جمعه ۱۳ مهر ۱۴۰۳

جمعه ۱۳ مهر ۱۴۰۳

بکارت و مرارت – علی طایفی

افرادی که این هنجارها را شکستند همیشه نگران هستند که مبادا دیگران در روابط جنسی و عاطفی خارج از رابطه ازدواج، ارزیابی منفی نسبت به تن او و هویت و شخصیت او داشته باشند. بدین ترتیب آنها تحت فشار شکنجه سفید قرار می‌گیرند چرا که مدام زیر ذره بین و مورد تردید اجتماعی هستند

بکارت یا دوشیزگی به مفهوم دقیق کلمه، به معنای عدم برقراری ارتباط جنسی بین یک زن با یک مرد تلقی می‌شود. سابقه ی تاریخی این نگاه عمدتا از چند نظر مبتنی بر یک نگاه بیولوژیک به انسان است؛ چرا که به مقوله بلوغ جسمی یا قابلیت باروری جنسی و وراثتی در دختر اهمیت می‌دهد. لذا دخترانی که به سن بلوغ می‌رسند و آمادگی جسمی برای باروری پیدا می‌کنند، مشخصا ابژه‌های اصلی این نوع نگرش بیولوژیکی هستند که بازتاب آن در جامعه به شکل خشونت‌آمیزی نقش‌آفرینی می‌کند. درثانی نگاه بیولوژیک در بستر فرهنگ، زمینه پیدا می‌کند؛ به‌طوری که خانواده‌ها در هنگام تصمیم به فرزندآوری ناخودآگاه بر مبنای این نگرش، به این مسئله فکر می‌کنند که اگر فرزند دختر شود به چه شکلی باید او را مدیریت و تربیت کنند که احیانا در مسیر رشدش آمادگی برای فرآیند تولید مثل را طی کند.

اگر به همین شیوه جلو برویم، می‌بینیم که طبیعت، آنچه بر مبنای شرایط تاریخی است را کم کم با خود تطبیق و تغییر می‌دهد. بسیاری از زیست‌شناسان و متخصصان روابط جنسی‌که به مقوله اندام توجه دارند و اساسا روی جامعه‌شناسی و روانشناسی بدن کار می‌کنند، به این نتیجه رسیده‌اند که مقوله بکارت عینیت بیرونی ندارد و نزدیکی و دوری دو ماهیچه در واژن یک دختر است که می‌تواند بعد از یک دوره عدم ارتباط جنسی بسته شود و یا به حالت نزدیک به پیش از رابطه جنسی برگردد و یا پس از آن هم واکنشی نشان ندهد؛ اما همین بکارت، عمده درگیری‌ها را در طول تاریخ و در حوزه‌های مختلفی همچون بیولوژی، سیاست، جامعه، اقتصاد، جرم‌شناسی و حتی نظامی به‌وجود آورده‌است؛ مثلا وقتی دختر پادشاهی مورد تجاوز جنسی نامشروعی قرار گرفته، جنگ رخ داده‌است.

در این بین با واژه عفت مواجه می‌شویم و می‌بینیم که چگونه یک نهاد، جامعه یا قوم به دلیل ایجاد یک تغییر فیزیکی در زن، از نظر فرهنگی بی‌عفت می‌شود و بار معنایی، اصالت یک قومیت و خانواده زیر سوال رفته و موجب بی‌آبرویی می‌شود. اتفاقی که گاهی به جنگهای خونین هم ختم شده‌است. در ادبیات هم داریم که خونریزی‌هایی از این دست موجب پیمان‌هایی مثل “خون بس” می‌شود که در آن دختران به ابزاری برای فرو افکندن آتش این جنگ و خون تبدیل می‌شوند. در‌همین‌جاست که با مفهوم بکارت اجتماعی روبرو می‌شویم.

نگاه بدوی یا مبتنی بر طبیعت نگاهی است که انسان‌های غارنشین هم داشته‌اند؛ به تعبیری پس از یکجانشینی انسان و بعد از انقلاب کشاورزی، نهاد خانواده به مفهوم موجود شکل پیدا کرده و مبانی قدرت اشکال جدیدی پیدا می‌کند و در این شکل جدید، توارث، ثروت، قدرت، فرزندآوری و باروری تبدیل به مسائل بااهمیت می‌شود. می‌بینیم که این نگاه بدوی به انسان مبتنی بر طبیعت، همچنان نقش غالبی را در تعریف جایگاه و موقعیت یک انسان، یک زن، مرد یا کودک ایفا می‌کند و تمام عرصه‌های اجتماعی را دربرمی‌گیرد. ولی در اینجا این نگاه طبیعت‌گرایان و بیولوژیک و فیزیولوژیک را مشخصا درباره پدیدهی بکارت مورد توجه قرار می‌دهیم.

بنظر من، نسل گذشته تغییرات جدی به خودش ندیده‌است. نسل‌هایی که متولدین دهه چهل و پنجاه هستند، همچنان با همان عادتواره‌های خود زندگی می‌کنند ولی میزان سلطه و اعمال سلطه خانواده بر فرزندان به‌شدت دستخوش شکاف شده‌است. این نیز از جمله شکاف‌های بین نسلی است؛ به این معنا که هر نسل واگرایی و شکاف بیشتری نسبت به نسل قبل و ارزش‌ها، داوری‌ها و هنجارهای آن‌ها دارد و الگوهای فکری و سبک‌های زندگی متفاوتی را برای خود پیشه می‌کنند که لزوما متاثر از نهاد خانواده یا فرهنگ مسلط در قومیت و خانواده، یا بافت فرهنگی محله و شهری نیست که در آن زندگی می‌کنند؛ بلکه بخش بزرگی از این‌ها را افراد، در گروه‌های همسال یا از فضاهای مجازی یا از ارتباطات با دنیای خارج از ایران و حتی واقعیت‌های ملموس روزمره می‌گیرند. نسل جدید شاهد هستند که نهاد خانواده در حال آسیب‌دیدن است و طبیعتا جرات ندارند به دلایل فرهنگی، اقتصادی و عدم اعتماد اجتماعی خصوصا در روابط زن و مرد، سراغ ازدواج و تشکیل خانواده بروند. بدین ترتیب با بالا رفتن سن تجرد الگوهای ارتباطی نیز تغییر پیدا می‌کند.این تغییر در هنجار، زمانی رخ می‌دهد که افراد حاضر نیستند بار یک میراث فرهنگی که از گذشته برجای مانده را به‌دوش بکشند و در قید و بند تعاریف کلاسیک از عفت و پاکدامنی قرار بگیرند.

این هنجارشکنی به این معناست که افراد اولا از الگوهای فرهنگی خانواده دور شده‌اند و دیگر از آنها تبعیت نمی‌کنند و آنچه تحت عنوان بکارت یا ارزشگذاری زنانه است را زیرسوال می‌برند. دوم، تمایل دارند که کنترل بر بدنشان را خودشان بر عهده بگیرند. این مسئله ناشی از یک انشقاق و واگرایی بین نسلی  و تبیعت از بنیان‌ها و الگوهایی است که احیانا خارج از فضای خانواده یا فرهنگ رسمی، آن را اقتباس می‌کنند. آنها در فضاهای مجازی و شبکه‌های اینترنتی و روابط و گروه‌های همسال به این نتیجه و دریافت اجتماعی می‌رسند که من عهده‌دار مسئولیت فرهنگی و مردانه‌ای که بکارت و دوشیزگی من بنیان هستی شناختی آن را تشکیل می‌دهد نیستم.

فاکتور بعدی که احیانا تاثیرگذار بر روی این موضوع است و نسل جدید از دهه شصت به بعد دائما آن را مورد چالش قرار می‌دهند به این نکته برمی‌گردد که وقتی طول دوره تجرد افزایش پیدا می‌کند، افراد وارد روابطی غیر رسمی می‌شوند که احیانا فرهنگ رسمی آنها را تایید نمی‌کند یا بی‌عفتی و بی‌آبرویی تلقی می‌کند. آنها حتی ممکن است وارد رابطه‌های جنسی غیر رسمی شوند اما آن را کتمان کنند. در این رابطه مقوله بکارت پارامتر مضاعفی در دوچهرگی جامعه ایران به‌خصوص در میان دختران است و منجر به یک بحران بزرگ می‌شود. سرانجام نیز دخترانی در سن ۲۵- ۳۵ -۴۰ سالگی وارد رابطه می‌شوند ولی این رابطه را به کسی نمی‌گویند؛ رابطه بین خودشان و پارتنرشان می‌ماند و احیانا اگر روزی هم بخواهند ازدواج کنند آن روز فکری برایش می‌کنند. به اشکال مختلف هم روش‌های ترمیمی و توجیهی وجود دارد و حتی بسیاری از پسرها هم در صورت عدم فشار خانواده قائل به ارزیابی بکارت دختر نیستند.

بخشی از آگاهی اجتماعی، از ارتباط انسان‌ها با یک‌دیگر یا روابط انسانی دخترانی است که بیشتر وارد اجتماع می‌شوند. این تبادل اطلاعات، چه در ارتباط با همجنس و چه جنس مخالف، میزان آگاهی از بدن را افزایش می‌دهد و امکانات فرهنگی و فرصت‌های اجتماعی که دارند موجب تغییر تصویر هستی‌شناختی و هویت خودشان در جامعه می‌شود. فرد طبیعتا آنچه در فضای بسته خانواده به او القا شده را مورد چالش و پرسشگری قرار می‌دهد.  اما دختری که فقط در خانواده است و فضای بیرونی ندارد، حتی اگر سن بالاتری داشته باشد محدوده اندام جنسی‌اش تحت عنوان شرمگاه تلقی می‌شود و حتی اندام جنسی خود را نمی‌شناسد. از همین‌جا نقطه تردید و شک که آغازگر دگرگونی در سبک‌های زندگی و الگوهای اندیشیدن و ارزش‌گذاری‌ها است خودنمایی می‌کند.

افرادی که وارد دانشگاه می‌شوند و تحصیل می‌کنند، افرادی که کتاب و رمان می‌خوانند یا فیلم و تئاتر می‌بینند، دریچه دید جدیدی را باز می‌کنند و از فضاهای تنگ‌نظرانه مردانه و سنتی فراتر می‌روند و از زاویه روابط انسانی به آن نگاه می‌کنند که از نیاز مادی و فیزیکال گرفته تا نیازهای معنوی و فرهنگی، همه را مورد توجه قرار می‌دهد. بخشی از این اتفاق در فضای واقعی رخ می‌دهد و بخشی در فضای مجازی. ممکن است دخترانی باشند که جرات یا فرصت پیدا نمی‌کنند که بکارت خودشان را زیر پا بگذارند یا حداقل ارزش‌هایی را که جامعه برای آنها  تعیین می‌کند را نادیده بگیرند و فراتر از هنجارهای موجود بروند ولی از نظر ذهنی دیگر این آدمها فضاهای گذشته را ندارند. از این رو مفاهیم دوشیزگی و بکارت در جامعه دستخوش تغییراتی می‌شود، تعیین هویت بر اساس ماهیچه‌های بدن یا اندام جنسی یک زن، فراتر رفته و قالب‌های کهنه فرو می‌ریزد. 

چالش‌های فردی را کمابیش اشاره کردم؛ اما چالش‌های اجتماعی به این معناست که پدیده بکارت به‌نوعی از منظر سنتی، مصونیت فرد از شکستن هنجارها و یا فروریختن مرزهای آبرو یا حیثیت اجتماعی یک خانواده و احیانا زمینه‌ساز بقای نهاد خانواده در قالب اصالت، توارث، قدرت، ثروت و نام و منزلت مردانه است؛ اما من فکر می‌کنم که از بعد اجتماعی، همین مقوله بکارت سبب محدودیت‌های اجتماعی در هستی اجتماعی و حتی هستی شناسی سابژکتیو یا کاگنتیوِ (شناختی) خودِ فرد می‌شود.

از بعد اجتماعی، مقوله بکارت سبب محدودیت‌های اجتماعی در هستی اجتماعی و حتی هستی شناسی سابژکتیو یا کاگنتیوِ (شناختی) خودِ فرد می‌شود. یعنی دختری که احیانا وارد سن بکارت شده چه پیش از سن بلوغ و چه پس از آن، محدوده اندام جنسی‌اش تبدیل به تابویی می‌شود که هرگز نباید پیرامونش فکر کند و باید از چیزی که جامعه به نحوی مسئولیت‌اش را برعهده او گذاشته بسیار مراقبت کند. چنین بار فکری سنگین و ارزش‌گذاری بر روی آن، دختر را در مسیر پرهیز از ورود به عرصه‌هایی قرار می‌دهد که ممکن است در آن او ناپاک ‌یا بی‌آبرو خوانده شود. اتهاماتی از این دست باعث می‌شود دختر پیش از اینکه وارد عرصه‌های اجتماعی شود راه عرصه‌های فردی را  بر خود ببندد و در نتیجه وارد نوعی ستمگری علیه خودش می‌شود.

همچنین سیستم علیه او و خود او هم علیه سیستم نقش‌آفرینی خواهد کرد. یعنی اساسا مجموعه ستم‌گونه‌ای رخ می‌دهد که آکنده از هژمونی و سلطه‌گری خانواده، ساختارها و نهادهای مسلط در جامعه است و او ناگزیر از حمل کردن این بار تراژدیک است. این مسئله منجر به این می‌شود که او جز در زمان انجام نیازهای ضروری‌اش به اندام جنسی‌اش توجهی نکند و هرگز برای شناخت بدن خود به سراغش نرود. چه بسا حتی موقع شستن بدنش هم با احتیاط بخش جنسی‌اش را بشوید. این فضای ذهنی می‌تواند بسیار تکان‌دهنده و آزاردهنده باشد که نوعی شکنجه به اصطلاح غیررسمی ولی نظام یافته و نظام‌مند علیه یک زن است. همچنین رابطه اجتماعی زن تحت فشارهای انتسابی جامعه نیز قرار می‌گیرد.

همه اینها می‌تواند سبب‌ساز بحران هویت در روابط دختر و پسرها شود. ما در جامعه می‌بینیم که برخی مردان با موی سر و زانوی یک دختر و دیدن قوزک پای او تحریک می‌شوند و این زوایا، برای‌ ایشان یک جذابیت و شوخی جنسی تلقی شده و سرانجام به آزار جنسی او می‌پردازند. طبیعتا بخشی از ایجاد چنین‌ فضایی حاصل  همین فرهنگ مسلط بر دختران است که خود دختران هم عامل بازتولید این داستان می‌شوند. چون آنها حامل این فرهنگ مسلط بر جامعه هستند.

باید این را هم در نظر بگیریم که پارامترهای مربوط به تبعات اجتماعی این مسئله و مقوله پاکدامنی بسیار گسترده است و به‌شدت وارد عمق روابط اجتماعی و روان افراد می‌شود. افرادی که این هنجارها را شکستند همیشه نگران هستند که مبادا خانواده متوجه این داستان بشود؛ مبادا دیگران در روابط جنسی و عاطفی خارج از رابطه ازدواج، ارزیابی منفی نسبت به تن او و هویت و شخصیت او داشته باشند. بدین ترتیب آنها تحت فشار شکنجه سفید قرار می‌گیرند چرا که مدام زیر ذره بین و مورد تردید اجتماعی هستند. اما توجه کنیم که این بحران شامل همه این روابط و آدم‌ها می‌شود. از دخترانی که کاملا پایبند به ارزش‌های سنتی و مقوله کمربند عفت و بکارت هستند تا آنهایی که چنین چیزی را مورد نقد و چالش قرار می‌دهند.

ما در آینده شاهد یک تغییر اجتماعی خواهیم بود. بدین معنا که فرهنگ مسلط دیگر نمی‌تواند هویت زن را براساس بدن او تعریف و ارزش او را مبتنی بر اندام‌اش تعیین کند. من فکر می‌کنم اگر تغییر اجتماعی رخ دهد طبیعتا بسیاری از این نگاه‌ها دگرگون خواهد شد و اگرچه ممکن است خیلی از خانواده‌ها هنوز نگرانی داشته باشند اما  پروسه  و دوره گذار شروع‌ شده است. خواه یا ناخواه در حال حاضر دختران و پسران در روابط اجتماعی به مراتب آزادترند . بنابراین آموزش جنسی از کودکی در مدارس اهمیت زیادی دارد و امیدوارم این آموزش در بستر خانواده نیز صورت بگیرد. در این صورت، طبیعتا ذهنیت افراد هم بازتر خواهد شد و دریچه نگاه آنها را از صرف نگاه از دریچه جنسی فراتر خواهد برد.  

سپس در فضاهای اجتماعی افراد می‌توانند از قابلیت‌ها و امکانات فیزیکی، روانی و شخصیتی خود به اشکال مختلف استفاده کنند و زمانی که این امکان را بیابند می‌توانند از آن بهره مند شوند و هیچ منع ارزشی و فرهنگی بر ایشان مسلط نباشد. تصورم این است که در آینده با فرافکنی روند های موجود در جامعه، این روندها به سرعت و به‌صورت غیر رسمی، غیر نهادین و نامشهود به سمتی می‌رود که این نگاه‌های منحط از بین ‌رفته؛ هنجارهای مردخواهانه شکسته شده و حضور اجتماعی زنان پررنگ‌تر خواهد شد.

https://akhbar-rooz.com/?p=23020 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x