سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۲

سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۲

۶. از تراژدی گوادالوپ تا فانتزی هالیفاکس! – محمد قراگوزلو

موفقیت لابی کنفرانس گوادالوپ به منظور انتقال قدرت سیاسی از شاه به جریان ملی اسلامی بر محور سه مولفه صورت گرفت. فروپاشی ارتش و دولت و تسلیم شاه/ سوار شدن ملی اسلامی ها بر اعتصاب کارگران نفت/ و شرایط انقلابی! اگر لابی های تورنتو- برلین و الیزه- هالیفاکس این نکات ساده را نفهمیده باشند و همچنان بر لابی خود در این کاخ ها ادامه دهند باید گفت که این افراد بچه زرنگ هایِ شارلاتانی هستند که فقط به جیب و شهرت خود فکر می کنند

ب. تبانیِ تبهکاران یا دولتِ در تبعید؟

خطابه ی تدفین! قرار بود بخش ششم از سلسله مقالات “شکوه خیزش جوینده گان شادی” با انتشار قسمت “ب” تمام شود. اما نشد. به دلائلی. از جمله فعل و انفعال های مبتذل و مذبوحانه ی “رژیم چنجی”ها. همان ها که با التماس از امپریالیسم امریکا و ناتو و دریوزگی در کاخ سفید و الیزه و مهمل بافی در کنفرانس امنیتی هالیفاکس و مشابه می خواهند سرِ سوسیالیست ها را از هم اکنون زیرِ آب کنند و جنبش آزادی خواهانه و برابری طلبانه ی زحمتکشان ایران را بالا بکشند. بحث ما فی الحال بر سرِ این نیست که “سوسیالیسم ایدئولوژی است یا نیست” اما این جماعت با “ضدِ ایدئولوژی” خواندن جنبش جاری و ارجاع مکرر و نامربوط به اوکراین و “دیکتاتوری های کمونیستی” و “فوائد فروپاشی دیوار” و دفاع از دولت نئوفاشیستی زلینسکی و حمله ی ربط و بی ربط به “تهاجم روسیه” مستقیماُ در میدان سرمایه داری غرب خوش رقصی می کنند. یکی از خیالات خام (یا “پخته”) اپوزیسیون دست راستی ایران تشکیل “دولت در تبعید” است. اگر کسانی فعالیت سیاسی را با سرگرمی اشتباه گرفته اند می توانند علاوه بر خیال بافی “رژیم چنج” و تکرار گوادالوپ و لابی با دیپلمات ها برای پائین کشیدن جمهوری اسلامی و مهمل بافی در الیزه و واشنگتن و هالیفاکس کماکان به سرگرمی خود مشغول باشند. اما بخشی از مخاطب من در این مجموعه نوشته ها آدم-های جدی سیاسی هستند که نه برای دورهمی و یا تیغ زدن این یا آن موسسه و خیریه بلکه برای رفاه و آزادی مردم زحمتکش می کوشند اما به تله ی گنگ های دستِ راستی افتاده اند و به پروژه های پوشالی از جمله “دولت در تبعید” و کذا توهم دارند. این عزیزان باید بدانند که با تغییر فرمال حکمرانی هیچ تغییری حتا سطحی در زندگی پاپتی ها رخ نخواهد داد. این عزیزان باید با معیار پرهیز از تمام برنامه های “بازار آزاد” محور و نئولیبرالی به میدان سیاست وارد شوند. در همین مدتِ کوتاه وقایعی به وقوع پیوسته است که ارزیابی آنها فقط در چهارچوب همین مباحث می گنجد. در نتیجه نویسنده خواهد کوشید در قسمت “ت” این بخش را ببندد و اگر مجالی و توانی بود به نکات دیگر مرتبط با خیزش جاری وارد شود. برای اطلاع دوستانی که طی نامه های مکرر روی عنوان این مقالات (جوینده گان شادی) خم شده اند و به خاک و خون غلتیدن عزیزان ما در جریان خیزش را فراتر از جست  و جوی شادی دانسته اند همین قدر بگویم که این عنوان برگرفته از شعر انقلابی استاد و رفیق ام احمد شاملو جان است. شعری برنده به نام “خطابه ی تدفین.” گمان می زنم مخاطبان صبور این مقالات اگر شعر الف.بامداد را بخوانند تا ته داستان را خوانده اند.

….کاشفان چشمه/ کاشفان فروتن شوکران/ جوینده گان شادی در مجری آتشفشان ها/ شعبده بازان لبخند/ در شبکلاه درد/ با جاپایی ژرف تر از شادی/ در گذرگاه پرنده گان/ در برابر تندر می ایستند/ خانه را روشن می کنند/ و می میرند…..

***

ششم. نفت و کمونیسم و ارتش، محور معامله ی گوادالوپ

در اینجا دو “فلش بک” می زنیم. ابتدا به میدان اعتصاب کارگران نفت می رویم و از آنجا بار دیگر به گوادالوپ بر می گردیم. امید دارم این “رفت و برگشت ها” خیلی گنگ و گیج کننده نباشد. نگفته پیدا است که هدف نویسنده از طرح مباحث این بخش نه مرور تاریخ بلکه تاملی در توانمندی های بالفعل کارگران علی الخصوص کارگران صنعتی و ترجیحاً کارگران شرکت نفت و پتروشیمی است.

 در سال ۱۳۵۵ و در شرایطی که همه ی ابزارهای سرکوب شاه فعال بود، کارگران شرکت نفت رژیم را عقب راندند و سندیکای خود را تاسیس کردند. این سندیکا نقش مهمی در سازماندهی اعتراضات و اعتصابات کارگری ایفا کرد. همین کارگران در خرداد ۵۷ در تهران به تشکیل کمیته های مخفی اعتصاب در پالایشگاه نفت اقدام ورزیدند. همه ی این تشکل سازی ها در حالی صورت می گرفت که هنوز خبری از اعتراضات خیابانی نبود. در ۱۷ تیر همان سال کارگران طی نامه ی بسیار مهمی دولت را با طرح ۳۷ رشته مطالبات اقتصادی رادیکال به چالش کشیدند. نخستین اعتصاب کارگری (هفته ی اول شهریور) رژیم را ناگزیر از تجدید نظر در قانون کار و افزایش دستمزد و مزایا و مرخصی و حق بازنشستگی  کرد. برای مردم ایران ۱۷ شهریور یک سرفصل خونین و تاریخی در روند انقلاب بهمن است. روزی که با کشتار میدان ژاله آغاز شده است. این روز تاریخی اما یک سرفصل بسیار مهم را نیز در خود جای داده است. هم زمان با اعلام حکومت نظامی و به رگبار بستن مردم معترض در میدان ژاله حدود ۲۰۰ نفر از کارگران شرکت نفت تهران به همراه اعضای خانواده ی خود در برابر پالایشگاه با برپایی چادر دست به اعتراض زدند. دو روز بعد نیروهای دولتی به این تجمع یورش بردند و در نتیجه کارگران وارد مرحله ی اعتصاب شدند. در نخستین هفته ی مهر ۵۷ و به موازات گسترش تظاهرات توده یی به شهرهای مختلف اعتصاب کارگران پالایشگاه تهران با پیوستن کارمندان قدیمی دامنه ی وسیع تری گرفت. رژیم در تقابل با کارگران اعتصابی به سوی آنان شلیک کرد و گروهی کشته و زخمی شدند. به دنبال این درگیری ها کارگران خوزستان نیز به اعتصاب پیوستند و انقلاب وارد دوره ی سرنوشت ساز شد. در همان نیمه ی نخست مهر پالایشگاه آبادان به یک اعتصاب سراسری فرو رفت و نیروهای ارتش آنجا را اشغال کردند. در این برهه اگر چه میان کارگران آبادان و تهران از طریق سندیکا ارتباط منسجمی برقرار بود اما باید دانست که به دلیل فقدان تشکل سراسری توده یی کارگران اعتصابی نفت با سایر خواهران و برادران هم طبقه ای خود ارتباط نداشتند. در همین مرحله است که رژیم با بستن صندوق مالی سندیکا گلوی اعتصاب را می-گیرد و کارگران را تحت فشار می گذارد. کارگران که برای ادامه ی اعتصاب به پول نیاز دارند تبعاً به جاهای مختلف مراجعه می کنند. یکی از این جاها دانشگاه است که گویا با کمکی در حدود دو میلیون تومان نتوانسته به نیازهای اعتصاب پاسخ مقتضی دهد. جای دیگر دفتر آیت الله طالقانی است. از این وهله به بعد و از طریق طالقانی است که کارگران به بازار و افراد ملی اسلامی وصل می شوند. ماحصل این ارتباط پیوستن حاجی عراقی و چند فعالِ ملی اسلامی به کمیته ی اعتصاب است. به دنبال این فرایند آقایان رفسنجانی و بازرگان و صباغیان نیز وارد می شوند و عملا رهبری اعتصاب را به دست می گیرند و تعیین کننده ترین نیروی جریان انقلاب را “های جک” می کنند. همزمان با گسترش اعتراضات خیابانی و پیوند اعتصاب کارگران نفت خوزستان به کارگران تهران در اواسط آبان ماه، سرمایه داران اسلامی بازار با کمک های مالی “سخاوتمندانه” نبض اعتصاب را می گیرند و سوار جنبش می شوند. در تاریخ ۳۰ دی ماه کمیته ای برای هماهنگی اعتصاب تشکیل می شود. اعضای این کمیته عبارت بودند از آقایان رفسنجانی، بازرگان، باهنر، معین فر و سحابی. مهار اعتصاب و توصیه به کارگران برای بازگشت به کار و سایر اتفاقاتی که در این برهه شکل بسته به وضوح موید نیاز مبرم و حیاتی جنبش کارگری به صندوق های مالی مستقل و متکی به نیروی خود کارگران است. علاوه بر ضرورت تشکل سراسری توده یی و صندوق-های مالی، فقدان ستاد رزمنده ای که بتواند به محلی برای تجمع و تمرکز و تعرض به قدرت سیاسی تبدیل شود از ضعف های اساسی طبقه در برهه ی انقلاب بهمن است. این ستاد رزمنده همان حزب سیاسی و پیشتاز و انقلابی کارگری است. شوراهای کارگری که در بطن انقلاب تشکیل شدند و با یورش ضد انقلاب به تدریج از بین رفتند به تنهایی قادر نبودند به مهم ترین مساله ی انقلاب پاسخ گویند. این مساله همان کسب قدرت سیاسی است.

جریان ملی اسلامی با سوار شدن بر جنبش اعتصابی کارگران نفت هم نبض انقلاب را به دست گرفت و هم توانست از این برگ برنده به عنوان عامل اصلی قدرت و عمق نفوذ خود در انقلاب ایران با حامیان امریکایی و اروپایی شاه وارد مذاکره شود. ملی اسلامی ها به طرف غربی اطمینان دادند که اگر پشت شاه را خالی کند صدور نفت به غرب متحمل هیچ تغییر و صدمه یی نخواهد شد. از سوی دیگر به جز تضمین صدور نفت به غرب یک موضوع محوری نیز تلویحاً مورد توافق قرار گرفت. زدن کمونیسم! اگرچه در آستانه ی فروپاشی رژیم و زمان برگزاری کنفرانس گوادالوپ کمونیسم جهانی در بحران به سر می برد و نمایندگان دولتی آن در شرایط وخیمی بودند با این حال کمونیسم در ایران می توانست یک آلترناتیو مناسب برای جانشینی شاه باشد. هرچند سازمان چریک های فدایی خلق ایران غالب کادرهای موثر خود را به ویژه پس از به خاک افتادن حمید اشرف از دست داده بود اما سازمان در میان نیروها و مردم ترقی خواه از محبوبیت ویژه ای برخوردار بود و به لحاظ کمی نیز از جانب بخش های قابل توجهی از جامعه حمایت می شد. چپ ایران در برهه ی مورد نظر می توانست چیزی شبیه ساندینیست ها و یا بولیواریست ها باشد و دستکم در صورت کسب قدرت با حمایت اتحاد جماهیر شوروی مانند چپ های رفرمیست احزاب خلق و پرچم در افغانستان دست به تغییرات مفید در حوزه های مختلف بزند. اگرچه در شرایط عقب نشینی سوسیالیسم و تحمیل شکست های متعدد طبقاتی به جنبش های کارگری حتا جناح سنتر چپ یا سوسیال دموکراسی میانه نیز از بخت زیادی برای کسب قدرت برخوردار نبود اما در صورت عروج و کسب قدرت همان چپ پوپولیست این امکان که CIA و سایر دولت های مطیع امپریالیسم امریکا دست به خرابکاری یا کودتا بزنند کم و بیش منتفی بود. با وجود همان “سوسیالیسم” نیم بند دوران رکود تورمی برژنف دست تطاول امریکا به ایران بریده می ماند. می دانم که این نظر من مبتنی بر یک احتمال ضعیف است که ناقض دمِ دستی آن را در افغانستان می توان سراغ گرفت. دخالت مستقیم امریکا و سرازیر شدن انواع حشرات بنیادگرا برای درهم شکستن دولت چپ رفرمیست کابل!

 چرخش اقتصاد سیاسی جهان از دولت رفاه به نئولیبرالیسم و سقوط دولت کودتاچی چین (دنگ شیائوپینگ و هواکوفنگ) به دامن امپریالیسم آمریکا و انشقاق و چند دسته گی در میان دولت های “سوسیالیست موجود” – از یوگسلاوی تا آلبانی- و آغاز فترت سوسیالیسمِ روسی دست به دست داد تا جریان ملی اسلامی خود را بالا بکشد. کنفرانس گوادالوپ در برابر “خطر” هنوز موجود کمونیسم در ایران – با توجه به تحولات افغانستان –  دست اپوزیسیون ملی اسلامی را به گرمی فشرد. در برهه ی برگزاری کنفرانس عملاً کار حکومت شاه تمام شده بود. کنفرانس گوادالوپ بهترین زمان و مکان برای مذاکره ی نماینده گان ملی اسلامی با طرف های غربی پشتیبان شاه بود. در واقع در فراسوی توهم توطئه و نگاه مظنونانه ی دایی جان ناپلئونی چپ و راست به ماجرای گوادالوپ باید به تاکید گفت که این کنفرانس از پیش حامل هیچ برنامه ای برای کنار گذاشتن نهایی شاه نبود. هرچند غربی ها به کارآمدی شاه به منظور مهار بحران انقلابی مشکوک شده بودند اما هیچ یک از سران گردآمده در گوادالوپ برای بررسی “مساله ی شاه” به این نشست نرفته بود. گیرم که بحث برکناری یا حمایت از شاه برای تثبیت وی کماکان و پیش از گوادالوپ نیز در میان دیپلمات های امریکایی مطرح بود! حضور ژنرال هویزر و لابی با افسران ارشد شاه و مذاکره با نمایندگان جریان برتر ملی اسلامی زمانی صورت بست که حکومت و ارتش هر آینه در حال عقب نشینی بیش تر بودند. در عین حال نابودی ارتش آمریکایی شاه آن هم کنار گوش شوروی و آن هم زیر ضرب یک جنبش توده یی و ضد امپریالیستی می توانست ایران را برای همیشه از اردوی امپریالیسم آمریکا و متحدانش خارج کند و – از منظر غربی ها- به آینده ای نامعلوم و خطرناک دامن بزند و به احتمال تسلیم  “شیاطین سرخ”  سازد. به ویژه که در افغانستان و اگر چه از بالا و به شکل کودتا ارتجاع متکی به غرب مغلوب احزاب پرو شوروی شده بود. نه شاه و نه رهبران آمریکا هرگز کتمان نمی کردند که خط قرمز آنان فقط و فقط کمونیسم است. کم تر گفت و گویی از شاه می توان یافت که مستقیم یا تلویحی دشمن اصلیِ رژیم خود را کمونیست ها معرفی نکرده باشد و خود را در زندانی کردن و یا کشتن کمونیست ها محق ندانسته باشد. حتا مک-کارتیست های آمریکا نیز به اندازه ی شاه کمونیسم ستیز نبودند! کودتای “سرخ” افغانستان دامنه های این فوبیا را به شدت گسترش داد. خط قرمز آمریکا در امتداد خط موسوم به کمربند سبز اینگونه شکل بست. در چنان شرایطی ارتش نه فقط “برادر” ما شد بلکه با تمام قوا و با تمهیدات خاص و پیچیده از زیر ضرب انقلاب گریخت و سر و مر و گنده به دولت جدید منتقل گردید. ارتشی که تا قوام یابی نیروی جدید (کمیته و سپاه) می بایست در ترکمن صحرا و کردستان ایفای نقش کند و دخل کمونیست ها و “تجزیه طلبان” را بیاورد.

هفتم. محورهای کسب قدرت سیاسی

مهم ترین موضوع علوم سیاسی کسب قدرت سیاسی است. اصلاً تمام نظریه پردازی ها و پراتیک های مختلف سیاسی اگر معطوف به کسب قدرت سیاسی نباشد پشیزی نمی ارزد. در یک پارادایم کلی از منظر سوسیالیست های ارتدوکس قدرت سیاسی به اعتبار دخالت مستقیم طبقه ی کارگرِ برایِ خودِ متشکل و متحزب صورت می بندد. به این اعتبار علاوه بر شرایط مناسب انقلابی در غیاب مولفه های ضروری انقلاب سوسیالیستی (دخالتِ سیاسی طبقه ی کارگر+ حزب سیاسی و پیشتاز کارگری+ طبقه ی کارگر متشکل و برای خود) جنبش های انقلابی به هرز می روند! شاید به همین دلیل (فقدان یک سازمان فراگیر کارگری و سوسیالیستی در داخل و خارج کشور) است که فیل سناریونویسان جدید خوش خیال رژیم چنجی و پیشنهاد دهندگان “پرواز ممنوع” و بمباران و تحریم بار دیگر یاد هندوستان افتاده! گرفتنِ چسبِ “فراخوانِ گردآیش در تورنتو- برلین” و دعوت شدن به کنفرانس امنیتی و پروناتوی هالیفاکس این فیل را زودتر از زمان موعود و زیادی باد کرده و به هوا فرستاده است. حالا دیگر راست های مخالف انقلاب و طراحان تز هوایی “انقلاب = خشونت” همگی انقلابی شده اند و ناف خیزشی را که هنوز دوران جنینی خود را سپری می کند به نام “خیزش انقلابی” بریده اند! لانسه کنندگان راست کمی زیادی شتاب کردند و کم تجربگی نشان دادند و دست شان خیلی زود رو شد! آنان نبض جنبش داخل کشور را که از خاش و زاهدان و اهواز و شیراز و تهران تا رشت و سنندج و بوکان و سقز و اشنویه و مریوان و مهاباد و تبریز می تپد با چند اکسیون مینی مال در کانادا و آلمان و فرانسه و هلند و امریکا و خزعبلات رد و بدل شده در الیزه سنجیده اند. و چه اشتباهی! استخوان خرد کرده ها و رهبرانِ جدیِ چپ تبعیدی خوب می دانند که تظاهراتی با حضورِ غالب پرچم های اوکراین و شیر و خورشید و کوردستان و خلق بلوچ یعنی چه؟ و سخنرانی برای یک جنبش مطلقاً معطوف به داخل ایران در برلین با چاشنی غلیظ حمایت از زلینسکی و طعم تهوع آور التماس از دولت های غربی یعنی چه؟ نشستن روی صندلیِ گرمِ کنفرانسِ امنیتی هالیفاکس با تمرکز بر موضوع “تهاجم روسیه به اوکراین” و “بحران سوریه” آن هم با حضور خبرنگار تام کلارک ( به عنوان تنها گزارشگر کانادایی حاضر در فروپاشی دیوار برلین ۱۹۸۹ و شاهد بمباران ناتو در صربستان و…) یعنی چه؟ و اینکه چگونه می شود سوسیالیست های مبارز و شریفی با پنجاه سال سابقه ی مبارزه ی مستمر ناگهان میدان را مطلقاً به یک “فعال مدنیِ” مظلومِ بدونِ پشتوانه ی فعالیت سیاسی وا می نهند یعنی چه؟ معنای لانسه شدن از سوی دولت های سرمایه داری غرب را مردم ایران دستکم از مهر ۵۷ تا ۲۲ بهمن همان سال از طرف همان دولت های غربی و رادیوی محبوب شان (BBC)  یک بار آزموده اند. همان یک بار هم زیاد بود. آن بخش از چپ متشکل و منفرد که فکر می کند با هورا کشیدن برای اعضای اصلی لابی تورنتو – برلین/ واشنگتن در دولت آینده رهبرش استاندار تهران یا کرج و حداقل فرمانده ژاندارمری سریش آباد قروه خواهد شد کور خوانده است. همان طور که کیانوری و اسکندری و طبری کور خوانده بودند. در دولت “رویا”ییِ لابی تورنتو – واشنگتن حتا دهداری روستاهای تورجان و شیلاناوی و سلامت و آجی کند و شیخ چوپان هم به رهبران این چپ نخواهد رسید چه رسد به بخشداری فیض الله بیگی! از سوی دیگر لابی های تورنتو- واشنگتن و الیزه – هالیفاکس باید بدانند که با وجود ساز و کارهای کنونی قدرت حاکم در ایران بنیاد طرح رژیم چنج به کمک دولت های غربی – از بایدن و ترودو تا مکرون – یک سره بر باد است. دو مولفه ی حرف شنوی شاه و تسلیم پذیری ارتش و ساواک از / به دولت های امریکا و اروپا اکنون حلقه ی مفقوده و شکسته ی تکرار گوادالوپ به شمار می روند. در ایران کنونی هیچ درجه ای از جا به جایی قدرت سیاسی با تحکم و توصیه ی دولت های غربی (امریکا و اروپا) و ایضاً شرقی (روسیه و چین) صورت نخواهد گرفت. اگر جایزه های غنی سازی شده با دلار و یوروی غرب برای زلینسکی و نئوفاشیست های اوکراینی قوت قلب مقاومت می دهد در مقابل برای رهبران اپوزیسیون راست ایران فقط حساب های بانکی را پر می کند و آنان را به مدد صهیونیست هایی چون برنار هانری لوی و کاتلر روی صحنه ی رسانه ی اصلی نگه می دارد. مضاف به اینکه در زمان مقتضی دولت های غربی از باز و بسته کردن زنجیرهای همین شغالان برای فشار بر جمهوری اسلامی و امتیازگیری بهره خواهد برد. همین! کارگران و زحمتکشانی که قدرت سیاسی را به چنگ آورده باشند به هیچ قیمتی آن را به مزدوران پروار شده با سرمایه ی غربی واگذار نخواهند کرد! بگذارید از قول بچه محل های خودمان – همان بچه های شوش و نازی آباد و دروازه غار و جیحون تهران و …قطارچیان سنندج و شهناز سقز و…- که غالباً با اسامی میهمانان لوس الیزه و برندگان نوبلِ صلح و “شجاعت” و سخنرانان پوک هالیفاکس و کنفرانس های امنیتی غریبه هستند خدمت این “دوستان” بگویم قدرت سیاسی که سهل است اگر ما ده شاهی و نصف نون بربری از بورژوازی حاکم مصادره کنیم آن را با هیچ عضو پاچه ورمالیده ی “شورایِ مدیریت گذار” و ژنرالِ با یا بی مخ “دولتِ در تبعید” و مشابه تقسیم نخواهیم کرد. نقد ما به برنامه های راستِ رژیم چنجی صرفاً ناشی از مسئولیت سیاسی ما و ثبت در تاریخ است و به هیچ وجه مفهوم امکان بالفعل عروج این جماعت را تداعی نمی کند!

در افزوده ی فوتبالی! بخش دیگری از مخاطبان من در متن هشدار نسبت به مخاطرات پیوند با لابی های پروامپریالیستی به طور مشخص – می تواند- لایه ی نازکی از جوانان متوهم و مردم مردد داخل و طیف پراکنده ای از اپوزیسیون باری به هر جهت خارج از کشور را نیز فراگیرد. نمی خواهم با انتشار یک نظرسنجیِ میدانی از خیابان های داغ جنوب تهران و چند شهر بزرگ نشان دهم که کمتر از دو درصد از معترضان نام سخنران گردایش برلین و کنفرانس امنیتی هالیفاکس را شنیده بودند و وی را با قتل مظلومانه ی خانواده اش در جریان فاجعه ی هواپیمای اوکراینی تداعی می کردند. این ادعا را با تمام شرافت اخلاقی خود و بدون کم ترین حب و بغض سیاسی مطرح می کنم. از سوی دیگر کشوری که فوتبالیستی همچون پرویز قلیچ خانی را با وجود کلی بیماری مثل شاخ شمشاد در کنار خود دارد نیازمند فراخوان این و آن فوتبالیستِ پرت و پلاگو نیست. پرویز قلیچ فقط حافظه و خاطره ی فوتبال و مردم زحمتکش و اعتراض به وضع موجود و مبارزه علیه دو بورژوازی گذشته و حال نیست. کارگران و کودکان پاپتی دیروز و مبارزان امروز شیرآهنکوه مردی را به یاد می آورند که صدای فولاد گام هایش با فریاد شوق مصطفا شعاعیان از امجدیه و خیابان استخر و جوادیه و نازی آباد تا تیر دوقولو طنین انداخته است. چنین فریادی با یا بی فوتبال هرگز از خاطره ی این مردم نخواهد رفت. من نه به سبب رفاقت با پرویز بلکه مواقعی از منظر یک پژوهشگر علوم سیاسی با مردم زحمتکش این بخش ها و مناطق کارگر نشین تهران همکلام شده ام تا پرویز و خاطراتش را مرور کنم. حتا نام کاپیتان در چشمان مردم برقِ “شوقِ یک خیز بلند” می اندازد و دل ها را شاد و روشن می کند. او کجا و کسی که در کشمکش های جناحی و به دستور احمدی نژاد از مربی گری تیم جمهوری اسلامی اخراج شده و رفیق فابریک آیت الله سید حسن خمینی است و آن یکی که همین سال پیش در “انتخابات مهندسی شده فدراسیون فوتبال” از ریاست بازمانده کجا؟ طرف هنوز غوره نشده مویز شده و از تسامح و “تربیت خوب” ارتش شاهنشاهی در خصوص “کم کشتن” مخالفان دفاع می کند!! پیوستن واقعی فوتبالیست ها و بازیگران سینما به خیزش مردم را باید به فال نیک گرفت. کسی نمی تواند از نقش مهم و ضدفاشیستی اریک کانتونا در فرانسه به سادگی بگذرد. کمتر کسی می تواند در برابر فوتبالیست های برجسته ای همچون سوکراتس و روماریو در عروج جنبش های ترقی خواهِ برزیل شک کند. به یاد داشته باشیم که وقتی از سوکراتس پرسیدند چرا به لیگ ایتالیا و باشگاه فیورنتینا پیوستی گفت: “می خواهم با یادگرفتن زبان ایتالیایی هم گرامشی بخوانم و هم با سوسیالیست های جنبش کارگری ایتالیا ارتباط داشته باشم.” در سال ۱۹۷۸ هلند بخت اول قهرمانی جام جهانی بود. در همین سال یوهان کرویف در اوج آماده گی به سر می برد. هلند بدون او به فینال رفت و از میزبان شکست خورد و دوم شد. در این برهه نظامیان کودتاچی در آرژانتین قدرت را قبضه کرده بودند و با تبانی تیم ملی فاشیست ها را قهرمان کردند. کرویف اما تیم ملیِ هلند و مسابقات جام جهانی را تحریم کرد. وقتی پرسیدند چرا؟ گفت: “چگونه می توانم در استادیوم هایی فوتبال بازی کنم که در هزار متری آنها زندانیان معترض به کودتا شکنجه می شوند؟” در همین دوره تیم ملی ایران برای نخستین بار به جام جهانی رفت. کاپیتان تیم پرویز قلیچ بود. آن زمان پرویز در یک تیم امریکایی توپ می زد. حشمت مهاجرانی او را به تیم دعوت کرد. پرویز قصد داشت به تیم ملی ملحق شود و در آغاز بازی با هلند پرچم رژیم شاه را به آتش بکشد. رفقای پرویز به او گفته بودند که با توجه به روابط سیاسی نزدیک خونتای آرژانتین با حکومت شاه بی گمان تو را دستگیر و تحویل ساواک خواهند کرد. رفقای پرویز او را از پیوستن معترضانه به تیم ملی منع کردند و او کلا بی خیال جام جهانی شد. بی شک قیاس میان کرویف و قلیج با فوتبالیست های وطنی از بیخ مع الفارق است. به هر حال ارزش فوتبال به عنوان ورزش توده ها در همدستی با مردم زحمتکش است. اگر بازیکنی هم می خواهد از حکومت کنده شود و به مردم معترض بپیوندد لاجرم باید حساب خود را از ارتجاع حاکم و محکوم جدا کند. امثال حجازی- تا حدودی- و وریا غفوری و مسعود شجاعی از این دست هستند. وینان نه داعیه ی رهبری دارند. نه به کسی خط سیاسی می دهند و نه چنین جایگاهی برای خود قائل هستند. ادای گاسپاروف مرتجع را در آوردن همراهی با خیزش مردم نیست. چه رسد به دفاع از “تربیت” مثبت ارتش شاهنشاهی. کمی به حاشیه رفتم. ببخشید. شاید به دلیل تب سرد جام جهانی! عجب مکافاتی داریم ها!

هشتم. چگونه شاه صدای انقلاب مردم را شنید؟

 باری گذشته از مباحثی مانند وابستگی مساله این است که ارتش شاه به علت ساخت و بافت یک سره آمریکایی به راحتی تسلیم دستور فرماندهانی شد که که خود پیش تر تسلیم دستور ژنرال هویزر شده بودند. چنین نکته ای به این معنا نیست که بدنه-ی ارتش اعم از افسران میانی و به ویژه سربازان در پیوستن به مردم از دستور فرماندهان خود پیروی کردند. هرگز. رضا پهلوی بی خود هوایی شده و راه و بی راه برای بدنه ی ارتش و سپاه پیام “مودت” صادر می کند. مساله این است که فرار سربازان از اواخر آبان ۵۷ آغاز شده بود و در مجموع – چنانکه حوادث نیروی هوایی و همافران نیز گواهی داد – سوخت و ساز ارتش از دستانِ لرزان ولی آدمکشِ فرماندهان وفادار به شاه در رفته بود. در سطوح بالا نیز از یک سو با تزلزل پیدا و پنهان شاه و تصمیم گیری های سست و متناقض و آشفتگی هرم قدرت و از سوی دیگر هم سویی افسران ارشد با سیاست های آمریکا امکان مقاومت در برابر تعرض مردم و وقوع یک جنگ داخلی غیر ممکن بود. برای تفسیر این ماجرا کافی است به تمکین ارتش حسنی مبارک در برابر اخوان المسلمین و عروج جریان محمد مرسی خم شویم. چنانکه دانسته است بافت ارتش شاه و مبارک بی کم و کاست آمریکایی بود. فرماندهان این ارتش ها – حتا اگر به قول آن افسر قلدر شاهدوست به جقه ی اعلاحضرت هم سوگند وفاداری نخورده بودند – نمی توانستند در برابر اراده ی ارباب شانه بالا بیندازند. برای عبور از یک برهه ی خاص ارتش مصر تسلیم جناح سنتر دفتر سیاسی اخوان المسلمین شد. جناحی که بی شباهت به جریان نهضت آزادی ما نیست و گرایش مشابهش در ترکیه با حزب “عدالت و توسعه ی” اردوغان تداعی می شود. به این اعتبار و به زعم نگارنده در جریان انقلاب ناتمام مصر و انقلاب مغلوب ایران و در متن انتقال قدرت سیاسی محمد مرسی و طنطاوی کم و بیش نقش بازرگان و قره باغی را ایفا کردند. بدین ترتیب بود که انقلاب مصر نیز مهار شد و ساختار ارتش ضدانقلابی چنان محفوظ ماند که اینک می تواند اونیفورم از تن یک ژنرال بیرون بکشد و با کت و شلوار دیپلماتیک به کودتای ژنرال سیسی جنبه ی “دموکراتیک” اعطا کند. روایت این داستان در عراق و سوریه از جنس دیگری است اما! با وجود چرخش به غربِ صدام و به طور مشخص رفتن به سمت فرانسه و آلمان و کرنش در برابرآمریکا واقعیت این است که ارتش صدام در سطوح میانی و بالا تا واپسین روزان پیشافروپاشی کماکان به صدام وفادار بود. چندان بی هوده نیست که آمریکا بعد از درهم شکستن دولت صدام ارتش را نیز منحل کرد. در سوریه اما ارتش نقشی را بازی می کند که دقیقاً برای آن ساخته شده است. دفاع از کلیت رژیمی که صفر و یک است. علاوه بر سبعیت ارتش سوریه در برابر اعتراض های مردمی – که به شکل کشتارهای دسته جمعی مردم معترض در زمان حافظ اسد و فرزند خلف رخ نموده است – مساله به سادگی این است که ساختار ارتش سوریه به سبب ماهیت غیر آمریکایی توانسته است در مقابل تعرض انواع و اقسام جانورها و حشرات اسلامی ناتو ساخته موسوم به اپوزیسیون جانانه مقاومت کند. تصور کنید جای ارتش سوریه اگر ارتش “پنجم جهان” (ادعای سلطنت طلبان در مورد ارتش شاه) بود تا کنون هفت کفن پوسانده بود! وضع ارتش و دولت تونس (زین العابدین بن علی) نیز به اوضاع ارتش شاه و مبارک مانسته بود. به عبارت روشن تر نکته ی کلیدی بحث این جاست که ساختار سرکوب دولت و به طور مشخص ارتش و پلیس سیاسی می تواند در تحولات موسوم به “چانه زنی از بالا” ایفای نقش کند. گیرم که چنین نقشی زمانی واقعی تواند بود که “پایین” هم شلوغ باشد. موفقیت لابی کنفرانس گوادالوپ به منظور انتقال قدرت سیاسی از شاه به جریان ملی اسلامی بر محور سه مولفه صورت گرفت. فروپاشی ارتش و دولت و تسلیم شاه/ سوار شدن ملی اسلامی ها بر اعتصاب کارگران نفت/ و شرایط انقلابی! اگر لابی های تورنتو- برلین و الیزه- هالیفاکس این نکات ساده را نفهمیده باشند و همچنان بر لابی خود در این کاخ ها ادامه دهند باید گفت که این افراد بچه زرنگ هایِ شارلاتانی هستند که فقط به جیب و شهرت خود فکر می کنند.

اجازه دهید به خاطر اهمیت موضوع و بی شبهه ماندن ادعای بالا مجدداً داستان را بازخوانی کنیم. کنفرانس گوادالوپ در خلا شکل نگرفت. حتا اگر سران چهار قدرت امپریالیستی در این کنفرانس به خلع ید سیاسی و خروج شاه از قدرت مجاب شده باشند باز هم گوادالوپ معلول شرایط خاص عینی بوده است. برای تبیین وقایع نگار به تقویم شمسی تکیه می زنم. کنفرانس از تاریخ ۱۱ تا ۱۷ دی ماه ۱۳۵۷ جریان داشت. پیش از آن اما قطار انقلاب راه افتاده بود. شتابان. یک روز پیش از کنفرانس کابینه ی نظامی ارتشبد ازهاری ساقط و بختیار نخست وزیر شده بود. کل مراکز صنعتی و خدماتی و تولیدی کشور به حالت اعتصاب در آمده بود. شاه هرآینه در صدد خروج از کشور بود. به نقل از یک مکالمه ی تلفنی شاه – امینی مدت ها پیش از این ماجراها شاه کنترل اوضاع را از دست داده و مستاصل شده بود. با این حال ۸ روز بعد از کنفرانس بود که شاه تصمیم به ترک کشور گرفت.(۲۶ دی ماه ۱۳۵۷) دقیقاً ۵ روز پس از خروج شاه و به منظور کنترل اعتصابات کارگری “کمیته ی هماهنگی اعتصابات” تشکیل شده بود. از این جا به بعد توافق جریان ملی اسلامی با غرب در راستای تحکیم مواضع کمربند سبز به وضوح پیدا است. تقریبا یک ماه پیش از کنفرانس گوادالوپ در تاریخ ۱۸ و ۱۹ آذر ماه تهران و شهرهای بزرگ عظیم ترین تظاهرات خیابانی را ثبت کردند. از این تظاهرات بی سابقه و مسالمت آمیز به عنوان نوعی توافق نانوشته میان جریان ملی مذهبی با گفتمان حاکم حکومتی یاد شده است. دقیقا در همین روزان و شبان است که شاهد شکاف برداشتن بدنه ی ارتش و فرار سربازان و بخشی از کادرهای میانه هستیم. پیش از این ماجرا روزنامه ها اعتصاب کرده بودند.(۱۹ مهرماه) و ده روز پس از آن اعتصاب کارگران نفت تمام بخش های تولید و توزیع را فراگرفته بود. روز ۱۴ آبان صدای شاه در آمد که می گفت” صدای انقلاب مردم را شنیده” است! اما روز بعد صاحبِ صدایی که با التماس از شنیدن صدای انقلاب مردم سخن می گفت و وعده ی اصلاحات می داد دستور تشکیل حکومت نظامی صادر کرد. از همین تناقض و گیجی به راحتی می توان عمق درماندگی و از هم گسیختگی رژیم را نشان داد. و از همین جا به این جمع بندی رسید که فروپاشی حکومت شاه ناشی از اراده ی گوادالوپ نبود. نکته ی جالب و عجیب اینکه شاه پیشین از شنیدن “صدای انقلاب ایران” به صراحت سخن گفت و به دروغ هم که شده به حقانیت مطالبات مردم انقلابی اعتراف کرد. شاه همچنین قول داد که اشتباهات گذشته تکرار نخواهد شد. اما “شاهزاده” و هوادارانش نه فقط اعتراف و شنوایی پدر تاجدارشان را رد می کنند بلکه بر حقانیت انقلاب بهمن ۵۷ نیز خط می کشند و از قول فاشیست های فرشگردی انقلاب بهمن ۵۷ را نتیجه ی تبانی “ارتجاع سرخ و سیاه” می دانند و هنوز نیامده برای کمونیست ها خط و نشان می کشند. به قول حافظ:

خیال حوصله ی بحر می پزد هیهات     چه هاست در سر این قطره ی محال اندیش

نهم. بی ربطی سه خیزش اخیر به انقلاب مخملی

خیزش “مردم بی لبخند” در دی ۹۶ و آبان ۹۸ مطالبات اقتصادی و سیاسی عمیقی را پی می گرفت. خیزش دی ۹۶ بر بستر اعتصاب طولانی کارگران هفت تپه و سپس فولاد شکل بست و برای همیشه پرونده ی اصلاح طلبان را زیر بغل شان گذاشت و کفش های شان را جفت کرد. دی ۹۸ در تقابل با افزایش سه برابری بنزین به شدیدترین شکل ممکن به خون کشیده شد. خیزش جویندگان شادی نیز ابتدا بر پایه ی دفاع از آزادی پوشش زنان و علیه حجاب به میدان آمد و بعد از طریق دخالتِ “بورژوا دموکراتیک” خرده بورژوازی عاصی و بورژوازی ناراضی به این سو و آن سو کشیده شد. در این  باره اگر مجالی بود در مقالات بعدی سخن خواهم گفت. به هر حال قدر مسلم این است که هیچ یک از این سه خیزش با هر تحلیلی که از موتور محرکه ی طبقاتی آنها داریم ربطی به انقلاب های رنگی و مخملی ندارند. گفتم و تکرار می کنم که انقلاب های رنگی به شدت متمایل به غرب و کمونیسم ستیز هستند و بر زمینه ی آلوده ی ناسیونالیسم رشد می کنند. پایه ی اصلی این انقلاب های ارتجاعی “بازار آزاد” از نوع نئولیبرالی آن و “لیبرالیسم سیاسی” است. خیزش سبز شکل کلاسیک این نوع انقلاب ها به شمار می رود. غلبه ی بی چون و چرای “نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران” و “دروغ می گن امریکاست/ دشمن ما همین جاست” و “جمهوری ایرانی” و “اوباما اوباما یا با اونا یا با ما” و “سفارت روسیه مرکز جاسوسیه” و “دولت سیب زمینی نمی خوایم” و حمله به مردم زحمتکش با این تصور که به احمدی نژاد رای داده اند با شعار “هر چی جواد مواده طرفدار احمدی نژاده” و….در واقع گفتمان غالب آن جنبش به شمار می رفت. مساله این نیست که دولت های روسیه و چین بورژوایی هستند و ربطی به سوسیالیسم ندارند مساله این است که مخالفت تظاهر کننده گان با این دو دولت بر پایه ی سه محور صورت می بست:

یک. پشتیبانی آنان از جمهوری اسلامی.

دو. سابقه ی سوسیالیستی آنان.

سه. چشمک و چراغ سبز به امریکا و ناتو.

از سوی دیگر مروری کوتاه بر اهداف و برنامه های رهبران داخلی (موسوی و رفسنجانی و خاتمی و ناطق و لاریجانی و کروبی و کرباسچی) و خارجی (گروه پنج شامل سروش و گنجی و بازرگان و کدیور و سازگارا و اصلاح طلبان خود تبعیدی از مهاجرانی گرفته تا حقیقت جو) و احزاب و تشکل های پشتیبان جنبش سبز (از کارگزاران بگیرید تا جبهه مشارکت) موید ماهیت عمیقاً ارتجاعی آن بود. من برای کوتاه شدن بحث به یک نکته اشاره می کنم و می گذرم. همه می دانند که اقتصاد سیاسی نئولیبرالی با حمله به دولت رفاه و قطع سوبسیدها و بازار آزاد هایکی- فریدمنی و خلع ید و انباشت مجدد سرمایه از طریق خصوصی سازی  بنگاه ها و اموال دولتی شکل می بندد. جنبش سبز مدافع شدید خصوصی سازیِ خوب و رقابتی و هوادار پیوستن به نهادهای ارتجاعی اقتصاد جهانی از جمله گات بود. این امر بارها در گفتگوهای میرحسین موسوی تکرار شد. مضاف به اینکه انتقاد سبزها نسبت به خصوصی سازی های دوران احمدی نژاد معطوف به ملی سازی صنایع و خدمات نبود. سبزها همراه با کل اپوزیسیون راست داخل و خارج از احمدی نژاد و نظام حاکم انتقاد می کردند که در اجرای پروژه ی ارتجاعی خصوصی سازی به اصول اساسی آن یعنی “رقابت” و “بخش خصوصی” کم لطفی کرده اند و صنایع را به ثمن بخس به امنیتی ها و سپاهی ها وانهاده اند. به این مصاحبه ی زنگنه (به عنوان رئیس ستاد موسوی و مشاور اصلی او و وزیر نفت دولت روحانی) دقت کنید تا به عرضم برسید:

« در بخش خصوصی نه آزادسازی اتفاق افتاد که بگوئیم بخش خصوصی با آزادسازی اقتصادی شروع می کند. سرمایه های شان را می آورد و در قسمت هایی که طبق اصل ۴۴ اجازه داده شده است، سرمایه گذاری می کند و نه خصوصی سازی. خصوصی سازی تبدیل به یک دولتی-سازی جدید شده. سپاه می رود شرکت ها را می خرد… شنیدم سپاه اخیراً دنبال این است که یک مشاور بخش خصوصی بخرد…» (روزنامه ی سرمایه، سه شنبه ۵ /خرداد ۱۳۸۸، ص: ۳) [ خط تاکید از من است.]

البته این فقط زنگنه نبود که به دنبال “خصوصی سازی واقعی” بود. خود موسوی نیز در همان کمپین انتخاباتی و برهه ی منجر به شکل بندی جنبش سبز بارها از بازار آزاد دفاع کرده بود. از نظر جناب مهندس اجرای اصل ۴۴  قانون اساسی در زمینه ی خصوصی سازی های نئولیبرالی به بن بست خورده بود. موسوی می خواست قطار خصوصی سازی را از ریل سپاه و قرارگاه خاتم الانبیا به ریل تکنوکرات ها و بوروکرات های کارگزارانی و مشارکتی تغییر دهد. به اعتراف صریح و بی کم کاست او  توجه کنید:

« تولید، آن هم جز با تکیه بر بخش خصوصی امکان پذیر نیست. مهم ترین مشکل دولت آینده بی کاری و تورم است و تولید و اشتغال بر محوریت بخش خصوصی میسر است.» (موسوی، مطبوعات ایران، ۲۹/۱/۱۳۸۸)

موسوی با خصوصی سازی مشکل نداشت. مشکل او با انتقال خصوصی سازی از دولت به سپاه و خودی های جناح رقیب بود.  واگذاری شرکت عظیمی چون هفت تپه به قلتشنی همچون اسدبیگی بلامانع و مفید بود. کمااینکه خلف موسوی (حسن روحانی) چنین کرد. این نکته را او پس از انتخابات ۸۸  نیز بارها گفت. از سوی دیگر موسوی برای روغن کاری موتور زنگ زده ی اقتصاد ایران به سرمایه گذاری خارجی احتیاج داشت. گوش کنید:

«باید به دنبال سرمایه گذاری خارجی باشیم. در عین حال باید بدانیم میهمان دار سرمایه گذاری خارجی بخش خصوصی است، نه دولت. جذب سرمایه ی خارجی ثبات اقتصادی و مدیریتی می خواهد. وقتی فضای مناسبی نیست هر چه دنبال سرمایه ی خارجی بدویم حاصلی ندارد…» (موسوی، مطبوعات ایران، ۱/۳/۱۳۸۸)

این برنامه های مشعشع و یک سره نئولیبرالی جناب مهندس تحت عنوان “بیانیه ی ۵۱ محوری اقتصادی میرحسین موسوی” منتشر شد و از چند صحنه ی جذاب پرده برداشت.

باری در سه جنبش اخیر نه فقط از رهبران اصلاح طلب خبری نبوده است بلکه اصلاح طلبان کهنه کاری همچون بهزاد نبوی و حجاریان و عبدی و تاجیک نیز به عبور سه خیزش اخیر از جبهه ی اصلاحات اعتراف کرده اند. از سوی دیگر در متن هر سه جنبش ناخالصی های ناسیونالیستی- شوونیستی و پاتریمونالی به وضوح دیده شده است. اگر چه طرح مشکوک شعار “رضا شاه روحت شاد” در خیزش اخیر به طور کلی دود شد اما شعار مهمل رو به اضمحلال “مرد/ میهن/ آبادی” و تداوم شعار کلیِ “زن/ زندگی/ آزادی” در کنار معدود تحرکات ناسیونالیستی در کردستان و بلوچستان به درستی واکنش های مسئولانه ی سوسیالیست ها را بر انگیخت! هرچند برافراشته شدن تدریجی پرچم “زنده باد سوسیالیسم. زنده باد برابری” – گیرم در شهرهای کردستان- سخت امیدوار کننده است. با این حال شک نباید داشت که علیرغم دخالت عمیق راست از همه سو، جهت گیری خیزش جاری چپ است.

دهم. امکان رژیم چنج

تمام تحولات موسوم به “رژیم چنج” طی چند دهه ی گذشته با پشتیبانی امپریالیسم امریکا و ناتو صورت گرفته است. مستقل از هر برداشتی که نسبت به اتحاد جماهیر شوروی و چینِ دوران “سوسیالیسم” داریم و فارغ از هر نقدی که به مناسبات تولید اجتماعی سرمایه داری در روسیه و چین کنونی داریم واقعیت این است که این دو دولت در هیچ رژیم چنجی مشارکت نداشته-اند. از اینها گذشته خیزش جویندگان شادی به شور و نشاط قابل توجه و بی سابقه یی در میان ایرانیان خارج از کشور دامن زد. بدون مرزکشی میان داخل و خارج در واقع این گرمای الهام بخش خیابان های داخل کشور بود که یخ خارج را ذوب کرد. تجمعاتی که از هر دو سوی چپ و راست به ندرت از صد نفر می گذشت ناگهان در یک حرکت غافلگیرانه و ابتدا در تورنتو و سپس در برلین به همایش و راهپیماییِ ۸۰ هزار نفره انجامید. اینکه چنین تجمع حیرت انگیزی چگونه شکل بست، نقش فرد یا افراد و دولت ها و سازمان ها در آن از چه قرار بود موضوع بحث ما نیست. اما اگر این تجمع – چنانکه گروهی از چپ و راست مدعی هستند – صرفاً به ابتکار و اعتبار و فراخوان یک فرد خاص شکل گرفته باشد آنگاه باید به محور مطالبه و نحوه ی ارتباطات و اساس سخنان وی به ویژه در ارتباط با رخنمودهای جاری جهان و مناسبات قدرت های امپریالیستی – به ویژه روسیه و امریکا و نبرد در اوکراین- با دقت بیشتری خیره شد. از پروپاگاند تشکیلاتی رسانه ی اصلی در پوشش این اکسیون و پوشش یک سویه شعارهای آن که بگذریم مساله به سادگی این است که سخنران اصلی همایش تورنتو و برلین مکرر از دولت اوکراین دفاع کرد و به “تجاوز” روسیه تاخت! امری که هوشمندانه و هدایت شده در کنفرانس امنیتی هالیفاکس نیز عیناً تکرار شد. اینکه افراد موج سوار دیگری از نحله ی همان سخنران طی ماه های گذشته به دفعات از دولت “قانونی” اوکراین حمایت کرده اند و رئیس جمهور آلت دست امریکا و ناتو و مهره ی فاسد نئوفاشیست ها (زلینسکی) را قهرمان “صلح و میهن پرستی” خوانده اند تا بتوانند در کنار وی به دریافت مدال “شجاعت” از نهادهای سرمایه داری غرب نائل شوند فعلا بماند. اما معنای سرراست دفاع از “دولت اوکراین” و حمله به دولت روسیه چیزی بیش از همراهی با ناتو و امپریالیسم امریکا نیست. و این یعنی سوار شدن بر موج اعتراضات مردم ایران و فروختن آن. دستوری که دقیقاً در کنفرانس هالیفاکس نیز اطاعت شد. مضاف به اینکه پیش از اینها ما بارها شاهد درخواست اعلام “منطقه پرواز ممنوع” بر فراز آسمان ایران و گسترش تحریم ها از سوی سخنران محترم همایش تورنتو- برلین بوده ایم. ترجمه سلیس “منطقه ی پرواز ممنوع” چیزی جز در خواست بمباران نیست! و کیست نداند که تحریم ها تا کجا بورژوازی ایران را فربه تر کرده و به مردم زحمتکش لطمه های عمیق زده؟ و کیست نداند که از قبل تحریم های مشابه امریکا و اروپا دستکم پانصدهزار کودک عراقی جان باختند….”جهان آزاد”ی است و هر که می تواند از پشت هر تریبونی بنا به اقتضای منافع خود و دولت ها و افرادی که او را حمایت می کنند هر چه می خواهد بگوید. اما…..اگر کسی گمان زده است با چشمک به امریکا و ناتو می تواند وارد معامله ی “رژیم چنج” شود و برنده ی احتمالی بازی کنفرانس گوادالوپ ۲ باشد به راستی کور خوانده است. زمینه های شکل بندی گوادالوپ یک را پیش از این مکرر گفتم اما لازم است به این نکته اشاره کنم که خروج “حامد” کرزای از صندوق اجلاس بن و تکمیل پروژه ی رژیم چنج خونین در افغانستان  ۲۰۰۱ و عراق ۲۰۰۳ و ایرانِ ۵۷ بر بسترهایی صورت بست که تا یک آینده ی قابل پیش بینی محقق نخواهد شد. از جمله:

در افغانستان و عراق به دلیل یورشِ نظامیِ زمینی و هوایی ناتو و امریکا امارت طالبان و دولت صدام کاملا مضمحل شده و خلا قدرت دولتی به وجود آمده بود. حامد کرزای هم از سوی بخش وسیعی از پشتون ها و هم کل ائتلاف شمال حمایت می شد. پل برومر (حاکم عراق بعد از صدام) فردی امریکایی بود. تمام قدرت های ریز و درشت جهانی از روسیه و چین تا امریکا و اروپا و حتا ایران – منهای پاکستان- پشت رژیم چنج افغانستان صف بسته بودند. صدام به ویژه پس از حمله به کویت از سوی اکثر دولت های عربی و غربی به هیات یک تهدید مستمر در آمده بود و کمتر کسی می خواست ریخت نحس او را ببیند. در ایران کنونی اما این خلا قدرت و اضمحلال دولت به مدد یورش امریکا و ناتو ممکن نخواهد شد. اساساً حمله ی نظامی دولت های غربی به جمهوری اسلامی رویایی بیش نیست. علاوه بر اینکه حکومت ج الف نیز گوش به فرمان مکرون و بایدن و کلا امریکا و ناتو نیست. [ توجه کنید ضدامریکایی بودن حاکمیت هیچ وجه ترقی خواهانه ای را با و در خود حمل نمی کند و حامل ضدیت با امپریالیسم نیست. اساساً چگونه می توان هم ضدامپریالیسم بود و هم این بورژوازی الیگارش گونه را باد زد و هم انباشت موفق و متعارف سرمایه را متحقق کرد؟] در نتیجه دخالت نظامی خارجی به ویژه متعاقب شکست امریکا و ناتو در عراق و افغانستان منتفی است. افول هژمونی امریکا و تخلیه ی زرادخانه هایش در جیب نئوفاشیست های اوکراین را هم بر این مولفه ها اضافه کنید. به این ترتیب جنبشی که از داخل بتواند حریف جمهوری اسلامی شود خودش رهبران و ترتیب و شکل حاکمیت جدید را نیز تعیین خواهد کرد. سخنرانان تورنتو- برلین- هالیفاکس بیهوده شکم  مبارک را صابون نزنند. مردم زحمتکش ایران در سرزمینی زندگی می کنند که شرق (افغانستان) و غرب اش (عراق) به دلیل دو رژیم چنج خونین امریکایی شخم خورده است. سفاهت محض است اگر کسی تصور کند این مردم نمی دانند داستان خاکسترنشینی برادران و خواهران عراقی و افغان شان چگونه و از کجا و با کدام دستان تبهکار کلید خورده است. بلاهت ناب است اگر کسی فکر کند مردم زحمتکش کوردستان از فساد و تبهکاری و جنایات دولت اقلیمِ برآمده از حمله ی ناتو و همدستی دو عشیره ی بارزانی- طالبانی بی خبر هستند. دوم اینکه ما هیچ بخش و حزب و فردی در اپوزیسیون چپ و راست نمی شناسیم که در داخل ایران از چنان محبوبیت و اتوریته ی اجتماعی برخوردار باشد که بتواند از هم اکنون به فکر رهبری رژیم چنج آینده باشد. ناکامی قابل پیش بینی فراخوان “مرکز همکاری احزاب کردستان ایران/ در تاریخ پنج شنبه ۳ آبان جاری” به اعتصاب سراسری با هر تفسیر و توجیهی موید همین مدعا است. اعتصاب سراسری بدون وجود فعال تشکل ها و احزاب سراسری ِ دارای پایگاه اجتماعی از بیخ موهوم است. سوم از مهر ۵۷ به بعد – چنانکه شرح دادم – در جنبش انقلابی ضد سلطنتی تحولاتی پیش آمد که منجر به سوار شدن جریان ملی اسلامی و کسب قدرت آنان گردید. از جمله “های جک” کردن اعتصاب کارگران نفت به اعتبار پول های کلان بازار و مذاکرات همان کمیته ای که پیشتر نام بردم و فروختن جنبش کارگران نفت به سران گرد آمده در گوادالوپ. مشابه چنین قدرتی نه در داخل و نه در خارج نمی شناسیم. منظورم قدرت متشکلی است که هم از اتوریته ی فراخوان موفق به اعتصاب عمومی برخوردار باشد و هم قدرت کمک مالی به بخش های موثر مراکز تولیدی داشته باشد و هم بتواند رهبری آن را به دست گیرد. ایجاد صندوق ابتکاری رضا پهلوی برای حمایت از اعتصاب کارگران لطیفه ای بیش نبود. اطلاع رسانی و خبر و تفسیر و تحلیل و روشنگری در جای خود مفید است. اما وظیفه ی اصلی سوسیالیست ها سازماندهی و سازماندهی و سازماندهی است. دوران پسافروپاشی دیوار برلین که مصادف است با انشعاب در حزب کمونیست ایران متاسفانه هم در سطح جهانی و هم در سطح داخلی دوران عقب نشینی سوسیالیسم و تعرض مستمر بورژوازی و تحمیل شکست-های پی در پی به طبقه ی کارگر ایران و جهان نیز هست. به لحاظ فعالیت های نظری در دوران عقب نشینی پسافروپاشی کار قابل ملاحظه ای از سوی چپ متشکل و رهبران آن صورت نگرفته است. ما در هیچ سطحی از فعالیت های نظری شاهد – به عنوان نمونه –  بولتن “به سوی سوسیالیسم” و به ویژه “مساله ی شوروی” و آثار درخشانی همچون “نقد سوسیالیسم عرفانی دوران گذار بتلهایم” و “اسطوره…” و “سه منبع و سه جز” و “مارکسیسم و جهان امروز” و “دموکراسی: تعابیر و واقعیات” و “بازخوانی کاپیتال” نبوده ایم. غالب آثار این دوره پلمیک و جدل بی نتیجه است. نمی دانم. شاید هم چنین ادعایی ناشی از جهل من است! چهارم متعاقب کودتای ۲۸ مرداد و در آستانه ی انقلاب بهمن از صدقه سری اعلاحضرت همایونی تمام نیروهای چپ و ترقی خواه یکی پس از دیگری قلع و قمع شده بودند و در مقابل راه برای تشکل ها و افراد ملی اسلامی آسفالت شده بود. در ماه های منتهی به انقلاب و به خصوص از مهر ۵۷ به بعد بیش از ۵۲ هزار مرکز مذهبی از جمله مسجد و تکیه و حوزه ی علمیه به عنوان تشکیلاتی منسجم و به هم پیوسته برای عروج اسلامگراها فعال بودند. چنین وضعی در حال حاضر و تا یک آینده ی قابل پیش بینی برای هیچ بخشی از اپوزیسیون چپ و راست مهیا نیست. پنجم پاسخ کاپیتالیستی به بحران کاپیتالیستی کنونی راهی برای خروج از بحران نخواهد بود. پاسخ کارساز و موثر به بحران کنونی تنها می تواند سیاسی و از پائین باشد. ششم علاوه بر اینها در شرایط متعارف و اوضاع و احوال کنونی ایران تنها جریانی که می تواند به بحران اقتصادی و سیاسی کشور پایان دهد و به مطالبات اصلی و اساسی مردم کارگر و زحمتکش پاسخ گوید چپ سوسیالیست است. نیروها و جریان های “بازار آزاد” محور و پروغرب – از “سازمان مجاهدین خلق” و خط “الیزه – هالیفاکس” و اطرافیان گیج و منگ رضا پهلوی و فاشیست های “فرشگرد” و متوهمان “شورای مدیریت گذار” و “ناسیونالیست های اقلیم محور” و “ملاهای کورد و بلوچ و غیره” و “رسانه های تشکیلاتیِ فرا رسانه” و “جمهوری خواهان” و “سکولارها” و “لیبرال ها” و “ملی مذهبی ها” و “انحلال طلبان” و البته “اصلاح طلبان درون و بیرون و صادراتی” و…. ول معطل هستند. وجه مشترک همه ی این طیف ها مستقل از زد و خوردهای شان همان اجرای تر و تمیز برنامه های نئولیبرالی “بازار آزاد” و “خصوصی سازی” و حذف نهایی سوبسید از هواخوری و واگذاری هزاران میلیارد دلار سرمایه ی نهفته در صنایع و خدمات ایران به همپالکی های خود است که حکومت فعلی استاد اجرای آن است. بقیه ی ماجرا چیزی است در مایه های شاهنامه خوانی در قهوه خانه ها!

بعد از تحریر!

گفتم و مصرانه و با فکت تکرار می کنم از حمایت بی دریغ امپریالیسم امریکا و ناتو و حتا چین آبی برای رژیم شاه گرم نشد و مردم زحمتکش کل آن حکومت با تمام جاه و جلال اش را ساقط کردند. از نمد تکیه به امریکا و ناتو و تانگو با زلینسکی و باد زدن پرچم اوکراین و حمله ی لفظی به روسیه و چین برای دلبری از امریکا و غرب و زیرفرش کردن خطر نئوفاشیسم کلاهی برای کسی دوخته نخواهد شد. مضاف به اینکه اراده و تشکل و آگاهی و اتحاد طبقه ی کارگر برای خود و متحزب حمایت هر امپریالیسم پاچه ورمالیده ای از هر رژیم استثمارگری را خنثا خواهد کرد. تکیه به قدرت های برتر سرمایه داریِ جهانی اگر ضامن بقای حکومت ها نیست – که نیست- برای جنبش های ترقی خواه نیز راهگشا نیست. در صورت تمایل بخش “پ” را همین جا بخوانید

https://akhbar-rooz.com/?p=182667 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

42 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
کیا
کیا
1 سال قبل

جناب پرویز صدری به نکاتی اشاره گرده اند که مسئله روز و مهم بنطر می آیند.

در مورد پیک نت ، متاسفانه صورت مسئله که حاکمیت فاشیستی و غارتگر و جانی است را با گردش به شرق حاکمیت” با فرض اینکه خوب باشد ” و خطر تجزیه کشور ” یک احتمال فرضی” عوض می کند و در خط حاکمیت و علیه مردم قرار می‌گیرد.
در مورد جناب دکتر با تشخیص صحیح ” حکومت سوسیالیستی ” که در طول جنبش امکانی است ولی نیروهای آن فعلا متشکل نیستند و شرایط دمکراتیک برای رشد آن فعلا دیده نمی‌شود و عدم یک برنامه و ضدیت با نیروهای متفاوتی که برای دمکراتیزه کردن جامعه ” مانند اسماعیلیون و..” موجود هست از نظر تئوری کم می آورد.

قبول مرحله جنبش ملی دمکراتیک و حول و حوش آن ماندن شاید راه حل فعلی جنبش باشد.

الف باران
1 سال قبل

ما میگوییم ؛ نویسنده حزبی را نام می‌برد که آشکارا از اسرائیل دفاع می‌کند و تئوریسین تجزیه طلبان کردستان است . باز تعدادی کرشمه وار در تمجید استادند ! به کدام قبله خوانی … که ثنا ثنایت آشکار است ؟!

سامان
سامان
1 سال قبل
پاسخ به  الف باران

جناب باران یا سرکار خانم باران
با درود
من البته وکیل وصی نویسنده نیستم اما از بی انصافی و یکطرفه به قاضی رفتن هم متنفرم.
لطف کنید و بر ما بی سوادان و ” جیره خواران اسرائیل” با ارائه یک خط از این مقاله و سایر مقالات آقای قراگوزلو نشان دهید که ایشان از اسرائیل دفاع کرده است. فقط یک سطر! البته نویسنده در این مقاله از ادبیات نظری و آثار تئوریک حزب کمونیست ایران ( دهه شصت) دفاع کرده و این هیچ ربطی به اسرائیل ندارد.
شما هم شدید مثل جماعتی که خودشان در عراق ساکن بودند و نیروی مسلح داشتند و همگی ( از راه کارگر و اقلیت گرفته تا حزب دموکرات و بقیه) از صدام حسین پول می گرفتند اما تا نام حزب کمونیست ایران در میان بود آن را مانند جریان SWP عامل اسرائیل و صدام میخواندند. البته که کومله هم مانند دیگر سازمان های چپ و راست ایرانی مستقر در عراق از دولت این کشور پول می گرفت اما حزب کمونیست ایران حسابش جدا است با اینکه کومله شاخه کردستان این حزب بود. در نهایت اینکه بعد از جدایی های سال ۱۹۹۹ چه بر سر منشعبین حزب امد و حزب کمونیست کارکری با رهبران جدید به کدام سو غلتیدند در حیطه این بحث نیست اما خود گویی و خود خندی شرط عقلا نیست.
پس منتظر می مانم تا شما با این درجه متانت و آگاهی نشان دهید کجا نویسنده از حزب مدافع اسرائیل دفاع کرده؟
زنده باشد

آرش
1 سال قبل
پاسخ به  سامان

جناب سامان ، سئوال از نویسنده مقاله این بود که نام ” حزب کمونیست انشعاب شده چیست ؟ “. نویسنده هیچوقت جوابی برای سئوالات کامنت گذاران نمی‌دهند . تعدادی در این رابطه آنهم فقط و فقط ” حزب کمونیست کارگران ایران ” را معرفی کرده اند . در کامنت ها دیگر هم نظرات تعدادی از رهبران این حزب در رابطه با اسرائیل آورده شده است . من نمی‌دانم کنجکاوی شما از چه و برای چیست ؟
اجازه بدهید که نقد از آقای قراگوزلو اگر لازم باشد ، به دفعات آینده موکول شود .
باسپاس فراوان .

سامان
سامان
1 سال قبل
پاسخ به  الف باران

جناب استاد باران
قرار شد جنابعالی به عنوان شاهد مدعای خود یک خط از نوشته های حزب کمونیست ایران پیش از انشعاب بیاوری که حامی اسرائیل بوده است. در این مقاله هم از حزب کمونیست ایران دفاع نشده است فقط گفته شده کارهای نظری در آن دوره ( ۶۲ تا ۶۸ ) درخشان بوده و برای مثال به چند کتاب و مقاله تئوریک اشاره شده.
حالا اگر فقط اتهام و لاف توخالی نیست بفرمائید این گوی و این میدان. منتظر فکت شما هستیم. اول از این مقاله شروع کن برادر ارجمند!!

جعفر قنبری
جعفر قنبری
1 سال قبل

حمایت مخملی
تعجب من در این است که چگونه این جناب دکتر به خود اجازه می دهد که به صد ها هزار ایرانی خارج از کشور که صادقانه از مبارزات داخل حمایت می کنند و نقش بسیار مهمی در افشای رژیم داشته اند چنین توهین کند و همه را عامل امپریالیسم و انقلاب مخملی بداند و از آن مهم تر سایت معتبر اخبار روز این نوشته ها را منتشر سازد. اگر قرار بر اتهام زنی باشد این حمله های پی در پی بر علیه اپوزیسیون شاید نوعی حمایت مخملی از رژیم باشد. سبک نگارش «دکتر» هم بسیار جذاب است، قلم رها می شود و خواننده درختی را می بیند که از یک شاخه آش گلابی و‌شاخه ی دیگر توپ فوتبال می روید. واقعا جای تاسف است. باید امیدوار بود که سایت مهمی چون اخبار روز از نویسندگان اش بخواهد با دقت بیشری بنویسند.

حمید
حمید
1 سال قبل
پاسخ به  جعفر قنبری

دلیل توهین این اقا به هزاران ایرانی ساده است اکثر انها که با خواندن چند جزوه و کتاب خود را سوسیالیست میپندارند متاسفانه علیرغم کمبود دانش خود را در ردیف هکل و مارکس میپندارند و باقی مردم را احمق فرض میکنند. اینگونه افراد مرا یاد خیو سامفان و پل پت میاندازند!!

سامان
سامان
1 سال قبل
پاسخ به  جعفر قنبری

جناب قنبری با سلام و خسته نباشید
من نیز مانند شما در خارج از کشور ( کلن) زندکی میکنم و سالهاست تبعیدی هستم. نکند شما می خواهید خانم علینژاد و آقای اسماعیلیون و حواریونشان را به حساب همه ایرانیان مبارز خارج کشور بگذارید؟ در اینصورت متاسفم.
حالا لطفن شما به سئوال من جواب دهید:
چه کسی به این خانم و آقا از طرف مردم مبارز داخل و خارج ایران وکالت داده با لابی های آمریکایی ( بلینکن و پمئو در کاخ سفید) و فرانسوی ( از ماکرون گرفته تا برنارد هانری لوی صهیونیست) و کنفرانس امنیتی هالیفاکس به اهتمام ناتو وارد مذاکره شوند؟ جنابعالی؟
دوم اینکه به همین سرعت یادتان رفت که آقای اسماعیلیون در تلافی قتل خانواده اش از ناتو خواست ” ایران را پرواز ممنوع ” اعلام کند؟ معنی پرواز ممنوع را که می فهمید؟
موفق باشید در براندازی جمهوری اسلامی به کمک بایدن و جاستین ترود…..

پرویز صدری
پرویز صدری
1 سال قبل
پاسخ به  سامان

پیش از انقلاب ۵۷ با راه پیمائی های میلیونی «قواله» ایران انقلاب ایران را به خمینی و نیروهای مذهبی دادند . نا خمینی و حواریون او به نسل کشی ، «پاکسازی» ، جنگ افروزی ، صدورانقلاب اسلامی شیعی و… بپردازند.
آنروزها هم انواع مبارزات صنفی و سیاسی وجود داشت . ولی به پای امکانات نهاد روحانیون و سرمایه بازار نمیرسید.
مثل اینکه شما نوشته استاد قراگوزلو را نخواندید که چگونه نفتگران مجبور به نزدیکی به روحانیون و بازار شدند. امروز صحبت کردن از گذشته آسان ست ولی باید مواظب اوضاع حال باشیم .
ولی اشکالی دارد که تفاوت ها و اشتراکات دیروزز و امروز را بشناسیم.
درست است که پیش از انقلاب هر کجا بحث و گفتگوئی بین تظاهرات کنندگان وجود داشت با حمله ی باند های سیاه و گروههای فشار متفرق می شد و دستور داشتند که بگویند : حرف نزنید کودتا می شود!!!!
متاسفانه نیروهای چپ و سکولار هم در نبود تشکیلات موثر نتوانستند به مقابله با آنها نرفتند.
برخی هم واله و شیدای خمینی شده بودند که علیه امپریالیسم «طغیان» کرده ست و بنفع اردوگاه شرق ست.
امروز هم همه جا همان تاکتیک با اهداف دیگری وجود دارد.
به نظر میرسد در خارج از کشور که از چماقداران حکومتی و واواک سپاه پاسداران خبری نیست یا حریف نیستند.
«ساواک» شاهنسشاهی «افتخاری» این وظیفه را بعهده گرفته که راه برای به قدرت رسیدن گزینه ای غیر از آن اعتراض های واقعا موجود در ایران آرزو دارند به قدرت برسد.
البته دکتر قزاگوزلو توضیح دادند که این امکان وجود ندارد.

امروز در پیک نت دو مطلب بر خلاف حرف های دکتر قراگوزلو را خواندم :

یک ـ تمام شواهد و مشاهدات نشان میدهد که امریکا و اروپا عزم قاطع برای یکسره کردن کار ایران را دارند. یعنی تقسیم آن به چند تکه و طبیعی است که در این مسیر جنگی داخلی و خانمانسوز را برای ایران تدارک دیده اند.

دو ـ هشدار حسین راغفر: به هوش باشیم که میخواهند ایران را تکه پاره کنند!


باید واقع بین بود پیام دکتر قراگوزلو این ست که صف بندی نیروها در جنبش های مردمی ایران را نشان دهد بدون این که توجه و تاکید خود به جنبش کارگری و سوسیالیستی علیه حکومت اسلامی و سرمایه داری را در نظر نگیرد.
ولی پیک نت کاری مبارزات مردم و جنایات حکومت ندارد. فقط «نگران» دخالت نگران آمریکا و اروپا برای یکسره کردن کار حکومت ایران ست.
کدام یک از این بحث ها به واقعیت های موجود در ایران نزدیک ست وظیفه خواننده و شنونده ست که باید عاقل باشد.

جعفر قنبری
جعفر قنبری
1 سال قبل
پاسخ به  سامان

جناب سامان
جنابعالی هم مثل نویسنده مورد علاقه تان کارهای چند نفر را به کل ایرانیان مخالف رژیم در خارج کشور تعمیم‌می دهید. چند صد‌هزار‌نفری که در خارج تظاهرات کردند پیرو مسیح علینژاد و امثال آن که من هم هیچ اعتماد و احترامی برایشان قایل نیستم نبوده و نیستند. ایراد من با نویسنده مورد بحث درست همین بی دقتی هاست. هر کس که ادعای رهبری از خارج داشته باشد خود را مسخره کرده است. جنبش داخل نیز هیچ ربطی به نویسنده مورد بحث و امثال او ندارد. ایراد دیگرم هم‌به «دکتر» این است که بین مقاله نویسی و صحبت های قهوه خانه ای تفاوت هست.

مرتضی دیناروند
مرتضی دیناروند
1 سال قبل

مایل هستم بدانم که دکتر روند آتی اعتراضات را چگونه ارزیابی می کند؟
چرا کارگران در واحدهای تولیدی و خدماتی به اعتراض نپیوستند؟
نقش کوردستان و بلوچستان در اعتراضات چیست؟
چرا شعارهای اقتصادی داده نمیشود؟
آیا این اعتراضات کماکان خیزش است یا در حال تبدیل شدن به انقلاب است؟
خیزش انقلابی چه معنایی دارد؟
آیا جمهوری اسلامی با عقب نشینی موقت از گشت ارشاد کماکان به این عقب نشینی ادامه خواهد داد؟
با عرض پوزش میدانم که تحلیل هر کدام از این سئوالات چند مقاله لازم دارد. اما با توجه به حوصله ستودنی جناب قراگوزلو در ارزیابی وقایع درخواستهای خود را مطرح کردم. البته سئوالات من بیش از این هاست.
ممنون خواهم شد اگر پاسخ داده شود.

محمد مفیدی
محمد مفیدی
1 سال قبل

شما نیک میدانید که در جامعه پر از تبعیض ایران با وجود حکومت های خودکامه و فقدان آزادی های اجتماعی و سیاسی حتی حد اقلی و قطره چکانی همیشه انواع اعتراضات و جنبش های مختلف اجتماعی ؛ روشنفکری ، دانشجوئی ، کارگری ، کامندی ، سوسیالیستی ، ملی ، قومی ، مذهبی ، ضد استعماری و…. وجود داشته که هر یک هزینه های خاص و برخی بسیار سنگین در بر داشته ست .
حکومت گذشته :
نگاهی به وقایع سال ۵۶ تا انقلاب ۵۷ نشان میدهد که انواع این مبارزات قبلا در جامعه وجود داشت و با کنش و واکنش های حکومت و اقشار مختلف مردم و نیروهای سیاسی موجود آن زمان ، حتی وقایع منطقه و جهان ، روند فروپاشی حکومت که در سال ۵۵ کسی تصور آن را نمی کرد شتاب گرفت.
آقای دکتر قراگوزگو در این مقاله بیاد ما میاورد که چگونه نیروهای مذهبی در طول یکسال ابتکار عمل را سایر نیروهای روشنفکری ، دانشجوئی ، چپ ، ملی و… که در سال ۵۶ هژمونی داشتند گرفتند. نماز عید فطر و راهپیمائی قدرت توسط نیروهای مذهبی نقطه عطفی در مبارزات تا قبل از حکومت نظامی و کشتار ۱۷ شهریور بود.
علاوه بر اعتصاب نفتگران که دکتر راجع به آن نوشت در تمام سال ۵۷ انواع واحد های تولیدی ، خدمات ، در سراسر ایران در حال اعتصاب بودند که بعداز اعتضاب موفقیت آمیز مطبوعات اخبار اعتصابات کارگر و کارمندی و دانشگاهی نیز منعکس می شد. این ها را نوشتم که عرض کنم این طور نبود که روحانیون با مساجد و روضه خوانی و عزاداری همه جا را فتح کرده بودند . بلکه تشکیلات روحانیون بعنوان یک حزب اسلام سیاسی توانسته بود قدرت خود را به حکومت و اربایان امپریالیستش نشان دهد. در حالیکه رهبران سازمانهای سیاسی غیر مذهبی یا در زندان بودند یا بعداز از بین رفتن بسیاری از انها توسط ساواک قادر به رقابت با نیروهای مذهبی نبودند.
در پروسه انقلاب ۵۷ دو موضوع همزمان و شانه به شانه پیش رفت:
یک ـ توازن قوا بین حکومت و کل جنبش ضد دیکتاتوری بسود مردم تغییر کرد.
دو ـ توازن قوا بین نیروهای مخالف حکومت پادشاهی بسود نیروهای مذهبی برهبری خمینی گردید.
امروز می توان از طریق جستجو کننده ی گوگل به ریز مبارزات ، روشنفکری ،دانشجوئی ، کارگری ، کارمندی ، ملی ، مدنی ، قومی ، مذهبی و.. در پیش از انقلاب دسترسی پیدا کرد.

بعداز انقلاب تا امروز:
اگر بخواهیم روند مبارزاتی بعداز انقلاب علیه حکومت اسلامی را بنویسیم در یک کامنت امکان پذیر نیست.ولی به باور من با تمام تلاش هائی که نیروهای خواهان استقلال ، آزادی و عدالت اجتماعی از فردای انقلاب از خود نشان دادند و هزینه ای بالائی هم پرداخت نمودند. بدلایل زیادی توازن قوا بین حکومت و مردم بسود مردم تغییر کرده و هیچ یک از جناح های حکومت وجهه ای در بین مردم ندارند.
باردیگر ولی بشکل دیگر بنظر میاید که جنبش های شریف مردم ایران که در این ۴۴ سال لحطه ای آرام نداشته و به اشکال مختلف و توسط اقشار مختلف مردم نشان داده شده ست . بیم آن میرود که همانطور که روحانیون و قم در سال ۵۶ به میدان آمدند و با کمیت چند ملیونی بقیه اعتراضات همیشگی را تحت الشعاع قرار دادند . بعداز قتل دژخیمانه ی مهسا امینی که دل همه را بدرد آورد . با واکنش وسیع داخلی و خارجی روبرو شد که به جنبش « زن ، زندگی ، آزادی » معروف گردید .
در سال ۸۸ نیز بعداز بخون طپیدن ندا آقا سلطان ایرانیان در خارج از کشور بطرز بیسابقه ای از جنبش «رای من کو» حمایت کرد.
ولی بعد بتدریج جنبش مردمی در ایران جای خود را به اعتراضات ۹۶ و ۹۸ داد که دیگر ارتباطی به جناح های حکومت و رای کشی نداشت. در تمام بیش از دوماه جنبش «زن، زندگی ، آزادی » بقیه اعتراضات کارگری و دانشجوئی ، مدنی و اجتماعی تعطیل نشده ست. بنظر میرسد وسعت و کمیت جنبش «زن ، زندگی ، آزادی » بقیه مسائل را تحت الشعاع قرار داده ست.
در ضمن وقایعی که در خارج از کشور روی میدهد نیز تشابهی با رویدادهای ۸۸ ندارد و بحث های رایج حکایت از داعیه ی تصمیم گیری برای مردم و جنبش داخل کشور دارد . اعلام دو اعتصاب عمومی می کنند !! دولت تشکیل میدهند و….
بیم آن میرود همانطور که مبارزات بعداز کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ مردم و مخالفان حکومت کودتا تا ۵۷ نا خواسته رفت تو حساب نیروهای مذهبی ، باردیگر تمام فداکاریهای ۴۴ ساله علیه ارتجاع دینی بحساب پوپولییتهای راست ریخته شود.
پاسخ سئوال های شما را باید در ارتباط با ترفند های مختلف نیروهای راست تنطیم کرد.
جنبش کارگی و سوسیالیستی ، مدنی و حقوق بشری در ایران زنده و پویا ست ولی نمی توانند مانع توطئه های مختلف حکومت و مخالفان راست داخلی و خارج نشین آن باشند.
بحث های دکتر فراگوزلو بسیار روشنگر ست. ما نیز باید هشیار باشیم.

peerooz
peerooz
1 سال قبل
پاسخ به  محمد مفیدی

“اگر بخواهیم روند مبارزاتی بعداز انقلاب علیه حکومت اسلامی را بنویسیم در یک کامنت امکان پذیر نیست.”.

چرا نیست؟ شما که “خیر کردی صوابش را هم بکن” و در کامنت بلند تری آنچه را که کسی تا کنون نشنیده بیان بفرما. “راه باز و جاده دراز”. در این سایت فرقی بین مقاله و کامنت نیست. شاهد:
 عماد خراسانی
پیش ما سوختگان مسجد و میخانه یکـیست
حرم و دیر یکی، سبحه و پیمانه یکیست

اینهمه جنگ و جدل حاصل کوته‌نظری است
گر نظر پاک کنی کعبه و بتخانه یکیست

هر کسی قصه‌ی شوقش به زبانی گوید
چون نکو می‌نگرم حاصل افسانه یکیست

اینهمه قصه ز سودای گرفتاران است
ور نه از روز ازل دام یکی،دانه یکیست

ره‌ی هرکس به فسونی زده آن شوخ ار نه
گریه‌ی نیمه شب و خنده‌ی مستانه یکیست

گر زمن پرسی از آن لطف که من می‌دانم
آشنا بر در این خانه و بیگانه یکیست

هیچ غم نیست که نسبت به جنونم دادند
بهر این یک دو نفس عاقل و دیوانه یکیست

عشق آتش بود و خانه ‌خرابی دارد
پیش آتش دل شمع و پر پروانه یکیست

گر به سر حد جنونت ببرد عشق«عماد»
بی‌وفـایی و وفاداری جانانه یکیست

peerooz
peerooz
1 سال قبل
پاسخ به  peerooz

چیزی که عوض داره گله نداره. جواب “های” کامنت دراز “هوی” شعر دراز است. 

الف باران
1 سال قبل

می‌خواهم فریاد بلندی بکشم
که صدایش به شما هم برسد
من به فریاد همانند کسی
که نیازی به تنفس دارد
مشت می‌کوبد بر در
پنجه می ساید بر پنجره ها
محتاجم
من فریادم را سر خواهم داد
چاره درد مرا باید این داد کند
و شما ای خفته چند
چه کسی می آید با من فریاد کند ؟
” فریدون مشیری ”

من نیز فریادم را سر خواهم داد …
بر بلندای دماوند کشورم ، ایران …
برای …

حسین برازندل
حسین برازندل
1 سال قبل

اگر چه نویسنده گرامی جناب قراگوزلو با چند مقاله طولانی و مستدل و منطقی به نقد و ارزیابی و بررسی و حتی افشای اپوزیسیون راست وارد شده است اما ایراد کار در این است که ایشان با اینهمه اطلاعات و نوشته هنوز نمیخواهد خطر به قدرت رسیدن اپوزیسیون راست را جدی و محتمل بگیرد. شاید هم میخواهد به مخاطبانش دلداری بدهد که نگران نباشید راست فقط در خارج از کشور و با امثال مریم رجوی و شیرین عبادی و سازگارا و اسماعیلیون و علینژاد مشغول زمینه سازی برای ملاخور ( شازده خور) کردن انقلاب یا جنبش دموکراتیک مردم ایران است و از درون این جنبش را خط راست تهدید نمی کند. به نظر من این تحلیل درست نیست. کافیست به تحرکت اخیر اصلاح طلبان و امثال بهزاد نبوی و فاطمه رفسنجانی و ملاقات ایشان با اژه ای و شمخانی دقیق شوید. اصلاح طلبان و ملی مذهبی ها مثل گربه مرتضی علی هستند. نباید خطر این جماعت مرموز را نادید گرفت.

امیر ایرانی
امیر ایرانی
1 سال قبل

باند حاکم جالب کار می کند
حرکات خودجوش دخال را به محرکی بیرون تبلیغ می کند و می گوید این حرکات ریشه در شرایط داخل ندارد بل فلانی و بهمانی در خارج نقش داشتند
اما می دانیم آن فلانی و بهمانی در خارج فرصت طلبانی بیش نیستند و گاهی بازیگران باند حاکم هستند که بعد از بحرکت در آمدم مردم داخل این فرصت طلبان از خواب بیدار می شوند و بعد از بیداری در پی رفتار دلقک گونه می روند و…
باند حاکم تمام تلاشش این بوده که تمام رقبای داخلیش را از گردانه خارج کند تا بتواند ایده هایش را به پیش ببرد
این باند حاکم از چیزی و افرادی بنام اصلاح طلب داخلی نگران است که آنها مقبولیتی بیابند
اگرچه ممکنه است بخشی از مردم از این اصلاح طلبان عبور کرده باشند اما باند حاکم از مطرح شدن این اصلاح طلبان بسیار نگران هستند
شما بعنوان نظر دهنده کمکی به باند حاکم می کنید(و شاید از طرف…) به بقیه هشدار می دهید مواظب این افراد با این نام ها باشید که حتمن از طرف … به شما گفته می شود
خسته نباشی

الف باران
1 سال قبل

کمونیست ھا ھمواره در مبارزه ى اجتماعی میان اعتقادات ایدئولوژیک و اعتقادات سیاسی تفاوت قایل بوده و ھستند . از نظر کمونیست ھا تنها جهان بینی ماتریالیسم دیالکتیک یک جهان بینی علمی و تنها ایدئولوژی مارکسیسم لنینیسم راھگشای جهان بدون برده‌داران و تحقیر انسان‌ هاست. سایر جهان بینی‌های و ایدئولوژی‌ها در شرایط تاریخی امروز جهان در ماھیت خویش ارتجاعی ضدبشری است . در عرصه ی مبارزه ى اجتماعی آنچه تعیین کننده است باورھای ایدئولوژیک نیست ، اعتقادات سیاسی و تحلیل مشخص از شرایط مشخص است . در این جا اعتقادات سیاسی است که حرف نخست را می زند.
یک انسان نماز خوان و روزه گیر و مخالف رژیم در ایران که خمس و زکوه می دھد ولی حاضر است علیه سلطنت طلبان رنگارنگ و نوه ى رضاخان ، غرب مخرب و غارتگر مبارزه نماید ، در مقابل تجاوز امپریالیسم و صهیونیسم به ایران و سایر نقاط جهان ایستادگی کند صدھا بار انقلابی تر است ، شرافتمندتر” از یک سلطنت طلب و ” کمونیستی” است که هوادار دخالت نظامی به ایران بوده و به قتل عام مردم به جرم ” تروریسم ” و یا “مسلمان متعصب ” ولی در عوض عاشق ” مدرنیته “بوده و شب تاصبح را با ویسکی های ضد مذھبی بدون پیش داوری‌های نژادی در آغوش این و آن ولی در عوض با ” اسلام سیاسی ” مشغول ” مبارزه ” است .

امیر ایرانی
امیر ایرانی
1 سال قبل
پاسخ به  الف باران

اینطور در مورد کمو نیست ها اظهار نظر کردن نشان از اشراف کاملتان به عقیده آنها است که باید گفت: احسن و تبارک الله .
اما وقتی بیان می شود یک فرد روزه گیر و نماز خوان و… چون کار ضد استکباری را می کند بهتر از دیگرانی فلان هستند و ….
در این مورد باید گفت اگر این نماز خوان و روزه گیر عبادتش را در حوزه شخصی خودش می داند و این اعمالش در خدمت نگرش سیاسی خاصی است؛ آنهم نگرشی سیاسی که مبتنی بر آزادای خواهانه و دمکراسی خواهانه است؛ آنوقت این مسلمان می شود یک فرد بی خطر برای جامعه و حتی این مسلمان می تواند بسیار مفید برای جامعه اش باشد ‌و تحکیم کننده وتعمیق کننده آزادی و دمکراسی خواهد بود .
اما اگر این مسلمان اختلافش با مسلمان های دیگر بخاطر اینست که این مسلمان های حاکم کم می کشند نمی توانند دین را ترویج دهند
باید گفت این مسلمان و روزه و خمسش و …. بدرد خودش می خورد و… دست کمی از بقیه شیادان دیگر ندارد

الف باران
1 سال قبل

کمونیست ھا ھرگز ھوادار قتل عام مسلمین به این بهانه که اسلام دین ارتجاعی است نیستند ، مگر سایر ادیان مترقی اند که تنها اسلام ارتجاعی باشد” ؟ مگر سایر ادیان سیاسی نیستند که فقط دین اسلام به سیاسی بودن “متهم ” می شود ؟.
مگر می شود صدھا میلیون انسانی را که خود قربانیان نظام‌های عقب مانده و ارتجاعی جهانی ھستند به خوش‌خیالی رھائی بشریت قتل عام کرد؟.
مگر می شود با قتل عام معتقدین به مذھب بهائی که به ھمان اندازه سایر ادیان ارتجاعی و مخرب است و با سیاست کسموپلیتیسم و جهان وطنی خویش نظیر نظریات ارتجاعی منصور حکمت جاده صاف کن تجاوز امپریالیستی در جهان است ، موافق بود؟ . مبارزه بر ضد صهیونیسم و امپریالیسم گام روشنی در از بین بردن خرافات دین اعم از اسلامیت ، یهودیت و “مدرن” با پرچم و مسیحیت است.
اسلحه ى مبارزه ى مذھبی اسلحه‌ای امپریالیستی و صهیونیستی نیز ھست که ھر جنبش قدرتمند ضد امپریالیستی را محکوم می کند که برای حقوق و استقلالش می رزمد بنام ” تروریسم ” محکوم می کند و برای نابودی آن یورش می برد .

سعید نورآذز
سعید نورآذز
1 سال قبل
پاسخ به  الف باران

لبه ی تیغ ارتجاع داخلی و امپرسالیسم حهانی !
در دو جنگ جهانی اول و دوم و دوران جنگ سرد تا امروز ،کشور ما کم صدمه ندیده ست.
با این وجود، این امکان فراهم شد که جنبش سرکوب شده مشروطه بعداز تبعید رضا شاه دوباره جان بگیرد.
در آن مرحله از شرائط تاریخی و اجتماعی ایران ( سال ۱۳۲۰/ ۱۹۴۱ م ) فاشیسم و نازیسم سرنوشت بشریت را بشدت تهدید میکرد.
مبرم ترین وظیفه ملی و جهانی حمایت از جبهه جهانی متفقین علیه نیروهای فاشیستی بود .
ما می توانستیم با تاکید بر قانون اساسی مشروطه و تغییر و بهبود آن در جهت اقتدار حاکمیت مردم و پیشرفت اجتماعی و دموکراسی در مجلس ، دولت و احزاب مختلف چپ و راست به حکومتی با ثیات که سلطنت مشروطه بود برسیم.
تا مانند دیگر کشورها که با همین شیوه اداره می شوند با تمام ثروتهای طبیعی و استعداد های ملی جایگاه خوبی در جامعه بشری داشته باشیم.
آسیب شناسی اجتماعی و سیاسی بعداز شهریور ۱۳۲۰ هنوز می تواند راهنمای ما در غلبه بر واگرائی ها سیاسی برای گذار از ارتجاع جمهوری اسلامی باشد.
عملکرد ، اهداف و شعار های نیروهای صحنه اجتماعی ایران شمول مشروطه خواهان ملی ، دموکرات ، لیبرال ، چپ ، مذهبی ، اقلیت های قومی ، درباری ، نظامی ، خانها ، ملاکان ، روشنفکران ، دانشجویان ، کارمندان، پیشه وران ، کارگران و…… می تواند به این سئوال پاسخ دهد که چگونه بعداز تصویب قانون ملی شدن صایع نفت ایران، بیش از همه انگلیس را را علیه دولت و ملت ایران شوراند؟
آیا چنان اجماعی در مجلس شورای ملی نادرست بود؟
چگونه می توانستیم با تکیه بر نیروهای مترقی داخلی و ایران دوست ، ترفند های دولت انگلیس و حامیان داخلی آن را که مذبوحانه به شورای امنیت سازمان ملل ودیوان لاهه شکایت کرد و شکست خورد را متوقف کنیم؟
کدام نیروهای داخلی در آن شرائط تاریخی منافع فردی و قشری خود را به مصالح اجتماعی و سرنوشت کشور ترجیح دادند؟
ما در آن زمان و نه امروز قادر نیستیم بعضی نیروها را که جز منافع خود به چیز دیگری فکر نمی کنند را تغییر دهیم. امپریالیسم جهانی و قدرتهای بزرگ با امکانات وسیع خود همیشه از این نیروهای مرتجع داخلی برای حفظ منافع و موقعیت خود استفاده کرده اند.
در ضن امپریالیسم جهانی و قدرتهای بزرگ از تیروهای مسلمان در دوران جنگ سرد علیه « سوسیالیسم واقعا موجود» نهایت بهره کشی را کردند .نقش ارتجاع اسلامی در نابود کردن انقلاب مردم ایران از پیشانی تاریخ پاک نخواهد شد.
در حالیکه بخشی از نیروهای چپ ایران مسحور مبارزات «ضد امپریالیتسی » ارتجاع مذهبی شیعی ایران بودند و هستند.
حال شعار دادن علیه امپریالیسم جهانی و دفاع از مسلمان میلیاردی در برابر دیگر ادیان آسان ست.
چگونه باید مبارزه علیه حکومت جنایتکار جمهوری اسلامی و گذار به مردم سالاری را به مقصد رساند که امپریالیسم جهانی که بارها در سرنوشت کشور و مردم دخالت کرده دست به شرارت نزند؟
ما نباید به بهانه خظر امپریالیسم به حکومت مرتجع ولایت وقیح ارفاق کنیم !!!
مبارزه دشوار ست ولی راهکارهای اصولی و توجه به اولویت های مردمی می تواند راه گذار از حکومت فاسد را هموار کند.
تمام قوا ناشی از مردم ست !! .
تا دین از حکومت جدا نشود این وطن وطن نشود

ناصر م
ناصر م
1 سال قبل

ایران براستی سرزمین عجایب است. در جنگ میان حزب دموکرات کردستان ایران و کومله سازمان کردستان حزب کمونیست ایران دوستان سازمان راه کارگر عملن و صریحن کنار حزب دموکرات و شخص قاسملو ایستادند. اکنون راه کارکر دو تکه شده و کومله سه تکه.
یک بخش راه کارگر ( کمیته اجرائی) با کومله علیزاده همکاری می کند و یک بخش دیگر ( کمیته مرکزی ) با صلا مازوجی. جالب اینکه بخش اخیر راه کارگر با حکمتیست ها نیز ائتلاف کرده. در این ائتلاف سازمان فدائیان اقلیت توکل نیز حضور دارد.
اینها را گفتم تا نظر دکتر را به نقد این چپ شلم شوربا جلب کنم
در موافقت با الف. باران

منصور کاتبی
منصور کاتبی
1 سال قبل

سلام به همگی. وقتی نویسنده محترم جناب دکتر قراگوزلو از داخل ایران با چنین جسارتی به نام خود مطلبی را در نقد سیاستهای سرکوبگرانه حکومت می نویسد و با تصویر خود منتشر می کنند تا مسئولیت آن را به عهده بگیرد من هم برخلاف دیگران ترجیح می دهم به نام خودم کامنت بگذارم. منصور کاتبی هستم. از اهواز. چون در مقاله از فعالیت های ارزشمند تئوریک حزب کمونیست ایران دفاع شده میخواستم نظر نویسنده را در یک مورد خاص بپرسم. ایشان همیشه از مواضع ضد امپریالیستی و ضدیت با ناتو مباحث را تحلیل می کند. من حداقل بیست و پنج سال است که مقالات و کتابها و دو فیلمنامه ایشان را دنبال می کنم. حال سئوالم این است چطور میتوان آثار منصور حکمت و آذرین را انقلابی دانست در حالی که اولی اسرائیل را دموکراتیک و دولت آن کشور را دموکرات تمرین دولت خاورمیانه می دانست؟ دوم آقای آذرین در کتاب چشم انداز و تکالیف از کارگاه های کوچک در مقابل کارتل ها دفاع کرده و از کارگران خواسته که نیروی طبقاتی خود را پشت این یا آن جناح بورژوازی بیندازند. در حال حاضر نیز مادر اصلی این حزب یعنی حزب کمونیست کارگری از اوکراین و زلنسکی و سلطنت طلبان دفاع جانانه می کند؟
لطفن منتشر کنید.

مهری اصلانی
مهری اصلانی
1 سال قبل

اول اینکه به سادگی می توان متوجه شد که مدیریت سایت اخبار روز به دلائل زیاد از جمله مسائل جنبش ارزیابی و سنجش کامنت ها را از دست داده است. تقریبا نود درصد این کامنت های زیر این مقاله کل کل با این و آن و دعواهای شخصی و خصوصی و مسائل غیر مرتبط با یک مقاله مستدل و طولانی است. من ندیدم در مورد بحث های این مقاله اظهار نظر جدی و کوتاه و تحلیلی در حد همان کامنت انجام شود. یکی در مورد مجاهدین ابراز تنفر کرده و آنان را خطر بزرگ خوانده و دیگری مانند بازجویان ادم های جدی و سیاسی را روی میز تشریح گذاشته و آن یکی نقد اقتصاد سیاسی را کوبیده و دیگری از مواضع پرو غرب نقد اقتصاد سیاسی دفاع کرده. خلاصه که اینجا حکایت عجیبی حاکم است. قبلن سایتی بود به نام اعتراض. کامنتهایش باز بود و هر که از هر که دلخور بود و با هر که مشکل داشت میرفت آنجا کومنت می گذاشت. حالا اخبار روز جای خالی سایت اعتراض را پر کرده. و واقعا بخش کامنت ها را تبدیل به محلی برای رو کم کنی این و آن و بازجویی و مشابه تبدیل کرده. اگر این آزادی بیان است توصیه میکنم که مدیران سایت از جمله سوسیالیست با تجربه ای چون رفیق فواد تابان اصلن بیخیال درج کامنت ها بعد از ارزیابی شوند و اجازه دهند هر کسی با هر هویتی حتا ترول ها و سایبری های جمهوری اسلامی نیز اینجا درفشانی کنند. ممکن است کسانی نظر من را مساوی با سانسور تلقی کنند. اگر چنین است خود مدیران سایت که بعد از کامنت نویسی می گویند کامنت شما در دست بررسی است چه می کویند؟ در نهایت معتقدم اکر اخبار روز میخواهد یک سایت وزین بماند باید به کاربران تذکر دهد کومنت های خود را در ارتباط با مقاله بنویسند و اگر حرف دیکری غیر مرتبط با این یا آن مقاله خاص دارند آن را در جای مناسب خود بنویسند
موفق باشید

peerooz
peerooz
1 سال قبل
پاسخ به  مهری اصلانی

جز در موارد بسیار استثنایی, کامنت خوب احتیاجی به طول و تفصیل – بیش از دو پاراگراف کوتاه – ندارد و کامنت بد نیز نباید مجاز به بیش از آن باشد, سالهاست که آب در این هاون کوبیده ایم. 

شورش
شورش
1 سال قبل
پاسخ به  مهری اصلانی

تا آنجا که در خاطر دارم اکثر مقالات جناب قراگوزلو در سایت اخبار روز نکته ای داشت که بخش نظرات بسته است به درخواست نویسنده.
حال چرا باز شده ؟ و نویسنده را با تمام مشغولیت های کاری آیا امکان پاسخگویی و زمان آن را دارد.

کاوه پورافکاری
کاوه پورافکاری
1 سال قبل

به نظر من وارد شدن به بحث تروتسکی و استالین همیشه یک پای منازعات اصلی سیاسی است و نباید فراموش کرد که اختلافات در حزب بلشویک روند تاریخ را تغییر داد. بله باید گفت نظرت را در مورد شوروی بنویس تا من هم تحلیلم را درباره نظر تو بنویسم. اما اینکه ما موضوع شوروی را به ویژه پس از فروپاشی و به قدرت رسیدن الیگارش ها در کجای این تحلیل ها قرار دهیم جای تامل دارد.
علاوه بر اینها از آقای قراگوزلو به جز نقد بتلهایم یک کتاب دیگر در مورد شوروی در سال ۱۳۸۱ منتشر شده که برای تصریح مواضع نویسنده در این مورد به اندازه کافی روشن است. هر چند انسان ها مانند ارواح و اشباح ثابت و یکسان نیستند و ممکن است تغییر موضع دهند و مثلا از استالین به تروتسکی یا برعکس شیفت کنند. در ضمن آیا استالین همان برنامه های مورد نظر لنین و تروتسکی را اجرا کرد یا نه؟

الف باران
1 سال قبل

” هر چند گذار به سوسیالیسم بدون تعرض به بنیادهای مالکیت خصوصی و انحلال نظام تولید سرمایه­ دارانه و لغو کار مزدی و ریشه­ کنی استثمار ممکن نیست با این­ همه و با وجودی که بلشویک ­ها و بازماند­گان­شان هرگز به تحقق این امر والا توفیق نیافتند ….
سرمایه داریِ دولتیِ شوروی!(۳۴)دولتِ پرولتریِ دورانِ گذارِبتلهایم -محمدقراگوزلو ”
البته نیازی به جستجو در مقالات نویسنده نیست ، حرف آخر این است که ” سوسیالیسم ناب ناب محمدی ” نبوده ، نیست و نخواهد بود . آیا این تداعی در هر کس بوجود نمی آید که در باره سوسیالیسمی که در هواست در زمین وجود نداشته در آسمانهای تخیلی پرسه می‌زند و به آن دسترسی نداریم و نخواهیم داشت … چرا بروم ؟

در باره شوروی ، که سوسیالیستی بوده و یا نبوده ، گاهی سوسیالیستی در زندان گیومه ( ” .. ” ) می‌رود ، گاهی نمی‌رود . هفتاد در صد حامله است ، سی در صد حامله نیست !
هست یا نیست ؟!
هر وقت لئون ترتسکی در جناح بلشویکها وارد شود یا باشد ، شوروی سوسیالیستی است و اگر نباشد ” حامله ” یا سوسیالیستی نیست .
اگر لنین را برمی‌داشتند و ترتسکی را جانشین می‌کردند ، سوسیالیستی بودن شوروی به زندان گیومه نمی رفت .
حیف شد که در سال ۱۹۲۷ از حزب اخراج و به تبعید هم فرستاده شد .
شاید برای بعضی از دوستان وارد شدن به اینگونه بحث ها بی‌مورد باشد ولی مشگل روز مسائل ایران که ” حقوق بشر ” و ” حق تعیین سرنوشت ملت‌ها ” در ابهام است ، بسیار مهم خواهد بود .
آیا از خود سئوال کرده اید که چرا حزب کمونیست ایران و سازمان کارگران انقلابی ایران ( راه کارگر ) ، پهلو به پهلوی یکدیگر می‌ایستند ، اعلامیه می‌دهند و ماه عسل خود را در برلین در کنار تمامی تجزیه طلبان ایران و منطقه می‌گذرانند ؟
امیدوارم این مقاله در سایت اخبار روز بیشتر بماند .

کامران بهشتی سرشت
کامران بهشتی سرشت
1 سال قبل
پاسخ به  الف باران

پیشنهاد من به رفیق ادمین سایت وزین اخبار روز این است که بخش سیاسی را به دو حوزه تفکیک کند. در حوزه اول مقالاتی را منتشر کند که نویسنده برای آنها وقت گذاشته و خواننده نیز مجبور است برای مطالعه آن زمان بیشتری صرف کند. این ها واقعن مقاله هستند جدا از اینکه ما با محتوای آنها موافق یا مخالف باشیم.درست مانند مقالات آقای قراگوزلو و…. حوزه دوم میتواند به یادداشت نویسندگان اختصاص یابد. گذشته از محتوا و نازل بودن بخش عمده ای از این یادداشت ها که قسمت سیاسی درج میشود و مقالات مهم را زود حذف میکند واقعا خیلی از این یادداشتها حرفی برای گفتن ندارند و در ترن یا مترو هم میشود پنج دقیقه ای نوشت و فرستاد. علاوه بر اینها بعضی از نویسندگان این یدداشتها مثلن آقایان شهاب برهان و ایرج فرزاد یادداشت های خود را به چند سایت دیگر از جمله آزادی بیان و راه کارگر و غیره هم میدهند و خواننده میتواند در صورت تمایل به سایت های مورد اشاره مراجعه کند.
و یا بازنشر مقالات سایت نقد اقتصاد سیاسی یا سایت نقد چه موضوعیتی دارند؟ با توجه به اینکه همه این سایت ها تا دو سه هفته مقاله را در صفحه نخست خود نگه میدارند

مهران
مهران
1 سال قبل

@ مهرداد!
جناب، نویسنده از آدم های جدی صحبت کرده، تو چرا به خودت گرفتی؟!
بعدش هم، اصلا صحبتی از “بزرگان” نشده. خواستی خودت را “بزرگ” جلوه بدی؟
شاید یک آن فکر کردی در سایت نقد اقتصادی هستی که در ادبیات عاریتی از اصلاح طلبان از این واژه های آخوندی استفاده می کند؛ بزرگان. خوب که ننوشتی بزرگان قوم!

پرویز بازرگان
پرویز بازرگان
1 سال قبل
پاسخ به  مهران

مهران جان سلام
بنطرم نباید این جماعت را جدی گرفت.جماعتی که انقلاب اکتبر را “کودتا” می خواند و با شنیدن نام پر افتخار اتحاد جماهیر شوروی کهیر میزند و سوزن صفحه اش روی “تانک” گیر می کند و هوای “بانک” برش می دارد را باید به حال خود رها کرد. نماد قهرمانی و شجاعت اینا همان زلنسکی است و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.

مهرداد
مهرداد
1 سال قبل

در بالا اشاره کردید به تمایل به صحبت با ” آدم-های جدی سیاسی در تله ی گنگ های دستِ راستی.” در عین حال نوشتید: “چپ ایران در برهه ی مورد نظر می توانست چیزی شبیه ساندینیست ها و یا بولیواریست ها باشد و دستکم در صورت کسب قدرت با حمایت اتحاد جماهیر شوروی مانند چپ های رفرمیست احزاب خلق و پرچم در افغانستان دست به تغییرات مفید در حوزه های مختلف بزند.”

توصیه میشود برای کشاندن بزرگان و “جدی های” چپ به اینگونه مباحث خود جدی شوید و از کاربرد عبارت بالا پرهیز کنید. آنان را با اندیشه های اینچنین کودکانه کاری نیست. به جز چن پیک نتی حتی حزب توده نیز سالهاست از چنین مواضعی فاصله گرفته است.

سپیده سلحشور
سپیده سلحشور
1 سال قبل
پاسخ به  مهرداد

دوست محترم
هیچگونه ضدیت کور با سازمان چریکهای فدایی خلق ایران باعث نمیشود که جنابعالی اینگونه سازمان را تحقیر کنید. من با تمام احترامی که برای رفیق عزیزم دکتر قراگوزلو قائل هستم اما دیدگاه تحلیلی ایشان نسبت به احتمال قدرت گیری سازمان را تقلیلگرایانه می دانم و سخت معتقدم اگر سازمان در سال ۵۷ به قدرت می رسید به مراتب فراتر از جریان مذهبی و ملی ساندینیست ها میرفت و ایران حداقل مانند کوبا میشد. کسی که جدی و سیاسی نیست خود شما هستید.

مهرداد
مهرداد
1 سال قبل

من کجا اسم چریک های فدایی خلق را در کامنت بالا آوردم که شما انقدر هول شدید؟

در ضمن بنده ادعای سیاسی بودن نکرده و در حد کاربر معمولی هستم.. ولی ایشان به گفته خودش سعی دارد با “افراد جدی” صحبت کند که عنوان کردم آنها به دلیل فاکتی که از ایشان آوردم با چپ روی کودکانه درگیر نمیشوند. بنا بر این ایشان میماند و من و شما. شما هم اگر فکر میکنید چریکها میتوانستند قدرت بگیرند و ایران کوبا شود…..وای از این همه توهم!

پژواک ایران سراسری
پژواک ایران سراسری
1 سال قبل

جناب دکتر با سلام و عرض ادب

من شما را از قدیم می شناسم و ارادت دارم و می دانم که قبل از انقلاب از دوستان زنده یاد ابوذر ورداسبی بودید. شرمنده که با اسم مستعار کومنت مینویسم.فقط میخواستم بگویم که متاسفانه جنابعالی خطر سازمان مجاهدین خلق را بسیار بسیار دستکم گرفته اید. به عنوان کسی که سالها با این تشکیلات کار کرده و آگاهانه از آنها بریده ام هشدار می‌دهم که خطر این جماعت را کم نگیرید.

دوستانی که کومنت من را میخوانند لطفن قضاوت نکنند ‌من را به حکومت اسلامی نچسبانند.

سپیده سلحشور
سپیده سلحشور
1 سال قبل

به نظر من دکتر باید بیش از راست نقد خود را معطوف کمونیست ها کند. چرا؟ خواهم گفت.
من با مجاهدین فعلن کاری ندارم اما کمونیست ها بیش از چهل سال است که در تبعید در اروپا و امریکا زندگی می کنند. درست؟ تعدادشان هم کم نیست ماشالله!!! انان نه فقط تا کنون نتوانسته اند یک حزب پرقدرت بسازند بلکه روز به روز بیشتر منشعب شده و کوچک تر شده اند؟ مثال؟ فدائیان خلق! سازمان به قدری تکه تکه شده که از ” هسته” سر در آورده است و خدا را چه دیدی شاید دو سال دیگر هسته به مغز و پوسته منشعب شود
حزب کمونیست ایران متشکل از کومله و سهند.
ابتدا حزب کمونیست کارگری
بعد حزب کومله مهتدی
بعد کومله زحمتکشان ایلخانیزاده
بعد روند سوسیالیستی کومله
بعد خط مثلا رادیکال آقای مازوجی
حزب کمونیست کارگری- حکمتیست
حزب اتحاد کمونیسم کارکری علی جوادی آذر ماجدی
حزب کمونیست کارگری – حکمتیست ( خط رسمی) کوروش مدرسی
اتحاد سوسیالیستی کارکری ایرج آذرین/ رضا مقدم ( این خط هم مرتب عضو از دست داده)
و…. الی ماشالله. خب الان فرض کنیم به جای حامد اسماعیلیون مثلن یکی از فدائیان قدیمی فراخوان تجمع بدهد. فکر نمی کنم حتی رفیقان خودش هم شرکت کنند. اشرف دهقانی فرخوان بدهد حداکثر پنج نفر شامل خودش و همسرش شرکت خواهند کرد. حمید تقوایی فراخوان بدهد زیاد زیاد سی نفر در کانادا جمع خواهند شد.
خب چنین است که یکی به نام جناب اسماعیلیون از راه میرسد و گرد و خاک می کند.از ماست که بر ماست.

الف باران
1 سال قبل

” دوران پسا فروپاشی دیوار برلین که مصادف است با انشعاب حزب کمونیست ایران …” ؟
این کدام حزب کمونیست ایران است ؟

سپیده سلحشور
سپیده سلحشور
1 سال قبل
پاسخ به  الف باران

حزب کمونیست ایران (حکا)، یک حزب سیاسی کمونیستی است که در سال ۱۳۶۲ با ابتکار رهبران کمونیست سازمان حزب کومله کردستان ایران که در فکر سراسری کردن سیاست‌های کمونیستی کومه‌له بودند، به‌وجود آمد. جریانات و سازمان‌های چپ ایرانی از جمله سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر و اتحاد مبارزان کمونیست و تعداد دیگری از چپگرایان ایران نیز در تشکیل این حزب تأثیر داشتند که سرانجام خود به صفوف این حزب پیوسته و در این حزب ادغام شدند. سازمان کومله انقلابی زحمتکشان کردستان ایران پس از تشکیل این حزب با نام کومله سازمان کردستان حزب کمونیست ایران به فعالیت خود ادامه داد. در سال ۲۰۰۰ حزب کومەلە کردستان ایران (کومەلە – سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان ایران) از حزب کمونیست جدا شد و با سیاست سوسیال دمکراسی در ایرانی فدرال بە فعالیت خود ادامە داد.

مش قاسم
مش قاسم
1 سال قبل

پیدا کنید دایی جان ناپلئون زا!

سپیده سلحشور
سپیده سلحشور
1 سال قبل
پاسخ به  مش قاسم

جناب مش قاسم سلام
شما که پنج کلمه را با یک غلط املایی یا تایپی ( زا به جای را) تمام می کنید و در واقع از نوشتن یک جمله سالم به هر دلیلی معذور هستید چگونه به خودتان اجازه می دهید به دیگران تکه بیندازید و متلک بگوئید. حالا منظورتان از این مزه پراکنی غیر سیاسی چیست؟ متاسفانه اینهم به قول کاربر عزیز مهری از آن گاف های رفیق مدیر اخبار روز است که اجازه می دهد بحث های سیاسی به ابتذال کشیده شود.
من شخصن طی نامه ای برای دکتر نظرم را درباره این روش های غیر سیاسی تخریب نوشته ام و از ایشان خواسته ام که موضوع را به نحو مقتضی با رفیق مان فواد تابان یکسویه و حل و فصل کند. برای بحث سیاسی نیازمند فضای سیاسی هستیم. بیهوده نیست که نویسنده تمایلی به پاسخ دادن به این کامنت ها ندارد.

کیا
کیا
1 سال قبل

خلاصه و نتیجه:

“تنها جریانی که می تواند به بحران اقتصادی و سیاسی کشور پایان دهد و به مطالبات اصلی و اساسی مردم کارگر و زحمتکش پاسخ گوید چپ سوسیالیست است.”

زیبا و منطقی ولی لطفا بیان کنید چگونه؟

حمیده ملک
حمیده ملک
1 سال قبل

چند موضوع بسیار مهم مورد نقد و بررسی قرار گرفته که هر کدام باید در یک مقاله جداگانه تحلیل شود. بویژه موضوع دولت موقت که به نظر می رسد تاکتیک جدید اپوزیسیون راست باشد.
کمونیست ها نباید این را دست کم بگیرند
مرسی از دکتر

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


42
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x