سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳

سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳

بندی بر چینی شکسته – حمید سالک

جریان اعطای وکالت به رضا پهلوی برای داشتن “وکالت از طرف ملت ایران” از سوی هواداران سلطنت خیلی شبیه بند زدن بر چینی شکسته نظام پادشاهی است. در حقیقت عده ای، آگاهانه و یا بدون اطلاع، تلاش دارند بر کاسه شکسته سلطنت در ایران بندی بزنند و از این طریق با حفظ کاسه بر سر طاقچه برای خود موقعیتی ایجاد کنند. به دلایل متفاوت و متعدد این روش راه به جایی نخواهد برد

در زمان های قدیم بر چینی های شکسته، مخصوصاً آنهایی که سابقه ای تاریخی داشتند، به واسطه افرادی موسوم به “چینی بند زن” ترمیمی حاصل می آمد.  محصول عمل کارکرد چندانی نداشت و بیشتر برای حفظ خاطرات بود. غالباً زود می شکست مگر این که در طاقچه و یا کمدی حفظ می شد.

جریان اعطای وکالت به رضا پهلوی برای داشتن “وکالت از طرف ملت ایران” از سوی هواداران سلطنت خیلی شبیه بند زدن بر چینی شکسته نظام پادشاهی است. در حقیقت عده ای، آگاهانه و یا بدون اطلاع، تلاش دارند بر کاسه شکسته سلطنت در ایران بندی بزنند و از این طریق با حفظ کاسه بر سر طاقچه برای خود موقعیتی ایجاد کنند. به دلایل متفاوت و متعدد این روش راه به جایی نخواهد برد و برای جنبش اخیر ایران اگر ضرری نداشته باشد، حتما سودمند نخواهد بود.

حسین بشیریه، اندیشمند برجسته ایرانی، در کتاب “دیباچه ای بر جامعه شناسی سیاسی ایران، دورۀ جمهوری اسلامی” به گفتمان های سیاسی عمده در تاریخ معاصر ایران پرداخته است. ایشان سه گفتمان را مسلط نامیده است: ۱) گفتمان پاتریمونیالیسم سنتی، ۲) گفتمان مدرنیسم مطلقه پهلوی و ۳) گفتمان سنت گرایی ایدئولوژیک بعد از انقلاب اسلامی. در مقابل این سه گفتمان، از دیدگاه وی، گفتمان دموکراتیکی از زمان انقلاب مشروطه به بعد به عنوان گفتمان مقاومت ظهور یافته است. در نظر این محقق، گفتمان پاتریمونیالیسم همواره بر دو گفتمان مسلط دیگر تاثیر داشته است.

دکتر بشیریه گفتمان نخست را ریشه در تاریخ طولانی حکومت های استبدادی سلطنتی در ایران می داند. از دید ایشان بعد از صفویه این گفتمان به مفاهیم شیعی آمیخته شده است. بشیریه معتقد است در دوران قاجاری به استبدادی دینی  فرا روییده است. این در هم آمیزی ها باعث شده این گفتمان منسوخ با مشخصاتی پیچیده در امر حکمرانی و فرهنگ سیاسی حضور بیابد.

در فرهنگ سیاسی گفتمان پاتریمونیال، حاکم ایدآل همچون قهرمان و شخصیتی  مقدس تصویر می شود که منشأ همه خیرات است. کردار سیاسی متکی به این گفتمان مبتنی بر اندیشه اقتدار و مرکزیت شاه به عنوان مالک و صاحب رای مردم شکل گرفته است. از همین رو حتی می توانستند به نام وکیل، چون کریم خان وکیل الرعایا، تسلطی دامن گستر بر هستی و نیستی مردم تحت حکومت پیدا کنند. شاید به این دلیل است که نمایندگان مردم را در مجلس با عنوان وکیل می خواندند.

این گفتمان در دوران جمهوری اسلامی ابعادی عمیق تر پیدا کرد و وکالت از سوی مردم به وکالت و ماموریت از طرف خدا، پیامبر، و سایر “معصومین” بدل گشت تا بتوانند ملت “ناقص العقل” را به سمت “بهشت” رهنمون باشند. اما نه آن وکالت انسان ها به حاکم دوام آورد و نه این وکالت خداگونه تاب مقاومت در مقابل جامعه متحول امروزی را دارد. متاسفانه امروز هواداران سلطنت، با تکیه بر گفتمان ناکارآمد پاتریمونیال، تلاش دارند در پناه طرح وکالت، ولایت شاهزاده سابق را بر سر این ملت مستقر نمایند.

در گفتمان پاتریمونیال، پدر میراثی، افراد به واسطه لیاقت های شخصی به رهبری برگزیده نمی شوند. انتخاب می شوند چون با حاکم قبلی ارتباطی خونی دارند. امروز بخشی از نیروهای هوادار رژیم مشروطه، تو بخوان رژیم پهلوی، علیرغم برافتادن آن دستگاه حکومتی، هنوز فرزند آخرین شاه ایران را برای کسب حکومت صاحب حق می دانند که رهبری مردم را در اختیار بگیرد، تنها به دلیل وجود یک رابطه خویشاوندی. جبهه ائتلاف نیروهای شاهنشاهی، ظاهراً مشتمل بر سی گروه سلطنت طلب، در بیانیه آخرین روز دی ماه از زبان خودشان ۲۸۵۱ شاهنشاهی، رضا پهلوی را به وکالت برای مردم ایران برگزیده اند. در همین بیانیه وی را با عنوان “شهریار ایران زمین” خطاب کرده اند. او را وارث پدر و پدر بزرگشان دانسته اند که پا جا پای آن دو خواهد گذاشت. این بیانیه با عبارت مجعول، نامفهوم و بی موقع “جاوید شاه” پایان می یابد.

دلیل دوم که بارها در گفتگوهای حامیان رضا پهلوی دیده می شود، ادعای پاکدستی و عدم وجود هر گونه نکته منفی در عمر شصت و چند ساله ایشان است. مراجعه کنید به مصاحبه اخیر شاهین نجفی و بسیاری دیگر از هواداران طرح وکالت، که این موضوع مطرح می شود. در همین بیانیه فوق الذکر از او به عنوان “پدری دلسوز” نام برده می شود که قصد دارند زحمت رهایی مردم ایران را از گرداب بلایی که پیش آمده به جان بخرند.

خود “شاهزاده” هم خود را موجودی ماورای این درگیری های سیاسی دانسته و مدعی است که می خواهد بین گروه ها هماهنگی ایجاد کند. وی در برنامه میدان، از تولیدات ایران اینترنشنال، خود را فردی فرا حزبی می داند که آلوده دامن فعالیت های حزبی و موضع گیری های سیاسی نخواهد شد. فقط به عنوان طراح نقشه راه به دیگران نقش بازی خواهد کرد. به عبارت دیگر همان نقشی که پادشاهان داشته و دارند، چه در شکل استبدادی و چه در شکل مشروطه آن. این امر مسبوق به سابقه است. پدر رضا پهلوی حتی بعد از دستور انحلال سایر احزاب و در همان زمان تاسیس حزب رستاخیز، حاضر نمی شود مسئولیت تشکیلاتی بپذیرد و امر به دبیر کلی هویدا می دهد. هر چند که بعدها در کتاب “پاسخ به تاریخ” تاسیس این حزب را اشتباه اعلام می کند.

همچنان که در پیش طرح شد، در گفتمان پاتریمونیال فرد رهبر از یک تقدس و فرّه ایزدی برخوردار است. در حالی که در روش های سیاست ورزی مدرن، رهبر باید توانایی های خود را در امر مدیریت، سیاست ورزی، دانش اجتماعی و هزاران مولفه دیگر نشان دهد. تاکنون، حداقل در هفت سال اخیر، هیچ کدام از سازمان های پیشنهادی و سازماندهی شده ایشان توفیقی کسب نکرده است. در سال ۹۶ “شورای ملی ایرانیان برای انتخابات آزاد” را تاسیس کرد که کسی ثمری از آن ندید.  پس از آن در سال ۲۰۱۹  پروژه و به تبع آن تشکیلاتی به نام “ققنوس” راه اندازی کرد که آن هم به بوته فراموشی سپرده شد. از دیگر موارد “پیمان نوین” بود که در مهر ماه سال ۱۴۰۰ توسط ایشان شکل گرفت و جز خاطره ای از آن چیزی به یادگار نماند. این خود ناشی از فقدان توانایی رهبری در ایشان است.

بر خلاف ادعاهای ایشان در مورد مهارت های ایشان در امر رایزنی با نیروهای مخالف داخلی و خارجی برای ایجاد همکاری در جهت سرنگونی جمهوری اسلامی، تاکنون هیچ نشانه ای از توفیقات ایشان حتی در میان نیروهای سلطنت طلب دیده نشده است. همان گروه هایی که با ایشان باید در نزدیکی بیشتری باشند، نه تنها با وی بلکه در درون خود هم مودتی ندارند. در غیر این صورت به وجود سی سازمان متفرق هوادار شاهنشاهی در میان مخالفین نیازی نبود. حتی در تلاش های اخیر ایشان و چند مخالف دیگر جمهوری اسلامی برای ایجاد “ائتلاف و اتحاد”، بعد از نشر دو توییت مشترک به طور همزمان و در عین حال بی خاصیت، با طرح بی موقع بحث وکالت و پذیرش آن از سوی رضا پهلوی، به محاق رفت. از میان آن چند نفری که در انتشار توییت ها مشارکت داشتند، تنها یک نفر به وکالت رای داد.

در همین گفتمانِ از نفس افتاده که از گذشته های دور به ارث برده ایم، شخصی مقدس با رگ و ریشه سلطنتی باید به تنهایی رهبری را به دست بگیرد. دلیل آن هم روشن است. چرا که در کس دیگری این خصوصیات در کنار هم یافت نمی شود. از همین رو است که رضا پهلوی در یکی از تازه ترین کنفرانس های مطبوعاتی خود به نظر می آید که از سایر گروه های سیاسی دل بریده است. چرا که ادعای بی معنی آلترناتیو و اپوزیسیون  بودن “خود مردم کف خیابان” را طرح کرده، وظیفه اش را همراهی با “مردم” قلمداد می کند. اکنون هم که دوستان و هواداران ایشان کسی را به عنوان وکیل مردم معرفی می کنند، بر روی شخص ایشان متمرکز می شوند. تو گویی دیگرانی در داخل و  خارج حضور ندارند که بتوانند حداقل بخشی از این بار را بر دوش بگیرند.    

اما مشکل اساسی پیشنهاد دهندگان وکالت رضا پهلوی، متاثر از گفتمان پاتریمونیالیستی، عدم توجه به ماهیت جنبش زن زندگی آزادی است. از اواخر حکومت پهلوی واضح بود که ظرف حکومت با مظروف مردم تحت حکومت همخوانی ندارد. این ظرف بر اساس این گفتمان منسوخ به همراه مدرنیسم مطلقه پهلوی صورت بندی شده بود. به این معنی که علیرغم مدرنیسم آمرانه جاری در ساختار حاکمیتی پهلوی، هسته اصلی حکمرانی بر بستری سنتی و گذشته گرا استوار شده بود. به همین دلیل جامعه ای که رو به سوی پیشرفت گذاشته بود و طبقه متوسطی در آن رشد کرده بود، حاضر به پذیرش چنین چهارچوبی نبود.

در سال ۵۷ مخالفین رژیم گذشته بر این کاسه به ظاهر آراسته تلنگر اساسی زدند. اما متاسفانه شکل گرفتن سامانه نابسامان جمهوری اسلامی همان گفتمان کهن را بدون مدرنیسم مطلقه پهلوی با گفتمانی واپسگرا تر، سنت گرایی ایدئولوژیک، در آمیخت.

 مردمی که از کاسه ابتدایی به تنگ آمده بودند، با محدودیت بیشتری مواجه شدند. اگرچه در ابتدا همراهی موقتی با این نحوه حکمرانی نشان دادند، که از این گفتمان التقاطی و غلط شکل گرفته بود. اما به تدریج در برهه های مختلف درگیری های ظرف و مظروف با اشکال متفاوتی از شدت، وسعت و عمق صورت گرفته است.

 این درگیری ها توانسته هر بار ترک هایی بر بدنه این ظرف ناهماهنگ با مظروف بیاندازد. این حرکت آخر به شکل بنیادی به ستیز با این پدیده متحجر رفته است. متاسفانه تاکنون نتوانسته این بنیاد ناسازگار را در هم بشکند، اما حداقل به بنیاد گفتمانی آن ضربات مرگ آوری وارد کرده است. در حقیقت هر دو گفتمان پاتریمونیالیستی و سنت گرایی ایدئولوژیک را از ارزش انداخته است.

حامیان روش وکالت به شعارهای گاه و بیگاه در برخی از تظاهرات به نفع رژیم پهلوی دل خوش کرده اند. ولی خود این شعارها هم از اساس با روح این جنبش ساختار شکن و در هم پیچاننده روش های کهن سر سازش نخواهند داشت.

به همین ترتیب اعطای وکالت، که خود روشی منسوخ در حقوق عمومی متکی بر گفتمان کهن پدر میراثی است،  با اندیشه های حامیان این جنبش اخیر از در دوستی در نخواهد آمد. شاید به همین دلیل است که به غیر از توجهی مختصر که به این روش توکیل، در خارج از کشور شده، در داخل ایران از استقبالی برخوردار نشده است.

به هر حال بر اساس گفته های فوق می توان به این نتیجه رسید که اندیشۀ قهقرایی حامی امر وکالت با مقتضیات روز سازگار نیست و امیدی برای اقناع جامعه در حال حاضر ندارد.

آنقدر این گزینه با روزگار نوین ناهمخوان است که  به غیر از مخالفین حکومت سلطنتی، به عنوان معارضین اصلی، در میان هواداران سلطنت هم مخالفت هایی دیده شده است. دامون گلریز، از هواداران سرسخت رژیم سلطنتی، یکی از همین افراد است. اما مهمترین مخالف خود رضا پهلوی است. وی در برنامۀ میدان، که پیشتر به آن اشاره شد، به جد این امر را نادرست می خواند. او تنها کسی را نماینده مردم می داند که رای آنها را داشته باشد.  اخیرا سایت هوادار دولت، همشهری آنلاین، همین مطلب را منتشر کرده و اسباب استهزا هواداران وکالت، از حمله شخص وکیل، را فراهم  کرده است.

حالا مشخص نیست که چه اتفاقی افتاده که رضا پهلوی این وکالت را می پذیرد. شاید نگرانی از توفیقات رقبای سیاسی در کسب بیشتر نظر محافل بین المللی است. ملاقات با مکرون، گرفتن جایزه شجاعت، سخنرانی در کنفرانس داووس، و نهایتا گذراندن قانونی در کنگره آمریکا به نام رقیب احتمالی، برای پروژه رهبر سازی، مسائل ساده ای نیستند.

در انتها اجازه بدهید این فرض را بپذیریم که ایشان به نحوی وکالت را بدست آوردند. هدف ایشان بنا بر گفته خودش و دوستانش کسب مشروعیت جهت مذاکره با رهبران سیاسی جهان باشد. در مصاحبه با اسکای نیوز رضا پهلوی به آن اشاره کرده است و “مژده” داده که توانسته قرارهایی با سران دیگر کشورها بگذارد. حاصل کار چه خواهد بود؟

خود ایشان بارها گفته اند که به نیروهای خارجی امید ندارند. اگر امیدی ندارند، که در واقع نباید امیدی بست، پس این همه تلاش از برای چیست؟ بگذارید مثالی بزنیم. در کشور ونزوئلا، که حکومتش در روش های حکمرانی قرابت های بسیاری با جمهوری اسلامی دارد، در ژانویه ۲۰۱۹ دچار بحران وسیعی شد. خوان گوایدو که رهبر مجمع ملی بود و در داخل کشور حضور داشت، اعلام ریاست جمهوری کرد و توانست طی مدت کوتاهی مورد حمایت رهبران حداقل چهل کشور، و در راس همه آنها آمریکا، قرار بگیرد. درگیری های گسترده ای در این کشور نفت خیز پیش آمد. گوایدو در داخل و در مرز کلمبیا از کمک های مالی و انسان دوستانه بسیاری از کشورها برخوردار شد. کار تا نزدیکی مداخله نظامی کشورهای همسایه پیش رفت. اما حاصلی برای سرنگون کردن مادرو نداشت. ایشان در قدرت باقی ماندند. تنها به خیل عظیم پناهجویان بی پناه و درمانده ونزوئلایی در کشورهای مجاور افزوده شد. امروز هم که جنگ با اوکراین پیش آمده است، غرب در تلاش برآمده تا کسری نفت را از همین کشور فراهم کند. از آن سو مادرو برای برقراری روابط همه جانبه با غرب به ویژه ایالات متحده اعلام آمادگی کرده است.

 این در حالی است که شخص رضا پهلوی هزاران کیلومتر دورتر از کشور و مردمی سکنی دارد که ادعای وکالت آنها را دارد. تازه در تلاش است که “صدای مردم ایران” را به رهبران جهان برساند. کاری که قبلا هم بدون این وکالت کرده بود. هم توییتی سابق ایشان هم توانسته با مکرون ملاقات کند و “صدای مردم ایران” را به ایشان رساند. اما به نظر نمی آید آه گرم ایشان در آهن سرد رئیس جمهور فرانسه اثر کرده باشد و کمکی به پیشبرد اهداف وی شده باشد. آنسان که شنیده می شود، برای قرار دادن نام سپاه در لیست گروه های تروریستی دولت فرانسه یکی از مخالفین در شورای اروپا خواهد بود.      

“چینی بند زن هایی” که ترمیم کاسه شکسته حاکمیت فرد سالار را در نظر گرفته اند، آزموده های گذشته را دوباره می آزمایند. به عبارت دیگر هر بار که این کاسه ترمیم شده است، ظرفیت کمتری یافته است و از قدرت ایستایی آن کاسته شده است. این غولی را که، به واسطه جنبش زن، زندگی، آزادی، از شیشه بیرون آمده است، نمی توان در کاسه بند خورده روش های فرد محور با گفتمانی در گذشته جا مانده جای داد. 

https://akhbar-rooz.com/?p=190774 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
امیر ایرانی
امیر ایرانی
1 سال قبل

*حکایت*
*اندر حکایت «وکالت»*
طنز؟
نه، جدی!

سکینه خانوم اگر چه که سنی ازش گذشته بود، ولی ماشاءالله خوب مونده بود!
بچه‌های محل هر بار به خونه‌اش می‌رفتند و اون هم با تنقلات و هم با قصه‌ها و خاطرات شیرینش ازشون پذیرایی می‌کرد.
ماشاءالله زن دنیا دیده و فهمیده‌ای بود و برای اهل محل مادری بود واقعا.
خیلی وقتها زنهای محل خونه‌اش جمع می‌شدند و با هم اختلاط می‌ردند.
این اواخر یکی از خانوم‌هایی که سرش بو قرمه‌سبزی -البته با ماهی!!- می‌داد ازش پرسید: “خاله سکینه بالاخره نگفتی به این کمپین وکالت جواب بله رو بدیم یا نه؟”
سکینه خانوم ناگهان اخمش تو هم رفت و با عصبانیت گفت:”اصلا این کارو نکنین… اصلا.. ابدا” (البته این جملات رو بر خلاف همیشه خیلی تند و عصبی گفت به حدی که به زنهای محل برخورد)
مدتی سکوت سردی بر مجلس حاکم بود و کسی چیزی نگفت تا این‌که یکی جرات کرد پرسید مشکلش کجاست؟
سکینه خانوم که متوجه اوضاع شد اخمهاشو وا کرد و مثل همیشه با صدایی مهربون جواب داد:
“۶۰ سال پیش که من هنوز ۱۰ سالم بود و به شدت بازیگوش بودم یه روز از بازی به خونه برگشتم که دیدم مامانم و چند تا از خانومهای محل با هم می‌گن و می‌خندن و تا منو دیدن خنده‌شونو خوردن. فهمیدم که چیزی رو از من پنهان می‌کنن.
دو شب بعد که یکی از همون همسایه‌ها با شوهر و آقا جواد پسر ۲۲ ساله‌شون واسه خواستگاریم خونمون اومدن متوجه خنده‌های اون روزشون شدم..
من که هنوز چیزی از ازدواج نمی‌فهمیدم از مادرم پرسیدم: “یعنی قراره که چی بشه؟”
مادرم سرمو بوسید وگفت:”هیچی عزیزم. هر وقت که عاقد گفت: “وکیلم؟” تو باید بگی:”با اجازه پدر و مادرم و بزرگان مجلس بله!”
خلاصه ازدواج کردیم و ماشاءالله آقا جواد از همون اول نشون داد که حریف قدریه و تا صبح ول کنم نبود!!
در عین حال اخلاق هم نداشت و دریغ از گفتن یک کلمه‌ی عزیزم در قبل و بعد ماجرا!!
اولین باری که به مادرم با کلی خجالت شکایت کردم که “مامان! من دیگه از این وضع خسته شدم.
مادرم بدون تعارف تو چشمام زل زد و گفت:” مگه داره کار غیر شرعی می‌کنه؟روزی که به عاقد بله رو می‌گفتی باید فکر این روزو می‌کردی! حالا هم چشم سفیدی رو کنار بذار و براش حسابی زنیت کن تا سرت هوو نیاره!”
خلاصه؛ ۳۰ سال تا تونستم براش زنیت کردم و اون هم ماشاءالله خوش اشتها بود خدا بیامرز سر همین موضوع جونشو گذاشت و جون منو خلاص کرد!
تازه مدتی داشتم نفس راحت می‌کشیدم که انقلاب شد و یک بار گفتند که بیایید و به جمهوری اسلامی “رای آری” (همون بله‌ی خودمون) بدین!
گفتم :خب! بعدش چی می‌شه گفتند:”اونوقت اونها می‌تونن شما و کشورتونو اسلامی بکنن!”
راستش رو بخواین از کلمه‌ی “بکنن” خاطره‌ی خوبی نداشتم ولی اونها برام توضیح دادند که این “بکنن” با اون “بکنن” فرق داره فراموش نکن که قراره این کار “اسلامی” باشه و تو که با اسلام مشکلی نداری؟
گفتم :”چه مشکلی؟”
همین شد که یک بار دیگه “بله” رو گفتم و به آخوندها وکالت دادم.
من احمق چی می‌دونستم که این بار با دست خودم اجازه دادم که نه تنها منو بلکه کل مملکت و آینده‌شو “بکنن” اون هم از نوع “اسلامی!”
حالا هم که یه عده دوره افتادن که بیاین به شاهزده وکالت بدین. اون قول داده که شما رو “آزاد بکنه!”
خلاصه خود دانید!
هر کی از شما دوست داره بره وکالت بده که “شاهزده اونو آزاد بکنه!”
من یکی دیگه بسمه، نه وکالت می‌دم که “منو شرعا بکنه”، نه اجازه می‌دم منو “اسلامی بکنه”، ونه اجازه می‌دم که منو “آزاد بکنه!”، *وکالت بی وکالت.*
همین!!

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x