ویرگول ۱
هر روز من هوای تو را دارم، هر روز هوای تو پس از باران
این هوا، هوای تازه ی پس از باران، هوای تو است که هر دم
این سینه را خالی و پر می کند، و زمان چه شگفت می گذرد
بسان باد که بی هیچ دلتنگی، از دشتی به دشتی دیگر می وزد
همچون ابر که بی بند، از آسمان شهر دور می گردد، ای کاش
من نیز خانه، کوچه، خاک، و تو را این گونه ترک می گفتم
ویرگول ۲
آنجا رویا، اینجا زبان من، در واژه های دیرینه سرگردان است
در فصل های سرد و شکست، آسمانی، و پر رنج از زخم خاک
اینجا دیگر، می گوید، از خویشتن، آه، تنها تن را طلب می کنم
با پوستینی نرم و خیس، همچون تن سودابه، سودای گم شده ام
***
اکبر ایل بیگی