شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

پرسش و پاسخ جوانانِ ناسیونالیست ترکیه و “باریش آتای” نماینده ی سوسیالیست مجلس ترکیه از حزب کارگر (بخش ۲)- برگردان: بهرام غفاری

باریش آتای معاون دبیرکل حزب کارگر و نماینده ی مجلس ترکیه دو ماه پیش در یک برنامه ی پربیننده ی تلویزیونی یوتوب با عنوان “موضوع ها در میکروفون روشن” به مجری گری “اُغوزحان اوغور” در “بابالا تی وی” و با حضور کم و بیش سیصد جوان حاضر در سالن شرکت کرده و به سوالات آنها در خصوص مسایل ترکیه و جهان بصورت زنده پاسخ داد. در دو روز اولِ پخش این برنامه از کانال یوتوب، این ویدئو بیش از شش میلیون بار و در ماه اول پخش خود شانزده میلیون بار دیده شد. در مورد این برنامه مطالب زیادی در ترکیه نوشته و پخش شده است. اکثر جوانان شرکت کننده در جلسه ی پرسش پاسخ در جهت مخالف نظرات “باریش آتای” قرار داشتند و جوانانی بسیار ناسیونالیست و طرفدار حکومت اردوغان بودند. از کل این جلسه ویدئویی به مدت سه ساعت و چهل و یک دقیقه پخش شده است که در اینجا ترجمه ی بعضی از پاسخ ها و در مواردی نیز خلاصه ی پاسخ ها در اختیار خوانندگان قرار می گیرد. در برگردان سعی شده تا فضای جلسه ی پرسش و پاسخ با اشاراتی کوتاه در بین موضوعات به تصویر کشیده شود. قسمت اول این ترجمه در سایت اخبار روز در آرشیو موجود است. بخش دوم این گفتگو در ادامه آمده است.

( بخش دوم )

جوانی می پرسد: شما جایی گفته اید که هر هموطنی می تواند (منطقه ی شرقی کشور) را کردستان بنامد.

باریش: بلی گفته ام.

جوان: در خاک وطنی که من در آن زندگی میکنم، این جرات را چطور به دست آورده اید؟  [دست زدن های بخشی از جوانان] به خاطر گفتن این جمله از شما میخواهم که از همه عذر خواهی بکنید. [دست زدن های جوانان]

باریش: من  در این مورد توضیح خود را مناسبتر از عذر خواهی میدانم؛ چونکه حرفی نزده ام که به عذرخواهی احتیاج داشته باشم.

اصل موضوع از این قرار بود: در میتینگی که در پارک گزی برگزار می شد یک نفر به یکی از رهبران یکی از  احزاب گفت: “اینجا کردستان است” و آن شخص دستگیر شد. در برنامه ئی نظر من را در این خصوص پرسیدند و من نیز گفتم: دوستان امروز اگر در “اَدرنه” یا “تراکیا” از اهالی آنجا بپرسید کجایی هستی میگویند که: “تراکیایی” هستم. “تراکیایی” بودن که کشور را تجزیه نمی کند. “تراکیا” منطقه ای کهن در ترکیه است و من نیز گفتم که در آن منطقه ای هم که کردها زندگی می کنند آن منطقه نیز از قدیم کردستان نامیده شده است. [اعتراض بخشی از جوانان در سالن] از نظر سند و مدرک نیز نام این منطقه در اسناد تشکیل حکومت جمهوری بسال ۱۹۲۳ و حتی در اسناد عثمانی نیز بعنوان استان کردستان موجود است. حتی امروزه در ایران نیز استانی به اسم کردستان نامیده میشود.[اعتراضهای جوانان] من با شما جر و بحث نمی کنم. اگر انتظار دارید منهم بگویم کردستانی وجود ندارد و تا به حال اشتباه میکردم و خیلی متشکرم که مرا روشن کردید، نه چنین نیست. من میگویم بروید به اسناد جمهوری و دوران عثمانی  بعنوان یک منطقه ی جغرافیایی نگاه کنید.

جوان: با گفتن اینکه من اهل “تراکیا” هستم هیچ مشکلی پیش نمی آید چون که در آنجا وضعیت ترور که سالهاست دوام دارد، وجود ندارد. هیچ کس هم به اهل “دیاربکر” یا “ماردین” نمی گوید که شما کرد نیستید اما همه ی اینجا یکپارچه خاک جمهوری ترکیه است.

باریش: می توانی خاطر جمع باشی به اهالی “دیار بکر” و “ماردین” پیشترها می گفتند که شماها کرد نیستید؟

جوان: اعتراض ما به این است که شما به منطقه ای از جمهوری ترکیه، کردستان گفته اید.

باریش: دوستان این را من نمی گویم، من گفتم این شخص به خاطر اینکه از اسم کردستان سخن به میان آورده دستگیر شده است. من می گویم که با گفتن اسم یک منطقه ای، ترکیه تجزیه نمیشود. اگر مردمی در این منطقه زندگی می کنند و آن منطقه را کردستان می نامند، باز هم کشور تجزیه نمی شود. بیست سال است که رییس جمهور این اسم را بکار می برد. آتاترک بانی این کشور بارها این منطقه را به همین نام اسم برده است. من حساسیت های موجود به این نام را میدانم و علت هایش را نیز می دانم…

اُغوزحان: من نتیجه گیری کنم. بلی “تراکیا” تراکیا است و کردستان نیز صدها سال است که کردستان نامیده میشود. موجودیت یک گروه تروریستی در آن منطقه که رویایِ کشور کردستان را دارد، سبب شده است که نام بردن از کردستان بتواند حساسیت هر کسی را برانگیزد. 

پسر جوانی می پرسد: شما گفتید: تروریست گفتن به گروهای ترور راه چاره ی مشکل نیست. پس راه چاره ی پیشنهادی حزبتان چه می تواند باشد؟

باریش: تنها راه حل پیشنهادی ما در مورد مساله کردستان، زندگی مشترک و زیستن در بخشی از وطنی مشترک می باشد. این را به نام حزب کارگر ترکیه خیلی شفاف بیان می کنم. اگر نظر حزب ما را میخواهید، ما هیچ وقت نه تظاهراتی کرده، نه بیانیه ایی صادر نموده ایم که کشوری مستقل از ترکیه ایجاد شود و نه خواهان تجزیه کشور بوده ایم. مسئله کردستان از سال ۷۸ با ورود به عرصه مسلحانه شروع نشده، بلکه از نگاه ما نتیجه ی مسئله ای است که بیش از صد سال پیش مطرح بوده و حل نشده مانده است و راه حلش را سیاسی می دانیم و در جامعه نیز بر روی آن گفتگو و بحث میکنیم. طرف این دعوا مشخص است که ما نیستیم ولی از نظر اجتماعی میدانیم که بدون شفافیت طرفین این کار پیش نخواهد رفت.

این مسئله باید حل شود. اجبارا باید حل شود و راه دیگری جز گفتگو ندارد. این کار باید در جلو چشم مردم و با شفافیت انجام بگیرد. راه حل هر مشکلی باید با گفتگوی شفاف حل شود نه تنها در داخل کشور حتی در مسایل بین دولت ها نیز باید اینگونه پیش برود.

از سال ۱۹۷۸ به این طرف تمام بحثهای انجام شده در این خصوص بر حسب عملیات، اتفاقات، حملات و درگیری های مسلحانه انجام می گیرد. خوب بخش قبل از سال ۷۸ این مسئله را بر حسب چه معیاری بحث و گفتگو خواهیم کرد؟ این مسئله که مشکل تازه ای نیست و از سال ۷۸ هم بوجود نیامده است بلکه از صد سال قبل وجود داشته و تا امروز نیز ادامه دارد. در دهه شصت میلادی حزب کارگر ترکیه گزارشی را به نام مسئله ی شرق [شرقِ ترکیه] منتشر کرد. آنموقع حزب ما از طرف خیلی از احزاب چپ و سوسیالیست، رویزیونیست قلمداد شد. بروید این گزارش را نگاه کنید. کتابچه ای با عنوان مسئله ی شرق در خصوص مشکلات کردها، آنموقع نه عملیلت نظامی بود نه ترور و نه درگیری و نیز هیچکسی کشته نشده بود. اما دولتمردان حزب ما را ممنوع کردند و اجازه فعالیت به آن ندادند. چیزی را که در سال شصت نگذاشتند رویش بحث کنیم الان همان مشکل آمده و به دهه ی بیست [این قرن] رسیده است. شما هم می دانید راه حل سیاسی ضرورت این مسئله است. نمونه هایش در کشورهای دیگری نیز هست که حل شده است. ما از مرگ مردممان بیش از اندازه رنج می بریم. مگر می شود درد این کشته ها انسان را رنج ندهد؟ عقل انسان چنین چیزی را قبول نمی کند. این من را بسیار آزار میدهد وقتی که در مورد من طور دیگری فکر می کنند. من هم انسان هستم، اما انسانی رئالیست، انسانی که در این خطه زندگی کرده و می داند که تنها با خیال اندیشی، تنها با رویاپردازی و حسرت خوردن، تنها با آرزو کردن و محکوم کردن، این مشکل حل نمیشود. از طرف حزب کارگر می گویم که این مشکل تنها با راه حل سیاسی و در شرایطی برابر برای طرفین قابل حل است.

خانمی می گوید: اول بگویم که شما همزمان با هنرمند و نماینده مجلس بودنتان به دنیای سیاست ترکیه یک پنجره ی  دیگری را باز کردید. امیدوارم که رفته رفته تعداد امثال شما بیشتر شده و حساسیت های ظریف هنرمندانه در مجلس ما نیز بوجود بیاید. ما دیگر مجلسی را که در آن اعضایش به همدیگر با مشت لگد حمله می کنند نمی خواهیم. [دست زدنهای حضار] برسم به سوالم، حزب کارگر ترکیه از دهه شصت میلادی در ترکیه وجود دارد، شما با اینهمه قدمت و با وجود اینکه طرفدار کارگران هستید چرا نتوانسته اید کارگران را به سمت خود بکشید، ولی مثلا حزب دمکراتیک خلق ها و تروریست ها توانسته اند بخشی از آنها را به حمایت از خودشان راغب کنند؟ یعنی چرا میدان را به حزب دمکراتیک خلق ها واگذار کردید؟

باریش: من چنین باوری ندارم که میدان را واگذار کرده ایم. حزب دمکراتیک خلق ها حزبی است که در منطقه ای از ترکیه بوجود آمده است. در ۲۰۱۵ این حزب حرکتی بزرگ را برای سراسری شدن در همه جای ترکیه آغاز کرد. این با تحولات و تغییر سیاستهای آن حزب ارتباط دارد و علاوه بر این، یک حزب منطقه ای خصوصیات خاص خودش را دارد. مثلا بندهای [برنامه] حزب که ادعای سیاسی حل مسایل کردها را دارد. مسئله اصلی برای مردم آنجاست. یعنی قبل از مسایل صنفی طبقه کارگر مسایل ملی در آن منطقه برایشان مقدم است. مسئله ی ملیت در آنجا. چرایی و دلایل نپیوستن طبقه کارگر به احزاب و تشکل های کارگری را نمی خواهم بصورت طولانی بشمارم ولی می خواهم مثالی ساده بزنم. بعضی ها مرتب میگویند:”شماها سوسیالیسم را خواهید آورد یا نه؟ اصلا سوسیالیسم برپا شدنی است؟ کی امکان دارد؟” سوسیالیسم را یک حزب سیاسی بوجود نمی آورد، سوسیالیسم توسط مردم و شماها ساخته می شود. بنای سوسیالیسم با متشکل شدن طبقه کارگر در این راه گذاشته می شود یعنی با افزایش اعضای سندیکاها و ارتقای دانش سیاسی، این راه باز می شود. مثلا در این سالن چند تن از دوستان کارگر هستند؟ یعنی چند نفر با فروش نیروی کار خود زندگیشان را می گذرانند؟ [تعدادی دستان خود را بلند می کنند] خوب چند نفر عضو سندیکا هستند؟ می بینید فقط سه نفر هستند.

همان خانم می گوید: یکی از دوستانم هفته پیش بخاطر اینکه عضو سندیکا بود از محل کارش اخراج شد.

باریش: الان به آنجا هم خواهیم رسید. امروزه کارگران عضو سندیکا چند در صد کارگران را تشکیل می دهند؟ فقط ده درصدشان. از این ده درصد نزدیک پنج درصدشان درکارهای عمومی مشغول هستند می ماند حدود شش درصدشان. نصف بیشتر اینها عضو سندیکاهای زرد هستند. می ماند سه درصد. دو در صد اینها از طرف صاحبکارها خریده می شوند و سندیکاها را در وقت مبارزه ترک می کنند و می ماند یک در صد کارگران که متشکل در سندیکا هستند. قبل از کودتای سال هشتاد میلادی میدانید چند درصد کارگران در سندیکاها متشکل بوده و مبارزه می کردند؟ شصت در صد کارگران و کودتا نیز به این خاطر انجام گرفت. به خاطر تشکل طبقه کارگر در سندیکاها کودتا شد. همه اینها داستان است که در آن سال ها آنارشیست ها خیابان ها را تسخیر کرده بودند. نه، کودتا به خاطر بر طرف نمودن خطر به حکوت رسیدن طبقه کارگر در آن سال ها بوده است. اینها حقایق با اهمییتی هستند که باید گفته شود. 

دو مورد دیگر را باید توضیح دهم. من به فعالیت سیاسی از خیلی وقت پیش یعنی از چهارده ساله گی پیوستم و الان چهل و دو سالم است. در دورانی که نامزد نماینده گی بودم داشتیم محلات را می گشتیم تا با مردم تماس داشته باشیم. میدانید متوجه چه چیزی شدم؟ اول یک شرمندگی بزرگ و دوم یک ناراحتی بزرگتر از آنرا دریافتم. چرا؟ برای اینکه ما بعنوان معرف و پرچمدار سوسیالیسم، دریافتیم که مردم را نمی شناسیم. باور دارم که در راه خلق دارم مبارزه می کنم اما خلق را نمی شناخته ام. از نگاه من چیزی بدتر از این نمی توانست باشد!

روزی به دیدار و حمایت از کارگران معترض یک کارخانه کوچک جوراب بافی رفتیم. صاحب کار هیجده تن از کارگران را به خاطر اعتراض به کمی حقوق اخراج کرده بود. با کارگر مسنی که صحبت میکردم دیدم از جیبش پرچم قرمز رنگ سه حلال [ناسیونالیستها] در می آورد. گفتم: به ائتلاف جمهوری [اردوغان] رای دادی؟ گفت آره. تا حال هیچ نماینده ای به حمایت از ما به اینجا نیامده. تنها تو آمدی. ما تو را تا امروز تروریست می شناختیم معلوم شد که اشتباه می کردیم. ما تلاشمان این است که در همه اعتراضات کارگری در کنار کارگران باشیم. آدم فکر میکند هر جا که می رود همه کارگران سوسیالیست هستند و در این جهت تلاش می کنند و همه متشکل شده اند. نه، این انسانها به احتمال زیاد اصلا سوسیالیسم را نمی شناسند و از سوسیالیسم شناخت درستی ندارند و اکثرا نیز آن را با آنارشیسم و تروریسم یکی می گیرند و میگویند که اصلا در کنار شما قرار نمی گیریم. به این خاطر است که می گویم همدیگر را نمی شناسیم. ما تلاشمان این است که از کارگران شناخت داشته باشیم. من نگران آینده حضورحزبمان در مجلس نیستم که شما بگویید تلاشتان امروز برای گرفتن رای مردم است تا با تعداد بیشتر نماینده دوباره به مجلس بروید. نه. ما در فکر این هستیم که  طبقه کارگر با ایجاد تشکل به دست خودش قویتر شود. در این راه ما خودمان را لوکوموتیوی می بینیم که مسئولیت بارآوری این قدرت را به عهده گرفته است. فردای انتخابات شاید ما اصلا نتوانیم نماینده ای را به مجلس بفرستیم ولی این اصلا یک ذره نیز از مبارزه ما در راه تشکل کارگران کم نمی کند. روزی یکی از آشنایان از حزب جمهوری به من گفت: بخدا ما دلمان باشماست. به او گفتم: اگر همه آنهایی که در ترکیه دلشان با ماست به ما رای میدادند، بیست درصد رای ها مال ما بود. زمانه چنین شده است.

پسری میگوید: شما در اینجا هنگام جر و بحث با سوال کننده ای…

باریش: هنگام صحبت با سوال کننده ای…

جوان: بلی هنگام صحبت با دوستی گفتید: “شما هرطوری که شده می خواهید مرا به طرفداری از حزب ترور سوق بدهید.” ولی خودتان در یکی از سخنرانیتان در مجلس، انسان ها را به دو گروه طرفداران “ناظم حکمت” و طرفداران ” نیهال آتسیز” [یکی از تئوریسینهای معروف پان ترکیسم]  تقسیم می کنید. در این رابطه مثلا شما من را بعنوان یک ناسیونالیست ترک به حزبتان راه نخواهید داد و یا اینکه اگر به حکومت رسیدید ماها را سرکوب خواهید کرد؟ [دست زدنهای بخشی از حضار]

باریش: تشکر می کنم. سوال بسیار خوبی است. من در اینجا هم گفتم که اگر یک اشتباهی را بکنم حتما آن را قبول کرده و درصدد تصحیح آن بر می آیم. من معمولا در سخنرانی های خود شبیه سازی می کنم و این روش با هنر تئاتر نیز در ارتباط است و باور دارم که مخاطب را تحت تاثیر قرار میدهد و تریبون مجلس را نیز یک محل اجرا و ارائه میدانم. به نظر من  در مقابل ناظم حکمت در آن سخنرانی میبایستی شاعر “نجیب فاضل” [ شاعر ناسیونالیست ترکیه] را می گذاشتم. این به معنی آن نیست که من افکار “نیهال آتسیز” را تائید می کنم. بلی من آن خطا را در آنجا کردم و اما شما آشکار است که بعنوان یک ناسیونالیست در حزب ما جا دارید و می توانید عضو حزب شوید. بلی میتوان صاحب نظرات متفاوتی بود ولی به عنوان طبقه کارگر شما قطعا برابر و در یک صف قراردارید.

سوال دیگری دارم: شما از حقوق زنان صحبت و طرفداری می کنید. میدانید که در دیار بکر خیلی از مادران چشم انتظار فرزندان خود هستند. مادرانی هستند که شهید داده اند و یا همسرشان شهید شده است. ما شما را اصلا در کنار آن ها نمی بینیم. آیا رسانه ها حضور شما را منعکس نمی کنند یا…؟

باریش: نه. وزارت کشور به ما اجازه تماس نمی دهد. ببینید ما در یک ترکیه ای زندگی نمی کنیم که همه چیز در آنجا برای همه در یک سطح برابرباشد. مثلا هرکسی به یکسان از همه جا خبر داشته باشد و یا به یکسان نظرات خود را تبلیغ بکند و غیره. مثلا فکر می کنید  وضعییت و شرایط حزب ما در تبلیغ و ارائه ی نظرات با حزب عدالت و توسعه یکی است؟

نه به ما و نه به حزب دمکراتیک خلق ها اجازه کمک و تماس با این مادران را نمی دهند. ما در خواست قوانین را در این مورد به مجلس برده ایم و همیشه از طرف حزب اردوغان و حزب حرکت ملی درخواست این قوانین رد شده اند.

دختری دانشجو در رشته روزنامه نگاری می گوید: این را بعنوان توهین تلقی نکنید ولی از اول برنامه خیلی آشکار دارید دروغ می گویید.

اُغوزحان: در چه موضوعی؟

دختر: بعدا خواهم گفت؟

اُغوزحان: بعدا نمیشه الان بگویید. چونکه این یک چیزی شد خیلی مستقیم. ما هم بدانیم که چه موردی است.

دختر دانشجو: دوستمان [ اشاره به باریش] کمی قبل در موضوع محکوم کردن گفتند: ما هم در این خصوص ناراحت هستیم و ترور را محکوم می کنیم. ولی در جریان یک حمله تروریستی گفتید که در کنار تروریست دستگیر شده هستید؟

باریش: من چنین حرفی نزده ام. چونکه هیچ چیزی در این مورد ننوشته ام.

دختر: حزبتان در بیانیه ای گفته است.

باریش: بیانیه های ما در اینترنت موجود است الان دوستم نگاه می کند.

دختر: پس بیایم به مورد محکوم کردن عملیات ترور. در رسانه های مجازی توییت هایی دارید که در ترکیه مردم را خیلی رنجیده و آنها را زخمی می کند مثلا در یک ماه از طرف حزبتان ۱۵۳ توییت زده شده و شما نیز در آن ماه ۴۱۳ عدد توییت زده اید و ما در همان ماه چهار نفر شهید دادیم و شما هیچ صحبتی از آنها نکرده اید. این ناراحتی که می گویید چگونه است و این چگونه محکوم کردنی میباشد که شما عکس العملی از خود نشان نمی دهید. [دست زدن های بعضی از حضار]

باریش: گفتید که از اول برنامه دارم دروغ می گویم. اگر فقط دروغ گویی من در این رابطه است جواب بدهم والا اگر موارد دیگری نیز هست آنها را هم بگویید تا…

دختر دانشجو: نه فقط همین است.

باریش: یعنی فقط در این رابطه دروغ می گویم. ببینید دوستان! من دروغ نمی گویم درحقیقت من دارم از این موضوع دفاع می کنم. جمله ای است که می گوید: “وجود فاشیسم در جامعه ممنوعیت بیان نیست، بلکه بایستی ی سخن گفتن است.” در اول هم به شما گفتم که هر اتفاقی که در ترکیه روی میدهد خیلی ها زیاد کنجکاو هستند بدانند که باریش آتای در این مورد چی نوشته است. من نیز از بین هشتاد و چهار میلیون جمعیت ترکیه یک هموطن هستم و فقط چهار سال است که نماینده ی مجلس هستم در هر صورت من هم یک زندگی شخصی برای خودم دارم. آیا امکان اینکه به هر موضوعی آدم عکس العمل نشان دهد وجود دارد؟ برای بعضی موارد نظر میدهد و برای بعضی چیزها نه. مثلا برای خانم معلم جوانی که در بیست و دو ساله گی اش در خیابان کشته می شود من هم مثل خیلی از هموطنان عکس العمل نشان داده ام و از نظر من این یک ترور بوده است. من به عنوان یک انسانی که در ترکیه زندگی می کند این حق را دارم که برای اتفاقاتی که در جامعه می افتد عکس العمل نشان بدهم. ولی در ترکیه برخلاف عکس العمل ها و باورهای من مداوم برای من می نویسند: “نه خیر، آنطوری نه بلکه اینطوری باید محکوم بکنی. این گونه نباید بنویسی و این طور باید بنویسی و …” دوستان من دروغ نمی گویم فقط همفکر و همنظر شما در مسایل اتفاق افتاده نیستم و فکر دیگری دارم همین، و دلواپس چیزی هم نیستم. می دانید شماها با نیت خوبتان مسئولیت و جوابگویی دولت را به کناری می نهید و با این روش دولت هم، وازرت کشور هم و رئیس جمهور هم بجای پیدا کردن راه حل مسئله فقط شروع به محکوم کردن میکنند. من نمی دانم پس چه کسی این مسایل را حل خواهد کرد. فکر می کنید محکوم کردن باریش آتای و یا شما مسئله را حل خواهد کرد؟ [تشویق حضار]

دختر پرسش گر: ببینید اینکه آن ه ا[دولت] چه می کنند یا نمی کنند اهمییتی ندارد، مخاطب من شما هستید.

باریش: عجب…! شما باید این سوال را ازمسئولان بپرسید  نه از من.

سوال دوم: شما در سال ۲۰۱۸ صلاح الدین دمیرتاش را بهترین گزینه ریاست جمهوری قلمداد کردید. او کسی است که گفته بود مجسمه ی “اوجالان” را درست خواهیم کرد و او از تروریسم حمایت میکرد. شما چطور می توانید کسی مثل دمیرتاش را به ریاست جمهوری معرفی کنید. [تشویق حضار]

باریش: کمی بیش نیز گفتم من جوابگوی سخنان دمیرتاش نیستم. من فقط بخاطر اینکه در رابطه با او این سخن را گفته ام، جواب میدهم. مانند همین حرف هایی که دمیرتاش گفته است شخص دیگری هم وجود دارد که الان دارد دولت را اداره میکند و در آن دوره همین حزب حاکم با همین گروه تروریستی رفت و آمد داشتند. متاسفانه در جامعه ما و حتی خود ما نیز این ضعف هست که اگر مشکلی وجود دارد ما فقط یک طرف مشکل را مقصر می دانیم و با طرف دیگر آن کاری نداریم. آنموقع دولت اردوغان می خواست از طریق آن ها به راه حلی برسد [آرای کردها در انتخابات ریاست جمهوری را بدست آورد] میتینگ ها برپا می کردند و آن ها را تشویقشان می کردند، دیدار و گفتگو می کردند ، مقام های دولت به دیدارشان می رفتند اطلاعات می گرفتند با هم برنامه ریزی می نمودند و غیره. در آن دوره با کشته شدن دو مامور پلیس… [ از طرف بعضی از حضار: شهید شدنشان، شهید شدن]

باریش: باشد شهید شدن. [ تشویق بخشی از سالن] به توضیح این مورد هم میرسیم. دوستان چرا کلمه ی شهید را بکار نگرفتم بگویم تا راحت شوید. کلمه ی شهید یعنی کسانی که در راه خدا جهاد می کنند و کشته میشوند شهید نامیده میشوند. مگر شما در جهاد هستید؟ روی کلمه ها میشود بحث های زیادی کرد و روی این موضوعات امروز خیلی ایستاده گی نخواهم کرد. مثلا در آن دوره چرا دیدار رئیس مجلس با “اوجالان” زیر سوال نمی رود؟ من نیز در آن دوره با در نظر گرفتن فاکت های متفاوت در جامعه ی ترکیه دمیرتاش را در مقابل اردوغان برای نامزدی ریاست جمهوری مناسب تر میدیدم و پشیمان نیز نیستم.

ادامه دارد…

https://akhbar-rooz.com/?p=197728 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
جلال
جلال
1 سال قبل

درود بر شما و ممنون از ترجمه خوبتان! تجربیات مبارزاتی حزب کارگر ترکیه میتواند برای نیروهای چپ سوسیالیست ایران بسیار آموزنده باشد.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x