
جمعه دوازدهم اسفندماه 1401 برنامهای در فضای مجازی (کلاب هاووس) برپا شد .موضوع این برنامه بررسی جنبش شورایی با مصداق مبارزات هفت تپه، دستاوردها، افت و خیزها، تجربه مبارزه خلاقانه و نقش کانال مستقل هفت تپه و سخنرانان: عباس منصوران-محمود قزوینی-علیرضا بیانی و البته برگزار کنندگان که با اسامی کوچک بدون هیچ گونه هویت سازمانی برنامه را هدایت می کردند .
گرچه سخنرانان باید به موضوع برنامه میپرداختند و موضوعاتی درباره جنبش شورایی و مصادیق آن را به لحاظ نظری و کارکردی در این شرکت نشان می دادند اما آنچه در مرکز توجه سخنرانان بود نه شورا بلکه شبحی از شورا که هریک به شکلی از سازمان شکل یافته در ذهنیت خود آن را بیان می کردند در واقع امر دستمایه ای برای طرح هدف مشترک آنها یعنی رواج گرایش ضد سندیکایی نه با نقد نظری و چهارچوبی مستدل بل که با تحریف و تخریب این نهاد صنفی طبقاتی ونسبت های نادرست و اتهام آمیز و ترور شخصیت کسانی که از ایده ی سندیکایی هم، به عنوان تشکلی مستقل و آزاد و پایدار نام میبرند همراه بود. و اگر نبودحضور و سخنان تعدادی از میهمانان برنامه که هم به شکل سازمان موجوددر هفتتپه و هم نحوه عملکرد و هم دستاوردهای آن بطور مبسوطی بپردازند (از جمله می توان اظهارات علیرضا عسگری و یکی دو نفر دیگر از میهمانان برنامه را که واقعا بیانگر دغدغه آنان حمایت و دفاع آنان از کارگران هفتتپه بود) محتوای برنامه جز دشمنی با سندیکا و فعالیت سندیکایی نمود دیگری نمی یافت .
برای پرداختن به تمامی آنچه که درساعتها گفتگوی این کلاب گذشت نیازمند پیاده کردن فایل صوتی این سخنان و پرداختن دقیق به هر اظهار نظر قابل نقد در این گفتگوهاست که به وقت ِخود، کاری در خور اعتنا است ولی این شرایط تنها اجازه می دهد سخنان سخنرانان را پیاده و فاکتهای دقیقی از اظهارات آنها را ارائه داد . اما آنچه مرا واداشت تا به موضوعات طرح شده دراین کلاب بپردازیم مواضع ضدکارگری در پوشش دفاع از کارگران هفتتپه و رواج انحرافات جدی بنام مواضع انقلابی در جنیشِکارگری است . مواردی که البته اصلا تازه نیست و هر از گاهی از سوی افراد و جریاناتی و امروز از سوی سخنرانان این کلاب صورت می گیرد.
نقطه اشتراک سخنرانان “بررسی جنبش شورایی…” اتفاقا پیرامون شورا و جنبششورایی نیست چون این افراد طی سخنرانی های خود اساسا نشان می دهند که نه شورا را بدرستی میشناسند و نه آنچه را در هفت تپه رویداده است . تشکلی که از دل این رویدادهای مبارزاتی شکل گرفته است، شورا نبوده و نیست . آنها غافل از این پیام رهبران مبارزات هفت تپه که همواره بر مضمون فعالیت شورا تکیه داشته اند هر یک از ظن خود تعریفی سردستی از شورا ارائه میدهند و به دنبال تمایلاتِ خود در جنبش کارگری هستند که به دلایل عمده بودن موضوعی دیگرکه نقد اساسی «منشور مطالباتی …» اصل تفکرات این جماعت راهی به گفتگوی همگانی پیدا نمیکند و فضای گفتگو دوقطبی تنها درجاییکه موضوع امضای «سندیکا»ی هفت تپه که مرکز و بهانهی دشمنی سخنرانان با اصل فعالیت سندیکایی را موجب میگردد تا این به اصطلاح فعالان چپ و کارگری بخشی از جنبش کارگری که سندیکا را تشکیلات متبوع خود دانسته اند مورد دشمنی کین توزانه همراه با دروغ و جعل قرار دهند .
از آنجا که سالها در ترویج سازمانیابی کارگران و به ویژه دهه هفتاد و به بعد و در دهه هشتاد در کمک به برپایی سندیکاهای کارگری به همراه هیات موسسان سندیکاهای کارگری در ایران نقش داشته ام و از راه های ممکن و مقدور از جمله نشر مطالب به اهمیت نقش سندیکاها در زندگی کارگران پرداخته ام طبعا به هدف مناسبی برای این جماعت بیعمل و پرگوی در حاشیه جنبش کارگری قرار گرفته ام . البته این هجوم به ظاهر نقادانه ولی دشمنانه آکنده با جعل و دروغ نه به دلیل رواج سندیکا که پایداری درهمراهیام با کارگران و طبقه ای که از آن برآمده ام ،رخ می دهد که قطعا هراسی نیست. آنکس که در مقابل جعل و دروغ می ایستد طبعا انتظاری جر این نیز نمی تواند ازاین جماعت داشته باشد پافشردن او در بیان حقیقت کاری است انقلابی .
چرا میگوییم سخنرانان این کلاب درک روشنی از شورا و آن تشکلی که در هفت تپه وجود دارد، ندارند ؟
این ادعا را میتوان از سخنان ابراز شده از سوی هریک دریافت. پیشاپیش لازم به یادآوری است که این سخنان از فایل صوتی ذحیرهی این برنامه پیاده شده است و بدون هیچ دخل و تصرفی در مضمون آن ارائه میشود.
از نظر اولین سخنران محمود قزوینی، تشکل موجود در هفت تپه پس از سندیکا مجامع عمومی است که کارکرد شورایی دارد . از نظر ایشان سندیکا هم ابتدا به ساکن مجمع عمومی بوده و مضمون شورایی داشته و با بیان نام سندیکا بنابه دلایلی که از بیان آنها سر باز میزند ماهیت شورایی و مجمع عمومی خود را از دست داده است! محمود قزوینی در ادامه ی و توضیح کارکرد مجمع نمایندگان چنان به نقیض گویی در میغلطد که آشکارا نقش و مضمون فعالیت شورایی را نیز مهر باطل میزند و تصمیمات نخبگان کارگری هفت تپه را معیار قرار میدهد . دلیل آن نگاه نه تنها خامی و بیدانشی نامبرده که خط مشی حزب متبوع اوست که کارگران حزبی و در نهایت حزب را منشا اصلی تصمیمات کارگری میدانند . بخوانیم :
«بنظر من کانال در رابطه با خود هفتتپه ، مجمع عمومی و مجمع نمایندگان را به شکل بسیار برجسته ای در جنبش کارگری ایران به همه نشان داده است .مجمع عمومی چیزی نیست که فقط در هفت تپه پیش اومده و اجرا شده . این جنبش عمومی کارگری بهر حال درتشکیل مجمع عمومیها وجود داره . مجمع عمومیها و هیاتهای نمایندگی و یا انتخاب نماینده و اینا قرار داره . اون که مستقل است. مستقل از دولت عموما اینجوری هست . یه مورد سندیکا ی شرکت واحد تشکیل شده . من بعدا راجع به سندیکای هفتتپه اگر وقت شد صحبت میکنم . که سندیکای هفتتپه در زمان تشکیل اش همین مجمع عمومی نمایندگان بوده و در واقع یعنی تو جنبش شورایی قرار داشته و اصلا توی اون چیز نبود اینکه چی شد و چی نشد، بحثاش جداست . اما بنظر من توی انتخابات عمومی توی هفتتپه انتخاب شده چیزی که به نام سندیکای هفت تپه است »
ترجمه سلیس این پراکنده گویی ها این است که سندیکای هفت تپه همان مچمع عمومی است که در جنبش شورایی دسته بندی میشود . متاسفانه به دلیل ذهن مغشوش گوینده این استنباط از گفتار وی به دست می دهد و البته خواننده این اظهارات ممکن است به ترجمان دیگری نیز دست یابد . او در ادامه می گوید:« اما چیزی که در هفتتپه اتفاق افتاد این مجمع عمومی بصورت دایم بوده . یک عده رهبران کارگری به طور مرتب سر مسایل مختلفی یا مطالبات مختلفی که جلو روی کارگرا بود از دستمزدهای عقب افتاده تا مساله خلع ید تا اول ماه مه ( برگزاری اول ماه مه در هفت تپه استثنایی بود ما نداشتیم توایران این دوره برگزاری اول ماه مه در یک مرکز کارگری بزرگ فکر می کنم سال ۹۹ بود یادم نیست کی بوده بنظر من اول ماه مه با شکوهی بوده و متفاوت بوده یا مثلا جشن خلع ید گرفتند )یا کلا همه مبارزاتی که داشتند براساس مجمع عمومی بود وقتی می گوییم مجمع عمومی بعضیها برمیگردند بما میگن که شما میگین مجمع عمومی ! اصلا تو ذهنشون نمی گنجه مجمع عمومی شرکت یا کارخانه را با مجمع عمومی یه تشکل قاطی می کنند ! بابا این جنبش مستقیم کارگران است میگی تشکل نیست ؟ خب تشکله دیگه ! این رهبرانش؛ اینم بهش اضافه شده کانال مستقل هفت تپه ! بهش ابعاد دیگه ای داده! بعد مجمع نمایندگان اونجا چی شد ؟ این نمایندگانش هم اینجوری نبود که برن بشینن قانون کار یاد بگیرن…. »
محمود قزوینی اساسا هیچ نقل قولی از نمایندگان مجامع عمومی و رهبران جنبش مطالباتی کارگران برای اثبات برحق بودن جنبش مجمع عمومی بیان نمی کند او با زبان الکن اما مصرانه میخواهد عقاید ونظرات حزب کمونیست کارگری را در قالب جعلی از واقعیت آنچه در هفت تپه گذشته است قالبگیری کند. بهمین خاطر است که حتی سندیکا را هم مجمع عمومی مصادره شده به نام دیگری میداند و هویت مجمع نمایندگان را هم که محصول مبارزه ای هوشمندانه کارگران در مقابل تحمیل نمایندهی وزارت کار بود و به مجمع نمایندگان فرارویید را نیز به مجمع عمومی تغییر میدهد . در واقع با مصادره ویژه مضمون شورایی فعالیت های مجمع نمایندگان در عمل و تعبیرنادرست در ارتقا یافتگی نهاد مجمع نمایندگان به “شورای هفت تپه”و یا تعبیر کلی تری به نام “جنبش شورایی” عملا مسبب رواج مخدوش و نادرست درکی از شورا و جنبش شورایی میشود .
اشکال ماجرا تنها در این نیست که این مجذوبان شورا، اتفاقِ افتاده را به نادرست گزارش می کنند بلکه در آنجاست که اینان حتی شورا و اداره شورایی را هم نمی شناسند. درکی که محمود قزوینی ارائه می دهد دقیقا . آشکارا بیان رفتاری کاملا ضد شورایی است که البته با دریافت او از سندیکا ، حتی درکی سندیکایی هم نیست او درادامهی دفاع از کانال مستفل هفت تپه در مورد نحوه و شکل تصمیم گیری آنچه او شورایی می نامد، چنین می گوید :
«….اگر مثلا کانال هفت تپه میآمد و می گفت امروز باید بریم مثلا سندیکا تشکیل بدیم بنظرم ایزوله میشد. کانال مستقل نمیماند چون اونجا یه مبارزه ای در جریان بود ، یه ابتکاری زده بودند ،که مثلا کارگران می رفتند روی سنگر همون جا تقسیم کار می کردند، سخنرانی میکردند، مسایل رابا هم در میان می گذاشتند ، از همون جا می گفتند بریم دم ساختمان فرمانداری یانه؟ تصمیم میگرفتند ….مسلما رهبران کارگران ، فعالین کارگری از قبل صحبت کردند، همین جوری هم نیست که فقط به رای کارگران باشه، در نهایت به رای کارگران بود، به تصویب کارگران بود ، اینه که بنظر من یک تشکل است،یه کمیته ، یه تریبون مختص است ….» .
اینکه آیا این روایتها درست است یانه! خود یک موضوع است اما این برداشت محمود قزوینی از اداره شورایی و اینکه شورا ، مجمع نمایندگان و حتی سندیکا همه همان جنبش محمع عمومی است و شیوه و کارکرد آن صحبت ها و هماهنگی های از پیش مشخص شده رهبران کارگران و فعالین کارگری است که فقط به رای کارگران و در نهایت به تصویب آنها بستگی دارد این پرسش را پیش روی این جماعت می گذارد پس تکلیف آن شور و مشورت و خرد جمعی و آن جنبش مستقیم کارگران چه میشود ؟ کجای این گزاره محمود قروینی به عنوان منادی حزبی که مدعی است جنبش مجمع عمومی همان تشکل کارگری است که می تواند تقسیم کارکند و براساس دموکراسی و رای همگانی در یک گردهمایی برای مبارزه تعیین تکلیف کند ! را می توان دید ؟ کجای این گزاره نشان از تداوم جنبش مجامع عمومی دارد ؟ چه شده است که این جنبش مجامع عمومی ادعایی امروز تا این پایه ضعیف و ناتوان از سازماندهی کارگران است که موضوع شوراهای اسلامی کار دوباره در دستور مشتی جماعت بریده از کارگران قرارگرفته و چه بسا در هفت تپه شکل گیرد؟ کجا بوده و هست این جنبش مجامع عمومی که از شاخصترین مدافعان حقوق کارگران هفتتپه اسماعیل بخشی کمترین حرکت حمایتی را ندارد و درخواست و مطالبه برگشت به کار اورا دنبال نمیکند ؟ آیا این ادعاهای صدمن یک غاز از نظر کارگران هفتتپه و فعالان کارگری صادق و با شعور آن پذیرفتنی است ؟ چرا عدهای جماعت شکم سیر از میان مهاجران و تبعیدیان خارج از ایران که حتی در اتحادیه های همان کشورهای محل سکونت خود کمترین اثربخشی را هم نمی توانند داشته باشند چنین نسخه های بیمقداری را برای طبقهی کارگر ایران تجویز میکنند؟
و اما برگردیم به اظهارات عباس منصوران که در مقایسه با دو دیگر سخنران کوشیده است دستاوردهای مبارزات کارگران را مستند وبه تالیف در آورد . برای این کوشش ارجمند از همین جا درود می فرستم منتهی با صحبت های ایشان هم می توان رگه های پر رنگی از عناصر غیر واقعی را در اظهاراتش یافت . اول اینکه منصوران به اشتباه تصور میکند که کسانی با مجمع نمایندگان مشکل دارند و آن را تشکل پایدار نمیدانند. این اشتباه شاید ناشی از خلط «جنبش مجامع عمومی» (و نقدهای جدی برآن با تشکل مجمع نمایندگان است . این دو با هم تفاوت جدی دارند و همانطور که در بالا هم اشاره شد مجمع نمایندگان از کلیه نمایندگان کارگاه های مختلف و بخش های اداری زراعی و فنی و تولیدی نیشکر هفت تپه شکل گرفت و با هوشمندی و درایت فعالان و پیشروان کارگری هفتتپه برای جلوگیری از افتراق و پراکندگی نمایندگان و فعالیت منفرد و بخشی و جزیره ای آنان طرح مجمع نمایندگان پاگرفت و به رهبری مبارزات کارگران پرداخت. این نه تنها مجمع عمومی مورد نظر حزب کمونیست کارگری و وابستگان آن نیست که خود نوعی از تشکل مبتنی بر اتحادِنمایندگان و همانگونه که فعالان هفتتپه به درستی اصرار داشتند فعالیتش متکی به مشورت و هماهنگی و دارای مضمونی شورایی بود. این خلاقیت را متاسفانه دیگران به حساب نادرستی واریز کرده و میکنند . طبعا دوره این نمایندگان یا براساس قانون پایان می یابد و یا با توسل به زور و سرکوب دچار ناکارآمدی میشود و تنها ضامن بقا و ادامه کاری چنین شکلی از تشکل حمایت کارگران و ارتقاء سازمانی آن به شکلی عالیتر و نظاممند است. قطعا کارگران هفت تپه دقیقترین روایت را از چگونگی اوضاع مجمع نمایندگان خواهندداشت .
اظهارات بعدی منصوران نیز ناشی از درک غلط فعالیت سندیکایی و این همان دانستن هر سندیکا با مدلهای اروپایی سانتریست و بوروکراتیک آنست و او در دقایق آغازین بحث خود از شکل گیری سندیکای هفت تپه چنین می گوید :«برای ورود به اصل موضوع ناچارم به سالهای پیش برگردم ، زمانی که سندیکای هفتتپه در اردیبهشت ۸۷فراخوانده شد و اعلام موجودیت کرد در یک صبح روز ابان که رای گیری شد بیش از هزار کارگر شرکت کردند در یک مجمع عمومی که رویکرد شورایی داشت و ۹ نفر را برگزیدند …ولی اینطور که گفته شد هم کانال مستقل وهم تجربه هفتتپه سازمان یابی اش یعنی ساختارش و رویکر د شورایی اش کشف شد این نبود که چند نفر اراده گرایانه یا از حزبی دستور بگیرند یا از جایی از بالا دستور بگیرند .این درون جنبش کارگری کشف شد . سندیکای ۸۷تجربه ای بود ،چند سال کارکرد و بعد خود مبارزه و افت و خیز ، سوخت و ساز فعالین کارگری افرادی را در درون خودش در بطن مبارزه کارگری در هفتتپه آفرید مثل اسماعیل بخشی ، بهمنی و سایر … و دیگه یک نفر نبود یک ساختارجدیدی بود جدید که عمدتا در ایران بعد از سال ۵۷ بعد از شوراهایی که سرکوب شدند که البته امید واریم بعد ها بتوانیم همه تجربههای جنبش شورایی را در ایران و جهان ونقش آنها را بهر حال یک مروری داشته باشیم »
منصوران به درستی به وجود مضامین شورایی در سندیکا اشاره می کند ولی متاسفانه همانطور که خود در ابتدای سخنرانیش بخاطر بی توجی به موضوع هفت تپه از خود انتقاد می کند در این گزاره کوتاه مقدماتی کاملا مشهود است که درکی از عناصر اصلی از دست رفتن خصلت شورایی سندیکا ندارد و این همان ضعف ارزیابی اوست همچنانکه دیگران و منتقدان فعالیت سندیکایی هم فاقد این درک هستند و با ارزیابی از فعالیت سندیکاهای رفرمیست در جهان، برهر سندیکا و هر فعالیت سندیکایی مهر باطل میزنند . سوال از او و دیگران این است اگر سندیکاهایی که بعد از یک دوره بیش از بیست سال غیبت به خاطر سرکوبگری های ضد کارگری سرمایهداری و دولتهای آن در ایران دوباره با کوشش های کارگران و تابو شکنی از آن در جامعه مطرح شد اگر آنچنان که این منتقدین بی مطالعه آن را رفرمیست ارزیابی میکنندکه قادر به مبارزه بهر شکل از اعتصاب وشیوه های دیگر نبود و اراده ای هم برای اینگونه مبارزات در کارگران سندیکایی وجود نداشت! چرا از سوی رژیم سرمایهداری ایران تحمل نشد و سرکوب گردید؟ مگر نه اینکه با تلقی این منتقدین ظرفیت شورایی در هر تشکلی بنا به وجودکارگران و سطح مطالبات آنان وجود دارد چر این خصلت و ویژگی “شوراگرایی ” جلوهی مادی پیدا نکرد ؟ چرا بی توجه به آن ظرفیت هایی که چنین ساختاری را در هر سندیکا میتواند شکل دهد و در تاریخ مبارزات کارگران همین کشور پیش از انقلاب از سالهای برپایی سازمان های کارگری تجارب گرانقدر و دستاوردهای بی نظیری چون برقراری حقوق کار و تامین اجتماعی و و غیرو و غیرو را با همین ساختارهای سدیکایی کارگران به دست آوردند نادیده می گیرند؟ دلیل این کوته نظری جز آنست که این منتقدان به تاریخ مبارزات همین طبقه کارگر از بدو پیدایش تا کنون شناخت و آگاهی کافی ندارند ؟
بزرگترین ایراد کسانی که قائل به وجود شورا در هفت تپه هستند این است که آنها نقل قول هایی در باره مضمون و مفهوم و نگاه شورایی را ملاک وجود ساختار شورایی میگیرند. اسماعیل بخشی و یا دیگر کارگران مبارز هفت تپه به درستی بر وجه ترویج و آژیتاسیون شورا درحین مبارزه انگشت می گذارند و تلاش میکنند این ایده را پر رنگ کنند؛ خود بهتر از هرکسی میدانند که مجمع نمایندگان شورا نیست ولی میکوشند با امکانات موجود با رفتار جمعی، از کارگرد انفرادی نمایندگی در هر بخش از هفت تپه فاصله بگیرند و بسیار طبیعی است که ذهنیت آلترناتیو کار جمعی را در مقابل رفتار های فردی (که ادارات کار محل با دستور از بالا نماینده کارگری را به هفت تپه حقنه کردند) قرار دهند اما افرادی که این هوشیاری و خلاقیت را درک نمیکنند داد سخن سر میدهند که جنبش شورایی در هفتتپه در مقابل جنبش رفرمیستی و سانتریستی قرار گرفت!
البته منصوران این را فهمیده است او با تشبیه کشف شورا به شاهکار میکل آنژ خود نیز کشف تازهای کرده است و بطور ضمنی این نظر را دارد رواج می دهد که باید از درون صخره، پیکره ای زیبا را تراشید او گفته اسماعیل بخشی را تکرار می کند که : «ما شورا را زندگی می کنیم نه فقط تجربه می کند بلکه زندگی می کند شورا را ،کشف اش کرده اند! البته چیزی به نام مجمع عمومی که هر لحظه قابل فراخواندن بود و برای هر کاری و هر تصمیمی روی سکوی هفت تپه رای گیری میشد، درون این چیزجدیدی در آمد که البته شورا نبود ولی رویکردی شورایی داشت مجمع نمایندگان بودکه با مجمع عمومی فرق میکند، مجمع عمومی در واقع برای یک هدف خاصی انتخاب میشود و فراخوانده میشود »
اما وی آنچنان متاثر از پروپاگاندای ضد سندیکایی طرفداران جنبش مجمع عمومی است که با این سخنان در دام این جریان منحط موجود در جنبش چپ می افتد. او می گوید: « بهر حال گفته میشود که این نهاد کارگری به نام مجمع نمایندگان پایدار نیست و سندیکا پایدار است ، کافیست به سندیکا نگاه کنیم ببینیم پایدار بودنش را، ویا سندیکاهای دیگر چقدر پایدار بودند؟چقدر توی این شرایط تونستند کار را به پیش ببرند»
به این ترتیب منصوران در یک خطای شناختی از دیدگاه طرفداران تز «جنبش مجامع عمومی» و دشمنی آنها با هر تشکل پایدار و مستقل به ورطه دشمنی با بخشی از جنبش کارگری که سندیکا را سازمان و ظرف مناسبی برای فعالیت و مبارزه انتخاب کردهاست، افتاده و عملا در یک پلاتفرم ضد سندیکایی دوشادوش کسانی قرار گرفته است که بنظر میرسدهیچ گونه اشتراک بنیادین نظری با آنان برسر جنبش کارگری ندارد. در واقع منصوران علیرغم واقع بینی قابل تعمیم در همه عرصههای جنبش کارگری به خلط بین دوغ و دوشاب تن داده است.
سخنران سوم این کلاب علیرضا بیانی اما آشکارا با جعل و دروغ علیه فعالیت اتحادیه ای و فعالان آن کمر بسته است. او نیز در خارج از ایران زندگی می کند و از سال ۱۳۸۸ مهاجرت کرده است فارغ از دلایل مهاجرتش طرح این موضوع از آن جهت است که میشد انتظار داشت که اگر انسانی معقول و منطفی باشد حتما آن شرایط و هم پیش از آن از دهه اول پس از انقلاب و سرکوب های مستمر کارگران و سازمان های کارگری تا برآمد و بازگشایی اولین سندیکا در دهه هشتاد را شاهد بودهاست را درک و تحلیل کند. متاسفانه این انتظار کاملا بیجا است و اظهارات او نشان از ذره ای واقع بینی ندارد . جدای از این قضاوت لازمست ببینیم چرا او نمی تواند در صف یک منتقد در جنبش کارگری نقش سازنده ای داشته باشد .
مشکل در این نیست که او مخالف سندیکاست چرا که این حق طبیعی هر کسی است که در گزینش شیوه سازمانیابی طبقه کارگر به نوعی از سازمان کارگری باورمند باشد که با دیدگاه هایش انطباق بیشتری دارد. مشکل انجاست که او اساسا درک درستی نه از سندیکا و نه از شورا ارائه نمی دهد و بدتر از آن به اتهامات سنگینی علیه افراد و نه نقد دیدگاه و نگرش آنها دست میزند . او دروغ میگوید و از آن بدتر به نام دفاع از طبقه کارگر دروغ میگویدو به پوپولیسم و عوامگرایی به نام چپ دست میزند . حال ببینم ایشان به شورا و مبارزات هفت تپه از چه منظری می نگرد .
دریافت علیرضا بیانی از سرفصل نوینی درجنبش کارگری ایران که منبعث از جنبش کارگران هفت تپه است به روشی در مبارزه به شکل خرد جمعی نام می برد که تحت عنوان اداره شوراییی مطرح شده است . او ازاین سرفصل در شرایط خاص هفت تپهی در آستانه خصوصی سازی و بحران شدید چپاولگری بخش خصوصی صحبت میکند و نقطه عزیمت خود را نه بروجود مشکلات پیشا خصوصی سازی که در مرحله ی پسا بحران قرار میدهد به خاطر این گزینش طبیعی است که مبارزات کارگری را با ابعادی خاص بررسی کند. البته این گزینش به خودی خود اشکالی ندارد اشکال در آنست که از نیمهی مبارزات هفت تپه وارد میشود و گویا کارگران پیش از آن فاقد مشکلات از جمله مشکلات صنفی خاص خود بوده اند. بنابراین او در مرحله رشدو زایش مطالبات جدیتری به بررسی مبارزه کارگران وارد میشود و طبعا درکی حقیقی از روند مبارزه کارگران هفت تپه را ندارد و به همین دلیل به سخنرانی هایی استناد می کند که موضوع آن را بتواند به اداره شورایی نسبت دهد .
او به راهکارهای متفاوتی اشاره دارد و از میان آنها به راهکاری که تاکید برقدرت کارگران در اداره هفتتپه را بیان میکند توجه میدهد و این نقطه را سرفصل قرار می دهد و چنین تحلیل می کند :
«راهکاری که این مساله را تاکید کرد که میشه این کارخانه را ، تولید را در اختیار خودمون بگیریم ، همهی ابزارها و امکاناتش را، و می تونیم خودمون کارخانه را اداره کنیم ، همهی تخصص هاش را داریم از هیچ چیز نگران نیستیم . با قدرتی که داریم (تاکید برسر این قدرت نقطه عطف بود ) می تونیم خودمون کارخانه را به پیش ببریم – در اینجادر واقع سرفصل شد. یعنی تا قبل از این هم اگر میخواست با خصوصی سازی مبارزه کند یا باشرایط مشابه مثلا با روشهای سندیکایی یا اعتراضات برای یکسری کسب امتیازات مطرح میشد ولی اینجا روشی مطرح شد که اولا کارگران آن را متوجه بشن که فهمیدند یعنی چه! …..بنابراین این قابل فهم بود یعنی به روش خرَدِ جمعی اینکار فقط صورت میگرفت نه به یک روشی که مثلا یک عده نخبه ، حرفه ای مثلا یک گوشه ای بنشینند برای بقیه تصمیم بگیرند . برای همین این تاکید شورایی از اینجا شروع شد که ما به شکل شورایی اینجا مشورت کنیم با مضمون و مفهوم مشورتی یک روش مشورتی . این در واقع داشت از کانسبت های قدیم (منظور زمینه ها است – تاکید از نویسنده) از ماقبل خودش عبور می کرد ، روشهای سلسله مراتبی که در چهار چوب سندیکالیزم مطرح است ….»
آنچه از صحبت های علیرضا بیانی مشهود است اینکه ۱- خرد جمعی یعنی شورا 2- شکل شورا یی یعنی مشورت کردن و ۳-مشورت یعنی مضمون و مفهوم یک روش مشورتی است . این نهایت درک علیرضا بیانی از شورا است . در اینجا هیچ از تصمیم گیری و براساس اراده جمعی خبری نیست ! در این جا هیچ تصمیمی گرفته نمیشود فقط مشورت و یا برقراری روش مشورتی است همان آیه شریفه “وَ شٰاوِرْهُمْ فِی اَلْأَمْرِ“
و یا « وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَیْنَهُمْ ؛ و کار آنها به طریق شورى و مشورت در میان آنها صورت مى گیرد» منتهی نه از زبان مسلمانی معتقد. (توخود حدیث مفصل بخوان از این مجمل !)
اما اشکال اساسی ترسخنان علیرضا بیانی در این است که شان نزول این شکل شورایی را تحقق یافته می گیرد یعنی اینکه او از راهکار سخن میگوید و صرف بیان راهکار را اداره شورایی می پندارد . ایشان حتی نمیداند راهکار وازه ترکیبی از راه+کار به تنهایی چیزی را حل نمی کند کاری که براساس این مشی معین انجام میشود نتیجه ای خواهد داشت. این ایده ایست که در بهترین حالت همانگونه که در کلام زیبای اسماعیل بخشی در مورد” ما شورا را زندگی می کنیم ” به منظور ترویج “شورا ” آنهم نه مشورت بل که نهادِتصمیمگیر جمعی و نه صرفا نهادی برای تجمیع خرد و داناییها (خرد جمعی ) رواج داده میشود.
چنانچه قرار بود این راهکار مادیت پیداکند از محدوده ایده به عمل در آید نیازمند ساختاری مناسب خود بود آیا چنین ساختاری در هفت تپه ایجاد شد؟ این چه مقایسه ی مسخره ایست بین آنچه وجود ندارد با سندیکایی که به قول ایشان سلسله مراتبی است (اشازه به سندیکای هفت تپه نیست).
علیرضا بیانی حتی خود نیز باور ندارد که این نوع اداره شورایی که در تصورات اوست ( نه حرف اسماعیل بخشی و نه اعتقاد طرفداران اداره شورایی است) در عمل شدنی باشد! او در ادامه پس از نفی هرگونه خردجمعی درساختارسندیکایی ودادن امتیاز به دیدگاه مشورتی خود چنینمیگوید: «سندیکالیستی در واقع به این معنایی که یک تشکل که هیات مدیره معینی دارد و یک بار برای همیشه انتخاب شدند دیگه مگه میشه تکونشون دادو اونا در واقع میشن طرف مذاکره با کارفرما و دولت و اگرسازشی بخواد صورت بگیره، معامله ای یاهرچی بشه کافیه اون چند نفر در واقع پای این مذاکرات به توافق رسند ، کل یک جنبش را تحت تاثیر خودش قرار بده . این روش اتحادیه های اروپایی خیلی متداوله. تو اروپا در واقع تاکید می کنندکه کارگران اصلاباید برن عضو اتحادیه بشن برای اینکه مایل نیست با یک توده شورشی بدون تشکیلات روبرو بشه . بلکه او میخواد به عنوان کارگر توی تشکیلاتی قرار بده با نمایندگانِ تو وارد مذاکره بشه اونها را که متقاعد کرد یعنی شما را هم متقاعد کرده است در صورتیکه این خرد جمعی در واقع این روش را میذاره کنار. چون میگه آرای یک به یک کارگران موضوع بحث است نه آرای منتخبین اینها خوب بله نمیشه ۵۰۰۰نفر رفت تودفتر فرمانداری اونجا دوتا نمایندهانتخاب میشه میره نظرات اینارو میبره میده ولی چه برسر کارخانه بیاد، چطوری این را اداره اش بکنیم ، آرای مجموع کارگر است و نه یک تشکیلات!»
آنچه از این سخنان به سادگی قابل فهم است باز موضوع ساختار شورایی و نحوه اداره شورایی است و از نظر علیرضا بیانی ۱- روش اتحادیه ای یکبار انتخاباتی صورت می گیرد و نمایندگان دایم العمر و غیر قابل تکان دادن هستند ! ۲- اتحادیه مفید نیست چون کارگران عضو در آن تودهی شورشی و بدون تشکیلات نیستند! تا اینجای کار متوحه میشویم کارگر تشکیلات نمیخواهد کافیست شورشی باشد . ۳- در اتحادیه کافیست نمایندگان متقاعد شوند حتما اعضا هم متقاعد خواهند شد ! این هم توهین به شعور کارگران است و پذیرش این اصل که چون عده ای نماینده را بشود فریب داد بقیه هم فریب خورده اند! ۴- چون امکان گفتگو با مثلا ۵۰۰۰ نفر وجود ندارد پس نماینده گزینی برای طرح نظرات در مذاکره ضرورت می یابد ! ببینید چگونه به پوپولیسم برای فریب کارگران متوسل میشوند خب اگر ۵۰۰۰ نفر ساز و کاری برای به تفاهم و رسیدن بر سر یک موضوع پیدا می کنند به طریق اولی در ساختاری نظام مند این امکان را می یابند! پس چرا باید درک شورشی بدون تشکیلات را از کارگرانی داشت که میخواهند اداره شورایی را به عنوان عالیترین شیوه پیش ببرد، ؟ این گیج سری گوینده را چگونه می توان توجیه کرد ؟
سندیکا یا هر ساختار اتحادیه ای ، شورایی برخلاف نظرات علیرضا بیانی به اراده کارگران شکل می گیرد و این اراده بهر میزان بر آگاهی و دانش طبقاتی متکی باشد آن سازمان کارگری می تواند چنان ساختاری را شکل دهد که پاسخگوی آن میزان از انتظارات آگاهانهی طبقاتی باشد . در عین حال هر سازمان کارگری درضمن پویایی و خلاقیت استعداد گرفتاری در انواع بحران ها را نیر در خود دارد. این احکام قطعی که چون مقدرات لایتغیر در مورد سندیکا یا هر سازمان کارگری صادر میشود را با هیچ منظقی نمی توان پذیرفت . این همان ایجاد اعتشاش قکری در بین کارگران و عامل بازدارنده در راه سازمان یابی و ترویج پراکندگی و بی سازمانی است .
از انجا که بخش های دیگری از فایل صوتی سخنرانان این کلاب باید پیاده شود ادامه این نوشتار به آینده ای نزدیک موکول می شود.
ادامه دارد
خبرها، گزارش ها و ویدئوهای بیشتر را در تلگرام اخبار روز ببیند
برخی از محافل ” چپ ” هوادار طبقه کارگر فرقی میان وظایف حزب کمونیست و سندیکا قائل نیستند …
این محافل می گویند ؛ “کارگران باید دراتحادیه های کارگری جمع شوند و بر ضد نظام سرمایه داری مبارزه کنند و با سیاست انقلابی این نظام را سرنگون کرده ونظام
مورد نظر خود را که باید نظامی “سوسیالیستی ” و دمکراسی را تامین کند مستقر نمایند . کارگران حق دارند در اتحادیه های گوناگون فعال بوده و سازمانهای سیاسی گوناگون ایجاد کرده و برای سرنگونی نظام حاکم مبارزه کرده و حکومتی را مستقر سازند که یک ” حکومت پلورالیستی کارگری ” باشد ” .
البته اینکه این حکومت ” پلورالیستی کارگری “چه صیغه ایست و در مغازه کدام عطاری یافت می شود سکوت می کنند . بنظر آنها طبقه کارگر به حزب نیاز ندارد و خودش باید خودش را از طریق اتحادیه های کارگری آزاد کند ” . این تئوری های ورشکسته و ضد حزبی که محصول تفکرات تروتسکیستی و منشویکی است که درخلال سالهای اخیر بشدت رشد کرده و به مبارزه طبقه کارگر صدمه زده است .
این محافل درضمن خود را چپ وکمونیست نیز می نامند ولی حزبیت و وجود حزب طبقه کارگر را نفی می کنند و تمام آن زمین صافی را که برای تهاجم ایدئولوژیک امپریالیسم لازم است فراهم می سازند.
این محافل ” چپ ” کارگری ها اساسا درک نمی کنند که اتحادیه کارگری چیست؟ حزب طبقه کارگر کدام است؟ چه تفاوتی میان مبارزه حرفه ای و مبارزه سیاسی وجود دارد؟ وظایف اتحادیه کارگری و وظایف حزب طبقه کارگر کدامند؟
از سالهای ۱۲۹۰ تا ۱۳۰۴ نخستین اتحادیه های کارگری در ایران پا گرفتند . اتحادیه کارگران چاپخانه های تهران در سالهای ۱۲۹۷ پدید آمد. در آن هنگام هنوز ” حزب کمونیست ایران ” که نخستین کنگره اش در بندر انزلی در سال ۱۲۹۹
برگذار شد تاسیس نشده بود. تاریخ اتحادیه های کارگری و جنبش کارگری مقدمتر از جنبش کمونیستی است. این واقعیت تنها به ایران ربط ندارد در سراسر تاریخ رشد سامان سرمایه
داری چنین بوده است. مارکسیسم و کمونیسم قبل از اتحادیه های کارگری بوجود نیآمدند، بلکه بعد از آن و از جمله بر زمینه همین تجارب جنبش کارگری پا گرفتند. این که وظایف اتحادیه کارگری را به صرف تقدم تاریخی آن، به گردن حزب طبقه کارگر بگذاریم و یا برعکس، یک تحریف تاریخی و
ضد علمی است.
لنین اتحادیه های کارگری را مکتب آموزش طبقه کارگر میدانست. این نخستین مرحله مبارزه کارگران است که به خاطر منافع حرفه ای خویش که بلاواسطه با آن در تماس هستند، تمایل به همکاری و اتحاد را در خود می بینند. زیرا در این
هماهنگی، در این اتحاد، کارگران به نیروی خویش پی برده و می توانند به آگاهی عمومی سیاسی دموکراتیک و مبارزه برای تحقق خواستهایی محقانه خویش پی ببرند . کارگران در سه عرصه، عرصه اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیک با سرمایه
داران مبارزه می کنند . عرصه اقتصادی آغاز این مبارزه است و از نظر تاریخی بسیار زودتر از مبارزه ایدئولوژیک که لازمه اش وجود حزب طبقه کارگر است آغاز می گردد .
اتحادیه کارگری محل تجمع کارگران است که متاسفانه نمی تواند اکثریت قریب به اتفاق چه برسد به همه کارگران را در بر بگیرد، اساس تشکل آنها اعتقادات ایدئولوژیک نیست ، ایمان به همکاری برای بهبود شرایط معیشتی خود آنهاست. در اتحادیه کارگری همانقدر می توان کمونیست بود که مذهبی و یا حتی هوادار حکومت وقت بود. اتحادیه کارگری وظیفه اش ساماندهی به ساده ترین شکل مبارزه کارگری است که جنبه اقتصادی دارد . اتحادیه کارگری ماهیتا محل تجمع همه کارگران به صرف کارگر بودن است . آنها بر اساس منافع صنفی خود بدور هم جمع می شوند و هر چه تعداد این کارگران که آمادگی دارند برای منافع صنفی خود مشترکا مبارزه کنند، بیشتر باشد آن اتحادیه کارگری قدرتمندتر و با نفوذ تر است. هدف اتحادیه کارگری مبارزه برای کسب قدرت سیاسی و استقرار ” سوسیالیسم ” و یا ” سوسیالیسم کارگری ” و یا سوسیالیسم
دموکراتیک ” و… نیست. کسب قدرت سیاسی وظیفه و کار حزب طبقه کارگر در رهبری مبارزات زحمتکشان است که بر مبنای ایدئولوژیک، سیاسی مشخص و اصول سازمانی لنینی بوجود آمده است و مغز و ستاد فرماندهی طبقه کارگر در همه عرصه ها و ازجمله در عرصه مبارزه سندیکایی و یا سایر عرصه های صنفی، دموکراتیک و … میباشد …
من بدون اینکه قصد دخالت در بحث هفت تپه را داشته باشم باید برای مسائلی مانند سندیکا و شورا کمی صحبتی کنیم که این تعاریف را مطابق روز نمائیم . در قرن ۱۹ و قبل از آن کارخانه ها عمدتا در زیر یک سقف جمع شده بودند اما هنوز در خظ تولید کالاها تولید نمی شدند هر بخش کارخانه ها جداگانه بودند و مثلا یک رشته ی تولیدی در سراسر انگلستان یا فرانسه وجود داشتند اگر برای نمونه کارخانجات پارچه بافی را مثال بزنیم اجزای مجزای زیادی داشت پنبه پاک کردن نخ ریسی رنگرزی و … هر کدام این اجزا دارای کارگران متشکلی بود که مختص این صنف بود که فقط به امور صنفی و حتی سیاسی این صنف می پرداخت از مجموع این سندیکاها سندیکای شهری و اتحادیه ها شکل گرفت در هنگام اعتصاب هم مثلا صنف رنگرزهای فرانسه همه اعتصاب می کردند ولی سایر صنفها همچنان به کارشان ادامه می دادند تا مثلا رنگرزها محصولشان تمام شود که سایر اجزا کم کم بیکار می شدند و این حتی سبب درگیری و اختلاف بین کارگران می شد به همین دلیل رهبران کارگری به این نتیجه رسیدند که برای اتحاد طبقاتی باید دست بکار شورا زد یعنی از هر سندیکا نماینده ای معرفی می شد تا با تشکیل این شورا تمام کارگران کارخانه علاوه بر تشکل در سندیکا از شورا هم در اعتصابات پیروی کنند در قرن بیستم با توسعه ی صنعت و الکتریفیکاسیون عمده ی این فعالیتها به هم وصل شد که تا انتهای قرن بیستم و با دخالت کامپیوتر خط تولید کارخانجات چنان به هم متصل شدند که اگر کارگری در ابتدا یا حتی انتهای خط اعتصاب کند تمام خط تولید متوقف می شود از اینرو اجزای کارخانه به چند قسمت کمتری صنفی شده که حتی این صنفی گری بسیار ناچیز شده است مثلا راننده ها و کارمندان و خط تولید اجزای کارخانه ها هستند از اینرو خط تولید که بیش از ۹۰ درصد کارگران را در خود جای داده است هر تشکلی را معرفی کنند همان حکم شورا را خواهد داشت اما تکامل شوراها و دموکراتیزه شدن شوراها منوط به تصمیمات همه ی کارگران و دخالتگری بیشتر و مستقیم خرد جمعی شده است که شورا عملا نقش مجری سیاستهای مجمع عمومی ست اینکه گفته شود سندیکا شورا یا هر تشکل کارگری دیگر تفاوتی با هم ندارند کاملا درست است اما با در نظر گرفتن پیشینه و تاریخ این تشکلها . یکی از مهمترین دعواهای حیدری نعمتی بین کارگران همین درک است که باید برای همیشه به آن پایان داد و کم کم باید یاد بگیریم که مارکسیسم علم است و باید همچون علم با آن برخورد شود سوسیالیسم آیه های غیر قابل تغییر نیستند همگام با علوم خودش را بازتعریف و به روز می کند باید از نوع سنتی سیاست دیگر کنار بکشیم کپی برداری از گذشته به کار امروز ما نخواهد آمد . اما بحث دیگر در رابطه با دو گانه ایست که سبب اختلاف شده است اگر تشکیل مجمع عمومی انتخاباتی دموکراتیک و سوسیالیستی اعمال نماید باید بتواند این مسئله را حل کند . احتمالا اکثریت با معیار اکثریت اقلیت کارگران را سرکوب کرده و در رهبری تشکل مشارکت نداده است من این مثال را بارها زده ام اگر تشکل شما قرار است ۵ نماینده معرفی کند و اعضای مجمع عمومی شما هم ۱۰۰ نفر است رای گیری به این شکل است که هر ۲۰ نفر دارای یک نماینده هستند و می توانند با مشورت و حتی ایجاد ائتلاف و فراکسیون یک نماینده یا چند نماینده را انتخاب کنند اگر اقلیت ۲۰ نفر یا حتی ۴۰ نفر است می تواند به ازای ۲۰ نفر یک نماینده و به ازای ۴۰ نفر دو نماینده در شورا عضو داشته باشد اکثریت ۵۰ +۱ نمی تواند همه ی ۵ نفر را انتخاب کند این همان سرکوب اقلیت توسط اکثریت است این سبب سرکوب اقلیت توسط اکثریت اولین عارضه اش انشعاب اقلیت و جدا شدن اقلیت از شرکت در مجمع عمومی و به تبع آن اعتصابات و تجمعات کارگریست تا جائی که می تواند اقلیت را به سمت کارفرما فرستاده و موجبات سوء استفاده هائی علیه کل کارگران انجام دهند . پس این فرقه گرائی و علاقه به انحصاری کردن رهبری کارگران هر مجتمع دارای چنین آفاتی ست که سبب تفرقه در بین کارگران خواهد بود لذا بهتر است کارگران بدون فرقه گرائی ابتدا هدفشان قوام تشکل خودشان و سپس فرقه گرائی باشد . ما هر گاه خواسته ایم این دو مقوله را از هم جدا کنیم متهم به همان «همه باهم » معروف می شویم تکثر در کنار اتحاد برای جنبش کارگری از اهمیت ویژه ای برخوردار است پس باید ابتدا جریانهای مختلف داخل طبقه ی کارگر را باید برسمیت شناخت ولی هیچوقت نمی توانیم تشکل را فدای آن نمائیم . لذا داشتن هر دو را مد نظر داشته باشیم .
” …دلیل آن نگاه نه تنها خامی و بیدانشی نامبرده که خط مشی حزب متبوع اوست که کارگران حزبی و در نهایت حزب را منشا اصلی تصمیمات کارگری میدانند ” .
( البته نه حزب تروتسکی)
( ستاد فرماندهی طبقه کارگر فقط حزب طبقه کارگر لنینیستی است )
…نیروهای انقلابی و بویژه کمونیست ها باید تلاش کنند که از توسعه اتحادیه های مستقل کارگری که مستقل از دولتهای حاکم هستند و دست نشانده این دولتها مانند ” شوراهای اسلامی کارگران ” در ایران نیستند حمایت کرده، آنها را تقویت کنند. کارگران در این اتحادیه ها برای مطالبات صنفی خود مبارزه می کنند. مخاطب آنها سرمایه داران هستند . کارگران خواهان افزایش دستمزد،کاهش ساعات کار ، تعیین حداقل دستمزد، حق بازنشستگی، بیمه های درمانی و اجتماعی، حق اعتصاب و مرخصی با استفاده از دستمزد کامل، حق تشکل، تساوی دستمزد زنان کارگر با مردان کارگر در مقابل کار مساوی، مرخصی در زمان بارداری با استفاده حقوق و… هستند. اتحادیه کارگری تنها برای بهبود شرایط زندگی کارگران مبارزه می کند و نه برای سرنگونی حکومت وقت . اتحادیه کارگری برای آن است که در چارچوب مناسبات حاکم و از جمله در چارچوب مناسبات سرمایه داری حاکم ، برای بهبود شرایط زندگی خود یعنی برای بهبود شرایط استثمار و بهره کشی از طبقه کارگر مبارزه کند.
اتحادیه کارگری برای سرنگونی نظام سرمایه داری نبوده و نیست. اعتصابات کارگری به عنوان ابزار فشار طبقه کارگر به سرمایه داران برای سرنگونی نظام سرمایه داری نیست، برای وادار کردن سرمایه داران به عقب نشینی و دادن امتیازات بیشتر به طبقه کارگر است. طبقه کارگر در این مبارزه است که انعطاف را یاد گرفته و شیوه عقب نشینی و تعرض در مبارزه را می آموزد. در این مبارزه است که طبقه کارگر صیقل می یابد و آموزش می بیند. اعتصاب کردن توسط کارگران یعنی در زمانی حساب شده به سازش با طبقه سرمایه دار دست زدن .
اعتصاب یعنی انعطاف در مبارزه صنفی و سرانجام به مصالحه و آشتی با سرمایه دار رسیدن . مهم ولی این است که در این بستر، اتحادیه کارگری با سرمایه ای که گذارده و به بسیجی که موفق شده است، تا به چه حد از خواستهای ماهیتا قابل تحقق خود را بدست می آورد. این یک مسئله وابسته به توازن قواست. شکست یا پیروزی در یک مبارزه صنفی را بر این
اساس تعیین می کنند. با یک اعتصاب کارگری نمی شود نظام سرمایه داری و یا حتی امپریالیسم را سرنگون کرد. چنین انتظارات غیر واقعی از اهداف و ماهیت اتحادیه های کارگری داشته و آنرا برای مردم تبلیغ کنند.
اتفاقا یکی از انتقادها همین است شما به ما می گوئید که سوسیالیسم لنینی یعنی تک حزبی در حالی که ما در سوسیالیسم برای تولید ارزش منافع اقتصادی و سیاسی گروههای مختلفی از سازمان کار وجود خواهند داشت حتی لنین هم اعتراف به اشرافیت کارگری یا همین در تعریف تروتسکی در انحلال طلبی را مطرح کرده و … در مانیفست هم حزب واحد کارگری مطرح نیست و حتی در تعریف کمونیستها می گوید حزب خاصی نیستند و حامی تمام احزاب کارگری هستند یعنی ما با چند حزب کارگری روبرو هستیم نه فقط حزب لنینی . لذا صدور چنین حکمی با نقش تاریخی نیروی کار در تقسیم کار اجتماعی هم مغایرت دارد ما فقط با کارگر ساده روبرو نیستیم انواع و اقسام مشاغل همراه با انواع و اقسام کارهای مرکب هم داریم از اینرو تک حزبی اعلام کردن سوسیالیسم علمی مغایرت با منافع سازمان اجتماعی کار است . یا باید اعلام کنید رقابت حزبی وجود ندارد و تک حزب هستید یا باید قبول کنید که نحله های مختلفی وجود دارد و ضرورت اعمال دموکراسی حداکثر منوط به وجود آزادی بدون قید و شرط تمام احزاب هستند