چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳

چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳

در ضرورت تشکل و تشکیلات – نقی حمیدیان

با خیزش اعتراضی زن زندگی آزادی، جمعیت مهاجران در کشورهای مختلف دنیا به حرکت در آمدند و در خیابانها و میدانهای اغلب شهرهای بزرگ و کوچک، به پشتیبانی از جنبش، تظاهرات متعدد و پرجمعیتی را برپا کردند.

از همان هفته ی نخست، تقریباً در تمام جمع ها، محفل ها، مهمانی ها، دیدارهای تصادفی، گفتگوهای تلفنی، در خانه و حتا در برخی از محیط های کار، جنبش زن زندگی آزادی و ترانه ی “برای…” شروین حاجی پور در مرکز توجه و بحث و گفتگو بود، همه به بقاء و دوام آن دل می سوزاندند و با به خاک افتادن هر دختر و زنی، هر پسر و مردی به ویژه نوجوانان میهنمان، اشک در چشمانشان حلقه می بست و خشم و عصبانیت شعله می کشید.

همه می خواستند بفهمند این جنبش بی رهبری در چه مقوله ای می گنجد، رمز هماهنگی آن ها در چیست؟ به طور گسترده سخن از نسل دهه ی هشتادی بود، نسل مجازی، نسل دیجیتالی، نسل شورشی. این جنبش توسط مردم از لحاظ معنوی و عاطفی و تا حدودی عملی حمایت می شد ولی توده های فرودست جامعه و حتا طبقه متوسط در آن شرکت نکرد. جز در منطقه کردستان و نیز جمعه های زاهدان، که لایه های مختلف مردم مشارکت گسترده ای داشتند، در سایر نقاط کشور مشابه آن ها دیده نشد. حال آن که در خارج کشور تقریباً همه بیصبرانه پیوستن مردم را انتظار می کشیدند و در پشتیبانی از جنبش زنان و جوانان مان، هر شعار رادیکالی را در میدان ها فریاد می زدند که واقعبینانه نبود.

موج توفنده “آوانگاردی” دختران و زنان و جوانان و دانشجویان را رژیم تنها با خشونت و کشتار بیش از پانصد نفر که نزدیک به هفتاد تن از آن ها را نوجوانان تشکیل می دهند، بازداشت بیش از بیست هزار نفر، شکنجه و اعدام شماری از مبارزان، کم و بیش توانست ساکت کند. اما این خیزش سر ایستادن ندارد، اهمیت آن در تداوم حدود پنج شش ماهه ی آن است و هرچند به ظاهر خاموش است ولی در زیر پوست شهر همچنان حضور دارد و هرآن ممکن است به شکل تازه ای سر برآورد. این جنبش در مجموعه خیزش های کوچک و بزرگی که طی چند دهه ی حاکمیت اسلامی رخ داده است نقش و جایگاه ویژه ای دارد. جنبشی است آوانگاردی و جوٌ شکن، نقطه عطفی است در مناسبات مردم و استبداد اسلامی حاکم، جوٌ ترس و قدرقدرتی رژیم دینی حاکم اگر نشکسته باشد اما چنان ترکی برداشته که غیر قابل بند زدن است.

در این مدت، شماری از نهادهای صنفی و مدنی: شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان، سندیکای کارگران شرکت نیشکر‌هفت تپه، کانون مدافعان حقوق بشر، تشکل های دانشجویی و …، به درجات مختلف با جنبش همدلی و هماهنگی کردند. در صحنه سیاسی کشور آقای میرحسین موسوی و همزمان آقای خاتمی موضع گیری کردند، اولی از قانون اساسی رژیم عبور کرد و همه پرسی و مجلس مؤسسان قانون اساسی را پیشنهاد کرد دومی به رغم نومیدی از تغییر اوضاع در چهارچوب مشروطه طلبی ولایت فقیه درجا زد. این موضعگیری ها به هرحال جزئی از روند تحول جاری است اما آن چه که هنوز بی پاسخ مانده چرائی عدم شرکت اقشار و طبقات مردم مشهور به خاکستری، است.

در چهل و چهارمین سالروز انقلاب ۵۷، بیست تشکل صنفی و مدنی ایران “منشور مطالبات حداقلی” خود را در دوازده ماده اعلام کردند و در پی آن شمار دیگری از تشکل ها به پشتیبانی از آن برخاستند. جدا از محتوای مطالبات مطرح شده در این منشور، نفس صدور آن برای نگارنده، افق تازه ای گشود. در اندیشه بودم جایگاه صادر کنندگان این منشور در جنبش زن زندگی آزادی کجاست و نقش و اهمیت آن در چیست؟ به یمن گفتگوهای جستجوگرانه با دوستان، به مرور این پرسش در برابرم قرار گرفت: آیا خواست پیوستن بخش “خاکستری” به جنبش آوانگاردی زنان و جوانان، بدون تشکل های ویژه خودشان، تا چه میزان بجا و درست بوده است؟

ما نسلی بودیم که از آغاز فعالیت سیاسی، شعار: چاره ی رنجبران وحدت و تشکیلات است را از مبارزان نسل پیش از خودمان به ارث بردیم: از آن پس کوشش ها کردیم که توده های کارگران و زحمتکشان را متحد و متشکل کنیم. جدا از موقعیت و کیفیت درک ما و روش هائی که در آن زمان در پیش گرفته بودیم، بیش و پیش از هر چیزی استبداد سیاه محمدرضا شاهی با حاکم کردن فضای “دیوار موش دارد، موش گوش دارد”، مانع اصلی کوشندگان راه آزادی زحمتکشان بود. اما انقلاب سال ۵۷ از راه دیگری در رسید و توده فزاینده ای از حاشیه نشین های شهرها و در پی آنان کارکنان ادارات و مؤسسات مختلف، به رغم نامتشکل بودن، به خیابان ها آمدند. در یکی دو ماه پایانی فروپاشی رژیم شاه بود که کارگران متشکل صنعت نفت، شیرهای نفت را بستند و ستون فقرات حکومت را شکستند. در خیابان ها تظاهرات میلیونی مردم، رژیم را به ستوه آورده بود و در نهایت در بهمن ۵۷، رژیم از هم فروپاشید.

تعمق و بررسی ماه های پیش از بهمن ۵۷، نشان میدهد که مردم در بیشتر موارد توده وار در تظاهرات شرکت می کردند. درست در چنین وضعیتی بود که آیت الله خمینی و پیروانش نیروی هژمون جنبش شدند. عمر کوتاه جنبش و سیر سریع رویدادها، فرصت چندانی برای مردم باقی نگذاشته بود که متشکل شوند و هم به عمق حرف ها و وعده های فریبنده خمینی پی ببرند. اکثریت توده ی بی تشکل، گوش به فرمان و اراده ی خمینی سپردند و عده ای عکس او را در ماه دیدند. چنین بود که همه چیز به کیسه ی خمینی و پیروانش ریخته شد.   

حضور توده وار کارکنان فکری و فیزیکی در خیابان از نگاهی دوراندیشانه و دراز مدت، به سود دوام و پیروزی جنبش انسانی و دموکراتیک زن زندگی آزادی نیست. هدف از دعوت به چنین حضور شتابزده ای نیز سرنگونی سریع رژیم و کسب قدرت سیاسی بود، امری که واقعبینانه نبود. وانگهی توده ی بی شکل، با سهولت طعمه ی نیروها و جریان های پوپولیست هژمونی طلب یا جریان های متشکل سیاسی قدرت پرست می شوند و در نهایت تبدیل به نردبان ترقی جریان هائی می شوند که با شعارهای رادیکال و تبلیغات عوامفریبانه، تحقق اهداف و مقاصد خاص خود را دنبال می کنند، جریاناتی که فقط به تصاحب قدرت سیاسی می اندیشند و به هر وسیله ای دست می زنند تا به آن برسند.

مردم، در وهله نخست خواسته های معیشتی دارند، به رغم درد و رنج فراوانی که می کشند به آسانی به جنبش آوانگاردی نمی پیوندند. دیکتاتوری از هر قماشی چه پادشاهی (در تجربه ایران) و چه حکومت اسلامی، با سندیکا، اتحادیه، شوراها، انجمن ها و به طور کلی هر نهاد مستقلی، سر ستیز دارد. فعالان سندیکاها را سرکوب می کند و به زندان می اندازد کارکنان تا تنها و منفرد باشند و محروم از قدرت جمعی خود. قدرت مردم در وحدت و تشکیلات است. آزادی و دموکراسی بدون وجود هزاران تشکل و نهاد مدنی، صنفی و سیاسی در جامعه دست نیافتنی است. به گمان من نباید کوشید مردم منفرد، پراکنده و نا متشکل را با شعارهای حداکثری به مبارزه با رژیم سرکوبگر تشویق کرد.

به دلیل اختناق حاکم، سناریوی رهبرسازی هم جائی ندارد، مبارزه سخت و بسیار پرهزینه است و رهبران بالقوه پیش از باز شدن نسبی فضای سیاسی کشور نمی توانند چهره کنند. اما در خارج کشور در مقابل چشمان ساده دلان به اصطلاح جمهوریخواه، به کمک امکانات مالی، تبلیغات رسانه ای و شبکه های مجازی گسترده، پروژه ی رهبر سازی میان مهاجرانِ عملاً غیر متشکل، پیش برده می شود.

پس از یکصد سال تلاش و مبارزه، اکثریت بزرگ مردم ایران مصمم شدند با هر نوع سیستم استبدادی تعیین تکلیف کنند. زن زندگی آزادی محور مشترک مبارزه در راه آزادی و دموکراسی است. فعالان با تجربه جمهوریخواه مقیم خارج کشور، به لحاظ سیاسی- اخلاقی خود را موظف میدانند تجارب خود را صمیمانه و صادقانه در اختیار نسل حاضر و به جوانان و مبارزان امروز قرار دهند. آن ها در هر جائی که هستند می توانند با همفکران خود مشورت کنند، در محیط محدود خود نیز متشکل شوند یا به تشکل های همفکر و یا به دموکرات های جمهوریخواه در خارج کشور یاری برسانند.

آزادی و دموکراسی بدون تشکل و تشکیلات نه دست یافتنی است و نه پایدار. ما در خارج کشور در موقعیت طلائی بحث و گفتگو، مطالعه، تعمق، بازاندیشی و چاره جوئی های فکری هستیم، خوشبختانه از درون توده مردم (مشهور به بخش خاکستری) نداهای مسرت بخش متشکل برخاسته است.

متشکل شویم تا بهتر بتوانیم از جنبش زن زندگی آزادی پشتیبانی کنیم.

ششم مارس ۲۰۲۳  نقی حمیدیان

https://akhbar-rooz.com/?p=195702 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

3 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Esed
Esed
1 سال قبل

آقای بهمن خیرخواه من آنچه را که میبینم بزبان میاورم و جرئت بزبان آوردن حقایق را دارم و دیدن و تحلیل شرایط عینی راه را برای حرکت درست باز میکند حالا این به مذاق شما خوش طعم باشد یا تلخ . اتفاقا رژیمهای شاه و شیخ نیز دنبال این سیاست بوده و هستند و میگویند شما از کجا آمده اید . یادم میاید عصر ٢٩ بهمن ١٣۵۶ یعنی قیام آذربایجان – تبریز بر علیه رژیم شاه رادیو ایران اولین جمله اش را چنین شروع کرد یک عده اجنبی از خارج مرز ها آمده و در تبریز اغتشاش کردند و تیتر روزنامه های روز بعد نیز همین بود و ما دوستان آن دوران سالهای سال است که وقتی همدیگر را میینیم به شوخی میگویم اجنبی نجه سن .

Esed
Esed
1 سال قبل

آیا امکان رشد یک تشکیلات گسترده ایرانی – فارسی در نقاط غیر فارس زبان وجود دارد ؟ . اگر کشتار و خفقان مطلق بعد از قتل عام حکومت ملی آذربایجان نبود هیچ تشکیلات ایرانی – سراسری امکان رشد در آذربایجان را بعد از انقلاب ۵٧ را نداشت . بنظر من حتی اگر در زمان انقلاب ۵٧ یک انجمن بنام آذربایجان وجود داشت هیچ تشکیلات ایرانی- فارسی در آذربایجان رشد نمیکرد و اگر یادتان باشد حزب خلق مسلمان علارغم تمامی نا رسائی هایش از تمامی تشکیلاتهای ایرانی- فارسی در آذربایجان برزگ و اکثریت مطلق را داشت . اما امروز با توجه به رشد و آگاهی به حقوق ملی ملت تورک از یک طرف و نفی هر گونه حقوق ملی – مدنی تورکها از طرف اپوزیسیون تمامیت خواه ایرانی – فارسی دیگر هیچ امکانی برای تشکیلاتی گسترده تحت نام ایران در آذربایجان وجود ندارد . و در ضمن کم رنگ شرکت کردن آذربایجان در اعتراضات کنونی را باید خوب خواند و به نتیجه و تحلیل درست رسید . با نفی حقوق برابر پیروزی بر رژیم ددمنش آخوندها ممکن نیست.

بهمن خیرخواه
بهمن خیرخواه
1 سال قبل
پاسخ به  Esed

عمری با رفقای آدربایجانی و کردستانی ، کرمانساهی و لر، گیلک و مازدرانی ‌،بلوچ و سیستانی ، خراسانی و شیرازی ، اصفهانی و اراکی و…. علیه دو حکومت تمامیت مبارزه کردیم با هم سرود خواندیم و در غم و شادی هم شریک بودیم . ولی نه با این زبان و ادبیات که ما نه در کتابهای دکتر ساعدی و صمد بهرنگی خواندیم و نه بهروز دهقانی و دیگر کوشندگان آذربایجانی شما از کجا آمده اید؟

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x