پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

۲۱ آذر، تاریخ دروغ  که با خون نوشته شد – شهاب برهان

در ۲۱ آذر ۱۳۲۵، چه چیزی نجات پیدا کرد؟ آذربایجان از “چنگال اهریمن “؟  نه، آنچه با سقوط پیشه وری و فرقه دموکرات و حکومت ملی آذربایجان نجات پیدا کرد، آذربایجان نبود، نجات شووینیسم ایرانی  بود از پذیرش چند ملیتی بودن سرزمین موسوم به ایران و به رسمیت شناختن هویت ملت های ساکن ایران. نجات دیکتاتوری مرکز و سلطه گری فارس از دموکراسی خواهی و عدالت طلبی پیرامونی شدگان به عُنف، و از خود مختاری و خود مدیریتی سرزمینی؛  نجات سروری و سلطه فارس بر غیر فارس؛ نجات مرکز از کابوس بیداری و حق طلبی پیرامونی شدگان

از سال ۱۳۲۵ تا انقلاب ۱۳۵۷، حکومت شاه هر سال ۲۱ آذر را با عنوان ” روز نجات آذربایجان” جشن می گرفت. ادعای نجات آذربایجان مبتنی بر سه دروغ بزرگ بود: یکی این که شوروی آذربایجان جنوبی را از ایران جدا می کرد؛ دوم این که فرقۀ دموکرات آذربایجان و رهبر اش پیشه وری، قصد استقلال آذربایجان از ایران را داشته اند و سوم – که جشن به مناسبت آن برگزار می شد- این دروغ که گویا ارتش شاهنشاهی آذربایجان را از چنگ ارتش سرخ شوروی بیرون کشیده و ” به آغوش میهن برگردانده است”. این سه دروغ شاخدار، حکایتی است که من از کودکی شنیده ام و متاسفانه هنوز هم  بسیار و بسیارانی به آن باور دارند و خیلی ها هم نمی دانند چه بر سر آذربایجان آوردند.

***

پیروزی متفقین بر نیروهای محور( فاشیسم)  و پایان جنگ دوم جهانی، آغاز بلافاصله ی جنگ سرد امپریالیست های غرب علیه شوروی و همزمان، چانه زنی ها و توافقات سه جانبه انگلستان، آمریکا و شوروی در کنفرانس های یالتا و پتسدام، برسر تقسیم غنانم و تثبیت جغرافیای تحت سلطه و نفوذ هر یک از فاتحان بود. شاه که آن همه علیه وابستگی حزب توده و فرقه دموکرات به شوروی جنجال می کرد، پدرش و خودش با کودتای امپریالیستی بر این سرزمین  تحمیل شده بودند و با اراده آن ها هم از سلطنت خلع شدند. از همان پایان جنگ دوم  و پس از خروج ارتش انگلستان از ایران، آمریکا و انگلستان ایران را به لحاظ سیاسی در زیر نفوذ خود نگهداشته و سلطۀ خود را بر همه ارکان حکومتی استوار و در واقع یک حاکمیت در سایه در ایران ایجاد کردند که  شاه و دولت های او در نقش مباشرین آن ها عمل می کردند. از آن پس تا انقلاب ۵۷ تقریباً هیچ تصمیم مهم استراتژیک داخلی و بین المللی بدون کسب موافقت شاه از سفارتخانه های آن ها و هیچ عزل و نصب سطح بالای مسئولان و مقامات کشوری و لشکری بدون دخالت  آن ها و کسب موافقت از مستشاران آمریکائی و انگلیسی صورت نمی گرفت. به این ترتیب، آمریکا و انگلستان از طریق حکومت سایه و مستشاری نظامی در ایران،  عملاً به همسایگی سیاسی- نظامی – جاسوسی شوروی در آمدند و این طبعاً چیزی نبود که شوروی نسبت به آن بی اعتنا بماند، پس برآن شد تا نوار حائلی در مرزهای جنوبی خود در ایران ایجاد کند. از این رو حمایت از جنبش های ملت های ناراضی و سرکوب شده و محروم  شمال ایران در درجه اول آذربایجانی ها را در پیش گرفت.  در رابطه با دروغ اول لازم به ذکر است که برخلاف نقشۀ شوروی برای شرق اروپا، الحاق مناطقی از ایران به خاک شوروی در دستور نبود چرا که اولاً در این صورت غربی ها  کاسه کوزۀ توافقات پتسدام به ویژه یالتا را به هم می ریختند و این به کلی مغایر با مصالح شوروی بود؛ و ثانیاً از آن گذشته، شوروی در شرائط آن روز، نه به خاک ( و نکته اصلی این است)  بلکه به جای پائی سیاسی در ایران نیاز داشت. تنها حمایت از مناطق خودمختار و طرفدار شوروی در چهارچوب ایران می توانست هدف استالین برای ایجاد حائلی مرزی و نیز جای پا و منطقه نفوذ در ایران را تأمین کند. ملحق شدن فرضی آذربایجان جنوبی به جمهوری آذربایجان شوروی، نمی توانست چنین نیازی را برآورد. این نکته در فهم دروغ بودن قصد شوروی برای الحاق آذربایجان جنوبی به شوروی حائز اهمیت مرکزی است.  جنبش های آذربایجان و کردستان  هم به نوبه خود از حضور ارتش سرخ، همچون فرجه و حائلی در برابر تهاجم ارتش در کمین نشسته  ی ایران، برای سازماندهی مردم و ایجاد ساختار اداری و پیاده کردن برنامه های مردمی خود استفاده می کردند. نباید فراموش کرد که در آن دوره تاریخی، شوروی، ” میهن زحمتکشان”،  قطب و قبله آمال محرومین و سرکوب شدگان سراسر دنیا در قلب زحمتکشان و کارگران و روشنفکران وفیلسوفان و هنرمندان مترقی حتا در اروپا و آمریکا هم بود. علاوه بر جاذبه دستاوردهای درخشان انقلاب اکتبر، حماسه استالینگراد و پیروزی شوروی بر فاشیسم هیتلری به رهبری استالین، شوروی را به نیروی رهائیبخش در چشمان زحمتکشان و مردمان مترقی تبدیل کرده بود. جنبش آزادیخواه و عدالت طلب آذربایجان نیز در چنان فضائی امید یاری از همسایه ” رهائی بخش” اش داشت، گرچه این امید به یأس تبدیل شد و این خود دلیل دیگری بر دروغ بودن چشمداشت شوروی به خاک آذربایجان است. در نهایت هم دیدیم که شوروی نه فقط آذربایجان را جدا نکرد بلکه حکومت ملی را بی هیچ اصولیت سیاسی و اخلاقی و انسانی به بازی گرفت و  زیر فشار گذاشت تا پیش از خروج ارتش سرخ، از خودمختاری هم عقب نشسته و تن به سازش با قوام السلطنه و شاه بدهد. هنگامی که  ارتش سرخ شمال ایران را ترک می کرد، حکومت ملی و رهبران فرقه  به شوروی پیام دادند حالا که تنهایشان می گذارد، دست کم امکانات ایستادگی در برابر یورش مرتجعین و ارتش مرکز را در اختیارشان بگذارد ولی استالین اعتنائی به این درخواست های مرگ و زندگی نکرد، پشت شان را خالی کرد و در وضعیتی که قلع و قمع فجیع آن ها با ورود ارتش ایران و یورش مرتجعین و عشایر قابل پیش بینی بود، مردم آذربایجان را در زیر ساطور قصابان تهران بی دفاع گذاشت. 

دروغ دوم، جدائی طلبی فرقۀ دموکرات است. طبق اسناد موجود، مطالبۀ فرقۀ دموکرات آذربایجان و پیشه وری، صراحتا خودمختاری آذربایجان در چهارچوب تمامیت ارضی ایران بود. حتا بندهای متعدد بیانیه معروف دوازده ماده ای فرقه گواه اند که چنین بوده است از جمله تحصیل به زبان تورکی تا کلاس سوم و از آن به بعد به دو زبان تورکی و فارسی؛ داشتن سهم نمایندگان متناسب با جمعیت آذربایجان در پارلمان تهران؛  درخواست اختصاص بیش از نیمی از در آمد ارسالی به مرکز، به مصرف نیازمندی های خود آذربایجان؛ و … جوهر واقعیت در این پرسش و پاسخ  کوتاه میان استالین و قوام بیان  شده است:

استالین: «مسئله آذربایجان از امور داخلی ایران است. در حالی که  آذربایجانی ها خواهان استقلال نیستند و تنها خودمختاری می خواهند، پس چرا ایران برای این موضوع ناراحت می شود؟»

قوام: « اگر  به آذربایجان خودمختاری اعطا شود، ولایات دیگر نیز تقاضای خودمختاری خواهند کرد …».

***

دروغ سوم  دروغ بزرگتری است که گویا ارتش شاهنشاهی آذربایجان را به آغوش میهن برگردانده است. همه تاریخ های ثبت شده حاکی است که تا ارتش سرخ از شمال عقب ننشسته بود، ارتش ایران جرأت ورود به مناطق تحت  اشغال ارتش سرخ را نداشت و مدت های مدید در فاصله هائی دور در کمین نشسته و منتظر بود. پس از خروج ارتش سرخ بود که ارتش ایران به میانه و قزوین و تبریز حمله کرد.  نه شوروی وجبی از خاک آذربایجان را با خود برده بود، و نه ارتش ایران هرگز به هیچ  رودر روئی و نبردی با ارتش سرخ جرات کرد و دست یازید تا فرضا خاک جدا نشده را به آغوش میهن برگرداند. ارتش ایران در خارج از آذربایجان نفس حبس کرده بود تا پس از خروج ارتش سرخ به مردم آذربایجان هجوم آورد و انتقام بگیرد.

***

با خروج ارتش سرخ، عناصر سازمان یافته به دست مالکان بزرگ ، تاجران عمده ، روحانیون مخالف تقسیم زمین و مخالف با حق رای زنان، پان ایرانیست های شاهپرست، و مخالفان اصلاحات و زیان دیدگان از رفرم های انقلابی- دموکراتیک که از همان اوان حکومت ملی در کمین و در حال دسیسه چینی و تبانی با مرتجعین تهران و کنسولگری های خارجی و سران عشایر بودند، و نیز دسته های سازمان یافته و اعزامی از سوی دولت مرکزی و فرماندهان نظامی و محافل فاشیست در تهران، و همه دشمنان شوروی، همراه با بسیج و استخدام عشایر مسلح مرتجع، پیش از ورود ارتش ایران که از مدتها قبل آذربایجان را در انتظار خروج ارتش سرخ در محاصره گرفته بود، به کشت و کشتار و غارت هولناک دست زدند و زمین را برای ورود “ظفرنمون ” ارتش شاهنشاهی، با خون مردم شستند و برای ارتش که با توجیه قوام السلطنه، آن روباه مکار، گویا ” جهت برقراری نظم در برگزاری انتخابات مجلس شورای ملی” به شهرهای آذربایجان هجوم می آورد، کار زیادی باقی نگذاشتند به جز از دم شمشیر گذراندنِ هر گذرنده ای و بر پائی دادگاه های صحرائی نظامی به دادستانی سرهنگ زنگنه، جلاد قسّی القلبی که کودکان شیرخواره دموکرات ها را در تنور انداختن اش، از یادها نرفته است. ارتشبد فردوست در خاطرات اش نوشته است که به هنگام ورود او، فقط در تبریز بین دو تا سه هزار نفر را آویخته بر دار دیده است. ارتش به ادامه قتل و غارت به دست اوباش سازمان یافته میدان داد و سرکوب منظم را نیز خود برعهده گرفت و با شقاوت تمام به اجرا گذاشت.  چون زندان ها برای انبوه دستگیرشوندگان جا نداشتد و امکان زندان ساختن هم نبود، دستگیرشدگان را اعم از روستائی متقاضی زمین، از معلم زبان ترکی، از کارگر عضو سندیکا، از پرستار بیمارستان، از کتابدار کتابخانه و بازیگر تآتر، از دانش آموز و پیر جوان بدون محاکمه و فوت وقت، دسته دسته تیرباران کردند. اوباش آدمکش و مزدوران مرتجعین را برای  گرفتن جشن پیروزی ، به نام « مردم میهن پرست وشاهدوست آذربایجان»  به خیابان ها ریختند…  کتاب های ترکی را در میادین ریختند و مثل نازی ها سوزاندند ، روی خون و در برابر اجساد مردم آذربایجان رژه رفتند، عربده کشیدند و شادی کردند، عکس گرفتند و اینگونه … تاریخ نوشتند! کل قربانیان قتل عام در تبریز تا بیست و در کل آذربایجان تا پنجاه هزار نفر تخمین زده شده است.

***

واقعیت تاریخی، اراده مردم آذربایجان به حاکم شدن بر سرنوشت خویش و اداره امور به دست خود بود، چیزی که در بیانیه ۱۲ شهریور فرقه دموکرات آذربایجان اعلام شد و کارنامه عملی درخشان حکومت کوتاه یکساله فرقه مستند تاریخی آن است. آنچه پان ایرانیست های پان فارس ” غائله” اش نامیده اند، عبارت بود از : احیای هویت ملی؛ حق خودمدیرتی در سرزمین آذربایجان؛ حق انتخاب مسئولان و مدیران ایالتی و ولایتی ( طبق قانون مشروطه) از میان اهالی؛ داشتن مجلس نمایندگان منتخب مردم آذربایجان؛ حق رای به زنان ( که برای نخستین بار در خاورمیانه در حکومت ملی آذربایجان عملی شد) ؛ شرکت دادن زنان در فعالیت های اجتماعی؛ داشتن سهم نمایندگان متناسب با جمعیت آذربایجان در پارلمان تهران؛  آموزش به زبان ترکی  تا کلاس سوم و از آن پس به هر دو زبان ترکی و فارسی؛ مکاتبات و مکالمات در ادارات و مدارس و دادگاه های آذربایجان به زبان قابل فهم و تکلم برای مردم، یعنی ترکی؛ انتشار روزنامه ها و مطبوعات و کتاب ها و برنامه های رادیوئی به زبان مردم یعنی ترکی؛ مبارزه با بیسوادی؛ ایجاد دانشگاه های پزشکی، کشاورزی، دانشسرای تربیت معلم؛ ایجاد کتابخانه و قرائتخانه عمومی؛ درخواست اختصاص بیش از نیمی از در آمد ارسالی به مرکز، به مصرف نیازمندی های خود آذربایجان؛ مدیریت دولت دموکرات بر روابط مالک و رعیت به نحوی که دهقان زندگی شایسته ای داشته و مالک نیز به ادامه کار اش امیدوار باشد؛ تقسیم املاک مالکانی که یا فرار می کنند یا درآمدهای حاصل از دسترنج دهقانان را در تهران صرف خوشگذرانی می کنند و حاضر نیستند به آذربایجان برگردند میان دهقانان؛ حمایت از سندیکای کارگری و حقوق کارگران؛ پائین اوردن قیمت ارزاق ؛ احداث سیستم های آبرسانی به شهر تبریز که اهالی اش آب متعفن و کرم آلود آب انبارهای گندیده را می نوشیدند؛  احداث بیمارستان و اقدامات در راستای بهبود وضعیت بهداشتی و سلامتی مردم؛ احداث جاده ها و خیابان های جدید؛  آغاز آسفالت کردن خیابان ها؛ تاسیس رادیو تبریز؛ افتتاح نخستین سالن تآتر؛ ایجاد موزه و باغ و فضای سبز در شهر تبریز …

 باید یاد آوری کرد که  حکومت ملی فرقه دموکرات در این میان، نه تنها حتا یک مشت از خاک آذربایجان را به شوروی واگذرا نکرد بلکه بسیاری از این اصلاحات انقلابی و اقدامات را با تسهیلات و کمک های دریافتی از شوروی انجام داد چون حکومت مرکزی شاهنشاه هرگز حاضر به اجرای چنین برنامه هائی در آذربایجان نشده بود. اگر زمینه چنین نیازهای حیاتی وجود نمی داشت، اگر سرکوب های سیاسی و فرهنگی و زبانی و تبعیض های اقتصادی وجود نمی داشت، اگر هویت و زبان آذربایجانی انکار و تحقیر نمی شد، زمینه ای برای نفوذ شوروی وجود نمی داشت.

با این حال، در ایران و بخصوص در آذربایجان، موضوع نه  اساسا ناشی و ملهم از نقش و تآثیر روانی شوروی یا حتا مداخلات مستقیم آن، بلکه تراکم همه مسائل اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی درحد اشباع و احتراق در آذربایجان ( و نه فقط در آذربایجان) بود. شوروی در چنین زمین مستعدی می توانست بذری بکارد. و این بذر، مستقل از اهداف و منافع شوروی، به خودی خود نیز در انطباق با نیازهای حیاتی و دموکراتیک سرکوب شده مردم آذربایجان به دست استبداد رضاشاهی و محمد رضاشاهی و ناسیونالیسم ایرانی پان فارس بود. آذربایجانی تحت رژیم پان ایرانیست مبتنی بر پان فارسیسم، در سرزمین آبإ  و اجدادی خود غریبه بود و هنوز هم هست. حتا حق نداشت و ندارد زبان خودش را بیاموزد به همان زبان آموزش ببیند.

***

باری، در ۲۱ آذر ۱۳۲۵، چه چیزی نجات پیدا کرد؟ آذربایجان از “چنگال اهریمن “؟  نه، آنچه با سقوط پیشه وری و فرقه دموکرات و حکومت ملی آذربایجان نجات پیدا کرد، آذربایجان نبود، نجات شووینیسم ایرانی  بود از پذیرش چند ملیتی بودن سرزمین موسوم به ایران و به رسمیت شناختن هویت ملت های ساکن ایران. نجات دیکتاتوری مرکز و سلطه گری فارس از دموکراسی خواهی و عدالت طلبی پیرامونی شدگان به عُنف، و از خود مختاری و خود مدیریتی سرزمینی؛  نجات سروری و سلطه فارس بر غیر فارس؛ نجات مرکز از کابوس بیداری و حق طلبی پیرامونی شدگان.

برای پان ایرانیست ها هر حرفی از حق خود گردانی و خود مدیریتی اتنیکی و سرزمینی، ” غائله” است، ” تجزیه طلبی” است چون اقتدار مطلق و انحصاری مرکز فارس را تجزیه می کند و مستحق خونریزی است. برای آن ها کشور ایران یک ملت دارد، و آن ملت جعلی رضا شاه ساخته است. ایران یک صاحب دارد و آن فارس است. ملت ایران تنها یک زبان دارد و آن زبان فردوسی است. ایران فقط یک مختار دارد و آن فارس و پان فارس مرکز نشین است. هرکس به جز این بیاندیشد ” متجاسر” و ” وطن فروش” و ” تجزیه طلب” است و خونش حلال!

***

پهلوی ها  در گور تاریخ خفته اند هرچند که شاهزاده ی مدعی وارثت حکومت پان ایرانیست و شووینیسم فارس پهلوی ها در رویای جشن گرفتن ” روز نجات آذربایجان” در ایران است!  نیازی به شاهزاده نیست،  نظام فاشیسم شیعه همچنان بر داربست پان ایرانیسم و پان فارسیسم پهلوی ها تکیه داده و حکم می راند. اما آذربایجان در طلب حقوق سیاسی و اجتماعی سرکوب شده  ملی و دموکراتیک اش زنده است و نفس می کشد. پیشه وری را هنوز در زندان های آذربایجان و تهران به بند می کشند و در وجود محبوسان آذربایجانی به قتل می رسانند.

https://akhbar-rooz.com/?p=184561 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

23 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
peerooz
peerooz
1 سال قبل

“باری، در ۲۱ آذر ۱۳۲۵، چه چیزی نجات پیدا کرد؟ آذربایجان از “چنگال اهریمن “؟ نه، آنچه با سقوط پیشه وری و فرقه دموکرات و حکومت ملی آذربایجان نجات پیدا کرد، آذربایجان نبود، نجات شووینیسم ایرانی بود از پذیرش چند ملیتی بودن سرزمین موسوم به ایران و به رسمیت شناختن هویت ملت های ساکن ایران. “. نقل قول از مقاله.

جناب شهاب برهان پس از هفتاد – هشتاد سال چنان از این “واقعه” “تاریخ دروغ که با خون نوشته شد” صحبت میکنند که انگار در آن زمان ها در تمام دنیا به ویژه در خاورمیانه صلح و صفا و منشور جهانی حقوق بشر و حق تعیین سرنوشت برقرار و ایران تنها نخود میان شله زرد بود. از فجایع و جنایات جنگ بین الملل اول و دوم که بگذریم کاش ایشان نگاهی به رفتار ترک های ترکیه و آتاتورک – یعنی مدل و سرمشق رضا شاه – نسبت به اقلیت های ترکیه میانداختند و در باره “شووینیسم ایرانی” و “پان ایرانیسم و پان فارسیسم پهلوی ها” قضاوت میکردند. از رفتار و رعایت حقوق بشر استالین, حامی “حکومت ملی فرقه دموکرات” هم حرفی نمیزنیم. نه اینکه من طرفدار “شووینیسم ایرانی” و “پان ایرانیسم و پان فارسیسم پهلوی ها” باشم ولی انصاف هم بد چیزی نیست.

نسل‌کشی ارمنی‌ها,  ویکیپدیا,
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%B3%D9%84%E2%80%8C%DA%A9%D8%B4%DB%8C_%D8%A7%D8%B1%D9%85%D9%86%DB%8C%E2%80%8C%D9%87%D8%A7

peerooz
peerooz
1 سال قبل
پاسخ به  peerooz

برای اطلاعات بیشتر کسانی که به کامنت امتیاز منفی داده اند.

جنگ ارمنستان–ترکیه

https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AC%D9%86%DA%AF_%D8%A7%D8%B1%D9%85%D9%86%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%E2%80%93%D8%AA%D8%B1%DA%A9%DB%8C%D9%87

peerooz
peerooz
1 سال قبل

حق تعیین سرنوشت, تلویحا تا حد جدائی. 

این اصطلح پر طمطراق و تو خالی سالهاست که بر سر زبان هاست و گمان نمیکنم- یعنی نمیدانم – که کسی هم رسما به تفسیر معنی آن پرداخته باشد.
بهر حال اولا هیچ یک از افراد بشر حقی در تعیین سرنوشت ژنتیکی خود نداشته اند, سفید و سیاه و سالم و معلول و غیره با این کیفیت ها زاده شده اند. 
در مورد حق تعیین سرنوشت بعد از تولد, باید دید که خط قرمزی وجود دارد؟ و اگر وجود دارد آیا با حقوق بشر همخوان است یا نیست. یعنی اگر یک کشور به چند ملت و سپس چند شهر و چند قصبه و دهات تقسیم شود حد نهائی خانواده است یا فرد؟ خط قرمز را کجا میکشیم؟ و آیا چنین امکانی معقول و عملی ست؟ 
در مقاله زیر اندازه و جمعیت کشورهای مستقل موجود بررسی شده است:

Smallest countries in world by population.
Vatican City — ۸۰۰
Nauru — ۱۰,۸۷۶
Tuvalu — ۱۱,۹۳۱
Palau — ۱۸,۱۶۹
San Marino — ۳۴,۰۱۷
Liechtenstein — ۳۸,۲۵۰
Monaco — ۳۹,۵۱۱
Saint Kitts and Nevis — ۵۳,۵۴۴
Marshall Islands — ۵۹,۶۱۰
Dominica — ۷۲,۱۶۷
آیا همه ما حاضریم در این راه قدم بگذاریم؟

https://worldpopulationreview.com/country-rankings/smallest-countries

peerooz
peerooz
1 سال قبل
پاسخ به  peerooz

 TOO MANY CHIEFS AND NOT ENOUGH INDIANS

فرد, حد نهایی حق تعیین سرنوشت؟

بعد از جنگ جهانی دوم اصطلاحی در بین نظامیان ارشد آمریکا رواج یافت که “این همه رئیس قبیله و تعداد نا کافی سرخ پوست؟”, و منظور کاهش نسبت تعداد سربازان صفر به صاحب منصبان, در مقایسه با دوران جنگ بود. 

از تعداد ۸۰۰ شهروند “کشور مستقل” واتیکان, معلوم نیست چند نفر رئیس و چند نفر “سرخ پوست” اند و اینکه آیا حتی تمام مشاغل لازمه دولتی اشغال شده اند؟ و یا اینکه اصلا احتیاجی به این مشاغل و افراد و نظرات نیست و شخص خود میتواند همه این وظایف را انجام دهد, مانند خامنه ای و صدام و السیسی و هیتلر و استالین و غیره. نمیدانم.

peerooz
peerooz
1 سال قبل
پاسخ به  peerooz

نا گفته نماند که تمام این حرف ها, “تئوری” ست و امکان عملی ندارد. “سر نوشت” را همیشه تقریبا بدون استثناء “قدرت” ها تعیین کرده اند. در آمریکا, قیام جنوب برای استقلال – به قیمت خون حدود ده درصد جمعیت – سرکوب شد. ناتو سرنوشت کشورهای بالکان را تعیین کرد. شوروی در زمان اقتدار خود مجری تعیین سرنوشت “اقمار” بود و پس از فروپاشی, تمام سران حزب کمونیست این “اقمار” یک شبه سینه زن دموکراسی و سرمایه داری شدند. وووو .
“چنین است رسم سرای درشت”.

مرداویج
مرداویج
1 سال قبل

در قضیه آذربایجان چند دیدگاه تلاش میکردند قدرت خود را اعمال کنند .
۱- دیدگاه ناسیونالیسم ایرانی و بخشی از میهن پرستان غیر ناسیونال مذهبی و غیر مذهبی که سرزمین ایران را سرزمین مشاع برای همه ایرانیان میدانستند و میدانند و قابل تجزیه نیست . در این دیدگاه کسی نمیتواند وجبی از سرزمین مشاع را با خود ببرد .
۲- دیدگاه پیشه وری و بعضی همراهان او که درک درستی از تحولات تاریخی نداشتند و فکر میکردند میتوانند حکومت دموکراتیک خلقی در آذربایجان آن زمان برقرار کنند. که در عمل همین که بودجه آنها در یکسال حکومت ته کشید فرو پاشید . اصولا توازن قوای پیروزمندان جنگ دوم و عقب ماندگی تاریخی ایران اجازه پیشروی ایده های دموکراتیک در آذربایجان را نمیداد . همانطور که همه میدانند در کره از این خط قرمز عبور کردند و بعد از حدود ۷۰ سال قضیه کره کماکان یک گره کور است
۳- دیدگاه دستگاه دولتی جموری آذربایجان که ناسیونال – کمونیستهای باکو و در راس آن باقروف میخواستند کلهم آذربایجان ایران را ببلعند که به هر علتی لقمه در گلویش گیر کرد .
۴-دیدگاه استالین که اصولا مرز جغرافیایی در چارچوب یک اتحاد کمونیستی برایش معنی نداشت و هر قومی یا ملتی که تعدادشان از یک حدی میگذشت خودمختاری در چارچوب اتحادیه با حق جدایی اخذ میکرد ولی در صورت گرایش بسمت بورژوازی نه تنها حق جدایی نداشتند بلکه حق خودمختاری هم نداشتند و بشدت سرکوب میشدند. به همین علت تمایلی به فرقه نداشت . و بعد از شکست فرقه گفت صبر کنید تا زمانش برسد . و به فرقه اصلا اهمیتی نمیداد او یا همه ایران را در اتحادیه میخواست که نمیشد و یا هیچ ..استالین احتمالا یک صد سالی زود بدنیا آمده بود برای همه خودمختاری میخواست ولی ذیل حکومت خودش و همفکرانش و در زمینه سیاست مغزی در حد انیشتن در فیزیک داشت ولی ظهور زود هنگام او باعث میدان دادن به دموکرسی توده ای زود هنگام برای یک ملت عقب مانده و در نتیجه کشت و کشتار توسط دادگاههای خلقی و دستگاههای امنیتی زیر نظر او و همزمان پیشرفت عظیم در زمینه های اجتماعی و صنعتی و علمی در شوروی شد که یکی از علل فروپاشی هم همین تضاد بود.
۵- دیدگاه غرب که در تقسیم بندی جهانی ایران در مدار غرب قرار گرفته بود و از نظر انها امکان جابجایی نبود .
اینکه میگویند استالین از طرف آمریکا تهدید اتمی شد بعیداست اگر سندش هست ارائه شود . . تخلیه قوای استالین و تاخیر شش ماهه آن یک ارتباطاتی با تقسیم جهان و بخصوص قضایای کره و آلمان داشت که تازه داشت جان میگرفت . و بعد از چند سال منتهی شد به تقسیم کره و آلمان .

رسول
رسول
1 سال قبل

با تشکراز شهاب هم شهری عزیزم در مورد عقب نیشینی ارتش سرخ بهتر است به خاطرات گرمیکو وزیر خارجه زمان استالین نیم نگاهی بکنیم ایشان علت عقب نشینی را در چهار منطقه تهدید امریکا با بمب اتمی اش که شورو ی ان موقع نداشت ولی کم مانده بود دست یابد ارزیابی میکند

امیر ایرانی
امیر ایرانی
1 سال قبل

موضوع را با نگرش جهانی و با نگرش میهن دوستی اگر بررسی کنیم قضاوت در مورد ارتش سرخ و فرقه آذربایجانی و گروه قاضی محمد مهابادی بگونه ای دگر می شود:
۱- از نگرش بازی های جهانی:
جنگ دوم جهانی تمام می شود فاتحان مرز های کشور های جهان را مشخص می کنند دو بلوک غرب و شرق را تعریف می کنند کشورهای وابسته به هر بلوک مشخص می کنند
و طرفین می پذیرند مدتی جنگی نباید شکل بگیرد برای اینکه جنگی شکل نگیرد نباید هیچ مرزی تغییر کند اگر تغییر و دخالتی است فقط بصورت کودتا در چارچوب مرزها باید باشد آنهم برای تغییر حکومت ها که بصورت کودتایی و یا روش های دیگر …..
اما
گروه غربی متوجه می شود طرف شرقیش با نگرش توسعه طلبی سرزمینی تزاری اما این بار بر پایه ی نوعی سوسیالیزم سرکوبگر روسی در مورد همسایه ایش بنام ایران دبه در می آورد و ارتشش را از مرز ایران نمی خواهد خارج کنند!؟طرف غربی به رهبر آنوقت شوروی که فردی خونین ریز بنام استالین بود التیماتوم اتمی می دهد می گوید دبه در نیاور زود از کشوری بنام ایران خارج شو این دبه در آوردن و تجاوزگری جدیدتان تاوان سنگینی دارد و خواهد داشت.
رهبر وقت روسیه دید سنبه پر زور است
تصمیم به عقب نشینی کردن و….
اما می بینیم در همان زمان بصورت مشکوک اقدامات خاصی در دو منطقه انجام می گیرد
در آذربایجان تحت نام فرقه دمکرات در یک مدت کوتاهی اقدامات اجتماعی خاصی که ظاهر مفیدی داشتند انجام می گیرد که آن اقدامات در زمان کم با آن سرعت خودش پرسش برانگیز بوده آیا آن اقدام برنامه ریزی شده برای اهداف خاصی بود که بکمک بیگانه ای برای اهداف دیگر انجام گرفته یا اهدافی خودجوش توسط نیروهای داخلی بود …
در منطقه خاصی بنام مهاباد گروهی جمهوری را تعریف کردند و ….
در هر دو گروه آذربایجانی و مهابادی عنصر میهن پرستانه وجود داشت اما کلیت هر دو حرکت در نگاه میهن دوستانه پرسش برانگیز بود.
۲- از نگرش میهن دوستانه ی ایرانی موضوع چنین است: قسمتی از
کشور توسط ارتش دشمن دیرینه ایران یعنی روس ها اما با یک ایده لوژی خاص بنام سوسیالیسم از نوع شرقی سرکوبگرانه اش
اشغال شده است و همه نگران این اشغال گری بودند
که دو حرکت خاص در دو منطقه خاص به پشتوانه آن ارتش تجاوز کار شکل می گیرد و آن دو گروه فعالیت های اجتماعی خاصی را هم انجام می دهند که ظاهرن بعضی از آنها مفید است و بعضی از آنها مشکوک به جدا کردن سرزمین است. حرکات این دو گروه مورد پذیرش بسیارانی از ایرانیان حتی مردمان همان منطقه نمی گیرد و ایرانیان خواهان حذف آن شرایط در آن منطقه می شوند. رهبری ارتش سرخ وقتی دید سمبه طرف غربیش در این مورد پر زور است پذیرفت ارتشش را از آن منطقه خارج کند و اشغال گریش را تمام کند وقتی از کشور خارج شد
آن دو گروه به وحشت افتادن و سقوط خود را دیدن گروه آذربایجانی فرار را بر قرار ترجیح داد
که تاریخ سرنوشتشان را بیان کرده و گروه مهابادی تسلیم شدند
که متاسفانه عناصری از آنها که روحیه ایرانی داشت توسط مستبد حاکم بر کشور اعدام شدند و…
هر قلمی که بخواهد رفتار تجاوز کارانه ارتش سرخ در آن دوره را توجیه کنند عملش یک طنزی را می آفریند.
از طرف دیگر با توجه به اینکه آن دو حرکت با پشتوانه آن ارتش سرخ -که رهبرش روحیه توسعه طلبی سرزمینی تزاریسم داشته است- انجام شده بود هرچه هواداران آن دو گروه قسم بخورند آنها قصد تجزیه نداشتند این ادعاهایشان مورد پذیرش نیست چون آنها به پشتوانه ارتش مشکوکی اقداماتشان را به پیش بردند و….
اما آن حرکات چه ضربه مخربی بر روحیه ایرانیان وارد کردند:
وقتی ارتش اشغال گر روس از منطقه خارج شد ، ایرانیان که قبلن تجزیه کشورشان را دیده بودند و نگران تجزیه جدید بود اظهار خوشحالی و شادمانی کردند که ارتش شاهنشاهی از این فضا سو استفاده کرد و خود را ناجی معرفی کرد و استبداد حاکم بر کشور از این واقعه یک هویت نجات بخشی برای خودش تعریف کرد و مدتی با این هویت دروغین گروهی را به به خود سرگرم کرد.
اما ضربه مهم که رفتار دو گروه به اهداف آزادی خواهانه مردمان ایران وارد کردند این بود:
بخشی از نیروها ی فعال مبارزاتی ایرانی در آن منطقه از سایر ایرانیان جدا کرد سایر ایرانیان برای مدتی به دیده مشکوک به بعضی از عناصر آنجا نگاه می کردند و….

ایوب
ایوب
1 سال قبل
پاسخ به  امیر ایرانی

شخص پیشه وری نه تنها تجزیه طلب نبود بلکه زیادی دلبسته ایران و ایرانی بود. تا جایی که من میدانم اسم پسرش را هم داریوش گذاشته بود. اگر فرقه دمکرات آذربایجان و کردستان سرکوب نشده بودند قطعا ایران امروزه در عرصه دمکراسی وضعیت بهتری داشت.

امیر ایرانی
امیر ایرانی
1 سال قبل
پاسخ به  ایوب

نظر منتشر شده مرا یکبار دیگر بخوان
گفته در هر دو حرکت عنصر میهن دوستانه وجود داشته
اما وقتی آن حرکت ها با رفتن ارتش متجاوزی از هم فروپاشیده شدند
گویا چیست!؟

باران اذرمینا
باران اذرمینا
1 سال قبل

این جستار بیش تر به یک اعلامیه ی تبلیغاتی حزبی می ماند تا یک بررسی بی طرفانه ی تاریخی .همان دیدگاه مانیانه و استالینی مبتنی بر سیاه و سفید بینی و دوگانه ی اهریمن و اهورا. امروز پس از هفتاد و اندی سال از گذشت این رویداد و با توجه به پژوهش ها و اسناد تاریخی موجود نمی توان به این شیوه حکم صادر کرد نگاهی به کتاب فراز و فرود فرقه دمکرات اذربایجان که نویسنده اش اهل جمهوری اذربایجان است و نه شوینیست فارس و نه پان ایرانیست و هم به اسناد حزبی و دولتی شوروی دسترسی داشته وهم به اسناد جمهوری شوروی اذربایجان نشان می دهد که این فرقه زیر نظر باقروف و کمیسرهای حزبی و ارتش شوروی تشکیل و پشتیبانی شد. می فرمایند که فرقه دمکراتیک بود بله ولی از نوع دمکراسی استالینی . فرقه در اذربایجان یک سیستم تک حزبی برقرار کرد درحالی که پس از برچیدگی دیکتاتوری رضا شاه همان زمان در دیگر جاهای ایران یک دمکراسی نسبی وجود داشت و حزب های چپ وراست وملی فعالیت می کردند و حزب توده هشت نماینده در مجلس داشت
می گویید فرقه قصد جدا سازی اذربایجان را نداشت اما تسخیر پادگان ها و تشکیل ارتش جدای منطقه ای زیر نظر ارتش اشغالگر انتشار پول واسکناس غیر از ریال تشکیل دولت به ریاست باش وزیرپیشه وری و قطع رابطه ی همه ی اداره ها با دولت مرکزی را چگونه توضیح می دهید. در همان زمان در شمال کردستان جمهوری مهاباد
شکل گرفت در حالی که در ایران چه بد و جه خوب نظام سیاسی مشروطه بود. .
در پایان پس از التیماتوم امریکا به استالین و سازش با قوام در مورد واگذاری نفت شمال به شوروی ارتش سرخ پس از شش ماه دیرکرد شمال ایران را تخلیه کرد و چند روزی مرزها را باز گذاشت تا اعضای فرقه به شوروی بگریزند و کسانی که تا دیروز شعار مرگ هست اما گریزنیست سرمیدادند به ان کشور گریختند و استالین نیز در پاسخ پیشه وری تلویحا گفت فضولی مو قوف و شواهد حاکی است که به احتمال بسیار باقروف سرش را زیر اب کرده است .
هر که نامخت از گذشت روزگار
هیچ تاموزد زهیچ اموزگار

ئاوارە
ئاوارە
1 سال قبل

این همە مرقوم فرمودید، ولی نگفتید کە در درون حکومت مشروطە سلطنتی ،می بایست کوردستان و آذربایجان حکومتشان را چە می نامیدند؟ حکومت زیر سلطنت مشروطە؟
اصولا حکومت اصلا مشروطە بود؟ یا چند صباحی بهم استبداد درهم ریختە بود؟ در دوران پهلویها سلطنت همیشە غیر مشروطە و استبداد ی رها بود! خب الان چارە چیست ؟ مردم کورد و آذری و بلوچ و … چە حقوقی دارند؟ راە حلتان چیست ؟
شمائی کە از روزگار آموختە اید!

peerooz
peerooz
1 سال قبل
پاسخ به  ئاوارە

“آتش بجان شمع فتد کین بنا نهاد”.
جناب ئاوارە,
 سرمشق و مدل رضا خان”قزاق”, فیلد مارشال آتاتورک ترکیه بود و او سعی کرد اقدامات “پدر ترکها” از جمله مبارزه در برابر روحانیون و سرکوب عشایر, ترویج ملی‌گرایی, جدا کردن دین از سیاست, لغو القاب و عناوین, حق رای زنان – در ایران رفع حجاب – و ستم به غیر ترک نظیر کرد و ارمنی و یونانی و غیره را در ایران اجرا کند. .هیتلر آتاتورک را به عنوان «ستاره ای در تاریکی»و «خالق درخشان ترکیه جدید» تعریف میکرد و در مورد آتاترک گفته بود که «موسولینی شاگرد اول او و من شاگرد دوم او هستم». “ویکیپدیا”.

بهر حال پیش از پهلوی در ایران, انتخاب زبان امری اختیاری و مساله ای اجباری نبود و ترک و فارس در تبریز و تهران و اصفهان و غیره ظاهرا در صلح و صفا میزیستند. و رضا شاه هم گویا در سفر به ترکیه به زبان ترکی با آتاتورک صحبت کرده  و لابد پیشرفت های ترکیه ترکیه را تحسین و تمجید نموده بود. یعنی “اول بنا نبود بسوزند عاشقان”.

ئاوارە
ئاوارە
1 سال قبل
پاسخ به  peerooz

دوست عزیز با مطلبی کە نوشتە اید هیچ مخالفتی ندارم! من معقتدم کە زبان فارسی تا قبل از حکمومت پهلویها یک زبان ارتباطی و دیوان سالاری، زبانی بین الزبانان در ایران بودە و مورد استفادە دولتیان و ادیبان. از قضا پایداری این همە گویش در زبان ایرانی ( و نە فارسی) در فلات ایران زمین، نشان می دهد کە فردوسی در تداوم و حفظ حتی زبان فارسی هم آنگونە کە ادعا می شود آنچنان نقشی نداشتە است، اگر این ادعا درست باشد، پس گیلکی، مازنی، بلوچی، کوردی، تالشی، لوری، بختیاری چطور هنوز سرجایشان هستند و عربی نشدەاند!آنهمە لهجە و گویش در خود فارسی چی؟ اینها را فردوسی حفظ کردە است؟
ایران نە بواسطە چند شعر، کە در دیوان خانە ها در نسخ بسیار بسیار کم نگهداری می شدند، بلکە بطور خود جوش و بنا بە نیاز سازمان اجتماعی خوداین مردم و نیز ناتوانی آخوندها در اشاعە زبان عربی، همچنان این زبانها ایرانی ماندند.
( توجە: ٩٩٪مردم ایران تا زمان پهلویها و مدارس مدرن بیسواد بودند)-
اما با برپائی مدارس مدرن وشروع حکمرانی پهلویها، کە کمر بە نابودی بقیە گویشهای زبان ایران بنفع زبان فارسی دیوانی بستند، پایداری زبانهای دیگر ایرانی با خطر انقراض و نابودی ابدی روبرو شدە است و بهمین دلیل هم علیە آن هم مبارزە فعال بوجود آمد و هم اکنون نیز حضور فعال دارد!
( توجە: زبان دیوانی فارسی از آغاز توسط کسانی بە عرصە حیات آوردە شد کە با خط و دستور زبان عربی آشنا بودند و از واژەهای اصیل ایرانی و قواعد آن بی بهرە! بە همین دلیل بیش از ٧٠٪ واژەها عربی و فقط افعال فارسی بودند).
ادعای من اینست کە کوردی زبان مورد استفادە اکثر ایرانیان در دوران ساسانیان بودە است و حذف و نابودی آن، فقط حماقت است و بس!
کنون بقیە شاخە های زبان ایرانی مثل کوردی… نیز گویشوران زبان ترکی آذری و غیرە می خواهند از نابودی این زبانها جلوگیری کنند، در رهبری کشور سهیم باشند، از ثروت ملی بە یکسان بهرەمند شوند! و اینهمە دشمنی و کارشکنی و …. روبرویشان هست!
کسانی کە با روابط عادلانە درون کشوری دشمنی می ورزند، بهر طریق و دلیلی فقط تخم دشمنی و کینە در ایران می پاشند.
مسئلە تقسیم عادلانە ثروت ملی و سهم از قدرت مرکزی و حق شکوفائی فرهنگ و زبان برای همە، شتری است کە جلوی در خانە ایران زمین نشستە است!

امیر ایرانی
امیر ایرانی
1 سال قبل
پاسخ به  ئاوارە

زبان پارسی و کارکردن مهم آن و کار ارجمند فردوسی در مقطعی کارکرد نجات بخشی و رهایی بخشی داشته است
آنهم رهایی و نجات دادن منطقه از عربیزه شدن.
اعراب با دینی که داشتند هر کجا که می رفتند ابتدا زبان عربی را توسط دینشان بر مردم تحمیل می کردند بعد از مدتی برای عرب زبانان جدید، هویت عربی تعریف می کردند و به آنها می گفتند شما دیگر عرب هستید
همان بلایی که بر سر مصر و بخشی از افریقا آوردند
حالا کسی کینه ای و ناسپاسانه بخواهد تازی مسکلی به فردوسی و زبان پارسی بتازد عملش را باید ناسپاسانه نابخردانه دید.
وقتی زبان پارسی توانست در مقابل عربیت سدی شود
بقیه گویش های و زبان های رایج در منطقه نیز توانستند از عرب زبانی خود را در امان بدارند و گویش و زبان خود را حفظ کنند.
هر گویش و زبان در این منطقه بگونه ای وام دار زبان پارسی و شخص فردوسی است .
جالبست این زبان پارسی بقایش بر تحمیل بر دیگران نبوده بل نیرو های آزاد اندیش و قدر دان قوم های مختلف این زبان را رهایی بخش و نجات دهنده در مقابل عربیت منطقه می دیدند
که بسیاری از آزاد اندیشان قوم های دیگر تلاش به پر
بار کردن این زبان کردند
و…

peerooz
peerooz
1 سال قبل
پاسخ به  ئاوارە

جناب ئاوارە,
ممنون. به عنوان کسی که “نژاد از چهار کس, فارس و کرد و ترک احتمالا عرب” دارد با آنچه گفتید موافقم و روی سخن من تا حدودی با کسانی بود که میخواهند از یک موضوع فرهنگی استفاده سیاسی کنند. موفق باشید.

هرمز قدکچی
هرمز قدکچی
1 سال قبل
پاسخ به  ئاوارە

ادعای شما در باره زبان ایرانیان در دوران ساسانیان موضوعی را روشن و مسئله ای را حل نمی کند
جهان در چند هزار سال ، هزار جور تا امروز بالا و پائین رفته و ما فقط تنها مردم جهان نبوده ایم که دستخوش تغییرات شده ایم.
پیش از اسلام ، یهودیها و مسیحی هم بوده اند.
اصلا میگویند عیسی به زبان ارمنی حرف میزده ست.
اولین انجیل به زبان عبری نوشته شده بود و بخش هائی از آن به ارمنی .
بعدا انجیل را به یونانی نوشته شد و در آن بعضی کلمات ارمنی هم وجود دارد.
امروز انجیل در جواع مختلف با زبان رایج هر کشور استفاده می شود و خیلی ها هم نمی دانند که منشاء زبانی آن چیست.
منتهی ما نمی خواهیم موضوع زبان را تاریخی و اجتماعی و ناشی از تاثیر متقابل و تداخل روابط اجتماعی و جنگ ها و اشغال جوامع توسط دیگر حکومت ها بررسی کنیم.
مثلا ترویج استعماری زبان انگلیسی ، فرانسوی ، اسپانیائی ، پرتقالی و… درسراسر جهان .. از نقش مذهب برجسته تر ست .
من در مورد حفظ و تقویت زبانهای مردم بزرگ و کوچک بدون قید و شرط جانبداری می کنم و آموزش زبان مادری اقلیت ها (زبانهای غیر رسمی ) را لازم و مفید می دانم.
مادامیکه حکومت ها در این مورد کاری نمی کنند یا طفره میروند یا اصلا مخالفت می کنند . وطیفه به عهده پدر مادر ها می افتد که در جا که هستند با همزبان های خود انجمن های فرهنگی برای آموزش زبان مادری تشکیل دهند تا زبان خود را حفظ و اشاعه دهند.
ما در حکومت گذشته دیدیم که ارامنه و یهودیان در مدارس خود که تمام دروس بزبان فارسی آموزش داده می شد . د رمدارس خود زبان عبری و ارمنی هم تدریس می شد و دانش اموزان تورات و انجیل را نیز یاد می گرفتند.
این مدل در سوئد هم وجود دارد و فنلاندی های فراری از جنگ دوم جهانی که در سوئد پناهنده شدند بعداز چند نسل هنوز در مدارس خود به بچه ها زبان فنلاندی یاد می دهند و در بعضی مدارس آموزش بزبان فنلاندی ست. در این جوامع موضوع بیسوادی مطرح نیست ولی فنلاندی ها می خواهند زبان و فرهنگ خود را در مهاجرت حفظ کنند. البته نگارنده در مورد ابراز محاسن و معایب اینکار صاحب نظر نیست.
ولی حکومت های ایران با این موضوع برخورد بدی داشته اند.
هیچ پیشنهاد سازنده ای را قبول نکردند ولی ما باید فقط بر پیشنهاد های اصولی پافشاری کنیم.
آموزش زبان مادری حق شهروندی و حوقق بشری ست.

باران اذرمینا
باران اذرمینا
1 سال قبل
پاسخ به  ئاوارە

جنتب اواره
منظور شما رانفمیدم یعنی در نظام مشروطه هر استان و منطقه باید حکومت خود
را داشته باشد وباید نامی بران نهاد؟
خواهشمندم نگاهی به تاریخ ان دوره ۱۳۲۰ تا۱۳۳۲ بیاندازید ودستکم لیست حزب ها و سازمانهای چپ و راست، نام مطبوهات ان دوره وغیره را ببینید تا به این سادگی حکم صادر نفرمایید
در ایران دمکراتیک اینده همه ی ایرانیان بر پایه ی اعلامیه ی حهاتی حقوق بشر برایر خواهند بود وهرگونه تبعیض جنسیتی قومی فرهنگی و مذهبی برچیده می شود و نظام اداری غیر متمرکز و دستگاه اداری بی طرف و دمکراتیک ایجاد می شود تا با مشارکت همگان دشواری ها ومشکلات انباشته رفته رفته حل شود وبتوانیم دست در دست هم ویرانیهای ۴۳ سال گذشته را جبران کنیم

ئاوارە
ئاوارە
1 سال قبل

البتە جناب و نە جنتب!

شما دارید دوپهلو دارید جدل می کنید! مشخص نیست کە شما معتقید کە در آن زمان در ایران کشوری دمکراتیک و مشروطە داشتیم یا استبدای زوار در رفتە و ناتوان از اعمال دیکتاتوری؟
آزادی احزاب یک قانون بود یا یک خلاء قدرت؟ ضمنا چپ را همین آذربایجانی ها وارد ایران کردند و از باکو! بە همین دلیل بطور تاریخی بە آنها اعتماد داشتند.
از دستاوردهای فرهنگی و اجتماعی جمهوری خودمختار آذربایجان حرفی بمیان نمی آورید!پرورش نسل بعدی بهرنگی و ساعدی و دهقانی و رهبران چپ فدائی کە شیفتە روایات نوستالژیک از همین جمهوری بودند، در محاسبات شما حضور ندارند، فقط خطر تجزیە طلبان و دشمنان بیگانە پررنگ است! در کوردستان هم در عرض ١١ ماە جمهوری، دو موسسە انتشاراتی بە زبان کوردی بکار افتادند!افکار مترقی منتشر میشد و آموزش همگانی و مدارس بیشری تاسیس شدند! زنان وارد جنبش شدند و از کنج خانە هابیرون آمدند. جمهوری خودمختارکوردستان بانی یک رنسانس تاریخی در سراسر سرزمینهای کوردستان شد و در چهار پارچە آن فصل برتری اندیشە چپ بر جنبش کوردی آغازشد. فضای فوق انقلابی جمهوری ٣ شاعر ملی تقدیم ادبیات کوردی کرد کە هرسە جاودانی اند ، هێمن، هەژار و هێدی! ادیب کمونیست استاد قزلجی با نولهای بی نظیرش هم فرزند این جمهوری است. در سال۵٧ کوردستان یکپارچە سکولار و چپ و دمکرات بود حاصل وفاداری افرادی همچون زندە یاد قاسملو بە این جمهوری بود!امروز کوردستان یکپارچە مترقی و انقلابی است و آغازگر جنبش زن زندگی است، حاصل وفاداری بە جنبش ۵٧ و همان جمهوری است. جملە از در خود بودن بە برای خود بودن را شنیدەاید؟ در همین ١١ ماە رخ داد و اعجاب آفرید!
ضمنادر هر جای این کرە خاکی اگر رژیمی دیکتاتور و ضد مردمی کنترلش را از دست دهد، انقلابیون و معترضان از این فرصت بهرە می برند و حاکمیت خود را بر پا می دارند! چنین است در روژئاوا هم در حال حاضر! اگر چە امپریالیسم آمریکا دوست مردم کورد نیست ولی انقلابیون کورد از این فرصت بهترین بهرە را بردەاند و در عوض دستاوردهای فرهنگی و اجتماعی آنان جهان را شگفت زدە کردە است( با وجود اشتباهاتشان)
در مورد وعدهای شما و داستان برابری حقوقی بر مبنای میثاق حقوق بشری در آیندە ایران و کلی بافی هایتان:
شما از فدرالی کردن و ادارە خودمختار چیزی نگفتەایید!
البتە من شخصا (همچنین احزاب اصلی کوردستان ) بە بقای جغرافیای سیاسی ایران باورمندم، چرا کە بااز هم پاشاندن آن همە متضرر خواهند شد و کوردها بە دلایل ژئوپولیتیکی موجود از همە بیشتر متضرر خواهند بود- همچنین معتقدم کوردها ایرانی تبارترین هستند. اما بر مبنای همین میثاق، حق تعیین سرنوشت را چگونە از حقوق بشر جدا می کنید؟ در ضمن معلوم نیست شما قدرت را بدست بگیرید و حق بقیە را بدهید وجریان سلطنت با کمک رسانە های اصلی باز هم همە کارە نشوند! رضا پهلوی دو روز پیش کشتار ٢٠٠٠٠ آذربایجانی را نجات آذربایجان نامید و شاکر ارتش قاتل پدرش شد!
مشخص است کە موضوع استالین پردە استتاری است برای ماست مالی کردن اصل مسئلە:
تقسیم قدرت و ثروت در ایران!
جالب است کە ستارخان حق داشت از تبریز برای بقای مشروطە بجنگد و سردار ملی باشد ولی پیشەوری از تبریز حق نداشت سلطنت مشروطە ناکام را با
درخواست جمهوری کاملتر کند و سردار جمهوری و دمکراسی شود!

امیر ایرانی
امیر ایرانی
1 سال قبل
پاسخ به  ئاوارە

هم میهن جناب آواره
نکته جالبی را آورده ای:《…پیشه وری حق نداشت جمهوری کامل اعلام کند و….》
نکته اصلی همینجاست،
در آن اقدامات و در آن زمان و با آن پشتوانه مشکوک ارتش سرخ، اقدامات پیشه وری و جمهوری مهاباد در خدمت نجات ایران از استبداد حاکم بر کشور تعریف نمی شد
بل نگرانی تجزیه کشور پررنگ بود و اقدامات آنها و دیگران در خدمت تفکر و ایده لوژی کشوربیگانه ای آنهم کشوری که سابقه تجاوز کارانه داشته ، تعریف می شد.
ستار خان اقداماتش به پشتوانه ارتش متجاوز نبود در تحولات تاریخی و بقای یک کشور نکاتیست که در بزنگاه هایی یک روح ملی در تمام مردم وابسته به کشور نمود میابد که گاهی این روح ملی سراسری در همان مردمی که وقایع خاص در منطقه اشان رخ داده بیشتر می شود.
اینکه زبان و گویش محلی باید بمانند حرف درستی است
چون در هر زبان و هرگویشی مفاهیم انسانی و حالت ایجاد صوت های خاص نهفته است که کلیت انسانیت آزاده خواه می توانند از آنها بهره ببرنند
اما گاهی اختلافاتی که نمود میابد و گروهی اقدامات زبان خواهی و گویش خواهی بعضی ها را فریبکارانه می دانند و مشکوک می بینند اینست : موضوع زبان و گویش های محلی از طرف بعضی ها ابزاری می شود برای اهداف دیگر شان ،که اهدافاش رشد مردمان آن منطقه نیست بل در پی این هستند مردمان آن منطقه را در یک دایره بسته از مفاهیم و دانسته های محدود نگه دارند و آن انسان ها را ابزار برنامه های خود کنند آنهم مردمانی که حقشان یاد گرفتن چیزهای جدید است و فراتر از مناسبات قومی و محلی و مفاهیم ارباب رعیتی قومی است.

ایکاروس
ایکاروس
1 سال قبل

خانم آذرمینا
نگاه سطحی شما نشان میدهد که “ناموخته اید از گذشت روزگار”. اینکه نویسنده ای اهل جمهوری آذربایجان کتابی در فراز و فرود جمهوری دموکراتیک خودمحتار آذربایجان نوشته و حوادث آن زمان را توضیح دهد یک چیز است وبرداشت و نتیجه گیری شما ازآن توضیحات، اداره شده جمهوری خودمختار توسط باقروف چیز دیگریست و درک سطحی شماست.
در زمینه دموکراسی نیز با تمسخر از “دمکراسی استالینی” یاد کرده ولی نظام سیاسی ایران را “چه خوب جه بد مشروطه میدانید و برایتان فرق نمیکند خوب باشد یابد فقط اسمش مشروطه باشد دموکراسی است باز از نگاه سطحی شما به دموکراسی حکایت دارد که دوره فترت ناشی سقط ارتجاع رضاشاهی و حاکمیت بدون اقتدار فرزند مرتجع بی عرضه اش را که قدرت سرکوب نداشت نشان از دموکراتیک بودن نظام سیاسی ایران میدانید.
از دیگر عوامل و نشانه های سطحی نگریتان، نتیجه گیری از تصرف پادگان ها و تشکیل ارتش جدا و چاپ پول به جدایی طلب بودن حکومت خودمختار است در حالیکه کمی آموختن از گذشت روزگار برایتان روشن میکرد که وقتی از طرف دولت ارتجاعی مرکزی به رسمیت شناخته نمیشوید ودر حالیکه تحت محاصره ارتش ارتجاعی شاهنشاهی قرار گرفته اید و نیز در خدمت ارتجاع بودن همان پادگانهای موجود و نیروهای درون آن، چاره ای به جز تصرف و خلع سلاح آنها باقی نمیگذارد و همچنین عدم دادن پول و بودجه از طرف حکومت ارتجاعی مرکزی راه حلی به جز چاپ پول و اداره امور جامعه خودمختار ندارد.
لطفا وقتی در مورد حوادث تاریخی و فراز و فرودهایشان میخوانید نگاهتان همه جانبه باشد و سعی کنید همه آموزه های روزگار را مد نظر قرار دهید.
پاینده باشید.

باران اذرمینا
باران اذرمینا
1 سال قبل
پاسخ به  ایکاروس

جناب ایکاروس نوشته ی کوتاه من برپایه ی مستنداتی است که تاریخنگاران این دوره ۱۳۲۰تا ۱۳۳۲ اورده اند این که در این دوره دمکراسی و ازادی نسبی وجود داشت وبا کودتای مرداد۳۲ برچیده شد واقعیتی تاریخی است در این دوره حزب های سیاسی و مطبوعات کم و بیش ازاد بودند حزب توده تا۱۳۲۷ حزبی علنی و تا سال ۱۳۳۲ نیمه علنی بود ودر برخی دوره ها در مجلس نماینده و در کابینه ی قوام سه وزیر داشت حال اگر شما میخواهید این واقعیت ها را نادیده انگارید مسئله شماست
من بویژه به کتاب فراز و فرود که پیشنهاد می کنم بخوانید ارجاع دادم که نویسنده اش هم اهل جمهوری اذربایجان است و انگ شوینیسم فارس به او نمی چسبد وهم به اسناد شوروی و اذربایجان دسترسی داشته است و گرنه پژوهش در این زمینه بسیار است
شما اگر اندکی تاریخچه فرقه دمکرات را بخوانید می بینید که فرقه پیش از ۲۱ اذر۲۴ شبه نظامیان مسلحی را به نام فدایی با کمک ارتش شوروی سازمان داده بود ودر ۲۱ اذر با با چراغ سبز مسکو با یورش به شهرها پادگانها و اداره های دولتی قدرت را اذربایجان بدست گرفت ودولت تشکیل داد بدین سان رابطه با مرکز قطع شد
در پایان درسی که از این رویداد باید اموخت این است که نباید الت فعل هیچ کشور بیگانه شد حتا اگر شعار انترناسونالیستی و دفاع از خلق ها سر دهد نیروهای دمکرات و چپ ایران باید به نیروی لایزال مردم ایران و زحمتکشان متکی باشند . این جمله ی افسر اذربایجان شوروی در پاسخ به اعتراض پیشه وری به تسلیم و گریزرا هیچ گاه از یا نبریم که گفت ان کس که ترا اورد به تو می گوید برو (به نقل از دکتر جهانشاه لو معاون فرقه)
سریلند باشید

ایکاروس
ایکاروس
1 سال قبل

خانم آذر مینا
برداشت شما از حوادث و نوشته های تاریخی میتواند متناسب و بر اساس نگرش شما و اینکه چه دیدگاه و جهان بینی ای دارید باشد و بر این اساس، همچون بسیاری از حکومتها و هوادارانشان آنها را وابسته به بیگانه و خارج بدانید. همان نگاهی که مثلا “مشروطه” طلبان و “ملی” گرایان و طرفداران دولت و تشکیلات “نوین” ملی رضاشاهی در مورد جنبشهای انقلابی در ایران در دوران جنگ جهانی اول دارند و رابطه طبیعی آنها با حکومت انقلابی جدید شوروی را ناشی ازوابستگی به بلشویک ها و ناشی از تحریک بلشویک ها در ایران دانسته و آنها را هرج و مرج میدانند و به همین خاطر اقدامات سرکوبگرانه رضاشاه و به خون کشیدن این جنبشها با حمایت امپریالیسم انگلیس را پایان دادن به این “هرج و مرج” دانسته و از آن حمایت میکنند.
و اما در مورد ادعای شما در مورد وضعیت سیاسی در مدت زمان ۸ سال بعد از خروج رضاشاه، موضوع بر سر وجود و یا عدم وجود فضای دموکراتیک نسبی نبود که واقعیت داشت ، بلکه بحث من در مورد ادعای شما مبنی بر وجود نظام سیاسی مشروطه (چه خوب و چه بد) بود که مورد ادعای سلطنت طلبان نیز هست، در حالیکه اساسا به دلیل فلج بودن و از هم پاشیدگی نظام سیاسی در آن دوره ، ازادیهای نسبی احزاب وجود داشت و دیدیم که قبل از سال ۳۲ با انواع توطئه ها سعی در بستن آن فضا شد.
تقریبا همه ادعاهای شما بر اساس برداشت شماست از نوشته ها و اسناد است ونقل قول از این و آن و نه اینکه اصل اسناد چنین بگوید. این است اشکال اساسی دیدگاه شما.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


23
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x