چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳

چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳

اطلاعیه برگزاری کنگره ۲۷ سازمان راه کارگر، کنگره ژینا: انقلاب زن، زندگی، آزادی

بیست و هفتمین کنگره سالانه سازمان راه کارگر در روزهای پایانی ماه بهمن و روزهای آغازین اسفند ( فوریه ۲۰۲۳) برگزار شد.

در شروع کار کنگره، ضمن برگزاری یک دقیقه سکوت به یاد جانباختگان راه آزادی و برابری در طول ۴۴ سال حاکمیت رژیم اسلامی سرمایه داری بویژه صدها جانباخته خیزش انقلابی ژینا و نیز یک دقیقه کف زدن برای رشادت و مقاومت مبارزین و زندانیان سیاسی ایران، پیشنهاد شد که عنوان این کنگره در تجلیل از خیزش انقلابی جاری، “کنگره ژینا: انقلاب زن زندگی آزادی” نامیده شود، که به اتفاق آراء تصویب شد.

اولین دستور کار کنگره، بررسی بیلان عملکرد سازمان در سال کذشته و بررسی عملکرد کمیته مرکزی،  نهادها، کمیسیون ها و رسانه های سازمان بود. در این راستا اعضای سازمان ضمن قدردانی از زحمات شبانه روزی بسیاری از رفقا، برخی نکات انتقادی و پیشنهادی را برای بهبود عملکرد کمی و کیفی نهادها و رسانه های سازمان مطرح کردند. سپس انتخابات دو نهاد مرکزی سازمان یعنی “کمیته مرکزی” و “کمیسیون مرکزی نظارت و رسیدگی به شکایات” برگزار شد و از میان داوطلبین، اعضای این دو نهاد انتخاب شدند.

دستور کار دوم کنگره، بررسی سند سیاسی پیشنهادی بود که هفتم بهمن در سایت سازمان منتشر شده بود. بسیاری از رفقا فعالانه نظرات خود را پیرامون این سند مطرح کردند. آندسته از پیشنهادات که از حمایت اکثریت شرکت کنندگان برخوردار بود وارد سند شد و یا از آن حذف گردید. سند اصلاح شده مجددا در اختیار کنگره قرار گرفت و بدون رای مخالف به تصویب رسید.

در جریان مباحث کنگره، نظر به اهمیت تحرکات جدید در طیف اپوزیسیون راست و نقش کشورهای غربی و ابر رسانه ها، همچنین انتشار منشور مطالبات حداقلی بیست تشکل صنفی و مدنی در ایران، پیشنهاد شد که یک قطعنامه ویژه نیز به این مسئله مهم اختصاص یابد. پیش نویس قطعنامه تهیه و در اختیار اعضای سازمان قرار گرفت. پیشنهاداتی برای تدقیق و تکمیل آن ارائه شد و سپس کل قطعنامه بدون رای مخالف به تصویب کنگره رسید.

در پایان کنگره، سرود انترناسیونال پخش شد و همه رفقا با امید به پیروزی انقلاب نوین مردم ایران و آرزوی گسترش گفتمان چپ سوسیالیست، به استقبال سال جدید رفتند.

کمیته مرکزی سازمان راه کارگر

         فوریه  ۲۰۲۳



سند سیاسی مصوب کنگره ۲۷ سازمان راه کارگر
درباره مختصات خیزش ژینا و انقلاب مداوم در ایران

به دنبال قتل ژینا – مهسا – امینی بدست گشت گشتاپویی ارشاد در تهران در روز ۲۵ شهریور، به جرم “بدحجابی” ، مردم تحت ستم با پیشتازی شعار زیبای “زن، زندگی، آزادی”، وارد سومین خیزش انقلابی پنج سال اخیر و سومین انقلاب تاریخ معاصر ایران شدند.

این خیزش علیرغم افت نسبی در هفته های اخیر، همچنان با فراز و فرودهایی ادامه دارد و اساسا سرکوب بیرحمانه فاشیستی، فعلا توانسته از گسترش بیشتر آن جلوگیری کند و مانع از پیوستن اقشار وسیع مردم گردد.

این جنبش انقلابی اگر چه با اعتراض به حجاب اجباری و سیاستهای سرکوبگرانه گشت ارشاد با پیشقراولی زنان شروع شد، اما خیلی سریع ماهیت انقلابی و چند مضمونه خود را از همان روزها و هفته های نخست آشکار کرد. آنچه ما در چند ماهه گذشته شاهد بودیم، علاوه بر تاکید مردم بر هدف محوری سرنگونی کلیت رژیم اسلامی، تاکید بر مجموعه ای از خواستهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و طبقاتی بود.

پایان دادن به آپارتاید جنسی – جنسیتی و ستمکشی زنان با محوریت شعار “زن، زندگی، آزادی”، تقابل با حکومت دینی و سلطه مذهبی بر شئونات جامعه، از طریق تاکید بر سکولاریسم و لائیسیته، مخالفت با استبداد و دیکتاتوری از طریق کوبیدن بر خواست اساسی آزادی، اعتراض به تبعیضات ملی و نژادی علیه ملیتهای تحت ستم، تاکید بر حفظ محیط زیست و اعتراض به فقر و فساد و گرانی و نابرابریهای طبقاتی نهادینه شده در نظام سرمایه داری ایران، از جمله مهمترین محورهای این خیزش انقلابی نوین بوده اند.

در این جنبش سرتاسری، اپوزیسیون ارتجاعی بویژه سلطنت طلبان علیرغم بهره گیری شان از امکانات عظیم ابر رسانه های ماهواره ای وابسته و حمایت نهادهای امپریالیستی غرب، نتوانستند شعارهای خود را در میان توده های مردم جا بیندازند. هم تلاش اولیه آنها برای جا انداختن شعار “مرد، میهن، آبادی” با شکست روبرو شد و هم شعارهای “روحت شاد” و “جاوید شاه” و …

نتیجه آنکه در سراسر پنج شش ماه گذشته جز در چند حرکت کوچک، نشان چندانی از گفتمان سلطنت طلبی مشاهده نشده است. بر عکس، در تمام این دوره ما شاهد شنیده شدن شعارهایی بودیم که نشان از تاثیر پذیری از گفتمان چپ انقلابی داشت.

در بسیاری از مناطق ایران، شعار هایی چون : “مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه، چه رهبر”– “نه سلطنت، نه رهبری، دمکراسی، برابری” – ” نه کولبری، نه سوختبری، آزادی، برابری” – نان، کار، آزادی، پوشش اختیاری” – “نان، کار، آزادی، اداره شورایی (یا حکومت شورایی) – از کردستان تا جلفا قدرت به دست شورا- “فرزند کارگرانیم، کنارشان می مانیم” – “کارگر نفت ما، رهبر سرسخت ما” – “آزادی، برابری، حکومت کارگری” – “فقر، فساد، گرونی، میریم تا سرنگونی” و … برجستگی چشمگیر و انکار ناشدنی  داشته و دارد.

در واقع اگر به جنبش کارگری و معلمان، جنبش دانشجویی، جنبش انقلابی در کردستان و بلوچستان و حتی بخش عمده جنبش زنان و جنبش جوانان محلات نگاه کنیم می بینیم گفتمان راست ارتجاعی بویژه حامیان رضا پهلوی، از اقبال چندانی در داخل کشور برخوردار نبوده اند، در عوض چنانکه گفته شد در جای جای این جنبشها رد پای گفتمان چپ مشاهده می شود.

تصور رژیم فاشیست اسلامی این بود که قادر است این کارزار انقلابی را همچون خیزشهای انقلابی دیماه ۹۶ و آبان ۹۸ در عرض چند روز منکوب و مهار کند، اما ناباورانه دریافت که این زمین لرزه عظیم سیاسی، خیزشی کوتاه مدت و ضربتی نیست، بلکه بدل به انقلابی توفنده شده است که عمدتا با بکارگیری بیرحمانه ترین روشهای سرکوب فاشیستی، میتواند رویای مهار نسبی آنرا در سر بپروراند.

در طول این چند ماه بیش از پانصد نفر در اعتراضات خیابانی با انواع گلوله های جنگی، ساچمه ای، پینت بال و شات گان و یا زیر مشت و لگد و ضربات باتوم، جان خود را از دست دادند. بیش از بیست هزار نفر بازداشت شدند که متجاوز از صد نفر از آنها با احکام محاربه و اعدام مواجه هستند. تا کنون چهار کارگر معترض اعدام شده اند و بیش از بیست نفر هم زیر شکنجه جان باخته اند، ضمن اینکه هزاران نفر در اعتراضات خیابانی مجروح و صدها نفر یک یا دو چشم خود را از دست داده اند.

در طول این دوره انقلابی پرشکوه ـ با وجود شدید ترین سرکوب ها توسط رژیم ـ ، ما شاهد حضور نسبی همه اقشار تحت ستم کشور در میدان مبارزه بودیم. غیر از زنان و جوانان انقلابی در محلات، جنبش معلمان با دو فراخوان اعتصاب سراسری سیاسی، جنبش دانشجویی در بیش از ۱۵۰ دانشگاه و در هر دانشگاه چندین بار حرکت اعتراضی، جنبش دانش آموزی در دهها مدرسه و دبیرستان بویژه دخترانه، چند بار اعتصاب موفق کسبه و مغازه داران شهرهای ایران بویژه در شهرهای کردستان، حرکات اعتراضی پزشکان، پرستاران، وکلا و استادان در چند شهر، اعتصاب سیاسی بخشی از کارگران صنعت نفت و گاز در عسلویه بوشهر و پالایشگاه آبادان و دهها مورد اعتصاب و تجمع صنفی کارگران صنعتی و بازنشستگان از جمله کارکنان رسمی صنعت نفت و ذوب آهن اصفهان، دو سه بار اعتصاب سراسری سیاسی کامیونداران و رانندگان کامیون در شهرهای مختلف، تبدیل شدن مراسم خاکسپاری و نیز مراسم سوم و هفتم و چهلم جانباختگان خیزش انقلابی در شهرهای سراسر ایران به تجمعات ضد حکومتی رادیکال بویژه در شهرهای کردستان، تداوم جمعه های اعتراضی دهها هزار نفره مردم ستمدیده بلوچستان در زاهدان، همبستگی و همدردی بسیاری از روزنامه نگاران، نویسندگان، هنرمندان و ورزشکاران با خیزش ژینا؛ همه و همه بیانگر ابعاد عظیم این انقلاب نوین بوده اند.

تردیدی نیست که سرکوب بیرحمانه فاشیستی رژیم، اولین عامل در عدم پیوستن اقشار وسیع (معروف به قشر خاکستری) به این انقلاب بوده است. زیرا ما با جنبشی طرف هستیم که پا گذاشتن در آن، می تواند هزینه دستگیری و شکنجه و تجاوز و مرگ و اعدام را در پی داشته باشد و این مهمترین عامل بازدارنده در پیوستن اقشار دیگر به این خیزش بوده است.

دومین عامل، را می توان عدم پیوند مبارزات خیابانی با اعتصاب عمومی سیاسی طبقه کارگر بویژه در بخشهای کلیدی نفت و گاز و پتروشیمی بر شمرد. اگر چه چند حرکت سیاسی معلمان و کارگران و رانندگان پا گرفت اما به شدت سرکوب شد و حتی اعتصاب در عسلویه، صدها بازداشتی و اخراج بدنبال داشت. و این خود دو دلیل دارد: نخست اینکه در شرایط فقر و بیکاری وسیع، بسیاری از خانواده ها متکی بر درآمد ناچیز این کارگران هستند و در شرایط فقدان صندوقهای اعتصاب، نمیتوانند از پس مخارج خود در صورت دستگیری یا اخراج کارگر اعتصابی برآیند. دوم اینکه اعتصاب عمومی سیاسی همچنانکه انقلاب ۵۷ نشان داد در نقطه اوج موقعیت انقلابی صورت میگیرد نه در نقطه آغازین آن.

 کارگران بخش های کلیدی اقتصاد موقعی وارد چنین ریسکی می شوند که مطمئن باشند رژیم در محاصره انواع جنبشها، در موقعیت سرنگونی است و طبقه کارگر میتواند با اعتصاب سراسری خود در کنار جنبش عظیم خیابانی، آن را ساقط کند .

سومین عامل، فقدان تشکل در اکثر محیط های کار بویژه تشکل سراسری مستقل و رزمنده است، چون بدون هماهنگی بخشهای مختلف طبقه کارگر، سازماندهی یک اعتصاب عمومی سیاسی، اگر نگوئیم غیرممکن، بسیار دشوار است. البته ناگفته نماند که کارگران اگر چه به مثابه طبقه وارد میدان نشدند، اما خود و فرزندانشان به صورت فردی از شهروندان جامعه، در مبارزات خیابانی و محلات حضور داشتند و آمار جانباختگان و زندانیان نیز نشان میدهد که اکثر آنها یا خود کارگر و زحمتکش بوده و یا از خانواده کارگری و مزد و حقوق بگیر برخاسته اند.

چهارمین عامل، یکدست باقی ماندن قوای سرکوب چند لایه رژیم اسلامی است. در طول این چند ماه اگر چه شاهد فرسودگی و درماندگی  و روحیه باختگی قوای سرکوب و در مواردی فرار یا سرپیچی بسیجی ها و حتی کادرهای نیروی انتظامی بودیم، اما شکاف وسیعی در قوای قهریه رخ نداد.

روشن است که در هر انقلابی، اگر مردم با تظاهرات و اعتصاب و شورش نتوانند رژیمی را از پا در آورند و حکام مستبد را به فرار وادارند، لاجرم یا باید شکاف وسیع و عمیقی در قوای سرکوب رخ دهد و یا نیروی انقلابی، بدیل نظامی و قوه قهریه مستقل خود را شکل دهد. هیچکدام از ایندو فعلا در خیزش انقلابی جاری رخ نداده است. ما در وضعیت کنونی،  نه شاهد فرار سربازان و نظامیان با اسلحه های خود به میان مردم و یا باز کردن درهای اسلحه خانه ها و پادگانها به روی مردم بوده ایم و نه در حال حاضر، شرایط برای مسلح شدن مردم و جوانان فراهم است. علت این مسئله نیز مشخص است: ما در مرحله آغازین این دوره انقلابی قرار داریم و نه در نقطه اوج آن، که موقعیت برای عمل جسورانه قهرآمیز فراهم باشد. بویژه در شرایطی که اعتصاب سیاسی عمومی مهمترین طبقه جامعه، یعنی طبقه کارگر، هنوز شکل نگرفته است.

عامل پنجم، فقدان سازماندهی و تشکل یابی لازم و غیبت عنصر رهبری انقلابی است. این مسئله همزمان هم نقطه قوت و هم میتواند نقطه ضعف این جنبش باشد. از یکسو شکل گیری کمیته ها، هسته ها و شوراهای مخفی انقلابی جوانان در محلات و همکاری غیرعمودی و شبکه ای آنها سبب بالا بردن امنیت آنها و ادامه کاری نسبی جنبش شده و هم، امر سرکوب آنها را ـ بقول خود رژیمیان ـ ، به خاطر “سازماندهی از طریق دمکراسی دیجیتال” دشوار نموده و از طرف دیگر، خود این جزایر مستقل و غیر مرتبط بهم، سبب گردیده تا امر هماهنگی در تاکتیک و استراتژی سیاسی برای ادامه کاری جنبش، به راحتی مقدور نباشد.

ضمن اینکه به دلیل تنوع گفتمان ها، بدیل های سیاسی متضاد در جامعه، تقریبا با قطعیت میتوان گفت که هیچ نیروی سیاسی راست، میانه و چپ نمیتواند به لحاظ حزبی – گروهی و به لحاظ برخورداری از کاریزمای فردی، رهبری بلامنازع انقلاب را در دست بگیرد.

این اما به معنای توقف تلاش گفتمان ها و بدیل های سیاسی و طبقاتی مختلف برای تاثیر گذاری تعیین کننده بر روند انقلاب و تامین رهبری نسبی آن نیست.

آلترناتیوها و گفتمان های سیاسی ایران کنونی را میتوان نخست به دو دسته بزرگ تقسیم کرد و سپس به شکافهای سیاسی درون هر طیف توجه نمود.

از دید ما اپوزیسیون سرنگون طلب جمهوری اسلامی به دو بخش ماهیتا متضاد طبقاتی، تقسیم می شوند:  حامیان نظام سرمایه داری و مخالفین نظام سرمایه داری. مابه ازای سیاسی این تضاد بنیادی این میشود که حامیان نظام سرمایه داری فقط خواهان “رژیم چنج” هستند و یا در بهترین حالت، انقلاب سیاسی برای عبور از حکومت اسلامی بدون دست بردن به ماشین دولت بورژوایی و بویژه بدون دست بردن به نظام سرمایه داری ایران. بخشی از اپوزیسیون بورژوایی گرایش آشکار ارتجاعی و غیر دمکراتیک دارند، نظیر سلطنت طلبان و مجاهدین خلق و بخشی نیز داعیه آزادی، دمکراسی لیبرالی و جمهوری خواهی دارند، البته در چارچوب نظام سرمایه داری. همه این لایه های رنگارنگ راست از سلطنت طلبان تا مدافعین جمهوری خواهی لیبرال، تنها خواهان جابجایی قدرت سیاسی در بالا هستند و نه بیشتر!. بخش عمده احزاب ملی اتنیکی  نیز اگر چه در حوزه رفع ستم و تبعیضات ملی، چالشهایی با نیروهای سیاسی سراسری بورژوایی و شوونیستی دارند اما در مجموع اینها نیز به دلیل وفاداری به مناسبات سرمایه داری، عمیقا با انقلاب اجتماعی برهبری طبقه کارگر برای عبور توامان از استبداد و سرمایه داری و استقرار یک بدیل حقیقتاً دمکراتیک و شورایی مخالفند.

طبیعی است دلبستگی نیروهای راست و میانه به نظام سرمایه داری، مانع از اختلافات سیاسی ریز و درشت میان آنها نمی شود. مثلا سلطنت طلبان و مجاهدین تا این لحظه نشان داده اند که برای جلب حمایت امپریالیستهای غربی رقابت تنگاتنگ و داغی با هم دارند و یا جمهوریخواهان مدافع نظام سرمایه داری اگر چه بخشهایی از آنها به کمپ رضا پهلوی جهت همکاری و اتحاد نزدیک شده اند، اما بسیاری از آنها بر سر اینکه حکومت آینده ایران جمهوری باشد یا موروثی، رقابت و اختلاف دارند. یا احزاب و گروههای سیاسی متعلق به ملیتهای تحت ستم، بر سرحق تعیین سرنوشت خلقها، درگیری شدیدی با نیروهای شوونیست سراسری بویژه سلطنت طلبان دارند.

با این همه، به نظر میرسد جهت عمومی ابر رسانه های ماهواره ای راست و حامیان امپریالیستی و منطقه ای آنها، این است که با محوریت رضا پهلوی، طیف هایی از سلطنت طلبان و جمهوریخواهان و افراد سابقا چپ و بخشی از گروههای ملی اتنیکی را گردهم آورند و این متاع را به کمک نهادهای غربی و امپریالیستی و پروپاگاندای رسانه ای عظیم، به مردم بجان آمده ایران بفروشند. البته تا کنون به دلیل ظرفیت های انقلابی و هوشیاری و پتانسیل عظیم نهفته در میان مردم ایران، کوشش های آنها نقش بر آب شده است و شاهدیم که هر تلاش جدید آنها برای ائتلاف و اتحاد و سازماندهی، پس از مدتی دچار بن بست می شود.

در نقطه متضاد این اردوی پروکاپیتالیست، گفتمان چپ انقلابی و سوسیالیست قرار دارد که علیرغم تعلق طبقاتی به اکثریت عظیم جامعه یعنی کارگران و زحمتکشان و تهیدستان، هم به دلیل ناهمخوانی امکانات رسانه ای و مالی و لجستیکی آن با امکانات عظیم اردوی راست و هم به دلیل پراکندگی و سکتاریسم نهفته در جریانات متشکل و منفرد، این طیف نتوانسته علیرغم جهت گیری چند مضمونه خیزش انقلابی جاری به سوی شعارهای رادیکال، نقش بایسته خود را ایفاء کند. در این میان، ضعف سازماندهی محلی و سراسری در میان طبقه کارگر، مهمترین چالشی است که این طیف متنوع با آن روبروست.

طبعا همه حامیان سوسیالیسم و طرفداران عبور از سرمایه داری را نمیتوان یک کاسه کرد. گرایشی از این طیف علیرغم دعاوی ضد سرمایه داری و سوسیالیستی اش، به شدت تحت تاثیر سیاست پوپولیستی ” همه با هم” است. این گرایش بویژه در خارج از کشور، ماهیت پوپولیستی خود را بروشنی آشکار کرده است. گرایش دیگری علیرغم تکرار شعارهای انقلابی داخل کشور درباره اهمیت شوراها، هنوز به “حزب – دولت” باور دارد و برایش شعار “همه قدرت به دست شوراها” بیشتر یک ژست است تا درس گیری از تجارب انقلابات سوسیالیستی ناکام گذشته. بخشی از سوسیالیستها هم اصلا به دمکراسی عمیق و آزادیهای بی قید و شرط اندیشه، بیان و تشکل و نیز به حق رای همگانی آزاد باور ندارند و هنوز میراث استالینیسم را یدک میکشند. بخشی از چپ ها هم تفاوت بنیادین میان دمکراسی شورایی– مشارکتی را با دمکراسی لیبرالی – پارلمانی مخدوش می کنند و یا این تفاوت را تشخیص نمی دهند! این گرایشات منظورشان از شکل گیری شوراها، بیشتر به عنوان نهادهای مکمل نظام پارلمانی و نیابتی است نه اعتقاد به خود حکومتی دمکراتیک مردم یعنی ـ به قول مارکس ـ  حاکمیت اکثریت عظیم برای اکثریت عظیم .

با وجود همه این اختلافات، به نظر میرسد گرایش چپ رادیکال معتقد به بدیل شورایی با تکیه بر روند شعارها در داخل کشور و در بطن انقلاب نوین، شانس آنرا دارد که با پس زدن گرایشات پوپولیستی، استالینیستی و سوسیال لیبرالی، خود را به مهمترین طیف این کمپ تبدیل کند، به شرطی که اتحاد عمل در صفوف خود را گسترش دهد و از سکتاریسم و فرقه گرایی و پراکندگی اسفبار کنونی فاصله بگیرد.

برای این منظور وظایفی چند پیش روی سازمان ما و کلیه  فعالین این طیف در داخل و خارج از کشور قرار دارد:

– تلاش سازمان برای وحدت حزبی با کلیه تشکل ها و فعالین مستقلی که میتوان با آنها، وحدتی ارگانیک و تشکیلاتی را تدارک دید.

– تلاش برای گسترش همه جانبه “شورای همکاری نیروهای چپ و کمونیست” که به دنبال خیزش انقلابی دیماه ۹۶ به وسیله شش حزب و سازمان کمونیستی از جمله سازمان ما شکل گرفته است .

– تلاش برای شکل دهی به بلوک سوسیالیستی متشکل از فعالین حزبی، مستقل و منفرد در خارج و داخل کشور.

– کمک به گسترش سازماندهی مخفی، نیمه مخفی و علنی در محیط های کار و زندگی کارگران و زحمتکشان و بویژه تبلیغ و ترویج سازماندهی شوراها در محلات به عنوان ارگان های مردمی که میتوانند در شرایط سرنگونی رژیم اسلامی، خلاء قدرت را پر کنند و زمینه های ایجاد یک حکومت شورایی را فراهم نمایند.

– اردوی چپ انقلابی جدا از وظایف اساسی فوق، نیاز دارد در سطوح محلی چه در داخل و چه در خارج از کشور برای خنثی کردن ترفندهای اپوزیسیون ارتجاعی بویژه جلوگیری از عروج سلطنت طلبان، همکاریها و اتحاد عمل هایی را با طیف های مترقی و دمکرات و لائیک جمهوریخواه در نهادها و تشکل های دمکراتیک غیر حزبی سازمان دهد، امری که کم و بیش هم اکنون از طریق سازمان ما و سایر تشکل ها، نهاد ها و منفردین  ترقی خواه، مادیت یافته است. این مسئله بویژه در خارج از کشور اهمیت زیادی دارد با توجه به این که اکنون سلطنت طلبان به کمک چپ شرمنده و جمهوریخواه و نیز پوپولیستها، با سرمایه گذاری وسیع روی “پرچم شیر نر و شمشیر توحش” و بنیه مالی فراوان و حمایت رسانه ای وسیع، می کوشند اینطور به انقلابیون داخل کشور القاء کنند که گویا بدیل سیاسی تحت رهبری رضا پهلوی و یا هر آلترناتیو پروغرب مدافع “رژیم چنج” حرف اول را در صحنه سیاسی میزنند!!

طبیعی است چپ انقلابی در اتحاد عمل های دمکراتیک در نهادهای غیر حزبی مترقی، موقعی میتواند شرکت کند که بتواند در صفوفی منسجم، بنرها، پرچم ها و شعارهای رادیکال خود که چیزی جز پژواک شعارهای انقلابی داخل کشور نیست را، حمل کند.

قطعنامه مصوب کنگره ۲۷ سازمان راه کارگر
جدال راست و چپ در دوره انقلابی جاری، بر سر دو گزینه: رژیم چنج یا انقلاب اجتماعی؟!

– نظر به اینکه اکثریت عظیم مردم ایران، برای رهایی از بحران های همه جانبه جاری، به گزینه ای جز عبور از جمهوری اسلامی فکر نمی کنند. نظر به اینکه، این عزم را از خیزش انقلابی دیماه ۹۶ بدین سو و بویژه در خیزش شش ماهه اخیر، بارها به نمایش گذاشته اند، طبیعی است که حامیان نظام سرمایه داری در داخل و خارج از کشور، تلاش دارند شرایطی فراهم آورند که امر تغییر و یا تعویض رژیم اسلامی با کمترین تکان ها و تحولات سیاسی متحقق شود.

– در این راستا شاهد تحولاتی هم در نحوه رویکرد کشورهای غربی و هم در میان طیف های عمده اپوزیسیون راست در داخل و خارج از کشور هستیم. در حالی که بخشی از امپریالیسم جهانی یعنی چین و روسیه در کنار رژیم اسلامی ایستاده اند، بخشی دیگر -غرب برهبری امریکا- علیرغم تداوم مذاکرات پنهان و آشکار با مقامات رژیم اسلامی بر سر مسایل مختلف از جمله تلاش برای احیای جنازه برجام، سعی کرده اند با برسمیت شناختن بخشی از اپوزیسیون راست و ملاقات با سران آنها، کارت بازی دومی در دست داشته باشند تا در صورت فروپاشی رژیم اسلامی، اوضاع را برای دوران گذار، مدیریت و مهندسی کنند. دعوت از سه چهره معروف اپوزیسیون اولترا راست – رضا پهلوی، مسیح علینژاد و نازنین بنیادی – به کنفرانس امنیتی مونیخ و عدم دعوت از نمایندگان رژیم اسلامی و یا ملاقات روسای جمهوری فرانسه و آلمان و … با این چهره ها را باید در همین راستا دید. ضمن اینکه هنوز شورای ملی مقاومت مجاهدین خلق برهبری مریم رجوی در میان بخشهایی از مقامات دولتی سابق و فعلی غرب و نیز نمایندگان پارلمان در امریکا آمریکا و اروپا طرفدارنی دارند. اما به نظر می رسد با توجه به حمایت تمام قد ابر رسانه های وابسته ماهواره ای فارسی زبان از ائتلاف تحت رهبری رضا پهلوی و نیز منزوی تر شدن مجاهدین خلق در جریان خیزش “زن زندگی آزادی”، رضا پهلوی و متحدینش از اقبال بیشتری در کشورهای غربی برخوردار باشند، ضمن اینکه جمهوریخواهان لیبرال نیز به عنوان یک گزینه مطرح هستند.

– با این همه، نباید تصور کرد که کنفرانس مونیخ، چیزی شبیه کنفرانس گوادولوپ در جریان انقلاب ۵۷ است. در کنفرانس گوادلوپ، قدرتهای امپریالیستی غرب برهبری امریکا، وقتی مطمئن شدند نمی توانند شاه را نجات دهند و انقلاب برای سرنگونی رژیم سلطنتی به نقطه بی بازگشت رسیده است، تصمیم گرفتند همه امکانات خود از جمله اقناع ارتش ایران به عدم کودتا و نیز امکانات رسانه ای و دیپلماتیک را بکار گیرند که آن انقلاب دچار گردش به چپ نشود و جریان ضد کمونیستی، مذهبی و ارتجاعی خمینی به قدرت برسد. اما غرب در شرایط فعلی، هنوز به رفتن کامل رژیم اسلامی امیدوار نیست و لذا هنوز از دیالوگ انتقادی با این رژیم دست نکشیده است و بنابراین آمادگی آنرا ندارد که تمام قد پشت اپوزیسیون اولترا راست برهبری رضا پهلوی و یا هر نیروی دیگری به ایستد.

– تردیدی نیست که غرب در کنار سیاست “رژیم چنج” هنوز نیم نگاهی به سیاست “رژیم رام” دارد. یعنی وادار کردن رژیم اسلامی به عقب نشینی و دادن امتیاز به غرب از طریق مجموعه فشارهای سیاسی و اقتصادی و حتی حملات نظامی. ضمن اینکه در بخشی از محافل غرب و نیز اپوزیسیون راست و رفرمیست ایران، طرح سه مرحله ای اخیر میرحسین موسوی نیز پشتیبانانی پیدا کرده است. لذا بازی با کارت “اصلاح طلبان” ناراضی و یا کنده شده از رژیم اسلامی، که هنوز پایگاهی در میان قوای سیاسی مذهبی و نظامی این رژیم دارند، از جمله کودتای نظامی توسط بخشی از قوای قهریه رژیم، میتواند در سناریوهای احتمالی غرب جایگاه معین خود را داشته باشد.

– در این میان، دورخیز اپوزیسیون اولترا راست برهبری رضا پهلوی در خارج، برای فروش خود به افکار عمومی به عنوان “تنها” آلترناتیو “معقول” برای مدیریت دوران گذار، و تلاششان برای انتشار یک منشور دست راستی مشترک، با دو ضد حمله هم از سوی بخشهایی از اپوزیسیون اصلاح طلب کنده شده از رژیم و هم از سوی قطب نیروهای چپ، مترقی و انقلابی داخل کشور روبرو شده است.

– در این راستا، میرحسین موسوی با انتشار بیانیه ای ضمن عقب نشینی از سیاست “اجرای بی تنازل قانون اساسی جمهوری اسلامی” ، رسما اعتراف کرده که بدون عبور از این رژیم، چشم اندازی برای برون رفت از بحران های همه جانبه وجود ندارد. این رویکرد از یکطرف اثبات گر روند طبیعی همه انقلابات است و آن اینکه انقلاب در مسیر پیشروی خود، به شدت نیازمند گسترش شکاف در میان بالائیها، قوای سیاسی و بویژه قوای قهریه رژیم حاکم است و چنین تحولات و ریزشهایی به نفع انقلابیون خواهد بود، از اینرو طرح پیشنهادی موسوی سبب تشدید روند ریزش و فروپاشی در رژیم اسلامی خواهد شد. اما بیانیه او فقط به اعلام ضرورت عبور از جمهوری اسلامی و بن بست کامل رژیمی که او ۴۴ سال حامی آن بوده و در دهه خونین شصت به عنوان نخست وزیر محبوب “امام راحل” مسئول هزاران جان های شیفته ای است که در خاوران ها آرمیده اند، خلاصه نمی شود. او همچون سایر طیف های اپوزیسیون راست، نگران فرا روییدن  روند تحولات کنونی، به سوی یک انقلاب حقیقتا اجتماعی است. به همین خاطر و برای تضمین این گذار آرام و رفرمیستی، طرحی سه مرحله ای برای برگزاری رفراندم و سپس انتخابات مجلس موسسان برای تدوین قانون اساسی جدید و آنگاه همه پرسی برای تصویب قانون اساسی تدوین شده را پیشنهاد کرده است. مشغله فکری و سیاسی جدی او نیز همچون رضا پهلوی و متحدینش “گذار مدیریت شده” از جمهوری اسلامی با حفظ ماشین دولتی بورژوایی و مناسبات اجتماعی اقتصادی سرمایه داری است. از اینرو طرحی است در تقابل با انقلاب اجتماعی نه در راستای آن.

– اما گفتمان چپ سوسیالیست و انقلابی نیز در این جدال نفس گیر بدیل ها، بیکار نبوده و تلاش کرده گفتمان خود را در میان اردوی کار و رنج گسترش دهد. ما بدون اینکه بخواهیم غلو کنیم و وزن مخصوص چپ را در تحولات جاری بزرگتر از آنی که هست جلوه دهیم، میتوانیم تا حدودی به خود ببالیم که در داخل کشور و در بطن انقلاب “زن زندگی آزادی” برای طرح شعارها و اهداف خود، توفیق هایی داشته ایم. سیمای عمومی بسیاری از شعارها در خیزش شش ماهه اخیر آشکارا در راستای حمایت از ایده انقلاب اجتماعی بوده است، یعنی گفتمانی که به عبور توامان از استبداد سیاسی مذهبی، شوونیسم، آپارتاید جنسی جنسیتی و نابرابریهای طبقاتی و … می اندیشد. انتشار منشور مطالبات حداقلی بیست تشکل صنفی و مدنی در ایران، بروشنی این جهت گیری را به نمایش میگذارد. این منشور از یکطرف اعلام میکند که در چهارچوب رژیم موجود نمیتوان راه برون رفتی جستجو کرد و از سویی دیگر با تاکید بر بسیاری از مطالبات رادیکال و انقلابی، دست رد به طرحهای سلطنت طلبان و متحدینشان و نیز رفرمیست های رنگارنگ زده است. حمایت بسیاری از فعالین پیشرو و نیروهای چپ در داخل و خارج از کشور، از این منشور حداقلی، از جمله ” شورای همکاری نیروهای چپ و کمونیست” متشکل از هفت حزب و سازمان، نیز بر اهمیت تاریخی و انقلابی این منشور دلالت دارد. با این همه نباید از یاد برد که این منشور هنوز از کمبودهایی رنج میبرد و باید همه نیروهای انقلابی و مردمی تلاش کنند با نقد سازنده و ارائه پیشنهادات مفید، در جهت ارتقای آن بویژه در عرصه پراتیک بکوشند.

– از اینرو بر خلاف هیاهوی سلطنت طلبان و سایر نیروهای راست و ارتجاعی در خارج که به کمک ابر رسانه های وابسته و حمایتهای برخی کشورها و موسسات غربی، میخواهند جلوی تحقق انقلاب اجتماعی به رهبری طبقه کارگر را بگیرند، ما نیروهای انقلابی مخالف استبداد و سرمایه داری، زمینه مساعدی برای گسترش گفتمان خود در جامعه ایران داریم و همچنانکه در سند سیاسی مصوب کنگره نیز تشریح کرده ایم، باید ضمن فاصله گیری از سکتاریسم و پراکندگی، به افق های بزرگ و مشترک بیندیشیم و با تقویت صفوف خود و تجدید آرایش نیروهای چپ و انقلابی و گسترش تشکل یابی و سازماندهی در همه عرصه های جامعه، خود را برای نبردهای سرنوشت ساز پیش رو آماده کنیم.

فوریه ۲۰۲۳

https://akhbar-rooz.com/?p=194519 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x