 (1996): 157–۷۶; Stephen M. Gorman, “The State, Elite, and Export in Nineteenth Century Peru,” Journal of Interamerican Studies and World Affairs 21, no. 3 (1979): 395–۴۱۸; Evelyn Hu-DeHart, “Coolies, Shopkeepers, Pioneers,” Amerasia Journal 15, no. 2 (1989): 91–۱۱۶; Evelyn Hu-DeHart, “Huagong and Huashang,” Amerasia Journal 28, no. 2 (2002): 64–۹۰; Gregory T. Cushman, Guano and the Opening of the Pacific World (Cambridge: Cambridge University Press, 2013), 55.
- ↩ Alanson Nash, “Peruvian Guano,” Plough, the Loom and the Anvil 10, no. 2 (1857): ۷۳٫
- ↩ Karl Marx, The Poverty of Philosophy (New York: International Publishers, 1963), 112.
- ↩ “Chinese Coolie Trade,” Christian Review (1862); George W. Peck, Melbourne and the Chincha Islands (New York: Charles Scribner, 1854), 207; Jimmy M. Skaggs, The Great Guano Rush (New York: St. Martin’s, 1994).
- ↩ Wingfield, The China Coolie Traffic, ۵.
- ↩ Maxine Berg, “What Difference Did Women’s Work Make to the Industrial Revolution?,” History Workshop 35 (1993): 29; Maxine Berg, “Women’s Work and the Industrial Revolution,” ReFresh 12 (۱۹۹۱): ۳; Joyce Burnette, “Women Workers in the British Industrial Revolution,” Economic History Association, March ۲۶, ۲۰۰۸, available at http://eh.net.
- ↩ Marx, Capital, vol. 1, ۳۶۴–۶۶, ۵۷۴–۷۵, ۵۹۵–۹۹, ۷۹۶–۹۷٫
- ↩ Nancy Fraser, “Crisis of Care? On the Social-Reproductive Contradictions of Contemporary Capitalism,” in Social Reproduction Theory, ed. Tithi Bhattacharya (London: Pluto, 2017); Martha Gimenez, “Capitalism and the Oppression of Women: Marx Revisited,” Science and Society ۶۹, no. 1 (۲۰۰۵): ۱۱–۳۲; John Bellamy Foster and Brett Clark, “Women, Nature, and Capital in the Industrial Revolution,” Monthly Review 69, no. 8 (January 2018): 1–۲۴٫
- ↩ Berg, “What Difference Did Women’s Work Make to the Industrial Revolution?”; Berg, “Women’s Work and the Industrial Revolution.”
- ↩ John Bellamy Foster, “Marx as a Food Theorist,” Monthly Review 68, no. 7 (December 2016): 12–۱۴٫
- ↩ Marx, Capital, vol. 1, ۷۵۰, ۸۰۹–۱۱; Marx and Engels, Collected Works, vol. 4, 370; Foster, “Marx as a Food Theorist.”
- ↩ Marx, Capital, vol. 1, ۸۶۰٫ See also Eamonn Slater, “Marx on Colonial Ireland,” History of Political Thought 39, no. 4 (2018): ۷۱۹–۴۸; Eamonn Slater, “Marx on the Colonization of Irish Soil,” Maynooth University Social Science Institute Working Paper Series no. 3, January 2018.
- ↩ Richard Van Alstyne, The Rising American Empire (1960; repr., New York: W. W. Norton, 1974), 1–۲۷, ۶۹, ۷۸; John Bellamy Foster, The Vulnerable Planet (New York: Monthly Review Press, 1994), ۴۶–۴۹٫ On Engels and the Iroquois, see Frederick Engels, The Origin of the Family, Private Property, and the State (Moscow: Progress, 1948), 88–۹۳٫
- ↩ See Foster and Clark, “The Expropriation of Nature,” ۱۵–۱۶; Anthony F. C. Wallace, Death and Rebirth of the Seneca (New York: Vintage, 1969), 114–۱۵; Eugene D. Genovese, The Political Economy of Slavery (New York: Vintage, 1967), 89; Daniel D. Richter Jr. and Daniel Markewitz, Understanding Soil Change (Cambridge: Cambridge University Press, 2001), 43-48..
- ↩ Carolyn Merchant, Ecological Revolutions (Chapel Hill: University of North Carolina Press, 1989), 186–۸۸, ۱۹۶–۹۷٫
- ↩ Karl Marx, “J. W. Johnston. Notes on North America,” in Marx/Engels Gesamtausgabe, by Karl Marx and Frederick Engels (Berlin: Walter De Gruyter, 2019), 311.
- ↩ Foster, The Vulnerable Planet, ۷۰–۷۲٫
- ↩ See John Bellamy Foster and Hannah Holleman, “Max Weber and the Environment,” American Journal of Sociology 117, no. 6 (2012): 1653–۵۵٫
- ↩ Donald Worster, Dust Bowl (Oxford: Oxford University Press, 2004), ۲۴٫
- ↩ Hannah Holleman, Dust Bowls of Empire (New Haven: Yale University Press, 2018), 113.
- ↩ Wright Mills, introduction to The Theory of the Leisure Class, by Thorstein Veblen (New York: New American Library, 1953), vi.
- ↩ Thorstein Veblen, Absentee Ownership and Business Enterprise in Recent Times: The Case of America (New York: Augustus M. Kelley, 1923), 168–۷۱٫ Veblen here was referring to the famous Lauderdale Paradox. See John Bellamy Foster, Brett Clark, and Richard York, The Ecological Rift (New York: Monthly Review Press, 2010), 53–۷۲٫
- ↩ Veblen, Absentee Ownership, ۱۸۶–۹۱٫
- ↩ Veblen, Absentee Ownership, ۱۶۹.
- ↩ Graham Vernon Jacks and Robert Orr Whyte, The Rape of the Earth: A World Survey of Soil Erosion (London: Faber and Faber, 1939), 17. Jacks and Whyte, while recognizing the devastation wrought on indigenous populations, nonetheless argued somewhat along “white man’s burden” lines as to the necessary tasks for the future. See Holleman, Dust Bowls of Empire, ۵۲.
- ↩ Jacks and Whyte, The Rape of the Earth, ۳۶.
- ↩ Holleman, Dust Bowls of Empire, ۱۱۳–۱۶٫
- ↩ Holleman, Dust Bowls of Empire, ۱۱۳–۱۶٫
- ↩ Veblen, Absentee Ownership, ۱۷۱.
- ↩ South Africa Drought Investigation Commission, Final Report of the Drought Investigation Commission (Cape Town: Cape Times Limited, Government Printer, ۱۹۲۳), ۵٫
- ↩ Edward Roux, Time Longer Than Rope (Madison: University of Wisconsin Press, 1964); Edward Roux, The Veld and the Future: A Book on Soil Erosion for South Africans (Cape Town: African Bookman, ۱۹۴۶), ۵۹٫
- ↩ Robert Mitchum, “Dust Bowl Would Devastate Today’s Crops, Study Finds,” UChicago News, December 19, 2016.
- ↩ Holleman, Dust Bowls of Empire.
- ↩ Barry Commoner, The Closing Circle (New York: Alfred P. Knopf, ۱۹۷۱), ۲۹۸–۹۹٫
- ↩ Alluding to Marx’s conception of metabolic rift, Commoner in The Closing Circle noted that Marx had pointed to capitalism’s “destructive effects on the cyclical ecological process that links man to the soil.” See Commoner, The Closing Circle, ۲۸۰.
- ↩ Anthropocene Working Group, “Results of Binding Vote by AWG,” May 21, 2019, available at http://quaternary.stratigraphy.org. See also Ian Angus, Facing the Anthropocene (New York: Monthly Review Press, 2016), ۴۴–۴۵; Clive Hamilton and Jacques Grinevald, “Was the Anthropocene Anticipated?,” Anthropocene Review 2, no. 1 (۲۰۱۵): ۶۷; J. R. McNeill, The Great Acceleration (Cambridge, MA: Harvard University Press, 2016); Jan Zalasiewicz, Colin N. Waters, Mark Williams, and Colin P. Summerhayes, The Anthropocene as a Geological Time Unit: A Guide to the Scientific Evidence and Current Debate (Cambridge: Cambridge University Press, 2019).
- ↩ Marx and Engels, Collected Works, vol. 37, 732–۳۳٫
- ↩ István Mészáros, Beyond Capital (New York: Monthly Review Press, 2000), 41, 107.
- ↩ Michael Parenti, Blackshirts and Reds (San Francisco: City Lights, ۱۹۹۷), ۱۵۴–۵۵٫
- ↩ Callum Roberts, The Ocean of Life (New York: Penguin, 2012); Jennie M. Harrington, Ransom A. Myers, and Andrew A. Rosenberg, “Wasted Fishery Resources,” Fish & Fisheries 6, no. 4 (۲۰۰۵): ۳۵۰–۶۱; Stefano B. Longo, Rebecca Clausen, and Brett Clark, The Tragedy of the Commodity (New Brunswick: Rutgers University Press, 2015); Stefano B. Longo, Rebecca Clausen, and Brett Clark, “Capitalism and the Commodification of Salmon: From Wild Fish to a Genetically Modified Species,” Monthly Review 66, no. 7 (2014): 35–۵۵٫
- ↩ UNFAO, State of World Fisheries and Aquaculture 2012 (Rome: Food and Agriculture Organization of the United Nations, 2012), available at http://fao.org.
- ↩ Florian Doerr, “Blue Growth and Ocean Grabbing” (Colloquium Paper No. 18, International Institute of Social Studies, International Colloquium, February 4–۵, ۲۰۱۶), ۱–۲۰٫
- ↩ Daniel Pauly, Villy Christensen, Johanne Dalsgaard, Rainer Froese, and Francisco Torres, “Fishing Down Marine Food Webs,” Science 279, no. 5352 (1998): 860–۶۳; Daniel Pauly, Vanishing Fish (Vancouver: Greystone Books, 2019).
- ↩ Boris Worm et al., “Impacts of Biodiversity Loss on Ocean Ecosystem Services,” Science 314, no. 5800 (2006): 787–۹۰; Éva Plagányi, “Climate Change Impacts on Fisheries,” Science 363, no. 6430 (2019): ۹۳۰–۳۱٫
- ↩ Doerr, “Blue Growth and Ocean Grabbing”; Transnational Institute Agrarian Justice Program, The Global Ocean Grab: A Primer (Amsterdam: Transnational Institute, 2014).
- ↩ Brett Clark, Stefano B. Longo, Rebecca Clausen, and Daniel Auerbach, “From Sea Slaves to Slime Lines: Commodification and Unequal Ecological Exchange in Global Marine Fisheries,” in Ecologically Unequal Exchange: Environmental Injustice in Comparative and Historical Perspective, ed. R. Scott Frey, Paul K. Gellert, and Harry F. Dahms (London: Palgrave Macmillan, 2018), 195–۲۲۰٫
- ↩ United Nations, State of World Fisheries and Aquaculture, 2010 (Rome: Food and Agriculture Organization, 2014).
- ↩ Dean Irvine, Saima Mohsin, and Kocha Olarn, “Seafood from Slavery: Can Thailand Tackle the Crisis in its Fishing Industry?,” CNN, May 17, 2015.
- ↩ International Labour Organization, Caught at Sea: Forced Labour and Trafficking in Fisheries (Geneva: International Labour Organization, 2013); Ian Urbina, “Tricked and Indebted on Land, Abused or Abandoned at Sea,” New York Times, November 9, 2015; Ian Urbina, “‘Sea Slaves’: The Human Misery that Feeds Pets and Livestock,” New York Times, July ۲۷, ۲۰۱۵٫
- ↩ Wilma A. Dunaway and M. Cecilia Macabuac, “‘The Shrimp Eat Better Than We Do’: Philippine Subsistence Fishing Households Sacrificed for the Global Food Chain,” Review 30, no. 4 (2007): 313–۳۷٫
- ↩ “International Expert Meeting on Labour Exploitation in the Fishing Sector in the Atlantic Region,” International Labour Organization; M. F. Jeebhay, T. G. Robbins, and A. L. Lopata, “World at Work: Fish Processing Workers,” Occupational and Environmental Medicine 61 (2004): 471–۷۴٫
- ↩ John Bellamy Foster, Hannah Holleman, and Brett Clark, “Imperialism in the Anthropocene,” Monthly Review 71, no. 3 (July–August 2019): 81–۸۵٫
- ↩ James Hansen, “Saving Earth,” June 27, 2019, available at http://columbia.edu.
- ↩ John Podesta, “The Climate Crisis, Migration, and Refugees,” Brookings Institution, July 25, 2019; World Bank, Groundswell: Preparing for Internal Climate Migration (Washington DC: World Bank, 2018).
- ↩ Foster, Holleman, and Clark, “Imperialism in the Anthropocene,” ۷۰–۸۸
- ↩ Smith, The Wealth of Nations, ۲۶۰; Marx, Capital, vol. 1, 873.
- ↩ Perelman, The Invention of Capitalism, ۲۹.
- ↩ Marx, Capital, vol. 1, ۹۲۷٫
- ↩ Marx, Capital, vol. 1, ۹۲۵–۲۶٫
- ↩ Marx, Capital, vol. 1, ۸۷۳–۷۴٫
- ↩ Zoé Samudzi, “Policing the Borders of Suffering,” Jewish Currents, June 21, 2019.
- ↩ Intan Suwandi, Value Chains: The New Economic Imperialism (New York: Monthly Review Press, 2019).
- ↩ Marx, Capital, vol. 3, ۷۵۴٫
- ↩ Frederick Engels, Dialectics of Nature (Moscow: Progress, 1934), ۳۲۸–۲۹; Engels, The Origin of the Family, Private Property, and the State, ۵۶–۵۸, ۶۵, ۱۶۰, ۱۷۲; Karl Marx and Frederick Engels, Collected Works, vol. 25 (New York: International Publishers, 1975), 314.
- ↩ Curtis White, The Barbaric Heart (Sausalito, CA: PoliPoint, ۲۰۰۹).
- ↩ Epicurus, The Epicurus Reader (Indianapolis: Hackett, 1994), ۳۵٫
- ↩ Marx, Capital, vol. 1, ۲۷۹; Nancy Fraser, “Behind Marx’s Hidden Abode: For an Expanded Conception of Capitalism,” New Left Review 86 (214): ۵۵–۷۲٫
- ↩ Henri Lefebvre, “Leszek Kolakowski and Henri Lefebvre: Evolution or Revolution,” in Reflexive Water: The Basic Concerns of Mankind, ed. Fons Elders (London: Souvenir, 1974), 261.
- ↩ Paul Burkett, “Marx’s Vision of Sustainable Human Development,” Monthly Review 57, no. 5 (October 2005): 34–۶۲; Harvey, The Enigma of Capital, ۲۲۸–۳۲٫