
در تابستان ۱۳۸۴، اعتصاب غذای ناصر زرافشان، وکیل محمد مختاری و محمد جعفر پوینده که رابطهای نزدیک با مادران و خانوادههای خاوران داشت، و اکبر گنجی، از روزنامهنگاران اصلاحطلب که نقشی مهم در افشای قتلهای سیاسی پائیز و زمستان ۱۳۷۷ داشت، به مراحل خطرناکی رسیده بود. من و رضا معینی، همانگونه که وی در نوشتهای از آن یاد کرده است، در صحبتهای گاه روزانه خود نگران تداوم این اعتصاب و فضایی که در خارج از زندان ایجاد شده بود بودیم.
ما نیز مانند همه عمیقا برای حق اعتصاب غذای ناصر زرافشان و اکبر گنجی احترام قائل بوده و به خوبی میدانستیم که اعتصاب غذا گاه تنها ابزار زندانی برای بیان اعتراض خود است. اما گمان میکردیم که همیشه باید شرایطی فراهم باشد که بتوان به این اعتصاب، قبل از اینکه صدماتی جبرانناپذیر بر عزیزان ما وارد کند خاتمه داد. هر چند بر این نکته واقف بودیم که در شرایطی بسیار نادر شاید زندانی چاره دیگری جز تا انتهای راه رفتن نداشته باشد.
در هر حال ما تصمیم گرفتیم که نامهای را برخلاف شرایط آن روز نوشته و خواستار پایان اعتصاب غذای آنان شویم. همانطور که رضا معینی به خوبی شرح داده است، میدانستیم که مادران و خانوادههایمان نیز نگران جان ناصر زرافشان و اکبر گنجی هستند. از همین رو این ایده را با آنان در میان گذاشتیم و به همراه مادران و خانوادههایمان آگاهانه تصمیم گرفتیم که برای تسریع انتشار این نامه امضاهای زیر آنرا محدود نگاهداریم. نسخه اولیه نامه را رضا معینی و من نوشتیم.
منصوره بهکیش، که در آن زمان هنوز به تبعید نرفته و از ابتدا در جریان ایده انتشار چنین نامهای بود و آنرا بسیار لازم میدانست، نقش اصلی را در هماهنگیهای لازم در ایران ایفا کرد. او بارها مسیر منزل مادرم، مادر لطفی و مادر معینی را برای نهایی کردن متن نامه طی کرد. در آخر و پیش از انتشار عمومی لازم بود که از خانوادههای زرافشان و گنجی اجازه انتشار این نامه را بگیریم. منصوره بهکیش با خانواده زرافشان و رضا معینی با خانواده گنجی در این مورد صحبت و اجازه انتشار نامه را دریافت کردند و نامه منتشر شد.
همانگونه که رضا معینی نوشته است انتشار این نامه سبب شد که درخواست عمومی برای پایان این اعتصاب غذا افزایش یابد.
مادر بهکیش، مادر لطفی و مادر معینی دیگر در میان ما نیستند، اما اطمینان دارم که اگر زنده بودند از فرهاد میثمی میخواستند که اگر برایش مقدور است به اعتصاب غذای خود خاتمه دهد. من این نامه را مجددا با این آرزو که شاید به سمع و نظر فرهاد میثمی برسد در اینجا میآورم.
به فرزندان گرامیمان ناصر زرافشان و اکبر گنجی
اعتصاب غذای شما و تجمع مردم در مقابل زندان اوین، ما را به روزهای قبل از انقلاب و اعتصاب غذای زندانیان سیاسی برای احقاق حقوق از دست رفتهشان و اعتصاب غذای ما خانواده ها در دادگستری برای کمک به موفقیت این اعتصاب غذا انداخت. ما را به روزهای وحشت سال های شصت باز گرداند. هر روز که برای ملاقات میرفتیم، انتظار خبری دهشتانگیز زانوهایمان را سست میکرد. تجمع ما در کنار دیوارهای زندان اوین که فرزندان مان در پشت دیوارهای آن شکنجه و اعدام شده بودند، بسیار حزن انگیز بود.
فرزندان عزیزمان،
ما بسیاری قربانی در راه آزادی مردم ایران نثار کرده ایم، دیگر بس است. ما تحمل مصیبتی دیگر را نداریم. هر چند ما عمیقاٌ به تصمیم فرزندانمان احترام میگذاریم، اما فکر میکنیم که اگر فرزندانمان زنده بودند می توانستند منشاء اثراتی به مراتب بیشتر باشند. ما از فرزندان شهیدمان نخواستیم که به اعتقادات انسانی شان پشت کنند، از شما نیز نمی خواهیم. ما در کنار شما برای تحقق این اهداف ایستاده ایم. ما تنها از شما میخواهیم به اعتصاب غذای خود خاتمه دهید. ما انتظار داریم تا دستان گرم شما را در دستانمان بفشاریم و شما را در کنار خودمان داشته باشیم.
ناصر عزیزمان، روزشماری میکنیم که از زندان رها شوی و در دادخواهی فرزندانمان وکیل ما باشی. در محاکمهای که از عدالت در آن خبری نیست، و اکبر عزیز تو را نیاز داریم تا همراه با ما، دردهای ناگفته امان را بگویی. اینها را از ما دریغ نکنید.
با قلبی سرشار از محبت
مادر بهکیش، مادر لطفی، مادر معینی
خبرها، گزارش ها و تصاویر بیشتر را در تلگرام اخبار روز ببیند!