پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

نولمپن‌ها – فرشین کاظمی‌نیا

وقتی به ماه‌های گذشته فکر می‌کنم، جدا از رخدادهای سیاسی-اجتماعی که شاهد آن بودیم، رشد و بروز فزاینده‌ی لمپنیسم را به عنوان نمودی مهم و در خور توجه می‌‌بینم.

این‌که لمپنیسم چیست و لمپن کیست و خاستگاه این واژه- به ویژه در آثار مارکس- چه بوده است، بارها گفته شده است. جامعه‌شناس‌ها، پیش‌تر، از همبستگی لمپنیسم با آسیب‌های اجتماعی، فقر، عدم امنیت طبقاتی، عوارض شهرهای بزرگ، تغییرات فرهنگ عمومی و ارزش‌ها در گذر زمان، تغییرات «زبان»، وندالیسم، پوپولیسم و دماگوژی و مواردی از این دست، بسیار سخن گفته‌اند.

آن‌چه توجه‌ی من را به خود جلب می‌کند، بردار تصاعدی رشد لمپنیسم در دوره‌های اخیر با رخدادهای سیاسی و گشوده شدن گسل‌های اجتماعی، در همه‌‌سو و نزد همه‌‌ی طرفین هر موضوع حادث یا مقوله‌ی درگیر جامعه است؛ گویی که لمپنیسم، مانند یک پی رنگ تاریخی، به خصلت دائمی و تکرارشونده‌ی الگوهای فعال در جامعه‌ی امروز بدل شده باشد.

البته گمان نمی‌کنم بررسی کیفی یا آماری ویژه‌ای در این خصوص در دسترس باشد، اما، آن‌چه نقطه‌ی عزیمت یادداشت حاضر بوده، مشاهدات شخصی نگارنده- بیشتر در فضای مجازی ایرانی- فارسی، و مقایسه‌ی آن با فضاهای عمومی مشابه به زبان‌های فرانسه یا انگلیسی است.

لمپن‌ها، فقط آن‌ها نیستند که «سلاح دشنام» در دست دارند و به مخالفان خود در هر بحثی، به جای استدلال نداشته‌شان، فحاشی می‌کنند؛ بلکه این دایره بسیار گسترده‌تر است. عدم حساسیت به این مقوله و بی‌اهمیت و غیرمعتبر (سایبری) تلقی کردن آن‌ها، که در نهایت به نوعی، موجب توجیه این فرایند می‌شود، خود قسمتی از «نولمپنیسم» است.

طبیعی است که یک لمپن، وارد استدلال منطقی نشود و در سطح بیان متمدنانه قرار نگیرد. اما در دوران اخیر، «نولمپن»‌ها خود را موجه و مدلل جلوه می‌دهند. در واقع ارجاعات فلان تلویزیون یا بهمان شخصیت برایشان «مقدس» است و نه تنها وارد مکالمه‌ی معنادار- در هرسطحی- نمی‌شوند، بلکه آن‌را کاری قدیمی و بیهوده می‌شمرند. جعلیات و انبوه دال‌های میان‌تهی و غبار عظیم یاوه‌ها و گزافه‌ها که ساعت‌شمار بر حجم آن‌ها افزوده می‌شود؛ «نولمپنِ» فکت‌گریز را در موقعیت بی‌نیازی به «مکالمه» و ابزار ملازم آن، که منبع و اعتبارسنجی و آزمون و مواردی از این دست است، قرار می‌دهد. اساساً «نولمپن» نه تنها به سواد و بحث انتقادی نیاز ندارد، بلکه تمامی صورت‌بندی‌های «روشنفکری» را دشمن و لایق حذف می‌شمرد. شیوه‌ی استنتاج «نولمپنیسم»، در بهترین حالت، مبتنی بر ارجاع جعلی به نتایج و این‌همانی عناصر اجتماعی جدید با قدیم و کین‌توزی همراه با رانه‌های خشم و نفرت است.

نمونه‌های متعددی از این مقوله را می‌توان نشان داد.

هر سال در سالگشت انقلاب بهمن ۵۷، یا سالروز تسخیر سفارت امریکا و مناسبت‌های مشابه، اعلامیه‌ها، نقل‌ قول‌ها، بریده‌ی جراید قدیمی و مواردی از این دست منتشر می‌شود تا «روشنفکران» یا «چپ‌ها»، بدون هیچ استدلالی و تنها با استناد کژ و کوژ به جملاتی که اگر جعلی نباشند، خارج از کانتکست و بحث آن‌زمانی‌اند، مسوول وضع به بار آمده در دهه‌های اخیر معرفی شوند.

البته در تحلیل نهایی، همین شیوه خود نوعی سرکوب برای حذف گفتمان رقیب را دامن می‌زند و گاه سازماندهی می‌کند. کار به جایی رسیده که روزنامه‌های آن‌زمان، با فونت رایانه‌ای! و با عکس امروزی برخی چهره‌ها جعل می‌شوند و دست به دست می‌گردند. حساسیتی هم نیست! کسی هم زحمت فکر کردن به خود نمی‌دهد، چه برسد به این که برود به منبع یا روزنامه‌ی معرفی شده مراجعه کند یا اصل قضیه را بفهمد… بسیاری از آدم‌هایی که از آن‌ها توقع نمی‌رود هم در این گستره بر حسب کین‌توزی و عقده‌های قدیم و جدید شریک می‌شوند و به همین ترتیب، بر تیرگی فضا افزوده می‌شود.

آن‌وقت که «یوسف اباذری» به ابتذال اعتراض می‌کرد و پاسخ و استدلال طرف مقابل این بود که «دلم می‌خواهد، پس چنین می‌کنم!» درافق نه چندان دوردست، می‌بایست لشکر فحاشان و سیل اوباشی گری پس از مرگ براهنی و ابتهاج دیده می‌شد.

یکی از مهم‌ترین سرمایه‌های«نولمپن‌»ها، جدا از انواع «تحریف»، انواع «جعل» است که البته در تاریخ معاصر بی‌سابقه نیست. در دوران قبل از انقلاب، یک کتاب- گویا به سفارش ساواک- به عنوان خاطرات و اتوبیوگرافی «ابوالقاسم لاهوتی» نوشته شد.(۱) در این کتاب ساختگی، لاهوتی کمونیست و انقلابی، به فردی مسلمان و پشیمان که مایل است به کشور برگردد تا اعدام شود؛ بدل شده است.

 در دوران اخیر نیز کتاب‌های جعلی دیگری ساخته و منتشر شده که جدا از تسویه حساب سیاسی، نزد جاعلان نوعی مبارزه هم تلقی می‌شود! معمولاً هم این مطالب جعلی با یک عکس شروع می‌شوند تا به عنوان مستند اولیه، موجه جلوه کنند. آن‌وقت موتور تخیلات به کار می‌افتد و با یاوه‌ها و شایعات افواهی و صد البته داستان‌های پلیسی، سکسی عجین می‌شود، تا فرآورده‌ی نهایی فراهم آید.

ناگهان، فلان محافظ رهبر قبلی یا کنونی زبان می‌گشاید و اسرار نگو را برملا می‌کند، یا کسی که خدمتکار و آشپز فلان آخوند حکومتی- مثلاً خلخالی- در اول انقلاب بوده، سر از امریکا در می‌آورد و افشاگری می‌کند. یا فلان حاجی که مامور امنیتی بوده، برای کسی از پشت پرده خبرهایی گفته که به این‌صورت ارائه می‌شود… در یک تردستی ابلهانه، رهبر جمهوری اسلامی، فارغ‌التحصیل دانشگاه پاتریس لومومبای شوروی سابق معرفی می‌شود و در حماقتی کم‌نظیر چند کاغذ پاره‌ی بی‌ارزش و یک جمله از یک دختر جوان خبرنگار درفلان شبکه‌ی دوزاری روسی، می‌شود منبع تاریخ! برای «مسعود بهنود»سابقه‌ی حضور در حوزه‌ی علمیه می‌تراشند و او را بر ترک موتور گازی «عباس میلانی»- که در مقطع انقلاب استاد دانشگاه تهران بود- در تظاهرات می‌نشانند و از هر کدام نتیجه می‌گیرند چنین شد که به این‌جا رسیدیم! عبارات کاربردی‌شان هم تکراری و نخ‌نما شده و ملهم از همان مطلب کذایی «رشیدی مطلق» است. کتاب «پرویز ثابتی» که مملو از دروغ و جعلیات است و در تهران منتشر شده، فقره‌ای دیگر از همین رویکرد، در هیأتی دیگر است.

Démagogie؛  اثر Jean Mirre نقاش معاصر فرانسوی

وقتی کار به این‌جا می‌رسد، طبعاً چند مورد در طرف مقابل، برای این‌که نامنطق هر جعلی را موجه نشان دهند وجود دارد: از داستان «خرس در زندان زرهی» که «مهدی بازرگان» گفته بود(۲) و شایعه‌ی غرق شدن «صمد بهرنگی»و قتل «غلامرضا تختی» که توسط «آل‌احمد» راه افتاد، تا ترور «احمد دهقان» و «محمد مسعود» و «حسام لنکرانی» که در کتاب «سرهنگ زیبایی» به حزب توده و «خسرو روزبه» نسبت داده شده است. موارد دیگری را هم مثال می‌زنند از جمله تعداد کشته‌شدگان درگیری‌ها در انقلاب و حادثه‌ی سینما رکس آبادان. اما، اصل قضیه این است که دروغ‌های تاریخی هرکدام اندیکاسیون و صورت‌بندی خود را دارند و نمی‌توان مثلاً استدلال سیاسی را شصت‌سال بعد به دروغی قدیمی گره زد و گفت: «این‌ها، همان‌ها هستند، و چون مشابهین این‌ها، فلان‌جا دروغ گفته‌اند، پس الان این‌ها هم دروغ می‌گویند یا نقدشان به دروغ ما غلط است!» (۳)

به هر روی، آن‌چه گفته شد؛ صرفاً مشتی از خروار موارد سیاسی بود. در سایر حوزه‌ها که هیچ! به نظرم حقارت تاریخی ایرانیان پس از شکست در جنگ‌های قفقاز، و سرکوب‌های متوالی اجتماعی، نوعی «دروغ‌پردازی نهادی» را در فضای فرهنگی ما رقم زده، که یکی از مهم‌ترین آبشخورهای «نولمپنیسم» است. در پیام‌رسان‌ها هر روز ادعاهای عجیب و غریب همرسان می‌شود: از این که بستنی را ایرانی‌ها (اوس کریم‌ نامی!) پشت سفارت انگلیس اختراع کرده و انگلیسی‌ها آن‌را از ملک آریایی- اسلامی دزدیده‌اند و نامش را «آیس کِریم» گذاشتند! تا خانم دانشمندی که در شهر «سُربن» فرانسه [چنین شهری وجود ندارد.] در گذشته و خاطرات مهمی از خدمات رضاشاه را بیان کرده است، یا سفره‌ی نوروزی پروفسور حسابی در مقابل انشتین و خاطرات جعلی از سفر رضاشاه به ترکیه در زمان آتاتورک و متن‌های نژادپرستانه که به دروغ به «دکتر زرین‌کوب» نسبت داده‌اند.

در جایی دیگر، اگر به فکت ارجاع شود که اصلاً هویدا در دادگاه آن حرف مسخره‌ی ثابت ماندن قیمت خودکار بیک دوزاری را به خلخالی نگفته، مگر کسی باور می‌کند؟ قدرت روانی «دروغ» و «روایت جعلی» به اندازه‌ای است که همه چیز را تحت شعاع قرار می‌دهد. بسیاری می‌گویند «استاد ابوالفضل پورعرب» تأئید کرده است و در انستاگرام دیده‌اند! همین می‌شود فکت تاریخی! حالا آقای پورعرب هم شاید از راننده‌ی تاکسی سرویس محله‌شان شنیده باشد…

«نولمپن‌ها» فقط در  یک جناح سیاسی یا طبقاتی نمی‌گنجند. در همه‌جا و همه سنخ آدمی می‌توان آن‌ها را نشان کرد: چپ، راست، مذهبی، حزب‌اللهی، شاه‌اللهی، کمونیست، فمنیست، فدرالیست، ناسیونالیست، مردسالار، نسل زد، نسل پیر، غیرمذهبی، غربگرا، شرق گرا، پیرو عرفان، هنرمند، توده‌ای، مصدقی، تبعیدی چهل سال خارج مانده، مدعی فلسفه، فارغ‌التحصیل فلان دانشگاه امریکایی، برگزارکننده‌ی کلاس‌های اخلاق و روان‌شناسی انگیزشی، وزیر، وکیل مجلس، مجری تلویزیونی، نماینده‌ی شورای شهر، مقام دولتی و… نمونه‌ها پُر‌شمارند و ده‌ها مصداق می‌توان نشان داد.

مساله این است که در هر مرحله از تغییرات اجتماعی، لمپنیسم ویژه‌ی همان دوره رخ می‌نماید. در اوائل انقلاب «زهرا خانم» جلوی دانشگاه، از سوی مقامات حمایت هم می‌شد و تازه حاکمان بدشان نمی‌آمد، زهرا خانم، به سبک خود حساب چپ‌ها و بی‌حجاب‌ها را برسد. گویا او با قطب‌زاده هم در داد و ستد بود. بعدتر «ماشاء‌الله قصاب» و چماقدارها سازماندهی شدند که نیای «لباس شخصی‌ها»ی امروزی به شمار می‌روند. جالب توجه این‌که در یک مناظره‌ی تلویزیونی، اخیراً دیدم «محمد قوچانی» با ارجاع به فیلمی به نام «لباس شخصی‌»- که گویا در سال‌ ۱۳۹۸ توسط «سازمان هنری رسانه‌ای اوج» تولید شده- توده‌ای‌ها را عامل اصلی سازماندهی گروه‌های فشار معرفی می‌کرد! یعنی یک فیلم سینمایی محصول سازمان اوج، برای آقای روزنامه‌نگار تا حدی اعتبار روایی و وثوق تاریخی یافته که در یک برنامه، دو بار به آن استناد می‌کند و به عنوان منبع دریافت حقایق اول انقلاب می‌شمرد!

چه باید کرد؟ بر این گمان هستم که کار معنادار و خاصی جز تماشا، از دست ما بر نمی‌آید. حساسیت و درک لازم تمدنی برای فائق آمدن بر لمپنیسم وجود ندارد. تلویزیون رسمی کشور خودش محل رفت و آمد انواع لمپن‌هاست. مدعیان اپوزیسیون هم در تاثیر پذیری معکوس از پوزیسیون دست‌کمی از آن‌ها ندارند. باید پذیرفت که مقّدر تاریخی و تمدنی ایران و ایرانی همین خواهد بود که هست. بدترمی‌شود و بهتر نمی‌شود. هیچ افقی هم برای تغییر وجود ندارد. لمپنیسم رشد می‌کند، اشکال جدید می‌یابد و مانند هیولا همه‌ی نهادهای اجتماعی را خواهد بلعید که صورت‌بندی سیاسی، جزء کوچک آن خواهد بود.

۱۴ فوریه ۲۰۲۳

—————————————————-

پی‌نویس‌ها:

۱- اگر درست به خاطر داشته باشم، در کتابی که با عنوان «خاطرات کیانوری» منتشر شده و مصاحبه‌ی «عبدالله شهبازی» در دوران حصر خانگی با اوست، نام مترجم و نویسنده‌ی مشهوری به عنوان نویسنده‌ی این کتاب جعلی آمده است. چون بعدتر شنیدم که کیانوری این کتاب را از آن خود نمی‌دانست و آن را پروژه‌ی اطلاعاتی تلقی می‌کرد، تا حدی که از امضای آن نیز برای یادگاری خودداری می‌ورزید، ترجیح می‌دهم، آن نام را ننویسم. به هر روی در جعلی بودن کتاب تردیدی نیست.

۲- برایم جالب بود در کتاب «سی‌چهره»، تألیف آقای عباس میلانی، که به تازگی منتشر شده است، نقل قولی از «سپهبد علوی‌کیا»،رییس رکن دو ارتش و از بنیانگذاران ساواک، که در زمان «تیمور بختیار»، معاون امنیت داخلی آن هم بود، دیدم که گواهی می‌داد داستان انداختن خرس به جان زندانیان در زندان زرهی درست و حقیقی بوده است! چقدر به «مهدی بازرگان» دشنام دادند که این داستان مضحک را از خودش درآورده و حالا رییس رکن دو ارتش آن را تأیید کرده است! می‌بینید، در مرز پرگهر همه چیز ممکن است!

۳- در جایی از فردی مدعی پرسیدم «گزاره‌ی نقشه‌ی مسموم کردن آب شهری تهران و کشتن مردم توسط چریک‌های فدایی را از کجا آورده‌ای؟» پاسخش این بود حمید اشرف دو‌ کودک را در پایگاه نظامی کشته است، چرا در آب تهران سم نریزد؟ به او گفتم که اولاً دراسناد ساواک هست که آن دو‌کودک (دانه و‌ جوانه) در تیرانداری خانه کشته شدند(مادرشان هم چنین می‌گوید) و ثانیاً به فرض که چنین باشد، چه ربطی به مسموم کردن آب تهران دارد؟ چه پاسخی می‌توانست بدهد غیر فحش؟

https://akhbar-rooz.com/?p=194759 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

11 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
کهنسال
کهنسال
1 سال قبل

در زمان سلطنت پهلوی؛ استبداد؛ دروغ ؛ سانسور و اختناق به اندازه ای گسترده شده بود که اگر رنگ ماست را هم سفید اعلا م می کردند؛ مردم به آن بصورت سیاه می نگریستند. این موضوع به “لمپنیسم” چپها چه ربطی دارد؟ این موضوع میتواند در مورد زنده یادان صمد و تختی نیز صدق کند .
قبل از تشکیل حزب رستاخیز؛ ماشین ناصر عامری که رئیس حزب مردم بود در جاده شمال با گاوی تصادف کرد و نامبرده مرد. همه در آن زمان گفتند کار خودشون بوده. سال ۱۳۵۳
اعدام نه زندانی سیاسی در تپه های اوین و اتهام فرار به آنها نیز از آن روایات است سال ۱۳۵۴
و…………

کهنسال
کهنسال
1 سال قبل
پاسخ به  کهنسال

در ادامه :
زنده یاد بهروز دهقانی در این مورد کتابی نوشته است : 
یکی دیگر از نوشته های باارزش بهروزدهقانی مقاله لمپن های نهضت مشروطه است. در این مقاله که در رابطه با انقلاب مشروطه است با زبانی ساده و صریح، لمپن و فرهنگ لمپنی مورد بررسی قرار گرفته است. در آغاز مقاله وی می نویسد: ” “لمپن” اصطلاح عامی است برای کسانی که درتولید شرکتی ندارند، با اینهمه از دسترنج اجتماع سهمی می‌برند. قارچهائی هستند روئیده بر پیکر درخت اجتماع، و ای بسا با زهرهائی که به پای درخت می‌ریزند، درخت را می‌خشکانند یا رنجور می‌سازند.”
بهروزدهقانی در معرفی لمپنیزم مینویسد: “به طور کلی لمپن به دو نحو به نهضت ضربه میزند.با دستخوش حیله ها و خواسته های طبقه حاکم شدن و به آلت کوبیدن مردم بدل گشتن و یا وارد شدن در نهضت و خرابی بالا آوردن”. نمونه های این دو مورد را در دوران حکومت آدمکشان جمهوری اسلامی نیز به وفور شاهد بوده ایم . 

امیر ایرانی
امیر ایرانی
1 سال قبل

شاید سایرین متوجه شده اند نوشتار چه می خواهد بگوید من که متوجه نشدم
اگرنگارنده آن می خواهد بگوید بعضی وقایع بخاطر چند خبر جعلی رخ داده است
که باید گفت
رخ داد بعضی وقایع را تقلیل دادن به چند خبر جعلی غیر منطقی بنظر می رسد.

جلال
جلال
1 سال قبل

درود به نویسنده گرامی!
شما می گویید که نولمپنسیم شامل همه نحله های سیاسی از جمله راست و چپ و کمونیست و….. می شود! اما در واقع هنگامی که مصداق ها را ذکر می کنید تقریبا هیچ مورد یا مصداقی که “کمونیست” ها را نیز درون این دسته قرار دهد، ذکر نمی کنید! مورد زنده یاد صمد و تختی هم هیچ ربطی عملا به کمونیست ها بصورت مستقیم نداشت. بنابراین چرا در جایی که همه می دانیم که لمپنیسم و نو لمپنسیم تقریبا بطور دربست در انحصار جریانات راست ،چه زمان سلطنت و چه اکنون، بوده و هست؛ چرا کمونیست ها را که نقششان در گسترش لمپنیزم
به هیچ روی قابل مقایسه با این جریانات ارتجاعی نیست را در کفه مقابل اینان قرار داده و مورد سنجش قرار می دهید؟ سوسیالیست ها و کمونیستها در ایران ، همیشه قربانی تهمت و دروغ پردازی و لمپنیسم بوده و هستند!
با احترام

بهرام
بهرام
1 سال قبل

پدیده لمپنیسم (لات منشی و یا توده گرایی و عوام زدگی) به جریانات سیاسی محدود نمیشود و در سرتاسر زنگی اجتماعی ایرانیها وجود دارد. فرهنگ عمومی در ایران بویژه در کلان شهرها و عمدتا در تهران در همه روابط اجتماعی غلبه دارد. سویه نرم آن، جوانمردی، آسان گیری، رفیق بازی و مهمان نوازی ومروت و از این قبیل کنشهاست و سویه سخت آن در خشنونت ورزی، یارگیری، قرق محلات، مرید پروری و … است. این پدیده بنظر میاید از دو عامل تاریخی و اجتماعی سرچشمه گرفته باشد: اول در هم آمیزی و آمیختگی ترکیب طبقاتی که اجازه خرده فرهنگ های تعالی یابنده را نمیدهد و دوم فقدان امنیت و قوانین مدنی اجتماعی کارآمد با هدایت فرهیختگان اجتماعی. نقش سیاست و نظامهای سیاسی در چنین شرایطی هم دوگانه است؛ از یکطرف عوام زدگی توده ها و تسلط رفتارهای لات منشانه عوام زدگان فرومایه را به قدرت میرساند و فرهیختگان را از سیسیاست ورزی دور میکند، و از طرفی به قدرت رسیدن فرومایگان سیاسی و اجتماعی، جریان لمپنیسم را به عنوان اهرم حمایت کننده به خدمت میگیرد و این جریان را تقویت میکند. بر آمدن نظام کنونی ایران شاهد بسیار روشنی از چنین روندی است. پیش از انقلاب، فیلمهای فارسی آینه تمام نمای فرهنگ لمپنیسم، با ژانر خشونت و جوانمردی همین فرهنگ اجتماعی را از راه سینما به سرتاسر ایران گسترش داد. نیروهای سکوبگر در جریان انقلاب با حمایت روحانیون شیعه در همان ابتدا دیگران را از صحنه سیاست دور میکردند و بعدها همین عوامل بعنوان فعالین فرهنگی، همان نرمهای سیاسی و اجتماعی را به فرهنگ غالب سیاسی طرفداران نظام بدل کردند. شبیه همین جریانات، با همان ادبیات اکنون برای قهرمان سازی رضا پهلوی وارد عمل شده اند!

عماد
عماد
1 سال قبل

به نظر می رسد نویسنده معنی لومپن و لومپنیسم را نمی داند
این موارد چه ربطی به لمپنیسم دارد؟
مفید خواهد بود اگر ایشان به کتاب «لمپنیسم» نوشته علی اکبری مراجعه نمایند

محمود ایمانی
محمود ایمانی
1 سال قبل

درود.
در سال ۱۹۷۵ ، انتشارات پروگرس مسکو ، کتاب دیوان شعر ابوالقاسم لاهوتی را منتشر نمود. در سال ۱۳۵۸ ، همین کتاب همراه با پاره ای توضیحات در مورد زندگی ابوالقاسم لاهوتی ، و برخی توضیحات نیز در مورد اشعار لاهوتی ، از سوی یکی از انتشاراتی های تهران نشر یافت.
در صفحه ۱۸۷ انتشارات پروگرس ، ( که هم اینک در اینترنت نیز قابل دسترسی است) شعری به نام :” پاسخ به اغواگران ” در جواب کسانی که اظهار داشته بودند که لاهوتی پشیمان شده است و … سروده شده است.
کتاب منتشر شده در مورد ابوالقاسم لاهوتی ، از سوی نیروهای امنیتی رژیم پهلوی ، در بعد از انقلاب ، مورد استفاده برخی از تاریخ نویسان قرار گرفت.
اما دیوان شعر ابوالقاسم لاهوتی ، در سال ۱۳۶۰ ، در کتابخانه های عمومی کشور ، جزء لیست الف قرار گرفته و نه تنها از تمامی کتابخانه های عمومی کشور تصفیه شد ، بلکه حتی از بازار نیز جمع آوری گردید.
تا آنجا که من در ر برخی از دانشکده های ادبیات فارسی ، مشاهده کرده ام ، که دیوان اشعار ابوالقاسم لاهوتی بعنوان پایان نامه توسط دانشجویان کارشناسی ارشد و همچنین دکتری ادبیات فارسی ، مورد بررسی قرار گرفته است ، در مورد زندگی نامه ابوالقاسم لاهوتی ، از همان کتاب منتشره توسط نیروهای امنیتی رژیم پهلوی استفاده شده ، و از لاهوتی بعنوان نادم و فراری به پاکستان نام برده شده است.

علی
علی
1 سال قبل

مقاله ای پر بار بود. ریا و تزویر همراه با دروغ شاخص بازتولید سیستم اجتماعی متکی بر سرمایه سالاری است که در کل جهان حاکم شده است. بربریت همراه با چنین سیستمی است که یازتولید میشود.

peerooz
peerooz
1 سال قبل

سرکار خانم کاظمی‌نیا,
شکی نیست تمام یا قسمت اعظم آنچه فرمودید درست و شاید این شایعات و دروغ ها موجب مصیبت و مرگ و میر بسیار شده باشد. ولی به گمانم شما با نگفتن تمام داستان خود زنی فرموده اید.

در سال ۲۰۰۳ “لمپن های” بوش, چنی, رمسفیلد, پاول, پرل, ولفوویتز و بسیاری دیگر با دروغ های شاخدار حتی در تریبون سازمان ملل ,موجب تجاوز و حمله به کشوری شدند که منجر به مرگ و میر و آوارگی صد ها هزار مردم بی گناه و مصبت های غیر قبل توصیف گردید. البته ممکن است شما بفرمائید که منظور ایران بوده است نه دنیا. ولی اگر پیش نماز چنین کند تکلیف پس نماز معلوم است.

 
 

peerooz
peerooz
1 سال قبل
پاسخ به  peerooz

این هم سندی دیگر در باره میزان شیوع لمپنیسم در دنیا:
در سال ۱۹۷۱ دانیل الزبرگ اسنادی را منتشر کرد که به “اوراق پنتاگون” مشهور شد. در این ۷,۰۰۰ صفحه گزارش مخفی دولتی, نیرنگ های کثیف و عملیات غیر قانونی در دوران ریاست های جمهوری ترومن, آیزنهاور, کندی, جانسون و نیکسون مستند گردید که روسای جمهوری آمریکا به ملت آمریکا دروغ گفته بودند. The documents demonstrated that successive US Presidents had lied to the American people, that false flags had been organized, “fake news” disseminated, 
phoney narratives issued by successive Secretaries of Defense.

https://www.counterpunch.org/2023/03/01/lessons-not-learned-from-the-pentagon-papers/

فرشین
فرشین
1 سال قبل

توضیح « اثر Jean Mirre نقاش معاصر فرانسوی» مربوط به نقاشی دوم(اثر درج شده در وسط متن) است نه نقاشی اول (ابتدای متن) که توضیح آن در ذیلش درج شده است.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


11
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x