این روزها دو روی داد مهم ورزشی و سیاسی-نظامی در آسیا، در جریان است. نوزدهمین دوره بازیهای آسیائی هانگژو در کشور چین پایان یافت و بلافاصله چهارمین دوره بازیهای پاراآسیائی نیز در همین شهر هانگژو به طرز باشکوهی برگزار و تمام شد. در روی داد دوم درگیری های شدید نظامی بین حماس و اسرائیل و بمباران های وحشتناک اسرائیل علیه ساکنان غزه، تصاویر غمناک و دهشتناکی از فاجعه ای دیگر در تاریخ آسیا و خاورمیانه بر جای گذاشته و همچنان بر تعداد تلفات جانی، فیزیکی و اقتصادی آن اضافه می شود.در این دو روی داد مهم، چندبازیگر اصلی از هفتاد سال بیش تاکنون نقش و تاثیر داشتنه اند: ایران شاهنشاهی-ایران جمهوری اسلامی، اسرائیل و اعراب. جمهوری خلق چین و آمریکا. اگر در این مطلب و از بین سایر قدرت های بزرگ ، فقط به جمهوری خلق چین و آمریکا اشاره می شود، بدین جهت است که با بازگشت جمهوری خلق چین به عرصه آسیا در بازیهای ۱۹۷۴ تهران، اسرائیل از قاره آسیا اخراج شد. دولت شاهنشاهی وقت ایران، در بازگشت چین و اخراج اسرائیل از آسیا، نقش درجه اول را داشت. بعدها و پس از توافق ایران و رژیم بعث عراق در الجزایر، که منجر به سرکوبی شدید کردهای عراقی توسط رژیم بعثی و همکاری نظام شاهنشاهی در کمک به این سرکوب شد، آمریکا و اسرائیل کمربندهای خود را که خیلی شل شده بود. سفت و محکم بستند و علیه رژیم شاهنشاهی شمشیر کشیدند. تا جائی که نظام پادشاهی را برای همیشه در تاریخ بایگانی کردند.
کتیبه مائو تسه تونگ
در دوران رهبری مائو تسه تونگ در چین ،از سال ۱۹۴۹ تا ۱۹۷۶، ورزش ابتدا به عنوان یک جنبش نظامی و سوسیالیستی در نظر گرفته شد. به طوری که همه شهروندان ملزم به شرکت در آن بودند. سیاست ورزشی نشان می داد که مشارکت تودهای در فعالیتهای بدنی بخشی ضروری از اعتلای فرهنگ عمومی است. مائو معتقد بود برای حفظ و دفاع و پیشرفت ملت، ایجاد سلامت مردم ضروری است. بدین سبب ورزش الهام بخش یک تلاش جمعی بود که کشور را در روح و کالبد سوسیالیسم متحد می کرد. برنامه تربیت بدنی مائو، در کتیبه ای کم حجم نگارش و تدوین شد. این برنامه شامل تمرینات منظمی بود که تقریباً توسط همه، از جمله سربازان و مقامات حزب، هر روز صبح و بعد از ظهر در محل کار و موسسات آموزشی انجام می شد.از طرفی اکثر مردم برای بهبود اخلاق فردی و فکر جمعی در برنامه های تربیت بدنی شرکت می کردند، در طرف دیگر، در دوران مائو، یک سیستم ورزشی نخبه گرا پا نیز به عرصه وجود گذاشت. هرچند این برنامه نوظهور در آغاز راه بود.
در آغاز رهبری دنگ شیائو پینگ، این ورزش بود که به بازگشایی چین برای مشارکت در عرصه بین المللی کمک کرد. رهبری جدید جمهوری خلق چین، در ادامه بخشی از راه مائو،، متوجه شد که ورزش میتواند از جنبههای دیگر در زندگی، ابزار سیاسی مهمی باشد: از جمله میتواند تصویر بینالمللی منفی این کشور را در نزد ملل غربی تغییر دهد. این مسیری مسطح و هموار برای چینی ها بود تا از طریق موفقیت در مسابقات ورزشی بین المللی به جهان نشان دهند که چین با آماده گی کسب شده از دوران انقلاب فرهنگی، نیاز دارد که به طرق دیگری در کانون توجه جهان باشد. این امر زمانی آشکارتر شد که دنگ، اصلاحات اقتصادی را آغاز کرد. برنامه دولت وی، از بخش خصوصی قابل توجهی برای مدرن کردن کشور و افزایش تجارت بینالمللی استفاده میکرد. با اجرای اصلاحات اقتصادی دنگ، دولت کنترل خود را بر ورزش تشدید کرد و شروع به استفاده از ورزش دو و میدانی به عنوان -مادر ورزش ها-برای نشان دادن نشاط ملی در صحنه بین المللی کرد. دنگ معتقد بود که موفقیت در رقابتهای بینالمللی منجر به شناخت بینالمللی میشود و سیاست ورزشی او بر ایجاد تصویری مثبت در خارج از کشور تأکید داشت.
المپیک ۱۹۸۴، اقتصاد بازار و ورزش چین
با ادامه اصلاحات اقتصادی چین برای تغییر شکل اجتماعی و اقتصادی کشور، بسیاری از چینی ها از موفقیت های ورزشکاران چینی در مسابقات بین المللی لذت بردند. اما المپیک ۱۹۸۴ تأثیری بسیار بیشتر و ماندگارتری از ایجاد یک انجمن برای غرور ملی و میهن پرستی بر جامعه چین داشت. بازی های لس آنجلس اولین باری بود که المپیک واقعاً تجاری شد. حمایت های مالی از سوی شرکت های بزرگ چندملیتی، بازی ها را در تبلیغات مدرن تر غرق کرد و برای اولین بار در تاریخ بازیهای المپیک، سود اقتصادی واقعی را برای اسپانسرها و برگزار کنندگان به ارمغان آورد. تجاریسازی بازیهای المپیک، رهبران سیاسی چین را برانگیخت تا به منافع مالی احتمالی که ممکن است ورزش ایجاد کند توجه کنند. لذا بازی های المپیک لس آنجلس زمان مناسبی برای چین بود تا سیستم ورزشی دولتی خود را با سرمایه داری القا کند و میزبانی بازیهای المپیک را در خاک خود مورد توجه جدی قرار دهد. سوزان براونل، کارشناس مشهور بین المللی ورزش چین، در این باره نوشت: واضح است که بین چین و المپیک لس آنجلس یک رابطه پیچیده و متقابل وجود داشت که در آینده نتایج آن دنیا را متحیر خواهد کرد.
شاه در بطن بازیهای آسیائی
در سال ۱۹۶۷ تهران میزبان نشست کمیته بین المللی المپیک (IOC) بود. در جلسه افتتاحیه، محمدرضا شاه، وقتی با رئیس کمیته بینالمللی المپیک، اوری بروندج آمریکایی دست داد، به او گفته بود: سازماندهی بازیها را «یک چالش و مأموریت ملی» میداند.(منظور بازیهای آسیائی تهران) پادشاه، برای اطمینان از رسیدن به هدف و کنترل کامل برگزاری بازی های آسیائی تهران، برادر خود شاهپور غلامرضا را به عنوان مدیر اجرائی بازی های آسیایی ۱۹۷۴ معرفی کرد. تیمسار علی حجت به عنوان مدیر کمیته برگزاری بازی ها، حسن رسولی دبیر کل موفق کمیته ملی المپیک به عنوان عضو مهم کمیته اجرائی و امیرعباس هویدا ، نخست وزیر وقت، رئیس کل هفتمین دوره بازیهای آسیائی تهران برگزیده شدند.
سلطنت پهلوی و جمهوری خلق چین
سیاست حکومت پادشاهی پهلوی در ایران نسبت به جمهوری خلق چین به وضوح خصمانه بود. در مدت ۲۲ سال از سال ۱۹۴۹ تا ۱۹۷۱، ایران جمهوری خلق چین را به رسمیت نشناخت و با مقامات تایوان (چین تایپه) روابط سیاسی در سطح سفارت داشت. در مجمع عمومی سازمان ملل متحد نیز، ایران همیشه از سیاست آمریکا مبنی بر جلوگیری از احیای عضویت قانونی جمهوری خلق چین، پشتیبانی می کرد. در سال ۱۹۵۰، ایران از قطعنامۀ سازمان ملل متحد در خصوص بحران شبه جزیره کره، مبنی بر محکومیت جمهوری خلق چین پشتیبانی و این کشور را به عنوان «متجاوز» محکوم کرد؛ در سال ۱۹۶۲، هنگام زد و خورد مسلحانه بین چین و هند، ایران در مجمع عمومی سازمان ملل متحد از «پیشنهاد تبت» که با چین دشمنی می کرد، پشتیبانی کرده و دولت جمهوری خلق چین را متهم به تجاوز به هند کرد. در آن زمان، چین و ایران علاوه بر محدودیت در تجارت، تقریبا مراوداتی با یکدیگر نداشتند. در حقیقت، وضعیت و چالش جنگ سرد بین دو بلوک شرق و غرب، چین و ایران را برای مدت ۲۲ سال از هم جدا کرد. تا اینکه زمان گذشت. وقتی آمریکا در حال غرق شدن و شکست کامل در باتلاق جنگ و تجاوز آشکار و نقض تمام مفاد و منشورهای التزام آور سازمان ملل به ویتنام بود، دولت نیکسون، راه حلی جهت نجات پیدا کردن از مخمصۀ جستجو می کرد. یکی از راه هائی که برای نجات از باتلاق جنگ ویتنام و کاهش نفرت و انزجار جهانی، ازجمله خود مردم آمریکا از شرکت و تجاوز ارتش آمریکا در جنگ ویتنام، روی میز قرار گرفت. ایجاد رابطه مستقیم ورزشی، بین ایالات متحده آمریکا و جمهوری خلق چین بود. بدین سان آن را نیز «دیپلماسی پینگ پنگ» بین چین و آمریکا نامیدند. در رسانه های ایران نیز از آن به عنوان اولین موضوع دیپلماسی ورزشی نام برده می شود. در حالیکه اولین سفر آدنائر صدر اعظم آلمان به شوروی و انجام بازی بین تیمهای ملی فوتبال آلمان و شوروی سابق، برای ذوب کردن یخ های روابط بین دو کشور، اولین حرکت دیپلماتیک در جهان ورزش بود. به همین علت، دولت آمریکا در ۱۹۷۲ با جمهوری خلق چین رابطۀ رسمی و دیپلماتیک برقرار کرد. هفت سال بعد نیز، در آغاز دوران رهبری دنگ شیائو پینگ، سیاست “چین واحد” را به رسمیت شناخت و به رابطۀ دیپلماتیک اش با تایوان خاتمه داد! به هرحال، بیست و یک سال گذشت تا اینکه در یک اقدام ناگهانی و غافلگیرانه از منظر افکار عمومی و رسانه ای، در روز ۱۳ آوریل ۱۹۷۱، محمدرضا شاه، شاهدخت اشرف پهلوی خواهر دوقلوی خود را به چین اعزام کرد. در روز ۳۰ آوریل همان سال، شاهدخت فاطمه پهلوی خواهر دیگر شاه به چین سفر کرد. هر چند در آن زمان هنوز روابط رسمی بین دو کشور برقرار نشده بود، ولی هر دو نفر مورد پذیرایی گرم و استقبال باشکوه مسئولان طراز اول چین قرار گرفتند و نخست وزیر چوئن لای و خود مائو با آنان ملاقات و پذیرایی کردند.
بعد از سفر این دو نفر ، نمایندگان چین و ایران در اسلام آباد برای برقراری روابط سیاسی مذاکرات خود را آغاز کردند. در روز ۱۶ اوت، اطلاعیۀ بر قراری روابط سیاسی بین چین و ایران منتشر و دو طرف موافقت کردند که روابط خود را هرچه زودتر عادی و سفرای خود را مبادله کنند. ایران در بیانیه خود، دولت جمهوری خلق چین را یگانه دولت قانونی و مشروع سرزمین پهناور چین شناخت؛ چین نیز، قاطعانه از مبارزات عادلانۀ دولت شاهنشاهی ایران در راه دفاع از استقلال ملی و حاکمیت کشور و دفاع از مرزهای خود پشتیبانی کرد. پس از بر قراری روابط سیاسی، سفر مقامات عالیرتبۀ دو کشور آغاز شد. در اکتبر ۱۹۷۱، دولت چین، گو مورو «Guo Moruo» معاون ویژه رییس کمیتۀ دائمی کنگرۀ ملی خلق را برای شرکت در مراسم جشن های ۲۵۰۰ شاهنشاهی اعزام کرد. ولی به علت بیماری ناگهانی گومورو، در هنگام عزیمت به ایران، جانگ تونگ سفیر چین در پاکستان، به جای او در مراسم حضور یافت. تجدید روابط خیلی سریع بیش می رفت. شهریور ۱۳۵۱، ناگهان اعلام شد خانم فرح پهلوی شهبانوی وقت ایران، بدعوت دولت جمهوری خلق چین به پکن می رود. (نگارنده ،فیلم کامل این سفر و تعداد دیگری از سفرهای مقامات دو کشور را در آرشیو مخصوص بخش رسانه ای در پکن مشاهده کرده ام)!
هرمز قریب رئیس دفتر تشریفات سلطنتی، نامه ای را به شماره ۹۰۶/۲ ت، تاریخ ۲۱/۶/۵۱، خطاب به تیمسار علی محمد خادمی، مدیرعامل هواپیمایی ملی ایران، می نویسد. وی به چگونگی و ترتیبات مقدمات سفر اشاره می کند: بنا به دعوت دولت جمهوری خلق چین، علیاحضرت شهبانوی ایران در تاریخ یکشنبه ۲۶ شهریور ماه ۱۳۵۱ عازم آن کشور میباشند و در بین راه یک شب در اسلام آباد توقف خواهند فرمود. خواهشمند است دستور فرمایند برنامه پرواز سلطنتی را با جت بوئینگ ۷۰۷ طوری تنظیم فرمایند که نکات مشروحه زیر رعایت گردد.
۱-برنامه پرواز از تهران در روز یکشنبه ۲۶ شهریور ماه (۱۷ سپتامبر) طوری انجام شود که هواپیمای اختصاصی ساعت چهار و نیم بعد از ظهر به وقت محلی در فرودگاه اسلام آباد به زمین بنشیند.
۲- روز دوشنبه ۲۷ شهریور ماه (۱۸ سپتامبر) برنامه پرواز از اسلام آباد به نحوی تنظیم گردد که هواپیمای اختصاصی ساعت ۳ بعد از ظهر به وقت محلی در فرودگاه پکن به زمین بنشیند. و…
بعد از بازگشت خانم فرح پهلوی (دیبا) به ایران، نامه نگاری ها و پیام های دولت ایران از کانال های سیاسی و ورزشی، به مقامات کمیته بین المللی المپیک و شورای بازیهای آسیائی آغاز می شود. کیهان ورزشی نیز در گزارش ها و سرمقاله های متعددی به معرفی جمهوری خلق چین و دفاع از حضور ورزشکاران این کشور در بازیهای آسیائی می پرداخت.
مدتی گذشت تا اینکه سپهبد علی حجت کاشانی همراه با حسن رسولی دبیر کل وقت کمیته ملی المپیک ایران، در نشست خبری کمیته تشکیلات بازیهای آسیایی تضمین داد که کاروان ورزشی جمهوری خلق چین در بازیها آسیائی ۱۹۷۴تهران حضور خواهد داشت. بدین جهت در نشست فدراسیون بازیهای آسیایی که ۱۰ ماه پیش از بازی ها برگزار شد، جمهوری چین (تایوان) از بازی ها کنار گذاشته شد. سپس جمهوری خلق چین به عنوان تنها نماینده سرزمین پهناور چین، به رسمیت شناخته شد. با این وصف مقدمات حضور کاروان ورزشی جمهوری خلق چین صرفاً در نشست تهران قطعیت نیافت. زیرا اعتراضات و مخالفت ها با بازگشت جمهوری خلق چین بر صحنه ورزش آسیا همچنان ادامه داشت. ایران، در پاسخ به اعتراض چند فدراسیون جهانی که دو کشور با نام چین نمیتوانند در مسابقات حضور یابند، و فقط چین جدید را به رسمیت میشناسند، اعلام کرد: «برخلاف ادعای اشتباه تعدادی از فدراسیونهای بینالمللی، تایوان عضو فدراسیونها نیست. بلکه به نام چین، اشغال کننده صندلی چینیها در مجامع ورزشی جهانی بوده. ایران پشتیبان این واقعیت است که نماینده اصلی چین، جمهوری خلق چین است. مقامات چین هم اعلام کردهاند که تایوان از استانهای آنهاست و هرگز نمیتواند نماینده ۸۰۰ میلیون چینی باشد.»
حمله رسولی به اروپائیان، بازماند گان امپریالیسم و استعمار غرب
اینجا ضرورت دارد که اشاره شود، در ورزش ایران حسن رسولی نام شناخته شده ای بود و هنوز هم هست. دبیر کل کمیته ملی المپیک در زمان بازیهای آسیائی ۱۹۷۴ تهران، چنان نقش اول و مهمی در برگزاری این بازی ها و آوردن جمهوری خلق چین به بازی های تهران بعهده داشت که بسیاری اعتقاد داشتند، اگر رسولی نبود هر گز بازی هائی به این اعتبار به انجام نمی رسید. حسن رسولی مدیر و سازمانده فوق العاده ای بود. وی از طرفداران مکتب شاهین و از طیف مشروطه خواهان محسوب می شد. وی در تابستان ۱۳۵۷ وقتی مدیریت باشگاه پرسپولیس را به عهده گرفت، خیلی رک و راست گفت، پرسپولیس تیم مردمی است که فقط روی پای خود و تماشاگران هواداراش ایستاده است. لذا باید فعالیت ها بر این محور متمرکز شود و از تخیلات و توهمات کمک های دیگران که در راس قدرت هستند، چشم پوشی کرد! در جریان این رویدادها، در حمایت از بازگشت جمهوری خلق چین برای فدراسیون بازیهای آسیایی، در نشست شورای AGF در ۱۶ نوامبر ۱۹۷۳، حسن رسولی یک گفتمان پان آسیایی ارائه کرد. طی این گفتمان که اعضا می توانستند از آن برای مشروعیت بخشیدن به تصمیم خود در حمایت از جمهوری خلق چین با این ادعا که در حال مبارزه با پدرگرایی غربی (به دلیل ترکیب کمیته ها، عمدتا اروپایی) در امور ورزشی هستند، استفاده کنند. وی، اعضای طرفدار ادامه عضویت تایوان را به بهعنوان بزدل یا همکار با سازمانهای ورزشی پدرسالار تحت سلطه غرب محکوم کرد. رسولی از آفریقا و آمریکای لاتین به عنوان نمونه هایی از مناطق دیگر تحت نفوذ حمایت کننده قدرت های استعماری با نفوذ سابق اروپایی یاد کرد. وی در حمله تند خود به اروپا و آمریکا، خواستار اتحاد آسیاییها، با کشورهای آمریکاییهای لاتین و آفریقاییها شد. وی اعلام کرد که با اتحاد خود بقایای استعمار اروپایی را در امور ورزشی بینالمللی حذف کنیم. وی سخنان کم سابقه خود را که مهر نمایندگی دولت شاهنشاهی را بر پیشانی داشت، چنین پایان داده بود:
اما، این اجساد (کلمه هجو و طنز) چه کسانی هستند، این ابر اربابان، این کوتوله های بزرگ ورزش که در اروپا نشسته اند، این بقایای سیاست های استعماری قدیمی اروپا که بر آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین مسلط شده اند، چه کسانی هستند. این شخصیت های بزرگ خودخواسته چه کسانی هستند که نشسته اند و به ما دیکته می کنند که ما چگونه و چگونه امور سرنوشت خود را پیش ببریم… ما آقایان (در آن زمان بندرت زنان در هئیت ها و مسئولیت های مجامع و نهاد های جهانی، شرکت و نقش داشتند) بر سرنوشت خود مسلط هستیم و باید تصمیم بگیریم که سرنوشت ما چگونه خواهد بود. بعد از این سخنان، فضا چنان ضداستعماری بود که موضوع رای گیری مخفی برای حضور جمهوری خلق چین منتفی شد و رای گیری علنی که خواست ایران بود صورت گرفت. رای گیری آشکارا پس از آن صورت گرفت که شاهپور غلامرضا پهلوی رئیس کمیته ملی المپیک ایران، بعد از مشورت با رسولی، اعلام کرد که رای مخفی مناسب نیست. (برای پرهیز از هرگونه باندبازی و دوگانه رفتار کردن اعضاء) سرانجام درخواست عضویت جمهوری خلق چین با اکثریت آراء مورد تایید قرار گرفت.
هدف اولیه که به راه دیگری رفت
تغییرات ژئوپلیتیکی در چندین منطقه بر برنامه دولت ایران برای استفاده از جمهوری خلق چین به منظور ایجاد تعادل در برابر اتحاد جماهیر شوروی تأثیر گذاشت. در اکتبر ۱۹۷۱، جمهوری خلق چین کرسی «چین» را در سازمان ملل گرفت که تا آن زمان در اختیار تایوان بود. تنها چند ماه قبل از آن، در ماه اوت، ایران به طور دیپلماتیک جمهوری خلق چین را به رسمیت شناخت و همکاری بین آنها را به میزان قابل توجهی آسان شد. تنشهای شدیدی که بین جمهوری خلق چین و اتحاد جماهیر شوروی از طریق انشعاب چین و شوروی سابق به وجود آمده بود، در نهایت دولت ایران را متقاعد کرد که از جمهوری خلق چین میتوان برای محدود کردن آزادی عمل اتحاد جماهیر شوروی استفاده کرد. در همان زمان، نفوذ ایالات متحده با تمرکز بر مدیریت تجاوز به ویتنام و چند کودتا در آمریکای لاتین، شرایط سختی را سپری می کرد. شکست پاکستان، متحد آمریکا توسط هند در سال ۱۹۷۱، احساسات ایران را تشدید کرد که سیاست امنیتی ایران برای متکی شدن فزاینده به خودباوری نیاز دارد. هر چند هر از چندگاهی باز آمریکا و اسرائیل سیاست های خود را به حکومت پادشاهی دیکته می کردند. سرانجام در چنین فضائی بود که در ۱ سپتامبر ۱۹۷۴ ، هفتمین بازی های آسیایی رسما افتتاح شد. لیست مهمانان مراسم افتتاحیه خیلی خودمانی درآمد. رئیس جمهور وقت اسرائیل افرام کاتزیر، رئیس جمهور وقت کره جنوبی پارک چونگ- هی ، پادشاه وقت تایلند بهومیبول آدولیادژ، گروه های دیپلماتیک و نخست وزیر وقت ایران امیرعباس هویدا، اعضای کابینه دولت ایران، در جایگاه مخصوص حضور داشتند و به سخنان محمدرضا شاه گوش دادند.
اخراج اسرائیل از آسیا با اعمال شاقه
همان طوری که اشاره رفت، در سپتامبر ۱۹۷۴، ایران میزبان بازیهای آسیایی بود. میزبانی «بازی های آسیایی» در سال ۱۹۷۴ نقطه اوج سیاسی شدن ورزش در این بازی ها بود. محمدرضا شاه،در پی این بود که از طریق بازیها، ایران تحت رهبری خود را یک کشور مدرن و مترقی معرفی کند. از طرفی توصیه تعدادی از مشروطه خواهان نوپا تشکیل یک جبهه -پان آسیایی-، به رهبری ایران و متفاوت با آنچه که کشورهای شرق آسیا معتقد به آن بودند، در تصمیم گیری محمدرضا شاه در روی گرد به طرف این موضوع تاثیر بسزائی داشت . سرانجام این تصمیم و تلاش برای تحقق آن، به افزایش بدبینی های عمیق شاه نسبت به اسرائیل و آمریکا انجامید. الگوی این طرح نیز با استفاده از تجربه اوپک و افزایش قیمت نفت و درگیری از موضع قدرت با کشورهای قدرتمند ناشی می شد. فضائی که مقامات سیاسی و ورزشی اسرائیل در بازیهای آسیائی تهران برای دولت متبوع خود ترسیم کردند، جنبه روشنی در آن دیده نمی شد. فضای بازیهای تهران، کاملا خصمانه و علیه کاروان ورزشی اسرائیل در تهران بود. نمایندگان رسانه های اعزامی اسرائیل به تهران وضعیت حاد و غریبانه کاروان ورزشی اسرائیل را خیلی اسفناک و بد توصیف و از بی توجهی مقامات ایرانی میزبان بازیها نسبت به آنان، متعجب و متاسف بودند. طبق تشریفات بازی ها، رئیس کمیته المپیک اسرائیل و شموئل لالکین، مدیر اجرایی فدراسیون ورزش و رئیس هیئت اسرائیلی، برای شرکت در جلسات تدارکاتی و هماهنگی برگزاری بازی های آسیایی دعوت شدند. هیئت اسرائیلی با امید به اینکه از برخورد صمیمانه و ورزشی برخوردارند وارد تهران شد. از آنجایی فقط دو سال از حمله چریک های الفتح به محل اقامت کاروان ورزشی اسرائیل در بازیهای المپیک ۱۹۷۲ مونیخ می گذشت. ترس پنهانی از حضور اسرائیلی ها در تهران در سایه جنگ اکتبر ۱۹۷۳ نیز، وجود داشت، جنگی که باعث بایکوت اعراب و مسلمانان علیه اسرائیل شده بود. بنابراین علیرغم روابط دوستانه ولی بیشتر مخفیانه ایران و اسرائیل، صرف حضور یک هیئت اسرائیلی در ایران، یک قدرت مسلمان خاورمیانه، نگرانی ورزشکاران اسرائیلی ها را برای حضور در تهران بیشتر نشان می داد. در نتیجه، قبل از اینکه اسرائیل را به مقصد تهران ترک کنند، به همه اعضای هیئت، اعم از ورزشکاران و کارکنان کاروان اعزامی اسرائیل، در مورد نحوه دفاع شخصی و مقابله با حملات تروریستی احتمالی، در مناطق آموزش های سری، آموزش داده شد. همچنین به اعضای کاروان ورزش اسرائیل گفته شده بود که دیوارهای محل اقامت آنان در تهران گچی است و برای فرار سریع قابل تخریب بدون ابزار خاصی است. بدین سبب همه کسانی که در اتاقها زندگی میکردند میدانستند که اتفاقی بیفتد، میتوانند به سمت دیوار دویده و از آن عبور کنند. بر خلاف استقبال و تشریفات که از سایر هئیت ها به هنگام ورود به فرودگاه کوچک مهر آباد، صورت می گرفت. هیئت ۹۴ نفره اسرائیلی شبانه و مثل زندانیان محبوس و بدون اینکه جلب توجهی شود، خیلی سریع فرودگاه را ترک کردند. در مراسم افتتاحیه، نیز، هیئت اسراییلی بین اندونزی و ژاپن رژه رفت تا از ضریب امنیت بیشتری برخوردار باشد. در همین مراسم رژه اتفاقی افتاد که بشدت کاروان ورزشی و مقامات سیاسی اسرائیل را ترساند! موضوع به ثبت نام اسرائیل در تابلو الکترونیکی مربوط می شد. اما با این که رژه ورزشکاران شروع شد، نام اسرائیل بر تابلوی الکترونیکی ورزشگاه مشاهده نمی شد. به همین علت ادامه رژه با تردید صورت گرفت اما، سرانجام نام اسرائیل بر تابلو نقش بست!
از منظر ورزشی، بازیها موفقیت بزرگی برای اسرائیل بود که ۱۹ مدال کسب کرد: هفت طلا (در تنیس، شنا، بسکتبال، و دو و میدانی)، چهار نقره و هشت برنز. با این حال، در جبهه دیپلماتیک، اسرائیل با چندین حادثه ناخوشایند آسیب بدی دید. چینی ها اولین کسانی بودند که از رقابت با اسرائیلی ها، عکس گرفتن با آنها یا حتی احوالپرسی خودداری کردند. ورزشکارانی از پاکستان، کویت و کره شمالی به آنها پیوستند و از رقابت با آنها یا حتی دیدار با حریف اسرائیلی خودداری کردند. در واکنش به این تحریم ها، روسای هیئتهای اسرائیلی تصمیم گرفتند که ابتدا با برگزارکنندگان «به منظور رعایت ادب و ناراحت نشدن میزبانان» به گفتوگو بنشینند و آنان را از وخامت اوضاع آگاه کنند. یوری لوبرانی، سفیر اسرائیل در تهران، به اورشلیم گزارش داد: «فضای اینجا کاملاً ورزشی نیست، مانند هر رویارویی بینالمللی ، گروههای فشار سیاسی وجود دارند که سیاست را به بازی ها تزریق میکنند.» با این وجود، او مخالف با کنفرانس مطبوعاتی بود که در آن رؤسای هیئت اسرائیلی علناً تحریم ورزشکاران چینی را محکوم کنند. اما هیأت اسرائیلی نمیتوانست در هنگام تشدید تحریم سکوت کند و در ۱۴ سپتامبر اعلامیه اعتراض رسمی صادر و اعلام کرد: ما میخواهیم بر نارضایتی و ناراحتی خود در برابر رفتار نمایندگان جمهوری خلق چین تأکید کنیم. مکرراً قوانین اساسی فدراسیون را که بطور تشریفاتی متعهد به رعایت آن بوده اند، زیر پا گذاشته اند». علاوه بر این، اسرائیل از هیئت پاکستانی که پس از انتخاب شدن به عنوان میزبان بازیهای آسیایی در سال ۱۹۷۸ «چنین گام منفی برداشت» انتقاد کرد. (پاکستان نتوانست بازیهای ۱۹۷۸ را برگزار کند. لذا بانکوک پایتخت تایلند میزبانی بازی ها را به جای پاکستان پذیرفت). پس از کسب مدال طلای اوریت آبراموویتز در پرش ارتفاع، حریفان چینی و ژاپنی او از دست دادن با او روی سکو خودداری کردند. به همین ترتیب، هنگامی که استر روث-شاهاموروف سومین مدال طلای خود را به دست آورد و سرود ملی اسرائیل در حال پخش بود، هزاران ایرانی فریاد زدند: «ایران! ایران!» اسحاق پیستینر، داور بین المللی بسکتبال و واترپلو، پس از اینکه تیم کره شمالی اعلام کرد در صورت سوت زدن او از بازی خودداری می کند، به سکوها فرستاده شد و داور دیگری جایگزین وی شد. از منظر ورزشی و اساسنامه بازی ها، تحریم اسرائیل روح بازی ها را تحت الشعاع قرار داد. هوادارانی که برای تماشای بازی حریفانی مثل کویت، کره شمالی با تیم فوتبال اسرائیل بلیت تهیه کرده بودند، وقتی ورزشگاه رفتند متوجه شدند که بازی برابر اسرائیل به علت تحریم اسرائیل لغو شده است. این اتفاق در سایر رشته های ورزشی نیز رخ داد – شمشیربازی، تنیس و بسکتبال – اما هیچ واکنش رسمی و به طور جدی از سوی برگزارکنندگان بازیهای آسیائی تهران مشاهده نمی شد! تازه در اواخر بازی ها و پس از ابراز ناراحتی شدید هیئت اسرائیلی، کمیته اجرایی فدراسیون بازی های آسیایی جلسه ویژه ای برگزار کرد.
سیاسی شدن ورزش از توجه رسانه های اسرائیلی دور نماند. علیرغم اشارات سفارت اسرائیل در تهران مبنی بر اینکه نباید به این موضوع انتقاد شدیدی کرد، روزنامه نگاران اسرائیلی که بازی ها را پوشش می دادند موضعی سازش ناپذیر داشتند. یشایاهو (شایه) پورات، خبرنگار معاریو نوشت: «در تهران سد ترکید و سیل تصمیمهای ضدورزشی سرازیر شد، همه آنها علیه یک کشور، فعلاً: اسرائیل.» وی افزود: کشورهایی در آسیا هستند که دیپلمات ندارند.
برخلاف تیم فوتبال و سایر رشته های کاروان اسرائیل، تیم بسکتبال اسرائیل موقعیت و خاطره متفاوتی داشت. قهرمانی تیم بسکتبال اسرائیل باعث غرور ۳۰۰۰ یهودی (جمعیت تماشاگر ۵۰۰۰ نفربودند) در فینال مقابل کره جنوبی بود. هنگامی که بازی تمام شد، آنها به داخل زمین رفتند، با ابراز احساسات بازیکنان اسرائیل را در آغوش گرفتند. با خواندن سرودهای “Am Israel Hai” (مردم یهودی زندگی می کنند) و “David Melech Israel” (داوید پادشاه اسرائیل) می رقصیدند و شادی می کردند!
این اتفاقات در رأس رویدادی قرار گرفت که در همان روز اول بازی ها بر هیئت اسرائیل سایه افکند. در اول سپتامبر، زمانی که کمیته اجرایی فدراسیون بازیهای آسیایی تشکیل جلسه داد، نمایندگان عرب تصمیم گرفتند که عضویت یوسف اینبار، نماینده اسرائیل را لغو کنند. (قبل از روز جلسه، اعراب با ایرانی ها موضوع جلسه را در میان گذاشته بودند و ایران نیز آن را تائید کرد) این یک موضوع فوقالعاده بود. وقتی نماینده اسرائیل برای اعتراض به این موضوع با حسن رسولی، دبیرکل کمیته ملی المپیک ایران ملاقات کرد، حسن رسولی فقط به اظهار یک تاسف اکتفا کرد. البته حسن رسولی بلوک ساخته شده توسط نمایندگان چین و اعراب (با چراغ سبز ایران) و تمایل آنها به جلوگیری از انتخاب مجدد نماینده اسرائیل را به نماینده این کشور یادآوری کرد.
دو هفته بعد، در ۱۴ سپتامبر، درست قبل از پایان بازی ها، فوتبال اسرائیل از کنفدراسیون فوتبال آسیا (AFC) اخراج شد. این بدان معنابود که تیم ملی اسرائیل دیگر نمی توانست در مسابقات رسمی AFC شرکت کند. در نتیجه، مسابقات مقدماتی جام ملتهای آسیا که برای اسرائیل در مارس ۱۹۷۵ برنامهریزی شده بود، لغو شد. کویت که با چراغ سبز ایران، طرح اخراج اسرائیل را ارائه داده بود، استدلال کرد که حضور ورزشکاران دولت یهود مانع از رقابت بسیاری از کشورها در این قاره می شود.
واضح بود برای ایرانی ها، بجز کشتی و فوتبال، حساسیت زیادی به سایر رشته های ورزشی وجود نداشت. مسابقات فوتبال این دوره از «بازیهای آسیایی تهران» داستان کاملاً متفاوتی داشت. وقتی مشخص شد که اسرائیل رقیب اصلی ایران در این بازیها است. این گمانه زنی مطرح بود که سازماندهندگان ایرانی سعی کردهاند بر نتیجه کار تأثیر بگذارند. به عنوان مثال، سه داور ایرانی برای قضاوت سه بازی تیم ملی فوتبال اسرائیل برابر حریفان در دور دوم تعیین شدند، اما هیچ داور اسرائیلی در این مرحله حضور نداشت. سرانجام صبر دیوید شوایتزر، مربی اسرائیلی، پایان یافت. وی با عصبانیت و تندی کلام موضع گیری کرد و هشدار داد: «این در یک تورنمنت بین المللی بی سابقه است». اگر ایرانیها میخواهند به هر قیمتی در فوتبال پیروز شوند، باید این را آشکارا بگویند. این ورزش نیست این برخلاف اخلاق ورزشی است».
در ادامه اتفاق دیگری رخ داد که همه اعضای کاروان ورزشی اعزامی اسرائیل و یهودیان ایران را متحیر و بگونه ای کیش و مات کرد. تاریخ فینال یکی از بازی ها که اسرائیل فینالیست بود را از ۱۵ سپتامبر به ۱۶ سپتامبر تغییر دادند. این موضوع در آستانه سال نو یهودیان بود. داوو شهر، یکی از روسای هیئت فوتبال اسرائیل بلافاصله اعلام کرد: این غیرقابل قبول است. این یک تعطیلات یهودی است و تیم اسرائیل بازی نخواهد کرد. نمایندگان هیئت عراقی در مقام پاسخ بر آمدند و گفتند، فینال یک تعطیلات ورزشی برای همه کشورهای آسیایی است و نباید به یک کشور توجه خاصی کرد. گذشته از اینها، از نظر اسرائیلی ها فضای تهران نشان می داد که ایران باید در فینال فوتبال بازیهای آسیائی تهران در برابر اسرائیل پیروز شود. حتی اگر پنج سال هم بازی دامه داشته باشد.
همانطور که در بازی های جام ملت های آسیا ۱۹۶۸، تماشاگران ایرانی همبستگی خود را با اعراب و با فلسطینی ها نشان دادند. خصومت تماشاگران با تیم اسرائیل، در دور مقدماتی مسابقات فوتبال ملموس بود، وقتی تماشاگران ایرانی تیم فوتبال فیلیپین حریف اسرائیل، را تشویق می کردند، اسرائیلی ها وخامت اوضاع را بهتر درک کردند. زوی روزن، کاپیتان تیم فوتبال اسرائیل در فوتبال هفتمین دوره بازیهای آسیائی ۱۹۷۴، به یاد می آورد که بازی پایانی به عنوان چیزی کمتر از جنگ تلقی می شد. او در خاطرات خود اشاره می کند، ما بازیهای دیگری [در مسابقات] را دیدیم که نیمه دوستانه و خصمانه بودند [ایران] علیه اسرائیل، این ورزش نبود بلکه جنگ بود!
گیدئون هود، مجری ورزشی که کاروان ورزشی اسرائیل را همراهی می کرد، به یاد می آورد: «قبل از بازی، یهودیان سرشناس جامعه تهران نزد اعضای هیئت اسرائیلی آمدند و به آنها گفتند: «خوب بازی کنید، اما ببازید». اعضای جامعه به بازیکنان گفتند “مراقب باشید که در این مسابقه پیروز نشوید… زیرا جان همه یهودیان در خطر است.” بازیکنان نکات مشابهی را از سفارت اسرائیل در تهران دریافت کردند که برخلاف مسابقات قبلی در تهران، اکنون از یهودیان محلی خواسته شده است که برای مسابقه به استادیوم نیایند! . بنابراین سوت پایانی مسابقه فوتبال در ورزشگاه آریامهر، سوت پایانی برای اسرائیل در آسیا و زنگ خطری برای یهودیان ایران بود.
همبستگی با اعراب دیگر تنها خواست توده ها نبود. زیرا خصومت عمومی از کوچه و خیابان به سوی کاخ های سلطنتی و مراکز وزرای دولتی نفوذ کرده بود.: خود شاه شروع به بیان اظهارات یهودیستیزانه در ملاء عام کرد. در مصاحبه ای به مدت ۶۰ دقیقه، مایک والاس از او در مورد روابط بین دولت ایالات متحده و لابی یهودی و در مورد تأثیر یهودیان بر تصمیم گیرندگان در واشنگتن، از جمله رئیس جمهور، پرسید. پاسخ شاه را میتوان مستقیماً از پروتکلهای بزرگان صهیون گرفت:
آنها [لابی یهودی] قوی هستند… آنها خیلی چیزها را کنترل میکنند… روزنامهها… رسانهها… بانکها… امور مالی و روابط ها را!
اسرائیل در کما
در فضای تحریم و نفرت عمومی، مراسم مدالآوری فرصتی مکرر برای توهین به اسرائیل فراهم کرد. مثال بارز این موضوع، به سال ۱۹۶۸ و در جریان فینال فوتبال باز می گشت. سال ۱۹۶۸ نخستین دوره رقابتهای جام ملتها بود که با حضور قدرتهای آسیایی و با تعداد بیشتری از تیمها برگزار میشد. تیمی از کشورهای عربی در این دوره از مسابقات در تهران حضور نداشت. اما، احساسات مردم ایران که داغدار شکست اعراب در جنگ شش روزه اعراب با اسرائیل در سال ۱۹۶۷ و یک سال قبل از جام چهارم در تهران بودند، فرصتی فراهم کرد که از اولین بازی اسرائیل برابر تیم هنک کنگ در تهران تا پایان بازی فینال بین ایران و اسرائیل که منجر به قهرمانی تیم ملی فوتبال ایران و آن بازی حماسی فینال و پیروزی بر تیم اسرائیل شد، مردم با شعارهای ممتد علیه اسرائیل بدترین بدرقه را برای اسرائیل فراهم کنند.
در جریان این تظاهرات فوتبالی، ولی سیاسی، مردم الاغ را با یک چشم بند به نشانه موشه دایان، وزیر دفاع وقت اسرائیل در خیابانها میگرداندند و علیه اسرائیل شعار میدادند: «با اره بریدیم سر موشه دایان را»!
رفتار مقامات ایران چنین تلقی می کرد که بازی های آسیایی فقط در خدمت اهداف سیاسی شاه نیست، بلکه سیاست به عمق ورزش آسیا نفوذ کرده است. ورزشکاران عرب و همکارانشان در شرق آسیا از رقابت با اسرائیلی ها خودداری کردند. کسانی که قبلاً این کار را انجام داده بودند، از ایستادن با آنها روی سکوی برندگان هنگام اهدای مدال خودداری کردند. اسرائیلیها نه تنها از سوی دیگر ورزشکاران، بلکه از سوی تماشاگران ایرانی در تمام مسابقات مورد نفرت و خصومت قرار گرفتند. از آنجایی که فوتبال در ایران به جایگاه ورزش ملی رسیده بود، ایرانیها نمیتوانستند نتیجهای جز مقام اول را بپذیرند.
شاه و اسرائیل قبل از بازیهای آسیائی تهران
بدبینی و بی اعتمادی محمد رضا شاه پهلوی، نسبت به اسرائیل و آمریکا وقتی آغاز شد، که شوروی سابق، تصمیم گرفت ادعاهای تبلیغاتی و سست ژنرال های آمریکائی و اسرائیلی را در باره سد محکم نیروی هوائی ایران را، به محمد رضا شاه ثابت کند. یکی از نیمه شب ها در حالی که همه در خواب بودند، سه فروند میگ شوروی سابق، سد دفاع هوائی ایران را شکست و خیلی آسان وارد حریم ایران و سپس تهران شد. این هواپیماها بعد از گشت و گذر هوائی و دادن مانور، با شکستن دیوار صوتی خفیف تهران را ترک و از مرز ایران خارج شدند. (در قسمت بعدی این مطلب، مطالب تازه دیگری از جمله موضوع همین هواپیماهای میگ را خواهم نوشت).
در اینجا یک اشاره خیلی کوتاه و مختصر می کنم که رابطه بین اسرائیل و ایران از همان آغاز تشکیل دولت یهود در سال ۱۹۴۸ تابعی پیچیده از الزامات ژئواستراتژیک ایران به عنوان یک کشور غیرعرب و غیرسنی در محیطی عمدتاً عرب و سنی بود. اگرچه همکاری نظامی و اطلاعاتی با اسرائیل در مواقعی برای پیشبرد اهداف ژئواستراتژیک ایران ضروری تلقی می شد. اسرائیل به علت تحریم همسایگان اش، در انزوا بود. به همین علت دنبال دکترین پیرامونی بود که بتواند این حفره و خلاء بزرگ را بپوشاند. زمانی که نخست وزیر اسرائیل دیوید بن گوریون تلاش کرد با کشورهای غیر عرب – یعنی ترکیه و ایران -طرح دوستی بریزد. هدف این طرح مقابله با قدرت های متخاصم آن زمان به رهبری جمال عبدالناصر، رئیس جمهور مصربود. در ۶ مارس ۱۹۵۰، دولت ایران اسرائیل را عملاً به رسمیت شناخت. به ویژه این شناسائی پس از بحران کانال سوئز و صحرای سینا، صورت گرفت. اگرچه مصر در سال ۱۹۶۰ در اعتراض به رسمیت شناختن رژیم اسرائیل توسط حکومت شاهنشاهی سابق ایران، روابط دیپلماتیک خود را با حکومت ایران قطع کرد. مصر در آن زمان به رهبری جمال عبدالناصر از پیشقراولان جبهه اعراب در برابر اسرائیل و یکی از ستون های جنبش غیرمتعهد محسوب می شد.
چنانکه، بر اساس گزارش اطلاعاتی ایالات متحده در سال ۱۹۵۹ که از طبقه بندی خارج شده بود، تهران در انجام این کار (همکاری منطقه ای با اسرائیل) مردد بود. زیرا نمی خواست به کشورهای عربی یا جامعه مذهبی ایران که به رابطه با اسرائیل آشکارا واکنش منفی نشان می دادند، دهن کجی کند و حساسیت آنان را بیشتر بر انگیزد. این حساسیتها یادآور و مشابه نگرانیهای امروز عربستان سعودی برای عادیسازی روابط با اسرائیل است. علی امینی نخست وزیر وقت ایران، روابط ایران و اسرائیل را اینگونه توصیف کرده بود: انگار، این یک امر عاشقانه غیرقانونی است! (نقل به مضمون). این وضعیت چنان بود که حتی در چند سفر مقامات سیاسی عالیرتبه اسرائیل به تهران، آمریکائی ها در جریان آن سفرها قرار نگرفتند. موضوعی که بعدها در جریان سرکوب خونین کردهای عراقی مخالف صدام حسین، توسط رژیم بعث به عنوان یکی از فاکتورهای مهم در نزد آمریکائی ها برای افزایش بی اعتمادی به محمدرضا شاه و علیه وی به کار گرفته شد!
مردخای گازیت، مدیر بخش خاورمیانه وزارت امور خارجه اسرائیل در نظرسنجی تهیه شده در ۲۳ فوریه ۱۹۶۶ نوشت: «از برخی جهات گفته شد که روابط ایران و اسرائیل نوعی ائتلاف مخفی نانوشته است که به اسرائیل طیف وسیعی از مزیت ها را می دهد. حوزه های اقتصاد، امنیت، خاورمیانه و ضد ناصری. گازیت افزود: اسرائیل در حال نوسازی هواپیماهای نیروی هوایی و هواپیماهای غیرنظامی ایران با غرامت کامل و کلان و…است!
پادشاه وقت ایران، همچنین بر این عقیده بود که روابط خوب با اسرائیلی ها به نگرش مثبت لابی یهودی در ایالات متحده نسبت به کشورش کمک می کند. بازی این نقش را اردشیر زاهدی بر عهده گرفت. تا سال ۱۹۷۰، سالانه حدود ۴۰ میلیون دلار نفت ایران به اسرائیل صادر می شد. شاه این ادعای تا حدی واهی را مطرح کرد که فروش نفت به اسرائیل یک توافق تجاری است که با کنسرسیوم نفتی انجام شده و هیچ ارتباطی با دولت او ندارد!!
با وجود این، حکومت شاه علیرغم روابط نزدیک، چندان دوست نداشت که این روابط – یا انتقاد از رژیم – در رسانه های اسرائیل منتشر شود. حلقه درونی شاه، بارها به گزارشهای رسانههای اسرائیل درباره روابط دو کشور و لذتطلبی خانواده سلطنتی اعتراض میکرد. به عنوان مثال، در اوت ۱۹۶۷، وزارت امور خارجه ایران به یک مقاله شبهه انگیز منتشر شده در مجله سبک زندگی زنان اسرائیلی LaIsha در مورد خانواده شاه اعتراض کرد. نماینده اسرائیل در تهران توضیح داد که این یک مجله بیاهمیت است که عمدتا خوانندگانش دختران و پسران جوان هستند. اما، دربار شاهنشاهی این پاسخ ها را نپذیرفت!
با اجازه خوانندگان و بازدید کنندگان گرامی سایت اخبار روز،ادامه این مطلب رادر فرصت بعدی پی می گیرم!