اردیبهشت ماه مصادف با درگذشت چهار تن از نویسندگان، شاعران، مترجمان و پژوهشگران سرشناس جامعه ادبی و از اعضای برجسته کانون نویسندگان ایران است. کانون نویسندگان ایران به یاد نجف دریابندری، نویسنده و مترجم، غزاله علیزاده، داستاننویس؛ محمدعلی سپانلو، شاعر و مترجم و پژوهشگر و از بنیادگذاران کانون نویسندگان ایران و محمدرضا باطنی؛ نویسنده، فرهنگنویس، زبانشناس و مترجم، یادواره های جداگانه ای را منتشر کرده است که در زیر متن کامل آنها آمده است:
نجف دریابندری
نجف دریابندری، نویسنده، مترجم و عضو برجستهی کانون نویسندگان ایران، در سال ۱۳۰۹ در آبادان متولد شد و پس از بیش از ۷۰ سال کوشش خستگیناپذیر در زمینهی تالیف و ترجمهی آثاری ماندگار، در اردیبهشت ماه ۱۳۹۹ درگذشت.
دریابندری تحصیلات خود را پیش از دیپلم نیمه کاره رها کرد اما با کوشش بیوقفهای به خواندن و آموختن زبان انگلیسی روی آورد و خیلی زود در این زمینه پیشرفت کرد تا آنجا که پس از استخدام در شرکت نفت در سمت منشی، به دلیل تسلط بر زبان انگلیسی، به ادارهی کشتیرانی منتقل شد.
دریابندری از همان سالهای نوجوانی و جوانی به نوشتن و ترجمه مشغول شد و نوشتههایش در زمینهی فیلم و ترجمهی داستان کوتاه در روزنامههای آبادان به چاپ میرسید.
استخدام او در شرکت نفت مصادف بود با جنبش ملی شدن صنعت نفت، او همان زمان به مطالعهی کتابها و مقالات سیاسی علاقه داشت و در سن ۲۰ سالگی رسما به حزب تودهی ایران پیوست.
فعالیتهای دریابندری در حزب توده و حضور او در اعتصابات و اعتراضات کارگران شرکت نفت منجر به دستگیری و زندانی شدن او در سال ۱۳۳۳ در آبادان شد.
او یکسال بعد به زندان تهران منتقل شد و بیدادگاه رژیم گذشته ابتدا او را به اعدام محکوم کرد، اما چندی بعد حکم او به حبس ابد، سپس به پانزده سال و در نهایت پس از گذراندن چهار سال از زندان آزاد شد.
زندان برای دریابندری فرصتی بود برای مطالعه و ترجمهی متون فلسفی؛ همانزمان بود که تصمیم گرفت کتاب “تاریخ فلسفهی غرب” اثر برتراند راسل را ترجمه کند و آن را به سرانجام رساند. همان زمان به ترجمههایی دیگر هم پرداخت از جمله«بیگانهای در دهکده» اثر مارک تواین.
پس از آزادی از زندان در موسسهی فرانکلین و سپس در رادیو و تلویزیون ملی ایران به عنوان مترجم و سرویراستار مشغول به کار شد و بصورت جدی به کار ترجمه و ویراستاری پرداخت، او پس از انقلاب بهمن ۵۷ از کار اداری کناره گرفت و تا واپسین روزهای عمر به کار نوشتن و ترجمه ادامه داد.
دریابندری بعد از انقلاب از اعضای تشکیل دهندهی «جبههی دموکراتیک ملی» بود و در «نشریهی آزادی» این جبهه مقاله مینوشت. او در تمام سالهای فعالیتش چه در پیش از انقلاب و چه پس از آن، نویسندهای آزادیخواه و مخالف سانسور بود، و یکی از امضاکنندگان متن ۱۳۴ امضا است.
دریابندری بیتردید یکی از برجستهترین نویسندگان و مترجمان ایران است و این افتخار را به دلیل سختکوشی و کوشش بیوقفه در زمینهی خواندن و نوشتن کسب کرد.
خلاقیت دریابندری در ترجمه به زبان فارسی چنان بود که خواننده را با آفرینشی نو روبه رو میکرد و نثر درخشان او
در نوشتهها و ترجمههایش بخشی از گنجینهی زبان فارسی معاصر است.
او در سالهای پر ثمر زندگی خود آثار فاخر بسیاری از نویسندگان برجستهی دنیا را ترجمه و به فارسی زبانان معرفی کرد و ترجمههایش از تنوع در زمینهی آثار ادبی، فلسفی و حوزهی طنز برخوردار است؛ ضمن اینکه مقدمههای پربارش در کتابهایی که ترجمه میکرد، از ویژگیهای مثال زدنی و آموزندهی کار اوست.
وداع با اسلحه و پیرمرد و دریا اثر همینگوی، گور به گور و یک گل سرخ برای ایمیلی اثر فاکنر، هاکلبری فین اثر مارک تواین، پیامبر و دیوانه اثر جبران خلیل جبران، بازماندهی روز اثر ایشی گورو، رگتایم و بیلی باتگیت اثر دکتروف، فلسفهی روشناندیشی اثر ارنست کاسیرر و کتاب مستطاب آشپزی (با همکاری فهیمه راستکار) از جمله آثاری است که نجف دریابندری از خود به یادگار گذاشته است.
همچنین «تورنتون وایلدر» جایزهی ادبی است که دریابندری به مناسبت ترجمههایش از ادبیات آمریکا از دانشگاه کلمبیا دریافت کرد.
یاد و یادگاران او گرامی باد
غزاله علیزاده
غزاله علیزاده، داستاننویس و عضو برجستهی کانون نویسندگان ایران، در ۲۱ اردیبهشت ۱۳۷۵ در روستای جواهرده رامسر به زندگی خود پایان داد و در گورستان امامزاده طاهر کرج به خاک سپرده شد. او در یادداشتی که به جا گذاشت با دوستانش وداع کرد و رسیدگی به آثار ناتمامش را به زندهیادان رضا براهنی، هوشنگ گلشیری و منصور کوشان سپرد.
غزاله در بهمنماه ۱۳۲۷ در مشهد به دنیا آمد. تحصیلات مقدماتی را در مشهد به پایان برد، در دانشگاه تهران علوم سیاسی خواند، سپس به دانشگاه سوربن پاریس رفت تا حقوق بخواند اما به فلسفهی اشراق تغییر رشته داد که البته آن را به پایان نبرد و به ایران بازگشت.
غزاله که داستاننویسی را از دههی ۱۳۴۰ در مشهد آغاز کرده بود، نخستین مجموعهی داستانی خود را به نام «سفر ناگذشتنی» در سال ۱۳۵۶ به چاپ رساند. از پرآوازهترین آثار او میتوان به مجموعهی داستانی «چهارراه» و رمان دوجلدی «خانهی ادریسیها» اشاره کرد، همچنین رمان «شبهای تهران» که سه سال پس از مرگ او منتشر شد و رمان خواندنی «ملک آسیاب» که سال ۱۳۹۵ به چاپ رسید.
در مراسمی که پس از مرگ او در منزلش برگزار شد گروهی از شاعران و نویسندگان در رثای غزاله علیزاده شعر خواندند و سخنرانی کردند که از جمله می توان از محمدعلی سپانلو، محمد مختاری، مریم حسین زاده و فرج سرکوهی نام برد. در لابلای برنامه قطعاتی با پیانو نواخته شد و تنی چند از گروه کر تالار رودکی با آواز خود پیانو را همراهی کردند.
غزاله علیزاده، به گفتهی خودش «غلام خانههای روشن» و خسته از قدمگذاشتن به «خانهای تاریک»، نویسندهای آزادیخواه و ضد سانسور بود که همواره تمامی اسناد آزادیخواهی کانون نویسندگان ایران را همراه دیگر نویسندگان آزادیخواه امضا میکرد.
یادش گرامی باد!
محمدعلی سپانلو
محمدعلی سپانلو، شاعر و مترجم و پژوهشگر و از بنیادگذاران کانون نویسندگان ایران، در ۲۱ اردیبهشتماه ۱۳۹۴ درگذشت.
او از سال ۱۳۳۸ که در دانشگاه تهران درس حقوق میخواند به مسایل سیاسی بیتوجه نبود و در اعتراضات جنبش دانشجویی شرکت میکرد. در اوایل دههی ۱۳۴۰ با جمعی از شاعران و نویسندگان که سودای انقلاب ادبی در سر میپروراندند، همراه شد و گروه《طرفه》را بنیاد نهادند. روحیهی نقاد و نوگرا و حقیقتجوی او با سانسور و محدودیت آزادی بیان سازگار نمیشد، بنابراین از همان سال ۱۳۴۶ که تحریم کنگرهی فرمایشی نویسندگان و شعرا و مترجمان ایران زمینهی تأسیس کانون نویسندگان ایران را فراهم ساخت، سپانلو در جمع نویسندگان آزادیخواه حضوری فعال و تأثیرگذار داشت. این همراهی با کانون سالها با حضور در نشستها و فعالیتها و بزنگاههای تاریخی کانون ازجمله جمعآوری امضا برای متن «۱۳۴ نویسنده» ادامه یافت. سپانلو در دو نوبت در سالهای ۱۳۷۷ و ۱۲۷۹ به عضویت هیئت دبیران کانون درآمد. همین همراهی مستمر به یاری حافظهی درخشان او آمد تا یکی از چند تاریخچهی معتبر کانون را با نام «سرگذشت کانون نویسندگان ایران» بنویسد که به سبب سانسور امکان انتشار در داخل کشور نیافت و در سال ۲۰۰۲ در سوئد به چاپ رسید.
سپانلو را بیشتر به شاعری میشناسند؛ شاعری که ردی پُررنگ از زادگاهش، تهران، را در بسیاری از آثارش میتوان یافت، بهویژه در تصویر انتقادی و طنزآمیزی که منظومهی بلند «خانم زمان» از تهران فراروی مخاطب قرار میدهد یا تصویری که شعر ماندگار «نام تمام مردگان یحیاست» از تاریخ مبارزات خونین صد سال اخیر به دست میدهد. سپانلو شاعری بود که زندگی را میسرود، چنانکه زیر سایهی سنگین خفقان حاکم بر فضای جامعه «ساعت امید» را نوشت. اما کشکول ادبی سپانلو چنان رنگارنگ است که در آن، افزون بر بسیاری مقاله و گزارش و یادداشت در قلمرو ادب و فرهنگ، میتوان ترجمههایی را از آثار کامو، سارتر و گراهام گرین؛ ترجمههایی از اشعار آپولینر، رمبو، ریتسوس و سن ژون پرس مشاهده کرد. همچنین گلچینهایی چون «بازآفرینی واقعیت»، که مجموعهای است از داستانهای کوتاه نویسندگان گوناگون، «هزار و یک شعر: سفینه شعر نو قرن بیستم ایران» و «نویسندگان پیشرو ایران» که تاریخچهی رمان و قصه و نقد ادبی در ایران معاصر است، از دیگر آثار به یادگار مانده از اوست.
سپانلو روشنفکری متعهد و آزادیخواه بود که اگرچه در واپسین سالهای عمر در نشستهای کانون حضور نمییافت اما همواره دل در گرو کانون داشت و هرگز پایبندی به منشور آزادیخواهانهی آن را واننهاد.
یاد محمدعلی سپانلو؛ یار همیشگی کانون، گرامی باد!
محمدرضا باطنی
محمدرضا باطنی؛ نویسنده، فرهنگنویس، زبانشناس، مترجم و عضو برجستهی کانون نویسندگان ایران در ۱۵ دیماه ۱۳۱۳ در اصفهان زاده شد و پس از عمری نوشتن در عرصهی ادب و فرهنگ در ۲۱ اردیبهشتماه ۱۴۰۰ دیده از جهان فروبست.
دوران کودکی باطنی چنان با فقر مالی و محرومیت همراه بود که تحصیلات او را با وقفههای طولانی همراه کرد، اما با وجود دشواریهای بسیار دیپلم خود را دیرهنگام اخذ کرد و به آموزگاری در روستاهای محروم اصفهان پرداخت.
سختکوشی، عشق به تحصیل و روحیهی دانشپژوه باطنی باعث شد تا در رشتهی زبان انگلیسی در دانشگاه پذیرفته شود. او پس از لیسانس برای تحصیل در دورهی فوق لیسانس زبانشناسی در دانشگاه لیدز انگلستان پذیرفته شد و با درجهی ممتاز از این دانشگاه فارغالتحصیل شد. به دلیل فعالیتهای ضد رژیم و با دخالت ساواک، بورسیهی دکترای او تمدید نشد اما چندی بعد رسالهاش را در دانشگاه تهران ارائه کرد و موفق به دریافت دکترای زبانشناسی شد. محمدرضا باطنی از نخستین دانشآموختگان و پژوهشگران علم زبانشناسی در ایران بود که از سال ۱۳۴۶ در دانشگاه تهران به تدریس و پژوهش مشغول بود. او را به درستی پایهگذار زبانشناسی نوین در ایران میدانند. باطنی که در سالهای منتهی به انقلاب ۵۷ برای گذراندن دورههای مطالعاتی به فرانسه و آمریکا رفته بود در سال ۵۸ به ایران بازگشت و به عنوان نمایندهی استادان عضو شورای سرپرستی دانشکدهی ادبیات انتخاب شد. او که از مخالفان《انقلاب فرهنگی》حاکمیت تازه استقرار یافته بود، پس از مجادلات فراوان با دستاندر کاران این امر ضد فرهنگی، ابتدا نام او در فهرست استادان اخراجی قرارگرفت و در نهایت مجبور به بازنشستگی شد.
توجه ویژهی باطنی به مسائل اجتماعی و فرهنگی زمانهی خود، او را بر آن داشت تا علاوه بر تدریس و پژوهش، در عرصه مطبوعات نیز به فعالیت بپردازد، چنانکه پیش از انقلاب همکاری او با «آیندگان» برای چند سال ادامه داشت، اما همین که دریافت این روزنامه به سمت قدرت سیاسی گرایش مییابد به این همکاری پایان داد. پس از انقلاب نیز در نشریاتی همچون «آدینه» و «دنیای سخن» مطلب مینوشت که بحثهای او با ابوالحسن نجفی دربارهی غلط و درست در زبان فارسی با عنوان «اجازه بدهید غلط بنویسیم» در «آدینه» بسیار مورد توجه قرار گرفت. از دههی ۶۰ کار باطنی بر روی ترجمه، تحقیق و فرهنگنویسی تمرکز یافت و فعالیتهای پژوهشی و علمیاش تا واپسین سالهای عمر ادامه داشت. از جمله ترجمههای او میتوان به آثاری چون «زبان و زبان شناسی» (رابرت هال)، «زبان شناسی جدید» (مانفرد بییرویش)، «درآمدی بر فلسفه» (بوخینسکی)، «ساخت و کار ذهن» (بلیک مور)، «مغز و رفتار» (فرانک کمپ بل) اشاره کرد. شوق و علاقهی باطنی به زبانشناسی و فرهنگنویسی و دانش فراگیرش، باعث خلق آثار بسیاری در این زمینهها شد که فرهنگهای انگلیسی-فارسی و فارسی-انگلیسی، فرهنگ معاصر پویا (انگلیسی-فارسی و فارسی-انگلیسی) و فرهنگ فعلهای گروهی پویا (انگلیسی-فارسی) با سرپرستی او و به همت انتشارات فرهنگ معاصر منتشر شد. همچنین از باطنی تألیفهای بسیاری در قلمرو زبان و زبانشناسی به جا مانده که در دانشگاهها تدریس شده و همواره از دروس مهم و پایهای دورههای زبانشناسی بوده است، از جمله «توصیف ساختمان دستوری زبان فارسی»، «مسائل زبانشناسی نوین»، «نگاهی تازه به دستور زبان»، «چهار گفتار دربارهی زبان»، «زبان و تفکر»، و «پیرامون زبان و زبانشناسی».
محمدرضا باطنی نویسندهای مستقل، متعهد، و آزادیخواه بود که هرگز به هیچ قدرت حاکمی روی خوش نشان نداد و با هیچ نهاد فرهنگی حکومتی حاضر به همکاری نشد. از زمان عضویت خود در کانون نویسندگان ایران همواره و در بدترین شرایط سرکوب با آنچه در توان داشت از فعالیتهای آزادیخواهانهی کانون دفاع کرد. در مجامع و گردهماییهای کانون شرکت میکرد و بیانیههای کانون را در اعتراض به سرکوب و تحدید آزادی بیان امضا میکرد. او در کنار کوشش در جهت اعتلای فرهنگ، تعهدی پایدار به آزادی بیان بیهیچ حصر و استثنا برای همگان داشت و تا آخرین روزهای عمر پرثمر خود از مخالفت با سانسور، تعصب و استبداد دست نکشید.
یاد و آثار محمدرضا باطنی؛ نویسندهی آزادیخواه ماندگار باد
این بزرگان با آثاری که بجا گذاشته اند
نامشان و یادشان همیشه زنده است
به امید آنکه پر رهرو شوند