
گروه ها و گرایشهای سیاسی پی در پی منشور صادر می کنند. حرکتی که جالب و ضروری است تا تمایزها، تفاوتها و شباهتها مشخص شوند. ولی این فقط آغاز راه است. لازم است که هر کس و هر چند نفر گردِ هم آمده، تا آنجا که می توانند، منشور تدوین کنند و خود را به دیگران بشناسانند. از شهروند مدرن انتظار می رود که کوشا، سرزنده و دارای خواستها و باورهایی ویژه خود باشد. این نوشته، این منشور، گامی در آن راستاست. منشور یک شهروند است.
۱- به کلمه هر منشوری من-شور است. من-شور: شور من. میل، آرزو، خواست و باورهای من. آنچه که من من-تشر (منتشر) می کنم. مخاطب آن تو هستی، کسی که منشور را می بیند و می خواند.
۲- هر کسی دارای من-شوری است. کسانی توان و خواست بیان عمومی را ندارند، کسانی دارند. ولی کسی در جهان وجود ندارد که دارای من-شور نباشد چرا که هر کس امیال، خواستها و باورهای ویژه ی خود را دارد. ولی کسان زیادی هستند که دارای منشور (من-شور تدوین شده) نیستند. مهمترین آرمان عصر مدرن آن است که هر کس کسی باشد و منشور خود را داشته باشد.
۳- پایه و بنیاد جهانی که هر یک از ما در آن زندگی می کند من است. نه من اندیشنده ی دکارتی. بلکه من بصورت هستنده ای که هست و می خواهد باشد. منی که در جهان دست به دخالت می زند و آنرا دستکاری کرده و تغییر می دهد تا برجای بماند. منی که دارای خواست قدرت است، که همه گاه و همه جا در پی گستردگی وجود خویش است. منی که دارای خواست بیان است تا حضور خود را در جهان به همه بنمایاند و فریاد زند.
۴- کنار من و رو در روی من تو هستی. تو در خود و به نوبت خود یک من هستی ولی آنگاه که من می اندیشم، سخن می گویم و کار و کوشش می کنم، تو مخاطب من هستی. من همه تمنا هستم، همه خواست قدرت و خواست بیان. محدودیتی برای من وجود ندارد مگر آن که تو مقابل من قرار گیری. جهان زیست اجتماعی جهانِ من و تو است. در توافق با یکدیگر، تا آن حد که توافق ممکن است، من و تو آنرا بر می سازیم. از دلبستگی به یکدیگر آغاز می کنیم و در همبستگی آنرا شکل می دهیم.
او، ما، شما و ایشان وجود ندارند، چرا که من آنها را بر نمی سازم. آنها خدعه هایی برساخته ی بازی قدرت و سرکوب هستتند. «او» خود یک من است و می تواند آنچه را می خواهد خود اعلام کند. من یا تو هیچ حقی نداریم از جانب وی سخن بگوییم. «او» همچنین نمیتواند چیزی از من بخواهد یا مرا مجبور به کاری سازد مگر آنکه من خود آنرا بخواهم. من و تو در توافق می توانیم همراه یکدیگر باشیم ولی «ما» در برگیرنده ی کسان دیگری است، که هیچ معلوم نیست که هستند، چه می اندیشند و چه می خواهند. «ایشان» خطرناکتر از هر چیز دیگری در جهان است. دیگری بزرگی که پشتوانه و نماد همه سرکوبها است و می خواهد خود را بر من و تو تحمیل کند. «ایشان» هنجار است، ارزش است، سنت است. همان که بهتر که نباشد و به تخیل در نیاید. «شما» تو برتر یا تو تورم یافته ای است که آمده است تا تو را در کلیتی بزرگتر از تو مضمحل کند. همان بهتر که از جهان محو شود.
۵- ملت، میهن، دولت و کلیسا باید بر چیده شوند. چه بصورت ایشان و چه بصورت ما، آنها برساخته ی خواست سرکوب و اضمحلال من و تو در سامانی دلبخواه منوتویی است که وجود فردی خویش، من و تو خویش را، بفراموشی سپرده اند. خاک، سرزمین، عرش، سنت و رفتارهای نهادینه شده دارای هیچ ارزشی نیستند مگر ارزشی که من و تو به فریب یا به اجبار، بدون هیچ توافقی، به آنها واگذار کرده ایم و می کنیم. با برسمیت شناخته شدن من و تو در منوتو همه ی آنها باید فروپاشند.
۶- هیچکس به سان من یا تو زن یا مرد نیست. سیاه یا سفید، مسیحی یا بودایی، ایرانی، آمریکایی یا عرب نیز نیست. هویتها در نهایت درونمند و انتخابی هستند هر چند گاه به اجبار بر من و تو تحمیل شده اند. هر کس آزاد است و باید آزاد باشد که به میل آنچه که می خواهد باشد: مرد یا زن، جسور یا بردبار، انسان یا ابرانسان. هویت را فرد بر می گزیند. کسی شاید بخواهد بردگی پیشه کند؛ خواست قدرت را وانهد و بر مبنای خواست رقم خورده ی عمومی بیندیشد و رفتار کند. بر او سرزنشی نیست. خواست خودش است. سرزنش از آن کسی است که خواست خویش را اجبار دیگران، اجبار ایشان اعلام کند. او را باید از کژاندیشی رهانید و مدام به او یادآوری کرد که تصمیم گیرنده ی نهایی خود اوست تا شور هستیمندی را تجربه کند.
۷- ابر انسان در دسترس همگان است. ابرانسان، انسان بگاه هیجان است، هیجان تصمیم گیری و کنش. همان انسانی که منشور را می اندیشد، منشور را تدوین می کند و می کوشد بر آن مبنا، در توافق با دیگری، دست به کنش زند. ابر انسان را به هیچگونه نمی توان به انقیاد در آورد.
۸- جهان آرمانی آینده، جهانی که باید بر ساخته شود، جهان شفافیت، نور و رنگ خواهد بود. شالوده ی آنرا دموکراسی تشکیل خواهد داد، دموکراسی به همه ی شکلهای ممکن آن، منشوری، نمایشی و رایزنی. در آن هر کس فراخوانده و تشویق می شود که من-شور خویش را همچون یک منشور بر کوی و برزن فریاد زند تا خواستها و باورها همه به گونه ای شفاف مشخص باشند. جهان زیست اجتماعی در کلیت خویش صحنه ی نمایش است و هر کس در هر فرصت ممکن خود را بنمایش می گذارد. این البته همواره از سوی نهادهای اجتماعی و اخلاقی کتمان می شود. در آینده اما باید همه از فرصت و امکان خود-نمایشی برخوردار باشد. در آینده باید هر کس بتواند در پرتو نور صحنه آنگونه که خود می خواهد خویشتن را بنمایش بگذارد.هر کس نه فقط من است، بلکه هر کس تو مخاطب، تو تماشاچی است. مهمترین وظیفه هر کس نه خود-نمایشی است که این رانه ای نزد هر کسی است، بلکه مهمترین وظیفه هر کس تشویق دیگری به خود-نمایشی است. کسی که نمایش می دهد و کسی که نمایش را به رغبت می بیند در توافق نمایش را پیش می برند. ولی آنها باید بتوانند در رایزنی با یکدیگر به توافقی مشخص بر اساس بندهایی معین دست یابند. جهان آینده جهان افرادی است که مدام خود را بیان می کنند، به نمایش می گذارند و در گفتگو با یکدیگر به توافق دست می یابند.
۹- اقتصاد مدرن اقتصادی سرمایه داری است. مبادله ی کالا برای سود شالوده ی آنرا رقم می زند. مهمترین کالای مبادله ای در این اقتصاد نیروی کار است. نیروی کار را کارکنان می فروشند و سرمایه گذاران می خرند. کارکنان برای امرار معیشت، سرمایه گذاران برای تولید و در نهایت به دست آوردن سود. در اقتصادی که امروز بر جهان حاکم است، نیروی کار، طبیعت و ذوق و میل آدمیان استثمار می شوند تا کالا و خدمات تولید شوند و در آن فرایند سود بدست آید. پویایی جامعه مدرن گره خورده به پویایی اقتصاد مبادله ای است. این توصیف و توضیح اما تمامی آنچه را بیان نمی کند که در اقتصاد مدرن رخ می دهد.
اقتصاد مدرن استوار بر بنیاد دیگری است، بر بنیاد اقتصادی که باید بر آن آنگونه که ماوس و بوردیو اشاره کرده اند نام اقتصاد هدیه ای گذاشت. اقتصاد هدیه نیز متمرکز بر مبادله کالا و خدمات است ولی نه در چارچوب خرید و فروش و بدست آوردن سود بلکه برای ایجاد رابطه بر مبنای واگذاری بخشی از منابع خویش به دیگری. بدون شک با چشمداشتی به بازگشت آن بسان یک هدیه (دیگر) ولی بدون تقاضای مبادله ی مستقیم. در اقتصاد هدیه مهم اعتماد است و سرمایه گذاری بر دور دراز مدت واگذاری و دریافت. یکی از مهمترین شکلهای اقتصاد هدیه در جهان معاصر پرداخت مالیات است. شهروندان برای دریافت خدمات گوناگون مالیات می پردازند. ولی مهمترین جنبه ی آن که بنیاد اقتصاد مدرن را سامان می دهد کار، تولید و مصرف نه برای ایجاد سود که برای هدیه و ایجاد رابطه است. کسی که کار می کند، کسی که مصرف می کند، کسی که سرمایه گذاری می کند می خواهد چیزی بدست آورد تا آنرا هدیه ای به آن تویی کند که رابطه با وی برایش معمامند است. شاید او ساعتی را در روز یا روزهایی را در ماه و سال برای معیشت، لذت و سود کار و کوشش کند ولی در بقیه ی ساعتها و روزها در چارچوب رابطه ی من و تو کار می کند. این رابطه امروز در چارچوب مبادله ی کالایی تنظیم می شود. جامعه یا ارزشها برای آن قیمت می نهد. غایت اما باید آن باشد که رابطه من و تو از هر گونه انقیاد به ویژه انقیاد اقتصاد مبادله ای رها شود. هر کس هر آنگونه که می خواهد کار کند، مصرف کند و امکانات خویش را سرمایه گذاری کند – برای هر تو ممکنی.
۱۰- جامعه ی مدرن چهره ی خویش را پشت نقاب جعل و ایدئولوژی پنهان کرده است. به اتکای اخلاق بردگی، جعل آزادی و فریب فردیت وفاداری به هنجارها و ارزشها را رواج می دهد. فرمانبرداری را در خانواده، مدرسه، اداره و کارخانه به همه شبانه روز آموزش می دهد. تمامی رابطه ها را نهادینه ساخته تا خودانگیختگی و خودسامانی مجال پویایی نیابد. جامعه ی مدرن دشمن سرزندگی اعضای خویش است چون نهادهای آن سرزندگی فرد را در تضاد با ثبات و قوام زندگی اجتماعی می دانند.
جامعه ولی استوار بر سرزندگی و پویایی من و تو در دلبستگی به یکدیگر و ایجاد همبستگی بر آن مبنا است. من و تو رابطه ای دو گانه نیست که محدودیت برای گستردگی رابطه ایجاد کند. من اینجا (م-الف)، در این سپهر، با تو (ت-الف) هستم، جایی دیگر (م-ب) با تو دیگری (ت.ب) خواهم بود و جای باز دیگرگونه ای من (م-پ) با تو باز متفاوتتری (ت-پ) خواهم بود. من منها هستم و تو توها. شبکه ای، برخوردهایی، ارتباطاتی، بهمپیوستگیهایی من و تورا به توان انبوه بیکدیگر وصل می کند. وصلهایی اتفاقی هستند، رخدادی آنها را رقم می زند. وصلهایی در تکرار رویارویی و همبودگی در مکان و زمان شکل می گیرند. و وصلهایی از ضرورت هستی مندی ریشه می گیرند. این به هر صورت دلبستگی است که وصل را معنامند می سازد.
قوام زندگی اجتماعی نتیجه وصل است و نه بر عکس. شکی نیست که زیست مشترک در یک قلمرو جغرافیایی، کناکنش روزمره با یکدیگر و بهره مندی از منابع فرهنگی مشترک وصل را نه فقط ممکن که ممکنتر می سازند. ولی در نهایت این میزان درگیری ها است که میزان وصل را تعیین می کند.
آنچه که بعنوان خواست می توان مطرح کرد نه بازساماندهی جامعه است که این خود توهم به نهادهای اجتماعی و سیاسی را دامن می زند و به هر چه قویتر شدن ساختارها و نهادها می انجامد. خواست اصلی مستحکم تر شدن جایگاه فرد در جامعه است تا هر کس بتواند، رها از هرگونه انقیادی، در رابطه ی من و تو، شکلی از همبستگی و زیست اجتماعی را که خود می پسندد بیافریند. مدام گفته شده و گفته می شود که جامعه قدرتمندتر و پیچیده تر از آن است که افراد بتوانند به میل خویش و به اتکای دلبستگی «من و تو» در آن تغییری ایجاد کنند تا چه برسد به آنکه سرنوشت آنرا رقم زنند. جامعه مدرن اما خود چیزی جز مجموعه ای از روابط من و تو نهادینه شده نیست. آنگاه که هر کس بخواهد همچون یک من در دلبستگی با یک تو مجموعه ای را ایجاد کند گامی مهم در این زمینه برداشته است. بدون تردید، تدوین منشور گامی مهم در این راستاست.
۱۱- جهان ما جهان گفت و بیان و نمایش است. کار، بویژه کار دستمزدی، دیگر آن اهمیت گذشته را ندارد. اینرا جامعه شناسان معاصر به ما می گویند. مهم در جهان معاصر آن است که شخص خود را بیان کند، بنمایش گذارد و از خود سخن بگوید. در گفت و بیان و نمایش، من فاعل کنش است، منی که برای یک تو سخن می گوید، چیزی را به نمایش می گذارد و خواستی و باوری را بیان می کند. هزار حیله اما در جهان در کار است که او یا ایشان به جای من سخن بگویند، نمایش دهند و خواستها و باورهای خویش را بیان کنند یا آنکه من همچون او یا ایشان سخن بگویم، خود را به نمایش بگذارم و خواستها و باورهایی را بیان کنم. این چیزی بیشتر از یک آرزو است، یک رویکرد است که من و تو بتوانیم آنگونه که هستیم و می خواهیم سخن بگوییم، خود را به نمایش بگذاریم و خواستها و باورهای خویش را بیان کنیم. آغاز و پایان هر درخواست و منشور سیاسی یا اجتماعی باید این باشد. درست همین نکته، این نکته که هیچ چیز مهمتر و آرمانی تر از آن نیست که هر کس منشور خود را داشته باشد.
خبرها، گزارش ها و ویدئوهای بیشتر را در تلگرام اخبار روز ببیند
مثل همیشه
آقای محمودیان مفاهیم را با نگرش خاصش بیان می کند که نوشتارش را ارزشمند می کند که چندبار باید آنرا خواند و بهره برد
درود بر ایشان