پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

صدای بلند فاشیسم از دهان نحله های مخالفش – عزیز قاسم زاده

نقاشی رژه، اثر پرویز حبیب‌پور

نوع شیک‌تر رفتار فاشیستی این است که گوینده تاب و تحمل از کف نمی‌دهد و سعی می‌کند مخالف را تحمل کند، اما اعوان و انصاری برای خود گرد می‌آورد که در جاهای دیگر به حساب مخالفانش برسند. چه که راه نجات و سعادت تنها و تنها از یک طریق می‌گذرد و راه‌های دیگر جز ختم به ضلالت سرنوشتی ندارند. به گمان راقم این سطور گروه‌های مرجع جامعه از روشنفکران غیر برج عاج نشین تا معلمان فرهیخته و کنشگران مدنی این ایام بر حسب رسالت تاریخیشان باید پا به میدان بگذارند و با شفاف سازی و روشنگری، جامعه را در معرض انتخابی آگاهانه و متکثر قرار دهند

فاشیسم را اگر از خاستگاه نخستینش و از ظهور تا سقوطش در قالب ایدئولوژی و مکتب ساقط شده در دوره تاریخی معینی ارزیابی کنیم، داوری ناقص از آن ارائه کرده‌ایم. فاشیسم فارغ از ایدئولوژی درونی و فلسفیش، باید به لحاظ روشی مورد تحلیل قرار گیرد که برای بقای خود چه روش‌هایی را مفید و سودمند می‌داند. نقطه اتصال همه‌ی نحله‌های مخالفش اینجاست که چگونه شیوه‌ها و منش‌های فاشیستی را در عمل به کار می‌بندند هرچند در زبان با آن مخالفت می‌کنند. فاشیسم برای حفظ و بقای نظام دیکتاتوری به هر روشی متوسل می‌شود و هر شیوه‌ای را مجاز می‌خواند. کاری که بسیاری از مخالفان فاشیسم، از فاشیسم آموخته‌اند. فاشیسم هم با لیبرالیسم مخالفت می‌کند و هم با سوسیالیسم؛ هم با فیمینیسم منازعه دارد و هم از تئوری «نژاد برتر» دفاع می‌کند؛ بیش از همه اما اعتقاد به قهرمان پرستی برای دفاع از نظام تک حزبی دارد و نه قهرمانی که در جهت زدودن حاکمیت فردی برای تکثر احزاب، صنوف و آزادی مبارزه می‌کند. قهرمان در مکتب فاشیسم کسی است که به تقدس پیشوا ایمان راسخ دارد و مخالفت با دموکراسی را سر لوحه کار خود قرار می‌دهد. این مکتب با همه ایدئولوژی‌های مذهبی و غیرمذهبی که در پی بسط مبانی فوق هستند، پیوندی عمیق و عجین می‌یابد.

جوامع غیر ساختارمند که تجربه صنوف و احزاب در آنها شکل نگرفته، بسیار مستعد بسط گرایشات فاشیستی در درون خود هستند. مبانی نظری روشن و شفاف، گرچه مهم و حیاتی است اما در جوامعی مثل ایران بر خلاف تصور پاره‌ای از روشنفکران، کلید حل مشکلات ساختاری برای مهندسی از حوزه ذهن به حوزه عین اجتماع و سامان یافتن آن نیست. چه کسی به مخیله‌اش می‌رسید آنگ سان سوچی سیاستمدار، دیپلمات، نویسنده و مدافع حقوق بشر که تحت تأثیر فلسفه بدون خشونت ماهاتما گاندی و به ویژه مفاهیم آیین بودایی با هدف مبارزه برای دموکراسی وارد سیاست شد و پانزده سال از عمرش را برای دفاع از دموکراسی در حصر خانگی به سر برد و برنده جایزه صلح نوبل و جایزه سازمان عفو بین الملل و جوایز دیگر شد، روزگاری که به قدرت می‌رسد، به خاطر سکوت و همراهیش در کشتار و آدم سوزی اقلیتی مسلمان مورد انتقاد جوامع بین الملی قرار گیرد، طوری که جوایز متعدد او پس گرفته شد.

این ایام می‌توان صدای بلند پای فاشیسم را از دهان بسیاری از نحله‌های به ظاهر مترقی و مدرن هم شنید. اِلمان‌های آن پیچیده و مبهم نیست. فاشیست‌ها تحمل دیگری را ندارند اگر از گفتگو صحبت می‌کنند، اعتبارش تا زمانی است که گفتگو کننده بر آرای آنها صحه می‌گذارد و اگر راه و مسیرش جدا شود، مسیر از گفتگو به فحاشی و پرخاش و در صورت نیاز به خشونت‌های گسترده‌تر می‌رسد. نوع شیک‌تر رفتار فاشیستی این است که گوینده تاب و تحمل از کف نمی‌دهد و سعی می‌کند مخالف را تحمل کند، اما اعوان و انصاری برای خود گرد می‌آورد که در جاهای دیگر به حساب مخالفانش برسند. چه که راه نجات و سعادت تنها و تنها از یک طریق می‌گذرد و راه‌های دیگر جز ختم به ضلالت سرنوشتی ندارند. به گمان راقم این سطور گروه‌های مرجع جامعه از روشنفکران غیر برج عاج نشین تا معلمان فرهیخته و کنشگران مدنی این ایام بر حسب رسالت تاریخیشان باید پا به میدان بگذارند و با شفاف سازی و روشنگری، جامعه را در معرض انتخابی آگاهانه و متکثر قرار دهند. اگر جامعه‌ای با وجود بسترهای فراهم شده و حضور رقبای مختلف، نهایتا دست به انتخابی زند که عده‌ای از الیت جامعه آن را بر نتابند، حکایت بسیار متفاوت است که بدون فراهم آوردن این شرایط، با در دست داشتن منابع عظیم رسانه‌ای، فکر یا افکار خاصی تغلب و ایستلای خود را بر نحله‌های دیگر جاری سازند.

تاکید می‌کنم مقصود این نوشتار هرگز مخالفت با نظر اکثریت و تصمیم اکثریت نیست. بلکه مخالفت با روندی است که به اکثریت سازی پیشینی، بدون برگزار شدن آزمون پسینی منجر می‌شود. این روند بی تردید برهم زدن همه‌ی قواعد دموکراتیک محسوب می‌شود. هر جریان فکری از چپ تا راست و از جمهوری خواه تا سلطنت طلب و از مذهبی تا غیر مذهبی اگر بتواند از دل قواعد یک رقابت دموکراتیک و فرصت برابر به پیروزی رسد، باید آن را به فال نیک گرفت که هم زیستی مسالمت آمیز در بستر برابری فراهم آمده است. اما آنچه اکنون شاهد آنیم به نوعی برهم زدن این اصل مبنایی از سوی پاره‌ای از نحله‌های جریانات سیاسی موجود است. از سوی دیگر نباید فراموش کرد هر جریانی باید بر اساس آرمان و باور خود حرکت کند، اما گویی اکثر جریانات اکنون از دل جریانات اجتماعی متعارض برای خود یار جمع می‌کنند در اینجا مرادم نحله خاصی نیست مخاطب این نوشتار هر جریانی است که برای مهندسی آرمان‌های خود، نه در درون هواداران آن آرمان که از میان نحله‌های دیگر می‌خواهد یارگیری کند، برای این کار به ناچار بخشی از باورها، ایده‌ها و برنامه‌های آینده خود را پنهان می‌کند تا روند پیروزیش تسهیل شود.

اما شرایطی که ما اکنون در آن قرار گرفته‌ایم و نسلی که در ماه‌های اخیر سنت اعتراضی نوینی را بنیان نهادند، برای بسیاری از محللان و معلمان جامعه هم قابل پیش بینی نبود و این امر حکایت از گذار از فرهنگ «فرد سالاری»، «طبقه سالاری» و «الیگارشی محوری» در اشکال مختلف آن است. جامعه‌شناسی سیاسی اکنون با مشاهده وضعیت تازه جامعه ایران در بررسی رابطه‌ی میان دولت یا قدرت سیاسی و جامعه و قدرت اجتماعی یا نیروهای اجتماعی به درستی در می‌یابد که در ایران امروز دیگر هیچ دولتی نمی‌تواند بدون توجه و محاسبه در درون شبکه‌ی پیچیده‌ی علایق و منافع اجتماعی و اقتصادی گوناگون و روابط حاصل از آن، نقشه راه جدایی را ترسیم کند و مدعی شود که تنها راه رهایی بخش و نجات دهنده در دست اوست. چنین ادعایی بی تردید سر از توتالیتاریسم در خواهد آورد با این تفاوت که جامعه‌ی بالنده امروز دیگر فرصت طولانی به هیچ یک از ایده‌های یکه سالارانه نمی‌دهد. ضمن اینکه بر خلاف گذشته که تعیین شکل حکومت هدف بود، امروز انتخاب شکل برای تغییر خواهان ایران هدف نیست چرا که به چشم خود در کشورشان غیاب جمهوری واقعی را در چهار دهه تجربه کرده‌اند و تجربه‌ی تلخ جمهوری را در بسیاری از کشورها از جمله افغانستان و تاجیکستان و آذربایجان و سوریه، بحرین، بنگلادش، مصر و ده‌ها کشور دیگر را مشاهده کرده‌اند‌. بنابراین محتوا اولویت بر شکل حاکمیت دارد اما هر شکلی هم نمی‌تواند در برگیرنده‌ی محتوای دموکراتیک باشد. امتیاز ویژه وقتی در انحصار طبقه‌ی ویژه‌ای باشد و فره ایزدی یا نور الهی تنها بر قلوب کسان خاصی حلول کند، مسلماً دیکتاتوری هم از همان نقطه طلوع خواهد کرد و جامعه جوان امروز ایران ثابت کرده به هیچ عنوان تحت لوای هیچ نوع ولایت سیاسی از ولایت مذهبی تا ولایت سکولار نخواهد رفت و به حق ویژه‌ی هیچ گروه سیاسی تن نخواهد داد به نظر می‌رسد اگر کسانی می‌خواهند در ایران امروز کار جمعی مشترکی را جلو ببرند، باید به این اصل گوهرین و مبنایی اعتقاد و التزام داشته باشند در غیر این صورت اولا ائتلافی راهگشا شکل نخواهد گرفت و یا اینکه بسیار شکننده خواهد بود و فاصله‌ای میان آغاز و انجامش نخواهد پایید.

از همین رو انتظار می‌رود چهره‌های سلبریتی ایران اعم از هنرمندان، ورزشکاران، سیاستمداران، نویسندگان، شاعران، حقوق بشری‌ها، کنشگران مدنی و فعالان صنفی در نقطه‌ی درست تاریخی قرار گیرند. نقطه‌ی تاریخی یک سیاستمدار با تابلوی مشخص سیاسی لزوماً آنجایی نیست که یک هنرمند یا ورزشکار قرار می‌گیرد. یک هنرمند و ورزشکار طرفدارانی با عقاید مختلف دارد که مخرج مشترک این عقاید مختلف فقط می‌تواند جنبه‌های سلبی باشد که اکثریت قریب به اتفاق هوادارانشان برای رهایی از ظلم و تبعیض و بی عدالتی انتظار دارند که سلبریتی‌ها ترجمان این عواطف و علایق باشند. بنابراین وظیفه‌ی تاریخی سلبریتی ورزشی و هنری این است که صدای همه این دردمندان باشد و کوشش کند تا صدای آنها و خواسته‌های آنها شنیده شود و توازن قوا به نفع بی صدایان به وجود آید؛ اما یک سیاستمدار فارغ از انگیزه خوانی‌ها و داوری‌ها برای حوزه‌های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی دارای پلتفرم و پلان خاصی است. او باید صادقانه در ترویج همان برنامه‌ها بکوشد این برنامه‌ها می‌خواهد برنامه‌های سوسیالیستی و یا کاپیتالیستی و یا هر چیز دیگر باشد، هرچه هست او موظف است نقشه‌ی راه را شفاف اعلام کند. وضعیت او مسلما با وضعیت یک سلبریتی ورزشی و هنری متفاوت است. چهره‌های موجه و محبوب ورزشی و هنری هواداران بسیاری در جامعه با علقه‌های مختلف مذهبی و غیر مذهبی و نیمه مذهبی تا گرایشات سیاسی مختلف و بل متعارض دارند. لحاظ کردن این نکته باید برای آنها بسیار واجد اهمیت باشد اما برخی از آنها این روزها می‌خواهند سمت خاصی از جریانات سیاسی سوق یابند. ممکن است منتقدان این نوشتار بگویند آنها هم حق دارند که انتخاب کنند این سخن به وجهی درست می‌نماید، اما نکته آنجاست که آنها می‌توانند دایره‌ی این انتخاب را به جای غلتیدن در یک سو، بسیار گسترده‌تر کنند و به جای ایستادن در یک سمت، سایه‌ی گسترده خود را بر کلیت جامعه بیفکنند و با دفاع از ارزش‌های جهان‌شمول و حفظ استقلال خود، همه‌ی جریانات مدعی نجات و رهایی را در چالشی قرار دهند که نهایتاً جامعه از پاسخ آنها، راه خود را بیابد در غیر این صورت بسیار طبیعی است در جامعه‌ای بدون حضور احزاب و اصناف مستقل و وجود رسانه‌های قدرتمند، جریانی بتواند به اکثریتی چشمگیر هم برسد؛ اما تضمین اینکه چنین اکثریتی به قواعد دموکراتیک تا پایان تن دهد چیست؟ هیچ تضمینی در این راه وجود ندارد جز اینکه شخصیت‌های مرجع و اثر گذار کشور، نقش خود را نه بازی در طیف خاصی که نظارت از افقی بالاتر قرار دهند تا اجازه‌ی ظهور و بروز دیکتاتوری را از همه‌ی جریانات سلب کنند.

کانال تلگرام شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان ایران

https://akhbar-rooz.com/?p=190015 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x