جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

مجموعه یاداشت‌هایی درباره صمد بهرنگی، یاداشت اول

یادداشت اول: معلمی، همواره در کار آموختن-مندرج در «صمد بهرنگی با موج‌های ارس به دریا پیوست» – دکتر قدمعلی سرّامی شاهنامه پژوه و استاد ادبیات

معلم بود و در قصه‌هایش هم معلم ماند

حق صمد به گردن ادبیات معاصر تنها این نیست که خودش قصه‌های نغز و مغزداری برای بچه‌ها نوشت، آنها را به خواندن خواند.
بلکه این است که انبوهی از روشنفکران دست به قلم را که سالیان بود پشت به بچه‌ها کرده و با آنها قهر بودند با بچه‌ها آشتی داد و امروز اگر من و تو می بینیم قصه‌نویس‌ها و شاعرها به فکر کوچولوها هم هستند و برای آنها هم قلم می‌زنند باید همیشه نقش صمد را در ایجاد این تمایل در بزرگترها به یاد داشته باشیم.

صمد علی‌رغم آنچه شنفته‌ بود و شنفته‌ایم که با یکدست دو هندوانه نمی‌توان برداشت؛ این کار را کرد هم بچه‌ها را به خواندن و هم بزرگترها را به نوشتن کشاند.

قصه‌های صمد همه در خود پیامی را می‌پرورانند و چیزی را می‌آموزند. بهرنگی عقیده داشت که قصه اسباب‌بازی بچه‌های بزرگتر نیست که با آن سرگرم شوند و محیط اطرافشان را از یاد ببرند. قصه را پلی می‌دانست میان دو عالم: یکی از عالم رنگارنگ و پرطراوت کودکی و دیگری عالم واقعیت‌های تلخ و شیرین بعدی‌.

او می‌خواست بچه‌ها را وادارد تا در باب مسائل دور و برشان فکر کنند. صمد بدون اینکه سوالی مطرح کند با قصه‌هایش بسیاری از چراهای بچه‌ها را پاسخ می‌داد. آموزشی که صمد در کارهایش به کوچکترها می‌دهد از نوع شعارها و اندرزهای اخلاقی و جملات قصار نیست تا به حافظه بسپارند؛ بلکه مسائلی را که می‌خواهد بیاموزد به ادراک آنها منتقل می‌کند و همین آموخته‌های ادراکی است که بچه های زیادی را به خواندن آثار او علاقه‌مند ساخته است.

هیچ یک از قصه‌های بهرنگی از پیامی تهی نیست. او یاد می‌دهد که باید بچه در زندگی چگونه رفتار کند، کی مهر بورزد و کی کین بتوزد. کجا آرام باشد و کجا خشمگین، با کی راه برود و با کی رفیق باشد. سعی اساسی او در این است که به انحای گوناگون به بچه تفهیم کند که از عقاید جزمی و خشک و جامدی که در زندگی، در اجتماع کوچک خانواده با آن مواجه است فاصله بگیرد. او به بچه‌ها می‌آموزد که در هر مورد موافق مقتضیات و شرایط، تصمیم بگیرند نه مطابق با الگوهای اخلاقی فرسوده که بیشتر ته مانده‌های فرهنگ فئودالی هستند و مدعی اطلاق و جاودانگی.

صمد ایده‌آل‌هایش را در قالب قصه می‌ریزد و کوچولوها را به سوی زندگی بهتر و بزرگتر دعوت می‌کند.
در قصه‌هایش همه جا حق را به صاحبش می‌دهد. من ندیدم داستانی از او را که در آن ستمگری چیرگی مطلق یابد یا حقه‌بازی پته‌اش روی آب نیفتد.

با آن که باورش این است که باید بچه‌ها را از امیدواری‌های پوچ و تهی دور نگه داشت. در آثارش به بچه‌ها قدرت می‌دهد، گرمشان می‌کند، آنها را به خودشان می‌شناساند و موقعیت‌شان را در جامعه بهشان نشان می‌دهد.

در قصه “پیرزن و جوجه طلایی‌اش”می‌بینیم عنکبوت دروغگو و حیله‌گر که پیش پیرزن جوجه طلایی را سیاه کرده است، سرانجام نفله می‌شود و جوجه دوباره همان جا و مقام را در قلب صاحبش پیدا می‌کند. در قصه “دو گربه روی دیوار”،خیلی صریح و پوست‌کنده نشان می‌دهد که آدمهای نیازمند نباید وقتشان را به ستیزه بیهوده باهم تلف کنند و هشدار می‌دهد که اگر سر هیچ و پوچ، خود به جان خود بیفتند، از تعدی زورگوها در امان نخواهند بود.

مطلب جالبی که در قصه‌های صمد به چشم می خورد این است که هرگز نکوشید با زبانی پیراسته با بچه‌ها حرف بزند، بلکه آزادانه و بی‌تکلف درددل می‌کند، حتی واژه‌هایی را که از قدیم تا به امروز مارک نانجیب خورده‌اند، بی‌ریا و به سادگی به کار می‌برد. در قصه “پیرزن و جوجه طلایی‌اش”صمد چند بار از اعضا پایین نام می‌برد و چندان صمیمانه این الفاظ را به کار می‌گیرد که تو که آن را می‌خوانی حس نمی‌کنی که به هر حال این واژه‌ها روزی روزگاری داغ تحریم خورده‌اند. امیدواریم آنان که در زمینه ادبیات کوچولوها قلم می‌زنند، صمد را از هر لحاظ فراموش نکنند.

منبع: کانال شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان

https://akhbar-rooz.com/?p=204661 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x