
پس از اعدام های سریالی، غیر عادلانه و وحشیانه ده ها جوان در سراسر کشورمان در هفته های گذشته و همچنین صدها حمله جنایتکارانه شیمیایی عوامل امنیتی به مدارس دخترانه و خط و نشان های استبداد حاکم و رهبر متوهمشان، برای منکوب کردن دختران و زنان مبارز که موجبات التهاب کامل جامعه را فراهم آورده بودند، قتل عمد حکومتی سه جوان مبارز اصفهانی جاوید نامان سعید یعقوبی، صالح میرهاشمی و مجید کاظمی، جامعه طب دار و غوطه ور در اقیانوسی از تضادهای ساختاری و غیرقابل حل را مشتعل نمود و این آتش خشم با صلابت، در بسیاری از شهرهای کشور زبانه کشید.
اینبار و در مرحله نوینی از جنبش انقلابی و مدرن “زن زندگی آزادی” صدای پر شور زنان، جوانان و مردان را میشنویم که شعار انقلابی “وای به روزی که مسلح شویم” را نه فقط در شهرهای خروشان و خونبار در استانهای کردستان، بلوچستان، خوزستان و … بلکه در جای جای کشور، با صدای رسا بر سر جنایتکاران حاکم، آوار میکنند.
شعار کوبنده و انقلابی “وای به روزی که مسلح شویم” قطعا بیانگر افزایش روحیه مبارزه طلبی و ارتقاع سطح مبارزاتی توده های مردم در برابر رژیم کودک کش و ضد بشر حاکم میباشد. اگر چه این شعار عمق نفرت و کینه انقلابی مردم در برابر استبداد حاکم را به نمایش میگذارد و باید در انتخاب تاکتیکهای صحیح مبارزاتی مورد توجه کنشگران میدانی قرار گیرد، ولی الزاما به معنی درخواست ورود به مبارزه ای مسلحانه توسط شعار دهندگان نمیباشد.
این شعار، عکس العملی طبیعی و انسانی ناشی از خشم فرو خفته مردم در برابر جنایتهای عریان رژیم قرون وسطایی است، که خود با شکنجه و قتل جوانان بی گناه، مردم را آشکارا به خشونت و رو در رویی، فرا میخواند.
پر واضح است که نظامهای استبدادی، فرد محور و هار همچون جمهوری ولایت فقیه مطلقه، همواره از حربه خشونت عریان علیه معترضین استفاده ابزاری میکنند. آنان با گسیل گله هایی از عوامل سرکوب و با ضرب و شتم، دستگیری، شکنجه، تجاوز و قتل معترضین میخواهند تا اعتراضات مدنی و مسالمت آمیز را با تحریک احساسات مردم، به سمت و سوی حرکتهای خشونت آمیز زود هنگام، سوق دهند، تا بتوانند فعالین فداکار و از جان گذشته سیاسی/اجتماعی موجود در جامعه را، از بدنه جامعه و توده های مردم، تا حد امکان جدا کرده و بر آنان فایق آمده، پتانسیل انقلابی موجود در جامعه را سرکوب و نابود نمایند.
آنتی تز نیروهای میدانی در برابر تز حاصله از دعوت نظام به خشونتی زود هنگام، میبایست حرکت فعالانه و آگاهانه این نیروها در مسیر اتحاد، انسجام و سازماندهی هر چه بیشتر نیروهای مردمی از تمام طبقات و اقشار اجتماعی در سراسر کشور برای حضور و فشار حداکثری در خیابان، جهت تحمیل خواستهای بر حق مردم بر استبداد حاکم باشد.
وظیفه نیروی پیشرو و راهنما، هیچگاه اقدام به حرکات احساسی و عکس العملی و بخصوص ورود به زمین بازی نظام ضد بشری حاکم نمیباشد. آنها موظفند تا با استفاده هوشیارانه از شعور انقلابی در شناخت و تحلیل صحیح از شرایط موجود، برای افزایش شور مبارزاتی با بکارگیری تاکتیکهای صحیح در هر مرحله از مراحل جنبش اقدام نمایند. تاکتیکهایی که در عمل میدانی قادر باشند، نیرو های مختلف مردمی را برای مبارزه ای هدفمند و موثر سازماندهی و فعال نمایند.
در ماه های اولیه جنبش انقلابی “زن زندگی آزادی” شاهد بودیم که رژیم سفاک با تمام توان خود و حتی با استفاده از موشک باران و خمپاره باران پایگاه های نیروهای مبارز کورد و همچنین با کشتار مردم در جمعه خونین زاهدان، تلاش نمود تا خشونت را در خروشان ترین استانهای کشور به جنبش انقلابی “زن زندگی آزادی” تحمیل نماید. اما هوشیاری انقلابی مسئولین تمامی احزاب کوردی در “مرکز همکاری احزاب کوردستان ایران” و مدیریت صحیح مولانا عبدالحمید، دیگر مولوی های اهل سنت و کنشگران سیاسی، باعث گردید تا این حیله و حربه رژیم با شکستی کامل روبرو شود و خیابانها در هر دو استان قهرمان پرور، یعنی سیستان و بلوچستان و کوردستان از مردم خالی نشده و همچنان بعنوان مرکز اصلی مبارزه توده های مردمی با نظام حاکم و نیروی سرکوبگر حکومتی، فعال بمانند.
همه باید از این تجربه درخشان در مبارزه با رژیم انسان ستیز حاکم، که ناشی از سالها تجربه نیروهای مبارز و انقلابی در مواجهه با حکومتی بحران زا و بحران زی میباشد، بیاموزیم و با غلبه بر احساسات لحظه ای، بتوانیم صحیح ترین تاکتیک مبارزاتی را در برابر نظام ولایت فقیه مطلقه، اجرایی نماییم .
آنچه نگاشته شد به هیچ عنوان به معنی پسیفیسم میدانی و یا تسلیم پذیری و بازگشت به تئوری های غیر انقلابی مانند “تئوری بقا” نیست و به هیچ عنوان دفاع مشروع زنان، جوانان و مردم ایران را در برابر تهاجم گله های وحشی حکومتی مردود نمیداند.
وای به روزی که مسلح شویم
زن زندگی آزادی
فکر میکنم برای قضاوت روی نوشته هایم و عدم بروز سوتفاهم بنویسم . من درین دنیا هیچ گونه مالکیتی ندارم . الان که این خطوط را می نویسم سه ساعت است از چیدن گل می آیم و دستانم پر از تیغ است و زخمی . خانه ندارم ، بیمه ندارم ، تنها هستم و بدون اغراق دو ماه است گوشت نخوردم . من سرمایه دار نیستم ، زمیندار نیستم و تقربیا جز لباس تنم چیزی ندارم و البته موبایل قراضه. شاید تعجب کنید ، احمق هم نیستم . من کشورم را دوست دارم ، من معتقدم فقط برای رشد توانایی فرزندان این کشور باید شانس مساوی برای پیشرفت ایجاد شود . بله سیستم سرمایه داری اینها را نخواهد داد ولی آرمانگرایی مبتنی بر عدم واقعگرایی هم فاجعه به بار می آورد . کما اینکه شعارهای اشتباه ، ذوق زدگی های بیجا ما را به اینجا رساند . همان قشر کارگر و دهقان شدند پاسدار و بسیجی ، انصافا فقط خمینی مقصر بود ؟ در مورد سیستم اقتصادی آلمان و سوئد و دانمارک خواندم و می بینم که از هیولای سرمایه داری می توان تمدنی ساخت که همه شانس برابر داشته باشند.
من احساس میکنم که آنچه در مورد خود نوشته اید واقعیت دارد و بسیار متاسفم که در چنین شرایطی هستید و همچنین برای همه دوستان و رفقایی که اینجا مینویسند و خودم هم تاسف میخورم ،چون همه ما مورد ظلم این حاکمیت قرار گرفته ایم و با جرأت میتوان گفت ، هیچکدام از ما سرمایدار نیست، شاید کلمه روشنفکر و یا خورده بورژوا در مورد ما صادق باشد ولی شما باید یک گارگر باشید.
فقط باید گفت سرمایهداری شانس مساوی به همه نمیدهد، رقابت سختی را پیشنهاد می کند که حتی سرمایه داران هم بخطر میاندازد، حال نمونه اندکی هم موجود است که با ابتکار و نوع آوری و کلک تونستن خود را بالا باشند ولی شانس مساوی نیست .
سوسیالیسم این شانس را”سرمایه دار شدن را” محدودتر می کند ولی تساوی زندگی انسانها را بالا میبرد. این تمام اختلاف است.
حمید قربانی عزیز .نوشته شما مرا به یاد گذشته دوری انداخت که اکنون به تاریخ پیوسته است . چیزی شبیه نوشته های امیر پرویز پویان . این ادبیات اگر چه در چهارچوب تفکری مشخص راهنمای عمل محسوب شود ولی امروز با نسل دهه چهل و پنجاه طرف نیستیم . ارتش پرولتاریا ،دولت پرولتاریا . گویی فیلم های رزمناو پوتمکین هنوز در ذهن شماست . در ذهن جوانان امروز بیشتر فرو ریزی دیوار برلین، خاطرات مبارزه مردم بلوک شرق از استبداد حکومت نقش بسته است . مردم علیه استبداد به پا خاسته اند شما از دیکتاتوری پرولتاریا نوشته اید ؟ امروز مردم از آخوند بیسواد هوار می زنند ، شما از حکومت کارگران که عموما کم سواد هستند ؟ یا از تحصیلکرده ای صحبت می کنید که مثل دوران انقلاب ادای کارگر را در می آورد؟ جایی خواندم استالین به اعضای کمیته مرکزی می گفت : کارگران زحمتکش! به شما و آرمانهایتان احترام می گذارم ولی برای رسیدن به عدالت و شانس برابر با توجه به امکانات مدرن راههای بهتری هم هست .
آقای کیای عزیز
در سیستم سلطنتی سنتی کشور واقعا تحت مالکیت شاه شاهان و تقسیم به مایملک شاهان کوچکتر بود . اما امروز دیگر چنین روابط اقتصادی مبتنی بر زمینداری وجود ندارد . امروز سرمایه داری حاکم است و نقش شاه تنها نماد اتحاد یک کشور چند قومی است . در کشورهای دارای بافت چند قومیتی همواره رهبران آن چه با نام یا بدون نام سلطنت نقش شاه را بازی می کردند . امروز سوال اینجاست که اگر سیستم سرمایه داری حاکم است ( موضوعی که واقعیت دارد ) ساختار و شیوه حکومت چیست ؟ در سیستم سرمایه داری آزاد وظیفه اصلی حفظ آزادی های مدنی و تقویت همان قشر متوسط یا فکر کنم چیزی که شما می گویید خرده بورژوازی است ، من فکر میکنم که برای همین اندیشمندان مارکسیست معتقد بودند که موتور تحولات قشر کارگر است ولی هدایت آن خرده بورژواها هستند . دورانی که پادشاه نقش نماینده قشر ثروتمند را داشت گذشت. دوست دیگر جمله از لنین آوردند ، شرایط امروز ایران سال ۱۹۱۷ روسیه نیست .
تا زمانی که اتفاقا توده های کارگر و زحمتکش از زن و مرد سازمان یافته و مسلح به مصاف نیروهای سرکوبگر دولت سرمایه داری قاتل و قصاب انسان – جمهوری اسلامی – نروند، تا زمانی حمله را به ضد حمله تبدیل نکرده ایم، تا زمانی نشان داده نشود که کشتار جوانان و کودکان بی جواب نمی ماند، تا زمانی ارتش پرولتاریا شکل نگرفته است، رهائی غیر ممکن است. باید جنگ طبقاتی را جانشین صلح و سازش طبقاتی نمود تا توانست، دولت مجهز و مسلح سرمایه داران درهم شکست، دولت مسلح کارگران و زحمتکشان را جانشین آن نمود، جامعه طبقاتی را لغو و جامعه انسان رها را آفرید. سیاست پرولتری تعرض است و سیاست دفاعی مرگ است! به نظر می رسد از شعار “وای به روزی که مسلح شویم”، فقط هراس و ترس در دل سردمداران قتل و جنایت نیفتاده است، بلکه در دل باصطلاح “دفاع مشروع طلبان”، هر وحشت مرگ ایجاد کرده است! “بدون انقلاب قهری پرولتری تعویض دولت بورژوائی با دولت پرولتری ممکن نیست. مرگ دولت پرولتری و بطور کلی هر گونه دولتی جز از راه اضمحلال ممکن نیست.” لنین
من از داخل ایران می نویسم . نسل جدید به جنگ مسلحانه کلاسیک مدل چه گوارا اعتقادی ندارد ،چرا ؟ چون نسل کالخوز و تعاونی نیست . نسل پیشرفتهای شخصی هستند ، از پاسدار و حکومتی متنفر هستند ولی از پولدارها بدشان نمی آید . نسل جدید گذشته را محکوم می کند که اگر انقلاب نکرده بود الان ایران صاحب کره ماه بود و می پرسد مهندس انقلابی سابق چرا برای مجازات تشکیلاتی میرفت کارگری ( این را خود آزاری در راه تبدیل شدن به چیزی که نبود می داند ) پس زیاد با فورمول های دوران گذر صد سال پیش تحلیل نکنید . الان در روستا طرف دنبال پول است نه اخلاق کارگری ، بچه کارمند به پدرش می گوید بیعرضه چون پول ندارد . شدیدا طرفدار زندگی غربی هستند . مخصوصا که انقلابیون سابق آنجا پناهنده هستند ( اگر امپریالیسم بد بود چرا رفتی آنجا ) دلیل گرایش به رضا پهلوی اینست . تجربه های شیرین گذشته . نسل جدید راه شما را نخواهد رفت . راه خودش را پیدا می کند . چپ و راست گذشته جزو تاریخ شده . لیبرالیسم سیاسی و اقتصادی بیشتر طرفدار دارد .
نکاتی را اشاره کرده اید که مسلما خواست بخشی از جامعه است ولی آماری را نمیتوانی از این جمعیت ارائه کنید که تعیین کننده باشد!
” دلیل گرایش به رضا پهلوی اینست . تجربه های شیرین گذشته”
آخر این نسل کدام تجربه شیرینی در گذشته داشته است ،اصلا وجود خارجی در گذشته داشته است!؟
اینگونه استدلال ها پروپاگاندی را نمیتوان به علاقهمندان یک سایت روشنفکری و چپ و دمکراتیک خوراند.
اگر قبول کنیم که لیبرالیسم غربی هدف است و نه چپ چه گوارایی ،باز جایی برای سلطنت موجود نیست ،با جمهوری هم میتوان خیلی بهتر و مترقی تر به این هدف رسید!
آقای کیای عزیز
من قصد خوراندن مطلب را ندارم . پیوند گروههای سیاسی با توده مردم گسسته شده . این نسل خودش حضور نداشته ولی به یاری رسانه ها و آرشیو های گذشته ، فضای قبل از انقلاب را بصورت مجازی احساس می کند . من شخصا سلطنت را بهترین راه حل نمی دانم ولی درین از هم گسستگی سیاسی ، اتمیزه شدن گروهها و مهمتر از همه ضعف های تئوریک با توجه به تغییر شیوه کار و تولید، گرایش نسل جوان به مکانیزه شدن جهان و صد ها دلیل دیگر تا راه جدیدی پیدا نشده ، راه حل های قدیم مورد قبول مردمی است که آنرا تجربه کردند . سلطنت مطلقه پادشاهی هم دیگر نمی تواند حاکم شود ولی شیوه هایی نظیر سوئد و دانمارک هم هست . همانطور که جمهوری می تواند دیکتاتوری باشد سلطنت هم میتواند دیکتاتور شود اما مردم اجازه نمی دهند .میل ملت به عظمت و بزرگی گرایش به سلطنت را تحریک می کند . موضوع روشنفکری هم مقوله ای است که با توجه به تغییرات باید بازنگری شود . بسیاری از روشنفکران تبدیل به مرتجع شدند ، دهه چهل و معنای آن روشنفکر به پایان رسیده
با تشکر از اینکه توانایی دفاع از نظراتت را داری.
روشنفکری به پایان نمیرسد!
ما در برهه خاصی قرار داریم،از طرفی حاکمیت بیش از چهل سال سرکوب و سازماندهی و غارت و کشتار ،اجازه تشکل به دیگران را نداده است و نمیدهد، از طرفی دیگر اپوزیسیون روشنفکری را بحد بالایی ارتقا داده است ولی شرایط و توانایی سازماندهی مناسبی را نیافته است ، که هردو در هم تنیدگی دارند.
حاکمیت فاشیستی ارتجایی و ضد آزادی های شخصی فعلی ، تصور مترقی بودن حکومت شاه و سلطنت را به خاطره می آورد ولی این برای بازگشت به سلطنت حتی از نوع مترقی اش کافی نیست!
مملکت ملک شخصی ولی و یا شاه نیست به همه متعلق است ،در نتیجه یک جمهوری مردمی میتواند راه حل معقول باشد.
مسئله حجاب در ایران ریشه مشکلات جامعه ایران،که بسیار عمیقتر هستند، نیست ولی این اعتراض و مطالبات شهروندی شکلی از بیان خواستهای ریشهای جامعه است که به این صورت متجلی میگردد و فروکش و سکوت کنونی آن تنها یک درونگرائی عمیق برای تدارک قوا به خاطر انفجار مهیب تر بعدی است. اگر تشدید تضادهای جامعه به این درجه از شدت که هست نمیرسید، مسلما مسئلهای به عنوان مخالفت با حجاب اجباری و یا سایر مطالبات مدنی چنین اشکال خشونتآمیزی به خود نمیگرفت و راه مبارزه توده ای و بسیج عمومی را که همدلانه از این مبارزات دفاع میکردند هموار میکرد. مطالبات شهروندی که زمینه حمایت عمومی و مردمی را دارند نمیتواند شتابزده به شعارهای تند و ساختار شکنانه و بدون دورنما توسل جوید که در آن صورت مدیریت این اعتراضات به علت فقدان رهبری سیاسی و سازماندهی مترقی به دست خرابکاران، عوامل دشمن و جاسوسان بیگانه میافتد تا به بهانه رفع حجاب اجباری امنیت ملی، تمامیت ارضی، حق حاکمیت ملی و استقلال سیاسی ایران را آماج تحریکات…
اینرا که همه میدونند!
ولی خودمانیم یعنی مردم کاری نکنند چون رهبری ندارند و دشمنان بر کشور حاکم خواهند شد ،اینها که فعلا حاکمند که دشمن فرهنگ ایران ایرانی هستند.!
صحبت از کدام امنیت ملی میکنید؟
زندانها و گشتارهای حاکمیت!
تمامیت ارضی که شده زندانی بزرگ به وسعت کشور.
حاکمیت ملی که و استقلال ،یعنی فروش کشور را منظورتان است!؟
مبارزه ای سخت در کار است و خطرات هم موجود است ولی ادامه خواهد یافت و از نصیحت من و شما ترمز نخواهد شد.
نقطه ی مثبت اپوزیسیون تیکه تیکه ایران اینست که اگر با برنامه ای هوشمندانه یکدست شوند ،به راحتی حریف حاکمیت فاشیستی حاکم خواهند شد.
۱. دارای بهترین روشنفکران و سیاسیون منطقه هستند
۲.بر خوردار از سازمانها و احزاب با تجربه سازمانده ، مبارزه مسلحانه هستند.
حال تعیین کننده راه با خشونت و یا عاقلانه بدون خشونت برای انتقال و عبور از این حکومت در دست خود حکومت قرار دارد ، چون همگرایی اپوزیسیون خلاصه یک وقتی تکمیل خواهد شد.
دوباره پیشنهادی در مورد منفی ها!
این منفی دادن ها انگیزه نوشتن کامنت را پایین می آورد، عدهای راحت منفی میدهند بدون وارد شدن در بحث !
در یک دیاکوگ منطقی و سازنده ،حد اقل نظر دو نفر لازم است تا نتیجه ای منطقی حاصل شود.
با فرض اینکه فقط مثبت دادن اینجا منصوب شود ، آن نظری که بیشتر مثبت میگیرد در مقابل آنکه کمتر و یا اصلا مثبتی در بر ندارد برجسته میشود و هدف بدون نگرانی پیش میرود.
منکه از منفی دادن خوداری میکنم و یا مثبت میدهم یا نظر را رها میکنم و یا جوابی مینویسم!
احساسی که در ادامه اینجا خواهم نوشت هیچ ربطی به این مقاله و یا نویسنده آن ندارد. رندومایز کردم، سر از اینجا درآوردم.
احساس میکنم سایت اخبار روز کاملا بی رونق شده. بندرت نویسندگان چپی که سرشان به تنشان بیارزد برای این سایت مطلب میفرستند.
راست روی، مماشات با تجزیه طلبان و رویکرد کاسبکارانه ناشیانه برای بهره بردن از شرایط خارج از کشور! آن هم در رقابت با فاشیستهای فرشگرد و ساواکی ها و مشتی خل وضع دچار به بیماری های جنسی، البته چنین سرنوشتی را هم رقم می زند!
رهگذر محترم ،اینجا همانطور که خودت گفته ای جای شما نیست ،چون توان فهم سایت را هم ندارید!
“پاچه خاران” در جهان صنعت گرند/ “پاچه میخارانند” و لذت میبرند.
کامنت ات جالب است ولی منظورت را نمیرساند ،کی” پاچه خوار ” است!؟
اگر منظورت، من است ، باید بگویم در این” پاچه خواری” لذتی نمی بینم و آنرا یک اجبار میدانم.
پاچه خار صحیح است و مه پاچه خوار. یعنی کسی که پاچه های ارباب را برای خوشایند او می خاراند.
جناب کدخدا!
صحبت از معنی ضربالمثل “پاچه خوار” نیست گر چه به فهم آن کمک کردید، صحبت از استفاده و قصد آن است که نا مفهوم است .
روشن سخن گفتن نه در لفافه قصد است.
شخصی از آزادی بیان سایت استفاده کرده و بدون ارتباط با متن نوشتار به سایت و بخشی از اپوزیسیون میپردازد،
در نتیجه باید انتظار عکسالعمل داشته باشد و جوابگو باشد.
چه رهگذری
با یک رهگذری آنی این همه چیز دریافت کردی نشان از نبوغ بالایتان می دهد
آقای راد،
اعدام “غیر عادلانه” دیگر چه صیغه ایست؟ اگر به اعدام عادلانه و مشروط اعتقاد دارید بی رودربایستی بیان کنید. این یا یک اشتباه لپی است یا یک اعتقاد سیاسی.
جای خوشبختی هست که مبارزات مردم با الهام گرفتن از شرایط واقعی که در آن زندگی میکنند بدون توجه به ترشحات مغزی و فسیل بار این چنینی به راه خود ادامه میدهند و در عمل به این نتیجه انقلابی رسیده اند که قهر ضد انقلابی را فقط با قهر انقلابی میتوان جواب داد ، که گلوله پاسخ گلوله هست ، در این هفته بیش از ده پاسدار رژیم را به هلاکت رساندن و نشان دادن که سازشی در میان نیست ، این «اندیشمندان» فکری نظام تنها هدفشان با این نوشته ها حفظ سیستم اهریمنی کنونی و کند کردن مسیر مبارزات انقلابی است