جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

سلطنت و شکل و محتوای حکومت – شهاب برهان

هم مبارزۀ همگانی علیه جمهوری اسلامی یک مبارزه طبقاتی و بر سر منافع و حقوق در تضاد با طبقات حاکم کنونی است، و هم در عین حال، یک مبارزۀ طبقاتی و بر سر منافع و حقوق، درون اپوزیسیون برسر قدرت سیاسی و اقتصادی و موقعیت اجتماعی فردا.  این مبارزه بر سر قدرت و منافع و حقوق، چه در متن جنبش انقلابی، چه در درون اپوزیسیون های مختلف، چه در داخل کشور و چه در خارج، جریان دارد، چه مسکوت اش بگذاریم و چه نه. محتوا و شکل رژیم آینده هم اکنون در بطن مبارزه بر سر این اختلاف منافع در مقابل چشمان مان درحال تکوین است

از قول خانم گلشیفته فراهانی خواندم که ” هرکس در بارۀ شکل و نوع حکومت فردا حرف بزند، خائن به خون جانباختگان است” . نمیدانم خانم گلشیفته به چه اعتباری صاحب خون و مدعی العموم جانباختگان  شده است اما می فهمم که رابطه ای هست میان پیوستن ایشان به اردوی سلطنت طلبان که چار اسبه برای مصادرۀ حکومت از بالای سر جنبش انقلابی می تازد، و نهی و منع این جنبش از اندیشیدن  و حرف زدن در بارۀ شکل حکومت فردا!  خائن قلمداد کردن کسی که بخواهد حرف چیزی را بزند ، بشارت دهندۀ ” دموکراسی ” است که رضا پهلوی وعده اش را می دهد!  در معصومانه ترین حالت، معنای دعوت ایشان به سکوت، همان رندی بچه هاست که ” مال تو را بخوریم، با مال من بازی کنیم”! یعنی ما در عمل از حالا با  خون های جانباختگان، فرش قرمز زیر پای شازده پهلوی پهن می کنیم، اما شما اگر در بارۀ جمهوری حرف بزنید، خائن به خون جانباختگان هستید! البته این خود رضا پهلوی است که از سال ها پیش می گوید از شکل حکومت فردا حرفی نزنید، فعلاً فقط اتحاد، تصمیم در بارۀ شکل حکومت، بعد از سرنگونی.

رابطۀ شکل و محتوا

حواله کنندگان شکل حکومت به فردای سرنگونی، خوب می دانند که شکل  و محتوای یک حکومت جدا ازهم شکل نمی گیرند و برای همین هم هست که از حالا برخلاف شعار ” حالا فقط اتحاد” و شکل حکومت را بعدها انتخاب می کنیم، با تمام قوا و با استفاده از هر وسیله ای شکل پادشاهی حکومت فردای جمهوری اسلامی را در جلوی چشمان همگان اعلام و زمینه سازی می کنند و تدارک می بینند. اما با این حال، میخواهند مردم باور کنند که می شود شکل را از محتوا جدا کرد، اول محتوا را ساخت و بعد شکل آن را انتخاب کرد و بهتر است فعلا در باره شکل حرفی نزنیم. شبیه این است که بگوئیم صبر کن بچه به دنیا بیاید، بعد شکل اش را انتخاب می کنیم ( گوئی انتخاب نام است!)؛ یا ابتدا پُل را بسازیم، بعد در باره شکل ساخت آن تصمیم می گیریم! در سطح تشخیص و تبیین فلسفی، شکل و محتوا را تجرید کرده و بطور انتزاعی هریک را تعریف می کنند اما در دنیای واقعی، هیچ محتوائی مجرد از شکل و بالعکس ممکن نیست. رابطۀ شکل و محتوا در دنیای واقعی چنان است که شکل می تواند محتوا را تعیین کند. چند مثال: دستتان را اگر باز کنید و بخواهید با آن ضربه ای به کسی بزنید، فقط انگشتان خودتان آسیب می بیند، اما اگر دستتان را مشت کنید چه؟!  در هندسه مسطحه، یک نخ یا سیم بدون خمیدگی، خط  است؛ همان را می توانید به اشکال مربع، مستطیل، مثلث، ذوذنقه و یا بیضی و دایره در آورید که هر کدام محتوای متفاوتی دارند. ولی هیچ مثلث یا دایره ای بدون شکل نمی توانید داشته باشید. مثال دیگر: گرافیت، همین زغال سیاه نرمِ نوک مداد، و الماس بی رنگ شفاف که سخت ترین مادۀ  طبیعی است، هر دو فقط و فقط از اتم کربن خالص اند، تنها فرق شان در شکل قرار گرفتن ( کریستالبندی) اتم هاست. شکل، گاه تا این اندازه تعیین کنندۀ محتواست.  در جامعه انسانی، رابطۀ شکل و محتوا بسیار پیچیده تر از طبیعت و جدول های ریاضی و شیمی است. در اینجا تاریخ هست، سوژۀ انسانی هست، آگاهی و اراده هست و بسیار آکتورها و فاکتورهای مرکب و متغیرِ همکُنش و  روندهای دیالکتیکی تکین و تکرار ناپذیر و غیره. در جامعه، نه هر محتوای حکومتی الزاماً با یک شکل معین همراه است و نه هر شکل حکومتی، حتماً محتوای معینی با خود دارد. مثال های پیش پا افتادۀ پادشاهی های دموکراتیک و جمهوری های استبدادی محتاج مکث بیشتری نیستند.  من با این که جمهوری و سلطنت را فقط شکل حکومت بدانیم، موافق نیستم. نه تنها شکل و محتوا در واقعیت تفکیک ناپذیر اند، و نه تنها همدیگر را متقابلاً می سازند بلکه حتی در شرائطی می توانند به یکدیگر تبدیل شوند. یک جمهوری واقعاً دموکراتیک تا کجا شکل است و تا کجا محتوا؟! یک جمهوری استبدادی آیا بیشر شکل  حکومت است یا محتوای آن؟ً! پادشاهی تشریفاتی در سوئد، که بود و نبود اش در ساختار و کارکرد حکومتی سوئد برابر صفر است، اصلاً چرا باید شکل حکومتی سوئد به حساب آید؟ و شکل سلطنت استبدادی مبیّن چه چیزی جز محتوای خالص حکومت پهلوی ها بود؟

شکل و محتوای رژیم فردا از هم اکنون در حال تکوین است

همه در این که جمهوری اسلامی باید ساقط شود مشترک اند و همصدا، اما در این که چرا باید ساقط شود، به عبارت سرراست تر: چه باید به جایش بیاید، اختلافات بسیار است و عمیق. رضا پهلوی مُصّر است که اختلافات را مطرح نکنیم، فعلاً فقط اتحاد! اما برخلاف القأ وی، مسئلۀ رژیم فردا، فقط جمهوری یا پادشاهی نیست، اساس مسئله از قضا همان  اختلافات است. این اختلافات مسکوت گذاشتنی نیستند چرا که در وهلۀ اول اختلافات درون اپوزیسیون بر سر چرائی مخالفت با جمهوری اسلامی، و استراتژی و تاکتیک های مبارزه با این رژیم اند، یعنی هم اکنون مبارزه با رژیم، خواه ناخواه و بطور موازی محل معارضه و مبارزه درون اپوزیسیون بر سر این اختلافات است. هم مبارزۀ همگانی علیه جمهوری اسلامی یک مبارزه طبقاتی و بر سر منافع و حقوق در تضاد با طبقات حاکم کنونی است، و هم در عین حال، یک مبارزۀ طبقاتی و بر سر منافع و حقوق، درون اپوزیسیون برسر قدرت سیاسی و اقتصادی و موقعیت اجتماعی فردا.  این مبارزه بر سر قدرت و منافع و حقوق، چه در متن جنبش انقلابی، چه در درون اپوزیسیون های مختلف، چه در داخل کشور و چه در خارج، جریان دارد، چه مسکوت اش بگذاریم و چه نه. محتوا و شکل رژیم آینده هم اکنون در بطن مبارزه بر سر این اختلاف منافع در مقابل چشمان مان درحال تکوین است. یکی از شگرد های شعبده بازها، چشمبندی است، برای آن که حقّه شان را بزنند، نگاه و تمرکز حواس تماشاگران را به نقطه ای دیگر متوجه و منحرف می کنند.  شکم سیران و ستمگران به گرسنگان و ستم کشیدگان می گویند حواستان فقط به آخوند باشد، از نان و دزدی و استثمار و تبعیض و نابرابری  طبقاتی و ملی و جنسیتی حرفی نزنید فعلا فقط اتحاد با ما، رژیم را که برایمان انداختید، بعداً  بیائید در باره اختلافات صحبت کنیم! … ولی خودشان شبانه روز در حال تنیدن تار برای مصادرۀ جنبش انقلابی و ساختن محتوا و شکل رژیم آینده اند: از ائتلافات کودتائی مجازی بر فراز سر جنبش و خط و نشان کشیدن با ” تمامیت ارضی” علیه ملت های کشور چند ملیتی ایران،  وعده کشتن کمونیست ها و انتقام گیری از ” پنجاه و هفتی ها”، از دوندگی در لابی های امپریالیستی و دخیل بستن به ضریح ناتو و جنگ اوکراین…  تا کرایۀ سلبریتی های فروشی، و از بمباران تبلیغاتی  کلان رسانه های جانبدار مزدوری که شکل پادشاهی حکومتی و شازده را جا انداخته اند، تا حمله اوباش تخم و ترکۀ شعبان بی مخ ها به تظاهرات غیرخودی ها به سبک چماقداران خمینی در جریان انقلاب ۵۷، و از پخش ” تونل زمان” دوران مشعشع! پهلوی و مظلومیت هویدا و توجیه و تبرتۀ ساواک توسط  امثال بی بی سی، تا دهن کجی بی شرمانه و بی پرده به جنبش انقلابی با به نمایش گذاشتن  پرویز ثابتی سردسته جلادان آریامهری  در تظاهرات ” زن زندگی ازادی” ( واقعاً که این شعار زیبای رمانتیک چه الاستیسیتۀ بیکرانی دارد!) و انتقاد از او بخاطر آن که چرا در کشتار چپ ها و اسلامی ها کوتاهی کرد که چنین شد!  این ها چیستند بجز فریاد زدن همان اختلافاتی که به سکوت در باره شان دعوت می شویم؟ این ها مگر چیزی کمتر از معماری محتوای رژیم فردا و از همه آشکارتر و بی پرده تر، تعیین و حقنه کردن ” شکل” حکومت آینده اند حتا، با مشخص کردن شخص پادشاه،  پیش از ان که رفراندم موعود رضا پهلوی برای تعیین شکل نظام فرا رسیده باشد! از آن هم مضحک تر، فرح پهلوی از حالا ولایتعهدی نور، نوۀ خودش را اعلام کرده است! به نظر میرسد این جماعت مضحک اند، اما اینطور نیست، منافع شان را تشخیص داده اند، جدی اند و برای منافع شان می جنگند ( به سبک خودشان!).

جنبش انقلابی و واقعی در کشور، تا حدودی سبب قطبی شدن جامعه شده و جدی شدن مبارزه، هم حرافان و مدعیان را ناگزیر از ورود به عرصۀ عمل و اقدام سیاسی کرده و هم مچ شان را باز کرده است و این که می بینم و همه شاهد اند که ادعاهای ریاکارانه و دروغین رضا پهلوی اعم از این که به دنبال هیچ مقام و موقعیتی در نظام آینده نیست، در ته دل اش جمهوری را ترجیح می دهد، از دموکراسی دفاع می کند، مدافع چندصدائی و تکثر است و غیره، در عمل و از هم اکنون در ابتدای راه دراز تا فردا، از برکت جنبش انقلابی است که رسوا شده اند. خانم گلشیفته منطقاً باید رسانه ها و سلبریتی ها و اوباش چماقدار شیر و خورشیدی را که شبانه روز شکل نظام فردا را جار می زنند و خود شازده گرامی اش را که هیچ منع و مخالفت و مرزبندی با این تبلیغات در باره شکل نظام فردا و پادشاهی خود اش و ولایتعهدی دختر اش و کشتار کمونیست ها و جاوید شاه گویندگان نمی کند، خائن بداند.

 شکل پادشاهی و محتوای دموکراتیک  در ایران

رابطۀ شکل و محتوا در جامعه چیزی ثابت و جدول ضربی نیست و در شرائط متفاوت، بسی متغیر است. هستند کسانی که در دفاع از نظام پادشاهی در ایران می پرسند مثلاً پادشاهی در انگلستان و سوئد و هلند چه عیبی  و چه مغایرتی با دموکراسی دارد؟ سئوالی که روزی مصطفی حجری رهبر حزب دموکرات کردستان ایران از من ( با مثال اسپانیا و انگلستان) پرسید.  در این رابطه، موضوعات متعددی باید مورد بحث قرار گیرند که هر یک مسلتزم یک مقاله مجزاست. اما به اشاره:

نظام پادشاهی درانقلاب ۵۷ سرنگون شده و به گور تاریخ سپرده شده است. حالا چرا باید برگردد؟ چون رژیم شاه ” بهتر”  از  رژیم اسلامی بود؟ چرا بهتر را در آینده نجوئیم و در گذشته بجوئیم؟! چرا محتوای بهتر، در گرو شکل پادشاهی است؟! اساساً درشکل پادشاهی ( حتا نمونه های انگلستان و سوئد و اسپانیا…) چه خاصیت ویژه ای هست که دموکراتیک بودن محتوا مدیون و نیازمند آن است؟ لائیسیته و پیشرفت های اقتصادی و رشد و توسعه هیچ نیازی به نظام پادشاهی ندارند و این بی نیاز از استدلال است، اما در همین حد هم آیا انگیزه رضا پهلوی و سلطنت باختگان از بازگشت نظام پادشاهی دلسوزی برای رشد و توسعه و مباره با فقر تبعیضات و فاصله طبقاتی و ستم ستیزی است؟ ایا رضا پهلوی و خانواده و هزارفامیل و کلیه دزدان و سرمایه داران بزرگ و متوسط و وزیر و وکیل ها و دیپلمات ها و نظامیان و ساواکی ها و شکنجه گرها و قلم به مزدان فراری در انقلاب بهمن ( که من مجموعه شان را سلطنت باختگان نام می دهم) می خواهند به ایران برگردند و سلطنت برقرارکنند تا ثروت های دزدیده و سرمایه های باد آورده شان را به مردم ایران برگردنند؟! حتا خودشان چنین ادعای مضحکی نمی کنند. آن ها میخواهند برگردند تا امتیازات از دست رفته شان را بازپس بگیرند، فرصت های از دست رفته چهل و چند ساله برای بهره کشی و غارت در را جبران کنند؛ آن ها می خواهند بیایند هر آنچه را که طبقه حاکم کنونی بالا کشیده و غارت کرده است، پیش از آن که مردم انقلابی از چنگ شان بیرون بکشند، تصاحب کنند. رضا پهلوی این حقیقت را نمی تواند بگوید، پس نعل وارونه می زند که گویا ایران برای آزادی و دموکراسی به سلطنت او نیاز دارد! گویا دغدغه اش فقط این است که برای ایران آزادی و دموکراسی سوقات بیاورد. اما آزادی و دموکراسی چرا موکول به سلطنت است؟ رضا پهلوی که وارث پدر اش است، چیزی که نمی تواند به اندازه یک مثقال از نظام پدر و پدر بزرگ اش به میراث ببرد، آزادی و دموکراسی است. اما اگر آزادی و دموکراسی از سلطنت زاده می شود، اولاً چرا  در دوران پادشاهی پدر و پدر بزگ اش این رابطه معکوس بود؟ و ثانیاً چرا این پادشاه باید نوه ی رضاشاه و فرزند محمد رضا شاه دیکتاتور وابسته به کودتاهای امپریالیستی باشد؟

البته شاهزاده تناقض گوئی های درشتی هم می کند از جمله این که اگر به سلطنت برسد محض پایبندی به دموکراسی، در سیاست مداخله نخواهد کرد و مقامی تشریفاتی خواهد داشت. از دو حال خارج نیست، یا او آنچنان که در قانون اساسی مشروطه بود، در سیاست دخالتی نخواهد کرد، پس بود و نبود سلطنت هیچ نقشی در بود و نبود دموکراسی نمی تواند داشته باشد و سلطنت اش تنها موضوعتی انگلی همچون دربار های اروپائی خواهد داشت که پول مردم را بالا بکشد،  و یا مثل پدر و پدر بزرگ اش قانون اساسی را زیر پا خواهد گذاشت و دیکتاتوری اش را با رسالت افسار کشی برای هدایت ملت در” شاهراه عظمت ملی” و حفظ « تمامیت ارضی» توجیه خواهد کرد.

بازگشت سلطنت به ایرانِ پسا جمهوری اسلامی، بدون دخالتگری دربار در سیاست، هم بی معنی وبی موضوعیت و هم محال است. سلطنت اگر برگردد، از انقلاب ۵۷ انتقام خواهد گرفت همچنان که از حالا در خیابان های آمریکا و اروپا از حنجره های اوباش شاهپرست علیه چپ ها ” پنجاه و هفتی ها” خط و نشان کشیده می شود؛ نه تنها مخالفان سلطنت اعم از کمونیست ها و حاکمان و اپوزیسیون مخالف شیخ و شاه را ” با تکیه بر همین ارتش، همین سپاه، همین بسیج” ( گفتۀ خود رضا پهلوی) بشدت سرکوب خواهد کرد، بلکه هر حرکت و تلاشی را که بخواهد در برابر اعاده امتیازات از دست رفته ی سلطنت باختگان مقاومت کند، و بخصوص هرگونه اندیشه و رفتار و تشکلی را که به نحوی یاد آور انقلاب ۵۷ و بذرهای احتمالی ی طوفان های آزادی خواهی و برابری طلبی در آینده باشند، در درجه اول همین انقلاب ” زن زندگی ازادی” را ،  در نطفه منکوب و نابود خواهد کرد؛  سلطنت با انقلاب ” زن زندگی ازادی” که ریاکارانه پرچم اش را بلند کرده است همان خواهد کرد که خمینی با انقلاب ۵۷ کرد. “مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد”. ایران دوره رضاشاه و نیز محمد رضاشاه نمی توانست سلطنت صرفاً تشریفاتی انگلستان و سوئد را داشته باشد و ایران پس از ولایت فقیه هزار بار کمتر.  در واقع دموکراسی باید باشد تا کسی پادشاه تشریفاتی باشد و نه این که دموکراسی محصول پادشاهی تشریفاتی او خواهد بود!

اما مقتضیات سرکوبگری ی بازگشت انتقامجویانه ی خلع ید شدگان به یک طرف، دموکرات ترین سلطنت هم که در ایران مستقر شود، چاره ای جز مدیریت و هدایت “سرمایه داری” ناقص الخلقه و عقیم ایران در چهارچوب سرمایه داری جهانی با تلفیق اقتصاد غارتگری سرمایه داران انگل با سیاست های لیبرالی و نئو لیبرالی نخواهد داشت و این یعنی تداوم سیاست های فلاکت گستر و خانه خراب کن جمهوری اسلامی. چنین سیاستی با معترضین و با مطالبات معیشتی آنان چه برخوردی خواهد کرد؟ اجازه خواهد داد برای دفاع از حقوق خود تشکل های مستقل ایجاد کنند؟ مطبوعات و رسانه های آزاد و آزادی بیان داشته باشند؟ آزادی تظاهرات و اعتصاب داشته باشند؟ احزاب سیاسی را آزاد خواهد گذاشت؟ زندان ها را تبدیل به موزه خواهد کرد؟ با ملت های ساکن ایران چه رفتاری در پیش خواهد گرفت؟ چند ملیتی و چند زبانی و خودمدیریتی و عدم تمرکز را به رسمیت خواهد شناخت یا کماکان زیر لوای تمامیت ارضی، ناسیونالیسم ایرانی و پان فارسیزم و ستم ملی را پاسداری خواهد کرد؟  جواب این پرسش ها را خوشبختانه نه از استدلال بلکه از حرکات و اقدامات عملی امروز خود آنان می شود دریافت .  آنان در تلاش برای احیای نظامی هستند که شکل پادشاهی آن نمی تواند جز با استبداد خونریز انطباقی با محتوایش داشته باشد.

من بارها این پرسش را کرده ام که اگر قرار است پادشاه هیچکاره و فقط تشریفاتی باشد، اگرقرار است در سیاست مداخله ای نداشته باشد ( که در شرائط مشخص ایران به هزار دلیل محال است)  پس اولاً وجود یا عدم دموکراسی چه ربطی به او پیدا می کند و ثانیاً اصلاً چه نیازی به پادشاهی هست که هیچ کاره است؟ این چه شکل حکومتی است که هیچ نقشی و ربطی به محتوای حکومت ندارد و فقط انگل مفت خور خوشگذران از بودجه مردم است؟ این  را بارها پرسیدهه ام که اگر رضا پهلوی قرار است در نظام آینده هیچکاره باشد، اصلا در این میان چکاره است؟ اگر قرار است فرضاً روزی بر سر شکل حکومت رفراندم بشود، رضا پهلوی از حالا چرا بعنوان شاهزاده خودش را انداخته وسط معرکه؟ من هرگز برای این پرسش ها پاسخی نگرفته ام فقط می دانم که ما در ایران، به دموکرات ترین، انقلابی ترین، شریف ترین و صادق ترین و تشریفاتی ترین و بیکاره ترین پادشاه هم نیازی نداریم.  دموکراسی از سلطنت زاده نمی شود و بخصوص در ایران که خمینی و فاشیسم اسلامی میوۀ زهرآگین درخت استبداد دودمان پهلوی بوده است.

https://akhbar-rooz.com/?p=193390 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

7 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
امیر ایرانی
امیر ایرانی
1 سال قبل

نوشتار هایی اینچنینی
از آقا برهان این پرسش را می آفریند:
ایشان از فرصت طلبی گروهی -که می خواهند خودشان را تصمیم گیرنده برای تحولات ایران نشان دهند- نگران است
یا بخاطر شعار ضد تجزیه طلبی که فردی بنام رضا پهلوی که از خودش بروز داده نگران است؟
در این مورد می توان گفت:
وقتی فردی به نام رضا پهلوی که از هوش سیاسی اندکی برخورد است و فرصت طلبانه می خواهد خودش را رهبر نشان دهد
روی موضوع تمامیت ارضی تمرکز کرده است
باید گفت
این شخص با آن هوش سیاسی کمش این موضوع را خوب فهمیده است(یا مشاورینش بهش فهمانده اند) که
اکثریت جامعه ایران از هر قوم و یا دستجات سیاسی، روی موضوع تمامیت ارضی حساسیت خاصی دارند و در بزنگاه های تاریخ مردم بخاطر حفظ تمامیت ارضی حتی بنفع استبداد عقب نشینی کردند و می کنند.
خمینی در جنگ ایران عراق از موضوع تمامیت ارضی خوب بهره برد بسیج ضد تجاوزی را انجام داد اما بعدن آن بسیج ضد تجاوز در خدمت تحکیم حکومتش شد و…
و یا در زمان حکومت پهلوی می بینیم
حتی حزب توده که وابستگیش به شوروی سابق مطرح بود در موضوع آذربایجان بنفع تمامیت ارضی عکس العمل نشان می دهد و…
حال هر فعال سیاسی که موضوع تمامیت ارضی و اهمیت آنرا برای ایرانیان تا کنون متوجه نشده است باید به ذهن سیاسی و درکش از وقایع شک کرد.
هر تشکل منطقه ای تحت نام ملیت یا قوم خاص
هر حرکت سیاسی جدا از حرکت سراسری آزادی خواهانه و دمکراسی خواهان کلیت ایرانیان
شعار های مشکوکی دهد
سایر ایرانیان اگر خودشان به مقابله با آن شعار دهند مشکوک برنخیزند اما با سرکوبگری مستبدی که حاکم است سمپاتی و همراهی نشان می دهند.
باید گفت
باند سلطنت خواه و استبداد خواه پهلوی نشانان
متوجه هستند
اگر شرایطی بر کشور حاکم شود که خطر تجزیه را در پی داشته باشد
بسیاری از ایرانیان بخاطر حفظ سرزمینشان بنفع استبداد پهلوی عقب نشینی می کنند پس حربه تفکر تجزیه و تجزیه طلبی در خدمت استبداد امثال پهلوی و حکومت آخوندیسم است.
تجربه به ما گفته،
هرتشکلی با گرایش قومی وقتی مورد حمایت سایر ایرانیان قرار می گیرد
که آن تشکل، نشان دهد تلاشش برای تحقق آرزو های تمام ایرانیان است

بی نام
بی نام
1 سال قبل

سلطنت طلبان و مشروطه خواهان با منافع طبقاتی خود بخوبی آشنا هستند. در این شکی ندارم. پوشش رسانه ای خواسته های آنها هم گسترده است. اینهم یک واقعیت انکار ناپذیر است. به نظر میرسد که اقشاری از مردم ایران که لزوما همگی از طبقات فرادست جامعه نیستند هم با ایشان همدلی دارند. اینها دانسته های من هستند.
پرسشم این است که آیا نحله ی فکری که آقای برهان آنرا نمایندگی میکند هم خواسته های واقعی خود را به زبان ساده و قابل درک برای همگان بیان کرده اند؟ برای یافتن پاسخ، نوشته های ایشان را پیوسته میخوانم. برداشت من این است که دغدغه ی اصلی دارندگان این دیدگاه “… خط و نشان کشیدن با ” تمامیت ارضی” علیه ملت های کشور چند ملیتی ایران…” است (داخل گیومه از متن نوشته ی آقای برهان است).
اگر برداشتم درست باشد، این دیدگاه در زبان عامیانه به نام “تجزیه طلبی” شناخته میشود و مولفه ی اصلی آن جایگرینی “اقوام” با “ملل” است. صرف نظر از درستی یا نادرستی تجزیه طلبی، شایسته است که چنین دیدگاههایی با صراحت و بدون پوشاندن آهنها در لفافه ی سلطنت ستیزی یا دلبستگی به سوسیالیزم و آرمانهای زحمتکشان بیان شوند.
از دیدگاه من پنهان کردن منویات سلطنت طلبانه در زیر الفاظ دمکراسی خواهانه به همان اندازه نکوهیده است که پوشش دیدگاههای تجزیه طلبانه در لفاف سوسیالیزم و خواسته های طبقاتی زحمتکشان.
باور دارم که تجربه ی دیکتاتوری محمد رضا پهلوی و روح الله خمینی دیدگاه تاریخی مردم ایران را بسوی درکی بهتر از منافعشان سوق داده. باور دارم که امروز ایرانیان قادرند که تشخیص دهند که کدام نظام سیاسی را برای آینده ی خود میخواهند. یک حکومت پادشاهی یا یک یوگوسلاوی ایرانی یا یک جمهوری سکولار مبتنی بر تمامیت ارضی که کارنامه اش هر چند سال یکبار به معرض داوری گذاشته میشود.
آنچه اندیشمندانی همچون آقای برهان میتوانند انجام دهند پذیرش این بلوغ فکری ایرانیان است. صراحت در گفتار و نوشتار و بیان بی پرده ی آنچه برای آینده ی ایران میخواهند میتواند به گسترش این بلوغ فکری کمک کند.

شهاب برهان
شهاب برهان
1 سال قبل
پاسخ به  بی نام

نویسندۀ ” بی نام” محترم با تشکر از بازخورد شما، به کوتاهی عرض کنم که متاسفانه قریب به اتفاق کسانی که زحمت می کشند و در زیر نوشته های من مطلب می نویسند، یا بد و بیراه گوی حرفه ای اند، یا به تنها چیزی که نمی پردازند، موضوع مورد بحث در نوشته من است. موضوع این نوشتۀ من افشای ریاکاری و دروغگوئی رضا پهلوی و دور و بری هایش در باره مولول کردن شکل حکومت به فردای سرنگونی است و توضیح تکوین توأمان شکل و محتوای حکومت…. شما اما بی آن که به این موضوع بپردازید، بحث تمامیت ارضی را ( که ابدا موضوع این نوشته نیست) به میان کشیده و هرکسی را که ( و بطور تلویحی مرا) نقدی بر سرکوبگران با چماق تمامیت ارضی داشته باشد، تجزیه طلب دانسته اید. همینطور مرا تلویحاً متهم به پرده پوشی نظرات و عدم صراحت در گفتار و نوشتار کرده اید. لزومی نمی بینم برای احدی در دنیا سوگند بخورم که چیزی را کتمان نمی کنم و زبانی صریح و بی باک دارم. ؛ آنان که مرا می شناسند، می شناسند. اما در مورد تمامیت ارضی و تجزیه طلبی، از شما که گفته اید نوشته های مرا دنبال می کنید، درخواست می کنم اگر جا انداخته اید، آخرین نوشتۀ مرا زیر عنوان ” معنی تمامیت ارضی به فارسی” در همین سایت اخبار روز مطالعه کنید تا ببینید من در باره تمامیت ارضی و تجزیه طلبی چه می گویم و نیز متوجه شوید که من سخت مخالف تجزیه و طرفدار اتحاد داوطلبانۀ همه ملل ساکن ایران در یک نظام دموکراتیک فدراتیو برابر حقوق و مشترک المنافع هستم و هرگز جدائی را برای هیچیک از آن را تجویز و توصیه نمی کنم و تاکید دارم که سرکوبگری ی تبعیضکارانه مرکزگرائی ناسیونالیسم سلطه گر است که ملت ها را به سوی جدائی می رانَد و تجزیه کشور را زمینه سازی می کند…. مگر این که همه این ها را خوانده باشید ولی این حرف ها برای شما قبول نباشد چون هرکس مخالف سلطنت باشد، تجریه طلب است !

بی نام
بی نام
1 سال قبل
پاسخ به  شهاب برهان

آقای برهان از پاسخ شما سپاسگزارم. آگاهم که موضوع مستقیم این نوشته ی شما تجزیه طلبی نیست. مقاله ی شما در باب تمامیت ارضی را هم خوانده ام و با شیوه ی فکری شما در حدی که در مورد آن مینویسید آشنا هستم. سلطنت طلب هم نیستم تا هرکس را که مخالف موج سواری آقای رضا پهلوی بر پوست و استخوان آقای فرهاد میِثمی باشد تجزیه طلب بدانم.
پس حرف حساب من چیست؟ حرف حساب من این است که شما و آنان که چون شما می اندیشند، در راهی گام برمیدارید که با اتحاد داوطلبانه “ملل ساکن ایران” آغاز میشود و میتواند به پیوستن این “ملل ساکن ایران” به سایر “ملل” (همچون “ملت برادر” ساکن کشور آذربایجان یا “ملت مادر” حاکم بر ترکیه) ختم شود. نمی گویم حتما ختم میشود. می گویم میتواند به آن ختم شود.
شما میدانید و من هم میدانم که پیوستن به “ملل مادر و برادر” چنانچه انتخاب “ملل ساکن ایران” باشد از دیدگاه شما کاملا پذیرفتنی است. درست به همین دلیل است که “ملل ساکن ایران” را بجای “اقوام ایرانی” بکار میبرید. درست فهمیده ام؟
چنانچه درست فهمیده باشم، ضمن احترام به حق شما برای داشتن هر نوع اندیشه ای، شما را تشویق میکنم که افکار خود را تمام و کمال بیان کنید و از این راه به بلوغ فکری بیشتر خوانندگانتان کمک کنید.
بیان این که طرفدار اتحاد داوطلبانه ی همه ی “ملل ساکن ایران” هستم تنها بیان نیمی از حقیقت است. آشکار سازی پیامدهای احتمالی این “اتحاد داوطلبانه ملل ساکن ایران” بیان نیمه ی دیگر حقیقت میباشد که در نوشته های شما به چشم نمیخورد. به شعور جمعی ایرانیان اعتماد کنید و به آنان فرصت دهید که با راه شما به تمامی و از زبان خود شما آشنا شوند و بر آن مبنا تصمیم بگیرند.
در پایان اضافه کنم که چنانچه شما و دیگر اندیشمندانی که در میان اقوام کرد و بلوچ و عرب به سان شما می اندیشند تمامی حقیقت را بیان نکنید، سلطنت طلبها و ناسیونالیستهای سلطه گر این کار را خواهند کرد. آنها خوب میدانند که تمامیت ارضی چماق نیست. بلکه خواسته ایست با مقبولیت بالا در میان تمام اقوام ایرانی. آنها از این خواسته به عنوان پلکانی برای رسیدن به قدرت بهره خواهند برد.

شهاب برهان
شهاب برهان
1 سال قبل
پاسخ به  بی نام

با امتنان از پاسخ صریح شما؛ اگر آن ” نیمۀ دیگر” در نوشته های من دیده نمی شود، فقط بخاطر آن است که آن، نیمۀ دیگرِ باور و اندیشۀ من نیست. جابجائی های ژئوپلیتیک و تجزیه ها و ادغام های کشورها چه با تجاوزگری و الحاق طلبی، چه با تمایلات درونی برای استقلال، چه در نتیجۀ جنگ ها و به دلائل دیگر، چیزی است که اتفاق افتاده و می افتد . تا جائی که به من مربوط می شود، مخالف الحاق طلبی و کشورگشائی و تجاوزگری هستم. من طرفدار جدائی و پیوستن به کشورهای همسایه نیستم و شدیدا مخالف آن ام، اما جوهر حرف و نظر من این است که هرگونه جدائی و ازهم پاشی – به هر اندازه هم که تحریکات خارجی و هویت پرستی های ناسیونالیستی داخلی در کار باشد، مسئولیت اصلی اش به عهدۀ دولت سرکوبگر حقوق و آزادی های ملی ( شما بگوئیئد قومی یا هرچه) است. هیچ ساروج و سیمان و چسبی بالاتر و مؤثر تر از یک ساختار سیاسی دموکراتیک متساوی الحقوق و مشترک المنافع برای همزیستی مردمان ساکن جغرافیای ایران وجود ندارد. ناسیونالیسم تک ملیتی و تک زبانی پان فارس با قدرت متمرکز، دینامیتی است زیر این پکپارچگی و اتحاد که من طرفدار آن ام.

بی نام
بی نام
1 سال قبل
پاسخ به  شهاب برهان

آقای برهان از پاسخ شما سپاسگزارم و بر این باورم که این گفتگو ارزش پیگیری دارد.
شاید گفتن این نکته درخور باشد که روی سخن من فرد شما به عنوان اندیشمندی که باورهایتان را میتوان در لابلای نوشته هایتان در سایت اخبار امروز یافت نیست. شما میگویید من تجزیه طلب نیستم. من صلاحیت قضاوت در مورد شخص شما را ندارم اما شاید این گفتگو به روشتنتر شدن اندیشه ی شما کمک کند.
پیکان کلام من بسوی اندیشه ایست که شما بیان کننده ی آن هستید. اندیشه ای که میگوید “…جابجائی های ژئوپلیتیک و تجزیه ها و ادغام های کشورها چه با تجاوزگری و الحاق طلبی، چه با تمایلات درونی برای استقلال، چه در نتیجۀ جنگ ها…” اتفاق میافتند.
آنچه در این نوشته ی شما ناگفته مانده است (نیمه ی ناگفته ی حقیقت از سوی شما) این است که چنین “اتفاقاتی” همواره دارای یک بستر منسجم تئوریک میباشند. بستری که شما دانسته مشغول گسترشش میباشید. این حق شماست و کس را سر بازداشتن شما نیست. اما میتوان با آشکار سازی تمامی ابعاد این اندیشه به درک بهتر آن از سوی تصمیم گیران فردا کمک کرد.
در تدوین تئوریک این اندیشه، شما (و سایر اندیشمندان ایرانی کرد و ترک و عرب) خشت نخست را بر خواسته های به حق اقوام تحت ستم ایرانی میگذارید. این آغاز بجایی است و خواننده را به دنبال کردن اندیشه ی شما و دانستن راهکارتان تشویق میکند.
خشت دوم شما “اتحاد داوطلبانه ی ملل ساکن ایران” است. در ظاهر خشتی وزین و در باطن زیر بنایی برای خشت سوم.
خشت سوم این است که خوب اگر این “اتحاد داوطلبانه ملل ساکن ایران” به ستمهای قومی پایان نداد آن وقت چه کنیم؟ شما دانسته از پاسخ صریح به این پرسش طفره میروید.
نهایتا آنچه میگویید این است که: “… مسئولیت اصلی اش به عهدۀ دولت سرکوبگر حقوق و آزادی های ملی است…”. بله گناه بوقوع پیوستن چنین احتمالی بر گردن آن دولت است و نتیجه اش ایرانستانی مطلوب “ملل برادر”.
آنچه دانسته یا ندانسته فراموش میکنید این است که در فردای ایران این اقوام آگاه ایرانی هستند که مسئولیت اصلی رفع ستم قومی و حفظ یکپارچگی ایران را بر شانه دارند و نه حکومتهای ستمگر. اندیشمندان میتوانند به آگاهی اقوام ایرانی بیافزایند یا به راه ترکستان رهنمودشان شوند (ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی کین ره که تو میروی به ترکستان است). اما مسئولیت رفع ستم قومی بر شانه ی همگی ایرانیان باقی میماند و رای دادن آنها ابزار اجرای مسئولتیشان خواهد بود.
از دیدگاه من راهکاری که احتمال پیوستن “ملل ساکن ایران” را به “ملل برادر همسایه” یا احتمال تبدیل “ملل ساکن ایران” را به “مللی مستقل” تئوریزه میکند میباید در بیان این احتمالات صریح و آشکار باشد. این به اقوام ایرانی کمک میکند که مسئولیت فردای خود را بهتر اجرا کنند.
از دیدگاه من تئوریزه کردن زمینه های تجزیه ایران یکپارچه و سپس انداختن گناه تجزیه ی ایران به گردن سرکوبگرانی که ستم قومی را در کنار ستم طبقاتی و ستم جنسی و ستم مذهبی بر همه ی اقوام ایرانی روا میدارند مغلطه کاریست. فرستادن رستم به جنگ سهراب است وقتی که نوشدارویی در کار نیست.

peerooz
peerooz
1 سال قبل
پاسخ به  بی نام

جناب بی نام,
من یکی از”بد و بیراه گویان حرفه ای ام، که به تنها چیزی که نمی پردازند، موضوع مورد بحث در نوشته ایشان است”. به گمان من مغز جناب برهان که سنی از ایشان گذشته است به مرحله ای رسیده که امکان جذب هرگونه تغییری را غیر ممکن میکند. خواندن منظور اصلی ایشان غیر ممکن است زیرا آنچه از نوشته های ایشان مفهوم میگردد در تناقض با گفته ایشان است که”من سخت مخالف تجزیه”ام. ایشان یا نمیدانند چه میگویند و یا اینکه میدانند و سعی در کتمان مینمایند. من در نوشته های پیشین کوشیدم که خدمت ایشان عرض کنم که امروزه مرجع قوم و یا ملت, سازمان ملل متحد است و گرچه این مرجع جهانی در حقیقت سازمان دولت های متحد است بهر حال قوم را به رسمیت نمی شناسد, “بودور که وار”, اینست که هست. ولی گویا ایشان و همفکران میکوشند که”فلک را سقف بشکافند و طرحی نو در اندازند”. خیر پیش. ممنون از کوشش بیهوده شما.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x