تنها یک تبیین نوین و رادیکال-دموکراتیک از ایران که بر شناسایی رسمی ایران به عنون کشوری چند ملیتی و به تبع آن شناسایی و پذیرشحقوق ملی مترتب بر آن که در یک قرارداد_اجتماعی دموکراتیک سراسری درج شود می تواند مانع استقلالطلبی ملل به حاشیه رانده شده در ایران شود

بخشی از اپوزیسیون ایرانی، به ویژه در خارج از کشور، تشکیل ائتلاف علیه ج.ا را مشروط به اعلام التزام به تمامیت ارضی، به ویژه از سوی احزاب کردستانی، کردهاند. این متن توضیح می دهد که چرا این شرط ضد دموکراتیک، و ضد انقلاب زن_زندگی_آزادی است و از قضا ایران را به سوی تجزیه سوق می دهد.
دموکراسی حتی در محافظهکارترین شکل لیبرالی (شهروند-محور) خود مبتنی بر اراده “مردم” است و بنابراین بر این فرض پیشینی استوار است که انسان موجودیست دارای شعور، آگاهی، و اراده و بنابراین حاکم بر سرنوشت خویش. اما انسان موجودی اجتماعی هم هست و جوامع انسانی بر روی جغرافیای خاصی سکنی دارند.
از آنجایی که خاک و جغرافیا فاقد شعور، آگاهی، و اراده هستند مطالبه حفظ تمامیت ارضی نه خواست طبیعی ارضست و نه اصلی متافیزیکی و به لحاظ اخلاقی ثابت و بیطرفانه بلکه بیان سیاسی منافع و مطالبه گروه های خاص انسانی در یک جغرافیای معین است. در مورد ایران اتفاقا ایده حفظ تمامیت ارضی بیان غیر مستقیم حفظ دولت-ملت متمرکز تکرگه فارسیمحور است.
از آنجایی که دموکراسی بنا به تعریف مبتنی بر برابری سیاسی مولفههای اعمال کنندهاش است هیچ گروه/ملت خاصی حق، صلاحیت و مشروعیت تحمیل تلقی خود از شرایط لازم برای تداوم همزیستی جمعی با ‘دیگر’ اجتماعات/ملل ساکن “ارض”ی که خواستار حفظ تمامیتش است را ندارد.
تحمیل چنین نگرشی نیازمند خشونت سازمانیافته و به تبع آن تمامیتطلبی و تمرکز قدرت در دست گروه(های) تحمیلگر است و این دقیقا دینامیسمی است که نقش محوری را در تولید و باز تولید استبداد سیاسی در ایران از زمان تشکیل دولت-ملت یکرگه فارسی-محور ایران در یک قرن پیش داشته است.
مدافعان حفظ تمامیت ارضی احتمالا خواهند گفت دموکراسی یعنی خواست اکثریت شهروندان و این خود اصرار آنان بر دموکراسی شهروند-محور را توضیح می دهد. اما این استدلال نادرست است. اگر دموکراسی تنها بیان خواست اکثریت افراد/شهروندان بود دولت نازی در آلمان اوایل دهه ۱۹۳۰ و ج.ا در سال ۱۳۵۸ باید نظامهای دموکراتیکی تلقی شوند!
دموکراسی شکل واحدی ندارد و در طول تاریخ تکامل و تطور یافته است. در دهههای اخیر شناسایی سیاسی و احترام به تکثر (پلورالیزم) فرهنگی، زبانی و ملی به عنصری اصلی در قوانین اساسی دموکراسیهای پیشرفته بدل شده است. همچنانکه هیرارشی جنسیتی ضددموکراتیک است و مبارزه با آن در کانون انقلاب زن_زندگی_آزادی است، هیرارشی فرهنگی-ملی هم ضددموکراتیک و ضد این انقلابست.
دوما، حتی اگر دموکراسی صرفا بیان خواست اکثریت افراد ساکن یک جغرافیای خاص فارغ از هویت جمعی آنها هم بود باز هم اصرار بر حفظ تمامیت ارضی ایران به هر قیمتی ضد دموکراتیک است چون این ایده هیچگاه به رای تمامی ساکنان ایران گذاشته نشده است. و اینجاست که دلیل اصرار ناسیونالیسم تمرکز گرای ایرانی بر “قوم” نامیدن کردها و دیگر ملل ساکن ایران روشن می شود. چرا؟
چون آنان تنها ملت را دارای صلاحیت اعمال حق تعیین سرنوشت جمعی می دانند و برای انکار اینکه (مثلا)کردها دارای چنین صلاحیتی هستند مجبورند پیشاپیشملت بودنشان را انکار کنند و در جهت نیل به این امر هم “ملت” را چون پدیدهای طبیعی و قابل بررسی با روش علوم طبیعی می پندارند و فکر می کنند “آنها” به مثابه “سوژه” “فرهیخته” “متمدن” دارای دولت ملی و از بیرون میتوانند ملت بودن یا نبودن کردها یا دیگر جوامع فرهنگی-زبانی ساکن ایران را تشخیص دهند.
این از بنیان نادرست است چرا که “ملت” در اساس امری ذهنیاست و مبتنی بر تصور خود اعضای یک اجتماع فرهنگی خاص از پیوند ارگانیک مابینشان است که به نوبه خود مبنای داشتن و اعمال حق تعین سرنوشت و حق حاکمیت جمعی (ملی) آنها را بر خود فراهم می کند.
بنابراین این کردها هستند که به شکل جمعی مرجع تصمیمگیری درباره ملت بودن یا نبودنشانند نه دیگران. و مبارزات ۱۰۰ ساله آنان برای احقاق حقوق ملیشان خود رفراندومی غیر رسمی در این باره است. در عین حال هرگاه هم رفراندومی صورت گیرد تنها آنها هستند که حق شرکت در آن را دارند همانگونه که انگلیسی ها یا اهالی ولز هم نمی توانند و نباید در رفراندوم استقلال اسکاتلند شرکت کنند.
البته این به این معنا نیست که روند تشکیل ملت و پدیده مدرن آگاهی_ملی سویه مادّی ندارد. اتفاقا تشکیل ملت به عنوان پدیدهای مدرن بستری کاملا تاریخی و مادی دارد که با عروج سرمایهداری و بسط آن با میانجیگری ژئوپولیتیک رابطهای ساختاری دارد اما در ماهیت بلافصل خود امری “سوبژکتیو” (ذهنی) است. توضیح تفصیلی این امر در مقاله من با عنوان “رمز گشایی از ژانوس مدرن” آمده (لینک در کامنت اول).
بنابراین ایده حفظ تمامیت ارضی در جایی مانند ایران امری انتزاعی و فراتاریخی نیست بلکه به شکلی ارگانیک با تشکیل و تداوم دولت-ملت مدرن ایران در هم تنیده است. اصرار بر حفظ تمامیت ارضی همزمان اصرار بر حفظ تعریف و تبیینی از “ملت” واحد ایران است که در آن استعلای فارسی به عنوان زبان و فرهنگ “ملی” نیازمند تنزل دیگر فرهنگها و زبانها به مقام “گویش” و “خردهفرهنگ” “اقوام” بوده که بنوبه خود نیازمند اعمال خشونت سازمان یافته دولتی بوده است.
ایده حفظ تمامیت ارضی به هر قیمت در عین حال زنستیز هم هست. در تخیل سیاسی ناسیونالیسم ایرانی، ایران “مام” میهن است که کنترل و حفاظت بر بدنش (خاک و مرز) وظیفه و رسالتیست مردانه که برای تحققش “قتل ناموسی” (کشتار ملل فرودست) مشروع است. به عبارت دیگر، “نرینگی” و خشونت و میل به استیلایی که در آن نهفته است در تار و پود ایدئولوژیک و سیاسی ناسیونالیسم فرادست ایرانی هم هست و به این دلیل در تضاد بنیادی با ارزشهای انقلاب زن_زندگی_آزادی است.
دلیل دیگری هم برای ضدیت ایده حفظ تمامیت ارضی به هر قیمت با انقلاب زن_زندگی_آزادی وجود دارد که ماهیتی سیاسی-استراتژیک دارد. این شعار یک همپوشانی کامل با یک عنصر کانونی در گفتمان سیاسی ج.ا دارد. اپوزیسیون مرکزگرای ایرانی در این زمینه هیچ تفاوت ماهوی با ج.ا ندارند. از این رو ج.ا قادر است و عملا هم نشان داده که میتواند با طرح “خطر” تجزیه ایران که خود میتواند تولید کند حداقل بخشی از اپوزیسیون و جامعه را از انقلاب دور می کند.
منطق درونی این وضعیت را میتوان در تلاش رضا پهلوی برای استفاده از استراتژی اصلاحطلبان حکومتی مبتنی بر “فشار از پایین، چانهزنی در بالا” دید: استراتژی سیاسی که در آن قرار است قدرت بر اساس زد و بندهای مخفیانه و با شرکت دول غربی دست بدست شود و رادیکالیسم سیاسی انقلاب زن_زندگی_آزادی را سترون شود.
با این اوصاف آیا ایران باید تجزیه شود؟ نه الزاما. اما قطعا اصرار بر حفظ دولت-ملت واحد، تکرگه، تک زبانه و فارسی-محور ایران که در واقع محتوای سیاسی-تاریخی شعار حفظ تمامیت ارضی است نه تنها مانع تجزیه ایران نخواهد شد بلکه تسریعش خواهد کرد. چرا؟ چون این امر تنها با اعمال خشونت دولتی علیه ملل غیر-فارس ساکن ایران میسر است (همچنانکه تا کنون بوده) و این همزمان هم استبداد سیاسی و تمرکز قدرت در “مرکز” را میطلبد و هم گرایشات سیاسی واگرایانه ملل به حاشیه رانده شده را تقویت می کند.
تنها یک تبیین نوین و رادیکال-دموکراتیک از ایران که بر شناسایی رسمی ایران به عنون کشوری چند ملیتی و به تبع آن شناسایی و پذیرشحقوق ملی مترتب بر آن که در یک قرارداد_اجتماعی دموکراتیک سراسری درج شود می تواند مانع استقلالطلبی ملل به حاشیه رانده شده در ایران شود.
در این تبیین نوین نوین و رادیکال-دموکراتیک ملل و فرهنگ های ساکن ایران به عنوان مولفههای برابر سیاسی و حقوقی و از موضع برابر با هم و در روندی جمعی و دموکراتیک نظام سیاسی نامتمرکز آینده را تبینن و تعریف خواهند کرد.
بنابراین مفصلبندی روشن از یک استراتژی برای تمرکززدایی از دولت ایران – فارغ از شکلی که دولت غیرمتمرکز آینده سرانجام به خود خواهد گرفت – در هر برنامه سیاسی مدعی گذار دموکراتیک در ایران بدون تجزیه جغرافیایی آن باید جایگاهی اساسی داشته باشد.
استدلال بالا طبعا ناقض این واقعیت نیست که تعیین سرنوشت جمعی تا سر حد استقلال و تشکیل دولت ملی حق ملت کرد (و دیگر ملل ساکن ایران) است. در منشور سازمان ملل هم (بند ۴، اصل ۲) تاکید بر احترام به تمامیت ارضی ملل در ارتباط با روابط بینالمللی و نه درونمللی ذکر شده است.
این آنانی که میخواهند ملت کرد را به عدم اعمال حق تعیین سرنوشت در راستای استقلال سیاسی ترغیب کنند هستند که باید رسما و علنا ملت کرد و حقوق ملیش را به رسمیت بشناسند.
نقل از فیسبوک نویسنده
(موسسهی گمان جمعه ۱۲ فروردین ۱۴۰۱ چنین است:
در پاسخ به این سوال که چه نظام سیاسی مطلوب است، ۳۴ درصد “جمهوری سکولار” و ۱۹ درصد “پادشاهی مشروطه” را نظام مطلوب دانستهاند. ۲۲ درصد موافق “جمهوری اسلامی” و سه درصد موافق “سلطنت مطلقه” بودهاند.
همچنین حدود ۳۷ درصد پاسخدهندگان خواستار “ساختار سیاسی یکپارچه و متمرکز” هستند و ۱۵ درصد “ساختار سیاسی یکپارچه و غیر متمرکز”، ۱۲ درصد “ساختار سیاسی فدرال” و نزدیک به شش درصد “جدایی و استقلال ملیت خود” را ترجیح می دهند.)
با فرض این آمارگیری نسبتا صحیح باشد.
جدایی طلبان. ۶ در صد
سلطنت مطلقه. ۳ درصد
پادشاهی مشروطه ۱۹ درصد
جمهوری اسلامی. ۲۲ درصد
جمهوری سکولار. ۳۴ درصد
ساختار فدرال. ۱۲ درصد
گر چه از جمعبندی عددی ۹۶ حاصل میشود.
جداییطلبان و سلطنت مطلقه ۹٪
جمهوری اسلامی. ۲۲٪
جمع آنها. ” ۳۱٪”
فدرال. ۱۲٪
جمهوری سکولار. ۳۴٪
جمع آنها. “۴۶٪”
سلطنت مشروطه. ” ۱۹٪ ”
من اعداد را شکل جدید دادم برای شفافی بیشتر.
حال با ۴۶ درصد نیروهای مترقی در مقابل ۳۴ درصد نیروهای عقب برنده ، میبایست برای برد روی نیروهای سلطنت مشروطه ۱۹ درصد حساب باز کرد یا نه!؟
من نمیدانم، چون به این آمار اعتماد ندارم.
جناب متین شما که استاد دانشگاه هستید نخست تعریف روشنی از ملت وتفاوت ان با امپراتوری و قوم و قبیله و ایل و… بدست دهید سپس بفرمایید ایران یک دولت ملی یا نشنال استیت هست یانه.؟ به نظر من در جریان صد سال و به ویژه در ۶۰ سال گذشته دولت ملت شده است و جنبش سراسری کنونی زن زندگی ازادی همبستگی ملی و پیوستگی ایرانیان با هر رنگ و زبان و ویژگی های انان را نشان داد. ایا کسانی که در برابرنیروهای سرکوبگر رژیم اسلامی دست در دست هم با دلاوری می رزمند از هم رزم خود می پرسند تو فارس زبانی کردی اذری بلوچی چپی راستی میانه و . …. هستی ؟. شما از جهان تئوری های نسبیت باوری و پست مدرنیستی و الگوهای انتزاعی بد ر ایید ونگاهی به واقعیت های عینی جامعه ی ایران بیاندازید .
راستی کدام کشور مدرن با یکپارچگی سرزمینی حاضر شده است کشورش را تکه پاره کند؟ چین کمونیست می خواهد تایوان را به هر بهایی به خود ملحق کند اکرایین با چنگ ودندان وبا هزینه ی مادی و انسانی گزاف ازیکپارچگی سرزمین خود دفاع می کند و ….. حال ما بیاییم به خواست گروه های تجزیه طلب تن بدهیم که چه ؟ که شرط همکاری را خذف خواست یکپارچگی ملی میگذارند که درعمل خواست جنبش کنونی نیست ؟ بر پایه ی کدام پژوهش و نظر سنجی براین باورید که بلوچ ها کردها و اذری ها وعرب های ایران خواهان جدایی از ایران وپیوستن به پاکستان و اقلیم کردستان و ترکیه هستند ؟
آن یکی آمد در یاری بزد
گفت یارش کیستی ای معتمد؟
گفت من, گفتش برو هنگام نیست
بر چنین خوانی مقام خام نیست
خام را جز آتش هجر و فراق
کی پزد کی وا رهاند از نفاق
رفت آن مسکین و سالی در سفر
در فراق دوست سوزید از شرر
پخته گشت آن سوخته پس باز گشت
باز گرد خانهٔ همباز گشت
حلقه زد بر در بصد ترس و ادب
تا بنجهد بیادب لفظی ز لب
بانگ زد یارش که بر در کیست آن؟
گفت بر در هم توی ای دلستان
گفت اکنون چون منی ای من در آ
نیست گنجایی دو من را در سرا
مولوی.
سیستم فدرال با حق تعیین سرنوشت تا حد جدائی, امری بی معنی ست که نظری بر نمونه های آن در گذشته مساله را روشن میکند. حدود صد و پنجاه سال پیش آمریکا با خسارات جانی و مالی بسیار از اجرای این “حق” جلوگیری کرد و امروز آقای دنیاست و اکثرا نوکر اویند و سعی آن در تفرقه انداز و حکومت کن است. و هندوستان و چین. یوگسلاوی راه مخالف رفت و نتیجه ان معلوم است و بسیار نمونه های دیگر همچون آمریکای جنوبی و مرکزی, اکثرا با زبان و مذهب و تاریخچه مشابه که به ده ها کشور زبون تقسیم شده اند ویا پاکستان و بنگلادیش.
مطلبی بجا و منطقی.
موضوع اشتباهی را با موضوع اشتباه دیگر پاسخ نمی دهند!
اگر در پی توزیع قدرت به سایر مناطق هستیم فدرالیسمی را باید تعریف کنیم که براساس قومی نباشد بل مناطقی را بعنوان منطقه فدرال تعریف کرد
که حق شهروندی ایرانی آنها اصل باشد اما با قدرت قانون گذاری برای تحقق آزادی و حق انتخابشان در موضوعات محلی خودشان.
بلی تمامیت ارضی شرط است
اول باید ایرانی باشد تا آزادی و دمکراسی را در محقق کنیم
پس باید دنبال راه حل مناسب بود که اول ایرانی باشد که بعدن برای خواسته شهروندانشان که به آزادی و دمکراسی برسند مبارزه کرد.
تاریخ را نگاه می کنیم
ایران بقایش به زیادی قومیش بوده و در آمیختگی قومی با هم بودشان،
هر راهکاری که بخواهد مرز بندی تعریف کند که این قوم ها را ببرد در لاک خودش می تواند راهکار مشکوکی باشد و شاید خیانت آمیز!
اما می توان دنبال مناطق فدرالی رفت که با اولویت شهروندی ایرانی حق های انتخاب را به مناطق داد که علاوه بر آزادی کلی که همه شهروندان ایرانی باید داشته باشند آن شهروندان آن مناطق، آزادی های محلی های خودشان راهم داشته باشند تا بتوانند در این آزادی ها خلاقیت های فردیشان را بنمایش بکذارند
هموطنانی که کماکان از جایگاه صاحبخانه، موکل، عقل کل مدافع نرماتیو موجود در گفتمان ملی به مسله می اندیشیدن شانسی برای فهمیدن و درک خواسته های کوردها ترکها بلوچها و عربها راندارند. پاره ای از نکات ..
۱-؛اگر در پی توزیع قدرت به سایر مناطق هستیم فدرالیسمی را باید تعریف کنیم که براساس قومی نباشد؛
هدف از فدرالیزم امکان دادن به مشارکت سیاسی هویتهای غیر فارس در حیات سیاسی ؛ فرهنگی و اجتماعی کشوری به نام ایران است. ایشان درصورتی که تقسیم قدرت این انسان ها را تورک کورد و … قدرتمند نکند توافق دارند.
۲-؛…تمامیت ارضی شرط است؛
مشکل برساخته غیر دموکراتیک موجود و البته شما از ایران است. که اگر ما خواهان حفظ هویت زبانی فرهنگی و تاریخی خود باشیم. از حوضه شهروندی خارج و به حوضه امنیتی منتقل شده ایم. شهروندان درجه دوم.
۳-؛هر راهکاری که بخواهد مرز بندی تعریف کند که این قوم ها را ببرد در لاک خودش می تواند راهکار مشکوکی باشد و شاید خیانت آمیز!
در تمام این نوع نگرش ها اخر کار به خیانت می کشد. واقعا کسانی که مورد و موضوع این ستم نیستند چه می دانند و چه نسخه ای می پیچند.
به تو حاصلی ندارد غم روزگار گفتن
که شبی نخفته باشی به درزنای سالی
هم میهن سه موضوع را انتخاب کردی
و نگرش خودت را بیان کردی
باید گفت خسته نباشی؛
چون نادانسته درست بودن نظر من را پررنگ کردی سپاس از این تیزبینی ات .
اینکه امثال شما انسانیت و حق حیات و زیست آزدانه و حق انتخاب انسان ها ، که این حقوق انسان ها ، جدا از هویت های جبری تحت نام کرد ،عرب ، فارس ، ترک و… آنهاست در یک لجبازی کودکانه و یا برای اهداف خاصتان یا محدود کردن انسان ها در چیزی بنام کرد بودن و عرب بودن و ترک بودن
در این سرزمین مسئله ساز کرده اید
به این روش شما چه نام باید نهاد.
در روند تحولخواهی در سرزمین مان می بینیم هموطنان مناطقی که چندین دهه زیر سلطه تفکرات قوم خواهانه قیم هایی بودند و این قیم ها آنها را از شناخت حقوق اولیه اشان که جدا از قوم بودنشان است محروم کرده بودند در روشی جدید رهایی هر فرد در کشورشان، رهایی خودشان را جستجو کردند و به این نتیجه رسیده اند رهایی هموطنانشان رهایی خودشان هم هست. و با مجددن به این نکته اشاره کرد
مردمان مناطقی از کشورمان که زیر دو سلطه بودند:
یکی سلطه استبداد حاکم بر کشور
و دیگری سلطه قیم های قوم خواه در حرکت جدیدشان و با نگرش جدیدشان آزادی و دمکراسی را برای همه مردم ایران بصورت برابر خواهان شدند که درود بر این انسان های مبارز.
جالبست سایر ایرانیان که در زیستشان زیر سلطه قیم های قوم خواه نبودند فقط استبداد حاکم آنها را از حقوقشان سلب کرده است در حرکات جدید هموطنانی که در مناطقی که منطقه کردی یا بلوچی نامیده شده است انجام داده اند حامی آنها شدند و مردمان آن مناطق را حامی خودشان نیز می بینند
اتحاد علیه استبداد حاکم را با هم دارند ایجاد می کنند
این کرد خواهان و بلوچ خواهان و….
که خود را قیم آنها می پندارند فقط هرز برندگان توان مبارزاتی ایرانیان هستند