انقلابها و برخی جنبشها از چه ویژگیهایی برخوردار هستند که حمایتِ گستردهی افکار عمومی را به دست میآورند و پدیدههای تأثیرگذارِ جهانی میگردند؟
انقلابهای فرانسه و روسیه، به رغم اینکه نظیر انقلاب ایران بعد از پیروزی، بازسازیِ استبداد و دورههای سیاهِ ترور و کشتار را به خود دیدهاند، نقطههای عطفی در تاریخ بشر هستند. ویژگیِ اصلی انقلابها و جنبشهایی که عمومی و جهانی میشوند، دفاع از خواستههای جهانشمول، حق و عدالت است. حق و حقوق همگانی و همهمکانی هستند و دفاع از آنها از مرزهای ساخته شده از تبعیض درمیگذرد و همدلی و همبستگی را نه تنها در سطح یک کشور بلکه در سطح جهان برمیانگیزد. دفاع از حق و حقوق الزاماً با دفاع از عدالت همراه است زیرا حق و عدالت همزاد هستند و اگر یکی از آنها نباشد، دیگری هم وجود نخواهد داشت.
انقلاب فرانسه، تبعیضها بین مردم و اشرافیت و کلیسا را از میان برداشت؛ در بیانیهی حقوق بشر و شهروندان، برابری انسانها در تولد و در مقابل قانون را در مقام یک اصل خدشهناپذیر بازشناخت و جمهوری شهروندان را بنیان گذاشت. میشله، تاریخنویس انقلاب فرانسه در قرن نوزدهم، دربارهی تأثیرِ این انقلاب مینویسد: «دنیا لرزید. اروپا پس از تصرف [زندان] باستیل، مستِ شادی بود، همه همدیگر را در خیابانها میبوسیدند (حتی در سن پترزبورگ) (…)؛ انقلاب از آن رو که پیروزی قانون، تقابل اندیشه با خشونت عریان و دعوت به عدالت، صلح و برادری بود، تأثیرِ جهانی گذاشت».
انقلاب روسیه، پس از انقلاب صنعتی و در دورهای رخ داد که قشرهای زحمتکشِ جوامع غربی، دهقانان در روسیه و کارگران در اروپا، در فقر سیاه و تحتِ ستمی وصفناشدنی بودند. این انقلاب از آنجا که آرمانش آزادی، عدالت و برابری بود، حمایتِ گستردهی قشرهای زحمتکش دنیا را برانگیخت.
در قرن اخیر، وطنمان نیز سه جنبش-انقلاب به خود دیده است که به رخدادهایی جهانی مبدل شدند و موردِ حمایت افکار عمومی دنیا قرار گرفتند:
- جنبش ملی کردن صنعت نفت به رهبری دکتر مصدق
- انقلاب ۱۳۵۷
- جنبش ۱۴۰۱
جنبش ملی کردن صنعت نفت به رهبری دکتر مصدق، در دورهی استعمارِ کشورهای غربی و شوروی صورت گرفت. ایران، اولین کشور دنیای سوم بود که ثروت ملیِ خویش را از دستِ بیگانگان خارج کرد. با دفاع از اصل استقلال و حقوق ملی، دکتر مصدق نه تنها قهرمان ملتهای زیرسلطه، از مصر تا الجزایر شد بلکه نزدِ مردم آزادیخواه غرب نیز مورد احترام بسیار قرار گرفت.
انقلاب ۱۳۵۷، در زمانی که دو ابرقدرت، آمریکا و شوروی سابق، در اوج قدرت خود بودند و کشورهای دیگر دنیا باید در سیطرهی یکی از این دو ابرقدرت قرار میگرفتند، با شعار استقلال و آزادی و رشد بر میزان عدالت صورت گرفت. تا آن زمان، اکثر جنبشهای دنیا، در پوشش حمایت یکی از دو ابرقدرت صورت میگرفت. اما استقلالِ انقلاب مردم ایران از دو ابرقدرت آن دوران که در باور رایج جهانی در مقامِ قدرتهای تمامعیار و شکستناپذیر و تعیینکنندهی نظم جهان شناخته میشدند، افکار عمومی دنیا را شیفتهی خود کرد. میشل فوکو، روشنفکر مشهور فرانسوی که در زمان انقلاب دو بار به ایران سفر کرده بود، دربارهی انقلاب ۵۷ چنین میگفت: «وقتی ایران را ترک کردم، سؤالی که مدام از من پرسیده میشد، این بود: آیا این یک انقلاب است؟ پاسخی ندادم. اما میخواستم بگویم: این یک انقلاب نیست، در معنای لغوی و رایج آن: راهی برای ایستادن و قامت راست کردن. این قیام انسانهایی است که میخواهند با دستان خالی وزن عظیمی را که بر دوش هر یک از ما، به ویژه بر دوش آنها – این شخمزنندگانِ [مزارع] نفت، دهقانان در مرزهای امپراتوریها – سنگینی میکند، بلند کنند: وزنِ نظم کل جهان را. این شاید اولین شورش بزرگ علیه سیستمهای سیارهای، مدرنترین شکل خیزش و دیوانهوارترین آن باشد».
دفاع از اصل استقلال و عمل نکردن در حوزهی هیچیک از ابرقدرتها، سبب شد که ۱ – آمریکا، ابرقدرت حاکم در ایران، نتواند به نامِ مبارزه با خطر شوروی، افکارِ عمومی جهان را متقاعد کند که بیشتر از آن سرکوب و کشتاری که تا آن زمان بدان متوسل شده بود علیه انقلاب عمل کند و ۲ – ابرقدرت رقیب نتواند به نام تقابل با قدرت آمریکا در انقلاب مداخله کند.
چنین بود که انقلاب ایران نه تنها در کشورهای زیر سلطهی غرب بلکه در کشورهای زیر سلطهی شوروی سابق و در افکار عمومی غرب نیز از حمایت و محبوبیت وصفناپذیری برخوردار شد. یادآوری میکنم که در زمان انقلاب، هنگامی که مردم شعار استقلال سرمیدادند، در شعارهایشان عموماً اثری از توهین به مردم دیگر کشورها از جمله کشورهای غربی و آمریکا نبود و شعارهایی چون مرگ بر آمریکا و … را عدهای پس از پیروزی انقلاب رواج دادند.
همبستگی عمومی، ویژگی دوم انقلاب ۱۳۵۷ و امری بسیار تأثیرگذار در افکار عمومی جهان بود. میشل فوکو در اینباره چنین میگفت: « «ارادهی جمعی»، هرگز کسی آن را ندیده است و شخصاً فکر میکردم که ارادهی جمعی مانند خداست یا مانند روح، هرگز کسی با آن روبرو نمیشود. نمیدانم با من موافقید یا نه، اما ما در تهران و سراسر ایران با ارادهی جمعی یک ملت روبرو شدیم». جنبش عمومی بدین سبب امکانپذیر شد که فکرِ راهنما و بیانِ انقلاب به اختلافات بر سر تقدم استقلال بر آزادی یا بهعکس، تقدم رشد بر استقلال و آزادی و یا تقدم عدالت بر استقلال و یا آزادی خاتمه داد. وقتی که این واقعیت آشکار شد که ناممکن است انسانی، ملتی، آزادی داشته باشد ولی از استقلال برخوردار نباشد و پذیرفته شد که اصلِ عدالت باید میزان هر عملی باشد، و هنگامی که دین گفتمان آزادی شد، انقلاب ایران آن همگرایی کمسابقه در تاریخ را پدیدآورد: پیر و جوان، زن و مرد، فقیر و متمول، از شمال تا جنوب، از شرق تا غربِ ایران، با حضور سه جریان فکری تاریخی مردم ایران – ملی، مذهبی و چپگرا-، همگی در یک همبستگی کمنظیر در رؤیای ساختن جامعهای نو، آزاد، مستقل و عادلانه شریک شدند.
ویژگی سومِ انقلاب ۱۳۵۷ که موجب حمایت افکار عمومی دنیا شد، روش خشونتزداییِ مردم بود: دعوت و جذب همگان به جنبش. از نیروهای سرکوب گرفته تا عوامل دیگر رژیم، کسی از پیوستن به جنبش منع نشد. صد افسوس، که آقای خمینی، در فردای پیروزی انقلابی که گل را بر گلوله پیروز کرده بود، با اعدام افسران ارتش شاه بر روی پشت بام اقامتگاهش، اولین گام را در دور کردن افکار عمومی جهان از انقلاب ایران برداشت.
جنبش ۱۴۰۱ در برههای زمانی صورت میگیرد که زنان جهان – از جمله با جنبش «می تو» – پا به میدانِ مبارزه برای کرامت زن و علیه خشونت، به ویژه خشونت جنسی، نهادهاند. قتل مهسا (ژینا) امینی به خاطر چند تار مو، جرقهی آغازِ جنبش اخیر مردم ایران را افروخت. مهسا، ایراندخت جوان کرد، از شهر سقز، نماد انواع تبعیضها و سرکوبهای رژیم ولایت فقیه شد: ستم بر زنان، جوانان، اقوام ایران، پیروان ادیان مختلف و صاحبان باورها و اندیشههای محذوف و ممنوع. جنبش مردم ایران با پرچمدار کردن مهسا، میزان سرکوب و خشونت رژیم و طبیعت ضدانسانی ولایت مطلقهی فقیه را در برابر چشم جهانیان به نمایش گذاشت.
نقش گسترده و فعال زنان ایرانی در دفاع از حقوق خود که تنها یکی از بدیهیترینِ آنها، حق انتخاب پوشش است، نقش عمدهای در جلب حمایت افکار عمومی جهانی از جنبش داشت. زنان دنیا، میزان خشونت رژیم زنستیز را به راحتی در وجود خود لمس کردند و با شعارهای جنبش مردم ایران که از آزادی انسان و کرامت زن دفاع میکرد، همدلی و همصدایی طبیعی پیدا کردند.
آهنگ شروین حاجی پور، «برایِ»، چون از آزادی، حقوق انسان، حقوق زن، حقوق کودک، حقوق طبیعت، حقوق محرومان، حقوق مهاجران، حقوق همجنسگراها و … دفاع میکند در تمام دنیا، به زبانهای مختلف، خوانده شد زیرا تمام بشریت خود را در مخالفت با انواع تبعیضها و در دفاع از این حقوق شریک میداند.
در جنبشهای سالهای اخیر مردم ایران، شعارهایی هم سرداده شدند که این ویژگیها را نداشتند و سبب همدلی عموم مردم ایران و افکار عمومی دنیا نیز نگشتند. برای مثال، شعار «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» نه تنها ظلمی را که بر مردم این دو کشور از سوی دولت اسرائیل و دولتهای این دو کشور میرود نادیده میگرفت بلکه به دور از فرهنگ جهانشمول مردم ایران بود که از همهی ستمدیدگان دفاع میکند: «چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار». زمانی که جنبشی اعلام میکند که سعادتش در انکار یا بیارتباط با سعادت دیگری است، خود را از حمایت افکار عمومی جهان محروم میکند.
یا شعار «رضا شاه، روحت شاد» که اولین بار آن را عوامل رژیم در مشهد سر دادند تا مداری بسته بین رژیم و «مخالفین همجنس خود» ایجاد کنند و بدین ترتیب، مردم را در زندان مدار بد و بدتر نگاه دارند، هرگز نمیتوانست حمایت افکار عمومی جهان را به خود جلب کند. چگونه ملتی می تواند به دنبال استقرار دمکراسی باشد و نمادی را که همه در دیکتاتور بودنش اجماع دارند مطرح سازد!؟ رژیم به خوبی میدانست که با چنین شعاری، جنبش همگانی امکانپذیر نیست زیرا اکثریت قاطع جامعه حاضر نیست خطر مبارزه را بپذیرد تا رژیم مستبد فعلی جایش را به رژیم مستبد دیگری بدهد. افکار عمومیِ جهان هم به حمایت از جنبشی که یک مستبدِ سرسپرده به دولت خارجی، جنایتکار و فاسد را نماد خود کند، بسیج نمیشود.
و به همین ترتیب شعاری مثل «زنها به ما پیوستند، بیغیرتها نشستند» -شعاری آغشته به دو توهین، یکی به زنها و دیگری به کسانی که هنوز نپیوستند-، چون ترجمان هیچ حقی نیست قابلیت فراگیر شدن را ندارد. خوشبختانه در جنبش کنونی اینگونه شعارها بسیار کمتر از پیش مطرح میشوند.
بدینسان، به میزانی که اصول، اهداف و روشهای جنبش، بیانگر دفاع از حقوق و کرامت انسان، از اصول مردمسالاری و استقلال و آزادی باشد، به همان میزان، جنبش توانائی جذب کردن کسب میکند، و به همگرایی در درون و بیرون مرزها سرعتِ بیشتر میبخشد.
حاصل سخن:
شعارها و عملکرد جنبش برای استقلال و آزادی و برقراری جمهوری حقوقمدار اگر، به گفتهی پدرم، «بنمایهای از زور نداشته باشند؛ ترجمان حق باشند؛ بیانگر تبعیض نباشند؛ شفاف باشند، و خصومتآمیز نباشند (دشنام و …)» -همچنان که تا حال چنین بودهاند-، جنبش را در داخل ایران همگانیتر میکنند و در خارج، موجب تداوم حمایت افکار عمومی از جنبش تا وقتِ پیروزی خواهند بود.
باشد که سیمرغ خط استقلال و آزادی به مقصد رسد!
خبرها، گزارش ها و تصاویر بیشتر را در تلگرام اخبار روز ببیند!
سلام آقای کیا
این تنها در سالهای اخیر و بخصوص بعد از انتشار خاطرات دکتر یزدی بود که متوجه شدیم که خمینی پنهانی با کارتر در پاریس پیام رد و بدل می کرده است. ولی در آن زمان تصویر و تصور جامعه که آقای هاید خرسندی در شعر معروف خود در وصف خمینی: «که تکیه بر درخت سیب دارد» که در استقلال و آزادی کامل عمل می کند.
از طریق اسناد ویکیلیکس هم بود که متوجه شدیم که آقای خمینی از طریق کمره ای، در سال ۴۲ پیامی برای کندی فرستاده بود که بنا بر آن قول داده بود که ما از منافع شما بهتر حمایت می کنیم.
البته مذاکرات محرمانه کارتر و خمینی نتیجه نداد و کارتر با دو دستور ژنرال هایزر را به ایران فرستاد:
بختیار که از همان اول شکستش مسلم بود تحت نظر هایزر در ۲۱ بهمن دست به کودتا زدند که به سبب نا فرمانی فرماندهان ارتش که حاضر نبودند تحت فرمان یک آمریکایی دست به کشتار هموطنان خود بزنند و به خیابان ریختن میلیونها نفر و شکاف در بدنه نیروهای مسلح شکست خورد.
دکتر بختیار چنان به پیروزی خود اطمینان داشته است که نظر شاه را که قرار بود یکراست به آمریکا برود را عوض و شاه در منطقه ماند تا به حساب خود مانند ۲۸ مرداد به ایران بر گردد. در تحقیقات خود تمامی اینها را مستند نشان داده ام. حتی خانم فرح پهلوی هم ندانسته در مصاحبه ای خبر از این کودتا داده و اینکه اول فکر کرده که آنها پیروز شده اند.
در هر حال، آقای خمینی و سران حزب جمهوری به علت نقض استقلال وطن و سازش پنهان با دستگاه ریگان بر سر گروگانها ( اکتبر سورپرایز) بود که موفق به جلوگیری از پایان جنگ در خرداد ۶۰ شده و دست به کودتای خرداد ۶۰ بشوند. (کودتا را حتی اگر یک هفته به تاخیر انداخته بودند جنگ با پیروزی ایران و گرفتن غرامت سنگینی – قرار بود شیخهای عرب خلیج فارس بپردازند.) کودتایی که هنز که هنوز است به روایت به سرقت رفته انقلاب ایران تبدیل شده است و روزه سکوت از هر طرف گرفته شده است. (بعد که تحقیق خود در این رابطه را منتشر کردم،رابرت پاری که بیشترین تحقیقات را در این باره انجام داده بود، مقاله را با یاداشتی باز نشر داد و در آن علت سکوت ریگان در مورد این کودتا را یاد آور شد و اینکه ریگان سکوت کرد تا کودتای خود (اکتبر سورپرایز) را پنهان کند.
بنی صدر در پیام ۲۲ خرداد خود به مردم به این موافقت اشاره کرده بود و حساسیت آخوندها نسبت به این اطلاع آنگونه بود که وقتی که بعد از اینکه غضنفر پور پیام رئیس جمهور را در مجلس قرائت کرد، در زمان خروج از مجلس، آدمکشان رفسنجانی سعی در ترور این دو نفر کردند که با دفاع محافظان دفتر ریاست جمهوری، فرار کردند (رفسنجانی در خاطرات ش به اشاره و تیراندازی به آن اشاره کرده است.
بعد هم زمانی که از ایران خارج شد، در اولین مصاحبه با بی بی سر علت خروج خود را افشای روابط اورگانیک خمینی با ریگان ذکر کرد.
تا کودتای خرداد ۶۰ وارد روایت انقلاب بهمن نشود، سلطنت طلبان به تاخت و تاز خود و شرکت کنندگان در انقلاب را به توبه خواندن ادامه خواهند داد. کودتای خمینی جماران بر ضد خمینی پاریس. ولی زمانی که این کودتا وارد ادبیات انقلاب بهمن شود آنوقت نسل جوان متوجه خواهد شد که وضعیت فاجعه بار حاضر نه نتیجه انقلاب که نتیجه کودتا بر علیه انقلاب بوده است. آنگاه یکی از موانع اصلی عمومی شدن جنبش انقلابی بهمن از پیش پا بر داشته خواهد شد.
آقای دلخواسته ،
؟ شما که می گوئید :«در تحقیقات خود تمامی اینها را مستند نشان داده ام»
بفرمائید ماجرای گروگان گیری که نوشتید : «آقای خمینی و سران حزب جمهوری به علت نقض استقلال وطن و سازش پنهان با دستگاه ریگان بر سر گروگانها ( اکتبر سورپرایز) بود…»
دقیقا در چه زمانی بعداز ۱۳ آبان ۵۸ شروع شد ، چگونه شکل گرفت و از کی در رسانه های داخل و خارج از کشور بازتاب داشت ؟
حرفهای شما باید با وقایع ۵۸ گروگان گیری و کودتای ۱۳۶۰ مطابقت داشته باشد بنی صدر و مجاهدین همه کاردر ایران کردند ولی صحبت از معامله ریگان و خمینی نبود!!!
بنی صدر در اردیبهشت ۵۹ برای بستن دانشگاه به زمین چمن داشگاه تهاران آمد ـ مسعود رجوی در کنارش ـ گفت تا سرکوب کامل کردستان پوتین خود را در نمی آورد!!!!
بنده تا سال ۱۳۶۵ در ایران بودم و فقط در این سال سفر مک فارلین نماینده ریگان در ایران رسانه ای شد و عده ای را بخاطر افشا گری کشتند.
ولی در مورد ماجرای گروگان گیری و نقش حزب جمهوریخواه آمریکا برای شکست جیمی کارتر در انتخابات آمریکا در ۱۳۵۹ / ۱۹۸۰ میلادی وقتی به خارج آمدم در رفیلم های مستند دیدیم که قضیه از چه قرار بود.
خمینی ِ هالو دوست داشت وانمود کند جیمی کارتر را شکست داده و مرگ بر آمریکا رواج داشت ولی یک کلمه از رابطه ی پنهانی با ریگان درز پیدا نکرد و جنگ تحمیلی در ۳۱ شهریور ۵۹ شروع شد. انتخابات آمریکا بعدا بود . بنی صدر در عالم هپروت بود حقایقی که بعدا فاش شد و شما هم تکرار کردید مستند نیست. میان رسانه ها ی ایران حتی بعداز ماجرای «ایران گیت » ۱۹۸۶ تفاوت از زمین تا آسمان بود.
کمی روی گزاره زیرتمرکزکنیم:
«و هنگامی که دین گفتمان آزادی شد، انقلاب ایران آن همگرایی کمسابقه در تاریخ را پدیدآورد: پیر و جوان، زن و مرد، فقیر و متمول، از شمال تا جنوب، از شرق تا غربِ ایران، با حضور سه جریان فکری تاریخی مردم ایران – ملی، مذهبی و چپگرا-، همگی در یک همبستگی کمنظیر در رؤیای ساختن جامعهای نو، آزاد، مستقل و عادلانه شریک شدند.ٰ»
این گزاره بیشتر به بیان ادبی و توصیف رومانتیک یک واقعه میماند تا بازنمایی یا تحلیل یک رخداد تاریخی که با سرنوشت یک ملت و آرزوهای برباد رفتهاش سروکار داشته باشد.
گفتمان دین به وارونه همگرایی کم سابقه درتاریخ را پدید نیاورد، بلکه به اهرم ستم، تبعیض و بهرهکشی تبدیل شد: چماق دین از فردای انقلاب تا به امروز حتی برای یک وقفه کوتاه در مسخ مردم بدون استفاده نمانده است و تسمه از گرده آنها کشیده است.
برخلاف باور نویسنده، هرگز به چپ در مرحلهی نخست و به «ملی» در مرحله بعدی امکان مشارکت «در رؤیای ساختن جامعهای نو، آزاد، مستقل و عادلانه» داده نشد. چپ فریب « همه با هم» خمینی را خورد و مطابق قرار نانوشته تا بعد از رفتن شاه مطالبات خود را مطرح نکرد. غفلت بخش اعظم چپ بهرغم هشدارهایی که اینجا و آنجا بگوش میرسید وقتی به سر آمد که اهرمهای قدرت زیر سایه چماق توسط منادیان «همه با هم» اشغال شده بود و طنابهای دار در جستجوی گردن میگشتند.
با این یاداشت باز نشر کردم:
مقاله امروز فیروزه بنی صدر. فیروزه، در این مقاله با به اشاره به چرایی اقبال جهانی به انقلابهای تاریخ ساز، به نقد انقلابهای ایران پرداخته و به نقد روشهای انقلاب ۴۰۱ نشسته و پیشنهاد گسترده تر کردن روشهایی که سبب عمومی تر شدن اقبال در ایران و در جهان می شود را کرده است. یعنی گسترده تر کردن اهدافی که تمامی مردم ایران در آن شعارها، آینده ای آزاد و مردمسالار و مستقل برای خود تصور کرده و در نتیجه به گونه ای بس وسیعتر به جنبش سیمرغ ایران برای استقرار جمهوری شهروندان بپیوندد:
«جنبش ۱۴۰۱ در برههای زمانی صورت میگیرد که زنان جهان – از جمله با جنبش «می تو» – پا به میدانِ مبارزه برای کرامت زن و علیه خشونت، به ویژه خشونت جنسی، نهادهاند. قتل مهسا (ژینا) امینی به خاطر چند تار مو، جرقهی آغازِ جنبش اخیر مردم ایران را افروخت. مهسا، ایراندخت جوان کرد، از شهر سقز، نماد انواع تبعیضها و سرکوبهای رژیم ولایت فقیه شد: ستم بر زنان، جوانان، اقوام ایران، پیروان ادیان مختلف و صاحبان باورها و اندیشههای محذوف و ممنوع. جنبش مردم ایران با پرچمدار کردن مهسا، میزان سرکوب و خشونت رژیم و طبیعت ضدانسانی ولایت مطلقهی فقیه را در برابر چشم جهانیان به نمایش گذاشت.»
سرکار خانم دکتر بنی صدر !
با مطلبت در کل مشکلی ندارم ولی با نه شرقی و نه غربی انقلاب مشکل دارم!
خمینی در غرب با آمریکایی ها صحبت کرد و اولین کشوری که حکومت خمینی را به رسمیت شناخت آمریکا بود!
و انقلاب گل بر کلوله هم نبود چون معامله پشت پرده صورت گرفته بود!