
در انتخابات دوره هشتم، محسن جلال پور بعد از کناره گیری همشهری خود مهرعلیزاد معاون رئیس جمهور، رئیس اتاق بازرگانی ایران شد
در شبکه های مجازی خبرهایی در باره خروج میلیاردرها و انتقال سرمایه هایشان به خارج از ایران دست به دست می شود. موضوع احتمال خروج محسن جلال پور یکی از اینهاست. اهل بازار آن هم تاجرش شاخک های حساسی به ثبات و بی ثباتی حکومت دارد. وقتی تزلزل در بنیاد حکومت را حس کند جل و پلاس خود را جمع می کند تا جایی برود که پول انباشته اش اگر موقتا سود هم نیاورد حداقل از قبل بی ثباتی نظام زیان نکند. جلال پور و اجداد بازاری او یکی از این نمونه بازاری های مطلوب جمهوری اسلامی از پیوند حکومت و بازار است. یکی حکومت می کند و دیگری سرمایه داری از جنس حکومت اسلامی را می چرخاند. اینطوری هم چرخ حکومت می چرخد و هم سرمایه و سود آن. حالا در شبکه های اجتماعی با عکس و مدارک گفته می شود جلال پور از این وصلت متارکه کرده و به زودی سر از کانادا در می آورد. همانجا که خاوری رئیس سابق بانک مرکزی با دلارهایش رفته است. معلوم است که حکومت به این جدایی و رفتن یک طرفه آن هم با چمدان های پر از دلار تن نمی دهد.
سال ۱۳۹۴محسن جلال پور در ادامه سنت خانوادگی با حضور در ریاست اتاق بازرگانی پیوند رسمی با حکومت بست. نیمه ی خرداد همان سال در «انتخابات هیأت رئیسه اتاق ایران با قاطعیت رأی اکثریت را به دست آورد». آن زمان هم حکومت از این پیوند راضی بود و هم جلال پور. او هر جا می رفت گذشته ی بازاری و اهل تجارت بودن خانواده را به رخ مخاطبان می کشید و با مثال هایی که می آورد به حکومتیان یادآوری می کرد پدر بزرگ و پدر وی در جبهه “جهاد اقتصادی” حضور داشتند، نعمت جنگ را به کام حکومت شیرین کردند و از لذت تلاش این جهادگران بود که خمینی جنگ را نعمت خواند. پدر بزرگ مسئولیت توزیع غله استان کرمان را داشته و حساب و کتابش با قاسم سلیمانی رو به راه بود. «مرحوم پدرم نیز کسب و کار بازاری داشته و از همان ابتدای جوانی در تجارت پسته، پنبه، کرک و پشم فعال بوده است. در منطقه هیچ بزکوهی نمانده که مرحوم پدر ایشان پوست آن را ندریده باشد.
در گفتگوی زیر آنچه در باره جلال پور گفتنی است از زبان خودش می خوانید. این زمانی است که جلال پور رئیس اتاق بازرگانی بود. بعد که بارخود را بست و رو به قبله ی کاناد ایستاد در شبکه های مجازی از جمله نوشتند: «جلال پور ریس سابق اتاق و بزرگ مافیای مخالف دولت بالغ بر یک و نیم میلیارد دلار به کانادا ارسال و شرکت ساختمانی بنام پسرش در تورنتو به ثبت رسانیده در عکس پیوست نفر سوم خود جلالی است. آدرس شرکت هم مشخص شده است بالغ بر ده پروژه میلیون دلاری در اختیار این شرکت قراردارد. گفته میشود بزودی جلال پور هم خودش از ایران گریخته و بکاناد پیش دوست سابقش خاوری خواهد رفت در سایت زیر مشخصات شرکت و پسر جلال پور که مدیرعامل است و فهرست پروژه های میلیارددلاری نوشته شده است. این جاعش ها بجای ساخت و ساز در کشور ارز دولتی غارت شده را بخارج انتقال داه اند .جلال پور رفیق جینگ و فابریک اقای جهانگیری و باند موتلفه و کارگزاران است. پول ها را غارت می کنند بعد دنیای اقتصاد مصاحبه می کند که ایشان بخاطر اقتصاد ایران مریض شده است . »


رونمایی از دارایی های رئیس اتاق بازرگانی ایران
اولین صادرکننده مغز پسته سبز ایران کیست؟
اقتصاد نیوز نوشت:
پدر رئیس جدید اتاق ایران ریشه ای طولانی در تجارت داشته و آن گونه که محسن جلالپور روایت می کند، پدر بزرگ او نیز تاجری خوشنام در خطه کرمان بوده است.
محسن جلالپور که دو هفته پیش در انتخابات هیأت رئیسه اتاق ایران با قاطعیت رأی اکثریت را به دست آورد،در گفت وگو با هفته نامه تجارت فردا داستان کسب وکار و تجارت خاندانش را تعریف کرده است.
گقتگوی تجارت فردا با محسن جلال پور را در ادامه بخوانید:
اگر اجازه بدهید، قدری به احوالات محسن جلالپور در حوزه کسب و کار و تجارت بپردازیم. محسن جلالپور کیست؟
زندگی هر فرد شبیه یک داستان است. داستان من هم روایت فردی است که فراز و فرودهای زیادی داشته است. من متولد خردادماه سال ۱۳۴۲ هستم. چند روز پیش تولدم بود و به این ترتیب وارد پنجاه و دومین سال زندگیام شدم.
راستش من در یک خانواده متمول به دنیا آمدهام. مرحوم پدرم جزو پنج تاجر اول استان کرمان بود. هنوز هم اگر سوال کنید که پنج خانواده تاجر و بازاری کرمان چه کسانی هستند، حتماً از خانواده من هم اسم خواهند برد. به این دلیل که سه نسل قبل از من، اجدادم کسب و کار آزاد داشتهاند. جد بزرگ ما که فامیلی جلالپور از اعتبار ایشان به ارث رسیده تاجر غله بوده است.
تصویر کارت بازرگانی حاج حسین جلالپور در سال ۱۳۳۸ که هم نشان از قدمت کسب وکار در حانواده جلالپور دارد و هم نشانه ای از قدمت اتاق بازرگانی کرمان است.

پدربزرگ من در زمان جنگ مسئولیت توزیع غله در کرمان را بر عهده داشته است.
در آن زمان توزیع غله به بهترین نحو انجام شده و کرمان جزو بلادی بوده که مردم کمترین آسیب را از کمبودهای جنگ در آن احساس کردهاند. به تناسب این پیشینه، مرحوم پدرم نیز کسب و کار بازاری داشته و از همان ابتدای جوانی در تجارت کرک و پشم فعال بوده است.
با توجه به رونق تجارت کرک و پشم، کسب و کار ایشان هم رونق داشته. نمیدانم اطلاع دارید که در استان کرمان نمونهای از یک بز کوهی وجود دارد که کرک آن در دنیا بینظیر است.
به هر حال ایشان بعدها به تجارت پنبه و پس از آن به تجارت پسته روی آوردند. همچنین در کنار این فعالیتها پدرم به کارهای وارداتی مشغول میشود و در مقابل کرکی که از ایران به هند صادر میکرد، ادویهجات هندی به ایران وارد کرده است و تقریباً روزگاری در استان کرمان عمدهترین مرکز توزیع ادویه متعلق به مرحوم پدرم بوده است.
و خود شما چطور؟ از کجا کسب و کار را آغاز کردید؟
من هم از ابتدای کودکی در همان کاروانسرایی که پدرم در آن حجره داشت و هنوز هم پابرجاست وارد عرصه بازار شدم و شاید شش سال داشتم که پایم به بازار کرمان باز شد. از همان زمان احساس کردم که باید همین مسیر را دنبال کنم. البته به درس و مشق هم علاقه داشتم به دلیل همین علاقه جزو ۱۰ دانشآموز نخبه انتخاب شدم و از مرحوم رجایی که در آن زمان وزیر آموزش و پرورش بودند، تشویقنامه دریافت کردم. اما علاقه من به حضور در بازار باعث شد که همزمان با ورود به دانشگاه در بازار و کار تجاری هم وارد شوم. قدیمیها یک خصوصیاتی داشتند که هیچ وقت کار را از بزرگ شروع نمیکردند.
حاج حسین جلالپور در جوانی تجارت پشم و کرک می کرد؟
پدرم همیشه میگفت از جای کوچک میتوان شروع کرد و کار بزرگ انجام داد. اما از جای بزرگ کار کوچک برنمیآید و بهتر است اگر میخواهی کاری انجام دهی از جای کوچک شروع کنی. ایشان معتقد بود اگر کار کوچک انجام شد و فرد توانست به جای بزرگ برسد بسیار عالی، اما اگر کار بزرگ انجام نشد، کوچک کردن آن هم برای خود فرد و هم برای همه کسانی که به آن کار وابستهاند دشواریهایی ایجاد میکند.
میخواهم بگویم در چنین مکتبی و با چنین نگرشی، با وجود اینکه خانواده جلالپور توان مالی خوبی داشت، من کار خود را از زیر پلهای در بازار کرمان شروع کردم. یعنی از سالهای ابتدایی دهه ۶۰ با تجارت و صادرات پسته به صورت خرد کار خود را آغاز کردم. همزمان که در دانشگاه درس میخواندم کار تجارت را هم آغاز کردم و نهایتاً عرصه کاسبی و خردهکاسبی پسته را در دورهای چهارساله تجربه کردم و از اواخر دهه ۶۰ وارد عرصه تجارت پسته به صورت کلان شدم.
در طول ۳۴ سال گذشته بیش از ۱۰۰ هزار تن پسته صادر کردهام و بیش از یک میلیارد دلار ارزآوری را در کارنامه خود به ثبت رساندهام. من همیشه و در بدترین زمانها چه در زمان جنگ و چه در زمان تحریمها همیشه در بازار حضور داشتم.
از سال ۱۳۸۶ که صادرکننده نمونه استان شدم بهطور مداوم تا همین امسال صادرکننده نمونه استانی بودهام. در طول سالهایی که صادرکننده نمونه استانی بودم سه بار هم صادرکننده نمونه کشوری انتخاب شدم. مجموعه پایانه پستهای که امروز در کشور دارم جزو بهترینها در ایران است.
اولین صادرکننده مغز پسته سبز ایران در دنیا هستم. ضمن اینکه ایران تنها صادرکننده مغز سبز است و من در صادرات مغز سبز در ایران اول هستم.
تقریباً یکچهارم محصول پسته مغز سبز دنیا را شرکت من به تنهایی صادر میکند. در سه دهه گذشته غیر از اینکه در صنعت پسته روزبهروز فعالیت خود را گسترش دادم و کارهای متعددی را دنبال کردم، به بخش صنعت هم وارد شدم. مثلاً در صنعت نساجی فعالیت کردم که اعتراف میکنم موفق نبودم.
بعد از آن نخستین کارخانه سیمان بخش خصوصی کشور به نام سیمان ممتازان کرمان را با گروهی از دوستان راهاندازی کردیم که امروز یکی از واحدهای موفق کشور است. از سال ۸۴ در صنعت استیل فعال شدم اما متاسفانه در طول ۱۰ سال گذشته به شدت گرفتار آسیبهای ناشی از تحریم در این کارخانه بودهام و با وجود سرمایهگذاری سنگین مالی، بهطور کامل در این کارخانه هم شکست خوردهام.یعنی نتوانستم به خاطر تحریمها ماشینآلات مربوط به آن را وارد کشور کنم.
از دهه ۸۰ همچنین وارد فعالیتهای معدنی هم شدهام. با معادن مس به دنبال توسعه کار معدنی هستم زیرا فکر میکنم کار پسته از چند سال آینده در کشور دچار مشکل و تولید روزبهروز کمتر میشود. بنابراین حضورم را در سالهای آینده در بازار پسته خیلی مطمئن نمیبینم.
میبینید که بیش از ۳۰ سال از زندگی من در بخش خصوصی گذشته است. کارم با صادرات پسته آغاز شده و با حضور در صنعت و معدن ادامه پیدا کرده است. البته اشاره کنم که حدود ۴۰۰ هکتار زمین کشاورزی و باغات پسته از پدرم به ارث بردهام و حضور در آنها را هم در کارنامه خود دارم.
داستانی که از گذشته شروع شده است و در حال تقویت شده است و در آینده هم مشگل ساز خواهد ماند!
داستان غارت و چپاول بی عرضه ها و خواب آلودگی و سادگی یک ملت که با آن دست بگریبان هستیم و شاهد خواهیم ماند.
تا زمانیکه این نوع فعالیت ها بعنوان توانایی ، برتری و خلاقیت پذیرفته شود ، در جا خواهیم زد و آینده ای روشن را نمیتوان متصور شد.