آنچه می خوانید از کتاب “انقلاب زن آزادی زندگی” به قلم عبدالله اوجلان برگرفته شده است. متن کامل و نسخه ی چاپی (پ د اف) این کتاب با همین عنوان در انتهای مقاله ای که می خوانید منتشر شده است. این نسخه، ترجمه ی فارسی کتاب Liberating Life: Woman’s Revolution هست که مترجمان کتاب آن را برای انتشار دراختیار اخبارروز گذاشته اند. چاپ کتاب در ایران بنابر ملاحظات سیاسی مقدور نبوده و نام مترجمان به درخواست خود آنان ذکر نشده است. در بخشی از پیشگفتار این کتاب اوجلان نوشته است: «جامعه زن را صرفاً جنسیتی با زیستشناسی متفاوت نمیبیند، بلکه او را تقریباً از نژاد، ملیت یا طبقهای متفاوت تلقی میکند – سرکوبشدهترین نژاد، ملیت یا طبقه؛ چون هیچ نژاد، طبقه یا ملیتی نیست که اینچنین محکوم به نوعی بردگی نظاممند شده باشد: تبدیل او به زنخانهدار. نومیدی ناشی از شکست در هر مبارزهای، خواه برای آزادی یا برابری، خواه مبارزهای دموکراتیک، اخلاقی، سیاسی یا طبقاتی، مُهر مبارزهای ازلی بر سر روابط قدرت دارد؛ مبارزهای میان زن و مرد. همهی شکلهای دیگر روابطی که به نابرابری، بردگی، استبداد، فاشیزم و نظامیگری دامن میزنند از همین رابطه ریشه میگیرند. اگر میخواهیم معنایی حقیقی به واژگانی چون برابری، آزادی، دموکراسی و سوسیالیزم ببخشیم، واژگانی که اینچنین نُقل دهانمان است، باید تاروپود کهنهی روابطی را تحلیل کنیم و در هم شکنیم که دور زنان پیچیده شده. هیچ راه دیگری برای دستیابی به برابری (که تنوع را مجاز بشمارد)، آزادی، دموکراسی و اخلاق نیست. اما توضیح روشن جایگاه زنان تنها یکی از وجوه مسئلهی زن است. مسئلهی مهمتر، مسئلهی رهایی است؛ به بیان دیگر، اهمیت راهحل مسئله، بسیار بیشتر از کشف و تحلیل آن است. امیدوارکنندهترین نکته در هرجومرج کنونی نظام سرمایهداری، افشای (هرچند محدود) جایگاه زنان است.
کشتن مرد سلطه گر: اجرای سومین گسست جنسیتی در برابر مرد سلطهگر
هرچند سلطهی مردانه کاملاً نهادینه شده است، مردان نیز به بردگی کشیده شدهاند. در واقع نظام خود را در فرد فرد زنان و مردان و رابطهشان بازتولید میکند. بنابراین، اگر بخواهیم نظام را شکست دهیم، نیازمند رویکردی تازه و رادیکال به زن، مرد و رابطهشان هستیم.
تاریخ، به معنایی، تاریخ مرد سلطهگر است که با ظهور جامعهی طبقاتی به قدرت رسید. ویژگی طبقهی حاکم همزمان با ویژگی مرد سلطهگر شکل گرفت. حکومت با دروغهای اسطورهای و تنبیه الوهی تایید میشود. واقعیت پنهان در پس این پرده، زورگویی عریان و استثمار خشن است. به نام ناموس، مرد جایگاه و حقوق زن را به موذیانهترین، خائنانهترین و مستبدانهترین شیوه تسخیر میکند. این واقعیت که در طول تاریخ، مرد هویت و شخصیت زن – اسیر ابدی – را از دست او بیرون کشیده، بسیار بیشتر از تقسیم طبقاتی آسیب ایجاد کرده است. اسارت زن میزانی است برای بردگی و انحطاط عمومی جامعه؛ همچنین معیاری است برای دروغ، دزدی و ستمگری. شخصیت مرد سلطهگر تا کنون حتی اجازهی تحلیل علمی پدیدهی زن را نیز نداده است.
مسئلهی بنیادین این است که چرا مرد در قبال زن اینچنین حسود، سلطهگر و شرور است؛ چرا همچنان نقش متجاوز را بازی میکند. بیتردید، تجاوز و سلطه پدیدههایی مرتبط با استثمار اجتماعی هستند؛ این پدیدهها تجاوز به جامعه را، با سلسلهمراتب، پدرشاهی و قدرت منعکس میکنند. اگر کمی عمیقتر ببینیم، متوجه میشویم که این رفتارها خیانت به زندگی نیز هستند. از خودگذشتگی چندوجهی زن در برابر زندگی میتواند موضع اجتماعی جنسیتزدهی مرد را نیز روشن کند. جنسیتزدگی اجتماعی یعنی ازدستدادن غنای زندگی به خاطر جنسیتزدگی کور و ملالتبار، و در نتیجه ظهور خشم، تجاوز و موضع سلطهگرانه.
برای همین مهم است که مسئلهی مرد را نیز در اولویت قرار دهیم، مسئلهای که بسیار مهمتر از مسئلهی زن است. شاید تحلیل مفاهیم سلطه و قدرت، مفاهیم مرتبط با مرد، دشوارتر باشد. این مرد است، و نه زن، که نمیخواهد تغییر کند. او میترسد که کنارگذاشتن نقش مرد سلطهگر او را تبدیل به پادشاهی کند که سرزمینش را از دست داده. او باید آگاه شود که این تهیترین شکل سلطه، آزادی او را نیز سلب میکند و حتی بدتر، راه اصلاح را میبندد.
برای یک زندگی معنادار، باید زن و نقشش را در زیست اجتماعی تعریف کنیم. این تعریف نباید گزارهای دربارهی ویژگیهای زیستشناختی و جایگاه اجتماعی او به دست دهد، بلکه باید تحلیلی از مفهوم بسیار مهم زن بهمثابهی یک وجود باشد. اگر بتوانیم زن را تعریف کنیم، شاید بتوانیم مرد را نیز تعریف کنیم. استفاده از مرد به عنوان نقطهی آغاز برای تعریف زن یا زندگی تفسیرهای نادرستی به بار خواهد آورد، زیرا هستی طبیعی زن مهمتر از از هستی مرد است. جامعهی مردان سلطهگر شان زن را حقیر و بیارزش کرده است، اما این نباید ما را از فهم درست حقیقت زن باز دارد.
بنابراین، آشکار است که بدن زن ناقص و پست نیست؛ برعکس، اهمیت بدن زن بیشتر از بدن مرد است. ریشهی حسادت شدید و بیمعنای مرد همین است.
پیامد طبیعی تفاوت جسمانی زن و مرد این است که هوش عاطفی زن بسیار قویتر از مرد است. هوش عاطفی به زندگی مربوط است؛ هوشی است که بر همدلی و همدردی ناظر است. حتی وقتی هوش تحلیلی زن پرورش یابد، هوش عاطفی اوست که او را مستعد زندگی متعادل میکند، مستعد از خودگذشتگی برای زندگی، برای مخربنبودن.
همانطور که از این استدلال کوتاه برمیآید، مرد یک نظام است. مردان به شکل دولت درآمدهاند و آن را به فرهنگ مسلط تبدیل کردهاند. سرکوب طبقاتی و جنسیتی به همراه هم رشد میکند؛ مردانگیْ جنسیت حاکم، طبقهی حاکم و دولت حاکم را تولید کرده است. وقتی مرد در این بافت تحلیل میشود، آشکار است که باید مردانگی را کشت.
بهراستی، کشتن مرد سلطهگر اصل اساسی سوسیالیزم است. قدرت کشتن بدین معناست: کشتن سلطهی یکسویه، نابرابری و نابردباری. بهعلاوه، کشتن فاشیزم، دیکتاتوری و استبداد نیز هست. باید این مفهوم را آنقدر گسترش دهیم که همهی چنین وجوهی را در بر گیرد.
آزادی زندگی بدون انقلابی رادیکال و زنانه ناممکن است، انقلابی که ذهنیت و زندگی مرد را تغییر میدهد. اگر نتوانیم میان مرد و زندگی، و زندگی و زن آشتی برقرار کنیم، شادیْ تنها امیدی بیهوده خواهد بود. انقلاب جنسیتی صرفاً به زن مربوط نیست. این انقلاب به تمدن پنجهزارسالهی جامعهی طبقاتی مرتبط است که وضعیت مرد را از زن نیز بدتر کرده. بنابراین، این انقلاب جنسیتی همزمان به معنای رهایی مرد نیز هست.
دربارهی «طلاق کامل» بسیار نوشتهام، بهعبارتی توانایی طلاقدادن پنجهزارسال فرهنگ کهنهی سلطهگری مردانه. هویت جنسی زنانه و مردانهای که امروزه میشناسیم مفاهیمی ساختگی هستند که بسیار بعدتر از زن و مرد زیستشناختی درست شدهاند. بر اساس این هویت ساختگی، زن برای هزاران سال استثمار شده است؛ از او هرگز به خاطر زحماتش قدردانی نشده است. مرد باید بر این مسئله چیره شود که زن را همواره در جایگاه همسر، خواهر یا معشوقه میبیند – کلیشههایی که سنت و مدرنیته جعل کردهاند.
این ادعا که نخست باید به مسئلهی دولت بپردازیم و سپس مسئلهی خانواده، درست نیست. هیچ مشکل اجتماعی مهمی را نمیتوان در انزوا فهمید. روش کارآمدتر این است که به همهچیز درون یک کلیت نگاه کنیم و هر مسئلهای را در رابطه با دیگر مشکلات معنا کنیم. این روش حتی وقتی میخواهیم مشکلات را حل کنیم نیز کارآمد است. تحلیل ذهنیت اجتماعی بدون تحلیل دولت، تحلیل دولت بدون تحلیل خانواده، و تحلیل زن بدون تحلیل مرد نتایجی نارسا در بر خواهد داشت. باید این پدیدههای اجتماعی را بهعنوان کلیتی درهمتنیده تحلیل کنیم؛ در غیر این صورت، راهحلهایی که به دست میآوریم ناکافی خواهند بود.
همهی مسائل اجتماعی در خاورمیانه باید بر وضعیت زنان تمرکز کنند. هدف اساسی ما برای دورهی پیش رو باید تحقق سومین گسست جنسیتی باشد؛ این بار در برابر مردانگی. بدون برابری جنسیتی، هیچیک از مطالبهها برای آزادی و برابری نمیتوانند معنادار باشند. در واقع، آزادی و برابری نمیتواند بدون بهدستآوردن برابری جنسیتی محقق شود. ماندگارترین و عمیقترین مولفهی دموکراتیزهکردن، آزادی زنان است. آسیبپذیری نظام اجتماعی به دلیل بیپاسخگذاشتن مسئلهی زنان است؛ زنی که ابتدا به ملک تبدیل شد و امروزه کالایی کامل است: هم در جسم و هم در جان. بنابراین، پیش از آنکه بتوانیم طبقه را تحلیل کنیم، باید بتوانیم خواهرانگی زنان را تحلیل کنیم – این کار به ما اجازه میدهد که فهمی روشنتر از مسئلهی طبقه و ملیت شکل دهیم. آزادی راستین زن تنها زمانی ممکن است که بتوان همهی احساسات، نیازها و امیال بردهساز شوهر، پدر، معشوق، برادر، دوست و پسر را حذف کرد. عمیقترین عشق خطرناکترین پیوندهای مالکیت را میسازد. اگر نتوانیم الگوهای فکری، مذهبی و هنری مربوط به زن را که جهان مردان سلطهگر تولید کرده به دقت نقد کنیم، نخواهیم توانست ویژگیهای زن آزاده را تشخیص دهیم.
نمیتوان فرض کرد که چون جامعهای به آزادی و برابری عمومی دست یافته، پس زنان نیز آزاد شدهاند. نوعی سازمان جداگانه و متمایز ضروری است و آزادی زن باید به اندازهی تعریف زن در جایگاه یک پدیده، اهمیت داشته باشد. البته، هر جنبش عمومی برای دموکراتیزهکردن میتواند فرصتهایی برای زنان نیز فراهم کند. اما نمیتواند به تنهایی دموکراسی را به همراه بیاورد. زنان نیازمند این هستند که هدف دموکراتیک خود را تعیین کنند و سازمانی را برای تحقق آن تشکیل دهند. برای نیل به این هدف، تعریفی ویژه از آزادی ضروری است تا زن از بردگیِ ریشهدوانده در خود رها شود.
نام کتاب اوجالان هست: آزادکردن زندگی: انقلاب زنان.
شما با این نوشته خود و با عوض کردن نام کتاب آشکارا دست به تحریف می زنید!
کمی جستجو در متن کتاب اوجالان نشان می دهد که منظور او در این کتاب با آنچه هدف جنبش بود، متفاوت است. اوجالان می خواست به خواننده بفهماند که تحول در جامعه موکول و مشروط به انقلاب زنان است و درک خود ازآن را توضیح می دهد.
کمتر نوشته سیاسی ایرانی هست که چنین درکی را از جنبش مهر و آبان ایران داشته باشد : اینکه همه چیز به زن بستگی دارد!! نقش زن در این جنبش فراوان است، ولی نه اونکه اوجالان در ذهن خود داشت و در کتابش پرورش داد.
چرا چنین برخورد می کنید؟ حتا عنوان روی جلد کتاب خلاف ادعای شماست.
رجبی
دوستان عزیز درود بر شما،
نسخه پی دی اف را پیدا نمی کنم.
کجاست؟
سلام. نسخه ی پی دی اف در زیر متن تایپی قرار دارد. در ۷۶ صفحه، در پائین آن باید روی فلش ها کلیک کنید.