سايت سياسی - خبری چپ - تريبون آزاد

سند سیاسی پیشنهادی به کنگره ۲۷ سازمان راه کارگر – جمعی از اعضای سازمان راه کارگر

؛ درباره مختصات خیزش ژینا و انقلاب مداوم در ایران

به دنبال قتل ژینا – مهسا – امینی بدست گشت گشتاپویی ارشاد در تهران در روز ۲۵ شهریور، به جرم “بدحجابی” ، مردم تحت ستم با پیشتازی شعار زیبای “زن، زندگی، آزادی”، وارد سومین خیزش انقلابی پنج سال اخیر و سومین انقلاب تاریخ معاصر ایران شدند.

این خیزش علیرغم افت نسبی در پنجمین ماه خود، همچنان با فراز و فرودهایی ادامه دارد و تنها سرکوب بیرحمانه فاشیستی فعلا توانسته از گسترش بیشتر آن جلوگیری کند و مانع از پیوستن اقشار وسیع مردم گردد.

این جنبش انقلابی اگر چه با اعتراض به حجاب اجباری و سیاستهای سرکوبگرانه گشت ارشاد با پیشقراولی زنان شروع شد، اما خیلی سریع ماهیت انقلابی  و چند مضمونه خود را از همان روزها و هفته های نخست آشکار کرد. آنچه ما در پنج ماهه گذشته شاهد بودیم،علاوه بر تاکید مردم بر هدف محوری سرنگونی کلیت رژیم اسلامی، تاکید بر مجموعه ای از خواستهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و طبقاتی بود.

پایان دادن به آپارتاید جنسی – جنسیتی و ستمکشی زنان با محوریت شعار”زن، زندگی، آزادی”، تقابل با حکومت دینی و سلطه مذهبی بر شئونات جامعه، از طریق تاکید بر سکولاریسم و لائیسیته، مخالفت با استبداد و دیکتاتوری از طریق کوبیدن بر خواست اساسی آزادی، اعتراض به تبعیضات ملی و نژادی علیه ملیتهای تحت ستم ، تاکید بر حفظ محیط زیست و اعتراض به فقر و فساد و گرانی و نابرابریهای طبقاتی نهادینه شده در نظام سرمایه داری ایران، از جمله مهمترین محورهای این خیزش انقلابی نوین بوده اند.

در این جنبش سرتاسری، اپوزیسیون ارتجاعی بویژه سلطنت طلبان علیرغم بهره گیری شان از امکانات عظیم ابر رسانه های ماهواره ای وابسته و حمایت نهادهای امپریالیستی غرب، نتوانستند شعارهای خود را در میان توده های مردم جا بیندازند. هم تلاش اولیه آنها برای جا انداختن شعار “مرد، میهن، آبادی” با شکست روبرو شد و هم شعارهای “روحت شاد” و “جاوید شاه” و …

نتیجه آنکه در سراسر پنج ماه گذشته جز در دو سه حرکت کوچک، هیچ نشانی از گفتمان سلطنت طلبی مشاهده نشده است. بر عکس، در تمام این دوره ما شاهد شنیده شدن شعارهایی بودیم که نشان از تاثیرپذیری از گفتمان چپ انقلابی داشت.

زیرا در اکثر مناطق ایران، شعار هایی چون : “مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه، چه رهبر”– “نه سلطنت، نه رهبری، دمکراسی، برابری” – ” نه کولبری، نه سوختبری، آزادی، برابری” – نان، کار، آزادی، پوشش اختیاری” – “نان، کار، آزادی، اداره شورایی (یا حکومت شورایی) – از کردستان تا جلفا قدرت به دست شورا- “فرزند کارگرانیم، کنارشان می مانیم” – “کارگر نفت ما، رهبر سرسخت ما” – “آزادی، برابری، حکومت کارگری” – “فقر، فساد، گرونی، میریم تا سرنگونی” و … برتری چشمگیر و انکار ناشدنی  داشته و دارد.

در واقع اگر به جنبش کارگری و معلمان، جنبش دانشجویی، جنبش انقلابی در کردستان و بلوچستان و حتی بخش عمده جنبش زنان و جنبش جوانان محلات نگاه کنیم می بینیم گفتمان راست ارتجاعی بویژه حامیان رضا پهلوی، از هیچ اقبالی در داخل کشور برخوردار نبوده اند، در عوض چنانکه گفته شد در جای جای این جنبشها ما رد پای گفتمان چپ مشاهده می شود.

تصور رژیم فاشیست اسلامی این بود که قادر است این کارزار انقلابی را همچون خیزشهای انقلابی دیماه ۹۶ و آبان ۹۸ در عرض چند روز آنرا منکوب و مهارکند، اما ناباورانه دریافت که این زمین لرزه عظیم سیاسی خیزشی کوتاه مدت و ضربتی نیست، بلکه بدل به انقلابی توفنده شده است که فقط با بکارگیری بیرحمانه ترین روشهای سرکوب فاشیستی، میتواند رویای مهار نسبی انرا در سر بپروراند.

در طول این پنج ماه بیش از پانصد نفر در اعتراضات خیابانی با انواع گلوله های جنگی، ساچمه ای، پینت بال و شات گان و یا زیر مشت و لگد و ضربات باتوم، جان خود را از دست دادند. بیش از بیست هزار نفر بازداشت شدند که متجاوز از صد نفر آن عزیزان با احکام محاربه و اعدام مواجه هستند. تا کنون چهار کارگر معترض اعدام شدند و بیش از بیست نفر هم زیر شکنجه جان باخته اند، ضمن اینکه هزاران نفر در اعتراضات خیابانی مجروح و صدها نفر یک یا دو چشم خود را از دست داده اند.

در طول این دوره انقلابی پرشکوهـ با وجود شدید ترین سرکوب ها توسط رژیم ـ ، ما شاهد حضور نسبی همه اقشار تحت ستم کشور در میدان مبارزه بودیم. غیر از زنان و جوانان انقلابی در محلات، جنبش معلمان با دو فراخوان اعتصاب سراسری سیاسی، جنبش دانشجویی در بیش از ۱۵۰ دانشگاه و در هر دانشگاه چندین بار حرکت اعتراضی، جنبش دانش آموزی در دهها مدرسه و دبیرستان بویژه دخترانه،چند بار اعتصاب موفق کسبه و مغازه داران شهرهای ایران بویژه در شهرهای کردستان، حرکات اعتراضی پزشکان، پرستاران، وکلا و استادان در چند شهر، اعتصاب سیاسی بخشی از کارگران صنعت نفت و گاز در عسلویه بوشهر و پالایشگاه آبادان ودهها مورد اعتصاب و تجمع صنفی کارگران صنعتی و بازنشستگان از جمله کارکنان رسمی صنعت نفت و ذوب آهن اصفهان، دو سه بار اعتصاب سراسری سیاسی کامیونداران و رانندگان کامیون در شهرهای مختلف، تبدیل شدن مراسم خاکسپاری و نیز مراسم سوم و هفتم و چهلم جانباختگان خیزش انقلابی در شهرهای سراسر ایران به تجمعات ضد حکومتی رادیکال بویژه در شهرهای کردستان،تداوم جمعه های اعتراضی دهها هزار نفره مردم ستمدیده بلوچستان در زاهدان، همبستگی و همدردی بسیاری از روزنامه نگاران، نویسندگان، هنرمندان و ورزشکاران با خیزش ژینا؛ همه و همه بیانگرابعاد عظیم این انقلاب نوین بوده اند.

تردیدی نیست که سرکوب بیرحمانه فاشیستی رژیم، اولین عامل در عدم پیوستن اقشار وسیع (معروف به قشر خاکستری) به این انقلاب بوده است. زیرا ما با جنبشی طرف هستیم که پا گذاشتن در آن ، می تواند هزینه دستگیری و شکنجه و تجاوز و مرگ و اعدام را در پی داشته باشد و این مهمترین عامل بازدارنده در پیوستن اقشار دیگر به این خیزش بوده است.

دومین عامل، را می توان عدم پیوند مبارزات خیابانی با اعتصاب عمومی سیاسی طبقه کارگر بویژه در بخشهای کلیدی نفت و گاز و پتروشیمی بر شمرد. اگر چه چند حرکت سیاسی معلمان و کارگران و رانندگان پا گرفت اما به شدت سرکوب شد و حتی اعتصاب در عسلویه، صدها بازداشتی و اخراج بدنبال داشت. و این خود دو دلیل دارد: نخست اینکه در شرایط فقر و بیکاری وسیع، بسیاری از خانواده ها متکی بر درآمد ناچیز این کارگران هستند و در شرایط فقدان صندوقهای اعتصاب، نمیتوانند از پس مخارج خود در صورت دستگیری یا اخراج کارگر اعتصابی برآیند. دوم اینکه اعتصاب عمومی سیاسی همچنانکه انقلاب ۵۷ نشان داد در نقطه اوج موقعیت انقلابی صورت میگیرد نه در نقطه آغازین آن.

 کارگران بخش های کلیدی اقتصاد موقعی وارد چنین ریسکی می شوند که مطمئن باشند رژیم در محاصره انواع جنبشها، در موقعیت سرنگونی است و طبقه کارگر میتواند با اعتصاب سراسری خود در کنار جنبش عظیم خیابانی، آن را ساقط کند .

سومین عامل، فقدان تشکل در اکثر محیط های کار بویژه تشکل سراسری مستقل و رزمنده است، چون بدون هماهنگی بخشهای مختلف طبقه کارگر، سازماندهی یک اعتصاب عمومی سیاسی، اگر نگوئیم غیرممکن، بسیار دشوار است. البته ناگفته نماند که کارگران اگر چه به مثابه طبقه وارد میدان نشدند، اما خود و فرزندانشان به صورت فردی از شهروندان جامعه، در مبارزات خیابانی و محلات حضور داشتند و آمار جانباختگان و زندانیان نیز نشان میدهد که اکثر آنها یا خود کارگر و زحمتکش بوده و یا از خانواده کارگری و مزد و حقوق بگیر برخاسته اند.

چهارمین عامل، یکدست باقی ماندن قوای سرکوب چند لایه رژیم اسلامی است. در طول این پنج ماه اگر چه شاهد فرسودگی و درماندگی  و روحیه باختگی قوای سرکوب و در مواردی فرار یا سرپیچی بسیجی ها و حتی کادرهای نیروی انتظامی بودیم، اما شکاف وسیعی در قوای قهریه رخ نداد.

روشن است که در هر انقلابی، اگر مردم با تظاهرات و اعتصاب و شورش نتوانند رژیمی را از پا در آورند و حکام مستبد را به فرار وادارند، لاجرم یا باید شکاف وسیع و عمیقی در قوای سرکوب رخ دهد و یا نیروی انقلابی، بدیل نظامی و قوه قهریه مستقل خود را شکل دهد. هیچکدام از ایندو فعلا در خیزش انقلابی جاری رخ نداده است. ما در وضعیت کنونی،  نه شاهد فرار سربازان و نظامیان با اسلحه های خود به میان مردم و یا باز کردن درهای اسلحه خانه ها و پادگانها به روی مردم بوده ایم و نه در حال حاضر، شرایط برای مسلح شدن مردم و جوانان فراهم است. علت این مسئله نیز مشخص است: ما در مرحله آغازین این انقلاب داریم و نه در نقطه اوج آن، که موقعیت برای عمل جسورانه قهرآمیز فراهم باشد. بویژه در شرایطی که اعتصاب سیاسی عمومی مهمترین طبقه جامعه، یعنی طبقه کارگر، هنوز شکل نگرفته است.

عامل پنجم، فقدان سازماندهی و تشکل یابی لازم و غیبت عنصر رهبری انقلابی است. این مسئله همزمان هم نقطه قوت و هم میتواند نقطه ضعف آن جنبش باشد. از یکسو شکل گیری کمیته ها، هسته ها و شوراهای مخفی انقلابی جوانان در محلات و همکاری غیرعمودی و شبکه ای آنها سبب بالا بردن امنیت آنها و ادامه کاری نسبی جنبش شده و هم، امر سرکوب آنها را ـ بقول خود رژیمیان ـ ، به خاطر “سازماندهی از طریق دمکراسی دیجیتال” دشوار نموده و از طرف دیگر، خود این جزایر مستقل و غیر مرتبط بهم، سبب گردیده تا امر هماهنگی در تاکتیک و استراتژی سیاسی برای ادامه کاری جنبش، به راحتی مقدور نباشد.

ضمن اینکه به دلیل تنوع گفتمان ها، بدیل های سیاسی متضاد در جامعه، تقریبا با قطعیت میتوان گفت که هیچ نیروی سیاسی راست، میانه و چپ نمیتواند به لحاظ حزبی – گروهی و به لحاظ برخورداری از کاریزمای فردی، رهبری بلامنازع انقلاب را در دست بگیرد.

این اما به معنای توقف تلاش گفتمان ها و بدیل های سیاسی و طبقاتی مختلف برای تاثیر گذاری تعیین کننده بر روند انقلاب و تامین رهبری نسبی آن نیست.

آلترناتیوها و گفتمان های سیاسی ایران کنونی را میتوان نخست به دو کاتاگوری بزرگ تقسیم کرد و سپس به شکافهای سیاسی درون هر کاتاگوری توجه نمود.

از دید ما اپوزیسیون سرنگون طلب جمهوری اسلامی به دو بخش ماهیتا متضاد طبقاتی، تقسیم می شوند:  حامیان نظام سرمایه داری و مخالفین نظام سرمایه داری. مابه ازای سیاسی این تضاد بنیادی این میشود که حامیان نظام سرمایه داری فقط خواهان “رژیم چنج” هستند و یا در بهترین حالت، انقلاب سیاسی برای عبور از حکومت اسلامی بدون دست بردن به ماشین دولت بورژوایی و بویژه بدون دست بردن به نظام سرمایه داری ایران. بخشی از اپوزیسیون بورژوایی گرایش اشکار ارتجاعی و غیردمکراتیک دارند، نظیر سلطنت طلبان و مجاهدین خلق و بخشی نیز داعیه آزادی، دمکراسی لیبرالی و جمهوریخواهی دارند البته در چارچوب نظام سرمایه داری. همه این لایه های رنگارنگ راست از سلطنت طلبان تا مدافعین جمهوری خواهی لیبرال، تنها خواهان  جابجایی قدرت سیاسی در بالا هستند و لا غیر!. بخش عمده احزاب قومی – ملی  نیز اگر چه در حوزه رفع ستم و تبعیضات ملی، چالشهایی با نیروهای سیاسی سراسری بورژوایی و شوونیستی دارند اما در مجموع اینها نیز به دلیل وفاداری به مناسبات سرمایه داری، عمیقا با انقلاب اجتماعی برهبری طبقه کارگر برای عبور توامان از استبداد و سرمایه داری و استقرار یک بدیل حقیقتا دمکراتیک و شورایی مخالفند.

طبیعی است دلبستگی نیروهای راست و میانه به نظام سرمایه داری، مانع از اختلافات سیاسی ریز و درشت میان آنها نمی شود. مثلا سلطنت طلبان و مجاهدین تا این لحظه نشان داده اند که برای جلب حمایت امپریالیستهای غربی رقابت تنگاتنگ و داغی با هم دارندو یا جمهوریخواهان مدافع نظام سرمایه داری اگر چه بخشهایی از آنها به کمپ رضا پهلوی جهت همکاری و اتحاد نزدیک شده اند، اما بسیاری از آنها بر سر اینکه حکومت آینده ایران جمهوری باشد یا موروثی، رقابت و اختلاف دارند. یا احزاب و گروههای سیاسی متعلق به ملیتهای تحت ستم، بر سرحق تعیین سرنوشت خلقها، درگیری شدیدی با نیروهای شوونیست سراسری بویژه سلطنت طلبان دارند.

با این همه، به نظر میرسد جهت عمومی ابر رسانه های ماهواره ای راست و حامیان امپریالیستی و منطقه ای آنها،این است که با محوریت رضا پهلوی، طیف هایی از سلطنت طلبان و جمهوریخواهان و نادمین سابقا چپ و بخشی از گروههای اتنیکی را گردهم آورند و این متاع را به کمک نهادهای غربیو امپریالیستی و پروپاگاندای رسانه ای عظیم، به مردم بجان آمده ایران بفروشند.  البته تا کنون به دلیل ظرفیت های انقلابی و هوشیاری و پتانسیل عظیم نهفته در میان مردم ایران، تمام کوشش های آنها نقش بر آب شده است و شاهدیم که هر تلاش جدید آنها برای ائتلاف و اتحاد و سازماندهی ، پس از مدتی دچار بن بست می شود.

در نقطه متضاد این اردوی پروکاپیتالیست، گفتمان چپ انقلابی و سوسیالیست قرار دارد که علیرغم تعلق طبقاتی به اکثریت عظیم جامعه یعنی کارگران و زحمتکشان و تهیدستان، هم به دلیل ناهمخوانی امکانات رسانه ای و مالی و لجستیکی آن با امکانات عظیم اردوی راست و هم به دلیل پراکندگی و سکتاریسم نهفته در جریانات متشکل و منفرد، این طیف نتوانسته علیرغم جهت گیری چند مضمونه انقلاب جاری به سوی شعارهای رادیکال، نقش بایسته خود را ایفاء کند. در این میان، ضعف سازماندهی محلی و سراسری در میان طبقه کارگر، مهمترین چالشی است که این طیف متنوع با آن روبروست.

طبعا همه حامیان سوسیالیسم و طرفداران عبور از سرمایه داری را نمیتوان یک کاسه کرد. گرایشی از این طیف علیرغم دعاوی ضدسرمایه داری و سوسیالیستی اش، به شدت تحت تاثیر سیاست پوپولیستی ” همه با هم” است. این گرایش بویژه در خارج از کشور، ماهیت پوپولیستی خود را بروشنی آشکار کرده است. گرایش دیگری علیرغم تکرار شعارهای انقلابی داخل کشور درباره اهمیت شوراها، هنوز به “حزب – دولت” باور دارد و برایش شعار “همه قدرت به دست شوراها” بیشتر یک ژست است تا درسگیری از تجارب انقلابات سوسیالیستی ناکام گذشته. بخشی از سوسیالیستها هم اصلا به دمکراسی عمیق و آزادیهای بی قیدو شرط اندیشه، بیان و تشکل و نیز به حق رای همگانی آزاد باور ندارند و هنوز میراث استالینیسم را یدک میکشند. بخشی از چپ ها هم تفاوت بنادین میان دمکراسی شورایی– مشارکتی را با دمکراسی لیبرالی – پارلمانی مخدوش می کنند و یا این تفاوت را تشخیص نمی دهند! این گرایشات منظورشان از شکل گیری شوراها، بیشتر به عنوان نهادهای مکمل نظام پارلمانی ونیابتی است نه اعتقاد به خود حکومتی دمکراتیک مردم یعنی ـ به قول مارکس ـ  حاکمیت اکثریت عظیم بر اکثریت عظیم .

با وجود همه این اختلافات، به نظر میرسد گرایش چپ رادیکال معتقد به بدیل شورایی با تکیه بر روند شعارها در داخل کشور و در بطن انقلاب نوین، شانس آنرا دارد که با پس زدن گرایشات پوپولیستی، استالینیستی و سوسیال لیبرالی، خود را به مهمترین طیف این کمپ تبدل کند، به شرطی که اتحاد عمل در صفوف خود را گسترش دهد و از سکتاریسم و فرقه گرایی و پراکندگی اسفبار کنونی فاصله بگیرد.

برای این منظور وظایفی چند پیش روی سازمان ما و کلیه  فعالین این طیف در داخل و خارج از کشور قرار دارد:

– تلاش سازمان برای وحدت حزبی با کلیه تشکل ها و فعالین مستقلی که میتوان با آنها یک وحدتی ارگانیک وتشکیلاتی را تدارک دید.

– تلاش برای گسترش همه جانبه “شورای همکاری نیروهای چپ و کمونیست” که به دنبال خیزش انقلابی دیماه ۹۶ به وسیله شش حزب و سازمان کمونیستی از جمله سازمان ما شکل گرفته است .

– تلاش برای شکل دهی به بلوک سوسیالیستی متشکل از فعالین حزبی، مستقل و منفرد در خارج و داخل کشور

– کمک به گسترش سازماندهی مخفی، نیمه مخفی و علنی در محیط های کار و زندگی کارگران و زحمتکشان و بویژه تبلیغ و ترویج سازماندهی شوراها در محلات به عنوان ارگان های مردمی که میتوانند در شرایط سرنگونی رژیم اسلامی، خلاء قدرت را پر کنند و زمینه های ایجاد یک حکومت شورایی را فراهم نمایند.

– اردوی چپ انقلابی جدا از وظایف اساسی فوق، نیاز دارد در سطوح محلی چه در داخل و چه در خارج از کشوربرای خنثی کردن ترفندهای اپوزیسیون ارتجاعی بویژه جلوگیری از عروج سلطنت طلبان، همکاریها و اتحاد عمل هایی را با طیف های مترقی و دمکرات و لائیک جمهوریخواه در نهادها و تشکل های دمکراتیک غیرحزبی سازمان دهد، امری که کم و بیش هم اکنون از طریق سازمان ما و سایر تشکل ها، نهاد ها و منفردین  ترقی خواه، مادیت یافته است. این مسئله بویژه در خارج از کشور اهمیت زیادی دارد با توجه به این که اکنون سلطنت طلبان به کمک نادمین چپ و جمهوریخواه و نیز پوپولیستها، با سرمایه گذاری وسیع روی “پرچم شیر نر و شمشیر توحش” و بنیه مالی فراوان و حمایت رسانه ای وسیع، می کوشند اینطور به انقلابیون داخل کشور القاء کنند که گویا بدیل سیاسی تحت رهبری رضا پهلوی و یا هر آلترناتیو پروغرب مدافع “رژیم چنج” حرف اول را در صحنه سیاسی میزنند!!

طبیعی است چپ انقلابی در اتحاد عمل های دمکراتیک در نهادهای غیرحزبی مترقی، موقعی میتواند شرکت کند که بتوانددر صفوفی منسجم، بنرها، پرچم ها و شعارهای رادیکال خود که چیزی جز پژواک شعارهای انقلابی داخل کشور نیست را ، حمل کند.

موخره

ما معتقدیم بعد از خیزش انقلابی دیماه ۹۶ (اصلاح طلب، اصولگرا دیگه تمومه ماجرا) ایران وارد یک دوره انقلابی بی بازگشت شده است. در واقع نوعی انقلاب مداوم.

در این دوره پنج ساله، ما هم شاهد چند خیزش انقلابی و جنبش وسیع توده ای بودیم و هم شاهد پرشمارترین اعتصابات بخشهای مختلف طبقه کارگر اعم از کارگران صنعتی، معلمان، پرستاران و بازنشستگان.

ما در لحظه کنونی نمیتوانیم پیش بینی کنیم که سرنوشت خیزش ژینا –  انقلاب نوین مردم ایران – به کجا می انجامد و آیا همچون خیزش دیماه ۹۶ و آبان ۹۸ منکوب می شود و یا کماکان علیرغم همه سرکوبها و هزینه های سنگین، تداوم خواهد داشت. اما یک چیز مشخص است: دوره انقلابی علیرغم همه فراز و فرودها استمرار خواهد داشت. در این میان انکشاف جنبش بویژه پدیداری آمادگی بیشتر در طبقه کارگر برای برعهده گرفتن نقش رهبری انقلاب از اهمیت زیادی برخوردار است. این رژیم از سلف خود و همه دیکتاتورهای ساقط شده آموخته که هر تلاشی برای عقب نشینی به معنای پیشروی بیشتر مردم خواهد بود و نزدیک شدن بیشتر به لبه پرتگاه، از اینرو تداوم سرکوب بیرحمانه فاشیستی را تنها راه بقای خود میداند. بنابراین انقلاب نوین سوم مردم ایران راه آسانی در پیش ندارد. اما ته این تونل تاریک و خوفناک، نور رهایی دیده می شود، ممکن است دور باشد، ممکن است دیر بتابد، اما گریز ناپذیر است. اکثریت ستمدیده عزم خود را جزم کرده اند و آماده پرداخت هزینه هستند، راهی جز این وجود ندارد.

جمعی از اعضای سازمان راه کارگر

هفتم بهمن ۱۴۰۱

https://akhbar-rooz.com/?p=191258 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

3 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
جلال اردهانی
جلال اردهانی
1 سال قبل

جرات کنید و برنامه حداقلتان را ارائه کنید و از جریان‌های دیگر نیز بخواهید برنامه حداقل خود را بدهند صف ها روشن خواهد شد و اتحادها شکل خواهد گرفت

نیما اسکندری
نیما اسکندری
1 سال قبل

تجربه انقلاب بهمن ۵۷ نشان داد
با وجود جنبش های دائمی و متنوع نیروهای سیاسی بعداز کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و به خصوص بعداز بحران سیاسی ـ اقتصادی ۱۳۵۵ که در حکومت پادشاهی ترک ایجاد کرد.
اعتصاب ها و اعتراض ها افزایش پیدا کرد . در نبود احزاب سیاسی ، روحانیون با امکانات وسیع مساجد و روضه و عزاداری توانستند نیروهای وسیعی را به خیابان ها بکشنند که در انتقال قدرت از آن سود جستند و «رژیم چنج» کلید خورد.توازن قوا بین حکومت و مردم بسود مردم بود ولی با رهبری روحانیون !!!
واقعیت این بود که تمام نیروهای انقلابی که در سراسر ایران ۲۵ علیه حکومت دیکتاتوری پیکار کرده بودند ازبه قدرت رسیدن مرتجع ترین جریان اجتماعی ناخشنود بودند توده های میلیونی مانند ما فکر نمی کردند.
و دیدیم که ارتجاع حاکم در نهایت وحشی گری تمام تشکل هائی که در سالهای آخر حکومت پادشاهی در محل زندگی و کار ایجاد شده بود. مانند. شوراهاو کمیته های اعتصاب و انقلابی ، ستاد های گروههای سیاسی ، کانون های فرهنگی وهنری و…..را چگونه وحشیانه و خونین تعطیل کرد که در دانشگاه ها با انقلاب فرهگی به فاجعه تبدیل شد. اعدامها ، پاکسازی ها ّ مهاجرت ها غم انگیز بود
بیم آن میرود که بار دیگر تلاش ها و فداکاریهای ۴۴ ساله به شکل دیگری مورد دستبرد نیروهائی که در مبارزات ۴۴ ساله علیه حکومت خلافت اسلامی نقش اصلی ندشتند قرار گیرد.
برخورد های خوش بینانه ، منفعلانه ، سکتاریستی ، ماورای انقلابی و….. می تواند به دست نیروهای پوپولیست و موج سواران در داخل کشورزحمات مردم را بی نتیجه کند و دست فرصت طلبان را برای سوء استفاده از جنبش های وافعا موجود باز تر کند.
باید به این سئوال کلیدی پاسخ داد:
ـ کدام گزینه برای جایگزینی حکومت جنایتکار خلافت داعش ایران با توجه به تناسب قوا بین حکومت و نیروهای مختلف مردمی و طیف های مخالف حکومت امکان پذیر ست که با منافع تودههای مردم همسو و مناسب ست ؟ بدون اینکه نیروهای ارتجاعی مخالف حکومت سفاک بتواند خرابکاری کند.

ـ شاید حکومتی دموکراتیک در این مرحله از انقلاب، ترفند های نیروهای ارتجاعی مخالف حکومت اسلامی را خنثی کند.

ـ شاید پا فشاری بر انقلاب سوسیالیستی برهبری طبقه کارگر در شرائط امروز بدون حزب طبقه کارگر در ایران و اخلال های وسیع حکومت در مراکز مختلف کار ـ سرمایه فاقد تشکل های صنفی ، سیاسی طبقه کارگز را پراکند کرده و توازن قوا بسود دیگر اقشار و جریانات ارتجاعی باشد.

بعداز انقلاب بهمن ۵۷ نیز آرزوهای خوبی داشتیم که تحقق نیافت .ولی می توانستیم حول خواسته های دموکراتیک جبهه وسیعی علیه ارتجاع به قدرت رسیده ایجاد کنیم .
چگونه تمام نیروهای سیاسی که در انتخابات های سال ۵۸ شرکت کردند . بجای ادامه ی مبارزات دموکراتیک علیه حکومت به تقابل یا سازش با حکومت فرا روئیدند؟

در ماهیت تبهکار و مرتجع حکومت تردید نیست و نبود.
ولی ما نیز چپ روی و راست روی کردیم.
در این باره باید نهایت وسواس را بکاربریم.

کیا
کیا
1 سال قبل

“ما در لحظه کنونی نمیتوانیم پیش بینی کنیم که سرنوشت خیزش ژینا – انقلاب نوین مردم ایران – به کجا می انجامد و آیا همچون خیزش دیماه ۹۶ و آبان ۹۸ منکوب می شود و یا کماکان علیرغم همه سرکوبها و هزینه های سنگین، تداوم خواهد داشت. ”

کلی گویی کمکی نمیکند!

تحلیل مشخص از اوضاع مشخص را در توان دارید.
در چه مرحله ای از تحولات اجتمایی قرار داریم!؟
چه تاکتیکی و چه استراتژیکی باید در نظر گرفته شود؟
هنوز در مرحله تحولات دمکراتیک هستیم از انقلاب سوسیالیستی با رهبری طبقه کارگر در سطح تمام جامعه فاصله داریم شاید بتوان کردستان را استثنا در نظر گرفت.

اتحاد چپ برای آینده الزامی است و اکنون به فکر اتحاد همه جریان‌های ضد حاکمیت باید پرداخت.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x