پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

ارزیابی از منشور مطالبات حداقلی بیست تشکل مستقل – شهاب برهان

این که در برابر و در رّد دعوت رضا پهلوی به اتحاد با سلطنت طلبان و مسکوت گذاشتن اختلافات، اتحاد زحمتکشان و  ستمدیدگان را مورد تاکید قرار داده و در راستایش قدم برداشته و بر حداقل اختلافات با غارتگران و استثمارگران و دیکتاتورها و ستمگران،  بر ملیت ها و زنان و طبیعت و غیره انگشت گذاشته اند، در شرائط سیاسی ایران امروز  یک انقلاب است. این که…

از “منشور مطالبات حداقلی تشکل های مستقل صنفی و مدنی ایران” حمایت های قاطع، مشروط، و حملات از راست راست تا نقد از چپِ چپ صورت گرفته است. کاری به حملات از راست ندارم که انتظاری غیر ازاین نیست؛ خودم هم وارد بحث روی بند بندِ منشور یا نهادهای مبتکر آن و اشکالات چند و چونِ آن ها نمی شوم که البته ملاحظاتی بر آن ها دارم.  مکث من در این نوشته کوتاه، روی حمله به ” رفرمیسم ” این منشور و این اقدام، از سوی برخی چپ های خیلی “انقلابی رادیکال” است. به نظر می رسد این دوستان، “تحلیل مشخص از شرائط مشخص” را مبنای نقد خود قرار نمی دهند و پاهایشان روی زمین نیست. از ایراد گیری آن ها چنین برمی آید که یا اصلاً چنین منشوری نمی بایست تهیه می شد، یا می بایست  رادیکال ترین مانیفست انقلاب سوسیالیستی برای همین امروز می بود تا مستحق نکوهش نباشد. در حقیقت گوئی این دوستان به تفاوتِ تهیه کنندگانِ صنفی – مدنی این منشور مطالبات حداقلی با یک حزب کمونیست و تفاوت منشور مطالبات حداقلی با برنامۀ حد اکثری یک حزب کمونیست و بخصوص به مختصات زمانی – مکانی این اقدام توجه ندارند.

” سی و سه بلانکیست از آن جهت کمونیست هستند که چون خودشان می خواهند از روی ایستگاه های بین راه بپرند… دیگر همه چیز رو به راه است و اگر همین روزها کار آغاز شود، – چیزی که به آن اطمینان دارند – … آنگاه پس فردا کمونیسم برقرار خواهد شد. بنا براین اگر همین امروز نتوانند این کار را انجام دهند، پس کمونیست نیستند! چه ساده لوحی کودکانه ایست که انسان ناشکیبائی خود را استدلال تئوریک جلوه دهد” ( انگلس- برنامۀ کموناردهای بلانکیست).

میزان رادیکالیسم در جنبش ها وابسته به عوامل چندی است از جمله میزان قطبی شدن جامعه؛ تفکیک صفوف – که با میزان آگاهی توده ای ( و نه فقط  روشنفکران و رهبران) بر منافع آنی و آتی خود مرتبط است -؛ قطبی شدن فضای سیاسی جامعه که در صف آرائی های احزاب سیاسی و نمایندگان و سخنگویان سیاسی اردوهای متقابل و متخاصم تجلی پیدا می کند؛ میزان سازمان یافتگی و قدرت عمل توده های آگاه… . در شرائط رکود سیاسی، دوغ و دوشاب قاطی هم اند و همچون جمعیت خیابان معلوم نیست که بر که ست  و چکاره است؛ اما در شرائط اعتلائی و توفانی، صف ها به تدریج شکل می گیرند و جامعه رفته رفته قطبی می شود. مبارزات طبقاتی و بر سر منافع و حقوق اقشار و لایه های اجتماعی که همواره در زیر جریان ارام ادامه داشته اند، آهسته آهسته رو می آیند و در سطح قطب بندی های سیاسی آشکار می شوند.

شاید توقع دوستان “رادیکال انقلابی” ما از آنجا ناشی می شود که انتظار دارند منشور، با آن ” رادیکالیسم” جنبش انقلابی خیابانی موسوم به ” زن زندگی آزادی” که پهلوانانی اسطوره ای چون حدیث نجفی مظهر آن شدند منطبق باشد. چنین توقعی ایرادی جدی دارد: جنبش مذکور، هرچند به لحاظ سیاسی رادیکال یعنی طالب بی چون و چرای سرنگونی جمهوری اسلامی بود، اما مطالبات اجتماعی را بجز مواردی حاشیه ای و حادثی، در شعار گنگ و مه آلود ” زن زندگی آزدی”، نامتعین و سربسته گذاشت و در این زمینه ابداً رادیکال  انقلابی عمل نکرد. کما این که حتا در جنبۀ زنانۀ جنبش نیز از سطح طغیان علیه حجاب اجباری و گشت ارشاد عمیق تر نرفت و هیچیک از مطالبات رادیکال فمینیستی را به میدان مبارزه نکشید. شعار نامتعین و مه آلود ” زن زندگی آزادی ” و شعار” آخوند باید گم بشه” و “مرگ بر خامنه ای”  به عنوان سرلوحه های آن جنبش، سطح پائین بلوغ و فاصلۀ چشمگیر یک جنبش انقلابی ضد آخوندی با یک جنبش انقلاب اجتماعی با مطالبات روشن رادیکال را نشان می داد. از اینرو توقع احتمالی آن که منشور کنونی می بایست با رادیکالیسم انقلابی جنبش زن زندگی ازادی منطبق می شد، ناشی از خطای ارزیابی از رادیکالیسم اجتماعی خود آن جنبش می تواند باشد.

شکل قهرمانانۀ پارتیزانی جنبش نتوانست توده ها را – که لا اقل در مراحل اولیه – ظرفیت چنین شکلی از مبارزه را ندارند، به خیابان بکشاند. آن ها که سال ها با طرح مطالبات صنفی و مدنی شان در خیابان ها بودند، عقب کشیدند. بسیاری از همین چپ های “رادیکال انقلابی” که مدام به طبقه کارگر فراخوان اعتصاب می دادند، نفهمیدند چرا کارگران ناگهان به خیابان نمی ریزند و بساط رژیم و سرمایه داری را برنمی چینند! حالا هم انتظار دارند بعد از فرونشستن قیام، صنفی مدنی ها با منشور حداکثری رادیکال و انقلابی به میدان بیایند!

جنبش انقلابی در طول چهار یا پنج ماه، جامعه را که دست کم از دی ماه ۹۶ بین رژیم و مخالفان اش قاطعانه قطبی شده بود، در درون مخالفان رژیم هم به تدریج و تا حدودی ( به تدریج و فقط تا حدودی) قطبی کرد. شکلبندی و بروز این قطب بندی درون اپوزسیون های رژیم، به دلیل شرائط بس متفاوت در داخل و خارج کشور نمی توانست به یکسان باشد. در حالی که در خارج آزادی و امکان ارتباط گیری و تشکل و تجمع و تبلیغات هست، در داخل هیچیک از این ها موجود نیستند و قطب بندی ها نمی توانند به شکل صف بندی در آیند و مجال و امکان بروز آشکار پیدا کنند. اما مسئله قطبی شدن جامعه در داخل و خارج فقط  در این تفاوت های بود و نبود آزادی و امکانات نیست، موضوع فقط این نیست که فعالان جنبش در داخل دست و بال و زبان شان بسته است و در خارج  باز، مهم این است که نیروهای مخالف رژیم در داخل و خارج از یک سنخ نیستند. نیروهای خارج از ارگانیسم جامعه ایران منفصل اند و حمایتگر، داخلی ها اقشار و طبقات اجتماعی در آن محیط اند، ارگانیکِ آن جامعه اند. ما در خارج هر موقعیت اجتماعی و شغلی که داشته باشیم، تنها به مثابه مهاجر یا پناهنده در قبال داخل عمل می کنیم، اما آن هائی که در داخل اند، به مثابه قصاب و نانوا و سرباز و دانشجو و دلال اتوموبیل و مالک و مستاجر و خانه دار و بیکار و زن زیر فشار و معتاد و قاچاقچی ارز و سوختبر و زندانی و فعال ملی و کارگر و کارمند دولت و غیره و غیره.  قطبی شدن جامعه  و صف بندی های میان مخالفان رژیم در داخل، همچنان که نزدیکی و اتحاد  صفوف، بسیار پچیده تر و دشوارتر از قطب بندی سیاسی “سلطنت طلب” و  ” نه سلطنت طلب” در خارج از کشور و یا  کلیشۀ ” بورژوازی و پرولتاریا”ی مانیفست کمونیست است. مسئلۀ آن ها فقط جمهوری یا سلطنت و پرچم با شیر و خورشید یا بی شیر و خورشید نیست و تنها با استناد به دیده و شنیده شدن شعار “مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه چه رهبر” در برخی جاها نمی شود خیال خود را از قطبی شدن جامعه و جدا شدن صفوف انقلاب از ضد انقلاب راحت کرد و با عکس یک دیوارنویسی ” زن زندگی ازادی- نان کار اداره شورائی” نباید توهم پراکنی کرد که  گویا طبقه کارگر و زحمتکشان داخل، مرزهایشان را با بورژوازی و سلطنت طلبان مشخص و ترسیم کرده اند. گذشته از پیچیدگی های قطبی شدن و تشخیص و تفکیک صفوفِ دوست و دشمن در درون مخالفان رژیم در داخل ایران، حتا در طیف کارگران و زحمتکشان و مردمان تحت انواع ستم های جنسیتی و ملی و دینی و عقیدتی و غیره، نه آگاهی از منافع عمومی و مشترک شان آنچنان بالاست و نه پشتیبانی از منافع خاص همدیگر برایشان چندان معنی دارد،  و نه واقعیتِ غیر قابلِ انکار و کتمانِ سؤتفاهم ها، خرده حساب ها، رقابت ها، تنگ نظری ها در میان برخی شان اجازه می دهند که توقع داشته باشیم همگی به صِرف این که جوانانی از جان گذشته چند ماه در کام اژدها جنگیده و رکورد رادیکالیسم بی باکی را  به ثبت رسانده اند، رکورد رادیکالیسم انقلاب اجتماعی را – آن هم درست بعد از فروکش کردن جنبش –  با صدرو یک منشور رادیکال انقلابی که مو لای درز اش نرود به نمایش بگذارند!  این چیزی نیست جز هپروتی بودن.

حالا با این توضیحات بس فشرده و گذرا، اگر بخواهم نظر ام را در بارۀ اقدام این تشکل های صنفی و مدنی در چنین مختصات زمانی و مکانی، در این ” شرائط مشخص” بیان کنم، خود این اقدام، فی نفسه یک حرکت انقلابی است به دلائل زیر:

• در زیر ساطور،  دست هایشان را به سوی یکدیگر دراز کرده اند. این کار، هیچ کم از شهامت و خطر کردن رزمندگان خیابانی ندارد.

• در حالی که در خارج از کشور صف بندی ها و قطب بندی هائی سیاسی به این یا آن شکل و محتوا صورت گرفته و می گیرد و در داخل کشور – با موانعی متعدد که اشاره کردم- به این صورت و آسانی میسر نیست-  توانسته اند در داخل، یک صدای سوم، صدای یک مرزبندی با رژیم و آلترناتیو های ارتجاعی اش را بلند کنند؛ این که مِه  گیج کنندۀ ” زن زندگی آزادی” را کنار زده و از شعار ” آخوند باید گم بشه” عبور کرده و یک رشته مطالبات اثباتی را پرچم کرده اند، یک اقدام انقلابی است.

• این که در برابر و در رّد دعوت رضا پهلوی به اتحاد با سلطنت طلبان و مسکوت گذاشتن اختلافات، اتحاد زحمتکشان و  ستمدیدگان را مورد تاکید قرار داده و در راستایش قدم برداشته و بر حداقل اختلافات با غارتگران و استثمارگران و دیکتاتورها و ستمگران،  بر ملیت ها و زنان و طبیعت و غیره انگشت گذاشته اند، در شرائط سیاسی ایران امروز  یک انقلاب است.

• این که توانسته اند در جهت برآمد یک نطفۀ، یک جوانه یا حتا یک بذر رهبری و آلترناتیو یا دست کم صدای سومی مترقی از داخل کشور، از متن جامعه و از ” پائین” باشند – چیزی که چپ خارج از کشور مدام آرزویش را می کرد – یک انقلاب است.

• خودشان تصریح کرده اند که این منشور، حد اقل مطالبات آن هاست. همین که – برخلاف ” انقلابیون رادیکال ” ما درک کرده اند که در جائی که تراکتور نیست زمین سنگلاخ را چگونه باید شخم زد و توانسته اند – بر خلاف انقلابیون رادیکال” – ضرورت همصدائی و همراهی بر سر حداقل ها را دریابند و به منشور تبدیل کنند،  در شرائط غم انگیز طبقات و اقشار تحت سرکوب ایران،  یک انقلاب است.

• این که گسل ها و تضادهای اساسی سیاسی اقتصادی و اجتماعی را، این که مطالبات زنان، کارگران، ملت های تحت ستم، و محیط زیست و بسیاری از حیاتی ترین زخم های مزمن اجتماعی از جمله در عرصۀ سیاسی را در پیوند با یکدیگر به عنوان یک مجموعۀ معضلات در منشور گنجانده اند ( هر اندازه هم که بی نقص و ایراد نباشد) یک انقلاب است.

• این که به ملاحظۀ خردمندانۀ امنیتی از سرنگونی با کلام صریح نگفته ولی مطالباتی را روی میز گذاشته اند که در بقای جمهوری اسلامی برآوردنی نیستند  و نیز این که مجموعۀ مطالبات مطروحه بطور آشکاری طلب و ضرورت سرنگونی جمهوری اسلامی و بسیاری از نظامات ستم گستر دیگر  را در خود مستتر دارند – هرچند نه هنوز برقراری سوسیالیسم و محو مالکیت خصوصی را – یک گام همگام با و منطبق با جنبش  خیابانی سرنگونی خواهِ چند ماه گذشته است.

• این که توانسته اند مطالبات نیروهای صنفی و مدنی ئی را که سال ها در خیابان بودند و با جنبش ” زن زندگی آزادی” به حاشیه رفتند، نه فقط از محاق در آورد، بلکه همه را یکجا و در اتحاد و اتصال با هم بر منشوری واحد بنویسد،  این چیست در شرائط مشخص وانفسای ایران بجز یک انقلاب در فهم و مناسبات سرکوب شدگان و محرومین همسرنوشت؟

در نهایت بگویم که من آگاهم برخی از مطالبات حداقلی منشور، – طبق تعریف و صراحت خودشان- حد اقلی یعنی رفرمیستی است و نه رادیکال، اما من از آموزگار بزرگ انقلاب، لنین آموخته ام که در شرائطی، حرف هم عمل است و در شرائطی، رفرم هم نوعی انقلاب است.

می دانم که این منشور به خودی خود معادله نیرو را با رژیم و با اپوزیسیون راست و ارتجاعی برهم نمی زند و باید به نیروئی اجتماعی و میدانی تبدیل شود. ولی همین همصدائی و همگامی و همدستی گام ضروری اولیه ایست برای گام های بعدی .

اصلاحات و انتقادات ما بی شک لازم و مفید اند، ولی جنبش باید از درون  تخمیر شود و به بلوغ  برسد وخودش  را نقد و اصلاح  و تکمیل  کند.  

https://akhbar-rooz.com/?p=194407 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

6 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
farhad farhadiyan
farhad farhadiyan
1 سال قبل

و همینکه این ۲۰ تشکل تبدیل به ۱۵۰ تشکل شده اند و توانسته اند ده حزب و سازمان چپ را در مسیر مبارزه همسو کنند خود انقلاب است . عمده ی منتقدین تلاش دارند منشور را با ریز مطالبات گه مختص احزاب و سازمانها و مبارزه ی انتخاباتی ست یکسان فرض کنند در حالی که منشور تعریف معینی از ساختارها و پی گیری حداقل مطالباتی ست که جنبه ی عمومی تر دارند تا فراگیر شود همانطور که الان شاهد هستیم که طیف گسترده ای را درون خودش جا داده است .

امیر ایرانی
امیر ایرانی
1 سال قبل

می دانیم
در هر حوزه ای
رخ داد های را خواهیم داشت که این رخ دادها تاثیرگذاری خاص خود را دارند.
نگاهی است که این رخ داد ها را باتوجه به تقسیم بندی طولی و عرضی نسبت هم،
مورد توجه قرار می دهد و ارزیابی می کند:
الف)رخداد هایی که در طول هم هستند:
وقتی رخدادی در طول قبلی تعریف شود،
رخداد بعدی یا تائید کننده رخ داد قبلی است یا
کامل کننده آنست که این رخ داد کامل شده پایه حرکات بعدی می شود
ب) رخ دادهای که در عرض هم هستند:
می دانیم هر رخ دادی رگه ها و تاثیراتی از رخ داد های قبلی را در خود دارد
اما گاهی رخ داد های قبلی دچار ضعف می شوند و یا حالتی از به بن بست رسیدن را از خود نشان می دهند و ادامه اشان با ضعف هایی به پیش می رود که در کنار آن رخ دادها
رخ دادی بصورت موازی در عرض قبلی شکل می گیرد که با این رخ داد جدید در عرض، با سرعت جدیدی شرایط بعدی شکل می گیرد.
اما گاهی رخ داد های مصنوعی در کنار یک رخ داد اصلی مطرح می شود آنهم بقصد به حاشیه بردن رخ داد اصلی است
و برای به انحراف بردن رخ داد اصلی است.
جمهوری اسلامی یکی از روش هایش در عرض سازی مصنوعیست یا موازی سازی است تا بتواند
رخ داد اصلی را به حاشیه ببرد.
باید گفت تجربه های تاریخی به ما می گوید:
رخ دادهایی در روند مبارزاتی در کشور انجام گرفته و می گیرد که در مورد ریشه و پایه این رخ دادها ادعا کرد که این ریشه ها حق آزادی و حق انتخاب بوده و است که در این صد وچند ساله ایرانیان در حرکات اعتراضی از خود نمود داده اند.
در حرکت اخیر که
در دنباله روند تحولخواهی بوده است
حرکت اعتراضی با شعار زن زندگی آزادی رخ داد
که از ماجراهای بعدیش همگان مطلع هستند؛
در ارزیابی اولیه مشخص شد این حرکت وشعارش در بر گیرنده خواسته طبقه متوسط بود آنهم طبقه ای که طیفی از کارگر، کارمند، شغل آزاد خدماتی و شغل آزادی توزیع گر ( بخشی از بازاری ها) تعریف می شود در دنباله آن حرکت اعتراضی موضوعاتی دیگر در داخل کشور شکل گرفت که باید گفت
هر حرکت در داخل و در میدان عمل در داخل که انجام گیرد حرکت اصلی است
حرکات بیرون فقط حمایتی هستند.
بعد از رخ داد اصلی برای عملی کردن اهداف آن، شعار ها جدید و منشور ها و بیانیه هایی مطرح شده که هوشمندانه اولویت بندی در رسیدن به اهداف را پیش کشیده می کشند که باید گفت منشور های صادر شده در داخل چون خنثا کننده اهداف رعب آفرینی حاکمیت است از اعتبار وارزش خاصی برخوردارند
اما اگر هر کس بخواهد این منشور را جایگزین حرکت اصلی قرار دهد حرکتش مشکوک است و روشش را در خدمت روش موازی سازی حاکمیت می توان دید.
این نوشتار آقای برهان را چگونه می توان دید؟

بی نام
بی نام
1 سال قبل

چنانچه میخواستم دیدگاه خودم را در مورد منشور مطالبات حداقلی بنویسم، نوشته ام نمیتوانست به صراحت و فراگیری نوشته ی شهاب برهان باشد. میبینم که آرمان شیرازی و نادر و برزویه طبیب هم کمابیش صحه بر درستی و غنای نوشتار او میگذارند. از این رو سپاسگزار این اندیشمند ایرانی هستم که دیدگاههای جمعی ما در زمینه ی این منشور را به زبانی گویا و صریح بیان کرده اند.
اما انگیزه ام از نوشتن این چند خط تنها ارج گذاشتن به این مقاله ی شهاب برهان نیست.
از دیدگاه من شهاب برهان اندیشمندی است آشنا با سوسیالیزم که دارای جهت گیری غیر شفافی در زمینه ی مسئله ملی میباشد. ارزیابی من از دیدگاه ملی ایشان در پانوشتم به مقاله ی “سلطنت و شکل و محتوای حکومت” او در سایت اخبار روز بیان شده.
باور دارم که ایشان دیدگاههای خود در مورد اقوام ایرانی (یا بقول ایشان ملل ساکن ایران) را به صراحت بیان نمیکنند و در مورد نتایج احتمالی (و نه لزوما نتایج حتمی) چنین دیدگاههایی آگاهانه سکوت میکنند.
باور دارم که خوانندگان نوشته های ایشان سزاوار دانستن تمام و کمال تئوریهای ملی ایشان به زبانی ساده و گویا هستند.
باور دارم که هرگونه پرده پوشی در بیان دیدگاههای ملی و پیامدهای احتمالی آن از جانب شهاب برهان ودیگر اندیشمندان ترک و کرد و بلوچ و عرب و ترکمن همفکر او ناپذیرفتنی است.
باور دارم که اقوام ایرانی با آگاهی از دیدگاههای پرده پوشی نشده ی اندیشمندانش بهتر میتوانند راه شایسته ی زندگی خود را بگزینند.
بطور خیلی مشخص، خواهان پاسخ شهاب برهان به این پرسش هستم:
اگر در فردای سرنگونی جمهوری اسلامی “اتحاد داوطلبانه ی ملل ساکن ایران ” به هر دلیلی به نتیجه نرسد، چه راهگشایی مینمایید (داخل گیومه از نوشتارهای پیشین آقای برهان گرفته شده).
پاسخهایی که به ذهن من میرسد اینهاست:
۱- پیوستگی با فارسها و دیگر اقوام ساکن ایران و تلاش دوباره و سه باره و چندباره در جهت بر اندازی حقوق انحصاری اقوام ایرانی در چهارچوب تمامیت ارضی خدشه ناپذیر ایران (این پاسخی است که من میپسندم).
۲- استقلال اقوام ایرانی (یا به گفته ی آقای برهان ملل ساکن ایران) از کشور یکپارچه ی ایران و قدم گزاری در راه یک ایرانستان که صربستانها و کروواسیها و بوزنییا های نو را در رحم دارد.
۳- پیوستن “ملل ساکن ایران” به ملل برادر و مادر مثل ملت برادر آذربایجان یا ملت مادر ترکیه.
۴- راه دیگری که ممکن است وجود داشته باشد و من از آن آگاه نباشم.
میپذیرم که این بیشتر این پانوشت در ارتباط با نوشته ی “ارزیابی از منشور…” شهاب برهان نیست و از این بابت از ایشان و دیگرخوانندگان پوزش میخواهم. اما برای باز کردن گفتگو پیرامون مسئله ی ملی در ایران این پانوشت میتواند گام درستی باشد.

آرمان شیرازی
آرمان شیرازی
1 سال قبل

هم میهن گرامیمان، آقای شهاب برهان، در باره منشور مطالبات حداقلی، بدرستی میگوید که “همین همصدائی و همگامی و همدستی گام ضروری اولیه ایست برای گام های بعدی.” این ارزیابی کلی و شایسته از منشور بگونه ای پوشیده هم نقاط قدرت و هم نقاط ضعف آنرا در نظر گرفته است. 
آنچه گام نخستین برای هر تغییر اجتماعی را ممکن میسازد، هم افزایی ست که شهاب برهان آنرا آمیزه ای از “همصدائی و همگامی و همدستی” می خواند. هم افزایی گوهر هر گام سازنده ی آدمیان است! 
شهاب برهان در جمله ی پایانی و درخشان خود میگوید:
“اصلاحات و انتقادات ما بی شک لازم و مفید اند، ولی جنبش باید از درون تخمیر شود و به بلوغ برسد و (با استفاده از دانش موجود) خودش را نقد و اصلاح و تکمیل کند.” اشاره ی او به اصلی از ماتریالیسم دیالکتیک است که میگوید دگرسانی هر پدیده بسته به ساختار و سرشت آن، از درون (و در راستای برآمد تضادهای نهفته در آن) انجام میگیرد.
بامید آنکه چنین نگرگاهی همه گیر تر از آن شود که اکنون هست…

نادر
نادر
1 سال قبل

از این بهتر نمیشد نقدى نوشت در مورد افراد و سازمانهاى “چپ” متوهمى که در رویا زندگى میکنند و بقولى نفس شان از جاى گرم برمیخیزد. حداقل از سال ۶۴-۶۵ که اکثرن به خارج از کشور آمدند، یک تحلیلى و یا حرکتى که در راستاى سوسیالیسم باشد بر نداشته اند و تنها به تکرار و تکرار مسائل ذهنى پرداخته اند و حال با انتشار منشور مطالبات با یک ژست حق به جانب به آن برخورد میکنند کن خود حتى یکصدم چنین حرکتى را انجام نداده اند. در این چند روز انتشار منشور به مواردى بر میخوریم که انسان انگشت بدهان میماند. در یک سخنرانى صوتى، شخص سخنران که معلوم چه کسى هست با شروع اینکه “با وجود مشگلات در این منشور” به تشریح نقدش میپردازد. البته غرض از گفتن این جمله میخواهد ادعا کند که او بهتر به مسائل وارد است (خود بزرگ بینى محص) بدون اینکه به یک نمونه از این “مشگلات” بپردازد و یا اینکه گروه ۶ سازمانى نشست سازمانهاى چپ و کمونیست طى اعلامیه اى از این منشور حمایت میکنند ولى در نشریاتشان به ایراد از این منشور میپردازند (یعنى خودشان هم نمیدانند چه میگویند) از طرفى جمعیت مرتب امضا و اعلامیه بده “استادان و دانشگاهیان” طى دو اعلامیه با امضا هم از نظرات میر حسین موسوى حمایت میکنند و هم از منشور و فراموش میکنند که بعضى وقت ها با هر بادى که میوزد براى مطرح کردن خود به اینور و آنور پرتاب نشوند (ابن الوقت هاى مادر زادى) آخر بقول معروف میان ماه من (اعلامیه موسوى) تا ماه گردون ( منشور) تفاوت از زمین تا آسمان هست

برزویه طبیب
برزویه طبیب
1 سال قبل

عالی

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x