الف- ماکیاولیسم سیاسی؟!
سفررسمی رضاپهلوی به اسرائیل و دیدارش با مقامات بالای اسرائیل با سروصدای زیاد رسانه ای همراه شد و تفاسیر و ارزیابیهای گونانی هم از آن به عمل آمد. طبعا حامیانش آن ر ا یک دست آورد بزرگ در مسیرراهپمانی رضاپهلوی به مقصدنهایی تبدیل شدن به یک شخصت سیاسی و بین المللی بی جایگزین تصورکردند و به ذوق درآمدند و مخالفانش نیز از جوانب مختلف به آن تاختند. با این همه در رسانه ها و اظهارنظرحتی مخالفان به شکل محدودی به آن پرداخته شد. بطورفشرده جوانب مختلف این واقعه را می توان در خطوط زیر مورد توجه قرارداد:
۱-انگیزه اصلی دولت اسرائیل از این دعوت: درجنگ با حکومت اسلامی بهره برداری ابزاری برای فشاربه رقیب و نیز بهره برداری سیاسی داخلی.
۲- ماهیت کنونی دولت اسرائیل: یکی از راست ترین دولت های تاریخ اسرائیل. نه فقط به لحاظ سرکوب دموکراسی آن دیار بلکه عملا با حضورراست ترین و ارتودکس ترین جریانات مذهبی و ارتجاعی یهودی؛ حتی حالا دیگر یک حکومت نرمال «لائیک» یهود نیز محسوب نمی شود.
۳- رویکرد مطلقا یک طرفه رضا پهلوی به منازعه تاریخی اسرائیل و فلسطین که حتی در میان اکثرسیاست مداران جهان هم بهرحال تشریفاتی در ابراز نظر و سخن در این حوزه رعایت می شود که رضاپهلوی همه را وانهاد.
۴- ماکیاولیسمی که طبق آن، دشمن دشمن من دوست و متحد فابریک من است! اشاعه چنین فرهنگ و رویکردی چیزی جز تباهی یک نسل و امیدهای آن برای یک کشورآزاد و دموکرات و سرزنده نیست.
۵- بویژه معلوم شد «میهن میهن و منافع ملی» گفتن این حضرات کاملا توخالی و صرفا ابزاری است که برای فریب و کرختگی مردم و نسل جوان بکارگرفته می شود. برکسی پوشیده نیست دولت اسرائیل بیش از هردولتی در تدارک برنامه حمله به ایران به عنوان یکی از گزینههای جدی روی میز هست و مقامات آن کشور هم بارها به آن اشاره کرده اند. در مورد ادعای خط قرمزمخالفت با حمله نظامی موردادعائی رضاپهلوی، تلاش برای توجیه مذبوحانه آن توسط حامیان سینه چاکش و از جمله شاهین نجفی برای ماستمالی کردن این دوگانگی راه بجایی نمی برد. در مورد باصطلاح کلیدواژه منافع ملی«منافع ملی» برای توجیه این غش کردن تمام عیار به سراپرده ناتانیاهو هم باید گفت که اولا منافع ملی هیچ کشوری نمی تواند و نباید متضمن تضییع حق ملی هیچ طرف دیگری، و در اینجا فلسطیینیها، شود. ثانیا واژه منافع ملی کلیدجادویی نیست که دست یک شخص یا جریان باشد و در پشت آن سنگر بگیرد و خو د را نماینده و سخنگوی آن جابزند. دقیقا حکومت اسلامی هم، مثل بسیاری حکومتهای ارتجاعی و مستبد، تحت همین عنوان منافع ملی سیاستهای فوق ارتجاعی خود را پیش برده و میبرند. ثالثا منافع ملی را چه کسی تعریفمی کند؟ بجز خودمردم و قانون اساسی برآمده از آن و بالأخره این که چه کسی این نمایندگی و سخنگوئی را به رضاپهلوی داده است که از جانب ملت ایران سخن گوید.
۶- یک باردیگر ثابت شدکه نظام سلطنت بویژه در عصر وشرایط کنونی در ایران واجد چه پتانسیل ارتجاعی عظیمی است. بطوری که جایگاه آن چه در جهان و چه در منطقه در کنارراست ترین و فاشیستی ترین جریانات واپسگرا و ارتجاعی و ضددموکراتیک قراردارد. چنانکه در دوره ترامپ همکاسه شدن و همراهی آن با سیاست های ترامپ در مورد منطقه و ایران چشمه ای دیگر از همین رویکرد و ماهیت نماد و مدعی سلطنت بود که به نمایش درآمد.
۷- این سفر با بحران ترکیدن حباب منشورهمبستگی و از جمله کنارکشیدن حامداسماعیلیون* پس از تلاش رضاپهلوی برای تحمیل عناصرهار و سوپرسلطنت طلبی چون امیرطاهریها و شاهین نجفیها و تلاش برای کسب حق وتو و شایدهم علاوه برآن سفراو به اسرائیل نیز درحکم به نمایش درآمدن زودرس تصویر از مغاکی بود که توسل به این نوع سیاستهای ماکیاولیستی، در این لحظه به روی صحنه آورد. و نشان داد که همه این نوع سرهم بندیها تا آنجا که به او و جریان سلطنت طلب برمی گردد جملگی ابزاری برای مطرح کردن و هموارکردن مسیررهبری باصطلاح سیاسی در کنارزنده کردن میراث پادشاهی بوده است. و می تواند بهمان سرعت که با هیاهوی بسیار سرهم بندی شود به همان سرعت هم واچیده شود و درسی باشد برای همه. معلوم می شود که حتی در این جور سرهم بندی های خارج کشوری هم «دوپادشاه» در یک اقلیم نگنجند: یا رهبری بلاچون و چرای من یا دیگی که برای من نجوشه…
گرچه در فضای ملتهب و متکثرسیاسی ایران کنونی برخلاف دوره خمینی که فرصتی برای افشاشدن ماهیت سیاستها و سوداهای او و نهادروحانیت و مذهب قبل از عروج به قدرت و کسب هژمونی برای عامه مردم فراهم نشد؛ امروز خوشبختانه سوداها و سیمای واقعی سلطنت طلبان در دوره باصطلاح پیشاکسب قدرت یک به یک برملا می شود و حبابها ی سیاسی به صحنه می آیند و یکی پس ازدیگری می ترکند و کسی نمی تواند بگوید نفهمیدم و گول خوردم و انشاءاله گربه است …
حامد اسماعیلیون با انتشار بیانیهای از گروه منشور مهسا کنار کشید: «تحمیل نظر در دموکراسی نمیگنجد».
https://www.bbc.com/persian/live/65345374
ب- «ایران»، ظرف بدون مظروف؟!
گیرم که نجات ایران صورت بندی خوبی باشد که البته نیست. نجات از دست کی و کدام اقتصادی سیاسی؟ اشخاص یا مناسبات قدرت و یک اقتصادی سیاسی مشخص؟ نجات ایران از خارج و چشم به قدرتها و رسیدن اسکندری از راه که بیانگراستیصال و ناامیدی است ممکن نیست. این سالیان سال است که مطرح شده و سترونی خود را نیز نشان داده است تجربه را تجربه کردن خطاست. در حقیقت حباب منشورپرسر و صدای این نوع رویکردها و حامیان آن اخیرا هم بدجوری ترکید. بنابراین اساسا باید از داخل و آرایش و بسیج نیرومندی توسط اکثریت زنان و مردان و جوانان ٪۸۰ بجان آمده و زیرخط خط فقر و سرکوب اقتصادی و سیاسی، به عبارت دیگر با همآوائیآنها و اتحادتبعیض شدگان جنسیی، قومی/ملی/عقیدتی/اقتصادی و… توسط یک رژیم تبعیض و آپارتاید حول مطالبات و امیالشان صورت پذیرد. به میدان آمدن این نیروها شرط دارد: بدون بازتابانیدن خواستهایشان ممکن نیست. که مستلزم توجه به مطالباتی است که روز و شب در فریادهایشان منعکس است: از خصوصی سازی و بیدادسرمایه هارنئولیبرالیستی و آزادسازی قیمتها تا آموزش و پرورش رایگان و بیمه های اجتماعی و تامین مسکن و محیط زیست سالم… و نفی همه تبعیضها و نیز علیه مناسبات قدر ت معطوف به این تبعیضها که هم انقلاب علیه بالا و هم پایین را بطورتوامان می طلبد و هدف می گیرد: انقلاب اجتماعی-سیاسی. که این خود مستلزم شکل گیری با بهتراست بگوئیم تحمیل یک دولت خدمات اجتماعی و پاسخگو است که بتواند این خواستها را با فشار جنبش مردم تحقق بدهد. از همین رو ایشان و کسان دیگری که چشمشان به خارج و منشورهایی مثل همبستگی و نظایرآن است بهتراست آب را در خانه و در حمایت فی المثل از منشورهائی چون منشور۲۰ تشکل صنفی و یا منشوراخیری که زنان ایران داده اند جستجو کنند. اما واقعیت آن است که این خواستها مردمی تر و رادیکال تر از آن است که این جماعت بدنبالش هستد. آن ها بدنبال کمترین تکان و دست بدست شدن قدرت هستند. چشم هایشان را می بندند و بجای صورت بندی این خواستها و امیال عمومی به مقولات مجردی چون نجات ایران، ظرف بدون مظروف و وطن بدون مردمان ساکن، که هیچگاه آبی را برای قاطبه مردم ایران گرم نمی کند هستند. برساختهای انتزاعی اختراع شده اند تا برساختهای انضمامی و مشخص نادیده گرفته شوند… اگر می توانیم صدای این ٪۸۰ تاریخ ساز و فعلیت بخشیدن به پتانسیلی که قادر به تغییراوضاع است و صیقل دادن به اقتصادی سیاسی این گذار باشیم. حواله دادن به آینده خیالی و ناکجاآبادی کارساز نیست.
تقی روزبه ۲۱.۰۴. ۲۰۲۳
پیام حسین رونقی به اپوزسیون*
«نجات ایران و ملتش باید تنها اولویت هر جمع سیاسی باشد»
شرایط درهمریخته حاکم بر اپوزیسیون حاصل عدم تشخیص اولویتهای سیاسی، رفتارهای نسنجیده و نابالغی در گفتوگو است. در وضعیت فعلی مردم خسته از ماهها هیاهو برای شکلگیری جبههای واحد همچنان در هر فرصتی به اعتراض ادامه دادهاند. ضروری است تا نیروی سیاسی نجابت ملت ایران را به پای ناآگاهی نگذارد. اعتبارها و فرصتها ازلی و ابدی نیستند و در صورتی که ضرورتها درک نشوند، مردم از همه نیروهای موجود عبور خواهند کرد. با سنجش اضطرارها، ارائهی برنامه و پاسخهای هوشیارانه، با اتحاد و همبستگی کنار هم باید قرار گیریم تا برای آینده ایران و کم کردن هزینه تغییر قدمهای محکمی برداریم.
عدم درک شرایط پرتلاطم و بحرانیِ حاکم بر کشور و اضطرار زمانیِ مردم جهت برونرفت از وضع موجود، از دیگر مشکلات عمدهی اپوزیسیون ایران است. ضروری است دل در گرو ایران داشته باشیم و اصولی چون تمامیت ارضی، دموکراسی، التزام قانون اساسی آینده به مبانی حقوق بشر، جدایی دین از سیاست، برگزاری انتخابات آزاد، تشکیل دستگاه قضایی مستقل، ارتباط صلحآمیز با جامعه بینالمللی بر اساس منافع ملی را محور همکاری و اتحاد قرار دهیم.
برخی از فعالین سیاسی بهجای ارائهی برنامه یا حداقل همراهی با برنامههای سیاسی موجود، یکسره در حال تخریب سایرین هستند و ستیز با دیگران و ایجاد چالش و حاشیه بین همدیگر را اساس فعالیت خود قرار دادهاند؛ رفتارهایی از این دست که دستاوردی جز تفرقه ندارد، به حکومت کمک می کند تا در فضای فعلی حاکم وجههی بینالمللی خود را بازیابی و ترمیم نماید. تا ذیل آن کنترل وضعیت اسفناک فعلی را بیش از پیش در دست بگیرد.
آنها که در شرایط کنونی اولویتهای شخصی را بر ایران و نجات ایران ترجیح میدهند، بهجای حل مسئله آن را پیچیدهتر میکنند. امیدوارم که چهرههای شاخص اپوزیسیون در همبستگی در کنار هم راه تماس مستقیم با مردم را باز بگذارند و صرفاً به صداهای بلند اطرافشان گوش فرا ندهند تا بتوانند در ادامه مسیر ضمن شفافسازی ابهامات و پاسخگویی به مردم، موانع و مشکلات را جهت ایجاد اجماع واحد و ملی برطرف کنند. در شرایط کنونی فعالیت سیاسی فرقهای یا قبیلهای نتیجهای نخواهد داشت و تا زمانی که امکان رقابت سالم در انتخابات آزاد مهیا نباشد از این شکل فعالیتها باید دوری کرد، چرا که نجات ایران و ملتش باید تنها اولویت هر جمع سیاسی باشد. *-
موضوع این سفر را می توان بگونه ای دگر دید.
سه بیت مختلف در بازی های سیاسی ایران فعال هستند که گاهی این سه بیت در یک پیمان نوشته شده یا نوشته نشده اقداماتی را انجام می دهند که هدف اصلی را می توان نگهداشت روحیه استبداد خواهی و منجی خواهی است.
این سه بیت را می تواند چنین بر شمرد:
۱- بیت خامنه ای
۲- بیت رجوی
۳- بیت رضا پهلوی.
در بازی منطقه خطی بنام خط مصباح یزدی بر تصمیمات بیت رهبری حاکم بود که این خط تضادی و جنگ سردی بنام جنگ سرد شیعه و سنی را پی می گرفت که پیامد سیطره این خط، بشکل جنگ های نیابتی بین حکومت حاکم بر ایران و عربستان سعودی با همراهی متحدینش انجام گرفت که حاصلش کشت و کشتاری بی مورد از انسان ها شد.
از این سیاست منطقه ای بهره اصلی را اسرائیل بخصوص باند نتانیاهو برد.
اسرائیل ازاین موضوع نهایت بهره را برد در شمال توانست خود را تا مرزهای ایران برساند و مرزهای ایران با کشور اذربایجان را برای ایران مسئله دار کند این شرایط باعث شد،
دیگران درون حکومتی ها به خامنه ای بفهمانند موضوع اصلی جنوب و مرزهای جنوب نیست این کشورهای جنوب برای مرزهای جنوب مشکل آفرین نیستند اینها اگر حرکتی انجام می دهند از وضعیت خودشان نگرانند؛ پس باید تمرکز را بسمت شما و مرز ایران و آذربایجان برد
که ظاهرن این نگرش چیره شد.
اما در این تصمیم بخشی از بیت که اتهامات جاسوسی اسرائیل به آنها وارد شده است نگران این شدند که ممکن است رقبای دورن حکومتی که با بیت هم مشکل دارند بسمت برخورد با آنها بیایند. و انها که درون حکومت جا خوش کرده اند و پناهگاهش بیت رهبری است مورد حمله قرار دهند و خامنه ای را هم در مقابل یک عملی قرار دهند که حتمن باید با جاسوسان اسرائیلی که در نهادی زیر پوشش خودت قرار گرفتند برخورد کنی و برای همیشه حذفشون کنی و….
اما موضوع و رفتار دو بیت دیگر( رجوی و رضا پهلوی) با این روش حکومت که تعامل با کشورهای جنوب و منطقه خلیج فارس را پیش گرفته چگونه خواهد بود.
می دانیم این دو بیت هم از تضاد حکومت حاکم برایران با عربستان خشنود بودند و هم از تضاد با اسرائیل.
اما از دو کشور، به طریقی می خواستند بهره برداری کنند: از عربستان بعنوان منبع مالی و از اسرائیل بعنوان منبع حمایتی در بازی های بین المللی.
موضوع ارتباط با عربستان شوکی به آن دو بیت وارد کرد.
بیت رجوی از گذشته با اسرائیل بده بستان های اطلاعاتی خودشان را داشت اما این را باید گفت بیت رجوی بخاطر نگرش ایده لوژی اشان توان رفتار علنی با اسرائیل ندارداما بیت پهلوی این محدود را ندارد با رفتن به آنجا، پاتکی به بیت رجوی نیز زدند که این بیت رقیبشان بگویند در حذف حکومت حاکم بکمک خارج ما جایگزین هستیم نه شما.
اما این رفتن پهلوی به اسرائیل پیام خاصی به جاسوسان اسرائیلی که درون حکومت فعال هستند می دهد به آنها می گوید نگران نباشید من با این کارم مشروعیت بر خورد با شما جاسوسان در جامعه ایران دیگر پررنگ نیست مثل گذشته در بزنگاه هایی باید اقدامات مورد نظر را انجام دهید.
البته نگرشی است که می گوید
رفتن این رضا پهلوی برای جاسوسی بود که ببینند هدف اسرائیل در برخورد با ایران چگونه است.
این رضا پهلوی علاوه بر کمک خارجی روی حمایت سپاه از خودش آنهم بعد از سرنگونی رژیم حساب باز کرده است که با این کار جاسوسیش سپاهیان را مدیون خودش خواهد کرد
رضا پهلوی افرادی پشت سر او هستند که به شاه اللهی معروفند شعارها برخوردها و رفتار سیاسی و اجتماعی انها باید در رهبرشان انعکاس یابد این حکم قطعی برای رهبری یک جریان است اما او سالها تلاش دارد تا با ترفندهائی فاصله ی خودش را نشان دهد و در همین راه همچنین سعی کرد که از اعتبار جریانهای دیگر استفاده کند اما واقعیت رهبری شاه اللهی ها باید منطبق بر خواست آنها باشد از اینروست که رضا پهلوی به اصل خویش بازگشت و همان شاهی شد که پدر بزرگش به نمایش گذاشته بود خوشبختانه این خاصیت شرایط انقلابی ست که جریانهای مدعی واقعیت و ماهیت خودشان را نجات دهند چون این بازگشت به اصل ممکن بود بعد از فریب و کسب قدرت توسط یک شاه دموکراتیک مخملی اتفاق بیفتد و تجربه ای که مردم ایران در ۱۰۰ سال پیش فریب خوردند ممکن بود دوباره تکرار شود . شاه شاه است حتی اگر پادشاه انگلستان باشی .