پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

ریشه های چپ ستیزی بیمار گونه در کجاست؟ رضا فانی یزدی

چپ ستیزی و ایجاد فضای دشمنی با نیرو های چپ را در چند دهه گذشته از طرف دو گروه به طور سازمان یافته می توان مشاهده کرد. گروه اول، نظام جمهوری اسلامی ایران است که درست از فردای انقلاب نیروهای چپ را یکی پس از دیگری به گونه‌ای وحشیانه سرکوب کرده است. گروه دوم که در مخالفت با نیروهای چپ در این روزها میدان دار شده اند و سابقه بهتری از جمهوری اسلامی در چپ کشی ندارند و اکنون بیشتر از همیشه به این چپ ستیزی دامن می زنند سلطنت طلب ها و طرفداران نظام پادشاهی در ایران هستند

بار دیگر با اوجگیری جنبش اعتراضی در درون کشور که مسلما پیروزی آن در گرو همراهی همه نیروهای اجتماعی در کشور خواهد بود و نیازمند تلاش همه ما برای فراگیرتر شدن هر چه بیشتر آن است، بازعده ای در خارج از کشور با برداشتن علم مبارزه با جریانات چپ و شعارهای تنفرانگیز اسلام ستیزانه و اسلام هراسی و مخالفت با مظاهر و مناسک دینی و توهین به مقدسات مورد احترام مردم مسلمان در کشور تحت عنوان مبارزه با جمهوری اسلامی ایران پا پیش گذاشته و نه فقط مانع از پیوستن میلیونها نفر به جنبش اعتراضی شده اند که بهانه های لازم را جهت سرکوب و منزوی تر شدن هر چه بیشتر جوانان در عرصه خیابان ها ممکن کرده اند.

 چپ ستیزی، مسلمان ستیزی و اسلام هراسی راه چاره امروز برای تحقق یک نظام دموکراتیک در فردا نیست. همچنین برای ایجاد یک نظام دموکراتیک در آینده نمی توان از امروز با بخش‌های بزرگی از جامعه سیاسی ایران که سابقه تاریخی در کشور ما دارند و در آینده نیز نقش مهمی در تحولات سیاسی و اجتماعی ایران بازی خواهند کرد دشمنی ورزید.
چپ ستیزی و دشمنی با گروه های اسلامی در میان برخی از شخصیت های سیاسی امروز و فضای رسانه های خبری و مطبوعاتی و شبکه های اجتماعی در حقیقت تصویری از نظام مطلوب سیاسی این شخصیت ها در آینده را برای کشور ما به نمایش می گذارد.

تشدید تنفر و ایجاد فضای انزجار از گروه های چپ و مسلمانان تحت هر عنوانی نشان از تفکر فاشیستی در محافل مسلط در رسانه هاست. آنها از همین امروز تصویر سرکوب گروه های بزرگی از سیاسیون و مردم را در آینده نشان داده و در صدد آماده ساختن زمینه های پذیرش اجتماعی چنین سرکوبی در آینده اند
بی جهت نیست که هرگاه از جنایت های جمهوری اسلامی ایران در چند دهه گذشته صحبت می شود بلافاصله جریانات چپ را به عنوان مسئول این جنایت ها معرفی می کنند در حالی که به یقین می دانیم که تمام گروه‌های چپ در فاصله چند سال نخست انقلاب یکی پس از دیگری به بدترین شکل ممکن توسط نظام جمهوری اسلامی ایران سرکوب شدند. بسیاری از اعضای آنها در زندان ها تحت شدیدترین شکنجه های غیرانسانی و قرون وسطایی قرار گرفته و بسیاری از آنها اعدام شده و هزاران نفر از اعضای این سازمان های سیاسی به حبس های طولانی مدت محکوم گردیده و باز بسیاری از آنها در تابستان خونین ۱۳۶۷ قربانی قتل عام شدند.
هدف از در کنار هم گذاردن گروه های چپ با جنایت های جمهوری اسلامی ایران فقط مرور تاریخ گذشته نیست بلکه تلاش سازمان‌یافته ایست برای به وجود آوردن زمینه های سرکوب آنها در آینده سیاسی کشور و بی اعتبار کردن بخش بزرگی از تجربه و سنت سیاسی کشور ما. مطمئنم که بسیاری از ما که دوران بلوغ خود را در سال های نخست انقلاب گذراندیم کمابیش از نقش گروه های چپ در دوران پیش و پس از انقلاب اسلامی در ایران اطلاع کافی داریم و به خوبی می‌دانیم که این گروهها هیچ نقشی در تصمیم گیری های جمهوری اسلامی ایران نداشته اند و حتی اگر در دوره کوتاهی مشوق بعضی از سیاست های رهبری نظام اسلامی بوده و یا بخشی از رفتارهای خشونت آمیز در سرکوب مخالفان در سالهای اولیه انقلاب را تایید کرده یا بر آن چشم بسته اند، باز هم نمی توان آنها را مسئول چنین جنایاتی معرفی کرد. تلاش امروز برخی از طرفداران سلطنت در طرح اتهام مشارکت گروه های چپ  در سرکوب های حکومتی فقط و فقط به خاطر تولید سناریویی برای استفاده در آینده است که بتوان با تکیه بر چنین روایت های جعلی به سرکوب و قتل عام آنها بپردازند.

جنایت های دوران سلطنت را نیز نمی توان به دلیل مقایسه با میزان جنایت های دوران حکومت جمهوری اسلامی به فراموشی سپرد چرا که اگر نسلی جنایتی را که بر پدرانشان رفته است به هر دلیلی فراموش کند، اگر خود قربانی جنایت نشود مسلما جنایت به سراغ فرزندان آنها خواهد رفت، شاید این همان بلایی بود که بر سر ما در جمهوری اسلامی ایران آمد و در دهه اولیه عمر این نظام ابتدا به سراغ خودمان آمد و ما را به قربانگاه برد و امروز سراغ  فرزندانمان آمده و دارد از آنها قربانی می گیرد.

مهم نیست که جنایت توسط چه کسی و در چه دوره تاریخی اتفاق افتاده است، مهم این است که نباید بخشید و نباید  فراموش کرد. فراموش نمی کنیم چرا که دیگر نمی خواهیم تکرار شود. جنایات را نباید فراموش کرد که یادمان نرود. اگر یادمان رفت باز بر می گردد. جنایتکاران را نباید بخشید که اگر ببخشیم باز عده ای دیگر هوس جنایت کردن می کنند. اما فراموش نکردن و نبخشیدن به معنای تکرار جنایت نیست و نباید هرگز دوباره برای انتقام از جنایات گذشته به جنایت جدید متوسل شد.

اگر حزب توده ایران و دیگر گروهای چپگرا ازبخشی از سیاست های جمهوری اسلامی ایران و رهبران آن دفاع کرده اند که یقینا چنین بوده است، حتما باید گفت که اشتباه سیاسی کرده اند و یا حتی اگر چشم خود را به جنایت های نظام جمهوری اسلامی ایران در چند سال اولیه پس از انقلاب بسته اند و یا حتی از آن جنایت ها به طور مستقیم و یا غیر مستقیم حمایت کرده اند، باز باید گفت که اشتباه فاحش سیاسی کرده و باید آن بخش از تاریخ گذشته خود را نقد کنند. همه ما باید این نقد به گذشته را بپذیریم حتی جوان های دیروز چون من به عنوان یک توده ای جوان در آن دوران باید به اشتباهات خود اقرار کرده و خود و سیاستهای احزاب و سازمانهایی را که هوادار و یا عضو آنها بوده ایم را مورد نقد قرار داده و متاسف باشیم و از گذشته بیاموزیم که دیگر چنین اشتباهاتی تکرار نشود.

اما باز باید توجه کنیم که هیچ کدام از احزاب و سازمانهای چپ مرتکب جنایت نشدند و مسولیت همه آن جنایات بر عهده رهبران نظام اسلامی در ایران است. گرچه اشتباه برخی احزاب سیاسی در آن دوران بسیار بزرگ بوده و به عنوان نقطه سیاهی در پرونده آنها برای همیشه باقی خواهد ماند ولی آنها را برای اشتباه سیاسی و تحلیل نادرست درهیچ دادگاهی نمی توان آنها  مجرم شناخت. موضع سیاسی آنها در آن زمان از نظر اخلاقی محکوم است، ولی از نظر حقوقی موضوعیت ندارد. آنها هیچ نقشی در آمریت و عاملیت جنایت نداشته اند. بنابراین تفاوت کیفی است بین آنهایی که در دستگاه حکومت جمهوری اسلامی ایران بوده اند و آنهایی که از آن حکومت دفاع سیاسی کرده اند.
هیچکدام از احزاب و سازمانهای سیاسی که در سالهای اول انقلاب از جنایت های جمهوری اسلامی ایران حمایت کرده و یا به هر دلیلی چشم بر آن ها بسته اند را نباید و نمی توان به لحاظ حقوقی مجرم و همدست جنایتکاران دانست.

جنایت ها را جمهوری اسلامی ایران و دست اندرکاران آن – از رهبری نظام در دوره های گوناگون گرفته تا آنهایی که در دادگاههای انقلاب اسلامی احکام را صادر‌کرده و یا بازجوها و یا دادستان هایی که با پرونده سازی موجبات مرگ هزاران نفر را فراهم کرده اند – مرتکب شده اند و همان ها باید در آینده محاکمه شده و پاسخگو باشند.

چپ ستیزی و ایجاد فضای دشمنی با نیرو های چپ را در چند دهه گذشته از طرف دو گروه به طور سازمان یافته می توان مشاهده کرد.

گروه اول، نظام جمهوری اسلامی ایران است که درست از فردای انقلاب با ایجاد فضایی دشمنانه و با تلاش در نشان دادن چهره ای ضد ملی، خائن و جاسوس از نیرو های چپ در کشورموفق شد تا زمینه های سرکوب تک تک آنها را فراهم کرده و نهایتا در موقعیت مناسب به سراغ یک یک آنها رفته و این نیروها را یکی پس از دیگری به گونه‌ای وحشیانه سرکوب کرده و از پا در آورد. بدین ترتیب تقریباً موجبات نابودی فیزیکی آنها را برای چندین دهه در فضای سیاسی و گفتمان های اجتماعی کشور فراهم کرد. و باز در ادامه همان سیاست سرکوب به کمک تبلیغات مسموم در فضای فرهنگی و اجتماعی و سیاسی کشوردر جهت توجیه آن جنایت ها بر آمده و آنها را از نظر سیاسی-فرهنگی و تعلقات ملی زیر امواج سرکوب رسانه ای و تبلیغاتی دستگاه های امنیتی خود گرفته تا کشتار آنها را تحت عنوان دشمنان مردم توجیه کند و هزینه ننگین این جنایت تاریخی را به گونه ای شیادانه از دوش خود برداشته و بر دوش قربانیان جنایت بگذارد. متاسفانه باید اذعان داشت که دستگاه سرکوب حکومت دینی در این زمنیه بسیار موفق عمل نموده، چرا که روایت رایج در میان نسل جوان امروز از چپ و تاریخ آن در حقیقت همان روایتی است که در محافل امنیتی-اطلاعآتی-ژورنالیستی دستگاه استبداد دینی آفریده شده و اگر تفاوتی هم دیده می شود بیشتر تفاوتی از جنس زبان است که زبان اولی زبان محاکمه و مرگ بود و زبان دومی به عاریت گرفتن معدودی اصطلاحات روشنفکرانه لیبرالی و مد جدید است وگرنه اصل روایت، همان روایتی است که بازجو ها و دادستان ها ساخته و پرداخته بودند و موارد کیفر خواست ما دردادگاه هایی بود که به اتهام همان موارد کیفر خواست قضات شرع در دادگاه های انقلاب برای ما احکام اعدام را صادر می کردند.

گروه دوم که در مخالفت با نیروهای چپ در این روزها میدان دار شده اند و سابقه بهتری از جمهوری اسلامی در چپ کشی ندارند و اکنون بیشتر از همیشه به این چپ ستیزی دامن می زنند سلطنت طلب ها و طرفداران نظام پادشاهی در ایران هستند.

سلطنت طلب ها و طرفداران نظام پادشاهی به دو دلیل از نیروهای رادیکال و چپ در جامعه ایران متنفر بوده و از هر فرصتی برای بدنام کردن آنها و بیرون کردن آن ها از فضای سیاسی و عمومی در کشور سود جسته وازهم اکنون به دنبال زمینه سازی برای حذف آنها از آینده سیاسی کشور بوده و زمینه های سرکوب آنها را در آینده هموار می کنند.

دشمنی هیستریک طرفداران سلطنت ابتدا بر این باور بنا شده که نیروی چپ در فروپاشی سلطنت و از دست دادن قدرت محمد رضا شاه پهلوی نقش اصلی را ایفا کرده است، بنابراین در صدد انتقام تاریخی هستند.

دوم برای توجیه جنایاتی است که در دوران حکومت سلطنتی در ایران انجام شده است. همه ما می دانیم که بیشترین قربانیان در تمام دوران سیاه سلطنت پهلوی ها از نیروهای چپ و ملی بودند، از گروه ۵۳ نفر و قتل های معروف دوران رضا شاه توسط پزشک احمدی گرفته که بهترین فرزندان مملکت همچون دکتر ارانی ها را به مسلخ مرگ برد تا کشتار دکتر فاطمی و توده ای ها پس از کودتای سیاه ۲۸ مرداد تا اعدام اعضای سازمان چریک های فدایی خلق و سازمان مجاهدین خلق ایران در دهه ۵۰ که تا آخرین روزهای حکومت دیکتاتوری محمد رضا شاه ادامه داشت.

نظام سلطنتی و پادشاه ایران محمدرضا شاه پهلوی از دشمنان قسم خورده نیروهای چپ و ملی در ایران بود و تا آنجا که در توان اش بود به سرکوب این احزاب و سازمان ها پرداخت. در دوران حکومت او بسیاری از اعضا و هواداران نیروهای چپ و ملی دستگیر، شکنجه و زندانی شدند و چند صد نفر از اعضای این گروهها در دادگاههای نظامی تحت امرشاه به اعدام محکوم شده و خانواده های آنها برای همیشه داغدار شدند.

تحت عنوان مقابله با جدایی طلبی، حکومت دست به کشتار جمعی بعضی از احزاب چپ و رادیکال محلی و مردم در بعضی از مناطق کشور زد. در آذربایجان و کردستان این کشتارها منجر به قتل عام هزاران نفر و دستگیری و ویران کردن خانه و آشیانه بسیاری شد و متاسفانه حکومت این قتل عام جمعی را هر ساله تحت عنوان “روز نجات آذربایجان” جشن می گرفت و باز تاسف آور این که همین گفتمان جنایتکارانه کم کم به کمک رسانه ها و تبلیغات چی های حکومتی به روایت بخشی از مردم تبدیل شد و هنوز که هنوز است بسیاری از مردم نه تنها چشم بر این جنایت ها بسته اند که جنایت حکومتی را تحت عنوان مقابله با جدایی طلبی می ستایند و هزینه ننگین این جنایت ها را بر دوش قربانیان می گذارند.

پس بی دلیل نیست که هواداران سلطنت نیز چون هواداران و دلبستگان به حکومت دینی برای توجیه جنایات تاریخی خود در ستیز با احزاب چپ هنوز به دنبال نشان دادن چهره ای از چپ هستند که بتوان هم کشتار گذشته را توجیه کرد و هم در آینده بتوان مانع از حضور نیروهای چپ در صحنه سیاسی کشور شد. به هواداران سلطنت باید گفت که نمی توان بر جنایتهای نظام گذشته در سرکوب آزادی چشم پوشید و یا آنها را در پرتو پیشرفت های صنعتی در کشور در آن دوران توجیه کرد و مدعی فردایی دمکراتیک برای کشور بود.

در ادامه این نوشته به دلایل اسلام هراسی و وجوه مشترک چپ ستیزی و اسلام هراسی خواهم پرداخت.

https://akhbar-rooz.com/?p=189379 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

9 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
امیر ایرانی
امیر ایرانی
1 سال قبل

نقل قولی است از همسر کیانوری خانم فیروز،
خانم فیروز از کیانوری می پرسد:
چرا از جمهوری اسلامی دفاع می کنید؟
کیانوری در جواب می گوید:
ما مارکسیست ها فعلن دو هدف داشتیم :
– یکی از بین بردن فئودالیسم
– دو حذف دین در جامعه ایران.
محمد رضا شاه با اصلاحات ارزیش فئودالیسم را در ایران حذف کرد
خمینی هم بانی حذف دین در جامعه می شود و…
در مورد صحت گفتار بالا اطمینان ندارم
اما اگر دفاع حزب توده از حکومت دینی، حذف دین در جامعه بدانیم
باید گفت
هر دو مورد مطرح شده در نقل قول،
اگر خواسته مارکسیست هایی مانند کیانوری بوده و باشند، این مارکسیست های دچار ناتوانی در شناخت شرایط جامعه ایران بودند چون
ذهن این مارکسیست ها انباشته شده بود از تئوری هایی که این تئوری ها آنها را از درک آزادی و دمکراسی دور می کرد و این مارکسیست ها با رفتارشان هرز برنده تلاش های مبارزینی بودند که در پی تحقق آزادی و‌دمکراسی بودند

امیر ایرانی
امیر ایرانی
1 سال قبل
پاسخ به  امیر ایرانی

با پوزش: اصلاحات ارضی درست است

حسن نکونام
حسن نکونام
1 سال قبل

ورود نوع « جدیدی » از متعصب » ها به عرصه سیاسی ایران

اول / حزب الهی ها : سپهر سیاسی ایران، اینها را می شناسند. از اولین روزی که خمینی، قدم نامیمون خود را بر خاک ایران نهاد، جریانی بنام « حزب الله » پا به عرصه وجود گذاشت. عناصری لمپن و جاهل و عربده کش، که کارشان فقط عربده کشی و حمله با چوب و جماق، به هر نشست و تشکل و تجمعی بود، که « خمینلسم » را بر نمی تافت، و فکر می کرد که بهار آزادی رسیده است، و حالا باید بجای تعظیم به « شاهنشاه آزیا مهر، رئیس بزرگ ارتشتاران » خود سرنوشت خود را در دست بگیریم. برای اینکه تراژدی در حال ظهور آنزمان را ، با نگاهی طنز و فکاهی ببینیم و بخوانیم، و اندکی از فشار روانی را بر خود بکاهیم، خوانندگان را به دو نشریه طنز و فکاهی آن زمان، یعنی « آهنگر و چلنگر » رجوع می دهم، که رویدادها را طنز می کرد تا هضم آنها راحت تر، و سانسور هنوز ناتوان آن روز را دور بزند. شاید خوانندگان این تشریات، « مثلث بیق » ( مخفف برای : بنی صدر و یزدی و قطب زاده ) را بخاطر داشته باشند. قطب زاده ، زن حراف و بد دهنی بنام « زهرا خانم » را هراه با همین عربده کش ها، به خیابان ها می فرستاد، زهرا خانم هم با بستن چادر بدور کمر، هدایت حزب الهی ها را بعهده می گرفت. همین نشریات یاد شده، از حملات این گروه های فشار، گزارش و تصویر تهیه می کرد و انتشار می داد. تصاویر گرز ها با سر بزرگ و پر از میخ. لشکر حزب الله به تجمعات و نشست ها و میتینگ ها حمله کرده، بساط را بهم می زدند، به محل پخش نشریات گروه های مختلف سیاسی حمله کرده، و در چندین مورد هم به قتل دگراندیشان می پرداختند. تا این جا برای حزب الهی ها. بروم سراغ نوع دیگری از « الهی » ها.

شاه الهی ها / « مرگ بر سه مفسد، ملا، چپی، مجاهد » ، « ایران که شاه نداره، حساب و کتاب نداره » ، « ای شاه ایران، بر گرد به ایران » و ترجیع بند هائی دیگری که چماق بدستان رضا پهلوی، با بیان آنها با عربده و کف به دهان، بویژه در خارج کشور، به راه می اندازند، و با جمعیت اندک خود، و خرید پرچم شیر و خورشید از شهرام همایون، در هر نشست و تجمع و اعتراضی وارد شده، و با عربده کشی، و گرفتن فیلم بصورتی که بیننده فکر می کند که این جمعیت همه دلدادگان رضا پهلوی هستند، همانند فالانژ های خمینی، اختلال ایجا می کنند. ای تا اینجا، حالا برویم سراغ نوع جدید « الهی » ها.

روس الهی ها / این ها هم از بازمانگان « روسوفیل ها » ( طرفداران روسیه ) هستند. در دوران جنگ سرد، و جبهه بندی سیاست جهانی به دو اردوگاه، غرب ( به رهبری آمریکا ) و شرق ( به رهبری شوروی سابق ) ، خیلی از کشورها بسوی این یا آن اردو، خهت گیری سیاسی و اقتصادی می کردند. البته قطب سومی هم وجود داشت بنام « غیر متعهد »، و بمعنای دارنده سیاست توازن منفی، که خود را مستقل از اردوگاه غرب و شرق می دانست ، و در قبال دو اردوگاه غیر متعهد بود. کشورهائی مانند یوگسلاوی سابق، مصر آن زمان و برخی دیگر از کشورها، خود را غیرمتعهد می دانستند. ناگفته نماند که سیاست های امپریالیستی آمریکا و شوروی سابق، با توان های نظامی قدرتمند( در مورد شوروی سابق، که روشنفکرانی از جهان سوم را برای انجام کودتا در کشورهای عقب مانده جهان سوم، آموزش می داد، تا با توجیهات ضد علمی و ضد تاریخی و ضد نظریه رهائی بخش مارکس، در آن کشورها بنفع شوروی سابق کودتا بکنند ) و توان اقتصادی و نظامی قدرتمند ( در مورد آمریکا که، هر چند قدرت نظامی شوروی سابق را نداشت، اما از نظر اقتصادی بسیار قوی تر شوروی سابق بود، و دارای پایگاه های نظامی در سراسر جهان بود و حالا هم بیشتر، و ده ها کودتا هم در کشورهای سراسر جهان انجام داده است، و هم چنان به این شغل « شریف » مشغول است ) ، این کشورهای موسوم به « غیر متعهد » با شاخکهای مختلفی، به همان دو اردوگاه نامبرده نوعی وابستگی داشتند. مگر آمریکا و شوروی سابق اجازه می داند که مردم کشورهای جهان، راه مستلی را برای حیات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی خود برکزینند؟
این ها را نوشتم تا برسم به « روس الهی » ها. آنچه در همه این « الهی » ها، مشترک است، همانا « تعصب کور، جانب دارانه، نگاه غیر مستقل و نقادانه، اطاعت کورکورانه ، داشتن یک قبله گاه برای پرستش، عدم اعتماد بنفس، درس ناموزی از تاریخ و تجربه، لجاجت و یکدندگی، و در یک کلام « نیندیشدن » است ».
اگر بخواهم جانب انصاف را رعایت کنم، باید بنویسم که، برخی از دوسنان « فدائیان اکثریت » تا حدی به انتقاد از عملکرد گذشته سازمان خود پرداخته اند. اما در مورد حزب توده، بعنوان یک حزب، من تا کنون یک « نقد جدی و سازنده » در مورد عملکرد تاریخی خود ندیده ام، و اگر هم شده باشد، من از آن خبر ندارم، و خوشحال می شوم، اگر آقای فانی یزدی گرامی، از وجود این نقد ها، ما را باخبر کند. نگاهی به « پیک نت » حکایتی دیگر دارد.
در این جا، یک پرسش مشخص ازآقای فانی یزدی دارم : شما توده ای بودید، و از قرار معلوم هنوز هم هستید. این حق انسانی شماست که بهر نظری باورمند باشید. پرسش من اینست : اگر شما بعنوان توده ای، نظام قبلی شوروی را سوسیالیستی می دانستید و وظیفه خود را دفاع از آن می دانستید، حالا که آن نظام مضمحل شده و دیگر وجود ندارد، هنوز هم خود را « روسوفیل » می دانی؟ امیدوارم مرا به آقای « ژوگانف » رهبر باصطلاح حزب کمونیست، که وردست پوتین است برای داشتن چند نماینده در دوما، حواله ندهید.
اگر دوستان « اخبار روز » اجازه بدهند در نوشته بعدی، تجربه ای از « انقلاب فرهنگی » در ایران، و عملکرد « روس الهی » ها را با خوانندگان به اشتراک می گذارم.

حسن نکونام
حسن نکونام
1 سال قبل

به آقای فانی یزدی و با درود!

کاری بجا و مناسب، برای ایجاد فضای بحث و گفتگو، با این نوشته خود، ایجاد کرده اید. برایم چند پرسش مطرح است :

پرسش اول / نوشته اید که حزب توده و فدانیان اکثریت، که در ابتدای روی کار آمدن حکومت اسلامی، با توجیه هائی مانند « شکوفائی حاکمیت » و « مبارزه با امپریالیسم » به طرفداری « سیاسی » از حکومت پرداختند، و اگر خطای هم مرتکب شده اند، « خطای سیاسی » بوده است و نه « خطای حقوقی » ( که مستلزم پاسخگوئی باشد.). و اشاره کرده اید که حزب توده و خود شما هم به آن گذشته و خطای ارتکابی « نقد » کرده اید.

اولن : خطای شما ها، نه تنها سیاسی، بلکه « حقوقی » هم بوده است. حزب توده در اوایل انقلاب ،آدمکشی مانند خلخالی را بعنوان نمایده پیشنهاد کرد، و شما خوب می دانید که دست خلخالی به چه جنایت هائی آلوده بوده است. حزب توده و فدائیان اکثریت، با یک اعلامیه مشترک، از مردم خواستند که به برای نامزدی انتخابات ریاست جمهوری، به علی خامنه ای رای بدهند. حکومت چندین ساله این فقیه خونریز، سرشار از خیانت هاست، و خیانت « بار حقوق » دارد. نه تنها این، بلکه حزب توده و فدائیان اکثریت، در رابطه با نیروهای سرکوبگر حکومت همکاری مستقیم کرده و برای دستگیری دیگر مخالفان، با سپاه پاسداران « همکاری عملی و علنی » کرده بودند. در ماشین های گشت کمیته ها و پاسداران، نیروهای مخالف را شناسائی و و به سرکوبگران معرفی می کردند، تا دستگیر و زندانی و شکنجه و اعدام شوند. در شهر آمل، و پس از قیام جریان معروف به « سربداران » با نیروهی حکومت در سرکوب آنها با حکومت همکاری می کردند.
معنای « سپاه پاسداران باید به سلاح حای سنگین مسلح شود » چیست آقای فانی یزدی؟ غیر از این معنا می دهد که حکومت برود و از « شوروی شما » سلاح سنگین وارد کند، تا شما، سیاست « ضد امپریالیستی » امام امت را پاس بدارید؟ بنابر این رابطه شما با حکومت اسلامی، فقط جانبداری سیاسی نبوده است، بلکه همکاری عملی هم کرده بودید، که بار « حقوقی » هم دارد.

دومن : نوشته اید که حزب توده و شما، عملکرد گذشته خود را نقد کرده اید. آیا شما این کار را کرده اید؟ لطفن در زیر همین نوشته، و یا نوشته دیگری از خودتان، رئوس و منبع و نوشته ها و آثار انتقادی خودتان را در اختیار خوانندگان قرار بدهید تا مردم حرف شما را باور کنند.

پرسش دوم / آیا شما خود را « آته ئیست » میدانی؟ اگر آری، نقد تو به مذهب چیست؟ اگر هم مذهبی و مسلمان هستی، و داری می بینی که این اسلام جز جنایت و قتل و خونریزی، ارمغانی برای مردم نداشته است، چرا خودت را در پشت « اسلام ستیزی » و « اسلام هراسی » و « اسلام گریزی » و « اسلاموفوبی » پنهان کرده ای ، تا دم خروس خود را نشان دهد که، شما هنوز هم در حکومت خونریز اسلام، در این یا آن جناح آن، بدنبال یار دیرین « ضد امپریالیستی » می گردی.

آقای فانی! من برای هر توده ای و فدائیان اکثریتی، که آنقدر شرافت و صداقت و همیت داشته باشد که، نقد بیرحمانه خود را به آن گذشته چرکین خود، به افکار عمومی ارائه دهد، ارزش و اعتبار قائل هستم، و به او خوش آمد می گویم. اما کسی که بعد از این همه کثافتی که در اردوگاه به نام « سوسیالیسم » فروخته شد، و سرانجام هم بر اثر فساد درونی خود فروپاشید، هنوز هم می خواهد « قبله گاهش » مافیای حاکم بر روسیه فعلی باشد، تو خود حدیث مفصل بخان از این مجمل.

ا

باران اذرمینا
باران اذرمینا
1 سال قبل

]ِیا چپ ماتریالیست باید به نقد دین هم چون افیون توده ها بپردازد یا فرصت طلبانه به بهانه ی احترام به باورها ی پاک توده ها که اغلب با خرافات امیخته است ، ــ هم چون سازمانهای سیاسی چپ ــــ لب فرو بندد ومنتقدان به اسلام را به اسلام ستیزی متهم کند امروز که اصول گرایان اسلامی به تکیه به احکام صریح قران ار شمال افریقا تا خاورمیاهه گرفته تا فیلیپین و پاکستان و اندونزی در پی تحمیل مفررات و احکام گاه ضد بشری این دین هستند حتمن باید سکوت پیشه کرد و به ماله کشی دین مبین پرداخت .راستی بفرمایید به این سخن مارکس باور دارید که نخستین گام در راه نفد جامعه نقددین است . نکند مارکس هم اسلام هراس بوده است؟ در ضمن واژه ی فوبیا به معنای هراس بی پایه است اما اسلام هراسی نه جرم است ونه بی جاست وباید از ان هراسید
گذشته از چپ ستیزان راست رو، فکر نمی کنید سبب چپ گریزی رایج، سیاست های و مو ضع گیری های برخی از چپ ها باشد ؟می فرمایید حمایت و همکاری حزب توده و اکثریت از مرتجعین مسلمان وخط امام اشتباه سیاسی بود نه اقای محترم علت این سیاست که توجیه و همکاری با دژخیمان اینده ی چپ وراست و میانه و حزب شماو ومجاهد بهایی و … ان ایده ایدءولوژی بود که پیکار با امپریالیسم غرب به هر بهایی و پیروی و دفاع کورکورانه از شوروی را سرمشق خود نهاده بود و این که در این راه حتا می توان با ارتجاعی ترین نیروهای غرب ستیز و مدرنیته بیزار همکاری کرد. بازماندگان حزب توده هنوز از این سیاست به بهانه ی سیاست تعمیق انقلاب؟ دفاع می کنند و شجاعت نسل پیش از خود راندارند که در پلنوم وسیع در سال ۱۳۳۷ به نقد ریشه ای و جانانه ی سیاستهای نادرست حزب در دوره ی نهضت ملی بپردازند

هستی
هستی
1 سال قبل

رسیدن بخیر، چرا عصبانی هستی؟ انگار باب میلت نبوده؟

امیر ایرانی
امیر ایرانی
1 سال قبل

پرسشی است:
آیا باید به گذشته برگشت و دلایلی برای رفتار گذشته تراشید و دیگرانی که خود گذشته پرسش برانگیز داشتند قانع کرد؟
آیا باید انرژی مبارزاتی را در جاهایی غیر مسیر اصلی به هرز برد؟
به گذشته بر می گردیم
جهان دو قطبی بود
در کشورمان حکومتی حاکم بود که وجودش باعث تغییر روند آزادی خواهی و دمکراسی خواهی بود تغییر مسیر و روشش، احیای استبداد سلطنتی بود و حاکمش مستبدی متوهم و بزدل به نام محمدرضابود وجود این حاکمیت چون شرایط تحولات استقلال خواهانه و آزادی خواهانه و دمکراسی خواهانه را سد کرده بود در اکثریت ایرانیان ذهنیت رهایی از آن وضعیت پررنگ شد بود. باید گفت این ذهنیت در ایرانیان از مشروطه شکل گرفته بود و خواهان شرایط آزادی خواهانه و دمکراسی خواهانه بودند .
اما وقتی ذهنیت رهایی از استبداد پهلوی پررنگ شد
جهان، جهان دو قطبی بود.
حکومت حاکم نماینده یا نوکر و یا مامور قطبی بنام غرب بود
در این قطب نگرش های فلسفی اجتماعی وجود داشتند که هدفشان تحقق آزادی و دمکراسی در محیط های اجتماعی بود اما چون حکومت حاکم بر کشورمان وابسته به این قطب تعریف می شد هر مبارزی که می خواست بر مبنای نگرش های فلسفه که در قطب غرب تعریف می شد مبارزه را با حکومت استبدادی پهلوی پی بگیرد
مبارز خود دچار اتهام وابسته به غرب می شد که سرنوشت یا بایکوت بود و یا حتی حبس و…
اندک افرادی که توانستند در مقاطعی نگرش های آزادی خواهانه و دمکراسی خواهانه اشان را با نگرش های جهان غرب ازخود بروز دهند توسط دیگر مبارزان با نهی و نفی روبرو شدند و ….
با توجه به سپهر حاکم در آن دوران، مبارزات علیه مستبد حاکم بر اساس نگرش هایی شکل گرفت
که آن نگرش ها خود پی ریز استبداد های دیگر بودند. که می بینیم اکثریت مبارزین یا با ادعایی تمام مبارزین با نگرش مبارزاتی بر پایه دین و گروه دیگرشان بر پایه ادبیات مبارزاتی به نام ادبیات چپ بود که هردو گروه مبارز با ادبیاتی مبارزه خود را به پیش می بردند که این نوع ادبیات ، در خودش استبداد خاصی را تعریف می کرد.
تا این مرحله از روند مبارزاتی
می بینیم
حکومتی بنام سلطنتی با روش استبدادی حاکم بود و در مقابلش مبارزانی با نگرش هایی که نگرش هایشان بر نوعی استبداد بوده است
که اگر بخواهیم مقصر یابی تاریخی کنیم فقط مقصر استبداد حاکم بود که مستبدش بنام محمد رضا پهلوی بود که اگر آن استبداد و آن مستبد نبود دیگر ذهنیت مبارزه علیه او بدین شکل پیش نمی آمد تا این مرحله از روند تحولات کشور اگر تخم ترکه آن استبداد بخواهند فریبکاری و یا شیادی تاریخی را انجام دهند و طلبکار تاریخ شود و هر مبارز و هر مبارزه علیه استبداد آنوقت را به پرسش بگیرند این تخم ترکه و نوکرهایشان شیادان و پلیداندیشانی بیش نیستند و ارزش توجه ندارد اما باید در دنیای آزاد به آنها فهماند که شماها یا باید از آن استبداد تبری جوید و یا اینکه شما هم جنایتکاران و مستبدان آینده هستید و خواهید بود.
تا اینجا موضوع طلبکاری و شیادی و پلید اندیشی استبداد خواهان در حکومت سلطنتی استبدادی مطرح شد که این گروه باید بدانند اگر مدافع آن استبداد هستند خود جنایتکاران آینده هستند
بدلیل طولانی شده مطلب
پرداخت به شرایط حاکم در حکومت بعد از آن استبداد در نظری دیگر ارائه می شود

امید
امید
1 سال قبل

جناب فانی به همان اندازه که نکات شما در مورد چپ‌ستیزی و چپ هراسی در بخشی از فضای رسانه ای به درست و قابل امتنان است. به همان نسبت دفاع شما از اصلاح طلبان که عمده نیروهای اسلامی را تشکیل می دهند. نه تنها کمکی به چپ نمی کند بلکه پیشتر انرا به محاق می برد. نقد دین و رهایی از اتوریته دین ، دین ستیزی نیست . افشای اصلاح طلبان و بخشی از نواندیشان دینی که بیشتر سیاسی کارند تا اندیشمند هم چنین.
آیا ما واقعا از سیاستهای ۶۰ آموخته ایم ؟

هرمز همتی
هرمز همتی
1 سال قبل

آقای یزدی اگر ممکن است لطف بفرمائید و در بخش بعدی مقاله خود توضیح دهید که تعریف شما از چپ چیست.

امروز صحبت از چپ مدرن و چپ سنتی است.
به نظر شما یک سوسیال دموکرات را می شود نیروی چپ دانست؟
اگر اینطور است، به چه دلیل در کشورهای اروپائی هم حزب چپ داریم، هم حزب سوسیال دموکرات؟
آیا چپ مدرن ایران همان سوسیال دموکراسی نیست؟

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


9
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x