نمی وَزَد باد
دریا ساکن
ساحل نیز.
سالِ مرگ اینگونه آغازید!
تور ها گسسته
شیل ها پراکنده
اینجا، آنجا. هرجا.
قایقی در دور دست
تصویری است
از آنچه می بوده.
هیچ ماهی در آب نیست.
هیچ جُلبَک، هیچ خَزِه.
گوش ماهی هست،
خرچنگ هم ؛
ماهی نیست امّا،
ماهی نیست.
صیّادان دیری است رفته اند.
بر خطّ ِ مُوَرّب ساحل
در ملتقای آب و ماسه
زنی زیبا با گیسوانی پریشان
پیراهنی از کرباس ِ ارزان برتن،
دارد که میرود؛
با دهانی باز
کسی را که نیست می خواند.
با چشمانی بسته
در کارِ سقطِ
واژه هایی است که
نا زاده مرده اند!
“زیبا ی پریشان گیسو
یک تار ابریشم را
هزاران پروانه باید
باز کن چشم”
سوم مارس ۲۰۲۰ مریلند