محمد حبیبی سخنگوی شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان ایران که به تازگی از زندان آزاد شده، در یک رشته توئیت به همراهی شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان ایران با جنبش ژینا اشاره کرده و یادآور شده است که «مجموعه پذیرای نقدهای سازنده است.» او در این توییت ها به «تلاش جریانی خاص در بایکوت رسانه ای این فعالیت ها» اشاره کرده است.
به نظر می رسد محمد حبیبی در توییت خود به این توییت از سوی شهریار قنبری هم اشاره داشته که روحیه ی همان «جریان خاص» را بازتاب داده که هزاران کیلومتر دورتر از ایران همواره فعالین سیاسی را مورد نقد قرار داده است که «چرا نمی روید و کشته نمی شوید»!
محمد حبیبی در سلسله توییت های خود نوشته است:
«محمود ملاکی جز فعالان صنفی بود که در جریان جنبش ژینا بازداشت شد. یکی از اتهامات وی تحریک دانش آموزان برای همراهی با جنبش مهسا بود.به محض آزادی با قرار وثیقه حکم اخراج ایشان از طرف آموزش و پرورش صادر شد. وی یکی از ده ها فعال صنفی بازداشتی در جریان جنبش زن زندگی آزادی بود. افسانه ربیعی، رضا شریفه، پیروز نامی، ژیلا خیر، سلیمان عبدی، صادق صداقت، محمد صادقی، سهیلا خالدیان، محمدرضا بهنام نژاد، حمید رحمتی، صفا ملکی، اسماعیل خدایاری، غلامرضا اصغری، مختار اسدی، حمید جعفری، مسعود کردپور، مسعود فرهیخته، فهیمه هاشمی، عبدالله رضایی، وریا قادریان، مسعود قبادی، وحید عابدینی، محمدرضا علیجانی، رحمان عابدینی، اسکندر لطفی، مسعود نیکخواه و…. از دیگر بازداشتی های این جنبش بودند. این اسامی فقط بخشی از فعالین صنفی معلم بازداشتی در جنبش بودند.
علاوه بر اینها صدها معلم خارج از صنف و به صورت فردی فعالیت کردند و متحمل بازداشت و اخراج و تعدیل شدند. که حتی بعضاً اسامی برخی از آنها در اختیار مجموعه قرار نگرفته است.یکی از آنها خانم عاتکه رجبی است که بازداشت و اخراج شد و شجاعانه و با افتخار حکم اخراج خود را پذیرفت. در جریان جنبش ژینا دو معلم به نام های عرفان کاکایی و عبدالرحمان بختیاری با شلیک مستقیم گلوله جان باختند و همکاران زیادی به سوگ از دست دادن فرزندانشان نشستند. زینب مولایی راد مادر کیان پیرفلک از نمادهای جنبش اخیر یکی از آنها است.
در طول جنبش شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران به عنوان مرکزیت تصمیم گیری کشوری صنف معلمان سه بار برای همراهی با جنبش، اعلام تحصن سراسری کرد و به صورت مشخص از فراخوان های تجمعات سراسری جریانات مرجع اعلام حمایت کرد. اینها بخش هایی از مشارکت جریان معلمان در جنبش اخیر است.
فقدان بازنمایی روشن از این فعالیت ها و تبیین درست برای جامعه هدف، بخشی به عملکرد ضعیف صنف در بعد رسانه ای و بخش مهم دیگر به تلاش جریانی خاص در بایکوت رسانه ای این فعالیت ها برمی گردد. جریانی که هدایت گر بخش اصلی رسانه در سالهای اخیر بوده است. صدور احکام قضایی سنگین برای همکاران صنفی، اخراج، انفصال، کسر حقوق، محرومیت از رتبه بندی، بازنشستگی پیش از موعد و … برای صدها فعال صنفی در همین شش ماه اخیر مجازات تحمیلی نهادهای امنیتی بر صنف معلمان بخاطر همراهی با جنبش مهسا است.
پتانسیل مجموعه ما برای همراهی در همین حد بوده است. شاید بدرستی برخی بر این پتانسیل نقد داشته باشند، اما کدام جریان شناسنامه دار داخل کشور توانسته است در همین حد همراهی کند؟! مجموعه پذیرای نقدهای سازنده است و کانال شورای هماهنگی مرجع راستی آزمایی مستنداتی است که در این نوشتار آمد.
از دیگر مطالب سایت
مطالب مرتبط با اين مقاله:
- بیانیه شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران در خصوص احکام قضایی اعضای هیئت مدیره انجمن صنفی فرهنگیان خراسان شمالی
- سازمان معلمان ایران خواهان تجدید نظر در حکم صادره و آزادی محمد حبیبی شد
- ضربآهنگ جنبشهای مطالباتی نیاز به عمل مشترک دارد; گفتگوی محمد حبیبی با اتحاد بازنشستگان
- به نام زن، زندگی، آزادی – محمد حبیبی
تازمانیکه تشکل فرهنگیان ایران یکی از تشکلهای ” منشور مطالباتی…” باشد قابل نقد و انتقاد خواهد بود .
… چنین به نظر می رسد که این بیانیه اتحاد فرصتطلبانه و کوتهنظرانهای است که به تلاش نافرجامی دست زده تا با زور ادبیات ” مترقی “و حتی سرهم بندی برخی مقولات ” چپ ” ولی ماهیتا لیبرالی، با بیانات کلی و بعضا بیمعنا – که بهرگ غیرت شرکتکنندگان برنخورد- هر کس و هر گروه را بهمصداق ” هر کس از ظن خود شد یار من ” را بهیار خویش بدل گرداند. این جبهه ” همه با هم ” و یا “زن، زندگی، آزادی ” بر این اساس شکل گرفته است.
برخی از این شرکتکنندگان: “جنبشهای بزرگ و مدرن اجتماعی و خیزش نسل شکستناپذیری است ” که با ” جنبش کارگری، جنبش معلمان و بازنشستگان، جنبش برابری خواهانه زنان و دانشجویان و جوانان و جنبش علیه اعدا ” کامل شدهاند و این تصور را به ذهن خواننده متبادر میسازند که گویا با ترکیب این همه ” جنبشهای ” عدیده و تودهایِ عقبهدار ، کار ” رژیم ملاها ” تمام بوده و هر کس دیر بهاین جبهه ” عظیم تودهای ” بپیوندد کلاهاش پس معرکه است.
… در بند یک از رژیم حاکم جمهوری اسلامی ایران که یک نظام سرمایهداری است میطلبند: ” ۱- آزادی فوری و بیقید و شرط همه زندانیان سیاسی، منع جرم انگاری فعالیت سیاسی و صنفی و مدنی و محاکمه علنی آمرین و عاملین سرکوب اعتراضات مردمی ” ؟
جای انکار نیست که مخاطب این سند حکام کنونی ایران هستند و این خواست که طبیعتا خواستی دموکراتیک بوده و باید برای تحقق آن مبارزه کرد ، باید در چارچوب مناسبات حاکم کنونی چه در عرصه اقتصادی و یا سیاسی صورت گیرد . این ادعا اگر صمیمانه باشد و نه ریاکارانه، آنوقت با تحلیل این عده در مقدمه این سند که آوردهاند:
“… هیچ چشم انداز روشن و قابل حصولی را نمیتوان برای پایان دادن بهآن در چهارچوب روبنای سیاسی موجود متصور بود هم ازاین رو است که مردم ستمدیده ایران… با از جان گذشتگی…خیابانهای شهرها را در سراسر کشور به مرکز مصافی تاریخی و تعیین کننده برای خاتمه دادن بهشرایط ضدانسانی موجود تبدیل کردهاند.” در تناقض کامل قرار میگیرد. خواننده باید بهکدام فرضیه تکیه کند بهاین فرض که هیچ مطالبه و خواستی در چارچوب رژیم حاکم کنونی قابل حصول نبوده و باید بهکف خیابانها برای مصاف نهائی و سرنگونی رژیم حاکم رفت و یا این که علیرغم مرتجع بودن این رژیم هنوز نیز باید بهمبارزه دموکراتیک برای تحقق خواستها متوسل شد. همین تناقضگوئی در سایر خواست ها و مطالبات نیز بهچشم میخورند. از جمله در بند ۲ میآید: ” آزادی بیقید و شرط عقیده، بیان و اندیشه، مطبوعات، تحزب، تشکلهای محلی و سراسری صنفی و مردمی، اجتماعات، اعتصاب، راهپیمایی، شبکههای اجتماعی و رسانههای صوتی و تصویری ” و این بهاین مفهوم است که فعالیت احزاب هوادار رژیم پهلوی نیز باید بدون قید و شرط به رسمیت شناخته شوند و در فردای جمهوری اسلامی نیز حتی احزاب هوادار جمهوری اسلامی نیز میتوانند در کنار سلطنتطلبان و شاید نازیها و نژادپرستان و گروههای وابسته به بیگانگان و نظایر آنها هم بهرسمیت شناخته شوند و پلورالیسم غیرطبقاتی و ارتجاعی سراپای جامعه ایران را بهفساد بکشاند. آنوقت معلوم نیست مردم ایران بهچه علت انقلاب کرده و یا میکنند و دستآوردهای یک انقلاب اجتماعی چیست؟…
ضمن حمایت صد درصدی از شورای هماهنگی و قدردانی از مبارزات معلمهای کشور باید گفت آقای قنبری شما حتی شورای صنفی هنرمندان دارید ؟ یا حتی شما عضو جامعه ی هنری خودتان هستید ؟ بهتر است به جای انتقاد از فعالیتهای تخصصی دیگر صنوف متمرکز در کار سازماندهی هنرمندان باشید . روشی که این روزها اتخاذ کرده اید اینست که تلاش کنید تا تشکلات زن زندگی آزادی را تا سطح بی عملی خودتان تقلیل دهید اما باید بدانید نتایج این انقلاب زن زندگی آزادی بنابر آخرین دستآوردهای علمی بشریست جای چانه زنی نیست چون تنها راه است . زن زندگی آزادی حکومت شورائی . دیگر شعار علیه سلطنت هم نمی دهم چون کارش تمام شده است اما در مورد اشاره ی آقای حبیبی باید بگویم دوست عزیز این امری طبیعی ست حتی من هم وقتی شما به منشور زن زندگی آزادی پیوستید تعجب کردم زیرا تصور می کردم که شما متحد طبیعی همان جریان هستید اما خوشبختانه واقعیات علمی مبارزان را کنار هم قرار داده است و این برای آن دوستان که در حال تبلیغات صنفی و اکونومیستی هستند و ما را که در حال انقلاب هستیم رفرمیست می نامند خنده دار است . متاسفانه جریانهای چپ خارج کشور بسیار عقب مانده اند .
“… کجا بودید ؟ حالا برای ” خواسته های صنفی ” میخواهید ” اعتراض ” یا غیبت کنید …
( از توییت شهریار قنبری )
.
آقای شهریار قنبری و دیگران ؛
شما از ” خواستههای صنفی ” نام برده اید در صورتیکه خواستههای ” منشور ” از مانیفست احزاب مارکسیت لنینیستی هم فراتر رفته است ! به قسمتی از مانیفست ” منشور ” خودتان توجه بفرمایید ؛
”… اعتراضی است علیه زن ستیزی و تبعیض جنسیتی، نا امنی پایان ناپذیر اقتصادی، بردگی نیروی کار، فقر و فلاکت و ستم طبقاتی، ستم ملی و مذهبی، و انقلابی است علیه هر شکلی از استبداد مذهبی و غیرمذهبی که در طول بیش از یک قرن گذشته، بر ما – عموم مردم ایران – تحمیل شده است.”
لازم میدانم که یکبار دیگر نقدی که بر این منشور انجام گرفته باز خوانی شود . البته اگر مورد تائید اعضای محترم ” اخبار روز ” باشد .
مطالبات دموکراتیک همواره در برابر حاکمیت معنی دارد. نفس مبارزه دموکراتیک بهاین مفهوم است که در جامعه توازنی در عرصه عدالت و حقوق اجتماعی وجود نداشته و معمولا اکثریت جامعه در مقابل اقلیت حاکم برای کسب هرچه بیشتر حقوق پایمال شده خویش قرار گرفته و با این اقلیت حاکم مبارزه میکند. این مبارزه تنها از طریق سازمانهای مدنی و به ویژه کارگری و حرفهای امکان پذیر است. بدون تشکیلات و رهبری با تجربه، سنجیده، و دوراندیش محصول این مبارزه ناچیز خواهد بود. خواستهای دموکراتیک همواره حاکمیت مرتجع را اساسا مورد خطاب قرار میدهد و این بهمفهوم آن است که مطالبه کننده قدرت و حاکمیت طبقه اقلیت حاکمه را بهرسمیت شناخته و در کادر این شناسائی حقوق و امتیازات بیشتری برای خود تقاضا میکند. طبقه حاکمه همواره از تحقق این حقوق سر باز میزند مگر آن که قدرت نیروی مطالبهگر بهحدی باشد که رژیم حاکم را بهعقب نشینی وادارد. کسب حقوق و مطالبات دموکراتیک و مدنی آسان نیست، بهایمان، اعتقاد، پافشاری، سماجت، رهبری سنجیده و ابزار قدرت لازم نیاز دارد ولی غیرممکن نیست. کسانی که با پرچم انقلابیگری کاذب بهمیدان میآیند و از سختی راه و ناچیزی دستآوردهای مبارزاتی خواهان بلند کردن سنگ بزرگ شده و با نفی مبارزه دموکراتیک مسئله سرنگونی رژیم را بهمیان میکشند نه درکی از مبارزه دموکراتیک داشته و نه بهسرنگونی رژیم کمک میکنند. آنها تنها بهمبارزه دموکراتیک صدمه میزنند که بهزعم آنها هیچوقت قابل حصول نیست و طرح و مبارزه در جهت تحقق آن نیز بیراهه محسوب میشود. افکار این عده مستبدانه است و نه دموکراتیک زیرا برای سطح رشد مردم و نقش شرکت آنها در مبارزه پشیزی ارزش قایل نیستند و میخواهند بهشیوه چریکی معضلات اجتماعی را حل کنند. برای آنها انقلاب را نه تودهها بلکه قهرمانان و از جانگذشتگان متحقق میکنند. برای این منحرفان در مبارزه تنها یک شعار قطعی و نهائی وجود دارد و آنهم کسب قدرت سیاسی و سرنگونی رژیم است. برای آنها تمام اشکال دیگر مبارزه کهنهپرستی، رفرمیستی و سازشکارانه است. این که مبارزه کار تودههای مردم است که باید با عبور از مراحل گوناگون، از پائین بهبالا ارتقاء یابند در روند مبارزه کسب تجربه کرده، تربیت شده، تشکل یافته و در روند مبارزه آبدیده شوند مطرح نیست. آنها فقط خواهان نتایج زودرس هستند و این که مبارزه دموکراتیک حتی اگر بهطور زودرس نتیجه ملموس عملی هم نداشته باشد بهپرورش نسلی میانجامد که خود را آماده نبرد نهائی میکند، برایشان اهمیت ندارد و یا اساسا مفهوم و مضمون این مبارزه طولانی را درک نمیکنند. کمونیستها حکومتها را بر اساس میل و اراده خود و فارغ از زمان و مکان سرنگون نمیکنند بلکه برای نیل بهاین منظور و بهویژه تا زمانی که تودهای مردم در پشت آنها نیستند، در دوران تسلط حاکمیت سرکوبگر وظیفه آنها مبارزه با سرکوبگری، ستم و هرگونه تعدی حاکمیت نسبت بهاقشار گوناگون مردم است تا آنها را با تجربه خودشان بهماهیت طبقاتی حاکمیت آگاه کرده و به درجهای از فداکاری تربیت کنند که آماده مبارزه برای کسب قدرت سیاسی گردند. در این دوران سلاح مبارزه کمونیستها همان مبارزه دموکراتیک است که سویه طبقاتی و سوسیالیستی دارد. بهاین جهت نیز کمونیستها خود را در بدو امر سوسیال دموکرات مینامیدند. مبارزه در زمینه دموکراتیک سرچشمه تغذیه کمونیستهاست. هر تفکری که مبارزه دموکراتیک را بههر بهانهای نفی کند و مدعی شود که مثلا در ایران بهعلت وجود یک حکومت مستبد و سرکوبگر هرگز امکان مبارزه دموکراتیک وجود نداشته و باید فورا مسلح شد تا رژیم را سرنگون کرد، تفکری ماهیتا مستبد و ارتجاعی است و تنها خود را در البسه «انقلابی» مخفی کرده است. حتی در وضعیت ایران کمونیستها باید برای کسب حقوق مطالباتی و مدنی مردم مبارزه کنند و از ابزارهای مناسب در این روند بهره جویند یکی از آنها وجود اتحادیههای مستقل صنفی کارگری است که در پی کسب قدرت سیاسی از طریق حکومت شورائی نیستند و مبارزه کارگران را بهگمراهی نمیبرند.
مسلما طبقه کارگر ایران بهرهبری حزب مستقل سیاسی خودش که شرط هر پیروزی و مصونیت از گمراهی است خواهد توانست استثمار را در ایران از بین ببرد. طبقه کارگر ایران باید هشیار باشد که عدهای از منحرفان آنها را بهبهانه مبارزه «انقلابی» علیه استثمار بههمدست استعمار بدل نکنند. مبارزه دموکراتیک، ملی و طبقاتی طبقه کارگر در ایران دست در دست هم پیش خواهد رفت .
اتحادیه کارگری محفل چند نفری نیست، مرکز تجمع تودههای طبقه کارگر صرفنظر از ایدئولوژی، اعتقادات دینی، رنگ پوست، زبان و قوم بوده و باید کمیت عظیمی از طبقه کارگر را در برگیرد. اتحادیه کارگری بدون عضو و بدون طبقه کارگر و با جمعی «پیشتاز» و «انقلابی» فقط در فضای مجازی وجود دارد و به همین جهت نیز به علت عدم این پیوند ارگانیک با طبقه کارگر از واقعیات عینی بهدور افتاده و قادر نیست صحت و سقم سیاستهای خویش را در پیوند نزدیک و ملموس با طبقه کارگر در اتحادیههای کارگری محک زند. این جریانها عملا به ذهنیگری دچار شده و به علت کمحوصلگی خردهبورژوازی میخواهند در عرصه ذهنیات دمار از روزگار بورژوازی ستمگر درآورده و یکشبه حاکمیتش را سرنگون کنند. این است که شعارهای سیاسی و کسب قدرت سیاسی را جایگزین مطالبات کارگری مینمایند و برای توجیه این ماجراجوئی، واقعبینان را رفرمیست، سازشکار، مامور حکومتی جا میزنند در حالی که خودشان با این سیاستهای «چپ»روانه و ماجراجوئی بهترین خدمت را به طبقه حاکمه میکنند.
آن اتحادیه کارگری – بهفرض وجود واقعی و نه مجازیش – که مطالبات حداقلش از حکومت، سرنگونی این رژیم و رفع ستم طبقاتی و رفع بردگی نیروی کار و استثمار است دیگر اتحادیه کارگری نیست و حق هم ندارد به عنوان اتحادیه کارگری سخن گوید. این اتحادیهی حداکثر چند فعال سیاسی متعلق به جریانهای سیاسی موجود منحرف است که با گزینش نام کارگری تمام تلاشش را برای به انحراف کشاندن طبقه کارگر و مبارزات صنفی این طبقه در عرصه مبارزه اقتصادی به کار میبرد. معمولا این جریانهای منحرف مخالف حزبیت بوده و علیه حزب سیاسی مستقل طبقه کارگر نیز مبارزه میکنند تا خواستها و شخصیت فردی خویش را در لباس کارگری بهرهبری طبقه کارگر تحمیل نمایند. آنها با شعار «کارگران خود خودشان را رها میکنند» مانع از آن میشوند که آنها سازمان مستقل سیاسی خویش را به وجود آورند و همواره بهنوعی بهاراده چند عدد «روشنفکر قهرمان» و «تئوریسین» که برای آنها بیانیه سرهم بندی میکنند وابستهاند و نتیجه آن وضعیتی میشود که ما اکنون با آن روبرو هستیم. طبیعتا دشمنان طبقه کارگر و حزبیت در تمجید این بیانیه داد سخن خواهند داد زیرا هدفی جز منحرف کردن مبارزه طبقه کارگر ندارند.
این تشکلها حتی شعار روشنی در مورد مطالبه آزادی تاسیس اتحادیههای مستقل صنفی کارگری ندارند و آن را در غالب عبارات بحثبرانگیز، نادرست از نظر تئوریک و کلی تحت عنوان «آزادی بیقید و شرط عقیده، بیان و اندیشه، مطبوعات، تحزب، تشکلهای محلی و سراسری صنفی و مردمی، اجتماعات، اعتصاب، راهپیمایی، شبکههای اجتماعی و رسانههای صوتی و تصویری» پوشاندهاند و این اوهام را القاء میکنند که آزادیای که آنها مطالبه میکنند فاقد قید و شرط بوده و حتی رضا پهلوی و اوباشان تحت فرمان پرویز ثابتیها، فرقه رجوی و حتی بخشی از حزباللهیها نیز در آینده ایران در آن حق حیات بیقید و شرط دارند؟!
از قرار اینطور نیست که حتما باید در جامعه ای توسعه نیافته زندگی کنی تا دموکراسی در جانت ته نشین نشده باشد. برخی ها از جمله آقای شهیار قنبری که به گمانم در زمینه ی هنر موسیقی حرفی برای گفتن دارد، وقتی در حوزه ای تخصصی پیدا می کنند، دچار این توهم می شوند که گویا در هر حوزه ای هم صاحبنظرند. اصلاََ منظورم این نیست که چنین افرادی به جز مسائلی که مربوط به حوزه ی تخصصی خودشان هست در باره ی مسائل دیگر نباید حرف بزنند.مسئله این است که حرفشان را از موضع خداوندگاری نزنند و همواره در نظر داشته باشند که حوزه های دیگر هم عناصر حرفه ای خودشان را دارد. بنابراین بهتر است که با احتیاط بیشتری نظر بدهند.
حضرت ایشان واقعا فکر می کند که تأیید جنبش ژینا و همراه شدن با آن از طرف معلمان الزاما به این معناست که حتما باید به دنبال دانش آموزان راه بیفتند و ضمن تأیید هر حرکت آنان گلوله هم بخورند تا از جانب ایشان همراهیشان با جنبش زن زندگی آزادی مورد پذیرش قرار بگیرد؟!! وگرنه غایب محسوب می شوند؟ خوب است ایشان بفرمایند این قضاوت بر اساس کدام معیار و دانش جامعه شناسانه است؟
مگر طرح مطالبات صنفی و سازماندهی مبارزه ی ذینفعان حول آنها از گناهان کبیره محسوب می شود که جناب ایشان تا این حد برآشفته شده اند؟ گویا کارگران و معلمان و سایر صنوف، اگر خواهان رهایی از زیر خط فقر هستند، یا معترض مسمومیت های سریالی دانش آموزان مدارس دخترانه هستند یا برای اجرای درست رتبه بندی پافشاری می کنند یا از به محاق رفتن همسان سازی حقوق بازنشستگان با شاغلین ابراز نارضایتی می کنند یا خواهان آزادی معلمان و دانش آموزانی هستند که در جنبش ژینا دستگیر و زندانی شده اند، مرتکب جرم نابخشودنی شده اند و این خواسته ها صرفا خواسته هایی صنفی هستند و هیچ رابطه ای با مسائل سیاسی ندار ند!!
البته ایشان وقتی قادر به درک رابطه ی دیالکتیکی کنش های صنفی و سیاسی نباشند و مبارزه را فقط جایگزینی حاکمیت فعلی با حاکمیتی که دلخواه ایشان است بداند، اصلا تعجب آور نیست که اینطور احساساتی شوند و از دست تشکل های صنفی و شورای هماهنگی این تشکل ها که قرار است با حوصله و شکیبایی و درک و رعایت رابطه ی منطقی کنشگری صنفی و کنشگری سیاسی، مبارزات فرهنگیان را مدیریت کنند، دلخور و تا این حد عصبانی باشد.
جناب موزیسین،:
گمان مبر که به پایان رسید کارمغان
هزار باده ی ناخورده در رگ تاک است.
در این چند ماه اخیر مد شده؛ خارجه و کالیفرنیا نشینان ابتدا “فتنه ۵۷” را محکوم و دشنامی نثار چپها؛ کمونیستها و مجاهدین ….. نموده و سپس به صف سلطنت طلبان و پهلوی پرستان و… پیوسته و به موازات تجارت و اجرای کنسرتهای شاد و “غمگین”؛ “فعالیت مدنی” خود را نیز آغاز کنند. شهیار قنبری در برنامه ای در بی.بی.سی شعرهای زنده یاد سعید سلطانپور را نیز به تمسخر گرفته بود. چه زمانه ای شده ؟!
منشور داخل کشوریها را هم قبول نکرده و خود ” منشور” می سازند.
ممنون آقای حبیبی از گزارش فشرده ای از نقش معلمان مبارز در انقلاب ژینا، علاوه بر فعالیتهای ماههای اخیر بخشی از آگاهی فرهیختگان جوان مدیون معلمان مبارزی است که سالهاست که بذر آگاهی افشانده اند به قیمت اخراج، زندان و … مشکل این جریان خاص هم همین است. این نوع آگاه گریها دکان های این نوع جریانها را تخته میکند…
آقای مجید تمجیدی از چند مقاله ای که از شما خوانه ام اینطور استنباط نموده ام که شما یکیاز طرفداران ” انقلاب ژینا ” بوده و هستید . انقلابی که قرار بود بزودی زود نظام ملایان را سرنگون نماید . از طرفی ، در یکی از مقالات شما ، نوشته بودید که ” حتی یک روز هم بقای حکومت ملایان جایز نیست ” ( نقل به معنی ) برای من این سؤال بوجود آمده است که شما چگونه آن پیشبینی و این توان مبارزاتی را در سپهر رویائی خود دیده بودید ؟ آیا ” امدادهای غیبی ” و یا ” دخالت بشر دوستانه ” ای هم در دستور کار بوده است یا خیر ؟ لطفا اگر لازم دانستید اشاره ای بفرمایید . با سپاس .