در گذر از بختکِ مرداد
در سرکوبِ عشق
سال هایی در شد از اندوه
بی شرطِ بلوغ .
پیش گامان
فارغ از برچسبِ دین .
بویِ گندم را طلب کردند
از تصویرِ شب
تا سر آید آن زمستان
با گلِ خورشیدِ صبح.
گل در آمد
دانه ها، رویید کم کم
حاصلش ، اندیشه ها
وقتِ رشد ریشه ها .
مذهب از تبعید آمد
کوچه ها ، سرشارِ عشق
فصلِ کوتاهی، زِ شوق.
انقلاب، این سویِ سکو
در سکوتِ بره ها.
شاخهِ امید را، در هم شکست
نسل نو پایِ، شکوفا را
فریفت.
منکر، زیبایی پرواز شد .
زن میانِ هر دوسنگِ آسیاب
مرغِ جانش در عذاب
دیگِ صبرش در فشار .
مرگِ مهسا
انفجارِ رقصِ نور
بسترِ راهِ عبور .
مرغِ آزادی به راه
سنگرِ فتحش ، فراز
داریوش لعل ریاحی
پنجشنبه ۱۵ دیماه ۱۴۰۱