هرگز گمان مدار که طوفان فرو نشست
آشفته است سینه ی دریا هنوز هم
هر شب ستاره می کُشد این خصمِ نور، و باز
غرقِ ستاره است ثریا ، هنوز هم
یعقوبِ لیث، مردِ خدا، پهلوانِ پیر
سَر می کَشد به کشورِ دارا هنوز هم
آرش کمان کشیده و بابک ستیغِ کوه
این هر دو حاضرند در اینجا هنوز هم
صحرایِ پُر شقایق اگر بوی خون گرفت
می پَرورَد شقایقِ خود را هنوز هم
آه ای رفیقِ رفته ی آن سال های خوب
همواره هست یادِ تو با ما هنوز هم
این خاک، ظلم را نتابیده ، هیچ گاه
بشنو صدایِ نعره ی شب ها هنوز هم
یاغی، طنابِ دار، جوابِ سؤال نیست
فرصت شمار، مانده اگر تا هنوز هم
کریم سهرابی
(این خاک،ظلم را نتابیده، هیچگاه)! با دیگر مصاریع و کل شعر در یک وزن نبوده و موزون ومیزان نیست.بیت اخر خطاب به چه کس(شاید یاغی) واز سوی چه کسی است ؟! اگر خطاب به یاغی است که نگفته پیداست ایشان میداند طناب دار نباید پاسخ یاغیگری اش باشد و تذکری بیجاست! ولی اگر خطاب به اعدام کننده است ، یاغی را نباید طرف سخن قرار بدهیم. و دست اخر اینکه چه کسی باید «فرصت شمارد» اگر هنوز باقی است؟ یاغی اعدام خویش را در این لحظات غنمیتی بداند؟ اعدام کننده این حرکت را ارزیابی دوباره کند؟
این پرسشها را بیت اخر باین شکل که هست بر می انگیزد.