
کلیپ پخش شده در روز ۱۴ می۲۰۲۳ از سوی تلویزیون ایران انترناسیونال به بهانهی مرگ امیرحسین فطانت، عامل ساواک و نقش وی در به دام انداختن آزادی خواهان و تیرباران آنها، و روایت واژگون آقای مجتبا پورمحسن، آشکارتر و بیش از پیش، نمایانگر جانبگرایی تلویزیون ایرانانترناسیونال و نقش غیرحرفهای خبرنگار آن در استفاده از یک تریبون مدعی موازین رسانهی گروهی، علیه آزادیخواهان و برابری طلبان و یک پرونده سراسری و ناگشوده بود. هرچند تلاش آقای پورمحسن در بارهی افشای برخی فسادهای باندهای حاکم کنونی در ایران در میان رقابت ضد انقلاب حاکم و مغلوب، به جای خود ارزنده است. آقای پورمحسن اما، هرجا که کوچکترین فرصتی بیابد، با روادید سیاست این رسانه، کمونیستها را با فاشیستها مقایسه میکند و علیه آنها به سخنسرایی میپردازد. البته ناگفته پیداست که ایدئولوژی و تبلیغات حاکم در چارچوب و حاکمیت مناسبات استثمارگرانه، ایدئولوژی طبقه حاکم آن جامعه به شمار میآید. رسانههای گروهی و تبلیغاتی به ویژه، هژمونی فرهنگی، جهانبینی و اخلاق طبقه حاکم، یعنی استثمارگران و ویرانگران زیست و زندگی و آزادی را به نیابت به پیش میبرند، زیرا که اسپانسورها، در اینراه سرمایهگذاری میکنند تا هژمونی طبقاتی خود را تضمین کنند. روشن است که در چنین مناسباتی همه چیز مٌهر طبقاتی بر پیشانی دارد و ادعای بی طرفی در دو سوی طبقات درگیر و آشتی ناپذیر، ادعایی بیهوده است.
آقای پورمحسن، گفتگوی بیش از دو ساعته با من که در سال ۲۰۲۰ به وسیلهی تلویزیون ا. ا.انجام گرفته بود، در محاق، از آرشیو بیرون آورد تا یک دقیقه آن هم باتردستی چیدمانی، همچنان به محاق بماند. او دوساعت گفتگوی مرا در اختیار داشت، به فیلم دفاعیه رفیق کارگران، کرامت دانشیان و بیگمان نیز به کتاب ها و اسناد بسیار دقیقی در این مورد دسترسی داشته است، اما بر خلاف همه موازین و حتا پایهایترین اتیک ژورنالیستی و رسانهای را زیر پا گذاشت و نه تنها جانبگرا، بلکه با اخلاق (مورالیته و نه اتیک و پرنسیپ) شناخته شدهی سفسطهپردازی، از تریبون آن رسانه، روایتگر ساواک و پرویز ثابتی و امیر فطانت ظاهر شد و به این پرونده تاریخی و هنوز در جریان دست برد. در آن گفتگو اشاره کرده بودم که کرامت دانشیان در شیراز با توطئهی ساواک که مجری آن امیرحسین فطانت بود به دام افتاد، زیرا امیرحسین فطانت خو را «عضو چریک های فدایی خلق» معرفی کرده بود و طرح ربودن فرح پهلوی و فرزندش رضا پهلوی را خواست چریک ها خوانده بود که سلاح و امکانات لازم را برای اجرای طرح در اختیار وی و رفقایی که کرامت انتخاب میکند قرار خواهد داد. حتا در آن گفتگو با تلویزیون ایران انترناسیونال که هرگز پخش نشد، به تسخیر ساواک که خود در آن شرکت داشتم، اشاره کرده بودم و دستیابی به پرونده مفصل فطانت و گزارشهای منحصر به فردی از آرشیو ساواک شیراز که با وانت بار به خانه برده و شبهای درازی در بهمن و اسفند ۱۳۵۷همراه با دوست گرامیام فرج سرکوهی مطالعه میکردیم، گفته بودم. در بازداشت خود نیز در ساواک شیراز زیربازجویی، زیر نظر «آرمان»، شکنجهگر ساواک شیراز، «دهقان» برای هراساندن مرا به اتاق شکنجه برد و در اشاره به زخم شلاقهای روی دیوار گفت: «کرامت دانشجویان را همینجا و روی همین تخت پذیرایی کردیم.» بعدها در پرونده ی بازجویی و سین -جیمهای پرونده کرامت دانشیان در شیراز تنها نام وی نوشته شده بود و تنها یک پاسخ در برابر پرسش «مرام خود را بنویسید»: نوشته شده بود: مارکسیست -لنینیست و پرسشها را بی پاسخ گذارده بود و پرونده ی بازجویی خالی خالی بود.
طنزآورآنکه در پروندهی آقای پورمحسن از تلویزیون ایرانانترناسیونال، موضوع اصلی مورد گفتگو، یعنی کمونیست شجاع و آزاده و همیشه ماندگار ما، کرامت دانشیان حذف شده است. قابل فهم است که گویی، آقای پورمحسن با حذف دفاعیهی دانشیان در بیدادگاه حکومت استبدادی و دست نشاندهی شاه، انکار انگیزه و ماهیت دفاعیه کارگری و کمونیستی، شخصیت انقلابی و مبارزه و فلسفه و دیدگاه دانشیان را وظیفهمند بوده است. آشکاراست که برای این انکار، وی وظیفهی خود میداند تا به دفاعیه گلسرخی گریز بزند و دانشیان و مستندات و گواهی مرا حذف کند و آن بخش از اشارهی ناسنجیده و اشتباهآمیز زنده یاد گلسرخی که یکسال پیش از طرح گروگانگیری از سوی ساواک دستگیر شده بود و به هیچ روی با کرامت و طرح آدمربایی ساواک در ارتباط نبوده، در مورد اسلام را پررنگ سازد. آقای پورمحسن با این تلاش برآن بود تا برآمد حکومت اسلامی و سرنگونی شاه اسلامپناه و«کمربستهی حضرت عباس و بین زمین و آسمان از اسب افتادن شاه از زین» را که به روایت شاه با «دست مبارک، جان پناه میشود». شاید توسل به اردشیردرازدست، معقول تر به نظر میرسید و آریامهری تر مینمود. سرنگونی پهلوی برآمده نه در نتیجهی دوکودتای انگلیسی و آمریکایی و سرشار از سرسپردگی و استبداد مناسبات حاکم، بلکه به زبان پورمحسن، فطانت و ساواک ثابتی در این ویدیو، به یک اشارهی شاعر آزادیخواه، خسروگلسرخی وانمود میشود. شاه «کمربسته» و شاه حوزهگستر و طلبه پرورکه همهی ایران را چراگاه طلاب و مذهبیون و بازار و دلالها و لمپنها ساخته را نتیجهی «کار کمونیستها و روشنفکران» قلمداد کرده بود و نه خود شاهی و سیستمی که خمینیها و حوزهها را پرورانیده بود، و شاهیکه پیوسته در در بینالحرمینها عریان و دوان بود و شبها همراه با اسدالله علم به کارهای دیگر سرگرم، گویی ربطی به سرنگونی شاه و سلطانیاش نداشت. حکومتهای پهلویها و فساد و استبداد حاکمه بود که کردستان و بلوچستان و خوزستان و اتنیکهای ساکن ایران را به این روز افکندند و دینخویی را رواج دادند و نتیجهی حکومتاستبدادی و طبقاتی و اسلامپناهی رضا شاه و محمدرضا شاه و کودتا و سرکوب خیزشهای سالهای ۳۰ و ۳۲علیه آخرین نمایندهی لیبرالیسم و بورژوا-دمکراتیسم ایرانی، یعنی محمد مصدق، نخست وزیری که میخواست «شاه سلطنت کند و نه حکومت»، اپیدمی طاعون اسلامی بود که همهگیر و پاندمیک شد و منطقه را فراگرفت و طالبان و حزبالله و القاعده و داعش و… را در پیداشت، در همان بستر سر برون آورد و نه اشارهی خسرو گلسرخی به «حسین و مولاعلی»!
تلاش و وارونه نمایی در تلویزیون ایران انترناسیونال، پیرامون «نقش کمونیستها» با لاپوشانی نقش و پنهان سازی گزینه حکومتی ایدئولوژیک خمینیسم از سوی سران کشورهای امپریالیستی در گوادولوپ برای حفظ منافع و حاکمیت سرمایهداری جهانی که جنگ ۸ ساله و کشتار افزون بر صدهزار انسان آزادیخواه و مخالف حکومت اسلامی تنها در دههی شصت گوشههایی از آنهستند، از سوی آقای پورمحسن یک عوام فریبی و نعل وارونه به هدف پی گم کردن بود و حتا دماگوژی محض. البته او چه آنگاه که در ایران آنگونه که در رسانههای سیستم بود و مینوشت و جایزه و پاداش میگرفت و اینجا که تریبون و وظیفه یافته، باید بریدهای از سخنان گلسرخی در وصف اسلام را در کنار شلتاقهای امیرحسین فطانت آدمفروش ساواک که دهها انسان را به دام کمیته کشتار و ثابتی و دژخمیان شاه افکند، چگونه به صورت کولاژی عوامفریبانه و واژگونه ارائه دهد.
هرگونه که بنگریم، روایت پور محسن، مسخ یک پرونده تاریخی است، البته بنا به وظیفه و نگرشی که به آن وابسته و استخدام آن است. اما در جایگاه رسانهی مدعی همهگانی، این یک بی اصولی اخلاقی به شمار میآید.
آقای پورمحسن، کمتر از یک دقیقه و آن هم بریده و گنگ از صحبتها و دلایل مرا با مقراض سانسور، قیچی کرد و در برابر، تریبون در انحصار وی و ساواک و فطانتاش قرار داده شد. موضوع بزرگنمایی لغزش گلسرخی که خود درهمان بیدادگاه نظامی، گفت حتا یک کتاب و متن کمونیستی هم نخوانده و در محفلی مطالعاتی و کتابخوانی گرد هم آمده بودند که دستگیر شدند را کمونیستها و آدمربایی جا میزند و تلاش این وارونه نمایی آقای پورمحسن در همین راستا انجام میگیرد. روایت ثابتی-فطانت، روایت، پورمحسن و ساواک است که مارکسیستها را همانگونه که شاه میگفت «پیوند ارتجاع سرخ و سیاه» جلوه دهند. او همان نتیجه را میخواست که از زبان امیرحسین فطانت «مرحوم» گرفت که این کمونیستها بودند که اسلامیها را آوردند. برای یهودا و ضدقهرمان آقای پورمحسن و ساواک، یعنی حسین فطانت البته جاسوسی و آدمفروشی برای ساواک و تیرباران آزادیخواهان و در خدمت حکومت اسلامی قرار گرفتن هم تفاوتی نداشت همانگونه که یار کودکی تا پایان زندگی شاه، تیسمار حسین فردوست چنین و هزاران مهرههای خرد و درشت ساواک و ارتش چنین و چنان کردند.
نتیجهی منطقی روایت سفسطه آمیز ساواک، فطانت همان است که آقای پورمحسن ارائه داد که: اعدام حقشان بود. این تبلیغات، دشنههای کدام شعبان جعفریهای تاجبخش را به کیفر برافتادن شاه ساواک وانتقام از کمونیستها تیز میکند! همانگونه که درخیابانها و در بیت «شاهزاده» با شعار «مرگ بر چپی» روبروییم، از کارگران و کارکنان شریف و آزادیخواه تلویزیون ایران انترناسیونال میتوان و انتظار میرود که در برابر کارگزارباشیها ، سرخم نکنند. البته من و هر انسان آزادهی دیگری، خواهان برکناری هر مستبد و دیکتاتور، چه شاه باشد چه رهبر هستیم، همانگونه که علیه استثمار انسان از انسان و نابرابری و برای سوسیالیسم و رهایی انسان از مناسبات ضدانسانی سلطه گری طبقاتی مبارزه میکنیم.
تبلغات آقای پورمحسن همسرایی با آدمفروش گریخته در کلمبیا و گروگانگیری آزادیخوهان و کمونیستها و سپردن آنان به دست جلادان بود. مجتبا پورمحسن با روادید تریبون تلویزیون ایران انترناسیونال، فطانت را نه یک جانی و مزدور که یک قربانی و یهودایی که عیسی را قهرمان ساخت، جلوه داد و اجازه نداد تا دلایل من یا دفاعیه کرامت دانشیان که به صورت مستند مبنی بر داستان دروغین گروگان گیری که پروژه ساواک و ترفند پرویز ثابتی بود تا آزادیخواهان و روشنفکران چپ و آزاداندیش را به دام اندازند، پخش شود. البته به صورت حرفهای از زبان فطانت جمعبندی کرد که «اگر باز برمیگشتم در آن موقعیت، باز هم همان کار را میکردم که کردم.»، یعنی آدمفروشی و نفوذ و به دام افکندن آزادیخواهان و تحویل ققنوسها و سپردن آنها به جوخهی تیرباران.
از آن محکومتر که دفاعیه کرامت دانشیان که موضوع اصلی بود را حذف کرد، بلکه «اسلام ستایی» گلسرخی را عمدگی بخشید و اشارهای به دهها شعر و بیان گلسرخی که «یک را با یک برابر» میخواست و این پرسش را همواره در برابر داشت که:
«…
اگر یک فرد انسان واحد یک بود
این تساوی زیر و رو می شد
حال میپرسم اگر یک با یک برابر بود
نان و مال مفتخوران از کجا آماده میگردید؟
یا چه کس دیوار چین ها را بنا میکرد؟
یک اگر با یک برابر بود
پس که پشتش زیر بار فقر خم میشد؟
یا که زیر ضربت شلاق له میگشت؟
یک اگر با یک برابر بود،
پس چه کس آزادگان را در قفس می کرد؟»
و او که از «تب دختر رحمان رنج میبرد» باید تیرباران شود در کنار کرامت که از خلقهایش دفاع میکرد ودر این روایت هم حضور کرامت و هم اندیشههای انسانیاشان حذف شده بود، و چه گستاخانه و بیرحمانه. در این روایت باژگونه، اگر فطانت نبود، صدایش سند آقای پورمحسن بود تا به شکل حرفهای در نقش سخنسرا و ژورنالیست ایدئولوژی حاکم، یعنی مناسبات استبدادی و اسارتبار سرمایهداری، توجیه گر ترفند ساواک و حسین فطانت باشد.
عباس منصوران
۱۶ می ۲۰۲۳
خبرها، گزارش ها و ویدئوهای بیشتر را در تلگرام اخبار روز ببیند
در اینکه آنچه در متن آمده است حقایقی است غیر ِ قابلِ انکار و بخشی از تاریخ مصیبت بار و به خون رنگین شده ی مبارزین وطن ماست هیچ تردید نیست. امّا سخت میشود پذیرفت که متنی در این حدّ ِ از آشفتگی که گویی در کمال شتاب نوشته شده برای جوان مثلَن سی ساله ی ایرانی ِ -حتّی زاده و بزرگ شده ی ایران- قابل دریافت و درک باشد. با کمال تاسّف باید گفت متن پریشانتر از آن است که مثمرِ ثمری باشد.