چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳

چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳

اسماعیلیون، ثابتی و یک سوال دادخواهانه – مزدک دانشور

حامد اسماعیلیون انسان شریفی است. پزشکی حساس و دندانپزشکی ماهر است. از نظر من که خواننده ای نسبتا جدی هستم، نویسنده متوسطی هم هست. البته جایزه هایی که برده است نشان از این دارد که نویسندگان و منتقدانی که “گلشیری پسند” هستند، کارهایش را بیشتر از متوسط ارزیابی می کنند. سالها در ایران مشغول به خدمت بوده و پس از ناامیدی از تغییر تصمیم گرفته است که ریشه هایش را با دندان بکند و در سرزمینی دوردست بکارد. این تصمیم بسیاری چون او بوده و هست. در این دهساله گذشته تخمین زده می شود که یک میلیون نخبه ایرانی کشور را ترک کرده اند و البته در آن روزهای پیش از جنبش زن-زندگی-آزادی کسی هم فریاد نمی زده که: سفر چرا؟ بمان و پس بگیر!

اما خاورمیانه بی رحم است. دندانهایش بلند است. حتا اگر به سرزمینی دوردست نیز سفر کنی، پیدایت می کند و زهر سرنوشت را در جانت می چکاند. با حامد اسماعیلیون نیز چنین کرده است. دختر نازنین و همسر مهربانش را دو موشک سپاه از او گرفت و نه فقط او که بسیاری را داغدار کرد. به طور کل شلیک به آن هواپیما شلیک به آرزوهای طبقه متوسط مرفه ایران بود: با تلاش بسیار و در بهترین دانشگاههای ایران درس می خوانی و بعد یک پذیرش می گیری و می روی به سرزمین رویاها که به کار و جنسیت و گرایش جنسی ات احترام می گذارند… سیاست هم که پدر و مادر ندارد! ولش کن به امان خدا… وطن هم که دور است و بی بنیاد!

حامد اسماعیلیون نیز تا آن روز شوم دی ماه ۹۸، زخم خورده از سیاست های خیابانی، به بهتر کردن حال خود و خانواده اش فکر می کرد. این را نوشته های آن روزگارش هم نشان می دهد. سخن گفتن از رشد و پرورش گلی زیبا. گل سرخ سیاره ای دوردست که همه اش لطف است و شکفتن… کاش می شد که در آن سیاره ماند و ناز گل سرخ را کشید… اما خاورمیانه، همان طور که گفتم، بی رحم و کین توز است و کسی نمی تواند سرنوشت خاورمیانه ای اش را با رویای آمریکایی تاخت بزند…

کاوه آهنگر نیز احتمالا همین سرنوشت را داشته. دو پسر برومند داشته که بهشان افتخار می کرده. هر چقدر هم که حکومت بد، باز هم می شده با کد یمین و عرق جبین لقمه نانی حلال خورد و شاکر بود. او هم شاکر بوده احتمالا. اما خاورمیانه حاکمانی می پروراند که تو را به امان خودت نمی گذارند. تو حق نداری راحت زندگی کنی. یا پسرت را به اجباری فرامی خوانند یا بر سر دخترت با توسری، روسری می اندازند. اما خاورمیانه احتمالا قبلا خشن تر هم بوده، چون فرزندان کاوه آهنگر را بنا به قرعه و نوبت فرا می خوانند و بی هیچ گناه و دلیلی، فقط به جرم جوان بودن و خوش طعم بودن می کشند و مغزشان را خوراک مارها می کنند. کاوه آهنگر دیگر  صبر را جایز نمی داند: “جوان از بر من ربوده اند، مباد که پدری و مادری چنین در سوگ فرزندش بسوزد… پس باید به میدان شد.”

او نیز که احتمالا به خاطر شرافت کاری و درستکاری اش آبرویی در میان هم‌آلان داشته، آستین بالا می زند و شورشی را رهبری می کند که به سرنگونی ضحاک، پادشاهی شبیه به همه سلاطین خاورمیانه، می انجامد. اما از یک جایی به بعد کاوه آهنگر دیگر جنبش را رهبری نمی کند. فریدون که پادشاهی “منتظر الوکاله” است! به میدان می جهد و از آنجا که فر ایزدی دارد ضحاک را به بند می کشد و خود با خرمی و شادمانی سلطنتش را می آغازد! کاوه؟ او هم یک خاطره است، خاطره ای دوردست از قهرمانی های یک قوم…

چقدر شبیه! چه شباهتی… انگار که تاریخ دهان بازکرده و به ما انسانهای قرن بیست و یکمی نشان می دهد که اسطوره ها چطور جان می گیرند و نقش بازی می کنند. حامد اسماعیلیون را ترکیبی از سرسختی و جان‌بازی به چشم ها نمایانده، شخصیت و تحصیلات و نویسنده بودنش هم بی اثر نبوده. صد البته که رسانه های جریان اصلی هم به این بادبان دمیده اند. این رسانه ها در حامد اسماعیلیون ما کاوه آهنگری را دیده اند که می توان با کمک او جریانی را به راه انداخت و سپس آن را تصاحب کرد. اصلا حامد اسماعیلیون از خودش می پرسد که چرا اسم نشریه برو بچه های فرشگرد (به قافیه برو بچه های شیکاگو) فریدون است؟ از خود پرسیده چرا با همه تلخی و سرسختی و چهره سنگی اش، بدل به سلبریتی رسانه های جریان اصلی شده است؟ شاید فکر می کند که جنبش دادخواهی اش دل سردبیران این رسانه ها را نرم کرده است… ها؟… طوفان خنده ها!

جنبش دادخواهی برای این رسانه ها مرز دارد. مرز آن ۴۴ سال پیش است. از سحرگاه مدرسه رفاه در فردای انقلاب شروع می شود و به امروز می رسد. اما دریغ از یک قدم به عقب رفتن. در دوران پادشاه جوانبخت پیروز که کسی را اذیت نمی کرده اند. اصلا اتوی داغ و دست پند قپانی و قفس خرس و بطری در مقعد و  شلاق و شلاق و شلاق وجود نداشته.[۱] مرگ زیر شکنجه وجود نداشته است. اگر هم بوده که یک مشت تروریست کمونیست بی وطن بی شرف بوده اند که خب حقشان بوده! یا شاید هم کرد تجزیه طلب کمونیست بی وطن بوده اند که الان هم حقشان همین است! بعله! پادشاه نازنین فقط به فکر توسعه بوده و ضریب جینی هم که به ۵۰ رسیده بیخود کرده! نابرابری؟ آنهم که اصلا موتور توسعه است. خیابان خواب و حلبی آباد نشین و خراب آباد و شهرنو و حاشیه نشین هم که کلا نداشته ایم. اگر هم بوده که خب یک گوشه ای بوده و به پادشاه زیبااندیش و دمکرات و  مهربان که صاحب چندین دکترا (دیپلمه مدرسه له روزه البته!) بوده هم فقط به فکر رعایا بوده اند و رعایای نمک نشناس هم که قدر ایشان را ندانستند و ایشان هم که دیده اند مردم نمی خواهندشان بدون خون ریزی حکومت را داده اند دست مردم و خودشان با چشم گریان وطن را ترک کرده اند! خون توی خیابان هم که مرکوکروم بوده که مارکسیست های اسلامی در جوی آب ریخته اند یا رسانه های ارتجاع سرخ و سیاه آن را علم کرده اند… پرویز ثابتی؟ مقام امنیتی؟ ابروکمونی شیک پوش؟ او هم که سراسر رأفت و مهربانی… پدری مهربان، برادرش هم همکار آقای اسماعیلیون بوده… خانواده؟ اصیل آقا! دخترش را ببین… این آدم می آید دستور شکنجه بدهد؟ حاشا و کلا!

مخلص کلام و پس از این همه مقدمه آنکه از حامد اسماعیلیون می پرسم: جنبش دادخواهی شما تا کجا پیش می رود؟ آیا متوجه هستی که نقش کاوه آهنگر را برای فریدون بازی می کنی؟ آیا متوجه هستی که بال به بال شاهزاده داده ای؟ آیا پرویز ثابتی را نمی بینی که آرام و خونسرد به دوربین نگاه می کند؟ آیا این نگاه خونسرد آیشمن وار تو را نمی ترساند؟ دوست عزیز! همکار محترم! آقای دکتر حامد اسماعیلیون با شما هستم! چه جوابی داری بدهی؟


[۱] گزارش های عفو بین الملل را بخوانید:

https://akhbar-rooz.com/?p=193070 لينک کوتاه

5 1 رای
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

18 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
حسن نکونام
حسن نکونام
1 سال قبل

به خانم یا آقای م س ، و با درود!

اول / آنچه من نوشتم اینست: خیلی از تخم و ترکه های دیکتاتوری پهلوی……در این شهر( لوس آنجلس) سکنا گزیده اند.
اگر با منطق میانه خوبی دارید، آیا این جمله بمعنای اینست که، در این شهر انسان های غیر سلطنت طلب زندگی نمی کنند؟

دوم / مگر من به شهر محل سکونت آقای پرویز ثابتی، اشاره ای کرده ام، تا شما ، آنرا تصحیح کرده باشید، و آن را فلوریدا اعلام کنید؟

سوم / نوشته اید : اینجا و آنجا به رضا پهلوی ایراد می گیرید. بجای « نق زدن » نماینده خود را معرفی کنید تا بعنوان یکی از رهبران اپوزیسیون خود را بدنیا بشناسونه. باری را بردارید.

از این قسمت نوشته شما، خیلی خوشم میاد. اولندش : من « نق » نمی زنم، بلکه با منطق و استدلال، ریشه افکار پهلوی را، از بیخ و بن، زیر سئوال می برم. دومندش : رهبران من، اهل رفتن به اون بالا بالا ها، و دریوزگی برای مقام و قدرت از نیروهای ارتجاعی تاریخ، نیستند. رهبران من، نمی خواهند از بالای سر مردم، و بدون دخالت مردم، به « شاهی » برسند. سومندش : اگر می خواهی رهبران مرا بشناسی و به دنیا یشناسونی ، به همین سایت « اخبار روز » ستون سمت چپ، اولین نوشته ( تا حالا ) به عنوان « منشور مطالبات حداقلی تشکل های مستقل صنفی و مدنی ایران »،
مراجعه کنید و آن را بدقت بخوانید. مردم « دنیا » هم، این نمایندگان مرا می شناسند، و همبستگی خود را هم با آنها، به مناسبت های مختلفی اعلام کرده و می کنند. نماینده های من، به شما هم برای پیوستن به این « سیل بنیان کن » خوش آمد خواهند گفت. ایام بکام!

yeki mesle hame
yeki mesle hame
1 سال قبل

پینوشه هم یک زمانی فکر میکرد که جان سلامت به در برده است، و دیگرانی از این دست. اما فعلا تمرکز بر اصل خیزش انقلابی و مبارزه تا رهایی باید باشد. در عصر ارتباطات نه تنها «پرویز ثابتی» که گوبلزهایی چون عرفان قانعی فرد هم باید در دادگاه حاضر شوند و پاسخ دهند.
این سوالات خوب است جناب دانشور، اما در نهایت متذکر شوید که باز هم باید به فکر خیزش انقلابی «زن، زندگی،آزادی» باشیم و آن را هم تقلیل به نام «ژینا» برای کردخواهی ندهیم، این انقلاب مردم ایران است، از سرخس تا خرمشهر، از خزر تا خلیج همیشه فارس

م. س
م. س
1 سال قبل

اسماعیلیون عزیز
همه از شیاد بازی و عوامفریبی جریان رضا پهلوی آشنا هستند. همه می دانند چگونه با شیادی تلاش کردند تو را به حاشیه برانند و جایت بنشینند و بعد چگونه خودشان را به موش مردگی می زنند که ما با هم رقابت نداریم! و بدینطریق شما را در تصمیم گیری خلع سلاح و مردد می کنند تا راحت تر بر جای تو تکیه کنند.
رفیق، از این قوم شیاد نهراس. راست در برابرشان بایست و بگو، کور خواندید.
با انسانی بالغ که توده ها دوستش دارند و به فراخوانش گوش فرا می دهند، طرف هستند. نباید اجازه بدهی از نجابت ذاتی ات سو استفاده کرده و خود را بالا بکشند.

حسن نکونام
حسن نکونام
1 سال قبل

دوستان « اخبار روز » با درود، و سپاس از تلاش هایتان! آقای « هومن دبیری » پرسش هائی را با من مطرح کرد. پاسخ او را دوبار فرستادم، تا کنون منتشر نشده است. چنانچه با بخش یا بخش هائی از نوشته من، موافق هم نباشید، برای خدمت به جنبش، از نقد خودتان صرف نظر کنید، تا آقای دبیری فکر نکند که من، از پاسخگوئی به وی، طفره رفته ام، و در عین حال، به اعتبار سایت خودتان در بین نیروهای چپ، که یک واقعیت است، وفادار مانده باشید.

م س
م س
1 سال قبل

چه گیری دادید به پهلوی؟ پدرش کارهای درست و نادرست بسیار کرده‌ چه ارتباط به پسری داره که موقع مرگ پدرش بیست سالی بیشتر نداشته و در خوب و بد ماجرا بی تاثیر؟

شما چه کرده اید و امروز برای نجات ملت ایران از یوغ این حکومت نه تنها دیکتاتوری بلکه فاشیستی و توتالیتر امروز چه کار می کنید؟ ثابتی پیرمردی است ۸۶ ساله و امروز یا فردا رفتنی. مشکل ملت ایران امروز جانشینان ثابتی است که هزار برابر خونخوارتر هستند که دندان های دختر بچه ۱۶ ساله ای را در دهانش خرد می کنند به جرم بی حجابی.

به جای ایراد گرفتن از پهلوی شما راه حل بدید ایتلافی نشکیل بدید شخصی رو معرفی کنید که اقبال عمومی داشته باشه منشوری و میثاقی نشر کنید. بخشی از راه حل باشید یا بگذارید بقیه برای نجات ملت تلاش کنند.

رضا عادلخانی
رضا عادلخانی
1 سال قبل
پاسخ به  م س

واقعا نمی دانی که پیرمردان آلمانی را بخاطر اتهامات مربوط به زمان هیتلر برای چه شناسائی و دستگیر می کنند؟
در کشورهای دیگر نیز همین طور ست .پیرمردان متهم برای آلمان خطری نیستند ولی متهم طبق قانون باید پاسخگو باشد.

حالا اگر در کشور ما حکومتی در راس کار ست که قانون سرش نمی شود .«اهل هوا» ست .
خودش متهم به جنایت بشری ست.
باید متهمان جنایت بشری در حکومت پیشین را عفو عمومی داد؟
جدا میگوئید یا شوخی می کنید؟
این موضوعات را در نظر نمی گیرد؟

علی کریمی
علی کریمی
1 سال قبل

آقای دانشور و ایصا” خواننده ی احتمالی،
اگر فرضمان را بر این بگذاریم که در کشورهایی که با سریشم سنت و دین و تجدد ( و بفهمی نفهمی، چشم‌ نازک کردن های قدرت های بزرگ) وصله پینه شده اند، حقیقت یه جورایی با آنها سرناسازگاری دارد و آگاهی چیزی است که باید از آن ترسید یا دست کم‌ در کاربردش برای از کشف حقیقت محتاط بود ، آنوقت بودن ثابتی در کنار اسماعیلون همانقدر برایت عادی خواهد بود که دیدن سفره ای با نان و پیاز و بطری ویسیکی سینگل مالت.

علی عسکری
علی عسکری
1 سال قبل

با سلام و سپاس از طرح روان ،ساده و در عین حال ریشه ای ( اسماعیلیون ، ثابتی و…)مسیله ای که علیرغم ناگزیر بودنش ( از نظرتاریخی) همانگونه که انقلاب ۵۷ تصفیه حسابی بود با این چرخ لای چوب جامعه (روحانیت و اسلام) در این فرایند نیز با ضد انقلاب مغلوب باید تصفیه حساب بشود ، اما تا به حال به جنبش انقلابی و برابری طلبانه مردم ضربه را وارد کرده.
اولین بار است که مینویسم ولی باید گفت و فریاد زد!
مهم نیست که سلبریتی باشیم یانه، هنرپیشه و فکل کراواتی باشیم یانه ،دربهترین نقطه تهران و پاریس و لندن و…زندگی کنیم یانه مهم اینست که ایا هنوز عشیرتی ، قومی و قبیله ای می اندیشیم یا همانطور که ادای مدرنیسم رو درمیاریم درکی از مدرنیته هم داریم یانه. در نبود صف مستقل نیروهای مترقی و مزدبگیران (طبقه کارگر) البته که دشمنان خارجی و داخلی دست بکار خواهند شد تا ” به تدبیری که درناپاک دل دارند” همان بلایی رو که بسر اتقلاب مشروطه و جنبش ملی شدن نفت و انقلاب ۵۷ اوردند بر سر این جنبش انقلابی که در عین حال بسیار متفاوت با دگر انقلابهای پیشین است بیاورند لذا به تفکر قومی عشیره ای اقای کریمی و خانمهای شرکت کننده که دنبال خان و کدخدا (چوپان )میگردند برای پروژه شان نیاز بود بقول اقای دانشور فریدونی را هم کم داشتند که شکر خدا موجود است .
در پایان منم از اقای اسماعیلیون سوالی دارم .ایا شما کشتارهای دهه ۶۰ را قابل دادخواهی میدانید ؟ نظرتان در رابطه با همین دادگاه حمید نوری و این جنبش دادخواهی چیست ؟ و طبیعتا شکنجه و کشتار زندانیان سیاسی دوران خفقان سیاه پهلوی چیست ؟ ایا چون مثلا در دوران پهلوی کمتر انسان مبارز کشته شده و پرویز ثابتی کمتر ادم کشته قابل اغماضند ؟
بعضی وقتا فکر میکنم که اقای اسماعیلیون زبانم لال در خلوت خودش میگه کاش این هواپیما زودتر موشک باران میشد ؟
بدون سانسور

دنا
دنا
1 سال قبل

با تشکر از این نوشتهٔ روان!

حسن نکونام
حسن نکونام
1 سال قبل

تعارف کم کن و، مبلغ بیفزای!

یکی از مشکلات جامعه ما، نیندیشیدن، و بویژه « اندیشه انتقادی » است. همواره بدنبال یک رئیس، وکیل، سردمدار، شاهنشاه، ولی فقیه، نماینده خود مختار، رهبر، لیدر، شخص کاریزما، بت، قبله گاه و غیره می گردیم. ما مقلدیم. ما یاد نگرفتیم تا تفکر مستقل خود را داشته باشیم، و با « اعتماد بنفس » نظر مستقل خود را بیان کنیم، و در « گفتگو » نقش مستقیم و مستقل خود را داشته باشیم. ما، بدنال « ناجی » هستیم. ما، شیوه بیان مستدل و مستند و منطقی را نیاموخنه ایم. بهمین دلیل همواره در حال تکرار خود، و در جا زدن هستیم. و هر گاه اندیشمندی، صاحب نظری، موضوعی را مطرح می کند، یا تمجید کننده و تحسین گریم، . یا تکذیب کننده و تخریب گر.

اجازه بدهید موضوع را کاملن باز کنم :

آقای مزدک دانشور، موضوعی را به بحث می گذارد، و در طول نوشته خود، استدلالات و استنادات و منطقی را بیان می کند. من، شانس آشنائی با آقای دانشور را تا کنون نداشته ام، از خلق و خو و توقعات و انتظارات ایشان هم اطلاعی ندارم. بخودم هم اجازه هیچگونه پیشداوری را نمی دهم. از نوشته ایشان هم در می یابم که، حتمن انسانی اهل تبادل افکار و تجارب است . آنچه در ادامه می آید، در رابطه با همین مشکلات در جامعه خودمان است.

نگاهی بیندازیم، به کامنت های زیر نوشته آقای دانشور، و ببینیم بجز لشکرکشی، برای تمجید و تحسین، و یا تکذیب و تخریب، چیز دیگری هم بروز داده می شود؟

خانم گوهر شمیرانی می نوسید : درود بسیار بر شما و شرف شما. ۹ امتیاز سبز مثبت، برای ایشان ثبت می شود.

آقای علی فیاض می نویسد : درود بر شما جناب دانشور، خواندنی و آموزنده بود! برای ایشان هم ، ۷+۳ ( ۱۰ ) امتیاز ثبت می شود.

آقای دوستدار هم، ظاهرن بعنوان مخالف، اما برخلاف دو مورد بالا، دستکم اظهار نظری می کند.

آیا آقای دانشور، در انتظار تمجید و تحسین، و یا تکذیب و تخریب است، یا انتظار دارد، به « گفتگو » دامن زده شود تا صاحبان تفکر مستقل و متنوع ، وارد بحث شوند، تا زمینه ای برای تنویر افکار فراهم شود؟
خانم شمیرانی و آقای فیاض! خود شما چه فکر می کنید؟ مگر آقای دانشور « لیدر » شما و « رئیس » شماست؟ بجز تمجید و تحسین، حرف دیگری برای گفتن ندارید؟ بدتر، اینست که، سیاهی لشکر های دیگری هم، وارد شده و این بار در خانم شمیرانی و آقای فیاض، بدنبال « قیم » می گردند و با امتیازات سبز مثبت، خود را از اندیشیدن، و بیان نظرات مستقل خود، معاف می کنند.

حالا معلوم میشود که، دیکتاتورها، و مستبدینی مثل شاه و خمینی و خامنه ای و و شکنجه گرانی مثل پرویز ثابتی و اسدالله لاجوردی و صادق خلخالی ووووووووووووووووووووووباقی ماجرا.
ایام بکام!

آرمان شیرازی
آرمان شیرازی
1 سال قبل

در برگی از تاریخ، بر ستیغ کوه میتوان ماند و، پیروز ایستاد…
اختران در هستی انسانی، پرتوی بر پهن تاریک زمانِ خویش می فشانند و رَه-نِشانِ راه یابان میشوند! از این اختران در تارخ میهن کم نبودند. بابک، مازیار، ارانی، کسروی، مصدق، روزبه تنها چندی از آنانند…
درونزایی، ویژگی اختر بودن است: سوزانیدن خویش از درون و روشن کردنِ گستارِ پیرامونِ خویش!
آنکس که درونزا نیست، هستی اش، سیاره-سان، وابسته ی گردش به دور اختری یا یک سیه-چال است…
کارها و هستی تاکنونی آقای رضا پهلوی (نِشستنِ رندانه روی دزدیهای شاهانه از ایران، ارتباط تنگاتنگ با سرانِ جنایتکار ساواک، نیرنگهای قدرت جویانه و راه اندازی گروههای سرکوب مانند فرشگرد و شاه اله) بیگمان از او یک سیه-چاله ساخته اند. بر گِردِ این سیه-چاله نیز جز غبار آسمانی، سیاره ها، و اختر گمگشته نیست! هر چه هست اما، در گذار از فرووارشِ (بلع) ناگزیرِ سیه-چاله، پایانش جز غبارِ آسمانی هیچ نیست…

در آغاز، چنین می نمود که آقای اسماعیلیون دادخواه ست و ویژگی درونزا دارد. در گذر زمان اما چنین می نماید که او چون دار-دوست یا پیچک (عَشَقِه) پای از خویش بهر ایستادن ندارد! واقعیتی تلخ ست اما او اکنون بر گِردِ سیه-چال پهلوی گَردان است!
اگر او بر “ستیغ کوه” در تورنتو و برلین می ایستاد، اکنون ناگزیر از رفتن به پَستی ها نبود… 

حسن نکونام
حسن نکونام
1 سال قبل

تصویر انسان در آینه تاریخ

اول / اولین حضور سیاسی و عملی آقای حامد اسماعیلیون، در تجمع و گرد هم آئی برلین بود، که هر انسان منصفی، نمی تواند نقش مهم او را در سازماندهی و شکل گیری این رویداد چند ده هزار نفره، انکار کند. این گذشت تا اینکه رسیدیم به « توئیت ۶ نفره » در اول ژانویه ۲۰۲۳. شش نفر عبارت بودند از : خانم ها : مسیح علی نژاد، نازنین بنیادی و گلشیفته فراهانی، و آقایان : رضا پهلوی، علی کریمی و حامد اسماعیلیون. آقای ژیار گل، از بی بی سی فارسی، مصاحبه ای با اسماعیلیون داشت، در مورد او و زندگیش و فاجعه حمله دو موشک سپاه پاسداران به هواپیمای مسافران پرواز ۷۵۲، و قتل عمدی ۱۷۶ انسان، و نوزادی در رحم مادر، و به موضوعات مختلفی در این مصاحبه پرداخته شد. ژِیار گل، همراه با اسماعیلیون، به گورستانی رفتند که همسر و دختر ایشان، در آنجا دفن هستند. تصویری از مقبره « ریرا » نشان داده شد، که عروسک هائی هم، مهمان ریرا بودند. با دیدن این تصویر،اشک هایم برای ریزش، از من اجازه نگرفتند. اسماعیلیون، در پاسخ به پرسش ژیار گل، که چرا برای ایران، فراخوان تظاهرات نمی دهد، گفت : من خود در محیط امن نشسته ام، و در میان مردم در ایران نیستم، و نمی توانم « بار اخلاقی » آن را بپذیرم. من، یک دادخواه هستم. آمدن نام اسماعیلیون در توئیت معروف ۶ نفره، باعث انتقاد برخی از فعالان سیاسی شد. من، در پاسخ به این انتقادات، در همین سایت « اخبار روز » نوشتم : « آقای اسماعیلیون، انسان با هوش و خردمندی است، پزشک و نویسنده است. او، درد و رنج فرود آمده بر خود را، به انگیزه ای برای رهیابی به حقیقت، تبدیل کرده است . او را از خود نرانیم، و به بیراهه سوق ندهیم ».
در ضمن، پس از ظاهر شدن توتیت ۶ نفره، در کامنتی در اخبار روز نوشتم « دولت هنرپیشه ها و فوتبالیست ها، در حال تشکیل است، عجله کنید و بپیوندید، که غفلت موجب پشیمانی است » ( خلاصه ای از آن کامنت ).

دوم / رسیدیم به طرح « وکالت » : در توئیت این طرح، فقط نام پهلوی و کریمی بود. صادقانه بگویم، خوشحال شدم، باز هم میدان اخبار روز را مناسب طرح نظرم دیدم و نوشتم : « در طرح وکالت، رضا ماند، و علی و حوضش. چهار نفر دیگر، آنقدر با هوش و خردمند بودند و هستند که، دریابند، این راه نه به راهستان، بلکه به ترکستان است. آنها نمی خواهند در تاریکی گام بردارند.».
اما، در نشست ۸ نفره در دانشگاهی در آمریکا، و مشاهده همان ها که، فکر می کردم، به بیراهه بودن این « ناراه » باورمندند، یکه خوردم. البته این را می دانم که، آقای رضا پهلوی کسی نیست که، توان رویاروئی سیاسی، با انسان های خردمند سیاسی ایران را داشته باشد. او بدنبال سیاهی لشکر است. او بسیار متوهم است، سواد سیاسی چندانی هم ندارد، رسانه های با پول هنگفت، به او پر و بال می دهند. نازنین و مسیح و علی و گلشیفته، در رشته و کار خودشان انسان های موفقی هستند، و انصافن خوش قلب و مهربان و دوست داشتنی. اما، از ظاهر شدن حامد اسماعیلیون، در این هشت ضلعی، واقعن « تعجب » کردم. او که خود، در همان مسیری که، در آن توانائی و استعداد دارد، خوش درخشید. یکی از جملات معروف و زیبای او اینست : « سوگواری نکنید، سازمان دهی کنید! »، و خود در این سازمان دهی، موفق عمل کرد. او، تنها هنرش « سامان دهی به دندان ها » نیست، بلکه در سازماندهی به انسان ها هم، برای « رهیابی به حقیقت » توانائی و نبوغ دارد.

سوم / گذشت تا رسیدیم به « تجمع تهرانجلس : خیلی از تخم و ترکه های دیکتاتوری پهلوی، با سرقت اموال مردم ایران، در این شهر سکنا گزیده اند. غارت کرند و بردند و خوردند، و توشه ای هم برای فردایشان اندوختند، تا همراه با باد، بفکر ادامه چاپیدن در فردای ایران هم باشند. شهرام همایون، تجارت تولید و پخش پرچم عقب مانده ایران شاهنشاهی را بعهده دارد. پرچمی با شکل و شمایل و تصویری ارتجاعی. شیری « نرینه» ( با مفهومی مردسالارانه و زن ستیزانه ) با شمشیری در چنگ، که نشانه جنگل، و « قلمرو وحوش » است. بی دلیل نیست که، هر جا شعار « زن زندگی آزادی » داده می شود، اینها شعار « مرد میهن آبادی » را هم به آن می افزایند، تا هم نگاه « مرد سالارانه » خود، و هم « ناسیونالیست » بودن خود، و هم طرح و نقشه فردای خود، که گویا « اباد کردن » ایران است، اما در واقع کشاندن شرگت های چند ملیتی به ایران، برای غارت کشور را، به نمایش می گذارند.
رستاخیزی های سابق، و نوظهور، با اسامی مختلف، از ققنوش و فریدون، و فرشگرد و ایران نوین، و بقایای ساواک، و شخصیت هائی در انتظار جلوس « رضا شاه دوم »، همانند امیر ظاهری ( استاد سفسطه گری »، رضا تقی زاده، عرفان قانعی فرد، کلاشی، و رئیس « شکنجه خانه پهلوی » جناب پرویز ثابتی، شهرام همایون! که با فروش پرچم « جنگلی و پهلوی » و تمثال در باری ها، و سکه به نام آنها، به ثروت کلانی رسیده، و شب و روز در « کانا ل یک » به شستشوی مغزی مشغول است، همگی جمع شدند، تا رضا پهلوی، ادای چه گوارا را در آورد، و با اهتزار هزاران « پرچم شیر و خورشید »، باز گشت به سلطنت را، به بی خبرانی بشارت دهند. رضا پهلوی می خواهد در کنفرانس « امنیتی مونیخ » حضور داشته باشد. چه کسی ایشان را بعنوان نماینده مردم ایران « انتخاب » کرده است که او به این جسارت اقدام می کند؟ اگر دولتی یا شخصیتی از او دعوت کرده تا در این کنفرانس شرکت کند، او نماینده همان « شخصیت و دولت » است، و نه نماینده مردم ایران.
سلطنت دیکتاتوری پهلوی در سال ۵۷، با یک انقلاب توده ای، به تاریخ سپرده شد. هرگونه تلاشی، برای برگشت مجدد به سیستم سلطنتی، یک « عقب ماندگی تاریخی و ارتجاعی » است. جنبش « زن زندگی آزادی » ادامه انقلاب تیمه تمام ۵۷ است ، که اشتباهات انقلابیون مترقی، و طرح و برنامه خود امپریالیست ها در کنفرانس « گوادلوپ » ، یک « ضد انقلاب » دین سالار را بر جامعه و مردم ایران تحمیل کرده است. به انقلاب ۵۷، تا رسیدن به اهداف اصلی خود ادامه خواهیم داد.

هومن دبیری
هومن دبیری
1 سال قبل
پاسخ به  حسن نکونام

لطفا در باره ی این دوخط آخر کامنت خود توضیح دهیدکه فرایند انقلاب ۵۷ را از هر جا که دوست دارید بعداز کودتای ۲۸ مرداد ۳۲، یا بعداز غائله ۱۵ خرداد، یا بعداز سیاهکل، یا بعداز تاسیس حزب رستاخیز ،یا بعداز بحران اقتصادی سیاسی ۵۵ ،یا نطق جیمی کارتر۱۹۷۶ در مورد حقوق بشر یا از ۱۰ شب کانون نویسندگان ۵۶ و….
چگونه به این جمع بندی رسیدید؟ :
” که اشتباهات انقلابیون مترقی، و طرح و برنامه خود امپریالیست ها در کنفرانس « گوادلوپ » ، یک « ضد انقلاب » دین سالار را بر جامعه و مردم ایران تحمیل کرده است. به انقلاب ۵۷، تا رسیدن به اهداف اصلی خود ادامه خواهیم داد.”

انقلابیون مترقی چه نباید میکردند؟ و چه باید میکردند ؟
که در مقابل نیروهائی که شما نام بردید و همه را ننوشتید از رهبری دین سالاران جلوگیری میکردند؟

م س
م س
1 سال قبل
پاسخ به  حسن نکونام

در لوس آنجلس ایرانی های زیادی زندگی می کنند خیلی ها در سال های اخیر مهاجرت کردند حالا دانشجویی لاتاری و …. شما بر چه اساسی تشخیص دادید غالب افراد این تجمع بازمانده های حکومت محمدرضا پهلوی هستند؟
استدلال شما یه ایراد دیگه هم داره اینکه ثابتی ساکن فلوریداست و همونجا در تجمع شرکت کرده. ربطی به لوس آنجلس نداره.
شما ایراد به حضور رضا پهلوی اینجا و اونجا دارید؟ خودتون یه شخصیت موجه معرفی کنید فعالیت کنه و خودش رو بعنوان یکی از رهبران اپوزیسیون به دنیا بشناسونه.
رها کنید گوشه ای نشستن و نق زدن. بخشی از بار رو به دوش بکشید

دوستدار
دوستدار
1 سال قبل

“نگاه خونسرد آیشمن وار” !
این است خروجیِ ذهنیت وفرهنگ “قربانی بودن” ! که با شیر اندرون شده ، با جان بدر شود !

علی فیاض
علی فیاض
1 سال قبل

دکتر دانشور، با پوزش از اشتباه تایپی.

علی فیاض
علی فیاض
1 سال قبل

درود بر شما جناب دکتر دانشجور. خواندنی و آموزنده بود!

گوهر شمیرانی
گوهر شمیرانی
1 سال قبل

درود بسیار بر شما و شرف شما

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


18
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x