
در طول بیش از چهار دهه سلطهی آخوندیسم بر ایران بارها شاهد اعتراض ناراضیان از شرایط موجود بودیم. فاصلهی زمانی اعتراضات هر بار کمتر از قبل و آگاهی جمعی در بیان مطالبات و حضور در کف خیابان بیش از پیش و سرکوب سیستم هولناکتر از ادوار قبل بود. حال به نقطهای رسیدهایم که گستردگی اعتراضات از لحاظ زمانی و جغرافیایی ما را به فرمولهای مطلوب برای ایجاد دگرگونی در کل ساختار رژیم نزدیکتر از هر زمانی کرده است. اما به دلیل نبود سازماندهی مناسب و عدم انسجام اپوزسیون کارآمد، پتانسیل کف خیابان را باز هم از دست دادهایم و دستاوردمان نه برآورده شدنِ سقف مطالبه (که همانا فروپاشی ساختار استبداد است) بلکه پس از خونهای ریخته شده و هزینههای متحمل شده، تنها گامی به مطلوب نزدیکتر شدن بود.
ریشهی کاستیهایمان کجاست که هر بار به جای تسخیر خیابان که هدف غائیمان از اعتراض، قیام و مبارزه است، این تکرار عبث را دوره میکنیم و قربانی سرکوب رژیم میشویم. شاید شیوهی موفق مبارزه در برابر رژیم تا بن دندان مسلح را گم کردهایم و ادبیات جنگیدن با نیروی سرکوب را از یاد بردهایم. برای در هم شکستن ساختار قدرتی اینچنینی و برای صفآرایی در برابر حکومتی که به خدعه، نیرنگ و فاشیسم آلوده است و واهمهای از گشودن آتش به روی معترضان در کف خیابان ندارد، به تلطیف فضای مبارزه سرگرم شدیم و حاکمان را به تجهیز قوای نظامی و لابی با سران جهان! واگذاشتیم.
ماحصل همین ملغمهایست که اسیر آنیم و سایهی شومیست که بر سرمان است و آرزوهایمان را دود میکند و به هوا میبرد.
رژیم در دههی شصت به جز کشتار گستردهی انقلابیون و مبارزان، کلیهی احزاب و ارگانهای پیشرو را سر برید و مدفون کرد؛ بعد با ایجاد فضایی تکقطبی به جهتدهی افکار یا به بیانی درست از بین بردن هر نوع تفکری اقدام کرد.
اینکه امروز اپوزسیون ناتوان از سازماندهی قیام مردمیست و ادبیات توده، خصوصا نسلهای پس از خود را نمیشناسد، ضعفی مهم و لازمالتحلیل و برگ برندهای در دست رژیم است و شکستیست که تا بر آن اذعان نداشته باشیم و چارهای بر آن نیاندیشیم، امکان برونرفت از آن را نیز نخواهیم یافت. هربار اگرچه گامی به پیش برداشته باشیم اما هولناکتر از قبل سرکوب خواهیم شد.
ما میتوانیم کف خیابان را تسخیر کنیم و در برابر فاشیسم اسلامی و حامیان نظامی آن بایستیم و حمایتهای خارجی از رژیم را در هر شکل و ابعادی بیاثر کنیم؛ اگر اپوزسیون و نیروهای پیشرویمان شیوهی مبارزه با رژیمی کاملا مسلح را به یاد آورد و توان سازماندهی تودهای که از خشم در برابر ستم طغیان میکند را باز یابد.
ضعف ما در نبود تحزب، تشکلها و ارگانهاییست که باید ارتباطی تنگاتنگ با توده میداشت و به ملموسانهترین شکل ممکن با اقشار مختلف جامعه ارتباط ایجاد میکرد. تودهی جوانی که در کف خیابان بیواهمه در برابر لولههای مسلح سلاحهای جنگی رژیم قد علم کرد تشنهی سازماندهی و یافتن راهی عملی و مستدام برای مبارزه بود. نسلی که پر از شور زندگیست و نمیخواهد مثل ما آرزوهایش دود شود و به هوا رود، بدون برنامهای مشخص به کف خیابان آمد و کلیدیترین خواستهاش را به سادهترین زبان بیان کرد.
محوریترین شعار خیزش مردمی اخیر که در هر شهر و کوچه پس کوچهای فریاد شد «جمهوری اسلامی نمیخوایم نمیخوایم» گویای سقف مطالبهی معترضانی بود که نیاز است بدانند باید در پس آنچه نمیخواهند، خواستههایشان را نیز فریاد بزنند. ما هنوز به بزرگترین نقصان پنجاه و هفت دچار هستیم و نمیدانیم در پس نخواستنهایمان چه میخواهیم.
اپوزسیون کارآمد و غیروابستهی داخلی با همهی هزینههای متحمل شده، به دلیل عدم ایجاد رسانهای پرمخاطب از ارتباط تنگاتنگ با توده محروم است و فریاد رسایاش به شکلی تاثیرگذار شنیده نمیشود. جریانات فعال و تشکلهای داخلی در صورت بازداشت سران و سخنگویانشان، به دلیل نداشتن حلقههای ارتباطی قوی و سازمانمند در اطراف خود و تاکیداً نبود رسانهای پرمخاطب راههای حداقلی ارتباط با توده را از دست میدهند. تودهای که تا پای جان و تا پای دار پیش آمد، به دلیل نبود سازماندهی و فقدان صدای رسای اپوزسیون دردآشنای داخلی جان داد و به دار آویخته شد.
قیام به صدور فراخوان تقلیل یافت و خیزش مردمی فروکش کرد. از آن پس بود که سوپاپهای داخلی و صادراتی رژیم وارد عرصه شدند و تلاش کردند برای مصادرهی به مطلوب اوضاع و با گمانهزنی و رسم جدول و نمودار و با بررسی انتزاعی و نه میدانی، حمایتِ مخالفان از اپوزسیون را جهت دهی کردند.
و در سویی دیگر مضحکترین بخش اپوزسیون با دلقکمآبی و بدون برخورداری از علم مبارزه و فهم سیاسی برای حضور در چنین جایگاهی، با به راه انداختن تورهای اروپا گردی و با حمایت از رسانههای جریان اصلی حبابی از خود میسازد و در صدد رقم زدن عقبگردی جاهلانه است.
توده در کف خیابان گام بزرگ را برداشته و دیوار ترس را فرو ریخته و در حرکتی خودجوش شیوهی از یاد رفتهی مبارزه را احیا کردهاست. حال نوبت اپوزسیون کارآمد است که با سازماندهی اوضاع مانع از به قهقرا رفتن خیزش قریبالوقوع بعدی شود.
ما برای فروپاشی ساختار قدرت و گذار از شرایط فعلی نیاز به سازماندهی اعتراضات و خیزش مخالفان و انسجام و پیوند جریانات، تشکلها، گروهها و فعالین داخل کشور داریم.
از تهران تا کردستان، از کردستان تا بلوچستان، از بلوچستان تا خوزستان، از خوزستان تا کهگیلویه و بویراحمد و از هر کجا که هستیم تا دورترین نقطهای که مخالفی در برابر ستم فریاد برمیکشد، همپا، همگام، همرزم و جان بر کف ایستادهایم تا سرنگونیِ کل ساختار استبداد.
گلرخ ابراهیمی ایرایی / اسفند ۱۴۰۱ / زندان اوین
#کف_خیابان #تسخیر_خیابان #سرنگونی».
منبع: اینترنت
خبرها، گزارش ها و ویدئوهای بیشتر را در تلگرام اخبار روز ببیند
همه ما این جمله را بارها شنیده ایم که انقلاب زمانی رخ میدهد که پایینی ها دیگر نتوانند تحمل کنند و بالایی ها دیگر نتوانند کنترل کنند. اگر از صدر مشروطه تا امروز را بنگرید متوجه میشوید که نخواستن پایینی اگر چه لازم اما تعیین کننده نبوده (چنانکه اکنون مدت مدیدیست که جامعه بیش از تمامی دوران های گذشته تحملش به سر آمده اما تحولی رخ نمیدهد) آنچه بیش از هر چیز در سپهر سیاسی ایران نقش داشته تاثیر عنصر خارجی بر بالایی ها بوده است. نقش دولت های غربی بخصوص انگلیس و آمریکا در آوردن و بردن دو پادشاه اخیر ایران بر کسی پوشیده نیست. سؤال اینجاست که در این صورت ما چگونه میتوانیم بر این نیروی خارجی تاثیر بگذاریم. میفرمائید ” و در سویی دیگر مضحکترین بخش اپوزسیون با دلقکمآبی و بدون برخورداری از علم مبارزه و فهم سیاسی برای حضور در چنین جایگاهی، با به راه انداختن تورهای اروپا گردی و با حمایت از رسانههای جریان اصلی حبابی از خود میسازد و در صدد رقم زدن عقبگردی جاهلانه است.” گلرخ گرامی چرا در لفافه حرف میزنید این دلقک ماب ها کیستند؟ اگر منظورتان رضا پهلوی و سلطنت طلبان اند خوب بگویید. در زندان شاه که نیستید.آیا منظورتان اعضای ایرانی پارلمان های سوئد و نروژاند؟ ایا هنرمندان و ورزشکاران ایرانی اند؟ آیا هزاران زن و مرد ایرانی در سرمای زمستان اروپا یند که بزرگترین میتینگ ها را در اروپا برگزار کردند تا صدای شما را به افکار عمومی و دولتمردان اروپا برسانند و بر سیاست های آنان تاثیر گذارند؟
مشگل نه ما خارج نشینانیم و نه اپوزوسیون. میفرمائید ” امروز اپوزسیون ناتوان از سازماندهی قیام مردمیست و ادبیات توده، خصوصا نسلهای پس از خود را نمیشناسد”اما میدانید چرا؟ پاسخ آنرا خود بخوبی داده اید آنجا که مینویسید “ما هنوز به بزرگترین نقصان پنجاه و هفت دچار هستیم و نمیدانیم در پس نخواستنهایمان چه میخواهیم.”
به نظر من زمانی متوجه میشوید که حکومت اسلامی در ایران شکست خورده که مردم در کشور پشت به اسلام بکنند. وقتی که مردم دیگر به زیارتِ اماکن مذهبی نروند ، وقتی که دست از قرآن خواندن بردارند، وقتی که کسی اهمیتی به پیغمبر و امام ندهد. حکومتِ مذهبی از عقاید مذهبی برای زنده ماندن تغذیه می کند. حکومت مذهبی بسیار سخت جان است و ریشه درعمق اجتماع دارد. گر چه در ایران یک عده معدودی با زور اسلحه حکومت میکنند ولی حکومتشان بر اعتقادات مردم به مذهب استوار هست. البته نقش احزاب در مبارزه هم مهم است ولی مبارزه به این بستگی دارد که احزاب خواهان چه نوع حکومتی به جای حکومت اسلامی هستند. راستش در تاریخ، حکومتهای مذهبی وقتی از بین رفتهاند که تقریباً همه جامعه را از بین برده و به بدبختی دچار کردهاند و بیشتر هم بر اثر بی اعتقادی مردم از بین رفته اند، نه درافتادن مستقیم مردم با قدرت.
منظور شما از سطر آخر کامنت مشخص و مستند نیست و خیلی کلی گفته اید:
” راستش در [تاریخ] ، حکومتهای مذهبی وقتی از بین رفته که [تقریبا همه جامعه] را از بین برده و به بدبختی دچار کرده اند و [بیشتر] هم بر اثر بی اعتقادی مردم از بین رفته اند ، [نه] در افتادن مستقیم مردم با قدرت.” ( مقل از کامنت تاکید در […] از من ست.
منظور شما از تاریخ معلوم نیست و بهتر ست
اولا؛ لااقل به بعداز جنگ های جهانی اول و دوم و تشکیل حکومت های مدرن تر دولت ـ ملت بپردازیم که حکومت های مذهبی چگونه بوده اند.
ثانیا ؛ تعارضات قرن های پیش بدلیل نبودن اسناد معتبر و شواهد دقیق قابل اعتماد نیست مگر به مراجع آن اشاره شود.
ثالثا؛ ظهور حکومت مذهبی ایران در سال ۵۷ به عوامل زیادی بستگی داشته که از جمله عامل مردم در این ۴۴ سال بشدت دچار تغییرات به ضرر حکومت مذهبی شده ست.
حال چگونه حکومت دینی امروز ایران را می توان با کدام حکومت های دینی از بین رفته در تاریخ مقایسه کرد نیاز به توضیحات جنابعالی دارد.
به باور من جریانهای سیاسی سرنگونی طلب از همان فردای پیروزی انقلاب درک روشنی از توازن قوا نداشتند و شاید هم علاقه ای به پرداختن به مقوله توازن قوا نداشتند , به راحتی از ۴۴ سال جنایات جمهوری اسلامی می گویند بدون اینکه از خود بپرسند چرا حکومت قادر به سرکوب کسانی شد که به دنبال سرنگونی آ ن بودند , حکومت در فردای انقلاب موفق به سرکوب مخالفان شد به این دلیل که توازن قوا به سود حکومت بود , امروز اگر چه توازن قوا تغییر کرده است ولی هنوز زود است که بگوییم توازن قوا به سود مردم است , اینکه میگویند ۸۰ درصد مردم در رفراندوم به جمهوری اسلامی نه می گویند کافی نیست , چند درصد از این مخالفان حاضر هستند در خیابان با شعار سرنگونی جمهوری اسلامی با حکومت درگیر شوند ؟
هدف من از این حرفها این است که بگویم خانم گلرو و کسانی که همچون ایشان می اندیشند به مقوله توازن قوا هم توجه کنند , من افغانستان را مثال می زنم , حکومت سکولار در این کشور به مدت ۲۰ سال از حمایت آ مریکا و اروپا و سازمان ملل برخوردار بود ولی دیدیم که هر روز در آ ن کشور بمب گذاری و کشتار بود ولی پس از شکست آمریکا از طالبان و بازگشت این گروه به قدرت امنیت به مراتب بیشتر از گذشته شده است , چرا ؟ مخالفان طالبان هم بدون توجه به توازن قوا از دیکتاتوری طالبان می گویند , آنها نمیخواهند قبول کنند که طالبان پایگاه بزرگی در بین مردم افغانستان دارد و اینطور وانمود میکنند که گویا همه افغانها مخالف طالبان و طرفدار دموکراسی هستند .
توازن قوا در ایران در حال تغییر است , ریزش نیروهای حاکمیت از اصلاح طلبان آغاز شد و امروز به اصولگرایان رسیده است , ادامه روند ریزش نیروهای حاکمیت به تغییر بیشتر توازن قوا کمک میکند , دادن شعارهایی که از توان جنبش کنونی خارج است کمکی به تغییر توازن قوا نمیکند .من امیدوار هستم که خانم گلرو به جای زندان بتوانند در بیرون و در بین مردم به روند تغییر توازن قوا کمک کنند.
شما موضوع «توازن قوا» را بطور «کلی » برای «اثبات» نظرتان نسبت به جریانات سیاسی «برانداز» از همان «فردای انقلاب» تعریف می کنید که چندان دقیق نیست.
توازن قوا درپروسه انقلاب تا سال ۵۷ دستخوش تغییرات شدیدی شد که برخی درونی و برخی خارجی بود.
توازن قوا بین مردم و مخالفان حکومت پادشاهی روز بروز بسود جبهه مردم و مخالفان حکومت تغییر میکرد و حتی ریزش دربدنه ساختار حکومت پادشاهی مشهود بود.در این زمینه ی کلی رهبری جنبش نیز تحت عوامل بسیاری، بسود روحانیون به رهبری خمینی تغییر کرد.از احزاب سیاسی خبری نبود و جنبش روشنفکری هم قوی بود.
قدرت سیاسی :
در حکومت پادشاهی بعداز کودتای ۲۸ مرداد۳۲ که فعالیت احزاب بطور فله ای تعطیل و ممنوع شده یود.
تمام قدرت سیاسی در اختیار حکومت کودتا و شخص شاه متمرکز و سخت شده بود.از نقش مردم و شرکت در تعیین سرنوشت خود خبری نبود. از احزاب و دگر اندیشان خبری نبود و جنبش روشنفکری و دانشجوئی در تمام مدت تلاش کرد و هزینه داد. ولی از انتخابات و مشارکت مردم خبری نوبد که بطور ادواری نحله های مختلف فکری با ائتلاف و دوره ای قدرت سیاسی را در اختیار داشته باشند و با رای مردم بیاند و بروند.
شاه بجای سلطنت همه کاره بود و حکومت می کرد . انگلیس و آمریکا هم از تمام کارهای او حمایت کردند. ولی تا سال ۵۵ که اتفاقاتی افتاده بود و این معادلات را بهم ریخت. غرب از وضع بحرانی ایران نگران بود (رجوع شود به نوشته های دکتر محمد فراگوزلو)
پروسه انقلاب ضد استبدادی و آزادی خواهانه و عدالت جویانه ی مردم ایران بجای روند طبیعی خود با اهداف قدرتهای جهان روبرو گردید. در یک شرائط تاریخی ابتکار عمل انتقال قدرت سیاسی از حکومت پادشاهی بحران زده توسط قدرتهای بزرگ به نهاد روحانیون به رهبری خمینی صورت گرفت که از نظر قدرتهای بزرگ بهترین گزینه برای تامین منافع آنها بود. یعنی قبل از همه پرسی ۱۲ فروردین ۵۷ روحانیون و خمینی قدرت سیاسی را گرفته بوددند.
اکثریت مردم ایران که درنبود احزاب سیاسی بکلی از تمرین رقابت های سیاسی محروم شده بودند و جز مسجد و امامزاده جائی برای بحث گفتگو نداشتند در همان سال ۵۷ از تظاهرات میلونی نماز عید فطر با روحانیون و خمینی برای کسب قدرت بسیج شدند که به انقلاب ۲۲ بهمن ۵۷ منتهی شد ولی انتقال قدرت سیاسی در دیماه وقتی ژنرال هایزر به ایران آمد و قبل از خروج شاه ۲۶ دیماه ۵۷ به روحانیون و برای تشکیل حکومت مذهبی واگذار شد.
طبیعی بود که بسیاری از مردم وگروههای مختلف سیاسی چپ ،ملی ، لیبرال ، دموکرات ، قومی ، مذهبی ، روشنفکری ، نخبگان فرهنگی ، صنعتی ، اجتماعی ، حقوق بشری و… از انتقال قدرت سیاسی بدون قرار داد معتبر سیاسی به نهاد روحانیون راضی نبودندوبه قول های خمینی در پاریس هم اعتماد نداشتند. که یکی پس از دیگری کنار گذاشته شد.
تصادفی نبود که زنان و دختران ایرانی در ۱۷ اسفند ۵۷( ۸ مارس ۷۹) علیه حجاب اجباری و یاوه های خمینی به خیابانها آمدند.
بر خلاف نظر شما جریانات سیاسی با رویکرد های چپ ورانه و راست روانه موجب سوء استفاده حکومت تازه بقدرت رسیده ی مذهبی به رهبری خمیمی شدند که بعداز سازش حکومت پادشاهی با قدرتهای بزرگ قدرت سیاسی را ضالمانه و سازشکارانه به دست آورند.
حکومت دینی و مرتجع ۴۴ سال ست که قدرت سیاسی را در دست دارد چه در ۲۲ بهمن که بسیاری از مردم پشتیبان آن بودند و چه امروز که اقلیتی فرصت طلب که با خون مردم تغدیه کرده اند. چشم خود را بر فجایع بسته و با حکومت همکاری می کنند.
متاسفانه امروز هم در نبود احزاب و تجربه ی دموکراتیک رقابت حزبی مردم در ایران می دانند که چه نمی خواهند و فرضت طلبان و موج سواران در داخل و خارج تلاش می کنند که قدرت سیاسی را بدست آورند.
تکیه بر توازن قوا بدون توجه به قدرت سیاسی که باید ناشی از مردم باشد اغوا کننده ست.
بدون فعالیت احزاب سیاسی و تقسیم قدرت بین نمایندگان آحاد مختلف مردم صحبت از توازن قوا فقط توجیهی برای ادامه استبداد و ارتجاعی خواهد شد.باید این موضوع را برجسته کرد.
….جنبش انقلابی زمانی می تواند به بدیلی مشخّص وملموس تبدیل شود که از نوعی سازمان رهبری و چشم انداز استراتژیک با اعتماد عمومی بر خوردار گردد.
این برای رزمنده گلرخ ایرایی و دیگر در بندان:
…ممکن است نوعی رهبری اخلاقی-فکری در جامعهٔ مدنی و سلولهای زندان در شخصیّت فعالانی پدیدار شودکه تعهّد و درایت سیاسی فوق العاده ای از خود نشان می دهند و از شهرت و احترام گسترده ای بر خوردارند اندا امّا
اینها باید به ناچار بخشی از سازمان رهبری ملّی و گسترده باشند
این سازمان تبلور
نمایندگی
مسئولیّت
اعتماد عمومی
وهمگرایی است
بخشی از مقالهٔ آیا ایران در آستانهٔ انقلاب دیگری است
نوشتهٔ آصف بیات
نقل از سایت تلگرامی زیتون
بخش بندی جهت تأ کید ازمن است
در ضمن دکتر آصف بیات معتقد است که دوقطبی برای انقلاب هنوز شکل نگرفته ولی هر حرکت ایذایی و هر ضعفی در حاکمیت جامعه را به سوی این دو قطبی سوق می دهد(,نقل به مفهوم)
بسیار عالی
ما با وحشتناکترین، متزورترین، حکومت تاریخ بشری روبرو هستیم و بهش میگیم احمقند و هیچ نمی دونند!؟
اگر اینطوری است چگونه این احمق های بیسواد بیش از ۴۰ ساله از ما مانند گوسفند قربانی میگیرند و هر کاری که دوست دارند با ما انجام می دهند و در سکوت و پروپاگاندا و با آب را گل آلود کردن و ما را بجان یکدیگر انداختن ادامه میدهند، میگیرند ،میبندند، آزاد میکنند دوباره میگیرند میکشند به انواع مختلف !؟
ما دلمون خوش است که یک نفر یک اعتراضی کرد و یا خیابان را تصرف کردیم و از آن ماست و….
یا می افتیم دنبال بازمانده دیکتاتور قبلی و بحش وکالت میدیم که سخنگو ما شود بخصوص سیاستمدارانمان !
حال ضعف کجاست ؟
ضعف در خودمان نیست!؟
آیا ما در سطح این “احمق ها” نیستیم!؟
هوشیاری و همکاری و دمکراسی را نه تنها بلد نیستیم ، حاظر هم نیستیم یاد بگیریم با تمام ادعهایمان!
همزمان با ان دلقک های عقب گرد که امروز به جاهلیت هم پناه برده اند، باید بدانید که بخشی دیگر از این اپوزیسیون نیز که سالها به جای مبارزه با رژیم کنونی مشغول جنگ خیالی با رژیم قبل بود و هم پیر شد و هم هوادار از دست داد امروز با شعار شما مبنی بر “سرنگونیِ کل ساختار استبداد” مخالف است. این به این معناست که هرگونه تکیه بر اپوزیسیون خارج که میتوانست صدای رسای ایران تحت ستم ملا ها به جهانیان باشد تا اطلاع ثانوی بیهوده است.
از طرفداران پوتین و ترامپ خارج کشور چه انتظاری برای آزادی ایران میرود؟
آخوند: از سال ۵۷ که سوارتون شدیم دیگر پیاده نمی شویم
https://www.youtube.com/watch?v=m0Jm9eK2Df8
گویا خمینی در پاریس دعا میکرده است که خداوند ایران را از این دست به او داده و از آن دست پس بگیرد. گفتند که فایده اش چیست که از این دست بدهد , از آن دست پس بگیرد؟ گفت “بذار او بده مگر جانمو بگیره که پس بدم”. خداوند رحمان و رحیم هم چنان و خمینی هم چنین کرد که حتی پس از مرگ هم ایران را پس نداد.
شاه بیمار تحصیل کرده سویس و خاکستری که از آتش پدر بجا مانده و علم را هم از دست داده بود, تحت فشار کارتر “ایران جزیره ثبات خاور میانه” نتوانست همان کاری کند که ملا ها میکنند. ملت رفته در خواب غفلت هم زمانی نیمه بیدار شد که دیر شده بود.
اکنون گویا نسل هنرمند و تحصیل کرده به خارج گریخته, به “شاهزاده رضا چلبی” و “مسیحه علینژاد”, و آنها هم به شیطان بزرگ دخیل بسته اند. تا خداوند رحمان و رحیم چه خواهد.
گرچه این داستان ممکن است بنظر ما فانتزی و خیال پردازی باشد ولی در حقیقت خمینی و دار و دسته او به آن سخت معتقدند, که یعنی آنها منسوب خداوندند تا گله ملت را هدایت کنند. و همانطور که آخوند گفت از سال ۵۷ که سوار شدند خیال پیاده شدن ندارند مگر آنکه از داخل و یا خارج بترکند. و بقیه بیانات و تفسیرات خیال پردازیست.
لشکر مغول سراسر منطقه فتح شده را کنترل می کند
سرباز دارد ، سپاهی دارد، تشکیلات دیوانی دارد
هر تجمعی به منظور توطئه سرکوب می شود
هر حمله ای به بخشی از این لشکر اگرچه شجاعت می خواهد ولی نهایت آن نابود شدن آن حمله کنندگان است.چون در کمیت و کیفیت اندکند.
باید به این لشکر مالیات نداد، خدمات نداد،از همکاران وطنی آن هرچه تماتر کاست.باید یک فرماندهی منسجم و قوی توده های مردم را بسیج کند که با این دشمن غدّار بجنگد .
همه اینها مستلزم این است که لشکر مغول در اوج اقتدار نباشد(که نیست)
واگر نه هر حمله ایذایی برای دادن روحیه و قوت قلب خوب است.یعنی اینکه می شود.
ولی چگونه؟؟
این را قهرمانان به ما نمی گویند
این به عزم و اراده جمعی بستگی دارد
این به رهبری قدرتمند و منسجم بستگی دارد
عملیات ایذایی شاید لازم باشد ولی کافی نیست.
حکومت که خلاصه شده است در بیت و باند خاصش هر نوع مشروعیتش را از دست داده است به همین خاطر است هر نوع روش پلیدانه را هم علنی انجام می دهد و مجری سیاست هایش چپاولگران و شیادان و جنایتکاران خاص شده است. میدانیم حرکات داخل و حرکات میدانی اصل هستند که در حرکت اعتراضی بعدی که شکل خواهد گرفت حتی با یک سازمان دهی حداقلی بساط باند حاکم را می توان جمع کرد و با نیروهای مبارز در داخل که از دل حرکات اعتراضی داخل بر خواهند آمد ساختار مناسب کشور داری در کشور شکل خواهد گرفت
و نیروهای داخل می توانند روش های فرصت طلبان خارج نیشان خاص که در پی مصادر حرکات بنفع خودشان است خنثا کنند